موج آفرینی بیست و دوم:یادمان اسرای جنبش سبز، هر هفته دو اسیر

بیش از صد روز از بازداشت بسیاری از پاک‌دست‌ترین و نیک‌نام‌ترین فرزندان این آب و خاک که تنها جرم و اتهامشان پاسداری از شان و آبروی سرزمینشان بوده است، می‌گذرد و بارزترین مفهومی که معنای خود را در این میان از دست داده، نام زیبای عدالت است. عدالتی که از بانیان و پاسداران آن دریغ شده است و توسط عده‌ای که نه تنها رای که جان وآبروی مردم را نیز لگدمال کردند، قبضه شده است.



دادگاه‌ها و میزگردهای نمایشی گرچه به پایان رسید و جز بی‌آبرویی و ابتذال برای برگزارکنندگانش چیز جدید دیگری به ارمغان نیاورد، اما جان این عزیزان هنوز دربند ظلم گرفتار است و خانواده های بسیاری چشم به راه عزیزان خود، روز و شب را گم کرده‌اند. در این میان رسالت آنان که هنوز از نعمت آزادی برخوردارند این است که نگذارند، ذره‌ای غبار فراموشی بر نام اسیران دربند جنبش سبز بنشیند.

موج سبز آزادی به عنوان صدایی برآمده از مردم و جریانی متعلق به جنبش سبز عدالت‌خواهی که رهبرانش میرحسین موسوی، مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی‌اند، بنا بر خواسته‌های مکرر مخاطبان خود به این فکر افتاد که از این پس هر هفته را به نام دو اسیر سبز این جنبش نام‌گذاری کند و در آن هفت روز که متعلق به هر یک از دو اسیر این جبنش است، برای زنده نگاه داشتن نام آنان و آزادی‌شان از بند اسارت تلاش کند.

این موج سبز برای آزادسازی اسیران مظلوم جنبش شکل نخواهد گرفت مگر اینکه تک تک شما عزیزان به یاری ما بشتابید و در ساختن این موج ما را همراهی کنید. قبل از این نیز موج سبز آزادی در یکی از موج‌آفرینی‌های مخصوص ماه مبارک رمضان هر روز ماه مبارک را به نام دو شهید مظلوم جنبش سبز نامگذاری نمود تا بدین بهانه هر روز یاد و نام ان عزیزان در خاطرها زنده بماند. این بار به جای هر روز، هر هفته را به نام دو اسیر این جنبش نامگذاری خواهیم کرد و در طی هفت روز متوالی اقدامات زیر را در جهت زنده ساختن نام آنان انجام خواهیم داد:

1- در طول هفته‌ای که مخصوص به دو اسیر جنبش سبز نامگذاری می‌شود، از همه وبلاگ‌نویسان عزیز دعوت به عمل می آید تا حداقل یک پست خود را به یکی یا هر دوی اسرای نامبرده در آن هفته اختصاص دهند و یک نسخه از پست وبلاگ خود را نیز به موج سبزآزادی بفرستند تا در سایت منتشر شود.

2- هر نوع دل‌گویه، شعر، بیوگرافی اسرای معرفی‌شده و یا نامه به آنان می‌تواند در زنده کردن نامشان موثر باشد. لزومی ندارد یک شعر ارتباط مستقیم با نام یکی از این اسرا داشته باشد. می‌توانید اشعار و نوشته‌های خود را به این عزیزان تقدیم کنید و برای موج سبز آزادی بفرستید تا در سایت بازتاب یابد.

3- از تمامی هنرمندان و علاقه مندانی که دستی در کار موسیقی و نقاشی و عکس، فیلم و پوستر دارند هم دعوت می‌کنیم که بنا به هفته‌های نام‌گذاری شده آثار خود را در یادبود نام اسرای هر هفته خاص به موج سبز آزادی بفرستند.

4- ملاقات با خانواده دو اسیر مربوط به هر هفته نیز یکی از برنامه‌های اصلی مربوط به این موج آفرینی است. سعی می‌کنیم هر هفته به دیدار خانواده دو اسیر برویم و از آنان دلجویی کنیم تا بدانند ما در کنارشان هستیم و از یادها پاک نشده‌اند.

5- دعا از مهم‌ترین سلاح‌های حاملان جنبش سبز است. از این پس هر هفته در دعاهای خود به طور خاص دو اسیر این جنبش که هفته به اسمشان نامگذاری شده است یاد خواهیم کرد و در صورت برگزاری مراسم جعی دعا نیز به طور خاص برای آزادی دو اسیر مخصوص به آن هفته دعا می کنیم و از خداوند مهربان گشایشگر، آزادی‌شان را می خواهیم.

6- در این مدت تلاش خواهیم کرد که علاوه بر اسرای به‌نام و شناخته شده این جنبش از آنان که کمتر نامی از انان برده شده است هم یاد کنیم و تمام توان خود را برای آزادی‌شان به کار گیریم. در این کار نیز نیازمند پشتیبانی شما عزیزانیم برای اسرایی که کمتر شناخته‌ شده‌اند بنویسید و نوشته‌هایتان را به همراه بیوگرافی کوتاهی از آن اسیر برایمان بفرستید تا نامشان در سایت زنده نگاه داشته شود

7- در مجالس و محافل دوستی و خانوادگی یاد و نام دو اسیر هفته را زنده کنیم و از خدمات و شخصیت آن‏ها حرف بزنیم و به ظلمی که بر آن‏ها می‏رود اعتراض کنیم.

8- سخنرانی‏ها، نظریات و تصاویر آن‏ها را پرینت بگیریم و در محافل دوستی و خانوادگی پخش کنیم و در مکان‏های عمومی قرار دهیم.

لازم به توضیح است که نام دو اسیر مربوط به هر هفته خاص به همراه عکس‌هایشان در بالای صفحه نمایش داده خواهد شد و علاقمندان می‌توانند با چک کردن نام اسرای هر هفته، موج آفرینی‌های فوق برای آنان را حتی الامکان انجام دهند. آنچه بسیار مهم است، در نظر داشتن این مساله است که تنها و تنها راه زنده نگاه داشتن یاد این اسرا، تکرار نام آن‌ها با صدای بلند است.

پس با هم برای آزادی عزیزانمان هم‌صدا می شویم وبه نام دادگستر عادل موج سبز خود را برای این دو نام به مدت هفت روز می‌گسترانیم. هفته نخست را با دو نام آشنا که از پیش‌کسوتان و دردی‌کشان سپهر سیاست ایرانند آغاز می‌کنیم: سعید حجاریان و بهزاد نبوی.

اعتراف سردار میراث‌خوار جنگ: دومیلیون نفر در تظاهرات سبز روز قدس شرکت کردند

سعید قاسمی، در سال‌های اخیر با پشتوانه مالی و استفاده از امکانات لجستیک تبلیغاتی و تشکیلاتی نهادهای خاص، خود را از رهبران حزب‏الله ایران می‌داند و جریان استشهادیون جهان‏اسلام و نیروهای استشهادی دانشجویان و مزخرفاتی از این قبیل را راه انداخته که جز بی‌آبرویی در جهان و ضربه زدن به اسلام، چیزی به ارمغان نیاورده است.



به گزارش موج سبز آزادی، این سردار میراث‌خوار جنگ، که امروز هم حامی سرسخت احمدی‌نژاد شده است، با اعتراف به اینکه "دومیلیون نفر" در تظاهرات سبز روز قدس شرکت کردند با بی شرمی اظهار داشت: "بالاخره ساواکی‌ها،‌ اعضای سازمان مجاهدین خلق و... به همراه خانواده‌هایشان هم در این کشور زندگی می‌کنند و بخشی از جامعه را شامل می‌شوند!" قاسمی بعد از وارد کردن این چند گل به دروازه تیم اصول‏گرایان با اشاره به اعتراضات پس از انتخابات و جنبش سبز ادعا کرد که "هنوز سایه بنی‏صدر بالای سر این جنبش مستدام است."

وی که در میان رزمندگان با سابقه جنگ، به ترس از نبرد و دروغ‏گویی نیز مشهور است با اشاره به سخنان فرزند شهید همت و انتقادات وی از اوضاع فعلی گفت: "وقتی فرزند همت این حرف‌ها را می‌زند باید شبها خون گریه کنم، البته من مقصرم ولی وقتی که در دانشگاه‌ها آن‏ها را چیزخورشان(!) می‌کنند چه می‌توانم بکنم؟"

قاسمی که از رسیدن صدای مخالف مجید مجیدی به گوش رهبری نیز بر آشفته بود اظهار داشت: "همان کسانی که تا دیروز دو میلیارد تومان برای کارهای خود پول می‌گرفتند امروز سمفونی ای کاش می‌نوازند! عزیزم مجید مجیدی! درست است که پیش آقا گریه می‌کنی، آقا هم در پاسخ فرمودند این تلخی‌ها زمان جنگ هم بود، اما باید بگوییم آن روزی که با هنرنمایی خود فیلمی را در مقابل احمدی‌نژاد ساختی کمر جبهه اسلام شکست و گاف دادی و برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی!"

وی در ادامه سیاست کودتاگران، برای تفرقه‏افکنی و ایجاد نفرت در میان اقشار مردم ایران که با رفتارهای محمود احمدی‏نژاد، به ویژه در مناظره‏های انتخاباتی کشور را وارد مرحله بحرانی کرده است گفت: "اعتراضات كسانی كه در مناطق بالای پارك‌وی مینشینند، چندان مهم نیست، ولی اگر روزی دیدیم که اهالی شوش و... هم پشت سر ما نبودند باید فرار کنیم!"

فرمانده خود خوانده استشهادیون جهان اسلام! در ادامه با اشاره به فیلم 90 سیاسی که در ایام انتخابات منتشر شد و اذعان به اینکه آن فیلم پای خیلی‌ها را لرزانده است از "پسر عموی جانباز" خود هم گذشت نکرد و اظهار داشت: در آن شب‏های فتنه می‌خواستیم تصمیم بگیریم که به چه کسی رای دهیم و حتی از این بالاتر در روز یکشنبه پس از انتخابات و تجمع نیروهای حزب اللهی در میدان ولیعصر پسرعموی جانباز را دیدیم که همراه با گروه دیگر قصد رفتن به صداوسیما را داشت و زانوهایم بخاطراین تفاوت‌ها لرزید. این فتنه همان فتنه‌ای است که عاملان آن حتی اگر نتوانند آن را ادامه دهند پیروز میدان هستند، زیرا دیگر در داخل کشور کسی حواسش به فلسطین و لبنان نیست."

در واقع لازم است که ضمن اشاره به اینکه "در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته؟"، چند جمله‏ای زیر را از زبان یکی از نیروهای قدیمی سپاه به سعید قاسمی یادآوری کنیم:

اول می‌خواهم چند مطلب را از روزهای اول تشکیل سپاه را به تو گوشزد کنم، روزهایی که به یاد بیاوری کی بودی و چی شدی؟ پسر، آیا روزهای اعزام به کرمانشاه را فراموش کردی که برای اعزام نشدن التماس می‌کردی؟ که پدر پیر دارم و چه و چه. آیا باز در کرمانشاه، یعنی منطقه هفت، شهید امانی را فریب داده و به سراغ شهید بروجردی فرمانده منطقه نرفتید که: اجازه دهید من برگردم ؟باز شروع کردی: پدرم مریض است و باید در تهران باشم. شهید بروجردی در حضور تو از شهید امانی سوال می‌کند که این برادر راست می‌گوید، و امانی می‌گوید تا آنجایی که که من می‌دانم این‌گونه نیست؛ که بروجردی از تو می‌پرسد: برای چی عضو سپاه شدی؟ و خودت می‌گفتی: خیلی شرمنده شدم.

روزی که ما را با علی صدقیان به ایلام اعزام می‌کردند، شهید بروجردی سخنرانی کرد و اشاره به دروغ تو کرد؛ البته بدون ذکر اسمت. همه ما می‌دانستیم تو را می‌گوید، ولی به رویت نیاوردیم. ولی تو باز دروغ گفتن را رها نکردی. حاج علی صدیقان هنوز زنده است. در جمع همه گفت: به همه شما در این گردان علی اکبر اعتماد دارم، به جز سعید، چون به بروجردی دروغ گفت. امیدوارم فراموش نکرده باشی که می‌گفتی: امانی من را ضایع کرد، و تا شهادت امانی با او حرف نمی‌زدی. مهمتر از آن، شبی که در منطقه عمومی ایلام (بانی شیطان) در شب عملیات گم شدی!

همان شب امانی با تعدادی از بچه ها شهید شدند و جالب‌تر اینکه در همان جا صدیقان به تو گفت: برو که اگر بمانی، نیاز نیست عراقی‌ها تو را بزنند، این بچه‌ها می‌کشندت. بعد فرار کردی به سوی تهران. از همانجا، همه ما که تو را می‌شناختیم، با تو قطع ارتباط کردیم، ولی باز تو در لشگر 27 حضرت رسول پیدایت شد. گروهی جمع کرده بودی و از رشادتت در کردستان و مهران و ... می‌گفتی. می‌توانی بگویی چطور همه ماها دست و پا و بدن لت و پار داریم، ولی تو افتخار خالی‌بندی حتی ترکش کوچکی در بدن نداری. آری، شنیدم در قرارگاه شیمیایی شدی! پسر کمی حیا، کمی شرم، فقط کمی ...!

پسر روزی که دوباره با شهید امانی‌ روبه‌رو شدی چه می‌خواهی بگوی؟ آنجا این دروغ ها جواب نمی‌دهد. یک خاطره از شهید همت نقل کنم تا یادت بیاید همت نیازی به دروغ های تو ندارد. در قرارگاه، بنده خدایی با دوربین دنبال کسی می‌گشت تا با او مصاحبه کند. همه بچه‌ها از دوربین فراری بودند. وقتی پرسید من با کی مصا حبه کنم، همه در یک لحظه به اتفاق گفتند: «خالی‌بند ما قاسمیه»! خبرنگار پرسید: کدامیک از این برادرهاست؟

همت گفت: بهترین راه برای یافتن او، این است که هر جا دوربین دیدی، سعید هم آنجاست؛ و چقدر راست می‌گفت، چون بعد از مدتی به شهید آوینی آویزان شدی. به قول بچه‌ها آوینی را با دروغ هایی که بافته بودی، درست وسط میدان مین بردی! پسر، تو از اطلاعات و عملیات فقط اسم آن را یدک می‌کشیدی. تو کجا میدان مین رفته بودی؟ البته اگر رفته بودی یا شهید می‌شدی که لیاقت آن را نداشتی، و یا مثل خیلی از ما گوشه آسایشگاه بودی. خالی‌بندی کار خوبی نیست. راستی، قضیه لبنان و بوسنی بماند!

برگرفته از: ایلنا

رئیس کمیته ویژه مجلس: پرونده‏های تخلفات صورت گرفته در جريان بازداشت‌های اخیر بسیار سنگين و پر تعداد هستند

رئيس كميته ويژه بررسی وضعيت بازداشت‌شدگان اخير از جلسه آتی اين كميته با سازمان قضايی نيروهای مسلح خبر داد كه طی آن به 104 پرونده قضايی تشكيل شده در مورد تخلفات كهريزك رسيدگی می‏شود.



به گزارش خبرگزاری ایلنا، پرویز سروری نماینده تهران با حضور در جمع خبرنگاران مجلس با بیان اینكه كمیته ویژه مجلس همچنان به بررسیهای خود در مورد مسائل پس از انتخابات ادامه میدهد افزود: پرونده‌های تشكیل شده در مورد بازداشت‌های اخیر و تخلفات صورت گرفته در جریان این بازداشت‌ها آنقدر سنگین و زیاد هستند كه بررسی آن زمان زیادی را میطلبد.

وی با بیان اینكه تعداد متهمان و شاكیان در این زمینه بسیار زیاد هستند ادامه داد: به همین دلیل چند قاضی به مجموعه بررسیكنندگان این مساله اضافه شده‌اند البته باید مطالب تمامی متهمان و شاكیان شنیده شود تا به یك جمع‌بندی صحیح دست یابیم. سروری كه به نمایندگی از شورای عالی امنیت ملی نیز این مسائل را پیگیری میكند افزود: حجم كاری كه به طور معمول باید طی یك سال بررسی شود را میخواهیم ظرف یك مدت كوتاه به انجام برسانیم اما باید منتظر نتایج نهایی بمانیم.

وی با بیان اینكه به زودی دادگاه متخلفان كهریزك برگزار خواهد شد در پاسخ به سوالی كه به علنی بودن این دادگاه‌ها اشاره داشت گفت: این مساله از جمله اختیارات قاضی است و باید منتظر شویم و ببینیم كه قاضی چنین تصمیمی میگیرد یا نه.

به شبنم مددزاده، دختری که همیشه می خندد

مهسا امرآبادی
نشسته ام و به عکست زل زده ام. تمام خاطرات می آید تو سرم. می خواهم بیرونشان کنم اما آمده اند جلوی سرم. یادت است؟ می گفتم سعی کن خاطرات بد را ببری پشت سرت تا آزارت ندهند تا نیایند جلوی سرت و روی پیشونی و چشمانت بریزن که در آن صورت دیگر نمی توانی از جلوی چشمت، پاکشان کنی. هرچند که این حرف ها را بیشتر به خودم می گفتم و تو هر روز و هر شب گوش می دادی به پرحرفی های من و بعضی اوقات هم با اون لحجه ترکی ات می گفتی: غمتو نبینم.



روز اولی که وارد سلول شدم، در آغوشم گرفتید. گفتم آخیش از تنهایی خسته شدم. پرسیدید چند وقت؟ گفتم یک هفته و فکر می کردم چقدر به من ظلم شده که یک هفته در انفرادی مانده ام! جواب های شما اما من را شرمنده خودم کرد. وا رفتم وقتی فهمیدم تو 21 ساله با 3 ماه انفرادی و 7 ماه بازداشت موقت و مهوش و فریبا هم با 4 ماه انفرادی و 15 ماه بازداشت موقت آنجا هستید و من از یک هفته انفرادی می نالیدم.

در هواخوری دوره ام کردید و از وضعیت بیرون پرسیدید. انگار تازه یادم افتاده بود که چه بر سرمان آمده است. از روزهای قبل از انتخابات و شعارها برایتان گفتم. از شوق و شور و شعف مردم گفتم، از لذت آزادی روزهای قبل از انتخابات گفتم و گفتم و گفتم. در چشمهایت شوق بود و امید. می خندیدی، همیشه می خندیدی و من که از فشار بازجویی ها و نگرانی ها، عصبانی بودم با شدت می گفتم « این قدر این دندونات رو نریز بیرون، فکر می کنند خوشمان می آید اینجا باشیم» و باز هم می خندیدی.

این خنده تو و دندون های موشی ات تیری بود در قلب نگهبان ها. آنها که التماس و گریه دیده بودند فکر می کردند، دندان‏های یک زندانی تنها برای زجه زدن و ناله کردن باید بیرون بیافتد. می‏گفتند «تو که عین خیالت هم نیست که اینجایی» و تو باز هم به آن‏ها می‏خندیدی که «خب چی کار کنم؟ فعلا که اینجام».

قبل از آمدن من به سلول 12، تو و مهوش و فریبای مهربان، صبح ها بعد از صبحانه دعا می کردید و بعد از آمدن من که همیشه تا 12 ظهر می خوابیدم، دعاها را شب ها می خواندیم. فریبا و مهوش دعاهای خود را می‏خواندند و تو هم آیه‏های قرآن را. می‏گفتی «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین». من دعا نمی کردم، فکر می کردم، به زودی آزاد می شوم و اگر دعا کنم، به معنای قبول کردن ماندن در زندان است. یادت می‏آید؟ حتی نمی خواستم حمام بروم، غذا بخورم و حتی نمی خواستم ملاقات بدهند.

همه اینها را به طولانی شدن مدت بازداشت معنی می کردم. اما تو هر شب و هر روز دعا می کردی. به مسخره می گفتم «شبنم تو نماز جعفر طیار می خوانی؟» نمازهایت حداقل 1 ساعت طول می کشید. می نشستی و دستانت را رو به آسمان می گرفتی و آزادی همه کسانی که می شناختی و نمی شناختی را می خواستی اما حتی یک بار هم نشنیدم که از خدا در خواست کنی آزادت کند. هیچ وقت مثل من با خدا دعوا نکردی که چرا اینجایی؟ هیچ وقت به خدا نگفتی که «اعصاب پصاب» نداری و اگر آزادت نکند چنین می کنی و بهمان.

اما من بعد از اینکه از آزادی ناامید شدم با شما دست به آسمان بردم، نماز یادم دادی و من تند تند نمازم را می خواندم و شبها با شما دعا می کردم که «خدای مهربون تو رو به جون هر کی دوست داری بیخیال ما شو» باز هم می خندیدی و می گفتی خدایا هرچی صلاح است. اما «صلاح کار کجا و من خراب کجا ».

صلاح بود که من بیایم پیش تو و مهوش و فریبا. صلاح بود که از شما دعا کردن را یاد بگیرم. یاد بگیرم که می شه با خدا صحبت کرد و همه چیز را به او سپرد. اما نمی دانم صلاح خدا بود که تو را از مهوش و فریبایی که مانند یک مادر به همه چیز حتی به روحیه تو هم نظارت داشتند، جدا کنند؟ مهوش شهریاری و فریبا کمال آبادی که همیشه من را میخکوب قدرتشان می کردند و واقعا نمونه کامل یک مادر، دوست و یک انسان بودند.

صلاح خدا بود که تو را از آنان جدا کنند و به بند متادون ببرند؟ نمی دانم این بند کجا است و حتی نمی دانم نام واقعی آن متادون است یا چیز دیگر؟ اما خوب می دانم که باز هم در دعاهایت می گویی «خدایا راضی ام به هرچه تو خواهی». ای کاش یک بار هم شده از خدا بخواهی. بخواهی که از بند خلاص و وضعیتت را بهتر کند. نمی دانم صبر خدا تا کجا ادامه دارد. نمی دانم بالاخره تو از او می خواهی یا خدا صبرش تمام می شود و آزادت می کند!

شبنم، این همه برای آزادی دعا کردم اما نمی دانستم لحظه ای که در آغوشت می گیرم برای خداحافظی چقدر شرمگین می شوم که توی 21 ساله بعد از 7 ماه آنجایی و من می روم. نامه ات را مقابل چشمانم قرار داده ام و صدها بار آن را خواندم. تو را مجسم کردم که نامه را با لهجه شیرینت می خوانی.

می دانم قوی هستی و اگر هم با معتادها یک جا باشی نگرانی ندارم. می شناسمت. دو ماه برای شناخت تویی که چند لایه نیستی و قلبت به اندازه دریا است، کافی بود. دلم برایت تنگ شده، قول داده بودم که با دسته گلی بزرگ رو به روی اوین به استقبالت بیایم. می آیم «تراختور» کوچولو.

برگرفته از: هم‏میهن نیوز

دانشگاه شریف یک صدا فریاد مرگ بر دیکتاتور

از صبح امروز دانشگاه شریف یک صدا فریاد اعتراض دانشجویان، نسبت به حضور وزیر مبقلب علوم دولت کودتا در این دانشگاه بود.



به گزارش خبرنگار "موج سبز آزادی" صبح امروز با اطلاع دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف از حضور کامران دانشجو، وزیر علوم متقلب دولت کودتا در این دانشگاه تجمع بزرگی از دانشجویان معترض تشکیل شده است که هنوز تا ساعت 12 امروز ادامه دارد. بر پایه گزارش های رسیده جمعیتی بین 1000 تا 2000 نفر از دانشجویان این دانشگاه از مقابل درب کتابخانه مرکزی به سمت درب اصلی این دانشگاه در خیابان آزادی حرکت کرده اند و با دادن شعارهای "مرگ بر دیکتاتور"، "محمود خائن"، "کروبی بت شکن" و بسیاری شعارهای دیگر، یک بار دیگر به کودتاچیان نشان دادند که دانشگاه زنده تر از همیشه به عنوان قلب جنبش سبز مردم ایران می تپد. با توجه به جمعیت نسبتا کم دانشگاه شریف نسبت به دانشگاه های دیگر و بافت غیر سیاسی آن بسیاری از ناظران از برگزاری چنین تجمعی در این دانشگاه ابراز شگفتی کردند. شدت و حدت شعارها به حدی است که در مقابل دانشگاه در خیابان آزادی مردم عادی نیز جمع شده و به حمایت از دانشجویان پرداخته اند. از جمله شعارهای جدیدی که در این تجمع بر علیه کامران دانشجو داده شده شعار"دروغگوی عمروعاص، 63 درصدت اینجاست" بود.

عضو ارشد حزب اعتمادملی: دیگر جایی برای تشکیل جلسات حزب باقی نمانده است!‌/ در نهایت غربت و مظلومیتیم!

مصاحبه روزنامه اعتماد با رسول منتجب نیا، عضو ارشد حزب اعتمادملی درباره وضعيت اصلاح‌طلبان را در این خبر بخوانید:




-برداشت و نگاه حزب شما نسبت به صحبت هاي اخير مقام معظم رهبري چيست؟

صحبت هاي مقام معظم رهبري در روز عيد فطر نوعي استمالت بود نسبت به برخي از نخبگان و مردم و به عبارت ديگر راه حلي بود براي برون رفت از مشکلاتي که در آن قرار گرفته ايم چرا که سرآغاز اين بحران و مبداء مشکلات فعلي تهمت، افترا و تخريب هايي بود که از طرف بعضي از کانديداها و هواداران شان و به خصوص در مناظره هاي تلويزيوني ارائه شد. آن بداخلاقي ها و تخريب ها موجب شد حريم ها شکسته شود و حرمت ها زير پا قرار بگيرد و معنايي که به وجود آمده بود يعني فضاي اميد، هماهنگي و همدلي بين مردم تبديل شود به معناي تهمت، بددلي و بدبيني. وقتي قرار باشد به جز يک کانديدا بقيه کانديداها همگي دزد، خائن و غارتگر بيت المال باشند، وقتي قرار شود تمامي مسوولان بعد از انقلاب همه خائن يا حداقل ضعيف و ناتوان باشند و تنها اين دولت، دولت موفقي باشد و فقط يک کانديدا، کانديداي واحد و شايسته باشد طبيعي است که اين حرکت بذر اختلاف را بين همه مردم و نخبگان مي افشاند و صف بندي هاي زيادي از آنجا آغاز مي شود. بنابراين مي توان گفت مبدأ و آغاز اين مشکلات توهين و تخريب بود و اگر بخواهيم اين بحران را خاتمه بدهيم و اين روند پايان يابد بايد اين قضايا خاتمه بپذيرد و فضايي به وجود بيايد که کسي نتواند ديگري را به سادگي متهم و تخريب کند، چه برسد به مسوولان بلندپايه نظام و کساني که در انقلاب نقش بسيار موثري داشتند. اگر اين جرات و جسارت از افراد گرفته شود آنگاه امنيت بر جامعه حاکم مي شود و به دنبال آن دوستي و صميميت جاي اين خصومت ها و دشمني ها را خواهد گرفت و به اين ترتيب مردم مي توانند با يکدلي به وظايف خودشان عمل کنند، همين طور نخبگان و مسوولان.

-چطور مي توان جلوي اين تخريب ها را گرفت؟

در خصوص بعضي ها نمي توان با تذکر و نصيحت در مقابل اعمال شان ايستاد زيرا آنها متکي هستند به زور و قدرت و دستگاه هاي تبليغاتي. همين طور متکي به بعضي از پشتوانه ها هستند که با توجه به پشتوانه هايشان ارزشي براي تذکر و نصيحت ناصحان قائل نمي شوند. تنها راه مقابله با اين افراد اين است که با آنها برخورد کنند، يعني اگر مسوولي، فعال سياسي، حزبي و روزنامه يي اقدام به توهين کرد با آن برخورد شود، حتي اگر اين کار توسط رسانه يي ملي انجام شده باشد. البته متاسفانه رسانه ملي در اين مرحله بيشترين نقش را در تخريب و بحران سازي ايفا کرده است. حال بايد بپرسيد چه کسي برخورد کند. همه مسوولان نظام.

مقام معظم رهبري يک بار عنوان کردند قوه قضائيه برخورد کند، مجلس برخورد کند. در مجلس اگر يک وزيري يا حتي شخص رئيس جمهور صحبتي کردند مجلس آنها را بخواهد و از آنان سوال کند و توضيح بخواهد و برخورد قانوني بکنند. در اينجا قوه قضائيه نقش ويژه يي دارد چون وظيفه اش پيشگيري از وقوع جرم و تعقيب مجرمان است. انتظاري که از آقاي لاريجاني و ديگر همکاران ايشان وجود دارد اين است که تلاش کنند فضايي به وجود بيايد که مردم کاملاً احساس امنيت کنند، نخبگان احساس امنيت کنند و در نتيجه دشمنان احساس ناامني کنند. اما اگر کسي انتقاد کرده است نبايد به گونه يي برخورد شود که او احساس ناامني کند. اين رسالت و وظيفه قوه قضائيه است. ما اميدواريم جناب آقاي حجت الاسلام لاريجاني بتوانند چنين فضايي به وجود بياورند و همان طور که شما گفتيد به صحبت هاي مقام معظم رهبري عمل شود تا فضايي صميمانه به وجود بيايد.

-حزب اعتماد ملي براي اينکه سهم خودش را در اين خصوص ادا کرده باشد چه برنامه يي دارد؟

ببينيد جناح ما امروز در نهايت غربت و مظلوميت است. الان که من در خدمت شما هستم روزنامه ما توقيف شده است. سايت هاي ما را تعطيل کرده اند. حتي دفتر حزب اعتماد ملي، يک حزب سراسري را پلمب کرده و نگفته اند که چرا پلمب کرده اند، و قوه قضائيه هنوز توضيح نداده چه جرمي در اين حزب صورت گرفته است که اين حزب را پلمب کرده اند، در حالي که حزب ما مدعي پيروي از خط امام است و مدعي است در چارچوب نظام مشغول فعاليت است و براي محکم تر کردن سرمايه هاي نظام و انقلاب فعاليت مي کند. حالا پلمب دفتر آقاي کروبي هم که جاي خود دارد. در حال حاضر ما هيچ مکاني براي انجام فعاليت هاي حزبي نداريم. حزب اعتماد ملي در حال حاضر نه دفتري دارد که در آن فعاليت کند، نه روزنامه و سايتي که بخواهد به وسيله آنها نظر خودش را منعکس کند. ما هيچ روزنامه و رسانه يي در دست نداريم. گروه هاي ديگر اصلاح طلب هم همين وضعيت را دارند. بنابراين دست ما هم کاملاً بسته شده است. يعني جبهه اصلاحات کاملاً دستانش در بند است. تمام امکانات را از آنها گرفته اند، حتي اگر بخواهند پيشنهادي را عنوان کنند نمي توانند پيشنهادشان را مطرح کنند. در اين بين صدا و سيما هم قسم خورده است با اصلاح طلب ها مخالفت کند و تا اين مديريت صدا و سيما است تماماً تريبون هايش به دست دولت و جناح اصولگرا خواهد بود. با اين شرايط انتظار انجام کاري از ما درست نيست. جالب است که به شما بگويم ما نتوانستيم بيانيه يي را که براي روز قدس تهيه کرديم براي سايت ها و روزنامه ها فکس کنيم. براي فکس اين بيانيه ناچار شديم از دفتر اين و آن استفاده کنيم. اين مظلوميت در حال حاضر براي جناح خط امام، جناح اصلاح طلب و از جمله حزب اعتماد ملي به وجود آمده است و اگر بنا باشد ما فعال شويم بايد اين کارهايي که تا به حال انجام شده است، متوقف شود. روزنامه را از توقيف دربياورند، دفتر حزب را از پلمب دربياورند. الان صدها نفر از نيروهاي ما بيکار شده اند. در روزنامه، در دفاتر حزب و... همه بيکارند و دست روي دست گذاشته اند.

-جناح اصولگرا بر مدعاي ولايت پذيري خود تاکيد فراوان دارد. به نظر شما آنها تا چه حد توانسته اند به رهنمودهاي مقام معظم رهبري پايبند باشند و به آنها عمل کنند؟

به جز چند نفر از چهره هاي شاخص و سنتي جبهه اصولگرايان مثل آقايان مهدوي کني، ناطق نوري و باهنر که صحبت از وحدت و اتحاد کردند از ديگران چيزي نشنيده ايم. حتي دولتي ها اظهار کرده اند با اين شرايط صميميت امکان پذير نيست و شرايط سنگيني گذاشته اند تا بخواهند اين وحدت را ايجاد کنند. ما عملاً ديده ايم خيلي از مدعيان ولايتمداري در عمل با نظرات ولايت فقيه مخالفت مي کنند و به عکس خيلي ها که معتقد به ولايتمداري نيستند در عمل اطاعت مي کنند. مقام معظم رهبري در چندين زمينه صحبت هايي کرده اند ولي دولت اعتنا نکرده است. براي مثال در مورد آقاي مشايي مگر مراجع و مقام معظم رهبري نگفتند ايشان معاون اول نباشد و مسووليت نداشته باشد؟ در ابتدا درنگ کردند بعد هم زماني که ايشان را از معاون اولي کنار گذاشتند آقاي مشايي را به عنوان رئيس دفتر و مسوول قرار دادند. يعني در حال حاضر مهم ترين کار دولت را برعهده آقاي مشايي گذاشته اند. هر کس بخواهد با رئيس جمهور ديدار کند، هر کس بخواهد با رئيس جمهور مکاتبه کند، هر لايحه يي و مصوبه يي قرار باشد به امضاي شخص رئيس جمهور برسد بايد از کانال آقاي مشايي عبور کند، يعني در واقع گلوگاه دولت و دفتر رياست جمهوري در اختيار آقاي مشايي است.

اين مورد را ما کم توجهي صريح به رهبري و مراجع تقليد مي دانيم و با اين کار نشان دادند اگر ادعاي ولايتمداري مي کنند اين ادعا، ادعاي صحيح و درستي نيست و عملاً مخالفت مي کنند. همان طور که عرض کردم به جز چند نفري که پيش از اين هم پيشنهاد وحدت ملي کرده بودند کس ديگري اقدامي انجام نداده است. براي مثال صدا و سيما بعد از فرمايشات مقام معظم رهبري چه کار کرده است، روزنامه کيهان چه کار کرده است؟ آيا روزنامه کيهان حاضر شده است يک روز دست از تخريب خاتمي و کروبي بردارد؟ آيا يک شماره روزنامه کيهان به احترام فرمايشات رهبري از تخريب دست برداشته است؟ نه، آنها عمل نکرده اند، به همين دليل ما معتقديم ادعاي آنها ادعاي درستي نيست.

-در بين صحبت هايتان به پيشنهادهاي مطرح شده از سوي عده يي از اصولگرايان سنتي اشاره کرديد. مي خواهم بدانم چرا پيشنهاد صلح حسني که از سوي آيت الله مهدوي کني مطرح شد فقط مورد توجه عده يي خاص از اصولگرايان قرار گرفت؟

ببينيد بايد در نظر داشته باشيد آقاي کني و ديگر دوستان شان در جريان سنتي اصولگرايي امکانات چنداني در دست ندارند، دولت در اختيار آنها نيست. دولت در اختيار جرياني است که نه اصلاح طلب است و نه اصولگراي سنتي. دولت در اختيار يک نوع تفکر خاص است. اين تفکر، تفکر اصولگرايان سنتي نيست. حتي خانم مريم بهروزي که دبير يکي از نهادهاي اصولگراست بارها از وضع دولت انتقاد کرده، تخريب آقاي هاشمي را به ضرر انقلاب دانسته است. خانم بهروزي يک اصولگراست و هيچ گرايشي به اصلاح طلبي ندارد. بنابراين همان طور که اشاره کردم جناح حاکم که قدرت را در اختيار دارد هيچ تمايلي به وحدت و صميميت عملاً نشان نداده است، اما تعدادي از اصولگرايان سنتي که از پيش اين پيشنهاد را داشته اند طرح را دنبال کرده اند و اصلاح طلب ها هم هميشه به دنبال اين قضيه بوده اند. مضاف بر اينکه اصلاح طلب ها الان در نهايت مظلوميت قرار دارند.

-براي برون رفت از وضعيت فعلي تاکنون چه اقداماتي انجام داده ايد؟

همان طور که خدمت تان عرض کردم حزب اعتماد ملي در حال حاضر مکاني براي تشکيل جلسات حزب ندارد.

-يعني در حال حاضر جلسات حزب اعتماد ملي برگزار نمي شود؟

خير، جلسه يي به آن صورت نداشتيم، مگر جلسات چهار پنج نفره که پراکنده برگزار شده باشد يا ديدارهايي که با آقاي کروبي برگزار شده باشد وگرنه جلسات حزبي به آن شکل نداشته ايم اما در ذهن ما راهکار زياد است. اولين راهکار اين است که به دو طرف آتش بس داده شود. در حال حاضر جناح اصلاح طلب چيزي ندارد که بخواهد دعوا کند. اصلاح طلب ها را خلع سلاح کرده اند. آن طرف هم بايد خلع سلاح شوند و سلاح شان را زمين بگذارند. نيش قلم شان را کنترل کنند تا آتش بس تحقق يابد تا اگر قرار است ريشه يي برخورد شود اين عمل امکان پذير باشد و يک جمع نخبه و بي طرف بررسي کنند و اگر حقي از کسي ضايع شده است حقش را بپردازند. در واقع راهکار اصلي اين است که جلوي تخريب گرفته شود. من يکي از پيشنهادهاي کارساز را اين مي دانم که سپاه و بسيج به مسووليت هاي قبلي شان بازگردند. يعني از فعاليت هاي حزبي و سياسي خارج شوند و به کارهايي که امام و قانون براي آنها تعيين کرده است، بازگردند. ورود آنها مبداء مشکلات شده است و تا زماني که سپاه و بسيج مي خواهند امور را در دست بگيرند اين مساله ادامه پيدا مي کند. آنها بايد امور سياسي را برعهده سياستمداران بگذارند و حرمت امام و خط امام را رعايت کنند. راهکار ديگر اين است که سايت و روزنامه هايي که بدون دليل توقيف شده اند رفع توقيف شوند و کارشان را شروع کنند و کساني که دادگاهي شده اند به صورت قانوني هرچه سريع تر تکليف شان مشخص شود.

به دنبال سگ خواندن کارمندان امور مالی نهاد ریاست جمهوری توسط کردان معنا شد: سگ در فرهنگ آکسفورد!






























یكی از كارهای مطبوعات و رسانه های دیجیتال احمق و بیشعور در كشور ما، جنجال درست كردن علیه نیروهای صادق و خدوم و شریف و تحصیكرده و دلسوز و ماخوذ به حیاست و جنجال اخیر بر سر نامه دكتر هم در همین راستا باید ارزیابی بشود.



یك مقام فرهنگی در نهاد ریاست جمهوری ضمن اعلام این مطلب به خبرنگار گافنیوز گفت: «چندی‌ست كه این رسانه‌های خاك بر سر مجددا بر سر این شخصیت علمی كشومان كه بی‌شك باعث جاودانه شدن نام آكسفورد در محافل قانونگذاری و قضایی ایران و جهان شد، جنجال به پا كرده‌اند كه بهانه‌ مضحكشان این‌بار پاراف نامه‌ای به خط ایشان بود كه عده‌ای از زیردستان خود را سگ خطاب كرده است.»

وی ضمن تایید وجود چنین نامه‌ای گفت: همان طور كه ملاحظه می‌شود، دكتر كردان در پاراف این نامه نوشته‌اند: « تعجب می كنم چك صادره 88/4/30 چرا امروز آنهم با كنكاش دفتر و با استفاده از سگ های پول مزاج كشف می شود كه بنظرم باید سگ های جدید را بجای یافتن در امور مالی تربیت كرد» كه از این نوشته معلوم می‌شود این برادر ارزشی و مدیر لایق در همان متن كوتاه به نكات تربیتی اشاره كرده‌اند و معلوم می‌شود به امر تعلیم و «تربیت» حتی در امور مالی معاونت اداری مالی ریاست جمهوری نیز عنایت ویژه‌ای دارد.

این مقام فرهنگی افزود: « این رسانه‌های الاغ هم با سوء استفاده از آزادی نسبتا مطلقی كه در كشور ما به وجود آمده، همین را كردند توی بوق و كرنا؛ انگار كه چه اتفاق عجیبی افتاده است. در حالی كه رئیس برای همین رئیس است كه هر چه دلش خواست، به زیردستان بگوید و اگر لازم شد حتی توی لوله هم بكندشان، خصوصا اگر تحصیلكرده هم باشد.»

وی در عین حال تاكید كرد كه سگ مذكور در نامه دكتر كردان از نوع سگ‌های معمول نبوده و تصریح كرد: « اصلا سگی كه این برادر عزیز به كار برده به معنای سگی كه به معنای مصطلح است، نیست و معنای دیگری دارد. هر علم و فن و رشته‌ای دارای اصطلاحات تخصصی خود است كه شاید در زبان عوام كالانعام درست و صحیح معنا ندهد. مثلا «ماوس» در حوزه‌ كامپیوتر نام وسیله‌ مفیدی است كه روزانه میلیون‌ها خانم در سراسر دنیا آن را به دست می گیرند. در حالیكه همین ماوس در زبان انگلیسی به معنای موش است كه بعید است هیچ زنی دوست داشته باشد روزانه چند ساعت دستش را روی این جانور بی حیا و سایر جانورها بگذارد. در مورد علم مدیریت و به خصوص به شیوه‌ ایرانی و امروزی آن، كه مخلوطی از صفا و صمیمت و اخلاص و برادری به شیوه سنتی و هیاتی با نظم و دقت و دیسیپلین به شیوه مدرن و اروپایی است هم اوضاع بر همین منوال است كه متاسفانه برخی الاغ‌ها آن را مد نظر قرار نمی‌دهند. به مصداق شعر عرفانی "صورتی در زیر داره اون لامصبی كه در بالاستی" معانی این قبیل اصطلاحات آن چیزی نیست كه در بالا دیده می‌شود و صورتی كه در زیر میز دارند، معنا و مفهوم اصلی شان است. به ویژه آنكه با هجوم خدمت‌آمیز گسترده تحصیل‌كردگان دانشگاه‌های ایرانی و خارجی -كه همگی مسلط بر زبان انگلیسی هستند- به سمت پست های مدیریتی، خداتا واژه از این زبان لعنتی وارد حوزه‌ مدیریت شده است.»
این مقام فرهنگی و ادبی شاغل در نهاد ریاست جمهوری در همین رابطه خبر از انتشار لغت‌نامه‌ ویژه‌ای برای شناخت بهتر اصطلاحات مدیران دولت مهرورز و خدمتگزار داد و گفت: « به همین منظور برای تنویر افكار خصوصی و عمومی علاوه بر تعریف اصطلاح سگ آقای كردان، معنای سایر اصلاحاتی كه احتمالا بعدا موجب سوءتفاهم خواهند شد را هم با همكاری بخش مدیریتیشن دانشگاه آكسفورد سگ پدر توضیح داده‌ایم.»


بنا بر بخش‌هایی از این لغتنامه كه با همیاری بخش فرهنگی نهاد مذكور در اختیار گافنیوز قرار داده شد، معانی برخی از اصطلاحات مورد نظر از این قرار هستند:


SAG : كارمند شریف و دقیقی كه به دنبال اسناد مالی است.

BI PEDAR: جمعی از ارباب رجوع‌های ناراضی

BIJA KARDE: حق با ایشان است و پیشنهادهای سازنده ایشان باید مورد نظر باشد

KHAR عزیزانی كه با بنده هم‌عقیده نیستند
YABOO ALAFI دوستان بزرگواری كه معتقدند در كار ما نقص و ایراداتی وجود دارد

MIAM KHAFAT MIKONAM HA از اینكه در كارتان اینقدر دقت دارید سپاسگزارم

BISHIN BINIM BABA نظر شما قابل تامل است

IN GHALATA BE TO NAYOOMADE از اینكه بر روی بیت المال مسلمین اینقدر حساس و ریزبین هستید خوشحالم

ANCHOOCHAK كارمند عزیز و گرامی

MAGE MALE BABATE ما باید بیش از اینها مراقب حیف و میل در بیت المال مسلمین باشیم

MIZANAM BERI VARDASTE NANAT تشویقی مناسبی برای آسیب‌شناسی‌های دلسوزانه شما در نظر گرفته‌ام

GAVشخصی با نظرات مفید و ارزشمند اما مخالف ما

KHARMAGASE MAREKE شخصی كه با فضولی‌های بیجایش در فرآیند برنده شدن اقوام ما در مزایده دخالت می كند


GHALATE EZAFI وظیفه شناسی زیردستان در پیگیری اسناد مالی حوزه مدیریت

ALDANG شریف، با وجدان

JOOJE جوان

ZER ZERE EZAFI اظهار نظرهای كارشناسانه زیردستان

DIGE KHAFE SHO به اندازه كافی مستفیض شدیم



منبع: آینده نیوز

جواد جغجغه

طنزی از ابراهیم رها
اساساً انسان‌ها بر دو دسته‌اند؛ يا اگر حرف و نظري دارند آن را معقول و منطقي بيان مي‌کنند يا جواد لاريجاني هستند. جواد اردشيرلاريجاني باز هم صحبت، جلب توجه و اظهار وجود کرده است.



او اصولاً وقتي مي خواهد خيلي جدي حرف بزند حاصل صحبت هايش طنز مي شود، طوري که من با خواندن حرف هايش مي خواستم داد بزنم «طنز ما رو دزديدن/ دارن باهاش پز مي دن». اما بعد دوستان گفتند، جواد جدي حرف زده، طنز نيست، او گفته بود ميرحسين موسوي شبيه مسعود رجوي عمل مي کند. مي خواستم خدمتش بگويم اينکه شوخي بي مزه يي بود، اما به جايش مي شود حرف هاي با پايه و اساس زد و گفت چه کساني مثل چه کسان ديگري عمل مي کنند.

- صادق محصولي مثل شعبده بازها عمل مي کند،

- دولتً بعد از نهم، مثل ترميناتور عمل مي کند.

- جواد لاريجاني مثل جغجغه عمل مي کند.

- دولتً بعد از نهم مثل ترميناتور عمل مي کند.

- وزارت بهداشت از اين به بعد مثل حمام که به شدت زنانه و مردانه اش جداست، عمل مي کند،

- وزارت راه و ترابري در بخش هاي هوايي و جاده يي دقيقاً مثل آمبولانس بهشت زهرا عمل مي کند.

- غلامحسين الهام مدت هاست مثل دستگاه غذاساز 11 کاره عمل مي کند،

- دولتً بعد از نهم مثل ترميناتور عمل مي کند.

- هيات ايراني در سفر اخير به امريکا مثل «اسمال در نيويورک» عمل مي کند.

- تيم اقتصادي دولت مثل زلزله، سيل و ساير بلايا عمل مي کند.

- فدراسيون فوتبال دولت مثل سوراخ فوري عمل مي کند.

- دولتً بعد از نهم، مثل ترميناتور عمل مي کند.

- محمود احمدي نژاد مثل خاطرخواه اسفنديار رحيم مشايي عمل مي کند.

- دولت در برابر نظرهاي ديگران مثل مدرسه باغچه بان عمل مي کند.

- صدا و سيما نسبت به وقايع پس از انتخابات مثل عزيزان روشن دل عمل مي کند،

- آها، يک چيز ديگر هم در آخر يادم آمد؛ دولتً بعد از نهم مثل ترميناتور عمل مي کند،



منبع:‌ روزنامه اعتماد

اعتراف رسانه‌های حامی کودتا به پایمردی و استقامت تاجزاده در زندان

برخی از رسانه‌های حامی کودتای بیست و دوم خرداد، تاحدی از ایستادگی افرادی همچون تاج‌زاده به ستوه آمده‌اند که چاره‌ای جز اعتراف به ایستادگی این افراد برایشان باقی نماینده است.




به گزارش پارلمان‌نیوز، از جمله این رسانه‌ها روزنامه جوان است که در شماره دیروز خود نوشت: (م.ت) از عناصر اصلی آشوبهای پس از انتخابات که هم اکنون در بازداشت به سر می‌برد همچنان بر مواضع نادرست خود پافشاری می‌کند.

فخر السادات محتشمی پور همسر تاج‌زاده نیز که هفته گذشته پس از ۱۰۰ روز با وی دیدار کرده بود در گفتگو با پارلمان‌نیوز از ایستادگی تاج‌زاده بر سر مواضع خود علیرغم فشارها و بیخبری مطلق از فضای سیاسی خبر داده بود.

آغاز سرکوب دانشجویان در آستانه سال تحصیلی جدید: احکام سنگین برای دانشجویان معترض دانشگاه رازی

با آغاز سال تحصیلی دانشگاه‌های کشور، موج دوم احضار دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه هم آغاز و حکم‌هایی هم برای دانشجویان معترض این دانشگاه صادر شد. در ماه گذشته دهها دانشجوی این دانشگاه در کمیته انضباطی با احکام متفاوت و سنگینی محکوم شده‌اند. دانشجویان چنین موج احضار و احکام را بی سابقه توصیف کرده‌اند.




به گزارش کرمانشاه پست، در احضارهای دور دوم مانند مرحله اول “اخلال در نظم و شکستن اموال عمومی دانشگاه “ قید شده است. دانشجویان چنین اتهاماتی را مردود دانسته و علت چنین برخوردهایی را سیاسی می دانند. با این حال هنوز هیچیک از مقامات دانشگاه و استان در قبال وقایع اخیر اظهار نظر نکرده اند. نمایندگان منطقه در مجلس شورای اسلامی هم سکوت اختیار کرده‌اند.

اسامی تعدادی از دانشجویان که احکام جدید را دریافت کرده اند بدین شرح است:

حشمت الله مطاعی دانشجوی کارشناسی ارشد 2ترم با احتساب سنوات محرومیت از تسهیلات رفاهی و 500هزار تومان جریمه نقدی

مهدی شادرام 2ترم با احتساب سنوات محرومیت از تسهیلات رفاهی و 500هزار تومان جریمه نقدی

مراد تیموری با احتساب سنوات محرومیت از تسهیلات رفاهی و 500هزار تومان جریمه نقدی

رضا صحرایی فر 2ترم با احتساب سنوات و محرومیت از تسهیلات رفاهی

آبتین پگاه 2ترم تعلیق بدون احتساب سنوات و محرومیت از تسهیلات رفاهی

میلاد غلامی دوترم و محرومیت از تسهیلات رفاهی

محمد جعفری دوترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

سجاد حیاتی یک ترم با احتساب سنوات ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

آرمان میرزایی یک ترم با احتساب سنوات ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

احسان حیاتی دبیر سابق شورای صنفی یک ترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

الهام هاشمی یک ترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

مینا افضلی یک ترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

روناک محمدی یک ترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

پندار علیرضا زاده یک ترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

روشنک امیریان یک ترم و محرومیت از تسهیلات رفاهی

مسعود کاکاآذر یک ترم ومحرومیت از تسهیلات رفاهی

فرشته اربابی یک ترم و محرومیت از تسهیلات رفاهی

اعتصاب غذای دانشجویان خواجه نصیر

دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر، روز یکشنبه در اعتراض به مشکلات صنفی این دانشگاه و وضعیت بد غذای سلف دست به اعتصاب غذا زدند.




به گزارش خبرنامه امیرکبیر، دانشجویان به دلیل نبود شورای صنفی و عدم پیگیری حقوق خود از سوی مسئولین، با این اقدام اعتراض خود را نسبت به مشکلات موجود اعلام کرده و خواستار بهبود وضعیت رفاهی دانشگاه شدند.

لازم به ذکر است در سال های اخیر با افزایش ظرفیت پذیرش دانشگاه خواجه نصیر، نه تنها از کیفیت آموزشی دانشگاه کاسته شده بلکه مشکلات عدیده ای برای دانشجویان خوابگاهی به وجود آمده است.

همچنین تعداد زیادی از دانشجویان در خوابگاهی در در حاشیه شهر تهران اسکان داده شده اند که این خوابگاه فاصله ی زیادی با دانشکده های محل تحصیل دانشجویان دارد. این مساله نیز باعث اعتراض دانشجویان شده است.

جنبش سبز و مطالبات اجتماعی

عباس عبدی
هر جنبش اجتماعي درپي تحقق مطالباتي است، برحسب اينكه مطالبات مذكور چيست، مي‌توان موافقان و مخالفان آن جنبش را در سطح جامعه دسته‌بندي كرد. براي فهم گروه‌هاي اجتماعي حامي حركت اجتماعي موجود در ايران كه به نام جنبش سبز شهره شده است، بايد مطالبات آنان را خوب شناخت، و جايگاه طبقات و گروه‌هاي اجتماعي را حول اين مطالبات تعيين كرد.




پيش از اين كار ذكر يك نكته مقدماتي لازم است. در جوامع نسبتاً بسته كه امكان اظهار و پيگيري مطالبات از طريق مسالمت‌آميز و در موقعيت‌هاي عادي وجود ندارد و چنين كاري با واكنش و سركوب مواجه مي‌شود، درك و بيان عمومي مطالبات چندان شفاف و واضح نيست.

مثلاً در يك جامعه غربي وقتي كه گروه‌هاي اجتماعي مطالبه‌اي را مطرح مي‌كنند، معمولاً همه طرف‌هاي ذيربط و ذينفع اعم از دولت، مردم و گروه‌هاي مخالف و موافق اين مطالبه، درك نسبتاً مشابهي از اين خواسته وحتي شرائط تحقق آن دارند، و در شرايط عادي كمتر پيش مي‌آيد كه بر اثر گذشت زمان ابعاد مطالبات بطور جدي گسترش يافته يا تغيير ماهيت دهد، و از آنجا كه همه طرف‌هاي ماجرا ازپيش هم مي‌توانسته‌اند درباره اين مطالبه اظهارنظر موافق يا مخالف كنند، به طور معمول هم جنبش مرتبط با آن يكباره و به صورت انفجاري شكل نمي‌گيرد، بلكه در بستر زماني و ارتباطي قابل دركي شكل مي‌گيرد و طرف‌هاي ذيربط كمابيش از وقوع آن آگاهي و اطلاع دارند وكمتركسي غافلگير مي‌شود، مگر در مواردي كه گروه‌هاي حاشيه‌اي جامعه ناديده گرفته مي‌شوندو منشاء بروز حركت اجتماعي باشند كه در اين موارد كافيست، جرقه‌اي بر اين خرمن زده شود تا در چشم به هم زدني شعله‌هاي سوزان آن به آسمان رود. اتفاقاتي كه چند سال پيش در فرانسه و دو دهه قبل در شهر لس‌آنجلس آمريكا رخ داد، نمونه‌هاي بارز اين حركت‌ها يا حتي شورش‌هاست. اما اين شورشها هم اگر زمينه اجتماعي كافي نداشته باشند، به سرعت كنترل و جمع مي‌شوند و سپس در مسير برنامه‌ريزي اداري و اجتماعي موجب اصلاح روش‌هاي اداره كشور هم مي‌شوند.

اما به هر ميزان كه يك جامعه بسته باشد، فهم همسان و روشني از مطالبات نزد گروه‌هاي ذي‌نفع و ذيربط وجود ندارد، حتي نزد اعضاي يك گروه مثلا ذينفع هم لزوماً چنين درك مشتركي وجود ندارد. ضمن اينكه بيان مطالبات معمولاً به صورت انفجاري است، و ابعاد مطالبات با گذشت زمان وضوح و حتي گسترش مي‌يابد و به همين دليل موافقان و مخالفان آن نيز به تناسب اين وضوح و گسترش، كم يا زياد مي‌شوند.

نكته مهم اين است كه به علت انفجاري بودن و نيز عدم وضوح كافي مطالبه، نسبت به شيوه اجرايي و سياسي پيگيري آن نيز داراي وحدت نيستند و هر كس از ظن خود يار جنبش مي‌شود و شايد چنين جنبشي مصداق آن تمثيل مولوي باشد كه تعدادي از افراد در تاريكي يك جاي فيل را لمس كردند و متناسب با آن جزء تصوري از فيل به دست آوردند كه در جزءجزء بيراه نبود، اما در كليت امر با واقعيت فيل تطابق نداشت. جنبش سبز در ايران نيز از اين قاعده مستثنا نيست، وضعيت انفجاري بودن، بسط و گسترش مطالبات، مواجه با بحران و سركوب شدن و بروز تحولات و شرايط جديد جملگي موجب آن مي‌شود كه گروه‌ها و اقشار حامي يا مخالف آن در بلند مدت ثابت نباشند.

نكته مهم ديگري كه بايد بدان توجه داشت، چگونگي طرح مطالبات اقتصادي است، زيرا عمدتا اين گونه مطالبات است كه طبقات اجتماعي را در مخالفت يا موافقت با خود بسيج مي‌كند، در ايران به دليل سلطه بي‌چون و چراي وجه سياسي بر ساير وجوه جامعه از جمله اقتصاد و فرهنگ، هرگونه مطالبه اقتصادي يا فرهنگي و اجتماعي، به سرعت تبديل به مطالبه‌اي تماماً سياسي مي‌شود و رنگ و بوي اقتصادي خود را به ظاهر از دست مي‌دهد و جنبشي صرفاً سياسي جلوه‌گر مي‌شود. اما در پس اين ماجراي ظاهري، منافع و مطالبات اقتصادي كماكان نقش مهمي را ايفا مي‌كند، هرچند در بيان آشكار، اشاره چنداني به مطالبات اقتصادي نمي‌شود.

درك ويژگي طبقاتي جنبش سبز، بدون توجه به مسأله نفت عملاً غير ممكن است. وقوع انقلاب در سال 1357، كمابيش منجر به تضعيف طبقه متوسط و سرمايه‌داري صنعتي و توليدي شد، سهم مزدبگيران به نحو چشمگيري كاهش پيدا كرد و در عوض سهم مشاغل مستقل از كل مشاغل رشد شتاباني پيدا كرد.

طي دو دهه گذشته و به مرور زمان طبقه متوسط مدرن جايگاه پيشين خود را به دست آورد و با افزايش سطح تحصيلات و شهرنشيني اين طبقه بيش از پيش قدرتمند شد، هم‌چنين افراد و گروه‌هاي توليدي و صنعتي نيز شكل گرفت بخشي از آنان بهره‌مندان از رانت‌هاي دهه اول و دوم انقلاب بودند كه به جرگه صنعتگران و توليدكنندگان پيوستند، و كم‌كم طبقه سرمايه‌داري صنعتي و خدماتي مفيد شكل گرفت كه درپي بهبود شرايط كار و خارج كردن قدرت دولتي از عرصه اقتصاد هستند. در كنار اين دو طبقه رو به رشد، مي‌توان از گروه‌هاي ديگري نيز نام برد، روستاييان و كشاورزان، كارگران، طبقه متوسط سنتي شهرنشين كه عمدتاً داراي مشاغل مستقل هستند، و نيز بخش مهمي از نيروهاي حقوق‌بگير در نهادهاي خاص حكومت، كه در پيوند با حاشيه‌نشين‌هاي شهري حقوق‌بگير هستند و يك گروه حاشيه‌نشين قوي را تشكيل داده‌اند كه از خوان درآمدهاي بيكران نفتي متنعم مي‌شوند.


در كنار اين تقسيم‌بندي اقتصادي بايد به يك تقسيم‌بندي فرهنگي هم توجه داشت، و آن گروه‌هايي است كه تعلق‌خاطر جدي به اسلام و انقلاب دارند كه در انواع طبقات اقتصادي مذكور حضور داشته‌اند، اما نقش آنان عمدتاً در طبقه متوسط سنتي و مشاغل مستقل و بخشي از كاركنان دولت و تا حدي كارگران مي‌باشد. هم‌چنين بايد به تقسيم‌بندي قوميتي و زباني نيز توجه داشت. كه اين دو طبقه‌بندي اخير، نوعي طبقه‌بندي عرضي از جامعه است كه در كنار طبقه‌بندي طولي اقتصادي براي فهم ماهيت طبقاتي جنبش سبز لازم است. با اين تقسيم‌بندي مختصر مي‌توان به پايگاه طبقاتي جنبش سبز نظر انداخت.


با افزايش درآمدهاي نفتي قدرت دولت بلامنازع‌تر ازپيش شد و گروه‌هاي حاشيه‌اي و حقوق بگيران خاص خود را تقويت كرد و با اقدامات مالي محدود طبقه كارگر و روستايي را منفعل وحتي طرفدار خود كرد و با سوارشدن بر موج مبارزه با فساد همه آنان را در برابر طبقه متوسط جديد و سرمايه دار قرارداد و در كنار اين‌ها در 4 سال گذشته به لحاظ فرهنگي و نظام مديريت واداره اقتصادي كشور، طبقه متوسط و مدرن كشور به اشد وجه تحقير شده بود و در نتيجه آنان هم شركت درانتخابات را راهي براي خروج از اين وضع دانستند غافل از اين كه با وجود درآمدهاي نفتي كاري از طبقه متوسط و همپيمانش ساخته نيست زيرا دراينجا هم پول‌هاي نفت كارخود را درتوزيع ميان طبقات فرودست انجام داد و نتيجه مطلوب را براي طبقه متوسط به بار نياورد و از اين رو اشكالات موجود درانتخابات بهترين زمينه را براي بروز مطالبات متراكم شده اين طبقات فراهم كرد.


بنا بر اين پايگاه اوليه و اصلي اين جنبش، طبقه متوسط و در مرحله بعد گروهي از سرمايه‌داران غير دولتي هستند ممكن است به دلائل روشني در ادامه فراطبقاتي شود اما در شروع كار طبقه متوسط جديد حاملان اصلي اين جنبش هستند. اگرچه موتور جنبش از جانب طبقه متوسط روشن و رهبري شد، گروه ديگر (سرمايه داري غيردولتي) بيشتر نقش حمايتي داشتند، زيرا اين گروه از يك سو هنوز اتحاد و هويت و تشكيلات روشني ندارد، و از سوي ديگر به طور غريزي احتياط هم مي‌كرد تا مبادا در اثر عدم موفقيت جايگاه خود را به كلي از دست ندهد، در مقابل طبقه متوسط؛ مي‌توان گروه‌هاي حاشيه‌نشين شهري را قرار داد، اين گروه در يك جامعه طبيعي معمولاً وزن زيادي ندارند، در جامعه نفتي كه درآمدهاي نفتي صرف تحكيم موضع سياسي و ثبات حكومت شود، تعداد آنان به سرعت زياد مي‌شود و با اتكاي به روحيه افراد حاشيه‌نشين و حمايت حكومت و با اتحاد با بخش مهمي از كارگزاران خاص حكومت، به قدرت جدي تبديل خواهند شد. اين طبقه در برابر جنبش سبز مقاومت مي‌كرد، طبقات ديگر از جمله كارگران و روستاييان نيز به دلايلي كه برشمرده خواهد شد، در ابتدا به همراهان اين طبقه حاشيه‌نشين تبديل شدند و رأي خود را به نفع جنبش سبز به صندوق نينداختند. اما طبقه متوسط سنتي كمابيش به دو گروه تقسيم شدند، برخي از آنان به دليل خطراتي كه از رفتارهاي رسمي در 4 سال گذشته احساس مي‌كردند، طرف جنبش و گروه ديگر مخالف آن بودند، اين تقسيم‌بندي از آنجا ناشي مي‌شد كه اين طبقه در حال موضع‌گيري بود و اتفاقات پس از 22 خرداد به نحوي شد كه ثقل گرايش آن به مرور به سوي جنبش سبز گراييد. نمونه روشن آن همراهي فرزندان وخانواده‌هاي اصلي انقلاب با جنبش سبز است كه بجزمراجع مهم قم مي‌توان به خانواده‌هاي مرحوم امام و بهشتي و مطهري و امثالهم اشاره كرد.

در كنار طبقات اقتصادي مي‌توان از گروه‌هاي فرهنگي، مذهبي و قومي نيز نام برد، كه در عرصه قومي، گرايش غالب به سوي جنبش سبز بود، اما گروه مذهبي مقيد، رفتاري شبيه طبقه متوسط سنتي داشت كه پس از 22 خرداد، گرايش آنان به جنبش بيشتر شد.


آنچه كه گفته شد به معناي غالب گرايش اين طبقات بود، اما در ميان هر يك از آنان موافقان و مخالفان جنبش سبز وجود دارد، حتي در طبقه متوسط مدرن نيز رگه‌هايي از گرايش به سوي دولت موجود و رأي دادن به نامزد مقابل جنبش مشهود است گرچه پس ازحوادث 22 خرداد اين گرايش نمود بسيار اندكي يافته است ، اين پديده تا حدي ناشي از عدم وضوح كافي در واقعيت پديده‌هاي سياسي و مطالبات اعلاني در ايران كنوني است، اين عدم وضوح بواسطه شعارهاي پوپوليستي مبارزه با فساد و تقابل با آقاي هاشمي، بيشتر هم شده بود.


پس از 22 خرداد، تقابل اصلي ميان طبقه متوسط جديد و گروه‌هاي حاشيه‌اي است، كه با محتواي خشونت‌بار هم همراه شده است و اتفاقاتي كه در كهريزك رخ داد پرده‌اي از اين تقابل است. روستاييان و كشاورزان نسبتاً در موضع بي‌تفاوتي هستند، كارگران ممكن است با افزايش بيكاري و ركود و يا رشد تورم، بيش از آنچه كه هست، به سوي جنبش سبز تمايل نشان دهند. اما گروه‌هاي حاشيه‌اي فعال در ميدان تا وقتي كه از منابع رانتي و نفتي تغذيه مي‌شوند، حمايت خود را از منبع تغذيه خود حفظ خواهند كرد، در ادامه ممكن است به دلايل متعدد طبقه كارگر و طبقه متوسط سنتي و بخش‌هاي مذهبي و قومي و نيز طبقه سرمايه‌دار مستقل از دولت، با طبقه متوسط جديد همراه‌تر شوند، و ماه عسل سياسي مهمي را رقم بزنند كه اين مساله به شرائط اقتصادي و درآمدهاي نفتي وابسته است، اما نبايد فراموش كرد كه چنين ماه عسلي در صورت موفقيت بسيار كوتاه‌مدت خواهد بود، زيرا تصور هر يك از آنان از مطالبات خود با يكديگر تفاوت دارد. از اين منظر بايد گفت كه گرچه سركوبي قطعي جنبش فعلي بسيار سخت است زيرا طبقه حاشيه‌اي شهري و وابسته به درآمدهاي نفتي، قادر به اداره امور و بازسازي اعتماد و اعتبار اخلاقي از ميان‌رفته نيست، و رفتار آنان بيشتر شبيه تقسيم غنايم است، و با وضعيت موجود نمي‌توانند فضاي سياسي را ترميم و بازسازي كنند، اما پيروزي جنبش نيز از يك سو نيازمند موازنه قواي سياسي است كه حتي اگر محقق هم شود، مشكلات ريشه‌اي و عميق آن پس از پيروزي نمايان خواهد شد.

در اين بستر نه يك رويا كه روياهاي متعددي ديده مي‌شود، و تا وقتي كه همه خواب هستند، هر كس با روياي خودش خوش است. البته جامعه ايران را از اين نتايج گريزي نيست، هرچه انسداد سياسي بيشتر باشد عوارض چنين رويدادهايي هم بيشتر خواهد بود.



منبع: سایت امروز

سلام بر همه الا به انقلاب فروش

شعری از علیرضا قزوه



تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش
زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش

شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر
غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش

الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید
هماره اجر شما باد با کباب فروش

حراج عشق ببین در دکان سمساران
قمار عقل نگر در سرای قاب فروش

خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند
حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش

نمانده حجب و حیایی، همین مان کم بود
همین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش

مده زمام دل خود به دست پیر هوی
مرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش

پی کدام عقوبت گناهکار شدیم
سیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش

دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسید
که مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش

من از قبیله ی عباس های تشنه لبم
تو از تبار همین گزمگان آب فروش

بگو بلند شود موج غیرت دریا
چنان که باز شود مشت هر حباب فروش

زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجا
خوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش

سلام بر همه الا به۱ قلب مغلوبان
سلام بر همه الا به انقلاب فروش

شما که خون دل خلق را پیاله شدید
شرور شهر شمایید یا شراب فروش؟



منبع: وبلاگ عشق علیه‌السلام

به دنبال توصیه‌های رهبر آغاز شد: موج جدید تصفیه اساتید علوم انسانی در دانشگاه

به دنبال تاکید رهبری مبنی بر بازنگری در "علوم انسانی" در سطح دانشگاه‌های کشور، دور جدید تصفیه استادان و تغییرات در دانشگاه علامه طباطبایی آغاز شد.




دانشگاه که گفته می‌شود بزرگترین دانشگاه اختصاصی علوم انسانی در سطح ایران و خاورمیانه است در حالی سال جدید را آغاز می کنند که استادان سرشناس آنها با موج جدید تصفیه رفته اند.

روندی که از ابتدای روی کار آمدن حجه الاسلام شریعتی دردولت نهم آغاز شده بود اینک با صدور فرمان آقای خامنه ای، طیف گسترده‌ای از اساتید را از تدریس بازداشته است. بر اساس خبر یک منبع آگاه تاکنون 5 تن از اساتید مبرز دانشکده حقوق این دانشگاه که به ویژه در رشته حقوق بشر تدریس می‌کردند به اشکال گوناگون از تدریس منع شده اند.

در عمده‌ترین این تصفیه‌ها "دکتر محمدرضا ضیاء بیگدلی" استاد برجسته حقوق بین الملل در ایران و رییس سابق دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه که کتاب حقوق بین الملل عمومی او بیش از 25 بار تجدید چاپ شده و به عنوان یکی از چهره‌های شاخص و معتبر در کلیه دانشکده‌های حقوق سراسر کشور شهرت دارد، با حکم بازنشستگی اجباری مواجه شده و از ابتدای امسال از تدریس وی جلوگیری به عمل آمده است.

دکتر بیگدلی هیچگاه در مسایل سیاسی اظهار نظری نکرده است اما گفته می‌شود علت بازنشستگی اجباری او مخالفت با فشارهای گسترده‌ای است که رییس این دانشگاه جهت پذیرش برخی افراد در دوره دکتری دانشکده حقوق اعمال می گند. به عنوان نمونه تنها در یک مورد سال گذشته دختر یکی از روحانیون بلندپایه با در دست داشتن مدرک ممتاز قرائت قرآن و بدون گذراندن حتی یک واحد از دروس کارشناسی حقوق جهت تحصیل در دوره دکتری حقوق بین الملل به گروه حقوق بین الملل دانشگاه علامه معرفی ‌شد که با وجود مخالفت‌ اعضاء سرانجام با دستور مستقیم رییس دانشگاه در این دوره پذیرش شد.

در تغییر دیگری از برگزاری کلاس‌های "دکتر علی آزمایش" برجسته‌ترین استاد حقوق جزا و کیفر بین المللی کشور در دانشگاه علامه ممانعت به عمل آمده است. دکتر آزمایش که از اساتید برجسته و شناخته شده در سطح بین المللی است، بیش از 20 مقاله علمی به زبان فارسی و 10 مقاله تخصصی به زبان‌های خارجی در سابقه علمی خود دارد. گفته می‌شود دکتر آزمایش که به صورت مدعو سالها در دانشگاه علامه تدریس می‌کرد همواره بر این نکته تاکید داشته است که به دلیل عدم تناسب موازین قوانین جزایی پس از انقلاب با مبانی علمی دانش حقوق، او قصد ندارد کتابی در زمینه حقوق جزایی در ایران تالیف کند.

همچنین از ابتدای سال جاری از تدریس "دکتر حسین شریفی طرازکوهی" استاد دیگر رشته حقوق بشر در دانشگاه علامه طباطبایی که پرکارترین مترجم و مولف در زمینه حقوق بشر در سالهای اخیر در ایران است، با توسل به بهانه‌های اداری ممانعت به عمل آمده است. بعلاوه از تدریس دو استاد دیگر این دانشگاه نیز جلوگیری به عمل آمده است؛ حتی گفته می‌شود در یک مورد مقامات دانشگاه با طرح اتهامات اخلاقی اقدام به اخراج یکی از اساتید کرده‌اند.

سال گذشته نیز "دکتر محمد محمدی گرگانی" رییس گروه حقوق بشر دانشگاه علامه طباطبایی بازنشسته اجباری شد و پیش از آن هم از تدریس "دکتر مرتضی مردیها" در دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه ممانعت به عمل آمده بود.

منبع: روزآنلاین

فخرالسادات محتشمی‌پور: شما سبزها و فیروزه‌ای‌ها نماد معنویت، عدالت، آزادی و کرامت انسانی هستید

درپی نامه‌ای که پرستو سرمدی برای همسرش حسین نورانی نژاد، از اعضای جوان و دربند حزب مشارکت نوشت، فخرالسادات محتشمی پور، رییس شاخه زنان این حزب طی نامه‌ای خطاب به سرمدی به او گفت:شما فيروزه اي ها و سبزها، نماد معنويتيد و عدالت و آزادي و نمايشگر اصالت معنا و علو روح و شرافت و كرامت انسان. بگذاريد ياوه سرايان حركت حقّتان را تخطئه كنند و چيز ديگر بگويند و عالمان بي عمل تكفيرتان كرده كار ديگر كنند. مهم شمائيد: راست قامتان جاودانه تاريخ كه همچنان مؤمنانه حقانيت خود را ثابت مي كنيد و سبز و پيروز خواهيد ماند. متن کامل این نامه که در سایت نوروز منتشر شده است در ادامه می آید:




سلام پرستوجان

شنيده ام كه مهرماه با همه زيبايي ها و مهرباني هايش براي تو يادآور بهترين لحظات عمرت يعني پيمان جاودانه با حسين، يار و شريك زندگيت است. شنيده ام مثل خيلي از ديگر جواناني كه انقلاب اسلامي را با اصلاحات بهتر و دقيق تر شناختند و پيوندي عميق با آن برقرار كردند، خطبه عقدتان را فرزند فاضل امام، رئيس جمهور محبوب اصلاحات و مرد علم و ايمان و عمل، سيد محمد خاتمي خوانده است و مي دانم كه اين واقعه طليعه مباركي براي شروع زندگي ساده و بي آلايش شما زوج اصلاح طلب بوده است.

تو را خوب مي شناسم دخترم كه نمونه اي از دختران آگاه، مؤمن و تلاشگر نسل جديد كشورمان هستي. از همان دختراني كه در بحبوحه جواني همه تمنيات خود را فداي آرمان هاي والايشان كرده اند. دختران فيروزه اي. دختراني كه زندگي روزمره شان را سخت با معنويت پيوند زده اند و قضاوت ظاهربينان ساده انديش را به سخره مي گيرند چرا كه ايمانشان از عمق وجودشان نشأت گرفته و در تمامي اعمالشان متجلي مي شود.

تو را خوب مي‌شناسم پرستوجان و هم نسلانت را كه اگر امروز، توسط مديران نابخرد و كوته انديش براي گل كاشتن هايشان در بيكرانه حضور قدرداني نمي شوند، در عوض تا ابد توسط اهل خرد و درك و فهم تحسين خواهند شد و آن چه كردند در اوراق تاريخ اين ملك حك شده و به ميراث زرين فرهنگ و تمدن ايراني افزوده خواهد شد.

تو را خوب مي شناسم دخترم و هم نسلانت را كه همانند جواني ما «لااكراه في الدين» مهم ترين عامل جذبتان به دين خاتم بوده و سلوك رحماني و شيوه هاي نيك انساني براي ارج نهادن به كرامت بشري به موجب فطرت پاكتان، پسندتان آمده است. و تو مدافع حقوق انسان شدي و مدافع حقوق زنان و كودكان و سالمندان و بيماران و محتاجان و زندانيان و همه آنان كه نام انسان فارغ از رذايل و فضايل شان، حرمت و كرامت را برآنان بار مي كند و تو بار معنايي اين واژه هاي آشنا را خوب فهميدي و قدم در راهي گذاشتي كه راه انبياء‌ و صديقين و صالحين است و پيام مشتركش « پندار نيك – گفتار نيك – كردار نيك »

حسين را هم خوب مي شناسم. هم او كه همراهت شد براي ادامه راه كمال و به شايستگي انتخابش كردي پرستوجان. او را خوب مي شناسم . فرزند اصلاحات و نماينده نسلي كه همه نقدها و اعتراضاتش را به گذشتگان كه باواسطه يا بي واسطه نقشي در ايجاد انحراف از آرمان هاي اصيل انقلاب شكوهمند اسلامي داشتند، با متانت و آرامش به زبان مي آورد و به جاي مقصر دانستن گذشتگان براي فرار از مسئوليت اجتماعي خود و هم نسلانش، هماره به دنبال راه هاي چاره براي برون رفت از وضعيت پيش آمده بود. از مشورت گرفتن هرگز دريغ نداشت و هيچ صحنه مبارزه اي را به دليل تبعات و هزينه هاي گزاف خالي نمي گذاشت.

حسين را خوب مي شناسم. او نماينده نسل پرسشگر، پويا و كنشگري است كه هرگز بادهاي سهمگين مخالف بيدِ جان عاشق و بيقرار و روح مؤمن و اميدوارش را نلرزاند. سبزي و حيات از لابلاي تربيت صحيح خانواده و آموزه هاي درست اجتماعي دوران اصلاحات و تمرين ايفاي مسئوليت هاي شهروندي در حزبي قانوني و تأثيرگذار در عمق جان او جريان يافته و ايمانش به راه و اميدش به مقصدي كه براي رسيدن به آن بايد ناملايمات را متحمل شد، از او انساني منزه و متقي ساخته است.

حسين، به حق نوراني نژاد است و روحاني سيرت و اين را هر كسي كه جهد و تلاشش را براي برپايي مناسك مذهبي به مناسبت و بي مناسبت ديده گواهي مي دهد. او يادآور نسل ايثار و مقاومت دوران دفاع مقدس است و يادگار صلابت و تلاش نسل جوان در دوره اصلاحات. او نماد استواري و مقاومت جنبش سبزي است كه موتور محركه آن جوانان اين ديارند و پشتيبان هميشگي آن زنان و مادران سخت كوش و دردكشيده ايران.

و شما فيروزه اي ها و سبزها، نماينده نسلي هستيد كه منفعلانه دنبال «رهبري» نمي گرديد تا كوركورانه پيروي اش كنيد و قهرماني را نمي جوئيد تا سپر بلايتان شود و سر بزنگاه تنهايش بگذاريد و راه خود گيريد و در جستارهاي تاريخي تان سخت به دنبال مقصر نمي گرديد تا همه كاستي هاي امروز و ناكامي هاي نسل حاضر را به آن حوالت دهيد و خيزش و جنبش سبزتان، نسل هاي پيشين را نيز شور بخشيده و به ميدان آورده است.

شما فيروزه اي ها و سبزها، نماد معنويتيد و عدالت و آزادي و نمايشگر اصالت معنا و علو روح و شرافت و كرامت انسان. بگذاريد ياوه سرايان حركت حقّتان را تخطئه كنند و چيز ديگر بگويند و عالمان بي عمل تكفيرتان كرده كار ديگر كنند. مهم شمائيد: راست قامتان جاودانه تاريخ كه همچنان مؤمنانه حقانيت خود را ثابت مي كنيد و سبز و پيروز خواهيد ماند.

به شما افتخار مي كنيم

دختر شهید باکری:‌ پدر من را رفقاي آقاي احمدي نژاد و آقاي محصولي از سپاه تصفيه کردند و از او خواسته بودند توبه نامه بخواند

آنچه می‌خوانید مصاحبه دختر شهید باکریست با روزنامه اعتماد:



هنگام شهادت پدرتان چند سال داشتید؟

۲۶ ساله هستم و هنگام شهادت پدر، ۱۱ماهه بودم.

-چندمین فرزند خانواده شهید باکری هستید؟

من دومین فرزند شهید باکری هستم.

-نسبت به نام باکری چه حسی دارید؟

این اسم یک مسوولیتی به همراه می آورد و یک شجاعت خاصی لازم است تا بتوانیم از آن استفاده کنیم به همین دلیل چون احساس می کنم هنوز فرد کاملی نیستم، از این اسم استفاده نکردم.

-علت این عدم حضور و فراموش کردن کسانی چون شما یا فرزندان شهید همت و حتی شهیدان دیگر را واضح تر برایمان بگویید. چرا فقط در مناسبت های خاص، تصاویری از امثال پدر شما پخش می شود؟

من علت را در دو چیز می بینم. در این سال ها به صورت منفی از نام شهدا استفاده کرده اند. با وجهه یی که در دید مردم از شهدا ساخته اند، تصور مردم را تغییر داده اند. به فرض،مردم می گویند ما فکر کردیم شما خانواده شهید باکری هستید و زندگی آنچنانی دارید. در مورد شهیدان بد عمل شده. هرجا خواستند از شهدا استفاده کردند. اینها شهدا را به نام خودشان کرده اند. یکسری از کسانی که هرگز در جنگ و جبهه حضور نداشتند، خانواده شهدا را کنار زده اند. کسی نمی پرسد خانواده شهید باکری چه نظری دارد. به سراغ کسانی می روند که هیچ نقشی در جنگ و شهادت نداشتند. از آنجا که من در مدرسه شاهد درس خوانده ام بسیاری از دوستان من بودند که کسی به سراغ آنها نمی آمد. آنها فقط ادعای احترام به ارزش های شهدا را دارند. ولی واقعاً کاری انجام نمی شود و مردم فکر می کنند اکنون چه امتیازی به خانواده های شهدا تعلق می گیرد. در واقع کسانی که از اسم شهدا استفاده می کنند تنها به دنبال منافع خود هستند، نه منافع کشور.

-از خاطراتی که مادرتان در مورد پدر، برایتان نقل کرده می توانید نمونه یی برایمان عنوان کنید؟

مادر من، وجهه پدرم را در خانه بسیار پررنگ کرد. در واقع برای من و برادرم احسان، پدرم و عمویم، یک الگوی واقعی هستند. مادرم همیشه می گفت پدرم فرد صادقی بود و به تمامی مردم احترام یکسانی قائل بود. آنها مردمی بودند نه به معنای مردم فریب. مردم را آن گونه که بودند می پذیرفتند و این طور نبود که تنها برای مردمی ارزش قائل باشند که با اعتقادات آنها همسو باشند. مردم را آن گونه که بودند، قبول داشتند. پدرم عاشق خانواده و زندگی اش بود. چیزی که من را ناراحت می کند این است که می گویند این افراد، عاشق شهادت بودند. در حالی که پدر من، در عین حال که عاشق همسر و فرزندانش بوده است برای ادامه راه امام به شهادت رسید.

-از سختی هایی که در این دوران داشته اید یا تجربه های تلخی که از طرف مادرتان نقل شده، برایمان بگویید.

من دوران کودکی خودم را به یاد ندارم. فرزندان شهدا بسیار سریع بزرگ می شوند. نقش کودکی چندانی نداشتم. یکی از سختی هایی که آن موقع مادرم متحمل شد، آن بود که در آن زمان به همسر شهدا که می خواستند به تنهایی فرزندانش را بزرگ کنند، حرف و حدیث های فراوانی می گفتند و به آنها نگاه خاصی داشتند. من آن موقع این ناراحتی مادرم را از آن صحبت ها و نگاه ها احساس می کردم. در واقع مادرم هم نقش مادر و هم نقش پدرم را برای ما ایفا کرد به همین خاطر هیچ گاه نتوانست نقش مادری خود را به خوبی ایفا کند. تمامی فرزندان شهدا این خلأ را همیشه داشته اند که مادرشان به طور کامل نه، توانسته مادر باشد و نه توانسته نقش پدر را به طور کامل برایشان ایفا کند. در واقع ما به اندازه نه پدر داشتیم و نه مادر. با توجه به اینکه من بچه حساسی بودم و همیشه به دلیل نبودن پدرم گریه می کردم این مساله سختی بسیاری را برای مادرم ایجاد می کرد.

-در این سال ها چه کسانی از مسوولان در کنار شما حضور داشتند؟

از مسوولان که کسی حضور نداشت. آقای نصرت الله کاشانی و آقای عبدالعلی زاده، همیشه در کنار ما بودند و در دوران کودکی ما محبت بسیاری نسبت به من و برادرم داشتند. در این میان آقای کروبی نیز نظر مثبتی نسبت به ما داشتند. یک بار هم آقای محسن رضایی به منزل ما آمدند. در واقع می توانم بگویم در مواقع خاصی به یاد شهدا می افتند. مثلاً در سالی که بحث حمله امریکا به ایران تشدید شد، یکی از مسوولان خانواده شهدا را دعوت کرد. اینکه کسی از مسوولان به صورت مستمر جویای احوال ما باشد، اینچنین نبوده است.

-تعلق داشتن به خانواده شهدا همواره به عنوان یک سرمشق و الگو در جامعه تبلیغ می شده است. آیا شما انطباقی بین این تبلیغ و واقعیت ها می دیدید؟

بزرگ ترین مساله من این است که اکنون به آن شک کرده ام. یک نفر از مسوولان به من پاسخ دهد که ما این میزان سختی و مشکلات را تحمل کردیم و پدرمان شهید شد، اکنون چه چیزی را به دست آورده ایم؟ مادرم شخصیت بسیار والایی از پدرم برایم ترسیم کرده بود، به خاطر همین من سرم را بالا می گرفتم و با غرور می گفتم من دختر باکری هستم و می گفتم پدرم به شهادت رسیده که وضعیت مان بهتر شود. ما کمبودهای بسیاری داریم. در واقع تمامی خانواده های شهدا کمبودهای بسیاری دارند. یک نفر پاسخگو نیست. من بارها از مادرم می پرسم که چرا پدرم رفت؟ پدر به شهادت رسید که این وضع ما باشد؟ به قول پرویز پرستویی در فیلم موج مرده که می گفت؛ «ما را فرستادین جنگ و گفتید شما بروید ما حواس مان به خانواده شما است.» اما در عمل چه شد؟ شهدا به وظیفه خود عمل کردند و شهید شدند آیا دیگران هم به وظایف خود عمل کردند؟ در واقع شهدا رفتند. این افراد به شهادت رسیدند. برای مردم جنگیدند که وضعیت خوب و قابل قبولی داشته باشند. اما اوضاع مردم بدتر هم شد. یک نفر باید به تمامی خانواده های شهدا که خون شان را در راه این کشور فدا کردند پاسخگو باشد. همیشه پدر و عمویم می گفتند مردم باید در حکومتی همانند حکومت عدل علی زندگی کنند. من اعتقاد دارم هیچ گاه حکومت عدل علی اتفاق نخواهد افتاد چون هیچ کس حضرت علی نخواهد شد. هیچ کدام از آن آرمان ها و اهداف، تحقق پیدا نکرد. در مسائل کوچک تر هم اتفاقی نیفتاد. در مساله اقتصادی و معیشت مردم مشکلات زیادی وجود دارد. حداقل اقتصاد مردم وضعیت مناسبی داشته باشد، بقیه مسائل اعم از آزادی بیان و... هیچ. اولین خواسته مردم این است که وضع اقتصادی شان درست باشد. این همه سال است جنگ تمام شده اما کسی از مسوولان نیست که برود وضعیت خرمشهر و آبادان را ببیند. هیچ گونه رسیدگی به آنجا نمی شود. گویا قرار بوده فقط یک تعدادی شهید شوند. آرمان هایی که از آن دم می زدند هم اجرا نشد. کسانی که اکنون در پست هایی مشغول به کار هستند، هیچ شباهتی به شهدا ندارند. به اسم آرمان شهدا سختی های بسیاری را بر مردم روا داشته اند. در این سال ها شهیدان را تبدیل به چوبی کرده اند و بر سر مردم کوبیده اند. به قول مادرم با بیرون بودن موی دختران مان خون شهدایمان پایمال نمی شود. زمانی که دختری به دلیل فقر و نداری مجبور به خودفروشی شود، آن زمان خون پدر من پایمال می شود. البته این اتفاق اخیر باعث شد مردم بفهمند موضع ما چیست و ما در کجا ایستاده ایم و موافق با این روند و این نحوه برخورد نیستیم.

-به اتفاقات اخیر اشاره کردید. نظرتان در مورد اتفاقات اخیر و نوع برخورد با مردم چیست؟

چگونه است کسانی که ۳۰ سال چه خوب و چه بد برای این انقلاب زحمت کشیده اند، یک شبه ضدانقلاب می شوند؟ پسر شهید بهشتی یک شبه بد می شود؟ من با دروغگویی به مردم مخالفم چون پدرم دروغگو نبود. پدر من به این دلیل به شهادت رسید که مردم آزاد باشند. کسی هرگز از پدر یا عموی من نشنیده که به دلیل اعتقادات و مذهب شان به کسی سخت بگیرند یا عنوان کنند چون من این گونه فکر می کنم شما هم باید همانند من بیندیشید و اعتقادات من را دنبال کنید. پدر من شهید نشد که نیروهای ویژه اقدام به ضرب و شتم من با باتوم بکنند. شهید همت نرفت که فرزند و همسرش را ضرب و شتم کنند. آنها انقلاب نکردند و این همه هزینه پرداخت نکردند که وضعیت این گونه شود. چگونه است ما که خانواده شهدا هستیم، یک شبه می شویم برانداز؟، و متهم به مصاحبه با رسانه های بیگانه می شویم؟ من نمی دانم چرا تا این حد به شعور ما توهین می شود؟ زمانی که مردم موضع گیری مادرم را دیدند متوجه شدند ما در چه جبهه یی هستیم. فهمیدند ما مخالف تحمیل مسائل به مردم هستیم. من به دنبال پاسخ هستم. واقعاً دچار سردرگمی شده ام. ما این میزان مصیبت و سختی را تحمل نکردیم که ضدانقلاب ها بیایند و بگویند دیدید چگونه با مردم رفتار کردند. دیدید به شما گفتیم که در نهایت انقلاب، این گونه می شود؛ کسانی که ما در مقابل آنها ایستادیم. تمامی اقدامات نامناسب دیگران را توجیه کردیم اما مگر حوادث این روزهایی که سپری شد، قابل توجیه است؟

-فکر می کنید اگر پدرتان زنده بود چه نظر و دیدگاهی در مورد این اتفاقات و برخوردها داشت؟

آن موقع که پدرم زنده بود، از او خواسته بودند جلوی تلویزیون توبه نامه قرائت کند. نامه یی که مادر من پیش از انتخابات نوشت در مورد همین مساله بود. پدر من را همین رفقای آقای احمدی نژاد و آقای محصولی از سپاه تصفیه کردند و از او خواسته بودند توبه نامه بخواند. در واقع آنها بودند که پدرم را از سپاه بیرون کردند. چه شد که این آقایان، امروز مدافع شهدا شده اند؟ چگونه است کسی که با پدر من که بعدها شهید شد، این گونه رفتار کرد، امروز پست و مقام بالایی می گیرد؟

زمانی که پدر من شهید شد در ارومیه شایع شد که پدرم شهید نشده بلکه به عراق پناهنده شده، تنها به این دلیل که پدرم جنازه نداشت، هیچ گاه در مصاحبه های تلویزیونی به مادرم اجازه ندادند، تعریف کند چه اتفاقی برای پدرم افتاد و همیشه این مسائل سانسور شده اند. من خوشحالم که پدرم نیست این روزها را ببیند. تمامی باورهای من در این سال ها شکسته شد. در واقع نظام جمهوری اسلامی که من نوعی می توانستم مدافع آن باشم، ذره ذره مدافعانش را از دست داد. این همه هزینه پرداخت کرد که چه چیزی را به دست بیاورد؟ شاید اگر پدر و عموی من هم این روزها بودند مجبور می شدم در زندان به ملاقات شان بروم یا اعترافات شان را از تلویزیون ببینم. مردم این روزها به خوبی دروغ را از راست تشخیص می دهند.

منبع: اعتماد

حال سعید متین‌پور، روزنامه‌نگار، وخیم است

همسر سعید متین‌پور خبر از وخامت حال این روزنامه‌نگار در زندان داد. متین پور روزنامه‌نگاری است که حدود سه ماه است در زندان اوین به سر می‌برد و طبق حکم دادگاه انقلاب باید 8 سال از عمر خود را در زندان بگذراند.




به گزارش روز، متین‌پور در آخرین ملاقات خود در روز شنبه به همسر خود گفته است، هفته گذشته دچار مشکل قلبی شده است و همبندیان وی او را به بهداری زندان برده‌اند. پزشک بهداری مشکل او را عصبی تشخیص داده است و با تزریق سه آمپول او را به بند منتقل کرده است. داروهایی ویژه اعصاب که این پزشک تجویز کرده است هنوز به دست سعید نرسیده است. علائمی که متین پور درباره آن ها حرف زده است بیش از پیش به نگرانی خانواده سعید افزوده است. او گفته است قلب او تیر کشیده و درد به پشت ریه هایش متقل شده است، رنگش به شدت پریده و دست چپ او نیز درد گرفته که این درد همچنان ادامه دارد. همچنین ریه های متین پور عفونت کرده است که وی به دلیل مشکل معده قادر به مصرف آنتی بیوتیک نیست. این زندانی سیاسی نیاز مبرم به درمان خارج از زندان دارد و خانواده او به شدت نگران حال او هستند.

متین پور پیش از این به مدت 10 ماه در زندان های زنجان و تهران مورد بازجویی قرار گرفته بود. در این مدت خانواده او هیچ اطلاعی از دلیل بازداشت و اتهام او و نیز محل نگهداری وی نداشتند. متین پور در این مدت تحت بازجویی های سختی قرار گرفته بود که آثار فشار آن هنوز با دردهای جسمی مزمن در بدن وی وجود دارد. دردهای گوارشی و استخوان از جمله بیماریهایی است که متین پور پس از آزادی از بازداشت موقت درگیر آنها بوده است.

هوشنگ پوربابایی وکیل متین پور مدت یک ماه است که برای کسب مجوز مرخصی درمان برای این موکل خود تلاش می کند، اما تاکنون نتوانسته است این حکم را بگیرد.

عطیه طاهری به شدت نگران حال همسر دربند خود است و می گوید: "هفته پیش که با سعید تلفنی حرف زدم آن قدر سرفه کرد که نتوانست به صحبت ادامه دهد و گوشی را قطع کرد. امروز هم که به ملاقاتش رفتم مدام دست چپش را می مالید که هر چه می پرسیدم نمی گفت چه اتفاقی افتاده است و در نهایت موضوع هفته گذشته را گفت. او در تماس های تلفنی اش این موضوع را نگفته بود تا ما نگران نشویم ولی حال سعید بدون این اتفاق هم به قدری بد بود که مدام نگران او باشیم".

طاهری ابراز امیدواری کرد وکیل همسرش بتواند طی چند روز آینده مرخصی برای درمان وی از دادگاه بگیرد.

متین پور روزنامه نگار و فعال حقوق اقلیت ترک است که به اتهام ارتباط با بیگانگان و اقدام علیه امنیت ملی بازداشت و محکوم شده است. سند موجود در دست دادگاه برای اثبات اتهام کنفرانسی در ترکیه بوده است که متهمان آن پرونده همه گی تبرئه و یا به احکام تعلیقی محکوم شده اند و این در حالی است که متین پور حتی در آن کنفرانس شرکت نداشت و در آن زمان در ایران به سر می برده است.

دادگاه رسیدگی به اتهامات سعید حبیبی برگزار شد

دادگاه رسیدگی به اتهامات سعید حبیبی، دبیر تشکیلات سابق دفتر تحکیم وحدت و عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر روز شنبه 4 مهرماه، در شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد. در این جلسه، پس از قرائت کیفرخواست صادره از سوی دادستان، وی به همراه وکیلش به دفاع از خود پرداخت. پیش‌تر قرار بود جلسه دادگاه حبیبی روز سوم تیرماه برگزار شود که این جلسه دوبار به تعویق افتاد.




سعید حبیبی، از جمله کسانی بود که در آذرماه 86 در جریان بازداشت های گسترده فعالان دانشجویی طیف چپ، بازداشت و بیش از 70 روز در بند 209 زندان اوین به سر برد، وی سپس با قرار وثیقه 150 میلیون تومانی از زندان آزاد شد.

پرونده سایر دانشجویان بازداشت شده در آذرماه 86 نیز، در ماههای اخیر در نوبت رسیدگی دادگاه انقلاب قرار گرفته است. علی کانطوری یکی از این بازداشت شدگان ، چندی پیش از سوی دادگاه به تحمل 32 ماه حبس تعزیری محکوم شد.