شيخ اصلاحات در نامهاي كه براي رئيس مجلس خبرگان نوشت، پرده از ماجراهاي سياهي در بازداشتگاهها به خصوص بازداشتگاه مخوف كهريزك برداشت، او با اشاره به اينكه اطلاعاتش در اين زمينه را از طريق افرادی "دارای پستهای حساس در كشور" ... و" نیروهای نام و نشان داری كه تعدادی از آنها نیز از رزمندگان دفاع مقدس بودهاند،" كسب كرده است، مينويسد:" این افراد اظهار داشتهاند، اتفاقی در زندانها رخ داده است كه چنانچه حتی اگر یك مورد نیز صدق داشته باشد، فاجعهای است برای جمهوری اسلامی كه تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع را تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین میكند كه روی بسیاری از حكومتهای دیكتاتور از جمله رژیم ستمشاهی را سفید خواهد كرد"..»
امير فرهمند:
شبكه جنبش راه سبز (جرس) :در تازه ترين موج حمايتها از مواضع و افشاگري هاي مهدي كروبي ، حزب كارگزاران سازندگي با صدور بيانيهاي حمايت خود را از شيخ اصلاحات اعلام كرد، اين تشكل اصلاح طلب ضمن اعلام حمایت از مواضع كروبی، تصریح کرد:«برخورد دلسوزانه توأم با شهامت وشجاعت جناب آقای كروبی، برای ریشه كن كردن پاره ای از مفاسد موجود در بخش هائی از سیستم امنیتی و قضائی كشور نه تنها مورد توجه و استقبال قرار نمیگیرد بلكه ایشان مورد تهاجم و تهدیدهای مكرر افراد و نهادهای مختلف به نام دفاع از نظام قرار میگیرند. این رفتارها نشان از ادامه نابخردی در مقابله با واقعیت های جامعه است."
اين براي چندمين بار است كه در روزهاي اخير احزاب و گروههاي اصلاح طلب و مستقل از شيخ شجاع اصلاحات حمايت مي كنند، پيش از اين مجمع روحانيون مبارز كه شماري ازبلند پايه ترين روحانيون اصلاح طلب همچون محمد خاتمي، موسوي خوئيني ها، اسدالله بیات، علی اکبر محتشمی پور، عبدالواحد موسوی لاری و محمدعلی ابطحی را در خود جاي داده است در واكنش به حملات هماهنگ ائمه جمعه كشور به انتقادات كروبي خصوصا در نماز جمعه شهرهاي تهران، قم و مشهد به دفاع از كروبي برخاستند و حملات جناح اقتدار گرا را "وقيح و جنايت" توصيف كردند.
در بخشي از بيانيه هفتم مجمع روحانيون مبارز آمده بود كه "اخیرا هیاهو درباره چهره برجسته انقلاب و کشور و شخصیت مورد اعتماد و احترام حضرت امام، حضرت حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای کروبی، دل همه علاقه مندان به امام و سرنوشت کشور را به درد آورده است"
كودتا چيان دست پاچه شده اند
میرحسین موسوی به عنوان يكي از رهبران اصلي جنبش سبز با نگارش نامه ای خطاب به مهدی کروبی ديگر رهبراين جنبش نسبت به اهانت های صورت گرفته به وی در روزهای اخیر به شدت انتقاد کرده و با تاكيد بر اينكه " نامه شما {كروبي} رسانه غيرملي و روزنامههاي كودتاچيان را دستپاچه كرده است "، نوشت:"نامه شما در مورد رفتارهاي زشتي كه در برخي بازداشتگاهها با زندانيان صورت گرفته است ،رسانه غيرملي و روزنامههاي كودتاچيان را دستپاچه كرده است. اين همه دستپاچگي خبر از چه چيز ميدهد؟ خبر از خبرهاي وحشتناكي كه ما هنوز اطلاعي از آنها نداريم. خبر از آن كه دروغ چون چركي مسموم روز به روز دامنه خود را گسترش ميدهد و به بهانه دفاع از «اصل نظام» غافلان را به حمايت از خود فراميخواند و كسي نميگويد كه «اصل نظام» مردمند.
آب در لانه عنكبوت
جبهه مشاركت نيز كه بسياري از اعضاي آن هم اكنون در زندان به سر مي برند نيز به موج حملاتي كه كروبي را نشانه رفته بود، واكنش نشان داد و در بيانيه خود از جمله "بركات حوادث پس از كودتا را بازشناسي حد و قدر شخصيت ها و گروه ها و رخ نمايي دوباره و بارز چهره هاي شجاع و اصيل و دلسوزي دانست كه در برابر كژي ها سكوت پيشه نمي كنند".
جبهه مشاركت در اين بيانيه با "محكوم كردن هتاكي ها و حدناشناسي هاي صورت گرفته عليه كروبي و توقيف روزنامه اعتماد ملي و اعلام حمايت همه جانبه خود از شيخ اصلاحات در برابر اين حملات" تاكيد كرد: در روزهاي اخير اين هجمه ها با توجه به رشادت و صراحتي كه آقاي كروبي در دفاع از حقوق و كرامت ملت از خود نشان داده اند و در نتيجه آن آب به لانه عنكبوتي اقتدارگرايان ريخته شده، حجم حملات به اين ياور ديرين امام و انقلاب شكل مضاعفي يافته و حدناشناسان، تهديد به حد و تعزير و اتهام زني هاي مختلف به ايشان را در پيش گرفته اند.
هشدار جوانان
سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت) و اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان سراسر کشور (دفتر تحکيم وحدت) به عنوان ريشه دارترين و پيشروترين تشكل دانشجويي كه برخي از چهره هاي شناخته شده آنها چون احمد زيدآبادي وعبدالله مومني دربند هستند هم در بيانيهاي مشترك در اردوگاه كروبي ايستادند و اعلام كردند :" حمايت از اين بزرگوار تنها محدود به دوره تبليغات انتخابات رياست جمهوري و ايام پيروزي و کاميابي نبوده و قطعا در روزهاي سخت و دشواري که اقتدارگرايان نه تنها آراء ملت را به يغما برده، بلکه امنيت، جان و آبروي آنان را نيز در راه غصب حکومت و امحاي جمهوريت نظام ناديده انگاشتهاند، در کنار اين سياستمدار شجاع و حقطلب و نيز ساير راهبران جنبش اصلاحي مردم ايران خواهيم ماند."
آتشي كه همگان را مي سوزاند
آيت الله بيات زنجاني از روحانيون شناخته شده اصلاح طلب نيز در پيامي نوشت:" آرزو دارم که چنین وقایعی رخ نداده باشد و سخنان برادرمان جناب آقای کروبی هیچگاه مصداق واقعی پیدا نکند؛ اما ایشان عالمی است مورد وثوق امام امّت، که شرایط و حدود طرح اینگونه مطالب و تأکید بر آن را میداند و پافشاری او بر وقوع وقایع مذکور و اصرار وی بر وجود ادلّه کافی را نمیتوان و نباید نادیده گرفت و با جنجال و هیاهو و در گاهی اوقات با حذف صورت مساله، به آن جواب داد. اتفاقاً اگر چنین زخمهایی بر پیکره جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، باید آنقدر خارانده و جراحی شود تا تمام عفونت آن خارج شده و اثری از آن در این پیکره باقی نماند. این امر هم میسّر نیست، جز با پیگیری شجاعانه، محرم دانستن مردم و برخود قضایی قاطع.
او در ادامه پيامش تاكيد كرد: اگر این روند ادامه پیدا کند و جلوی تندرویهای کنونی گرفته نشود، آتش آن لاجرم خرمن خودی و غیرخودی را خواهد سوزاند
اذان نيمه شب
هادي بيات فرزند اين آيت الله اصلاح طلب نيز در وبلاگ شخصي خود به يكي از داستان هاي شهید مطهری، در داستان راستان اشاره مي كند، كه در زمان معتصم عباسی، برخی سرداران نظامی به ناموس مردم دست درازي مي كردند ، نیمه شبی مسلمانی میبیند که یکی از این سرداران دست زنی را گرفته و به زور با خود میبرد.
مرد مسلمان چون میبیند کاری از دستش بر نمیآید بر بام خانهای میرود و با صدای بلند اذان میگوید. با صدای اللهاکبر او در نیمه شب، مردم به کوچه و خیابان میریزند که چه شده است و او با فریاد ماوقع را میگوید. مردم نیز یورش میبرند و زن بیچاره را از دست آن سردار خارج میکنند. او با ذكر اين داستان مي نويسد: چه قدر این مسلمان شبیه شیخ مهدی کروبی خودمان است که اذان نیمه شبش خوابها را آشفته است. دینفروشان او را به ناسزا گرفتهاند، که چرا خواب خوشمان را برآشفتی. مردمان، این بار بیدارند. چون این جا بغداد نیست و ایران است و بسیاری از مردم نیز از خواب برخاستهاند. این بار شاید بشود برای این تعدیها کاری کرد.
حمايت قاطع
شورای هماهنگی جبهه اصلاحات نيز كه متشكل از 21 تشكل اصلاحطلب است با صدور بیانیه ای از نامه مهدی کروبی "درباره گزارشهاى دريافتى از فجايع ضدانسانى زندان کهريزک يا ديگر بازداشتگاههاى احتمالى و درخواست رسيدگى دقيق و عاجلانه به آن" حمايت و با اشاره به "حملات گسترده و سازمانيافته"به او تاكيد كردند: "اين واکنش گسترده و شتابزده که با هتاکىها و جسارتهاى کمنظيرى همراه است به روشنى از خشم و عصبانيت توام با ترس و وحشت اقتدارگرايان از درخواست شجاعانه مذکور حکايت دارد. دردمندى و ديندارى حقيقى اقتضا مىکرد به جاى نفى و انکار شتابزده و ابراز خشم و عصبانيتهاى بىمورد، هشدار دردمندانه و دلسوزانه آقاى کروبى با وسواس و حساسيت پيگيرى شود"..
در ادامه بیانیه آمده است:" شوراى هماهنگى جبهه اصلاحات ضمن تائيد درخواست مسئولانه و دردمندانه جناب آقاى کروبى براى رسيدگى به اين مسائل و تحسين ايستادگى ايشان در برابر حملات و تهاجمات ناجوانمردانه، هشدار مىدهيم تعرض عليه چهرههاى برجسته و شاخص انقلاب و نظام همچون خاتمي، موسوي، کروبى و هاشمى مىتواند عواقب نگرانکننده و خطيرى براى نظام و انقلاب در پى داشته باشد".
تاريخ سپيد روحانيت يا ماجراي سياه و ننگين؟
اما كروبي چه گفت؟ شيخ اصلاحات در نامهاي كه براي رئيس مجلس خبرگان نوشت، پرده از ماجراهاي سياهي در بازداشتگاهها به خصوص بازداشتگاه مخوف كهريزك برداشت، او با اشاره به اينكه اطلاعاتش در اين زمينه را از طريق افرادی "دارای پستهای حساس در كشور" ... و" نیروهای نام و نشان داری كه تعدادی از آنها نیز از رزمندگان دفاع مقدس بودهاند،" كسب كرده است، مينويسد:" این افراد اظهار داشتهاند، اتفاقی در زندانها رخ داده است كه چنانچه حتی اگر یك مورد نیز صدق داشته باشد، فاجعهای است برای جمهوری اسلامی كه تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع را تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین میكند كه روی بسیاری از حكومتهای دیكتاتور از جمله رژیم ستمشاهی را سفید خواهد كرد"..»
مهدي كروبي در اين نامه آورده بود كه : "عدهای از افراد بازداشتشده مطرح نمودهاند كه برخی افراد با دختران بازداشتی با شدتی تجاوز نمودهاند كه منجر به ایجاد جراحات و پارگی در سیستم تناسلی آنان گردیده است. از سوی دیگر افرادی به پسرهای جوان زندانی با حالتی وحشیانه تجاوز كردهاند به طوریكه برخی دچار افسردگی و مشكلات جدی روحی و جسمی گردیدهاند و در كنج خانههای خود خزیدهاند"
او همچنين چندي بعد و پس از آنكه مورد حمله گسترده و برنامه ريزي شده ائمه جمعه قرار گرفت در گفتگويي با سايت سحام نيوز به افشاي مواردي ديگر از شكنجه و آزار بازداشت شدگان پرداخت:" افراد را در کهریزک لخت می کردند و چهار دست و پا می نشاندند و سوار بر آنها می شدند و به آنها می گفتند که صدای حیوانات را در بیاورید. آخر این مایه تاسف جمهوری اسلامی است و یا اینکه برخی را دستگر کرده و آنها را لخت کرده اند و روی هم خوابانده اند و آب بر روی آنها ریخته اند . حتی شنیده ام که هنگامی که افراد را شکنجه می کردند به آنها می گفتند با صدای بلند بگویید که مادرتان .... است."
اينها در كنار افشاي سناريوي صداو سيماي "ملي" در خصوص واقعيت ماجراي كشته شدن "ترانه موسوي" و نقش "حسين طائب" فرمانده نيروي مقاومت بسيج در اين سناريو، چكيده و عصاره سخنان مهدي كروبي است.
واقعيت آن است كه با كمرنگ شدن اعتراض هاي خياباني كه به علت شدت برخورد نيروهاي سركوبگر است، با آغاز پخش اعترافات بازداشت شدگان از سويي و برنامه هاي خاص صداوسيما و رسانه هاي كودتا از سوي ديگر موج حملات ناجوانمردانه اي متوجه اصلاح طلبان شده بود، حجب و حياي رهبران جنبش سبز در كنار علاقه آنها به حفظ نظام و عدم تمايل آنها به پرداخت هزينه از سوي مردم و نداشتن تريبنوني كه بتوانند صداي خود را به مردم برسانند موجب شد تا لهيب گستاخي و دروغ گويي و وارونه جلوه دادن حقايق هر روز ابعاد بيشتري به خود بگيرد. در اين هنگامه صراحت و شجاعت مهدي كروبي به ياري مردم آمد و علاوه بر آنكه دستان جنايتكار را در پيش چشم مردم عيان كرد؛ كه موجب ضربه اي عظيم به آنها شد كه در برابر آن به دست پاچگي و لكنت زبان دچار آمدند.
آنها در بلندگوهاي خود فرياد زدند كه چنين وصلههايي به ما نمي چسبد و كساني كه به ما چنين تهمتهايي را وارد ميكنند مستوجب عقوبت هستند، گرچه آنها خود سر در برف كرده بودند اما گمان مي كردند ديگران هم چونان هميشه به سخنان آنها باور دارند، غافل از اينكه مردم سياه بازي هاي روزنامه كيهان ، صدا وسيما و بسياري از تريبون ها را به خوبي مي شناسند، كه اگر حق با آنها بود چرا بايد رئيس بازداشتگاه مخوف كهريزك به همراه 12 پرسنل آن اكنون در زندان باشند؟ چرا بايد به دستور عالي ترين مقام نظام تعطيل و گفته شود غير استاندارد است؟ به قول سيد محمد خاتمي "غير استاندارد يعني چه؟ يعني اينكه هواكش آن خراب بود؟ خير! جنايتها رخ داده و خونها ريخته شده است."
اگر مواردي كه كروبي گفته است به "آنها" نمي چسبد چرا هنوز مقام هاي پليس نميخواهند علت اصلي بركناري ناگهاني سردار "رضا زارعي" رئيس پليس تهران، از حاميان اصلي طرح گشت ارشاد در تهران را اعلام كنند؟ و به شايعاتي كه در كوچه و خيابانها مردم ميگويند پايان دهند؟
چرا آقاي احمدي مقدم رئيس پليس كشور و باجناق رئيس جمهور يك ماه پس از بازداشت "سردار زارعي" در برابر اصرار خبرنگاران بازهم اصرار به دروغگويي و پنهان كاري از مردم "ولي نعمتان" خود دارند و ميگويند: "اگر از ما سوال ميكنيد از فرماندهان نيروي انتظامي نه كسي دستگير و نه كسي زنداني شده است. اگر معتقد به اعلام نظر ديگري از سوي قوه قضاييه هستيد از خودشان سوال كنيد".
اين تنها نمونه اي ست كه مي تواند هم ادعاي "تجاوز" و سابقه آنرا نشان دهد و هم "فرافكني و دور نگاه داشتن مردم از حقايق" را از سوي مسئولين نشان دهد و اينكه ادعاي آنها هيچ پشتوانه اي ندارد.
افشاي سناريوي "ترانه موسوي" از سوي مهدي كروبي كه صداوسيما بر روي آن مانور وسيع تبليغاتي داده بود، اندك آبروي صدا و سيما را نيز بر باد داد و اين همه موجب شد تا دائم به تبرئه خود مشغول شوند و جالب آنكه هر حركتشان به ضرر خودشان تمام شد چنانچه، زماني كه شاهمرادي برادر همسر "ترانه موسوي" در روزنامه جام جم ارگان سازمان صداوسيما مقالهاي خطاب و عليه كروبي نوشت، آشكارا به كشته شدن "ترانه موسوي" و تفاوت آنكه در كانادا به سر ميبرد با آنكه در گورستان آرميده پرده برداشت.
كليد پيروزي...
از زماني كه اصلاح طلبان به قدرت رسيدند هر چه از صفحات تاريخ ميگذشت اختلافات و شكاف آنها بيشتر ميشد، موسم انتخابات هم كه مي شد زمان تسويه حساب ها و جاري شدن اختلافات اصلاح طلبان در ميان همه اقشار كشور بود و رسانه هاي جناح راست كه كانديداهايشان هيچ شانسي براي پيروزي در ميدان رقابتها نداشتند، تنها در صدد شعله ور تر كردن اين اختلافات بودند. انتخابات رياست جمهوري نهم و دهم اوج اين اختلافات بود، از همين رو خوش باوران اقتدارگرا درصدد ريزش نيروها و حاميان اين دو گروه عمده بودند، و حتي اعلام نتيجه انتخابات بدين گونه يكي از شيطنت هاي آنها بود، تيري كه به سنگ خورد و وحدت سريع همه نيروهاي اصلاح طلب و رنگ باختن اختلافات، موجب شد تا وحدت، توان و خشم نيروهاي اصلاح طلب و آزاديخواه دوچندان شود. شجاعت و صراحت مهدي كروبي در كنار ايستادگي ميرحسين موسوي از يكسو و همراهي مردمي كه نمي خواستند رايشان ابزاري براي پز دادن متقلبان باشد، مثلثي را ساخت تا رشته هاي تفكر خام آنان به سرعت برق و باد به پنبه تبديل شود.
آغاز فعالیت گروه های کارشناسی تشکیلات«راه سبز امید»
شبکه جنبش راه سبز(جرس): علیرضا بهشتی، مشاور ارشد ميرحسين موسوي از آغاز به كار گروهاي كارشناسي و تخصصي تشكيلات «راه سبز اميد» خبر داد.
عليرضا بهشتي با اشاره به نوع حضور خاتمي و كروبي در تشكيلات راه سبز اميد گفت که آقايان كروبي و خاتمي در جريان نوع جهت گيري و فعاليت هاي اين تشكل هستند و آن ها مورد مشورت قرار خواهند گرفت و در قالب جلسات مشورتي كه با حضور آن ها برگزار مي شود نظر خواهي و تصميم گيري خواهد شد.
به گفته علیرضا بهشتی « ظرف اين مدت كه اعلام شد اين تشكل ديدهبان جامعه خواهد بود گروهاي كارشناسي و تخصصي با برنامه ريزي دقيق ، به فعاليت در حوزههاي مختلف مشغول شدند.»
میرحسین موسوی ده روز پیش ددر جریان دیدار با با اعضاي انجمن اسلامي جامعه پزشكي ايران شكلگيري تشكيلات «راه سبز اميد» را به عنوان يك جنبش فراگير اعلام کرد و گفت که« رنگ سبز نماد اين راه و مطالبه اجراي بدون تنازل قانون اساسي شعار آن است و شبكههاي اجتماعي خودجوش و خودمختار بيشمار و گسترده در سطح جامعه بدنه اين جنبش هستند.»
میرحسین موسوی همچنین اعلام کرده که «در حقيقت راه سبز اميد ادامه شعار راهبري هر شهروند يك ستاد است كه اين بار براي مطالبات به حق مردم و استيفاي حقوق آنان شكل گرفته است.»
عليرضا بهشتي با اشاره به نوع حضور خاتمي و كروبي در تشكيلات راه سبز اميد گفت که آقايان كروبي و خاتمي در جريان نوع جهت گيري و فعاليت هاي اين تشكل هستند و آن ها مورد مشورت قرار خواهند گرفت و در قالب جلسات مشورتي كه با حضور آن ها برگزار مي شود نظر خواهي و تصميم گيري خواهد شد.
به گفته علیرضا بهشتی « ظرف اين مدت كه اعلام شد اين تشكل ديدهبان جامعه خواهد بود گروهاي كارشناسي و تخصصي با برنامه ريزي دقيق ، به فعاليت در حوزههاي مختلف مشغول شدند.»
میرحسین موسوی ده روز پیش ددر جریان دیدار با با اعضاي انجمن اسلامي جامعه پزشكي ايران شكلگيري تشكيلات «راه سبز اميد» را به عنوان يك جنبش فراگير اعلام کرد و گفت که« رنگ سبز نماد اين راه و مطالبه اجراي بدون تنازل قانون اساسي شعار آن است و شبكههاي اجتماعي خودجوش و خودمختار بيشمار و گسترده در سطح جامعه بدنه اين جنبش هستند.»
میرحسین موسوی همچنین اعلام کرده که «در حقيقت راه سبز اميد ادامه شعار راهبري هر شهروند يك ستاد است كه اين بار براي مطالبات به حق مردم و استيفاي حقوق آنان شكل گرفته است.»
گزارش “جرس” از دومین افطار خانواده زندانیان، مقابل اوین
شبکه جنبش راه سبز (جرس): مراسم افطار خانواده زندانیان که قرار بود تا پایان ماه رمضان، مقابل زندان اوین برگزار شود در شب دوم متوقف شد.
به گزارش خبرنگار "جرس" از مقابل زندان اوین، مراسم افطاری خانواده زندانیان در مقابل زندان اوین تنها در شب اول برگزار شد و حاضرین در مقابل زندان اوین، در شب دوم این مراسم را برگزار نکردند و تنها به گپ و گفت با یکدیگر مشغول بودند. در پاسخ به پرسشی برای یافتن علل برگزار نشدن این مراسم، خانواده تعدادی از بازداشت شدگان گفتند اجازهی برگزاری مراسم افطار را ندادهاند و گفتهاند تداوم برگزاری این مراسم شرایط را برای بازداشت شدگان سخت تر می کند.
براساس این گزارش، عماد الدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز در جمع خانواده زندانیان، حاضر شد و به آنان امیدواری می داد.
خانواده زندانیان بدون برگزاری مراسم خاصی، روزه شان را در مقابل زندان، افطار کردند. خانمی که خود را از اهالی محل معرفی کرد، با توزیع شله زرد میان خانواده زندانیان با آنها همدردی کرد و گفت این شله زرد را نذر آزادی زندانیان کرده است.
مشاهدات خبرنگار ما حاکی است که بعضی فلاکسی آورده بودند و توی لیوان یکبار مصرف به بقیه چای میدادند. پیرمردی روی پلههای منتهی به درب زندان نشسته بود و سیگار دود میکرد. قاطی جمعیت نمیشد و حواسش جای دیگری بود. جلو رفتم و از حالش پرسیدم. سری تکان داد و از پسرش گفت که گویا روز تحلیف وقتی که از کنار خیابان میگذشته دستگیر شده و هیچ خبری از او ندارد. گفتهاند جرمی ندارد و همین روزها آزادش میکنند، اما دقیق نگفتهاند کی. او هم شب سوم است که همینجا مینشیند و منتظر آزادی فرزندش است. وقتی درب زندان باز شد سیگار دیگری روشن کرد و به سمت درب زندان رفت و حرفش را نیمهکاره رها کرد.
خانوادههای زندانیان با روحیهای که شاید تصورش سخت باشد دور هم جمع شده بودند و گپ میزدند. افطار کرده بودند و دیگر آن بیرمقی قبل از افطار در چهرهشان دیده نمیشد. سرحال بودند. عمادالدین باقی هم همراه با خانواده و دوستانش در کنار دیگر خانوادههای زندانیان ایستاده بود و چایی میخورند و گپ میزدند.
برغم اینکه اعلام کرده بودند در ماه رمضان زودتر زمان آزادی زندانیان را اعلام میکنند، هیچ خبری نبود. ساعت از نه گذشته بود و هنوز کسی نه آزاد شده بود و نه خبری از آزادی کسی بود.
اگرچه در شب دوم خانواده زندانیان، همانند شب اول سفره افطار پهن نکردند و گفتند که تحت فشار از این کار خودداری کرده اند ولی بر ادامه برنامه اصرار دارند و اعلام کردند که شب های دیگر ماه رمضان نیز مقابل زندان تجمع خواهند کرد و انتظار دارند مردم نیز به این جمع بپیوندند تا با حمایت مردم زمینه آزادی آنان فراهم شود.
به گزارش خبرنگار "جرس" از مقابل زندان اوین، مراسم افطاری خانواده زندانیان در مقابل زندان اوین تنها در شب اول برگزار شد و حاضرین در مقابل زندان اوین، در شب دوم این مراسم را برگزار نکردند و تنها به گپ و گفت با یکدیگر مشغول بودند. در پاسخ به پرسشی برای یافتن علل برگزار نشدن این مراسم، خانواده تعدادی از بازداشت شدگان گفتند اجازهی برگزاری مراسم افطار را ندادهاند و گفتهاند تداوم برگزاری این مراسم شرایط را برای بازداشت شدگان سخت تر می کند.
براساس این گزارش، عماد الدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز در جمع خانواده زندانیان، حاضر شد و به آنان امیدواری می داد.
خانواده زندانیان بدون برگزاری مراسم خاصی، روزه شان را در مقابل زندان، افطار کردند. خانمی که خود را از اهالی محل معرفی کرد، با توزیع شله زرد میان خانواده زندانیان با آنها همدردی کرد و گفت این شله زرد را نذر آزادی زندانیان کرده است.
مشاهدات خبرنگار ما حاکی است که بعضی فلاکسی آورده بودند و توی لیوان یکبار مصرف به بقیه چای میدادند. پیرمردی روی پلههای منتهی به درب زندان نشسته بود و سیگار دود میکرد. قاطی جمعیت نمیشد و حواسش جای دیگری بود. جلو رفتم و از حالش پرسیدم. سری تکان داد و از پسرش گفت که گویا روز تحلیف وقتی که از کنار خیابان میگذشته دستگیر شده و هیچ خبری از او ندارد. گفتهاند جرمی ندارد و همین روزها آزادش میکنند، اما دقیق نگفتهاند کی. او هم شب سوم است که همینجا مینشیند و منتظر آزادی فرزندش است. وقتی درب زندان باز شد سیگار دیگری روشن کرد و به سمت درب زندان رفت و حرفش را نیمهکاره رها کرد.
خانوادههای زندانیان با روحیهای که شاید تصورش سخت باشد دور هم جمع شده بودند و گپ میزدند. افطار کرده بودند و دیگر آن بیرمقی قبل از افطار در چهرهشان دیده نمیشد. سرحال بودند. عمادالدین باقی هم همراه با خانواده و دوستانش در کنار دیگر خانوادههای زندانیان ایستاده بود و چایی میخورند و گپ میزدند.
برغم اینکه اعلام کرده بودند در ماه رمضان زودتر زمان آزادی زندانیان را اعلام میکنند، هیچ خبری نبود. ساعت از نه گذشته بود و هنوز کسی نه آزاد شده بود و نه خبری از آزادی کسی بود.
اگرچه در شب دوم خانواده زندانیان، همانند شب اول سفره افطار پهن نکردند و گفتند که تحت فشار از این کار خودداری کرده اند ولی بر ادامه برنامه اصرار دارند و اعلام کردند که شب های دیگر ماه رمضان نیز مقابل زندان تجمع خواهند کرد و انتظار دارند مردم نیز به این جمع بپیوندند تا با حمایت مردم زمینه آزادی آنان فراهم شود.
20 روز بی خبری مطلق از عبدالله مومنی
شبکه جنبش راه سبز(جرس):با گذشت 20 روز از ملاقات همسر و فرزندان عبدالله مومنی سخنگوی دربند سازمان دانش آموختگان ایران،خانواده مومنی می گویند که در بی خبری مطلق از او به سر میبرند.
بنابر گزارش سایت ادوار نیوز،رسانه سازمان دانش آموختگان ایران، اواسط مردادماه وقتی برای اولین بار خانواده مومنی موفق شدند با وی در حیاط زندان اوین ملاقات کنند، همسر مومنی علیرغم تاکید و تهدید ماموران امنیتی در گفتگو با رسانهها به افشاگری در مورد وضعیت وخیم جسمی عبدالله مومنی پرداخت و در اظهاراتی که بازتاب وسیعی به همراه داشت گفت « همسرم شدیدا تحت فشار روحی و جسمی و شکنجه است و نزدیک 20 کیلو وزن کم کرده استم».
فاطمه آدینه وند افزود «آن کسی که امروز دیدیم اصلا عبدالله مومنی نبود؛ فقط یک پوست و استخوانی بود که تعادل روحی و روانی و قدرت حرف زدن وایستادن و راه رفتن نداشت.هیچ چیزی از عبدالله نمانده استم».
اما در حالی که این ملاقات بیش از آنکه مرحمی بر زخمهای خانواده مومنی باشد موجب نگرانی آنها شد، به نظر میرسد افشاگری همسر مومنی در مورد شکنجههای جسمی و روحی وارده به همسرش، موجب شده تا عوامل امنیتی هرگونه تماس تلفنی یا ملاقات را از عبدالله مومنی دریغ کنند.
در این رابطه حسن اسدی زیدآبادی،عضو شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم وحدت میگوید « مشاهدات همسر آقای مومنی حکایت از آسیبهای شدید جسمی به ایشان دارد و 20روز بی خبری از وضعیت عبدالله مومنی با توجه به شرایطی که از وضعیت جسمی او و زندانهای کشور سراغ داریم، ما را نسبت به سلامتی وی به شدت نگران کرده است».
سازمان دانش آموختگان ایران پیش از این در بیانیه خود تاکید کرده بود که احمد زیدآبادی و عبدالله مومنی دبیرکل و سخنگوی این سازمان را گروگان هایی در اختیار سپاه پاسداران میداند.
بنابر گزارش سایت ادوار نیوز،رسانه سازمان دانش آموختگان ایران، اواسط مردادماه وقتی برای اولین بار خانواده مومنی موفق شدند با وی در حیاط زندان اوین ملاقات کنند، همسر مومنی علیرغم تاکید و تهدید ماموران امنیتی در گفتگو با رسانهها به افشاگری در مورد وضعیت وخیم جسمی عبدالله مومنی پرداخت و در اظهاراتی که بازتاب وسیعی به همراه داشت گفت « همسرم شدیدا تحت فشار روحی و جسمی و شکنجه است و نزدیک 20 کیلو وزن کم کرده استم».
فاطمه آدینه وند افزود «آن کسی که امروز دیدیم اصلا عبدالله مومنی نبود؛ فقط یک پوست و استخوانی بود که تعادل روحی و روانی و قدرت حرف زدن وایستادن و راه رفتن نداشت.هیچ چیزی از عبدالله نمانده استم».
اما در حالی که این ملاقات بیش از آنکه مرحمی بر زخمهای خانواده مومنی باشد موجب نگرانی آنها شد، به نظر میرسد افشاگری همسر مومنی در مورد شکنجههای جسمی و روحی وارده به همسرش، موجب شده تا عوامل امنیتی هرگونه تماس تلفنی یا ملاقات را از عبدالله مومنی دریغ کنند.
در این رابطه حسن اسدی زیدآبادی،عضو شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم وحدت میگوید « مشاهدات همسر آقای مومنی حکایت از آسیبهای شدید جسمی به ایشان دارد و 20روز بی خبری از وضعیت عبدالله مومنی با توجه به شرایطی که از وضعیت جسمی او و زندانهای کشور سراغ داریم، ما را نسبت به سلامتی وی به شدت نگران کرده است».
سازمان دانش آموختگان ایران پیش از این در بیانیه خود تاکید کرده بود که احمد زیدآبادی و عبدالله مومنی دبیرکل و سخنگوی این سازمان را گروگان هایی در اختیار سپاه پاسداران میداند.
رمضان سبز !
عبدالعلى بازرگان:
دیروز که اخبار افطار دسته جمعی اسیران "اوین" را پشت دیوارهای بلند و درهای بسته زندان می خواندم، بی اختیار از خود سئوال کردم ؛ "آیا در سفره ضیافت رمضان، سبزی هم دیده می شود؟"
آیا با بی رنگی ِاخلاص می توان رنگ سرخ و خونین ستم ورنگ سیاه جهالت و جمود و جنون را زدود ؟
چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بی رنگی رسی کآن داشتی موسی و فرعون دارند آشتی
گر ترا آید بر این نکته سئوال رنگ کَی خالی بود از قیل و قال
این عجب کاین رنگ از بی رنگ خاست رنگ با بی رنگ چون در جنگ خاست
اگر از فواید فردی این فریضه فراتر رویم و آن را فرصت ِ فکرکردنی برای فردای دنیا و آخرت خود بشماریم، ماه سبزی که از بی رنگی اخلاص سر می زند خواهیم داشت و سفره مان را نیز سبزی خواهد گرفت.
از کودکی معلمان دینی، در اوصاف روزه رمضان، به ما گفته بودند که با تجربه کردن تشنگی و گرسنگی، درد محرومان و مستمندان را درک می کنید و به یاد آنها می افتید. از خود می پرسم آیا به راستی ریشه آسیب های اجتماعی و علت العلل مشکلات و مصیبت های امروز ما گرسنگی و گرانی است، یا این ها معلولِ عوامل دیگر است؟
هرچند فقر کمرشکن طبقات محروم و نیازشان به قوت لایموت انکارناشدنی است، اما تشنگی مردم به آزادی و نیازشان به انصاف و مروت مسئولان حکومتی اساسی تراست.
آیا کمبود مواد"غذائی" در جامعه ما آسیب رسان تر است، یا کمبود عدالت در دستگاه "قضائی"، و کمبود رحم و عطوفت و انسانیت در دستگاه های سرکوب "غزا"ئی!؟
عکس و تفصیلاتی که از افطاردسته جمعی خانواده اسیران خواندم، ذهن مرا به مقایسه ای دیگر کشاند؛ خطیبان روضه خوان در مجالس ختم و ترحیم عادت دارند برای آرامش خانواده های عزادار، گریزی هم به صحرای کربلا بزنند و با مقایسه ای میان عزیز از دست رفته که با آداب و احتراماتی به خاک سپرده شده ، با شهیدان به خون خفته و سر بریده در صحرای کربلا که کفن و دفنی هم نداشتند، سکینه ای به صاحبان عزابدهند.
من نیز افطار خانواده اسیران در بند را که حداقل با صفا و صمیمیت و گرمی گرد سفره ای مشترک نشسته بودند، با سفره سرد ِ سلول های انفرادی عزیزانشان، که افتخار ملت اند، مقایسه کردم. همان ها که در شرایط بسیار بحرانی جسمی و روحی قرار دارند و در "زیر زمینی خدا" زیر شکنجه ظالمان زمزمه "یا غیاث المستغیثین"( ای فریاد رس فریادهای نجات)سر می دهند. از خدای خود شرم کردم و ازبی تفاوتی یا کم تفاوتی خود خجل شدم!
این خانواده ها حداقل امیدی به دیدار دور یا نزدیک عزیزانشان دارند، آنها که سراغ عزیزانشان را سراسیمه در سردخانه های صنعتی می گیرند یا سر خاک آنها می روند و یا سنگ قبرشان را هم نمی یابند چه رمضانی باید از سر بگذرانند!؟
ما به راستی در این ماه رحمت ، چه مهربانی و محبتی در حق این عزیزان و خانواده هایشان کرده ایم ، و برای نجات ملت ازچنین مصیبت و محنتی ، چه قدمی و قلمی زده ایم ،چه مایه ای گذاشته ایم و چه مالی خرج کرده ایم؟
ماه رمضان، ماه تزکیه نفس از طریق تسویه حساب های مالی و صاف کردن بستانکاری های خود در راه خداست. مردم ما به طور سنتی و به عادت تاریخی، این "وجوهات" را دو دستی تقدیم کسانی می کنند که معلوم نیست صلاحیتشان برای تشخیص ضرورت های جامعه ، بیش از خمس و زکات دهندگان آگاه و تحصیل کرده باشد. آیا تامین مخارج طلاب حوزه های علمیه در اولویت قرار دارد یا تامین مایحتاج نهادهای مستقل و مردمی جنبش سبز؟
ماه رمضان، ماه صِله رحِم و رسیدن به خویشاوندان و احسان به آنهاست، آیا نمی توان مفهوم خویشاوندی را در دنیای امروز گسترده تر دانست و صله رحم را به تقویت نهادهای مستقل مدنی ، تشکیلات سیاسی سالم و تعاونی های اجتماعی تسری داد؟ خویشاوندی های خونی در پیوند با خویشاوندی های ملی با خداپرستی قرابت بیشتری پیدا می کند. در هرحال ما سرنوشت مشترکی داریم و همگان بر یک سفینه سواریم . غرق کشتی ، غرق همه ملت است.
ماه رمضان، ماه تصفیه بدن از سمومات سال گذشته و تضمین کننده سلامت جسم است، آیا خطرات سهمگین سموماتی که با تزریق خرافات و خیال پردازی های جمعی از خدا بی خبرِ مصادره کننده مذهب درفرهنگ جامعه پدید آمده است، کمتر از خطرات جسمی و فردی آن است؟
شرافت رمضان را به شب های " قدر" که تقدیر کننده سرنوشت اش شمرده اند می دانند، آیا می توان امیدوار بود خداوند به همت جوانانی که جان خود را در جستجوی رضایتش نثار می کنند و آزادی و عدالت وحاکمیت ملت بر سرنوشت خویش را طلب می کنند، رهائی ملت ما را از ظلم و جهل در این ماه رقم زند؟
سحر خیزان ِ رمضان با قرآن سرگرفتن در شب های قدر ، به شکلی سنتی تقدیری بهتر را آرزو می کنند، آیا می توان بازگشت واقعی به قرآن را از طریق زیر پانهادن بدعت هائی که به نام دین در این سی ساله سبب سیه روزی ملت شده تحقق بخشید؟
همزمانی شهادت شمع شاهدان راه حق با شب های قدر، تقدیر امت را با الگو گرفتن از شخصیت های عالی"قدر" گره زده است، آیا می توان از تجربه آزادی خواهانه و عدالت طلبانه آن اسوه انسانیت ، کج راهه های پیموده شده را اصلاح کرد؟
این ماه را " زیباترین روح پرستنده"( به تعبیر زنده یاد شریعتی) در استقبال از رمضان در صحیفه خود؛ ماه اسلام(تسلیم نفس خود به خدا)، ماه طهور( پاک شدن از همه پلیدی ها)، ماه تمحیص( پالایش و تصفیه از همه ناخالصی های شرک و شخصیت پرستی) ، و بالاخره ماه قیام"( خیزش همگانی نامیده است). از خدا می خواهیم ما را شایسته نائل شدن به این آرمان ها قرار دهد و عید فطرمان را با خاتمه عزای عزیزان و جشن پیروزی ملت همراه سازد.
عبدالعلی بازرگان اول شهریور ۱۳۸۸
دیروز که اخبار افطار دسته جمعی اسیران "اوین" را پشت دیوارهای بلند و درهای بسته زندان می خواندم، بی اختیار از خود سئوال کردم ؛ "آیا در سفره ضیافت رمضان، سبزی هم دیده می شود؟"
آیا با بی رنگی ِاخلاص می توان رنگ سرخ و خونین ستم ورنگ سیاه جهالت و جمود و جنون را زدود ؟
چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بی رنگی رسی کآن داشتی موسی و فرعون دارند آشتی
گر ترا آید بر این نکته سئوال رنگ کَی خالی بود از قیل و قال
این عجب کاین رنگ از بی رنگ خاست رنگ با بی رنگ چون در جنگ خاست
اگر از فواید فردی این فریضه فراتر رویم و آن را فرصت ِ فکرکردنی برای فردای دنیا و آخرت خود بشماریم، ماه سبزی که از بی رنگی اخلاص سر می زند خواهیم داشت و سفره مان را نیز سبزی خواهد گرفت.
از کودکی معلمان دینی، در اوصاف روزه رمضان، به ما گفته بودند که با تجربه کردن تشنگی و گرسنگی، درد محرومان و مستمندان را درک می کنید و به یاد آنها می افتید. از خود می پرسم آیا به راستی ریشه آسیب های اجتماعی و علت العلل مشکلات و مصیبت های امروز ما گرسنگی و گرانی است، یا این ها معلولِ عوامل دیگر است؟
هرچند فقر کمرشکن طبقات محروم و نیازشان به قوت لایموت انکارناشدنی است، اما تشنگی مردم به آزادی و نیازشان به انصاف و مروت مسئولان حکومتی اساسی تراست.
آیا کمبود مواد"غذائی" در جامعه ما آسیب رسان تر است، یا کمبود عدالت در دستگاه "قضائی"، و کمبود رحم و عطوفت و انسانیت در دستگاه های سرکوب "غزا"ئی!؟
عکس و تفصیلاتی که از افطاردسته جمعی خانواده اسیران خواندم، ذهن مرا به مقایسه ای دیگر کشاند؛ خطیبان روضه خوان در مجالس ختم و ترحیم عادت دارند برای آرامش خانواده های عزادار، گریزی هم به صحرای کربلا بزنند و با مقایسه ای میان عزیز از دست رفته که با آداب و احتراماتی به خاک سپرده شده ، با شهیدان به خون خفته و سر بریده در صحرای کربلا که کفن و دفنی هم نداشتند، سکینه ای به صاحبان عزابدهند.
من نیز افطار خانواده اسیران در بند را که حداقل با صفا و صمیمیت و گرمی گرد سفره ای مشترک نشسته بودند، با سفره سرد ِ سلول های انفرادی عزیزانشان، که افتخار ملت اند، مقایسه کردم. همان ها که در شرایط بسیار بحرانی جسمی و روحی قرار دارند و در "زیر زمینی خدا" زیر شکنجه ظالمان زمزمه "یا غیاث المستغیثین"( ای فریاد رس فریادهای نجات)سر می دهند. از خدای خود شرم کردم و ازبی تفاوتی یا کم تفاوتی خود خجل شدم!
این خانواده ها حداقل امیدی به دیدار دور یا نزدیک عزیزانشان دارند، آنها که سراغ عزیزانشان را سراسیمه در سردخانه های صنعتی می گیرند یا سر خاک آنها می روند و یا سنگ قبرشان را هم نمی یابند چه رمضانی باید از سر بگذرانند!؟
ما به راستی در این ماه رحمت ، چه مهربانی و محبتی در حق این عزیزان و خانواده هایشان کرده ایم ، و برای نجات ملت ازچنین مصیبت و محنتی ، چه قدمی و قلمی زده ایم ،چه مایه ای گذاشته ایم و چه مالی خرج کرده ایم؟
ماه رمضان، ماه تزکیه نفس از طریق تسویه حساب های مالی و صاف کردن بستانکاری های خود در راه خداست. مردم ما به طور سنتی و به عادت تاریخی، این "وجوهات" را دو دستی تقدیم کسانی می کنند که معلوم نیست صلاحیتشان برای تشخیص ضرورت های جامعه ، بیش از خمس و زکات دهندگان آگاه و تحصیل کرده باشد. آیا تامین مخارج طلاب حوزه های علمیه در اولویت قرار دارد یا تامین مایحتاج نهادهای مستقل و مردمی جنبش سبز؟
ماه رمضان، ماه صِله رحِم و رسیدن به خویشاوندان و احسان به آنهاست، آیا نمی توان مفهوم خویشاوندی را در دنیای امروز گسترده تر دانست و صله رحم را به تقویت نهادهای مستقل مدنی ، تشکیلات سیاسی سالم و تعاونی های اجتماعی تسری داد؟ خویشاوندی های خونی در پیوند با خویشاوندی های ملی با خداپرستی قرابت بیشتری پیدا می کند. در هرحال ما سرنوشت مشترکی داریم و همگان بر یک سفینه سواریم . غرق کشتی ، غرق همه ملت است.
ماه رمضان، ماه تصفیه بدن از سمومات سال گذشته و تضمین کننده سلامت جسم است، آیا خطرات سهمگین سموماتی که با تزریق خرافات و خیال پردازی های جمعی از خدا بی خبرِ مصادره کننده مذهب درفرهنگ جامعه پدید آمده است، کمتر از خطرات جسمی و فردی آن است؟
شرافت رمضان را به شب های " قدر" که تقدیر کننده سرنوشت اش شمرده اند می دانند، آیا می توان امیدوار بود خداوند به همت جوانانی که جان خود را در جستجوی رضایتش نثار می کنند و آزادی و عدالت وحاکمیت ملت بر سرنوشت خویش را طلب می کنند، رهائی ملت ما را از ظلم و جهل در این ماه رقم زند؟
سحر خیزان ِ رمضان با قرآن سرگرفتن در شب های قدر ، به شکلی سنتی تقدیری بهتر را آرزو می کنند، آیا می توان بازگشت واقعی به قرآن را از طریق زیر پانهادن بدعت هائی که به نام دین در این سی ساله سبب سیه روزی ملت شده تحقق بخشید؟
همزمانی شهادت شمع شاهدان راه حق با شب های قدر، تقدیر امت را با الگو گرفتن از شخصیت های عالی"قدر" گره زده است، آیا می توان از تجربه آزادی خواهانه و عدالت طلبانه آن اسوه انسانیت ، کج راهه های پیموده شده را اصلاح کرد؟
این ماه را " زیباترین روح پرستنده"( به تعبیر زنده یاد شریعتی) در استقبال از رمضان در صحیفه خود؛ ماه اسلام(تسلیم نفس خود به خدا)، ماه طهور( پاک شدن از همه پلیدی ها)، ماه تمحیص( پالایش و تصفیه از همه ناخالصی های شرک و شخصیت پرستی) ، و بالاخره ماه قیام"( خیزش همگانی نامیده است). از خدا می خواهیم ما را شایسته نائل شدن به این آرمان ها قرار دهد و عید فطرمان را با خاتمه عزای عزیزان و جشن پیروزی ملت همراه سازد.
عبدالعلی بازرگان اول شهریور ۱۳۸۸
کاهش وزن شدید بهمن احمدی امویی در حبس انفرادی
بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار برجسته ایرانی که نیمه شب 30 خرداد در پی یورش شبانه ماموران امنیتی در منزلش بازداشت شده است همچنان در سلول انفرادی زندانی است و خانواده این روزنامهنگار به شدت نگران وضعیت روحی و جسمی او هستند.
برادر احمدی امویی با ابراز نگرانی شدید از وضعیت نامعلوم برادرش به "روز" گفت: تاکنون یک بار در سه هفته پیش با بهمن ملاقات کردیم که ملاقات در حضور بازجوی بهمن و در شرایطی انجام شد که یک ضبط صوت روی میز گذاشته بودند و مکالمات ما را ضبط میکردند.
وی افزود: متاسفانه بهمن نتوانست درباره اتهام یا اتهاماتی که به او زده اند سخنی بگوید و تنها چیزی که میدانیم این است که بهمن همچنان در انفرادی است و بازجویی او تمام نشده است.
برادر این روزنامه نگار با انتقاد از رویه فعلی گفت: مگر چه چیزی میخواهند از برادر من دربیاورند که 65 روز است بازجویی او تمام نشده و همچنان در سلول انفرادی است بهمن یک روزنامه نگاری است که کاری جز نوشتن نمی کرد و تمام کارها و فعالیت هایش روشن و شفاف بود و هیچ چیز مخفی نداشت که بخواهند با تحت فشار قرار دادن او ، بیرون بکشند.
به گزارش روزآنلاین به گفته برادر بهمن احمدی امویی، این روزنامه نگار دو هفته پیش در تماسی کوتاه از زندان عنوان کرده که پرونده اش دو یا سه روز دیگر به دادگاه انقلاب فرستاده می شود اما اکنون با گذشت دو هفته خبری نیست وبر اساس گفته های مسولان در دادگاه انقلاب، پرونده او هنوز به این دادگاه ارسال نشده است.
برادر این روزنامه نگار گفت: در ملاقاتی که سه هفته پیش با بهمن در زندان اوین داشتیم او به شدت لاغر شده و بین 15 تا 20 کیلو وزن کم کرده بود و همین موضوع ما را نسبت به سلامت او نگران کرده است چه اتفاقی در این مدت برای برادرم افتاده که به یکباره 20 کیلو وزن از دست داده است.
آقای احمدی امویی افزود: ظاهرا اتهام بهمن ، سردبیری وب سایت خرداد نو و همچنین سازماندهی تجمع های بعد از انتخابات است. در حالیکه بهمن فقط کار حرفه ای روزنامه نگاری در سایت خرداد نو میکرده و هیچ مسولیت اجرایی انتخاباتی نداشته است.
او خواهان روشن شدن هر چه سریع تر وضعیت برادر روزنامه نگارش شد.
بهمن احمدی امویی روزنامه نگار و تحلیل گر اقتصادی و همسر ژیلا بنی یعقوب است که به اتفاق همسرش در شب 30 خرداد ماه در منزل شخصی اش بازداشت شد. ژیلا بنی یعقوب، برنده جایزه شجاعت در روزنامه نگاری بنیاد رسانه زنان سال ٢٠٠٨ و مدیر سایت کانون زنان ایرانی از رسانه های اینترنتی مدافع حقوق زنان ایران است که چند روز پیش با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.
پرونده گم شده!
از سوی دیگر فریده غیرت، وکیل بهمن احمدی امویی که دیروز برای پیگیری پرونده این روزنامه نگار به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود از مفقود شدن پرونده او خبر داد.
خانم غیرت گفته است که بیش از پنج ساعت در راهروها و اتاق های مختلف این دادگاه در تماس با مسوولان شعبه های مختلف بازپرسی برای پیدا کردن ردی از پرونده موکلش تلاش کرده که به هیچ نتیجه ای نرسیده است.
وکیل مدافع بهمن احمدی امویی در نهایت از مسوولان شعبه امنیت این دادگاه این پاسخ را شنید : "پرونده قضایی بهمن احمدی امویی گم شده است."
به گفته خانم غیرت ، قاضی حداد قول مساعد برای یافتن پرونده مفقود شده بهمن را داده است و فریده غیرت اظهار امیدواری کرد ظرف یکی- دو روز آینده سرنوشت پرونده موکلش روشن شود.
برادر احمدی امویی با ابراز نگرانی شدید از وضعیت نامعلوم برادرش به "روز" گفت: تاکنون یک بار در سه هفته پیش با بهمن ملاقات کردیم که ملاقات در حضور بازجوی بهمن و در شرایطی انجام شد که یک ضبط صوت روی میز گذاشته بودند و مکالمات ما را ضبط میکردند.
وی افزود: متاسفانه بهمن نتوانست درباره اتهام یا اتهاماتی که به او زده اند سخنی بگوید و تنها چیزی که میدانیم این است که بهمن همچنان در انفرادی است و بازجویی او تمام نشده است.
برادر این روزنامه نگار با انتقاد از رویه فعلی گفت: مگر چه چیزی میخواهند از برادر من دربیاورند که 65 روز است بازجویی او تمام نشده و همچنان در سلول انفرادی است بهمن یک روزنامه نگاری است که کاری جز نوشتن نمی کرد و تمام کارها و فعالیت هایش روشن و شفاف بود و هیچ چیز مخفی نداشت که بخواهند با تحت فشار قرار دادن او ، بیرون بکشند.
به گزارش روزآنلاین به گفته برادر بهمن احمدی امویی، این روزنامه نگار دو هفته پیش در تماسی کوتاه از زندان عنوان کرده که پرونده اش دو یا سه روز دیگر به دادگاه انقلاب فرستاده می شود اما اکنون با گذشت دو هفته خبری نیست وبر اساس گفته های مسولان در دادگاه انقلاب، پرونده او هنوز به این دادگاه ارسال نشده است.
برادر این روزنامه نگار گفت: در ملاقاتی که سه هفته پیش با بهمن در زندان اوین داشتیم او به شدت لاغر شده و بین 15 تا 20 کیلو وزن کم کرده بود و همین موضوع ما را نسبت به سلامت او نگران کرده است چه اتفاقی در این مدت برای برادرم افتاده که به یکباره 20 کیلو وزن از دست داده است.
آقای احمدی امویی افزود: ظاهرا اتهام بهمن ، سردبیری وب سایت خرداد نو و همچنین سازماندهی تجمع های بعد از انتخابات است. در حالیکه بهمن فقط کار حرفه ای روزنامه نگاری در سایت خرداد نو میکرده و هیچ مسولیت اجرایی انتخاباتی نداشته است.
او خواهان روشن شدن هر چه سریع تر وضعیت برادر روزنامه نگارش شد.
بهمن احمدی امویی روزنامه نگار و تحلیل گر اقتصادی و همسر ژیلا بنی یعقوب است که به اتفاق همسرش در شب 30 خرداد ماه در منزل شخصی اش بازداشت شد. ژیلا بنی یعقوب، برنده جایزه شجاعت در روزنامه نگاری بنیاد رسانه زنان سال ٢٠٠٨ و مدیر سایت کانون زنان ایرانی از رسانه های اینترنتی مدافع حقوق زنان ایران است که چند روز پیش با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.
پرونده گم شده!
از سوی دیگر فریده غیرت، وکیل بهمن احمدی امویی که دیروز برای پیگیری پرونده این روزنامه نگار به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود از مفقود شدن پرونده او خبر داد.
خانم غیرت گفته است که بیش از پنج ساعت در راهروها و اتاق های مختلف این دادگاه در تماس با مسوولان شعبه های مختلف بازپرسی برای پیدا کردن ردی از پرونده موکلش تلاش کرده که به هیچ نتیجه ای نرسیده است.
وکیل مدافع بهمن احمدی امویی در نهایت از مسوولان شعبه امنیت این دادگاه این پاسخ را شنید : "پرونده قضایی بهمن احمدی امویی گم شده است."
به گفته خانم غیرت ، قاضی حداد قول مساعد برای یافتن پرونده مفقود شده بهمن را داده است و فریده غیرت اظهار امیدواری کرد ظرف یکی- دو روز آینده سرنوشت پرونده موکلش روشن شود.
کلیپ من، میرحسین موسوی - نسخه مخصوص بلوتوث
این کلیپ با استفاده از پیام صوتی میرحسین موسوی خطاب به مردم ساخته شدهاست. قرار بود این پیام در زمان انتخابات به کار گرفته شود که متاسفانه فرصت نشد تا از آن به نحو احسن استفاده شود.
موج سبز آزادی تصمیم دارد با انتشار نسخههای مناسب بلوتوث که قابل استفاده در تلفن همراه است، در گسترش آگاهی عمومی تلاش کند. لطفا با دریافت این فایل و توزیع آن از طریق بلوتوث، در رسیدن به این هدف به ما کمک کنید.
نسخه بلوتوثی فیلم سخنرانی «من، میرحسین موسوی» را از اینجا دریافت کنید
http://www.mowjcamp.org/files/file/21384
موج سبز آزادی تصمیم دارد با انتشار نسخههای مناسب بلوتوث که قابل استفاده در تلفن همراه است، در گسترش آگاهی عمومی تلاش کند. لطفا با دریافت این فایل و توزیع آن از طریق بلوتوث، در رسیدن به این هدف به ما کمک کنید.
نسخه بلوتوثی فیلم سخنرانی «من، میرحسین موسوی» را از اینجا دریافت کنید
http://www.mowjcamp.org/files/file/21384
خانوادههای اسرای در بند، هر شب روبروی اوین تجمع خواهند کرد
در حالی که مراسم افطار خانوادههای اسرای در بند که قرار بود تا پایان ماه رمضان، هر شب در مقابل زندان اوین برگزار شود در شب دوم متوقف شدهاست آنها تاکید کردند که هر شب هنگام اذان در این محل تجمع خواهند کرد.
به گزارش جرس، مراسم افطاری خانواده زندانیان در مقابل زندان اوین تنها در شب اول برگزار شد و حاضرین در مقابل زندان اوین، در شب دوم این مراسم را برگزار نکردند و تنها به گپ و گفت با یکدیگر مشغول بودند. در پاسخ به پرسشی برای یافتن علل برگزار نشدن این مراسم، خانواده تعدادی از بازداشت شدگان گفتند اجازهی برگزاری مراسم افطار را ندادهاند و گفتهاند تداوم برگزاری این مراسم شرایط را برای بازداشت شدگان سخت تر می کند. براساس این گزارش، عماد الدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز در جمع خانواده زندانیان، حاضر شد و به آنان امیدواری می داد.
خانواده زندانیان بدون برگزاری مراسم خاصی، روزه شان را در مقابل زندان، افطار کردند. خانمی که خود را از اهالی محل معرفی کرد، با توزیع شله زرد میان خانواده زندانیان با آنها همدردی کرد و گفت این شله زرد را نذر آزادی زندانیان کرده است. مشاهدات خبرنگار ما حاکی است که بعضی فلاکسی آورده بودند و توی لیوان یکبار مصرف به بقیه چای میدادند. پیرمردی روی پلههای منتهی به درب زندان نشسته بود و سیگار دود میکرد. قاطی جمعیت نمیشد و حواسش جای دیگری بود. جلو رفتم و از حالش پرسیدم. سری تکان داد و از پسرش گفت که گویا روز تحلیف وقتی که از کنار خیابان میگذشته دستگیر شده و هیچ خبری از او ندارد. گفتهاند جرمی ندارد و همین روزها آزادش میکنند، اما دقیق نگفتهاند کی. او هم شب سوم است که همینجا مینشیند و منتظر آزادی فرزندش است. وقتی درب زندان باز شد سیگار دیگری روشن کرد و به سمت درب زندان رفت و حرفش را نیمهکاره رها کرد.
خانوادههای زندانیان با روحیهای که شاید تصورش سخت باشد دور هم جمع شده بودند و گپ میزدند. افطار کرده بودند و دیگر آن بیرمقی قبل از افطار در چهرهشان دیده نمیشد. سرحال بودند. عمادالدین باقی هم همراه با خانواده و دوستانش در کنار دیگر خانوادههای زندانیان ایستاده بود و چایی میخورند و گپ میزدند. برغم اینکه اعلام کرده بودند در ماه رمضان زودتر زمان آزادی زندانیان را اعلام میکنند، هیچ خبری نبود. ساعت از نه گذشته بود و هنوز کسی نه آزاد شده بود و نه خبری از آزادی کسی بود.
اگرچه در شب دوم خانواده زندانیان، همانند شب اول سفره افطار پهن نکردند و گفتند که تحت فشار از این کار خودداری کرده اند ولی بر ادامه برنامه اصرار دارند و اعلام کردند که شب های دیگر ماه رمضان نیز مقابل زندان تجمع خواهند کرد و انتظار دارند مردم نیز به این جمع بپیوندند تا با حمایت مردم زمینه آزادی آنان فراهم شود.
به گزارش جرس، مراسم افطاری خانواده زندانیان در مقابل زندان اوین تنها در شب اول برگزار شد و حاضرین در مقابل زندان اوین، در شب دوم این مراسم را برگزار نکردند و تنها به گپ و گفت با یکدیگر مشغول بودند. در پاسخ به پرسشی برای یافتن علل برگزار نشدن این مراسم، خانواده تعدادی از بازداشت شدگان گفتند اجازهی برگزاری مراسم افطار را ندادهاند و گفتهاند تداوم برگزاری این مراسم شرایط را برای بازداشت شدگان سخت تر می کند. براساس این گزارش، عماد الدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز در جمع خانواده زندانیان، حاضر شد و به آنان امیدواری می داد.
خانواده زندانیان بدون برگزاری مراسم خاصی، روزه شان را در مقابل زندان، افطار کردند. خانمی که خود را از اهالی محل معرفی کرد، با توزیع شله زرد میان خانواده زندانیان با آنها همدردی کرد و گفت این شله زرد را نذر آزادی زندانیان کرده است. مشاهدات خبرنگار ما حاکی است که بعضی فلاکسی آورده بودند و توی لیوان یکبار مصرف به بقیه چای میدادند. پیرمردی روی پلههای منتهی به درب زندان نشسته بود و سیگار دود میکرد. قاطی جمعیت نمیشد و حواسش جای دیگری بود. جلو رفتم و از حالش پرسیدم. سری تکان داد و از پسرش گفت که گویا روز تحلیف وقتی که از کنار خیابان میگذشته دستگیر شده و هیچ خبری از او ندارد. گفتهاند جرمی ندارد و همین روزها آزادش میکنند، اما دقیق نگفتهاند کی. او هم شب سوم است که همینجا مینشیند و منتظر آزادی فرزندش است. وقتی درب زندان باز شد سیگار دیگری روشن کرد و به سمت درب زندان رفت و حرفش را نیمهکاره رها کرد.
خانوادههای زندانیان با روحیهای که شاید تصورش سخت باشد دور هم جمع شده بودند و گپ میزدند. افطار کرده بودند و دیگر آن بیرمقی قبل از افطار در چهرهشان دیده نمیشد. سرحال بودند. عمادالدین باقی هم همراه با خانواده و دوستانش در کنار دیگر خانوادههای زندانیان ایستاده بود و چایی میخورند و گپ میزدند. برغم اینکه اعلام کرده بودند در ماه رمضان زودتر زمان آزادی زندانیان را اعلام میکنند، هیچ خبری نبود. ساعت از نه گذشته بود و هنوز کسی نه آزاد شده بود و نه خبری از آزادی کسی بود.
اگرچه در شب دوم خانواده زندانیان، همانند شب اول سفره افطار پهن نکردند و گفتند که تحت فشار از این کار خودداری کرده اند ولی بر ادامه برنامه اصرار دارند و اعلام کردند که شب های دیگر ماه رمضان نیز مقابل زندان تجمع خواهند کرد و انتظار دارند مردم نیز به این جمع بپیوندند تا با حمایت مردم زمینه آزادی آنان فراهم شود.
برنامهریزی برای قرائت اقرارنامه ساختگی حجاریان، توسط یکی از بازداشتشدگان
زینب حجاریان فرزند سعید حجاریان، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، گفتهاست که قرار شده سهشنبه ۳ شهریور با برگزاری دادگاهی پدرش را بدون حضور وکیل تعیینی وی محاکمه کنند. به گفته وی، با وجود اینکه بیش از دو ماه است از دستگیری سعید حجاریان میگذرد، وکیل حجاریان، دکتر ریاحی، موفق به دیدار با او نشده و متن پروندهی وی را نیز ندیده است.
به گزارش پایگاه اینترنتی شبکه بینالمللی آلمان(دویچهوله)، خانم حجاریان گفت، قرار است وکیلی به نام صلاحی، که از دوستان سعید مرتضوی دادستان تهران است، وکالت پرونده را بر عهده گیرد. زینب حجاریان افزود که از دکتر ریاحی خواسته شده یا به صورت نمایشی در دادگاه شرکت کند و صحبتی نکند، وگرنه عزل خواهد شد. دختر سعید حجاریان همچنین گفت، با توجه به آنکه پدرش مشکل تکلم دارد و قادر به دفاع شفاهی از خود نیست، قرار است فردی دیگر به نمایندگی از جانب او متنی را که توسط این افراد تهیه شده به عنوان دفاعیات و اعترافات از قول پدرش بخواند.
زینب حجاریان سپس اظهار داشت که سعید مرتضوی به خانوادهی وی خبر داده که یکی دیگر از افراد دستگیرشدهی شاخهی جوانان جبههی مشارکت قرار است متنی را به عنوان "دفاعیات و اعترافات" پدرش در دادگاه قرائت کند. به عقیدهی زینب حجاریان، علت قرائت متن توسط فردی دیگر بدین خاطر است که پدر وی با لکنت و ناتوانی در سخن گفتن پای تریبون نیاید و بدینشکل بتوانند از بار تبلیغاتی اینکه فردی را با این اوصاف دستگیر کرده و زیر فشار قرار دادهاند تا از او اعتراف بگیرند، جلوگیری کنند.
به گزارش پایگاه اینترنتی شبکه بینالمللی آلمان(دویچهوله)، خانم حجاریان گفت، قرار است وکیلی به نام صلاحی، که از دوستان سعید مرتضوی دادستان تهران است، وکالت پرونده را بر عهده گیرد. زینب حجاریان افزود که از دکتر ریاحی خواسته شده یا به صورت نمایشی در دادگاه شرکت کند و صحبتی نکند، وگرنه عزل خواهد شد. دختر سعید حجاریان همچنین گفت، با توجه به آنکه پدرش مشکل تکلم دارد و قادر به دفاع شفاهی از خود نیست، قرار است فردی دیگر به نمایندگی از جانب او متنی را که توسط این افراد تهیه شده به عنوان دفاعیات و اعترافات از قول پدرش بخواند.
زینب حجاریان سپس اظهار داشت که سعید مرتضوی به خانوادهی وی خبر داده که یکی دیگر از افراد دستگیرشدهی شاخهی جوانان جبههی مشارکت قرار است متنی را به عنوان "دفاعیات و اعترافات" پدرش در دادگاه قرائت کند. به عقیدهی زینب حجاریان، علت قرائت متن توسط فردی دیگر بدین خاطر است که پدر وی با لکنت و ناتوانی در سخن گفتن پای تریبون نیاید و بدینشکل بتوانند از بار تبلیغاتی اینکه فردی را با این اوصاف دستگیر کرده و زیر فشار قرار دادهاند تا از او اعتراف بگیرند، جلوگیری کنند.
متن کامل گزارش خواندنی تایمز لندن
پسری ایرانی، از تجاوز به خودش میگوید
هما همایون
روزنامه تایمز چاپ لندن در شماره روز شنبه خود مطلبی منتشر کرده است که حاکی از گرفتاریهای یک نوجوان در زندانهای ایران است. مطلب زیر متن کامل آن گزارش است:
پسر ۱۵ سالهای در یک خانه امن در مرکز ایران با پیکر و روان شکسته، نشسته و گریه میکند. رضا بیرون نمیرود و از تنهایی میترسد. میگوید که میخواهد به زندگیاش پایان دهد و درک دلیل این تمایلش مشکل نیست:
او تنها به خاطر این که مچبند سبز مخالفان دولت ایران را در دست داشته، به مدت ۲۰ روز در بند بوده و مکرراً مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار گرفته است. آزار جنسیای که رضا متحمل شده، به شکنجههای زندان ابوغریب میماند؛ همان شکنجههایی که مقامات ایرانی به خاطر آن دولت آمریکا را تقبیح کرده بودند.
رضا در گفت و گو با روزنامه تایمز لندن، آن روزهای سخت را به یاد آورد و گفت: «زندگی من به سر رسیده. فکر نمیکنم که روزی بتوانم از این حالت رها شوم.»
رضا به شرطی موافقت کرد با تایمز گفت و گو کند که هویتش آشکار نشود. پزشک معالج وی با تقبل خطری که خود او را تهدید میکند، تایید کرد، رضا تمایل به خودکشی دارد و پیکرش پر از زخمهایی است که با جزئیات داستان او همخوانی دارد. خانواده رضا نومیدانه میکوشند هر چه زودتر ایران را ترک کنند.
رضا از شواهد زنده اتهاماتی است که اخیراً مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان مطرح کرده است. وی مقامات زندانهای ایران را به تجاوز مستمر زندانیان مرد و زن برای شکستن اراده آنها متهم میکند. رژیم به نوبه خود میگوید که آقای کروبی با دروغ پراکنی به دشمنان ایران کمک میکند و تهدید کرده است که او را بازداشت خواهد کرد.
برخورد با این پسربچه، گویای این حقیقت است که یک رژیم مدعی دفاع از ارزشهای اسلامی، برای سرکوب میلیونها تن از شهروندانش که انتخاب دوباره محمود احمدینژاد به مقام ریاست جمهوری را تقلبی میدانند، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
گرفتاریهای رضا در اواسط ماه ژوئیه، زمانی آغاز شد که او را همراه با ۴۰ نوجوان دیگر در جریان تظاهرات اعتراضی در یکی از شهرهای بزرگ ایران بازداشت کردند. بیشتر این نوجوانان واجد شرایط رأی نبودند.
آنها را به جایی بردند که به باور رضا، یک پایگاه بسیج بود. چشمانشان را بستند، لباس رو را از تنشان درآوردند، با کابل شلاقشان زدند و بعدا در یک کانتینر فولادی محبوسشان کردند.
در همان شب نخست سه مرد لباس شخصی که خود را زندانی وانمود میکردند، رضا را در برابر چشم همراهانش به زمین انداختند. در حالی که یکی از مردان سر او را به زیر فشار میداد، دومی بر پشتش سوار شد و سومی روی بدن رضا ادرار کرد و به او تجاوز نمود.
رضا میگوید: «آنها به ما گفتند که این کار را در راه خدا میکنند و این که با چه خیالی ما به خودمان حق داده بودیم علیه دولت اعتراض کنیم.» آن سه مرد به دیگر بچهها هشدار دادند که اگر فردای آن روز با بازپرسان همکاری نکنند، همین بلا به سر آنها هم خواهد آمد.
پس از آن رضا را بیرون کانتینر بردند و به یک میله فلزی بستند و تا صبح رهایش کردند.
صبح یکی از آن مردها آمد و از رضا پرسید که آیا از اتفاق شب گذشته درس گرفته یا نه.
«من خشمگین بودم. به صورت آن مرد تف کردم و فحشش دادم. او با آرنج و کف دستش یکی دو بار به صورتم زد.»
۲۰ دقیقه بعد، همان مرد با یک کیسه پر از مدفوع دوباره برگشت و آن کیسه را روی صورت رضا سابید و تهدید کرد که به خوردن مدفوع وادارش خواهد کرد.
بعدتر رضا را به اتاق بازپرسی بردند. او به بازپرسش ماجرای تجاوز را تعریف کرد. اکنون رضا معتقد است که تعریف آن ماجرا کار اشتباهی بود. «بازپرس خوشبرخورد بود؛ اما چشمهای من بسته بود. او گفت که قضیه را پیگیری خواهد کرد و من امیدوار شدم.»
به جای پیگیری، بازپرس دستور داد که دست و پای رضا را ببندند تا بار دیگر به او تجاوز شود. «این بار خود من این کار را میکنم تا بفهمی که این داستانها را نباید جای دیگر بگویی. این کار حقت است. به شماها باید تا دم مرگتان تجاوز کرد.»
بار دیگر او مورد تجاوز وحشیانه واقع شد. برای سه روز او در یک سلول انفرادی محبوس بود.
سپس مجبورش کردند زیر «اعتراف»ی امضا کند. در «نامه اعتراف» آمده بود که خارجیها از او و دوستانش خواسته بودند که بانکها و ساختان رسانههای دولتی را به آتش بکشند. از او خواستند که یک دوست ۱۶ سالهاش را به عنوان سرکرده گروه معرفی کند. آن دوستش را به حدی لت و پار کرده بودند که در بیمارستان بستری بود.
«من سخت میلرزیدم، به حدی که نمیشنیدم به من چه میگفتند. بدون این که نامه را خوانده باشم، زیر آن امضا کردم. ترسم این بود که آنها دوباره به من تجاوز خواهند کرد.»
روز بعدی رضا و دیگر بازداشتیان را به یک بازداشتگاه پلیس منتقل کردند و رضا یک هفته دیگر آنجا ماند.
در نیمه شب روز سوم افسران پلیس وارد سلول شدند، چشمانش را بستند و او را به دستشویی بردند و در آنجا بار دیگر به او تجاوز کردند.
«دستان من به لرزه افتاده بود و پاهایم لق شده بود. نمیتوانستم سر پا بایستم. افتادم و سرم را سخت به کف کوبیدم تا بمیرم. جیغ و فریاد میزدم و از آنها میخواستم که من را بکشند. دیگر تحملش را نداشتم و از خودم متنفر بودم.» رضا میگوید و اشک میریزد.
فردای آن روز یک فرمانده پلیس او را فرا خواند و پرسید که چرا شب گذشته آن همه فریاد میزد. بعد از این که او دلیل فریادش را توضیح داد، فرمانده از او پرسید که چه کسی به او تجاوز کرده است؟ پسربچه گفت که با چشمان بسته نمیتوانست متجاوزانش را ببیند.
فرمانده او را کتک زد و به دروغگویی متهمش کرد و رضا را واداشت که زیر یک نامه دیگر امضا کند. در آن نامه، رضا اعتراف میکرد که علیه نیروهای امنیتی اتهامات بیپایهای را مطرح کرده است.
اما این پایان مصیبتهای رضا نبود. او را همراه با حدود ۱۳۰ زندانی دیگر به محوطه دادگاه انقلاب شهر بردند. قاضی اعلام کرد که مخالفان سرسخت انقلاب اسلامی را به دار خواهد آویخت.
وی نام ۱۰ نوجوان را برخواند که رضا هم در آن میان بود. پیام قاضی روشن بود: اگر بچهها بار دیگر دم از تجاوز بزنند، اعدام خواهند شد.
قاضی آنها را به زندان مرکزی شهر فرستاد. به رضا دستبند زدند و برای ۱۰ روز با شش پسر دیگر در یک سلول کوچک نگه داشتند. شامگاهان افسران بچهها را کتک میزدند و با تمسخر میگفتند: «شما میخواهید انقلاب کنید؟»
در مواردی ارشدترین افسران، سه تن از بچهها را با خود میبرد. رضا میگوید: «وقتی بچهها به سلول برگشتند، خیلی آرام و ناراحت بودند.»
وقتی نوبت به رضا رسید، او و دو بچه دیگر را به یک اتاق کوچک بردند و دستور دادند لباسشان را در بیارند و با هم عمل جنسی انجام دهند. «او به ما گفت که از این طریق ما به تزکیه نفس خواهیم رسید و دیگر یارای نگاه کردن به چشم همدیگر را نخواهیم داشت. میگفت این کار ما را آرام خواهد کرد.»
پس از ۲۰ روز سرانجام خانواده رضا موفق شدند با پرداخت وثیقهای ۴۵ هزار پوندی (۷۵ میلیون تومانی) او را از زندان در بیاورند. قبل از آزادی به رضا بار دیگر هشدار دادند که درباره اتفاقاتی که برایش افتاده، به کسی چیزی نگوید.
برادر رضا میگوید: «یک دوست من که نگهبان زندان رضا بود، به من گفت که او بیمار شده. شبی که آزادش کردند، بیاختیار گریه میکرد. بعدا همه ماجرا را برای مادرم تعریف کرد.»
خانواده رضا یک پزشک را متقاعد کردند که علیرغم خطری که متوجهش خواهد شد، او را معالجه کند. پزشک زخمهای سطح بدن رضا را درمان کرده و به او آنتیبیوتیک و دارو داده، ولی نمیتواند معاینه داخلی انجام دهد.
رضا عمیقاً ضربه خورده؛ از احتمال بازگشت به زندان وحشت دارد و شبها بیخوابی میکشد.
پزشک او به روزنامه تایمز گفت که دیگر بازداشتیان هم همین سرنوشت را داشتهاند: «ما در بیمارستان موارد مشابه زیادی داریم؛ ولی نمیتوانیم آن موارد را گزارش کنیم. آنها به ما اجازه نمیدهند که برایشان پرونده باز کنیم و جزئیاتی را روی کاغذ آوریم.»
دریوری دایک، پژوهشگر سازمان عفو بینالملل در امور ایران میگوید که داستان رضا با دیگر گزارشهایی که این سازمان دریافت کرده است، همخوانی دارد؛ گزارشهایی که حاکی از پایمال کردن شرف و ناموس انسانی، آزار بیقید و بند و بدون رجوع به دادگاه و حتی همدستی مقامات قضایی در تجاوز به زندانیان و نادیده گرفتن حق ابتدایی دسترسی به مراقبت پزشکی است.
رضا لااقل از این مصیبت زنده بیرون آمد تا داستانش را برای جهانیان تعریف کند. اما دوست ۱۶ سالهاش که او مجبور بود به عنوان رهبر گروهشان معرفی کند، از شدت زخمهایی که برداشته بود، در بیمارستان جان داد.
هویت افرادی که در مقاله ذکرشان رفته، محفوظ است.
هما همایون
روزنامه تایمز چاپ لندن در شماره روز شنبه خود مطلبی منتشر کرده است که حاکی از گرفتاریهای یک نوجوان در زندانهای ایران است. مطلب زیر متن کامل آن گزارش است:
پسر ۱۵ سالهای در یک خانه امن در مرکز ایران با پیکر و روان شکسته، نشسته و گریه میکند. رضا بیرون نمیرود و از تنهایی میترسد. میگوید که میخواهد به زندگیاش پایان دهد و درک دلیل این تمایلش مشکل نیست:
او تنها به خاطر این که مچبند سبز مخالفان دولت ایران را در دست داشته، به مدت ۲۰ روز در بند بوده و مکرراً مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار گرفته است. آزار جنسیای که رضا متحمل شده، به شکنجههای زندان ابوغریب میماند؛ همان شکنجههایی که مقامات ایرانی به خاطر آن دولت آمریکا را تقبیح کرده بودند.
رضا در گفت و گو با روزنامه تایمز لندن، آن روزهای سخت را به یاد آورد و گفت: «زندگی من به سر رسیده. فکر نمیکنم که روزی بتوانم از این حالت رها شوم.»
رضا به شرطی موافقت کرد با تایمز گفت و گو کند که هویتش آشکار نشود. پزشک معالج وی با تقبل خطری که خود او را تهدید میکند، تایید کرد، رضا تمایل به خودکشی دارد و پیکرش پر از زخمهایی است که با جزئیات داستان او همخوانی دارد. خانواده رضا نومیدانه میکوشند هر چه زودتر ایران را ترک کنند.
رضا از شواهد زنده اتهاماتی است که اخیراً مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان مطرح کرده است. وی مقامات زندانهای ایران را به تجاوز مستمر زندانیان مرد و زن برای شکستن اراده آنها متهم میکند. رژیم به نوبه خود میگوید که آقای کروبی با دروغ پراکنی به دشمنان ایران کمک میکند و تهدید کرده است که او را بازداشت خواهد کرد.
برخورد با این پسربچه، گویای این حقیقت است که یک رژیم مدعی دفاع از ارزشهای اسلامی، برای سرکوب میلیونها تن از شهروندانش که انتخاب دوباره محمود احمدینژاد به مقام ریاست جمهوری را تقلبی میدانند، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
گرفتاریهای رضا در اواسط ماه ژوئیه، زمانی آغاز شد که او را همراه با ۴۰ نوجوان دیگر در جریان تظاهرات اعتراضی در یکی از شهرهای بزرگ ایران بازداشت کردند. بیشتر این نوجوانان واجد شرایط رأی نبودند.
آنها را به جایی بردند که به باور رضا، یک پایگاه بسیج بود. چشمانشان را بستند، لباس رو را از تنشان درآوردند، با کابل شلاقشان زدند و بعدا در یک کانتینر فولادی محبوسشان کردند.
در همان شب نخست سه مرد لباس شخصی که خود را زندانی وانمود میکردند، رضا را در برابر چشم همراهانش به زمین انداختند. در حالی که یکی از مردان سر او را به زیر فشار میداد، دومی بر پشتش سوار شد و سومی روی بدن رضا ادرار کرد و به او تجاوز نمود.
رضا میگوید: «آنها به ما گفتند که این کار را در راه خدا میکنند و این که با چه خیالی ما به خودمان حق داده بودیم علیه دولت اعتراض کنیم.» آن سه مرد به دیگر بچهها هشدار دادند که اگر فردای آن روز با بازپرسان همکاری نکنند، همین بلا به سر آنها هم خواهد آمد.
پس از آن رضا را بیرون کانتینر بردند و به یک میله فلزی بستند و تا صبح رهایش کردند.
صبح یکی از آن مردها آمد و از رضا پرسید که آیا از اتفاق شب گذشته درس گرفته یا نه.
«من خشمگین بودم. به صورت آن مرد تف کردم و فحشش دادم. او با آرنج و کف دستش یکی دو بار به صورتم زد.»
۲۰ دقیقه بعد، همان مرد با یک کیسه پر از مدفوع دوباره برگشت و آن کیسه را روی صورت رضا سابید و تهدید کرد که به خوردن مدفوع وادارش خواهد کرد.
بعدتر رضا را به اتاق بازپرسی بردند. او به بازپرسش ماجرای تجاوز را تعریف کرد. اکنون رضا معتقد است که تعریف آن ماجرا کار اشتباهی بود. «بازپرس خوشبرخورد بود؛ اما چشمهای من بسته بود. او گفت که قضیه را پیگیری خواهد کرد و من امیدوار شدم.»
به جای پیگیری، بازپرس دستور داد که دست و پای رضا را ببندند تا بار دیگر به او تجاوز شود. «این بار خود من این کار را میکنم تا بفهمی که این داستانها را نباید جای دیگر بگویی. این کار حقت است. به شماها باید تا دم مرگتان تجاوز کرد.»
بار دیگر او مورد تجاوز وحشیانه واقع شد. برای سه روز او در یک سلول انفرادی محبوس بود.
سپس مجبورش کردند زیر «اعتراف»ی امضا کند. در «نامه اعتراف» آمده بود که خارجیها از او و دوستانش خواسته بودند که بانکها و ساختان رسانههای دولتی را به آتش بکشند. از او خواستند که یک دوست ۱۶ سالهاش را به عنوان سرکرده گروه معرفی کند. آن دوستش را به حدی لت و پار کرده بودند که در بیمارستان بستری بود.
«من سخت میلرزیدم، به حدی که نمیشنیدم به من چه میگفتند. بدون این که نامه را خوانده باشم، زیر آن امضا کردم. ترسم این بود که آنها دوباره به من تجاوز خواهند کرد.»
روز بعدی رضا و دیگر بازداشتیان را به یک بازداشتگاه پلیس منتقل کردند و رضا یک هفته دیگر آنجا ماند.
در نیمه شب روز سوم افسران پلیس وارد سلول شدند، چشمانش را بستند و او را به دستشویی بردند و در آنجا بار دیگر به او تجاوز کردند.
«دستان من به لرزه افتاده بود و پاهایم لق شده بود. نمیتوانستم سر پا بایستم. افتادم و سرم را سخت به کف کوبیدم تا بمیرم. جیغ و فریاد میزدم و از آنها میخواستم که من را بکشند. دیگر تحملش را نداشتم و از خودم متنفر بودم.» رضا میگوید و اشک میریزد.
فردای آن روز یک فرمانده پلیس او را فرا خواند و پرسید که چرا شب گذشته آن همه فریاد میزد. بعد از این که او دلیل فریادش را توضیح داد، فرمانده از او پرسید که چه کسی به او تجاوز کرده است؟ پسربچه گفت که با چشمان بسته نمیتوانست متجاوزانش را ببیند.
فرمانده او را کتک زد و به دروغگویی متهمش کرد و رضا را واداشت که زیر یک نامه دیگر امضا کند. در آن نامه، رضا اعتراف میکرد که علیه نیروهای امنیتی اتهامات بیپایهای را مطرح کرده است.
اما این پایان مصیبتهای رضا نبود. او را همراه با حدود ۱۳۰ زندانی دیگر به محوطه دادگاه انقلاب شهر بردند. قاضی اعلام کرد که مخالفان سرسخت انقلاب اسلامی را به دار خواهد آویخت.
وی نام ۱۰ نوجوان را برخواند که رضا هم در آن میان بود. پیام قاضی روشن بود: اگر بچهها بار دیگر دم از تجاوز بزنند، اعدام خواهند شد.
قاضی آنها را به زندان مرکزی شهر فرستاد. به رضا دستبند زدند و برای ۱۰ روز با شش پسر دیگر در یک سلول کوچک نگه داشتند. شامگاهان افسران بچهها را کتک میزدند و با تمسخر میگفتند: «شما میخواهید انقلاب کنید؟»
در مواردی ارشدترین افسران، سه تن از بچهها را با خود میبرد. رضا میگوید: «وقتی بچهها به سلول برگشتند، خیلی آرام و ناراحت بودند.»
وقتی نوبت به رضا رسید، او و دو بچه دیگر را به یک اتاق کوچک بردند و دستور دادند لباسشان را در بیارند و با هم عمل جنسی انجام دهند. «او به ما گفت که از این طریق ما به تزکیه نفس خواهیم رسید و دیگر یارای نگاه کردن به چشم همدیگر را نخواهیم داشت. میگفت این کار ما را آرام خواهد کرد.»
پس از ۲۰ روز سرانجام خانواده رضا موفق شدند با پرداخت وثیقهای ۴۵ هزار پوندی (۷۵ میلیون تومانی) او را از زندان در بیاورند. قبل از آزادی به رضا بار دیگر هشدار دادند که درباره اتفاقاتی که برایش افتاده، به کسی چیزی نگوید.
برادر رضا میگوید: «یک دوست من که نگهبان زندان رضا بود، به من گفت که او بیمار شده. شبی که آزادش کردند، بیاختیار گریه میکرد. بعدا همه ماجرا را برای مادرم تعریف کرد.»
خانواده رضا یک پزشک را متقاعد کردند که علیرغم خطری که متوجهش خواهد شد، او را معالجه کند. پزشک زخمهای سطح بدن رضا را درمان کرده و به او آنتیبیوتیک و دارو داده، ولی نمیتواند معاینه داخلی انجام دهد.
رضا عمیقاً ضربه خورده؛ از احتمال بازگشت به زندان وحشت دارد و شبها بیخوابی میکشد.
پزشک او به روزنامه تایمز گفت که دیگر بازداشتیان هم همین سرنوشت را داشتهاند: «ما در بیمارستان موارد مشابه زیادی داریم؛ ولی نمیتوانیم آن موارد را گزارش کنیم. آنها به ما اجازه نمیدهند که برایشان پرونده باز کنیم و جزئیاتی را روی کاغذ آوریم.»
دریوری دایک، پژوهشگر سازمان عفو بینالملل در امور ایران میگوید که داستان رضا با دیگر گزارشهایی که این سازمان دریافت کرده است، همخوانی دارد؛ گزارشهایی که حاکی از پایمال کردن شرف و ناموس انسانی، آزار بیقید و بند و بدون رجوع به دادگاه و حتی همدستی مقامات قضایی در تجاوز به زندانیان و نادیده گرفتن حق ابتدایی دسترسی به مراقبت پزشکی است.
رضا لااقل از این مصیبت زنده بیرون آمد تا داستانش را برای جهانیان تعریف کند. اما دوست ۱۶ سالهاش که او مجبور بود به عنوان رهبر گروهشان معرفی کند، از شدت زخمهایی که برداشته بود، در بیمارستان جان داد.
هویت افرادی که در مقاله ذکرشان رفته، محفوظ است.
دادگاه سعید حجاریان سه شنبه برگزار می شود
زینب حجاریان فرزند سعید حجاریان، در گفتوگویبا دویچه وله از دادگاه پدرش در سوم شهریور خبر داد. به گزارش این رادیو به گفتهزینب حجاریان، با وجود اینکه بیش از دو ماه است از دستگیری سعید حجاریان میگذرد، وکیل وی، دکتر ریاحی، موفق به دیدار با وی نشده و متن پروندهی وی را نیز ندیده است.
زینب حجاریان گفت، قرار است وکیلی به نام صلاحی وکالت پرونده را بر عهده گیرد. زینب حجاریان افزود که از دکتر ریاحی خواسته شده یا به صورت نمایشی در دادگاه شرکت کند و صحبتی نکند.
دختر سعید حجاریان همچنین گفت، با توجه به آنکه پدرش مشکل تکلم دارد و قادر به دفاع شفاهی از خود نیست، قرار است فردی دیگر به نمایندگی از جانب او متنی را که توسط این افراد تهیه شده به عنوان دفاعیات و اعترافات از قول پدرش بخواند.
زینب حجاریان گفت، قرار است وکیلی به نام صلاحی وکالت پرونده را بر عهده گیرد. زینب حجاریان افزود که از دکتر ریاحی خواسته شده یا به صورت نمایشی در دادگاه شرکت کند و صحبتی نکند.
دختر سعید حجاریان همچنین گفت، با توجه به آنکه پدرش مشکل تکلم دارد و قادر به دفاع شفاهی از خود نیست، قرار است فردی دیگر به نمایندگی از جانب او متنی را که توسط این افراد تهیه شده به عنوان دفاعیات و اعترافات از قول پدرش بخواند.
شدت یافتن اعتراضات شبانه مردم در ماه رمضان
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده ،اعتراضات شبانه مردم تهران در اکثر مناطق شنیده می شود و بر حجم آن تا حد محسوسی افزوده شده است، بانگ الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور در فضای تهران آکنده است .
در ایام ماه رمضان که تحرک و جنب و جوش مردم در ساعات غروب و شب بیشتر می شود،به همان نسبت بر حجم و شدت اعتراضات افزوده شده است و فریادهای بانگ الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور در اکثر مناطق تهران شنیده می شود. مردم بر پشت بام منازل در کوچه ها، خیابانهای فرعی و حتی در بضی از مناطق در خیابانهای اصلی بصورت گروه های چند ده نفره ادامه یافت.
اعتراضات شبانه مردم تهران از ساعت ۲۲:۰۰ آغاز شد ودر مناطق مختلف ادامه یافت که از جملۀ آنها ؛ گیشا ، یوسف آباد ، تهران پارس ،تجریش ،قلهک ، سیدخندان ، میرداماد ،ونک ، سعادت آباد ، صادقیه می باشد.مردم تا ساعت ۲۲:۳۰ به اعتراضات خود ادامه دادند.
شدت اعتراضات در یوسف آباد و ونک بیشتر از سایر نقاط تهران بود.
در ایام ماه رمضان که تحرک و جنب و جوش مردم در ساعات غروب و شب بیشتر می شود،به همان نسبت بر حجم و شدت اعتراضات افزوده شده است و فریادهای بانگ الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور در اکثر مناطق تهران شنیده می شود. مردم بر پشت بام منازل در کوچه ها، خیابانهای فرعی و حتی در بضی از مناطق در خیابانهای اصلی بصورت گروه های چند ده نفره ادامه یافت.
اعتراضات شبانه مردم تهران از ساعت ۲۲:۰۰ آغاز شد ودر مناطق مختلف ادامه یافت که از جملۀ آنها ؛ گیشا ، یوسف آباد ، تهران پارس ،تجریش ،قلهک ، سیدخندان ، میرداماد ،ونک ، سعادت آباد ، صادقیه می باشد.مردم تا ساعت ۲۲:۳۰ به اعتراضات خود ادامه دادند.
شدت اعتراضات در یوسف آباد و ونک بیشتر از سایر نقاط تهران بود.
جو امنیتی و فریاد الله اکبر در خوابگاه های دانشگاه شیراز همزمان با بازگشایی دانشگاه
به دنبال بازگشایی دانشگاه شیراز و آغاز امتحانات معوقه در این دانشگاه به علت اعتراضات به نتیجه انتخابات، جو دانشگاه شیراز به شدت امنیتی شده است. به گزارش خبرنامه امیرکبیر از روز شنبه انتظامات در ورودی دانشگاه به شدت ورود و خروج دانشجویان را کنترل کرده و اجتماع بیش از چند نفر را به شدت زیر نظر می گیرند. تعداد افراد انتظامات از حالت معمولی بیشتر است و ورود و خروج درب ورودی دانشگاه به شدت کنترل می شود.
دانشجوبان بسیجی و وابسته هم دانشجویان را زیر نظر دارند و به نهادهای امنیتی در سرکوب دانشجویان کمک می کنند. این افراد در جریان اعتراض دانشجویان به انتخابات به همکاری با نیروهای سرکوبگر پرداخته و در بازداشت دانشجویان و تحویل دانشجویان به نیروهای امنیتی تقش زیادی داشتند. ضرب و شتم دانشجویان در هنگام ورود به خوابگاه ها، دستگیری دانشجویان معترض و تحویل آنان به نیرو های امنیتی و تلاش برای بر هم زدن و مقابله با اعتراض دانشجویان به نتیجه انتخابات از فعالیت های بسیج دانشگاه بود.
با وجود تمامی این تدابیر، دانشجویان از ساعت ۲۳ شب یکشنبه در خوابگاه های دانشگاه شیراز و علوم پزشکی فریاد “الله اکبر” و “مرگ بر دیکتاتور” سر دادند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر این فریادها که با استقبال دانشجویان بسیاری روبرو شد، تا مدت زیادی ادامه داشت و دانشجویان “شعارهای الله اکبر” و “مرگ بر دیکتاتور” سر داده و به این ترتیب همچنان اعتراض خود را به کشتار مردم، نتیجه انتخابات و انتصاب احمدی نژاد نشان دادند.
لازم به یادآوری است پس از انتخابات و از روز ۲۳ خرداد جو دانشگاه شیراز متشنج شد و با پیوستن مردم به دانشجویان سرکوب اعتراضات بیشتر شد، به صورتی که در روز ۲۵ خرداد در اثر حمله به مردم عده زیادی به دانشگاه پناه آوردند.
نیروهای نظامی برای سرکوب مردم و دانشجویان از تیر ساچمه ای استفاده کردند که منجر به آسیب چشمی تعدادی شد و پس اینکه حدود ۱۰۰ داشجوی دانشگاه شیراز و حدود ۳۰۰ نفر از مردم در روز ۲۵ خرداد در جریان یورش به دانشگاه توسط نیرو های نظامی و شبه نظامی دستگیر شدند، دانشگاه تعطیل و خوابگاه ها به سرعت تخلیه شد.
دانشجوبان بسیجی و وابسته هم دانشجویان را زیر نظر دارند و به نهادهای امنیتی در سرکوب دانشجویان کمک می کنند. این افراد در جریان اعتراض دانشجویان به انتخابات به همکاری با نیروهای سرکوبگر پرداخته و در بازداشت دانشجویان و تحویل دانشجویان به نیروهای امنیتی تقش زیادی داشتند. ضرب و شتم دانشجویان در هنگام ورود به خوابگاه ها، دستگیری دانشجویان معترض و تحویل آنان به نیرو های امنیتی و تلاش برای بر هم زدن و مقابله با اعتراض دانشجویان به نتیجه انتخابات از فعالیت های بسیج دانشگاه بود.
با وجود تمامی این تدابیر، دانشجویان از ساعت ۲۳ شب یکشنبه در خوابگاه های دانشگاه شیراز و علوم پزشکی فریاد “الله اکبر” و “مرگ بر دیکتاتور” سر دادند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر این فریادها که با استقبال دانشجویان بسیاری روبرو شد، تا مدت زیادی ادامه داشت و دانشجویان “شعارهای الله اکبر” و “مرگ بر دیکتاتور” سر داده و به این ترتیب همچنان اعتراض خود را به کشتار مردم، نتیجه انتخابات و انتصاب احمدی نژاد نشان دادند.
لازم به یادآوری است پس از انتخابات و از روز ۲۳ خرداد جو دانشگاه شیراز متشنج شد و با پیوستن مردم به دانشجویان سرکوب اعتراضات بیشتر شد، به صورتی که در روز ۲۵ خرداد در اثر حمله به مردم عده زیادی به دانشگاه پناه آوردند.
نیروهای نظامی برای سرکوب مردم و دانشجویان از تیر ساچمه ای استفاده کردند که منجر به آسیب چشمی تعدادی شد و پس اینکه حدود ۱۰۰ داشجوی دانشگاه شیراز و حدود ۳۰۰ نفر از مردم در روز ۲۵ خرداد در جریان یورش به دانشگاه توسط نیرو های نظامی و شبه نظامی دستگیر شدند، دانشگاه تعطیل و خوابگاه ها به سرعت تخلیه شد.
فاطمه حقیقت جو : احمدی نژاد بیمار روانی است
روزآنلاین : فاطمه حقیقت جو نماینده مجلس ششم شورای اسلامی در گفت وگو با روز با تشریح ویژگی های معرفی سه وزیر زن توسط محموداحمدی نژاد به مجلس گفت که با توجه به عملکرد دولت وی در طی چهارسال گذشته ،این اقدام تنها فریبکاری است.
وی با تقبیح دلایلی که توسط احمدی نژاد برای حضور زنان درکابینه مطرح کرد واز جمله اینکه حضور زنان باعث می شود مردان کابینه رفتارخود وکلماتی که می گویند را کنترل کنند گفت: “چنین اظهار نظر هایی جای تاسف دارد. این نشان می دهد کابینه ای که آقای احمدی نژاد انتخاب کرده آنقدر کابینه ضعیف، سطحی و بی فرهنگی است که باید سه تا زن به کابینه بیاورد که حضور این زنان باعث بشود که آن مردان جوک سکسی نگویند. این نشان می دهد که چقدر وضع این مردان عضو کابینه احمدی نژاد خراب است.”
حقیقت جو اقدام احمدی نژاد را از روی فریب کاری وی دانست وافزود: “همان طور که اساس دولت احمدی نژاد برپایه دروغ وفریب مردم است، این تصمیم نیزاز روی خلوص نیت و برای بهبود وضعیت و افزایش مشارکت زنان در سیاستگذاری ها وتصمیم گیری ها نیست. هدف احمدی نژاد از این تصمیم خرید زنان بوده است. چون که زنان در این جنبش سبز در خط مقدم هستند. در مواقع می خواهد بگوید که من سهم شما را داده ام و من را به عنوان رییس جمهور بپذیرید. او از روی فقدان مشروعیت می خواهد با معرفی چند زن به کسب مشروعیت در بین زنان بپردازد. همان طور که با دادن پول به بازنشستگان می خواهد به کسب مشروعیت درمیان آنها اقدام کند این هم اقدامی است برای کسب مشروعیت درمیان بخش دیگری از جامعه. خوشبختانه جنبش زنان خیلی اگاه تر وروشن تر از این است که این گونه اعمال تظاهر آمیز احمدی نژاد را بخورد. چون در پی عدم مشروعیت داخلی این دولت مشروعیت خارجی هم ندارد، می خواهد بگوید که دولت او به مساله زنان توجه دارد.”
این نماینده مجلس ششم در خصوص دلایل خود برای فریب آمیز خواندن تصمیم احمدی نژاد را عملکردچهارسال گذشته دولت در حوزه زنان دانست واضافه کرد: “بیشترین توهین ها و تحقیرها در طی این چهار سال به زنان روا شده است. برخوردهایی که نیروی انتظامی در خیابان ها به نام حجاب وارشاد واین موضوعات صورت داده، بازداشت های صورت گرفته زنان ومساپلی از این است نقطه سیاهی در کارنامه احمدی نژاد ایجاد کرده است. نکته دوم نحوه برخوردی است که درخصوص ساعات کاری زنان شاغل داشته است. نکته سوم آنکه آقای شاهرودی در مورد لایحه تنظیم خانواده مطرح کرد که این دولت بوده که بحث تعدد زوجات را به لایحه حمایت از خانواده اضافه کرده است. این موضوع با واکنش گسترده زنان مواجه شد. نکته دیگر انتصاب یک زن بسیار سنتی درچهارسال گذشته به عنوان مسوول امور زنان که او هم دادن فرصت های شغلی به زنان را کاری عبث می دانست و معتقد بود نقش زن در خانه وبچه داری تجلی پیدا می کند. نکته بعدی برخورد با زنان معترض در طی دو ماه گذشته است. گزارش های منتشر شده درخصوص شکنجه وحتی آزار جنسی به این زنان صورت گرفته هنوز پیش چشم ماست که آقای احمدی نژاد حالا آمده سه زن برای کابینه معرفی کرده است. نکته آخر از منظر جنبش این است که هدف این جنبش از درخواست معرفی وزیر در پست های سیاست گذاری بهبود وضعیت زنان است نه صرف نمایش ودکور این زنانی که آقای احمدی نژاد معرفی کرده کارنامه مثبتی از این نظر ندارند. البته من خانم کشاورز را نمی شناسم اما از همین خانم کشاورز هم ما در اعتراض به مشکلات زنان در طی چهار سال گذشته چیزی ندیده ایم ونمی دانیم به صورت کلی مواضع و کارنامه اش در حوزه زنان چیست. اما آن دونفر دیگر یعنی خانم آجرلو و خانم مرضیه وحیددستجردی که هر دو نماینده مجلس بوده و هستند از لوایح ضدزن حمایت کرده اند.”
فاطمه حقیقت جو با اشاره به کاربرد لفظ هلو و خوردن آن توسط محمود احمدی نژاد درتوصیف دکترلنکرانی وزیر بهداشت با توجه به ویژگی هایی که به کاربردن این کلمه در فرهنگ عامه دارد گفت: “من به عنوان یک روانشناس معتقدم که آقای احمدی نژاد از مشخصات یک بیمار روانی برخورداراست. اصلا ادم سالمی نیست. کارهای او را ما طی چهارسال گذشته دیده ایم. ایشان فرافکنی هم می کند. یعنی آنچه درضمیرش می گذرد را بیان می کند. معلوم است که خود ایشان هم به لحاظ جنسی دچار مشکلاتی است که از واژه هلو که مفهوم جنسی دارد استفاده می کند. این نشان می دهد که وی بیمار است.”
وی با تقبیح دلایلی که توسط احمدی نژاد برای حضور زنان درکابینه مطرح کرد واز جمله اینکه حضور زنان باعث می شود مردان کابینه رفتارخود وکلماتی که می گویند را کنترل کنند گفت: “چنین اظهار نظر هایی جای تاسف دارد. این نشان می دهد کابینه ای که آقای احمدی نژاد انتخاب کرده آنقدر کابینه ضعیف، سطحی و بی فرهنگی است که باید سه تا زن به کابینه بیاورد که حضور این زنان باعث بشود که آن مردان جوک سکسی نگویند. این نشان می دهد که چقدر وضع این مردان عضو کابینه احمدی نژاد خراب است.”
حقیقت جو اقدام احمدی نژاد را از روی فریب کاری وی دانست وافزود: “همان طور که اساس دولت احمدی نژاد برپایه دروغ وفریب مردم است، این تصمیم نیزاز روی خلوص نیت و برای بهبود وضعیت و افزایش مشارکت زنان در سیاستگذاری ها وتصمیم گیری ها نیست. هدف احمدی نژاد از این تصمیم خرید زنان بوده است. چون که زنان در این جنبش سبز در خط مقدم هستند. در مواقع می خواهد بگوید که من سهم شما را داده ام و من را به عنوان رییس جمهور بپذیرید. او از روی فقدان مشروعیت می خواهد با معرفی چند زن به کسب مشروعیت در بین زنان بپردازد. همان طور که با دادن پول به بازنشستگان می خواهد به کسب مشروعیت درمیان آنها اقدام کند این هم اقدامی است برای کسب مشروعیت درمیان بخش دیگری از جامعه. خوشبختانه جنبش زنان خیلی اگاه تر وروشن تر از این است که این گونه اعمال تظاهر آمیز احمدی نژاد را بخورد. چون در پی عدم مشروعیت داخلی این دولت مشروعیت خارجی هم ندارد، می خواهد بگوید که دولت او به مساله زنان توجه دارد.”
این نماینده مجلس ششم در خصوص دلایل خود برای فریب آمیز خواندن تصمیم احمدی نژاد را عملکردچهارسال گذشته دولت در حوزه زنان دانست واضافه کرد: “بیشترین توهین ها و تحقیرها در طی این چهار سال به زنان روا شده است. برخوردهایی که نیروی انتظامی در خیابان ها به نام حجاب وارشاد واین موضوعات صورت داده، بازداشت های صورت گرفته زنان ومساپلی از این است نقطه سیاهی در کارنامه احمدی نژاد ایجاد کرده است. نکته دوم نحوه برخوردی است که درخصوص ساعات کاری زنان شاغل داشته است. نکته سوم آنکه آقای شاهرودی در مورد لایحه تنظیم خانواده مطرح کرد که این دولت بوده که بحث تعدد زوجات را به لایحه حمایت از خانواده اضافه کرده است. این موضوع با واکنش گسترده زنان مواجه شد. نکته دیگر انتصاب یک زن بسیار سنتی درچهارسال گذشته به عنوان مسوول امور زنان که او هم دادن فرصت های شغلی به زنان را کاری عبث می دانست و معتقد بود نقش زن در خانه وبچه داری تجلی پیدا می کند. نکته بعدی برخورد با زنان معترض در طی دو ماه گذشته است. گزارش های منتشر شده درخصوص شکنجه وحتی آزار جنسی به این زنان صورت گرفته هنوز پیش چشم ماست که آقای احمدی نژاد حالا آمده سه زن برای کابینه معرفی کرده است. نکته آخر از منظر جنبش این است که هدف این جنبش از درخواست معرفی وزیر در پست های سیاست گذاری بهبود وضعیت زنان است نه صرف نمایش ودکور این زنانی که آقای احمدی نژاد معرفی کرده کارنامه مثبتی از این نظر ندارند. البته من خانم کشاورز را نمی شناسم اما از همین خانم کشاورز هم ما در اعتراض به مشکلات زنان در طی چهار سال گذشته چیزی ندیده ایم ونمی دانیم به صورت کلی مواضع و کارنامه اش در حوزه زنان چیست. اما آن دونفر دیگر یعنی خانم آجرلو و خانم مرضیه وحیددستجردی که هر دو نماینده مجلس بوده و هستند از لوایح ضدزن حمایت کرده اند.”
فاطمه حقیقت جو با اشاره به کاربرد لفظ هلو و خوردن آن توسط محمود احمدی نژاد درتوصیف دکترلنکرانی وزیر بهداشت با توجه به ویژگی هایی که به کاربردن این کلمه در فرهنگ عامه دارد گفت: “من به عنوان یک روانشناس معتقدم که آقای احمدی نژاد از مشخصات یک بیمار روانی برخورداراست. اصلا ادم سالمی نیست. کارهای او را ما طی چهارسال گذشته دیده ایم. ایشان فرافکنی هم می کند. یعنی آنچه درضمیرش می گذرد را بیان می کند. معلوم است که خود ایشان هم به لحاظ جنسی دچار مشکلاتی است که از واژه هلو که مفهوم جنسی دارد استفاده می کند. این نشان می دهد که وی بیمار است.”
اشتراک در:
پستها (Atom)