جان داد ندا تا که جهان سبز بماند/ شعر وارده

جان داد «ندا» تا که جهان سبز بماند
اندیشه بیدارگران سبز بماند

جان داد که تزویر و ریا رنگ ببازد
رسوایی این ددصفتان سبز بماند

رسوایی همدستی گرگان ستمکار
با دست پر از مهر شبان سبز بماند

فریاد پر از خشم رهایی و عدالت
در گوش فلک گوش زمان سبز بماند

جان داد که آزادی ما زرد نگردد
فریاد حقیقت طلبان سبز بماند

ننگینی همراهی این دزد تبهکار
با قاضی و با دادستان سبز بماند


سرخی زبان تو تو را از نفس انداخت
بعد از تو ولی هر چه زبان سبز بماند

نامردی تیری که تو را نقش زمین کرد
در خاطره سرخ جهان سبز بماند

کشتی تو درختی ولی جنگل سرسبز
ای مرد تبردار بدان سبز بماند

می‌ترسی از این شاخه که با ظلم شکستی
می‌ترسی اگر جنبشمان سبز بماند

هر برگ شود تیری و بر قلب تو آید
خون تو شود آب و جهان سبز بماند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر