جمعه در مقابل اوین و ورزشگاه آزادی...


برنامه هاي جاري جنبش سبز: جمعه 30 مرداد
ساعت 11 صبح مقابل زندان اوین به عنوان
پشتیبانی از زندانیان سیاسی



جمعه 30 مرداد ساعت 5 عصر ورزشگاه آزادي 100000
نفر سبزپوش: شوك سبز ......



فرصت نداريم، اطلاع رساني کنید

بعد از 45 روز، فیض الله عرب سرخی با خانواده‌ اش تماس گرفت

شبکه جنبش راه سبز(جرس): ساعتی پیش فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب، با گذشت 45 روز از بازداشت با خانواده‌اش تماس گرفت.



ساجده عرب سرخی گفت « ساعت 16 امروز، پنجشنبه 29 مرداد، سرانجام به پدرم اجازه دادند که با منزل تماس بگیرد.»



دختر فیض الله عرب سرخی گفت که « قبل از برقراری ارتباط با پدرم فردی به خانه زنگ زد و تاکید کرد که فردی به غیر از اعضای خانواده نباید با ایشان صحبت کند و بعد از این توصیه، پدرم به خانه زنگ زد و علی رغم آنکه ما، فرزندان، و مادربزرگم مادر عرب سرخی، نیز در خانه بودند تنها اجازه دادند پدرم با مادرم صحبت کند.»



ساجده عرب سرخی فرزند این عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سایت پارلمان نیوز،رسانه فراکسیون خط امام مجلس، گفت که مادرش از بازجوی فیض الله عرب سرخی در مورد اخباری در مورد وخامت حال فیض الله عرب سرخی پرسید و بازجو در پاسخ ادعا کرد که «این اخبار شایعه است.» وی در عین حال گفت که « بااین حال صدای پدرم به گفته مادرم بسیار گرفته بود. »



ساجده عرب سرخی افزود « مادرم در این مکالمه به پدرم گفت با ما که بیرون هستیم برخورد بدی نکردند با شما چطور که پدرم پاسخ داد" برخورد بدی نبوده انشالله".»



فرزند عضو ارشد مجاهدین انقلاب اسلامی همچنین گفت که « پدرم در این مکالمه گفت که من تمام مدت به فکر شما هستم و "جا به جا" برای شما دعا می‌کنم که ما فکر می‌کنیم پدرم با گفتم کلمات "انشالله" و "جا به جا" منظور خاصی داشته و احتمالا مکان نگهداری پدرم را چندین بار تغییر داده‌اند. »



وی گفت که « مادرم به دلیل آنکه نخواست پدرم از اینکه ما به شدت نگران حال او هستیم ناراحت شود و اوضاع بدتر شود از وضعیت جسمانی او و شایعاتی که در روزهای اخیر منتشر شده سئوالی نپرسید.»



فیض‌الله عرب سرخی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که 45 روز پیش بیرون از خانه دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده به گفته دخترش در بی خبری مطلق بوده و در این تماس تلفنی مشخص شده که او « از اعترافات و اظهارات ابطحی و عطریانفر و نیز در مورد روند پرونده و زمان احتمالی آزادی خودش هیچ اطلاعی نداشته است. »



در دو روز گذشته اخباری از ضرب و شتم و وخامت حال فیض‌الله عرب سرخی، احمد زیدآبادی و محمد علی دادخواه رسیده است و گفته می شود که عرب سرخی و زیدآبادی به دلیل وخامت حال شان به بیمارستان های نظامی منتقل شده اند.

خون زنان فرانسوي از بازداشتي هاي ايراني رنگين تر نيست

شبکه جنبش راه سبز (جرس): تا كنون 3 جلسه از دادگاه متهمان ناآرامي هاي اخير در كشور برگزار شده است و جلسه روز چهارشنبه اين دادگاه هم بنا به دلايلي به تعويق افتاده است .


به گزارش سايت عصر ايران در هفته جاري دو تن از متهمان اين پرونده به نامهاي « نازك افشار » كارمند سفارت فرانسه و « كلوتيد ريس » استاد فرانسوي دانشگاه اصفهان با قرار وثيقه از زندان آزاد شدند.


حال با توجه به اينكه بنا به اعلام مقامات دادگاه بيشتر متهمان اين پرونده تفهيم اتهام شده اند و نيز كيفر خواست دادستان درباره متهمان تقريبا به طور كامل به اطلاع افكار عمومي رسيده است مسئولان قضايي كشور فكري هم به حال متهمان ايراني اين پرونده بكنند و آنها را نيز همانند دو متهم مرتبط با دولت فرانسه با قرارهاي وثيقه يا كفالت از زندان آزاد كنند .


بديهي است كه روند دادرسي مي تواند با حضور اين متهمان در كنار خانواده هايشان هم پيگيري شود (همان طور كه در ارتباط با اين دو زن آزاد شده ميسر است ) . به هر حال بسياري از متهمان با قرارهاي بازداشت 60 روزه دستگير شده اند و در اين مدت بازجويي هاي آنها قاعدتا مي بايست تمام شده باشد.
در آستانه ماه رمضان كه ماه رحمت خداست چه خوب است كه ساير متهمان وقايع اخير نيز تا زمان دادگاه و صدور حكم قطعي با قرار موقت آزاد شده و در كنار خانواده هاي نگران خود باشند و بدين سان نشان داده شود كه براي دستگاه قضايي ايران تنها عدالت و حقيقت حكم فرماست و شهروند يا تبعه خارجي بودن و فشار يك دولت خارجي در تصميمات دستگاه قضا موثر نيست .


قطعا همان اتهاماتي كه متوجه شهروند فرانسوي متهم پرونده بوده است بر ديگر متهمان ايراني نيز ساري و جاري است و كم و بيش اتهام دستگير شدگان از يك جنس است . بنابراين يك بام و دو هوا در آزادي شهروند فرانسوي و ادامه حبس شهروندان ايراني مي تواند به نوعي برتر دانستن خارجي هابر هموطنان ايراني و رسميت دادن به اين تبعيض قلمداد شود و اين گمانه را به وجود آورد كه چون آن دو زن بازداشتي از سوي دولت فرانسه حمايت مي شدند به قيد وثيقه آزاد شدند ولي از آنجايي كه كسي هواي ايراني ها را ندارد بايد آنان همچنان در بازداشت بمانند حتي اگر اينها افرادي باشند كه در كارنامه شان خدمت به نظام و انقلاب را هم دارند

اکرمی: حامیان دولت سخنان مراجع را تحریف و بعد به آنها توهین می کنند

شبکه جنبش راه سبز (جرس): حجت الاسلام والمسلمين سيدرضا اكرمي عضو جامعه روحانيت مبارز تهران با تكذيب مطلب نسبت داده شده به وي در سايت رجانيوز از توهين حاميان دولت به مراجع تقليد ابراز تاسف كرد.

وي در گفتگو با آينده با تصريح اين كه به خبرنگار رجا نيوز تاكيد كرده است كه سخنان نسبت داده شده به آيت الله صانعي درباره حرامزاده بودن احمدي نژاد كذب است از اين كه سخنان مراجع تقليد تحريف و سپس با آنان توهين مي شود ابراز تاسف كرد.

آقاي اكرمي با اعلام اين كه قبلا تاكيد كرده است كه اسلام اجازه تحريف سخنان توهين و تخريب را درباره يك فرد عادي نمي دهد چه رسد به مراجع تقليد ابراز اميدواري كرد كه نمايندگان مجلس در رابطه با صيانت از حريم مرجعيت پيگيري هاي لازم را انجام دهند.

تهدید احزاب اصلاح طلب برای پرهیز از همکاری با موسوی

شبکه جنبش راه سبز (جرس): روزنامه کیهان با درج مصاحبه ای از یک عضو کمیسیون ماده 10 احزاب، احزاب اصلاح طلب مایل به همکاری با جبهه میرحسین موسوی را تهدید به انحلال مجوز فعالیت شان کرد. خط انحلال احزاب اصلاح طلب مدتهاست توسط روزنامه کیهان دنبال می شود.

به گزارش خبرنگار "جرس" حمید رضا فولادگر نماینده اصفهان در مجلس و عضو کمیسیون ماده ده احزاب به روزنامه کیهان گفته است: براساس قانون مجوز حزبي كه با جبهه موسوي همكاري كند باطل مي شود.

وی در توضیح دلایل ابطال مجوز احزاب همکاری کننده با موسوی گفته است: بايد احزاب و تشكل ها طبق مرامنامه خود قانوني عمل كند و قانون طبق آئين قانوني، مي تواند از فعاليت آنها با هر تشكلي و ياحزب ديگري كه قصد دارد جبهه سياسي تشكيل بدهد مخالفت كند.

وي با تاكيد بر اينكه موسوي بايد براي فعاليت سياسي خود قانوني عمل كند و اگر اظهارات غيرقانوني خود مبني بر عدم مشروعيت دولت دهم كه منتخب ملت ايران است، را تكرار كرده و به راي مردم تمكين نكند، با مخالفت قانون براي فعاليت روبه رو خواهد شد.

فولادگر اضافه كرد: طبق ماده 16 كميسيون 10 احزاب، اين كميسيون به احزابي كه قصد دارند زيرمجموعه جبهه سياسي موسوي شوند، تذكر، اخطار كتبي داده و در نهايت مجوز آنها را توقيف خواهد كرد.

از سوي ديگر، دبير كميسيون ماده 10 احزاب تصريح كرد كه مجموعه عملكرد و بيانيه ها و مواضع سازمان مجاهدين و حزب مشاركت مورد بررسي قرار گرفت و مقررشد مستند به قانون به اين تشكل ها اخطار داده شود. محمود عباس زاده مشكيني در خصوص جلسه ديروز اين كميسيون گفت: در اين جلسه در راستاي نظارت بر فعاليت احزاب كه وظيفه ذاتي كميسيون ماده 10 احزاب مستفاد از ماده 10 قانون احزاب است، مجموعه عملكرد و بيانيه ها و مواضع سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و حزب مشاركت ايران اسلامي مورد بررسي قرار گرفت و برخي از آنها مصداق تعدادي از بندهاي ماده 16 قانون فعاليت احزاب تشخيص داده شد و مقرر گرديد براساس بند 2 ماده 17 قانون موصوف به اين تشكل ها اخطار داده شود.

گفتنی است اخیرا میرحسین موسوی در دیدار با جمعی از اعضای جامعه پزشکی اعلام کرد که "راه سبز امید" با هدف پیگیری حقوق و مطالبات مردم تشکیل می دهد. احزاب اصلاح طلب از حامیان میرحسین موسوی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری بودند و در جریان حوادث پس از انتخابات نیز همواره از میرحسین موسوی و مهدی کروبی حمایت کرده اند.

مهدیه محمدی: زیدآبادی را 35 روز در یک “قبر” نگه داشته اند

شبکه جنبش راه سبز (جرس): خبر بستری شدن احمد زیدآبادی و فیض‌الله عرب‌سرخی دو تن از فعالان سیاسی بازداشت‌شده در بیمارستان و نیز تشکیل نشدن دادگاه این افراد در روز چهارشنبه ۲۸ مرداد، گمان‌ها در مورد شکنجه این زندانیان را تقویت کرده است. روز سه‌شنبه ۲۷ مرداد، برخی از سایت‌ها از وخامت حال احمد زیدآبادی و فیض‌الله عرب‌سرخی در زندان خبردادند.


به نوشته‌ی پایگاه اینترنتی ’’موج سبز آزادی‘‘ ظاهرا این دو تن به خاطر حضور در دادگاه تحت فشار قرار گرفته و مورد ضرب و شتم واقع شده‌اند. این سایت همچنین از اعتصاب غذای زیدآبادی خبر داد.


مهدیه محمدی همسر زیدآبادی روز دوشنبه ۲۶ مرداد توانست برای اولین بار پس از ۵۳ روز همسرش را در زندان ملاقات کند. البته این ملاقات در خارج از ساعت اداری و در حالی صورت گرفت که هیچ‌کدام از ماموران اوین و کارمندان در محل کارشان حضور نداشتند و سالن ملاقات کاملا خالی بوده.
محمدی می‌گوید در آن روز حال زیدآبادی خوب بوده و طوری نبوده که بخواهد در بیمارستان بستری شود اما وی از اعتصاب غذای ۱۷ روزه همسرش در زندان خبر داد.


به گفته‌ی وی زیدآبادی بلافاصله پس از بازداشتش در نیمه‌شب و انتقالش به سلول انفرادی بند ۲ الف، اعلام اعتصاب غذا می‌کند ولی تا ۱۷ روز هیچکس حتی در سلول او را باز نمی‌کند. مهدیه محمدی می‌گوید:
«درتمام طول این هفده روز هیچ احدی سراغش نرفته. یعنی در اتاقی یک متر در یک مترونیم تنها بوده. می‌گفت هیچ صدایی آنجا نمی‌آمده. اصطلاحی که به کار برده این که دقیقاً مثل یک قبر بوده. این اصطلاحی‌است که همه‌ی این آقایان و خانم‌هایی که خانواده‌هایشان رفتند ملاقاتشان، به‌کار برده‌اند. جایی بوده که مثل یک قبر بوده. هیچ صدایی نمی‌آمده و هیچ احدی را ظرف این هفده روز ندیده».


همسر زیدآبادی به نقل از وی می‌گوید که پس از ۱۷ روز در حالی که تقریبا نیمه‌بیهوش بوده او را به بهداری منتقل می‌کنند و پزشک آنجا به وی توصیه می‌کند که اعتصاب غذایش را بشکند چرا که هیچکس صدای او را نخواهد شنید و هیچکس حتی نمی‌د‌اند او در کجاست.


بعد از شکستن اعتصاب غذا، زیدآبادی را دوباره به همان سلول قبلی منتقل می‌کنند جایی که به گفته‌ی خودش غیرقابل توصیف بوده. زیدآبادی به همسرش توضیح می‌دهد که پس از چند روز دچار جنون شده و حتی قصد خودکشی داشته است. مهدیه محمدی می‌گوید: «خودش می‌گفت دچار جنون شدم. یعنی یک حالت توهم پیدا کرده بود و همه‌اش داد و فریاد می‌کرده. اصلاً می‌گفت به فکر این بودم که یکجوری خودم را از بین ببرم. ولی هیچی پیدا نمی‌کردم که خودم را بکشم. و بعد دیگر شروع کرده داد و بیداد و سروصدا. بعد که دیدند دارد دیوانه می‌شود، آمدند او را بردند یکجای دیگر که نمی‌دانم آن جای جدید کجاست».


دکتر احمد زیدآبادی، عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت، روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی همچنان در سلول انفرادی است با این تفاوت که بازجویی می‌شود و حداقل در روز با یک انسان دیگر که بازجوی اوست ارتباط دارد. به او کتاب وصیت‌نامه آیت‌الله خمینی را داده‌اند و در مجموع به همسرش گفته که وضعیت سلول فعلی او با سلول قبلی قابل مقایسه نیست.


او همچنین به همسرش گفته «مرا مجبور کرده‌اند در دادگاه روز چهارشنبه شرکت کنم و بگویم که زندگی سیاسی‌ام را کنار خواهم گذاشت».


هیچکس نمی‌داند عرب سرخی کجاست
فیض‌الله عرب‌سرخی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی زندانی دیگری است که این‌روزها خبر بستری شدنش در بیمارستان شنیده می‌شود. ’’نوروز‘‘ پایگاه خبری جبهه مشارکت نوشته که وی پس از سر باز زدن از حضور در دادگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و هم‌اکنون در بیمارستان بقیةالله تهران بستری است.


مریم قدس همسر عرب‌سرخی می‌گوید هیچ اطلاعی از وضعیت همسرش ندارد و ۴۴ روز است که نه می‌داند او کجاست و نه هیچکس خبری از وی دارد. او می‌گوید: «آقای خدایاری که آزاد شدند و من دیشب رفتم دیدمشان، اصلاً نمی‌دانست که عرب‌سرخی زندان است. تا من را دید گفت، آقای عرب کجا هستند؟ گفتم، ایشان هم که زندان هستند، با شما هستند. گفت من نمی‌دانستم. یعنی اینها آنجا کاملاً در قرنطینه‌ی خبری هستند و هیچ کدام اصلاً نمی‌دانند در چه وضعی هستند. فقط مثلا بازجوها روزهای آخر می‌گفتند که اصلاً قسمت آنها قسمت دیگری است، بخش دیگری است که ما اصلاً اطلاعی نداریم. یعنی حتا وزارت اطلاعات و قوه قضاییه هم ظاهراً اطلاعی ندارند».


خانم قدس می‌گوید که در مراجعه یکی از بستگانشان به بیمارستان بقیة‌الله برای پیگریی وضعیت همسرش به او گفته شده که چنین شخصی در اینجا بستری نیست.
وی ادامه می‌دهد که علیرغم خواست قلبی‌اش گویا ناچار است که خبر مصدوم شدن همسرش را تایید کند: «این خبر را مجبورم ناخواسته تأیید کنم. اگرچه دلم نمی‌خواهد تأیید کنم ولی لابد بلایی سرش آمده که اصلاً اینها نمی‌خواهند حتا صدایش شنیده بشود، نمی‌خواهند دیده بشود. من به‌عنوان همسر ایشان طبیعی است که نگران می‌شوم».


وکلا هم بی‌خبرند
وکلای مدافعان این زندانیان تا به حال نه اجازه‌ی ملاقات با آنان را داشته‌اند و نه حتی توانسته‌اند پرونده‌ی موکلانشان را ببینند. این وکلا حتی هنوز نتوانسته‌اند وکالتنامه‌شان را به امضای موکلان برسانند.


مهدیه محمدی می‌گوید در حالی که روز دوشنبه زیدآبادی به او گفته که چهارشنبه در دادگاه حاضر خواهد شد، وکیل او اصلا هیچ اطلاعی از برگزاری دادگاه نداشته است. وی می‌گوید: «آقای شریف گفتند با برگزاری این دادگاه من اصلاً حضور پیدا نمی‌کنم. برای این که وکیل باید حداقل یک یا دو هفته قبل خبر داشته باشد. من باید پرونده را بخوانم، باید لایحه روی پرونده بگذارم و بتوانم دفاع کنم. ولی اگر قرار باشد این طوری برایشان دادگاه بگذارند، من حضور پیدا نمی‌کنم. چون آقای شریف هنوز حتا نتوانسته وکالتنامه‌اش را به امضای آقای زیدآبادی برساند».


همسر عرب‌سرخی نیز از تلاش‌های وکیل همسرش برای امضای وکالتنامه و بی‌اثر بودن این تلاش‌ها تا کنون می‌گوید: «آقای دکتر نعمت احمدی وکیل‌شان هست که من تا هفته‌ی پیش هم که با ایشان تماس داشتم متأسفانه حتا موفق نشده بودند وکالتنامه را به قاضی تحویل بدهند. ظاهراً قاضی‌ پرونده‌ی همسرم، محمد‌زاده نامی است که بعد از چند ساعت که آقای احمدی جلوی اوین معطل بودند، گفته الان وقت ندارم و نمی‌توانم ببینم و امضای قاضی حداد را هم نمی‌شناسم! بعد ایشان گفته که خب من فردا بیایم؟ گفتند، نه من فردا هم نمی‌آیم و باید در یک تشییع جنازه‌ شرکت کنم. تا چند روز پیش که اطلاع دارم، هنوز نتوانسته بودند که اصلاً وکالتنامه را تحویل ایشان بدهند. یعنی بعد از چهل و خرده‌ای روز».

بی‌خبری از سایر فعالان سیاسی زندانی
در همین حال اخباری مبنی بر وخامت حال سعید حجاریان، عضو جبهه مشارکت نیز منتشر شده است. وی که به علت سوءقصد ۱۰ سال پیش، روی صندلی چرخدار می‌نشیند و قادر به تکلم درست نیز نیست، به یک ساختمان خالی در یک منطقه نظامی منتقل شده و خانواده‌اش تنها یک بار توانسته‌ با او دیدار کند. اعضای خانواده‌ی حجاریان با چشم‌های بسته به محل اقامت وی برده شده‌اند بنابراین نمی‌دانند که این ساختمان در کجا قرار دارد.


شب گذشته نیز تعدادی موتورسوار به در خانه‌ی حجاریان مراجعه کرده و زنگ در را به صدا درآورده‌اند اما اهالی خانه در را به روی آنان باز نکرده‌اند.
مصطفی تاجزاده عضو دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز جزو کسانی است که تا به حال هیچ خبری از او منتشر نشده و خانواده‌اش در بی‌اطلاعی کامل به سر می‌برند.


فخرالسادات محتشمی همسر تاجزاده می‌گوید هربار که برای ملاقات می‌روند به آنها گفته می‌شود که چون هنوز بازجویی از وی ادامه دارد، بنابراین ممنوع‌الملاقات است. این در حالی است که بسیاری از کسانی که با خانواده‌هایشان ملاقات کرده‌اند همچنان تحت بازجویی هستند. محتشمی می‌گوید این امر نشان می‌دهد که پرونده‌ی همسرش هیچ موردی نداشته و تنها سعی بر پروند‌ه‌سازی او می‌شود.

هیچ فریادرسی نیست
ظاهرا خانواده‌ی این افراد از پیگیری وضعیت زندانیانشان در سیستم قضایی ایران ناامید شده‌اند. آنها می‌گویند هیچ کس نیست که به فریاد ما برسد.
مهدیه محمدی همسر زیدآبادی می‌گوید: «من واقعاً از هر انسانی که یک‌ذره وجدان دارد می‌خواهم که به داد ما برسد. فاصله‌ی مرگ و زندگی شوهران ما مثل یک مو باریک است. باور کنید ما به راحتی آقای زیدآبادی را از دست داده بودیم. یعنی ایشان با آن اعتصاب غذا می‌توانسته از بین برود. با آن حالت جنون می‌توانسته خودش را بکشد. و من نمی‌دانم، واقعاً هیچ احدی نیست به داد ما برسد و ما را از این شرایط نجات بدهد؟»


مریم قدس همسر عرب‌سرخی با اشاره به گذشته‌ی شوهرش و زحماتی که وی برای استقرار جمهوری اسلامی کشیده می‌گوید: «هیچکس انتظار ندارد با کسانی که بچه‌های خود این انقلاب بودند این طور رفتار شود. همسر من برادر دو شهید است. عمری برای همین نظام کار کرده. خیلی زشت است. بازتاب‌های خوشایندی نخواهد داشت. این را می‌گویم چون می‌دانم مسئولین هم حتماً می‌بینند و گوش می‌دهند، بلکه به هرحال به خودشان بیایند».

ماموران گفتند پسرم باید بمیرد !

روز آنلاین - شب گذشته، اسماعیل آزادی روزنامه نگار و عضو هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران از بازداشت پسر خود خبر داد.

وی به خبرنگار روز گفت: “ساعت ۸ شب ۲۸ مردادماه پسر من محمد را در نزدیکی روزنامه اعتماد ملی دستگیر و به بازداشتگاه نیروی انتظامی منتقل کردند.” وی تاکید کرد: “محمد دیابت دارد و باید کاملا تحت نظر باشد و مادر وی که ناراحتی قلبی دارد به دلیل نگرانی در شرایط بسیار بدی به سر می برد.”

این روزنامه نگار در ادامه اظهار داشت: “محمد در ابتدابه کلانتری خیابان سنایی منتقل شد و من که برای پیدا کردن او به همه جا سر زده بودم وقتی به کلانتری رسیدم چند مامور در حال انتقال او به به خودرو پلیس بودند. زمانی که به آنها گفتم پسرم دیابت دارد و صبر کنید من انسولین او را بیاورم چون اگر انسولین نداشته باشد خطرناک است، ماموران این اجازه را ندادند و گفتند کسی که شعار نویسی کند باید بمیرد.”
وی با ابراز تعجب از اتهامی که به پسرش وارد شده بود گفت: “آنها محمد را سوار خودرو پلیس کرده و با خود بردند و من با خود رو خود به تعقیب آنها پرداختم. آنها در مسیر چند بار از خودرو پیاده شدند و مرا تهدید کردند که چرا ما را تعقیب می کنی و در بار دوم پلاک خودرو مرا کندند و با سرعت دور شدند و فکر کردند گمشان کرده ام اما من توانستم با تعقیب اتومبیل ماموران متوجه شوم که پسرم را کجا برده اند.”
آزادی افزود: “سپس به نزد افسر نگهبان بازداشگاه رفتم واز او خواهش کردم که اجازه دهد به محمد انسولین برسانم و خوشبختانه او پذیرفت.”
وی در پایان با سپاسگزاری از “این مامور باشرف” خاطرنشان کرد: “من جان فرزندم را مدیون او هستم، اما همچنان به شدت نگران سلامتی محمد هستیم .”

عکس : دروغهایی که تا کنون در فیلم (ترانه موسوی) رژیم پیدا شده


سمت چپ ترانه موسوی کانادا. سمت راست ترانه موسوی که بعد از تجاوز به قتل رسیده است

گزارش تکان دهنده یک پزشک از یک مورد تجاوز جنسی در زندان

دکتر فاضلی که از جراحان به نام است دیروز صبح به من گفت دوست دارم امروز تو دستیارم باشی با کمال میل قبول کردم چون همیشه جراحی های خیلی سخت عروقی نورونی را انجام می داد و کلی نکته جدید در هربار دستیاری یاد می گرفتم اما این بار یک عمل ساده بود یک کیست مقعدی.

دکتر فاضلی احتمالا حوصله نداشت خودش عمل کند مرا به ظاهر دستیار کرده بود من به آرامی کیست را جدا کردم اما زمانی که خارجش کردم متوجه شدم کیست نیست و یک توده ی عفونی است و برای پاتو آنرا بسته بندی کردم دکتر بعد از عمل از من خواهش کرد که شخصا به آزمایشگاه بروم و جواب را بگیرم و به دکتر روحانی بگویم که نهایت دقت را بکنند چرا که این بیمار از بستگان دکتر هستند حالا فهمیدم چرا دکتر عمل به این سادگی را قبول کرده بی علاقه به آزمایشگاه رفتم وظرف را تحویل دادم و ۴۰دقیقه ایی با دکتر روحانی گرم صحبت شده بودم که جواب آمد Chlamydia یک بیماری عفونی آمیزشی اما با این سطح خیلی عجیب بود سطح درگیری آنقدر زیاد بود که دکتر به جای درمان دارویی از جراحی استفاده کرده بود.به اتاق دکتر رسیدم و گفتم Chlamydiaاست دکتر بدون توجه به من گفت علی می دانی چرا امروز از تو خواستم که دستیار من باشی؟بی مهابا گفتم چون در شان شما نبود دکتر لبخندی زد و گفت نه مثل همیشه اشتباه کردی-این بیمار از بستگان ماست که تازه از زندان آزاد شده می دانی این عفونت از چه راهی انتقال پیدا می کند؟برق از سرم پرید اولین موردی بود که می دیدم و خودم عملش می کردم گفت می خواهم با باقری لنکرانی تماس بگیرم و همه چیز را بگویم گفت حالا برو ببین وضعش چه طور است مات و مبهوت مانده بودم گفتم دکتر با چه کسی آمده است؟ خانواده اش خبر دارند؟ گفت علی جان آرام باش هیچکس خبراز این موضوع تجاوز جز من و تو ندارد حتی خانواده اش .گفتم یعنی نگفته است؟بیچاره حتما خجالت کشیده. گفت نمی دانم می خواهی هنگام ویزیت دکتر جعفری تو هم حضور داشته باش(دکتر فاضلی همیشه بعد از عمل بیمارانش را برای معاینه روانپزشکی به دکتر جعفری می سپارد)

ساعت ۶ دکتر جعفری آمد و به اتفاق به اتاق بیمار رفتیم چند سوال کرد که او هم یک سری جواب شکسته بسته داد ودکتر از من خواست که ایشان را تنها بگذارم نیم ساعتی بیرون ماندم وبیرون آمد گفت هیچ چیز یادش نمی آید می دانی یعنی چه دکتر؟گفتم عوارض بیهوشی گفت نه احتمالا * rohypnol گفتم دکتر مگر می شود آنقدر حالم بد شد که دکتر جعفری مرا به پاویون رساند و پرستار برایم آب قندی آورد گفتم دکتر چرا در حکومت اسلامی که این کار از مذموم ترین کارهاست همچین اتفاقی می افتد؟گفت ببین این عمل چند هدف را دنبال می کند ۱-ایجاد وترس وارعاب در جامعه۲- ایجاد خشونت و ترویج آن در جامعه:تصور کن در زندان با دست های بسته به شما تجاوز کنند و هیچ کاری نتوانی انجام دهی اکثر قریب به اتفاق افراد حاضرند بمیرند و این عمل با آنها انجام نشود پس در همین مرحله یا دست از جان می شویی و دیگر هیچ چیز برایت اهمیت ندارد جز انتقام یا اینکه دیگر هیچوقت جرات و جسارتی برایت باقی نمی ماند که هردو از عوامل خشونت هستند و از طرف دیگر تاثیری که روی اطرافیانت می گذارد این است که تصور کن بچه تورا کسی بکشد ممکن است از قصاص او بگذری اما اگر بفهمی کسی به فرزندت تجاوز کرده تحت هیچ شرایطی حاضر نمی شوی شخص را ببخشی حتی به قیمت مرگ یادت باشد که خشونت عامل نابودی جنبش های مدنی صلح آمیز است سردمداران حکومت هر کاری می کنند تا بتوانند احساسات جامعه را جریح کنندوپس از آن مردم دست به حرکات خشونت آمیز بزنند تا مجوزی بگیرند برای بستن مردم به گلوله.

اما اتفاق جدی تری که برای شخصی که به او تجاوز شده است می افتد از او یک فرد افسرده و منفعل می سازد تجاوز شکستن و خردکردن افرادی است که باشکنجه های معمول خرد نمی شوند که معمولا این افراد انسانهایی هستند که از لحاظ روحی بسیار قوی هستندو معمولا اگر این افراد تحت درمان دارویی قرار نگیرند خودکشی می کنند چرا که دایم در این فکر هستند که از حرمت شرف خودشان نتوانسته اند دفاع کنند و از طرفی با منفعل شدن آنها نظام را تهدید نمی کنند و تازه ثابت کردن این موضوع از همه چیز سخت تر است چرا که هم تشخیص تجاوز جنسی به عهده پزشک قانونی است که در انحصار دولت است وهم به دلیل گذشت زمان به علت نبود علامت مثبت تقریباً غیرممکن است.و جالبتراینکه بیشترافراد مایل به معاینه پزشکی، بازجویی پلیس و رسیدگی دادگاه نیستند.واز طرف دیگرامران فقط بر اساس شهادت گواهان محکوم نمی‌شوند و باید مدارک تأیید کننده از دیگران کسب شود. مدارک مربوط به اثبات دخول، هویت تجاوز کننده و… .به دکتر فاضلی زنگ زدم و شرح ما وقع را گفتم و گفتم که می خواهم این موضوع را منتشر کنم اما گفت فعلا دست نگه دارم تا نه سر خود را به باد دهم نه سر بیمارم را.

به قول حمید شب خیز آقا داستانی شده ها و چه می کنه این محمود چی توز
آدم تو این مملکت چیزهایی رو می بینه که واقعا اگر بمیره کمه امروز با دکتر فاضلی قرار دارم می خوام پیشنهاد بدم یه نامه بنویسیم راجع به این موضوع به رییس مجلسی که می گه تجاوز جنسی اتفاق نیافتاده و امضای تمام پزشک هایی که می شه رو بعد از معاینه بگیرم دعام کنید.

هرچند که اگر این قرص رو داده باشن به این بازداشتی ها خیلی سخته ثابت کردنش چون نهایتا تا ۷۲ ساعت در ادرار قابل شناساییه اما حداقل یه مورد که دست خودمونه هست.
ضمننا اگر آشنایی دارید که تازه از زندان آزاد شده حتما پست بعدی رو بخونید و اگر حتی گفت بهش تجاوز نشده حتما کارهایی که گفتم رو انجام بدید چون اگر بهش روهیپنول داده باشن هیچی یادش نمی یاد.

روهیپنول یا روفیز دارویی است از خانواده داروهای خواب آور و از طبقه ی پام ها با قدرتی بسیار بالاترکه به دلیل تاثیرات بسیار قوی و طولانی که این دارو در خاموش سازی مرکز سیستم عصبی اعمال می کند به ” داروی تجاوز ” معروف است.عوارض این دارو استفراغ ، توهم ، دشواری در تنفس ، کما فراموشی کامل اختلال در تکلم و یا حتی مرگ را ممکن است در فرد ایجاد کند.

آغاز موج آفرینی‌های سبز ماه مبارک رمضان، با موج‌آفرینی شانزدهم

شهدای جنبش سبز، نماد مظلومیت، زنده بودن و ماندگاری این نهضت مردمی هستند. یاد آنها، امید ما را پررنگ می‌کند و نام آنها شعله‌ای در جان همه حق‌طلبان امروز ایران می‌افکند که در راه مبارزه با استبداد و خودکامگی، هیچ‌گاه ناامید نشوند. ماه مبارک رمضان، بهترین فرصت برای احیای یاد و نام این شهداست. از آغاز این ماه، قصد داریم هر روز را به نام حداقل یک شهید نامگذاری کنیم و برای رسیدن به این هدف، نیازمند کمک همه دوستان و علاقه‌مندان هستیم.


ماه مبارک رمضان در پیش است؛ ماهی که شاید اهمیت مفهوم عدالت و قربانی شدن در راه احیای آن، نزد شیعیان بیش از هر وقت و زمان دیگری آشکار می‌شود. قرار است این ماه مبارک را با حضور و همراهی شما سبزتر از هر ماه رمضان دیگری کنیم. قرار است در دعاها و مناجات‌هایمان در این ماه، دو چیز را مدنظر قرار دهیم: اول: استخلاص اسرای دربند، دوم: تلاش برای زنده نگاه داشتن فریاد عدالت‌خواهی جنبش سبز در ماهی که متعلق به علی‌(ع)، مولای عدل و انصاف است؛ وجود مقدسی که کناره‌گیری از حکومت را بر دروغ و ظلم ترجیح داد. شگفت آنکه این روزها به نام عدالت علوی‌ که مدت زیادی است به ستم اموی بدل شده، مظلومان را به بند می‌کشند، شکنجه می‌کنند و به شهادت می‌رسانند.

برای این ماه، موج‌آفرینی‌های ویژه‌ای تدارک دیده‌ایم که از طریق همین پایگاه با شما در میان خواهیم گذاشت. همه این حرکت‌های اعتقادی و در عین حال اعتراضی، بی‌شک تنها با همراهی و هم‌قدمی شما ممکن خواهد بود. طرح‌ها و ایده‌های زیادی برای موج آفرینان سبز در ماه مبارک در نظر داشتیم. اما با توجه به لزوم رعایت حال روزه‌داران عزیز، از میان دهها طرح پیشنهادی شما برای ماه میهمانی سبز خدا، ایده‌هایی را که به نظر اجرایی‌تر و آسان‌تر می‌رسید، انتخاب کرده‌ایم که به تدریج با شما در میان می‌گذاریم.

اولین موردی که خارج از نوبت و زودتر از بقیه مطرح می‌کنیم، شانزدهمین موج آفرینی سبز با عنوان «سی روز، سی شهید» است. در این طرح، قصد داریم هر روز ماه مبارک رمضان را به نام یکی (و اگر شد شاید دو نفر) از شهدای جنبش سبز نامگذاری کنیم. در یافتن اسامی شهدایی که هویت آنها مورد تایید قرار گرفته، و نیز گردآوری عکس و مشخصات تایید شده‌ی آنها، نیاز به کمک شما داریم.

انتشار اسم و عکس شهید و دعوت از وبلاگ‌ها و وب‌نگارها و افراد مطلع و دوستان شهید برای نوشتن درباره‌ی او و به یاد او، از جمله کارهایی است که در هر روز و برای هر شهید می‌توان انجام داد؛ یا می‌توان در صورت امکان در هر روز با خانواده‌ی شهید آن روز دیدار کرد و یا کارهای دیگری که شما پیشنهاد می‌دهید. اجرای جزئیات این طرح، بسته به پیشنهاد و همکاری شماست.

منتظر موج آفرینی‌های سبز بعدی هم باشید.

عکس : پخش اطلاعیه در سطح شهر قم علیه آیت الله صانعی

مراسم چهلمین روز شهادت سهراب اعرابی برگزار شد

صبح امروز مراسم چهلمین روز شهادت سهراب اعرابی، از فعالان ستاد مهندس میرحسین موسوی، برگزار شد.



به گزارش «پارلمان‌نیوز»، خانواده شهید سهراب اعرابی به دلیل آنکه نمی‌خواستند برای جوانان و انبوه حامیان میرحسین موسوی که بعد از انتشار خبر شهادت سهراب به ابراز همدردی با خانواده اعرابی پرداخته بودند و بر سر مزار او نیز حاضر شده بودند مشکلی بوجود آید، صبح امروز با حضور نزدیکان و اقوام بر سر مزار سهراب، چهلمین روز شهادت او را گرامی داشتند.

گفتنی است، سهراب اعرابی 19 ساله در راهپیمایی اعتراضی 25خرداد حامیان میرحسین موسوی ناپدید شد و بعد از روزها پیگیری و تلاش خانواده‌اش سرانجام پیکر بی‌جان او تحویل خانواده‌اش شد.

ترانه‏ای با نام "ندای آزادی"

این ترانه را فرزاد، برای موج سبز آزادی فرستاده است:
http://www.4shared.com/file/122709112/80fee76f/Farzad_Ft_Ali_-_Nedaye_Azadi.html

حکم توقیف کیهان صادر شد؛ آیا مرتضوی مقاومت می‌کند؟

بر اساس گزارش‌ها، به دلیل افترا و نشر اکاذیب علیه مهندس موسوی، بازپرس شعبه نهم دادسرای کارکنان دولت دستور توقیف روزنامه کیهان را صادر کرده است. روزنامه کیهان همیشه به مصونبت آهنین و فراقانونی شهرت داشته است. حال باید دید آیا مرتضوی دادستان تهران در برابر این حکم مقاومت خواهد کرد یا آن را به اجرا خواهد گذاشت.



به گزارش موج سبز آزادی به نقل از ایلنا، به دليل عدم حضور شريعتمداري در شعبه نهم دادسراي كاركنان دولت، قاضي منصوري دستور توقيف روزنامه كيهان را صادر كرد. محمود عليزاده طباطبائي با اعلام اين خبر به خبرنگار ايلنا گفت: به وكالت از عليرضا بهشتي شكايتي عليه شريعتمداري مديرمسئول روزنامه كيهان طرح و پرونده به شعبه نهم دادسراي كاركنان دولت ارجاع شد.

وي ادامه داد: بازپرس شعبه تاكنون دو بار مديرمسئول روزنامه كيهان را احضار كرده كه به دليل عدم حضور وي، قاضي منصوري دستور توقيف روزنامه را صادر كرده و براي موافقت پرونده را به دادستاني تهران ارسال كرده است. وكيل عليرضا بهشتي اظهار داشت: در صورتي‌كه دادستان تهران با اين دستور مخالفت كند‏، پرونده براي حل اختلاف بين بازپرس و دادستان به دادگاه ارجاع خواهد شد.

عليزاده طباطبايي‌كه وكالت ميرحسين موسوي را برعهده دارد، از شكايت عليه روزنامه‌هاي وطن امروز و جوان خبر داد و گفت: بعد از انتشار مطالبي در مورد ترور مرحوم آيت، شكايتي با وكالت از مهندس موسوي عليه اين دو روزنامه در شعبه ششم دادسراي كاركنان دولت مطرح كرديم كه قرار شد روز شنبه توضيحات تكميلي را ارائه دهيم.

وي افزود: اين روزنامه‌ها با يكي از نمايندگان دور اول مجلس مصاحبه و اعلام كرده‌اند زماني‌كه مرحوم آيت مي‌خواست عليه ميرحسين موسوي مداركي ارائه دهد، ترور و بعدها آن مدارك در وزارت امور خارجه پيدا شد. اين روزنامه‌ها به‌طور تلويحي مهندس موسوي و طرفدارانش را متهم به ترور مرحوم آيت كرده‌اند كه مصداق افترا و نشر اكاذيب است.

خبرهایی از اوین

احمد زیدآبادی به مرز جنون رسیده است!احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار و سخنگوی ادوار تحکیم وحدت به شدت تحت فشار است تا تعهد دهد کار سیاسی و مطبوعاتی را برای همیشه کنار خواهد گذاشت. این روزنامه‌نگار سرشناس ایرانی از نیمه شب 31 خرداد ماه بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است. او روز دوشنبه برای اولین بار با خانواده‌اش در زندان اوین در شرایطی دیدار کرد که وضعیت جسمانی و روحی مساعدی نداشت. خانم مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی در حالی از همسرش با روز سخن گفته است که به شدت ملتهب و نگران بوده و مدام گریه می‌کرده است.




همسر احمد زیدآبادی با تکذیب خبر بستری شدن همسرش در بیمارستان به روز گفت: در قسمت اداری زندان اوین همراه با وکیل با همسرم ملاقات کردیم. آقای زیدآبادی خیلی لاغر و ریش هایش بلند شده بود و می گفت روزی که او را به دادگاه آورده بودند صورت او اصلاح شده بود.

خانم زیدآبادی به نقل از همسر دربندش گفت: آقای زیدآبادی از اول دستگیری در اعتراض به بازداشت غیرقانونی و رفتارهای خارج از قانون دست به اعتصاب غذا زده بود. در این مدت او را در سلولی زندانی کرده بودند. در تمام این مدت هیچ کسی سراغ او نرفته بود؛ نه صدایی، نه نوری. تا اینکه به شدت حالش بد می شود و آنها مجبور می شوند بعد از 17 روز پزشکی بالای سر او بیاورند. آن پزشک به او می گوید خیلی ها آزاد شده اند و هیچ کسی از تو و اعتصاب غذایت خبر ندارد و اینگونه فقط خود را به کشتن می‌دهی. به هر حال آن پزشک احمد را متقاعد کرده بود که اعتصاب غذایش را بشکند.


به گفته خانم محمدی، آقای زیدآبادی بعد از 35 روز قرار گرفتن در آن شرایط، دچار حالت جنون می شود و قصد خود کشی می کند، اما چیزی برای خودکشی پیدا نمی کند و شروع به داد زدن و فریاد کشیدن می کند که متوجه می شوند و می بینند که احمد دارد دیوانه می شود؛ بعد از آن او را به سلول انفرادی دیگری منتقل کرده اند.


همسرآقای زیدآبادی توضیح داد: احمد می گفت انگار توی قبر بودم میخواستم خودم را بکشم اما هیچ چیزی برای اینکار پیدا نکردم.
بازجویی احمد زیدآبادی 35 روز پس از بازداشت و بعد از انتقال به سلولی جدید شروع شده است. آقای زیدآبادی به همسرش گفته که اول در بند 2 الف سپاه بوده اما اکنون نمیداند در کجا زندانی است و بازجویان هیچ چیزی علیه او ندارند. زیدآبادی در بی خبری مطلق بوده و هیچ گونه اطلاعاتی از بیرون نداشته است. به او گفته بودند همه اعتراضات تمام شده و اکثر زندانی ها آزاد شده اند.

خانم محمدی همچنین گفت که بازجویان به شدت احمد را تحت فشار قرار داده اند که تعهد دهد کار سیاسی و مطبوعاتی را برای همیشه کنار بگذارد و به هیچ عنوان کار سیاسی و مطبوعاتی انجام ندهد.

خانم زیدآبادی که به شدت متاثر و نگران سلامتی همسرش است در پایان می گوید: از هر انسانی که یک ذره وجدان دارد خواهش می کنم به داد ما برسد.
افزایش فشارهای روحی و فیزیکی بر کیوان صمیمی
بر اساس آخرین اخبار دریافتی، کیوان صمیمی که فعالیت های خود را در چهارچوب قوانین اساسی نظام می داند، اصل بازداشت خود را زیر سوال برده، با بازجوی خود همکاری ننموده و در نتیجه به منظور اعمال فشار برای اعتراف، با ضرب و شتم و انتقال های پیاپی به سلول انفرادی روبه رو شده است.




به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، وی در شامگاه 24 خرداد در پی یورش به منزلش که با شکستن در همراه بوده، بازداشت و با ضبط وسایل و کامپیتر شخصی اش راهی زندان اوین شد. او بیش از دو ماه است که در بند 209 به سر می برد و در این مدت تنها دو بار با خانواده خود تماس گرفته و دو بار نیز اجازه ملاقات داشته است.

به گفته یکی از نزدیکان وی، بازجوی کیوان صمیمی، از عدم همکاری او شکایت داشته و خواستار تقویت این همکاری از طریق دخالت خانواده اش شده است.

کیوان صمیمی، مدیر مسوول مجله توقیف شده نامه، عضو هیأت اجرایی شورای ملی صلح، رئیس انجمن حامیان حق‌تحصیل، عضو کمیته پی‌گیری بازداشت‌های خودسرانه، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و بنیان‌گذار کانون زندانیان سیاسی است.

پیش از این نیز دادگاه رسیدگی به جرایم مطبوعاتی، به ریاست قاضی مدیر خراسانی، کیوان صمیمی را در مورد مجله نامه، به جهت نشر مطالب مخالف موازین اسلامی از طریق ترویج مطالبی كه به نظام لطمه می‌زند و تحریص و تشویق افراد و گروه‌ها به اعمالی علیه امنیت كشور و نظام جمهوری اسلامی مجرم شناخته بود و هیأت منصفه دادگاه مطبوعات هم پس از بررسی، وی را مستحق تخفیف ندانست.

لازم به ذکر است وی نیز همچون دیگر بازداشت‌شدگان اخیر با اتهامات واهی روبه رو بوده و این روند نشان از عزم قدرت حاکم به مقابله با هرگونه جریان منتقد به شیوه برچسب زدن است.

بازگویی جزئیات شهادت "عباس دیسناد" در دیدار با خانواده وی

همسرم جانباز جنگ بود، با باتوم بر سرش کوبیدند
داغ از دست دادن عزیز، ماندگار است و تسکین آن از دست خلایق بیرون. اما همراه با دیگر اغشار غیور مردم کشورمان، گروهی از اعضای کانون صنفی و سازمان معلمان ایران نیز در اقدامی تحسین‏برانگیز ضمن دیدار از خانواده‏ی شهدای جنبش سبز، یاد این عزیزان را گرامی نگه‏داشته‏اند.



ویلاگ سخن معلم، در گزارش یکی از این دیدارها آورده است:

در ابتدا، آقای ذاتی، بعد از معرفی میهمانان، از خانواده شهید دیسناد خواستند تا نحوه شهادت وی را توضیح دهند.

همسر شهید چنین گفت:

عباس مغازه‏ای در خیابان کارون داشت. او اطلاعی از این که روز سی خرداد، تجمع و راهپیمایی اعلام شده‏است نداشت. قرار شد آن روز زودتر به خانه بیاید. حدود ساعت 5 بعد ظهر دخترم به او زنگ می‏زند. عباس به سر کوچه می‏رود که از پشت سر با باتوم به سر او می‏زنند و دچار ضربه مغزی می‏شود. او را به بیمارستان شهریار می‏برند. حدود 3 روز در حالت کما بود. روز چهارشنبه او فوت می‏کند، روز پنج‏شنبه در سردخانه بود و روز جمعه او را در بهشت زهرا دفن کردیم.

فعلا پرونده در آگاهی تهران است. از طرف کلانتری مامور به بیمارستان آمد. در آن بیمارستان 8 نفر تیر خورده بودند و همان روز 3 نفر فوت کردند. از هر خانواده مبلغ 15 میلیون تومان برای تحویل جنازه ها می‏خواستند! حدود 3 میلیون تومان هم هزینه بیمارستان شد. "عباس" جانباز جنگ تحمیلی بود. در بدنش چند ترکش بود که بعضی اوقات دچار کمر دردهای شدید می‏شد. با این حال وقتی عباس از جنگ برگشت، خود را به عنوان جانباز به مراکز رسمی اعلام نکرد که از مزایای آن بهره‏مند شود.

ما در این منزل مستاجر هستیم و مغازه هم اسیتجاری بود. وقتی عباس در بیمارستان بود می‏خواستیم او را ترخیص کنیم، اما اجازه این کار را به ما ندادند. وقتی ایشان به علت مرگ مغزی فوت کرد، می‏خواستیم اعضای بدن او را اهدا کنیم که باز هم موافقت نکردند. دکتر ایشان به ما گفت که اگر عباس را زودتر آورده بودید امکان زنده ماندنش زیاد بود! همسایگان مغازه به ما گفتند که وقتی عباس دچار ضربه شد، ماموران از نزدیک شدن مردم برای انتقال او به بیمارستان ممانعت می‏کردند و او مدت‏ها بر روی زمین بود! بعد هم به ما گفتند که علت مرگ ایشان را "سکته قلبی" اعلام کنیم.

البته از شورای شهر، آقای دکتر نجفی و خانم دکتر ابتکار پیش ما آمدند که ما از آن‏ها تشکر می‏کنیم.

در ادامه پسر شهید دیسناد نیز گفت:

"تا کنون که پرونده را پیگیری کرده‏ایم جواب خاصی نمی‏دهند! می‏گویند بروید و روز بعد بیایید! می‏گوییم کی؟ آن‏ها اظهار بی‏اطلاعی می‏کنند وجواب های سربالا می دهند ...

در ادامه آقای ذاتی گفت: "چرا باید شرایطی در جامعه پیش بیاید که ده‏ها نفر به شدیدترین شکل کشته شوند، در حالی که بسیاری از آن‏ها افراد معمولی و حتی عابرین پیاده بوده‏اند! مهم‏تر از همه رفتار نیروهای انتظامی است که بدترین ضربات را بدون دلیل به بدن و سر افراد می‏زدند که گویا داخل (باتوم) میلگرد 16 است! این چیزی جز مصداق جنایت علیه بشریت نیست.

متاسفیم که فردی که بدون هیچ عمل خاضی در حال عبور بوده اینطور بی‏رحمانه و بدون تذکر و از پشت توسط یک فردی که خود را حافظ امنیت می‏داند مورد حمله ناجوانمردانه قرار می‏گیرد. ما این درد عظیم و این کشته‏شدن مظلومانه را به همه کلاس‏ها و انشاهایی که دانش‏آموزان می‏نویسند خواهیم رساند، که به نظر من این مظلومیت، حتی سوزاننده‏تر از هر نوع جنایتی است.

در پایان، حاضرین برای خانواده این شهید فقید طلب صبر نمودند.



مصاحبه‏ای با برادر شهید کیانوش آسا

مادرم مرگ کیانوش را باور نمی‌کند
"روز چهارشنبه هفته بعد، صبح من و خواهرم به پزشکی قانونی رفتیم. یک نفر گفت که اسم کیانوش جزء لیست کشته‌شدگان نیست، اما تعدادی مجهول‌الهویه هم وجود دارد. عکس‌هایی را به ما نشان دادند که کشته یا زخمی با صورت‏هایی خون آلود بودند. به تصویری رسیدیم که ناگهان پرستو فریاد زد این تصویر کیانوش است. من باور نکردم. کیانوش شاداب و چهره‏ای دانشمندگونه داشت. اما آن تصویر، عکس جوانی با دهانی پرخون بود. برای من غیر قابل باور بود. تصور می‏کردم این عکس فقط شبیه به کیانوش است. خواهرم گفت چرا خودت را فریب می‏دهی؟ دقت که کردم، دیدم کیانوش است. هیچ‏وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم."



رادیوفردا، در مصاحبه‏ای با کامران آسا، برادر شهید کیانوش آسا، با وی به گفتگو نشسته است. متن این مصاحبه در پی می‏آید:


رادیوفردا: آقای کامران آسا تعریف کنید که چگونه برادرتان با این موج سبز همراه شد و چه اتفاقی برایشان افتاد؟

کامران آسا: یک روز بعد از انتخابات ، یعنی شنبه غروب او دوباره به تهران برگشت. روز یکشنبه تجمعی در خیابان ولی عصر تهران برگزار شد که طبق گفته‌ی دانشجویان، او نیز در تجمع حضور داشت. روز دوشنبه که تجمع میلیونی میدان آزادی برگزار شد او نیز همراه با تعدادی از هم‌کلاسی‌هایش دراین تجمع شرکت کرد. همان زمان بود که مادرم با من تماس گرفت و گفت که تلفن کیانوش جواب نمی دهد. من هم چندین بار با او تماس گرفتم. با خواهرم و با دوستانی که در تهران حضور داشتند تماس گرفتم اما موفق نشدیم از کیانوش خبری دریافت کنیم . یکی دو روز از طریق تلفن موضوع را پیگیری کردیم. برداشت‌مان این بود که حتما گوشی را خاموش کرده یا دلیل دیگری داشته است . این غیبت از سوی او قبلا هم پیش آمده بود و ما انتظار اتفاق خاصی را نداشتیم.

آیا مادرتان وحشت داشت که کیانوش در تظاهرات شرکت کند؟

مادرم از روی غریزه مادری و رابطه عاطفی، چیزهایی را تشخیص داده بود . لحظه‌ای که کیانوش می‌خواست از خانه به مقصد تهران بیرون برود مادرم اصرار می کرد که در تظاهرات شرکت نکند. منظورم مادرم این بود که مبادا برای درس کیانوش مشکلی ایجاد شود. هیچ کس انتظار مرگ کیانوش را نداشت.

کیانوش به مادرم گفته بود که نگران نباشد. او به مادرم گفته بود که دو هفته دیگر برمی‌گردد . او در امتحان استخدام پتروشیمی اهواز و کرمانشاه و همچنین برای تدریس در دانشگاه کرمانشاه قبول شده بود. به مادرم گفته بود دو هفته دیگر برمی گردد و یکی از این پیشنهادات را قبول می‌کند. دو روز بعد یعنی روز چهارشنبه، دو روز بعد از تجمع آزادی به قطعیت رسیدیم که کیانوش از دستگیر شدگان است. من و خواهرم به تهران رفتیم شب که رسیدیم بدترین حالتی را که من پیش بینی کرده بودم این بودکه کیانوش یکی از زخمی شدگان باشد. به بیمارستان رسول اکرم رفتیم و لیست زخمی شدگان را نگاه کردیم اما او جزء لیست زخمی ها نبود.

چرا بیمارستان رسول اکرم؟

به ما گفته بودند که چون این بیمارستان به آزادی نزدیک است زخمی‌ها را به آنجا منتقل کرده‌اند. از در که وارد شدیم از ورود ما به بیمارستان ممانعت کردند اما به هر شکلی بود اطلاعاتی بدست آوردیم دال بر این که کیانوش جزء زخمی‌شدگان نیست. روز بعد بود که گشتن در دادگاه‌ها و زندان اوین را آغاز کردیم.

جوابی به شما می دادند؟

از زندان اوین، پلیس امنیت، حفاظت اطلاعات ناجا، آگاهی شاپور و هر جایی که به ذهنمان می‌رسید سر زدیم ولی چون از سوی زندان اوین روزی یا دو روزی یکبار اسامی زندانیان جدید اعلام می‌شد، من خودم حداقل روزی یکبار به زندان اوین سر می‌زدم. حدود یک هفته گذشت ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. سه شنبه هفته بعد با این احتمال که شاید کیانوش جز زخمی ها باشد با خواهرم پرستو صحبت کردم و اصرار کردم که یکبار دیگر مجدداً به بیمارستان‌ها سر بزنیم. همه بیمارستان‌ها را چک کردیم اما باز هم ازکیانوش خبری نبود. یکی از دوستان‌مان پیشنهاد داد که به پزشکی قانونی سری بزنیم. ما پرسیدم برای چه پزشکی قانونی؟ آنجا که مرتبط با اجساد است. بدترین تصور ما این بود که کیانوش بایستی جز بازداشت شدگان یا زخمی ها باشد.

روز چهارشنبه هفته بعد. صبح من وخواهرم به پزشکی قانونی رفتیم . یکنفر گفت که اسم کیانوش جزء لیست کشته‌شدگان نیست اما تعدادی مجهول‌الهویه هم وجود دارد. عکس‌هایی را به ما نشان دادند که کشته یا زخمی با صورتهای خون آلود بودند به تصویری رسیدیم که ناگهان پرستو فریاد زد این تصویر کیانوش است. من باور نکردم. کیانوش شاداب و چهر ه ای دانشمندگونه داشت. اما آن تصویر ، عکس جوانی با دهانی پرخون بود. برای من غیر قابل باور بود . تصور می کردم این عکس فقط شبیه به کیانوش است . خواهرم گفت چرا خودت را فریب می دهی؟ دقت که کردم دیدم کیانوش است. هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمی‌کنم. هنوز هم مرگ او را باور نکرده ام.

در نهایت توانستید اطلاعاتی درباره نحوه مرگ وتاریخ تحویل جسد برادرتان به سردخانه، کسب کنید؟

کیانوش روز ۲۵ خرداد ماه حوالی میدان آزادی با اصابت تیر به پهلویش زخمی شد . بر اساس گفته ی شاهدان او فقط یک گلوله خورده بود اما به راحتی دست و پا وگردنش را تکان می داد و حتی سرش را برمی گرداند. کیانوش را از محل دور می کنند وبا آمبولانس به بیمارستان منتقل می کنند . ما روز سوم تیر ماه جسدش را شناسائی کردیم .و جسد او چهار روز بعد از زخمی شدنش به پزشکی قانونی منتقل شده بود . یعنی روز ۲۹ خرداد ماه . اما وقتی جسد او را در پزشکی قانونی شناسائی کردیم علاوه بر جای گلوله در کمرش، یک گلوله هم وارد گردنش شده بود. که به احتمال ۹۰ درصد علت مرگش هم همین گلوله اصابت شده در گردنش بود نه گلوله کمرش.

متوجه شدید که گلوله موجود در گردنش کی و کجا به او اصابت کرده است؟

ما هم همین سوال را داریم. به پزشکی قانونی گفتیم که اطلاع داریم که روز حادثه او فقط یک گلوله خورده است اما آنها هیچ توضیحی در این مورد به ما ندادند.

آیا با مقامات دولتی هم تماس گرفتید؟

مراجعی که وجود دارد وکیل، پزشکی قانونی و قوه قضاییه است. پزشکی قانونی که فعلا به هیچ وجه جوابگوی ما نبوده است. می‌خواهیم به تهران برگردیم و موضوع را پی‌گیری کنیم. مهمترین مسئله‌ای که برای ما وجود دارد آن چهار روز مجهول در زندگی کیانوش است.

مراسم چهلم کیانوش چگونه برگزار شد؟

ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه تا ۷ شب مراسم او در تالار با آرامش برگزار شد و مراسمی بسیار باشکوه بود.بعد از آن همگی بعد از تالار بر سر مزار رفتیم. در آنجا مراسم تنبور نوازی برگزار شد. برادر بزرگمان چند لحظه ای صحبت کرد او بعد از صحبت‌هایش می‌خواست از حضار تشکر کند که با سکوت و آرامش خودشان جلسه را به پیش برده بودند که متاسفانه اتفاقی افتاد که نباید پیش می آمد.

آن اتفاق چه بود؟

دست برادر بزرگم را گرفتند و اصرار داشتند که به زور او را سوار ماشین کنند . این حالت باعث تحریک عده دیگری هم شد.

یعنی می خواستند برادرتان را هم بازداشت کنند؟

ظاهر امر این را نشان می‌داد. در این میان مادرم و دو خواهرم جلوی ماشین را گرفتند و برادرم را به زور از ماشین بیرون آوردند. آنها هم توی صورت مادر و خواهرانم اسپری فلفل پاشیدند. تعدادی را دستیگر و تعدادی را هم مورد اذیت و آزار قرار دادند، چیزهایی که نباید اتفاق می‌افتاد.

عاقبت دستگیر شدگان چه شد؟

برادرم را از صحنه دور کردیم اما ۱۲ تن دیگر دستگیر شدند که بعد از ۴۸ ساعت با طی مراحل قانونی آزاد شدند.

این افراد قرار است دادگاهی شوند؟

از یکی از آنان که آزاد شده بود پرسیدم. گفت بله. کارتی گرو گذاشتیم و قرار است جلسه دادگاه برایمان تشکیل شود.

به چه جرمی؟

والله ما هم نمی‌دانیم. جوابی برای این سوال ندارم.

شما تصمیم دارید چگونه پرونده قتل کیانوش را پیگیری کنید؟

امید بزرگمان به وکلای واقعی است. جاهایی حرف‌هایی دال بر دلجویی از خانواده کشته‌شدگان زده می‌شود. من همین جا به عنوان برادر کیانوش، از سوی خودم و خانواده‌ام اعلام می‌کنم که هیچ نوع دلجویی از سوی دولت را نمی‌خواهیم و هیچ احتیاجی به این مدل دلجویی‌ها نداریم . ما از راه قانونی وکیل گرفته‌ایم و از طریق قوه قضاییه پیگیر موضوع هستیم تا جایی که علت حادثه را بفهمیم. بدانیم که علت حادثه چه بوده است. به ما بگویند بعد از مشخص شدن موضوع، آیا عاملین این اتفاق محاکمه خواهند شد؟ متاسفانه ما به کرات می‌شنویم که به جای اینکه عاملین این قبیل اتفاقات لایق محاکمه بدانند، می‌گویند که آقای موسوی و خاتمی و کروبی بایستی محاکمه بشوند! این هم یکی از مدل‌های جدید طنز در کشور ماست.

شما چه کسانی را مسئول مرگ برادرتان می‌دانید؟

ترجیح می‌دهم به این سوال شما جواب ندهم.

در این مدت با دوستان کیانوش در تماس بوده‌اید؟

بله. بعد از مرگش هم بله.

آنها چه می‌گویند؟

آنها هم کمتر از ما خراب ماجرا نیستند. هر کدام که می‌آیند می‌گویند کیانوش فقط متعلق به شما نبود. بلکه برادر و دوست ما بود. کسی بود که بر زندگی ما هم تاثیرات عمیق داشت.

در میان این ماجراها چه چیزی بیشتر از همه رویتان تاثیر گذاشت؟

مرگ کیانوش برای خانواده ما فاجعه بزرگی بود. مادرم هیچوقت مرگ او را باور نمی کند. می‌گوید کیانوش روزی که رفت قول داد که تا دو هفته بعدش برخواهد گشت. من امیدم به برگشت کیانوش است. خیلی دوست دارم برگردد و سر کار برود. چندین سال است که او به‌خاطر ادامه تحصیلاتش دور از خانه بوده، مادرم می‌گوید منتظر کیانوشم. او باور نمی کند که کیانوش زیر خروارها خاک خوابیده است.

یادداشتی طنز، در شرح کودتا

طرز تهیه کودتا
"خوانندگان عزیز، کودتای ما آماده است. ضمنا هر گونه شباهت شرح در پیش آمده با هر گونه اتفاق معاصر یا غیر معاصر به شدت تکذیب شده و موجب خسر الدنیا و الاخره است!"



نویسنده این یادداشت طنز، در وبلاگ تلخ مثل عسل آورده:

/ اولش باید تابستان باشد. گیر ندهید که چرا، هنوز علم به آنجا نرسیده که بفهمد چرا اکثر کودتاهای جهان در تابستان انجام می‏شوند. از شیلی تا پاکستان، از هندوراس تا ترکیه، کودتاچی‏های جهان عاشق تابستانند. اصلن همین مملکت باستانی خودمان، محمدعلی شاه قاجار، تیرماه ١٢٨٧ به سرش زد که مجلس را به توپ ببندد و محمدرضا شاه پهلوی هم مرداد ١٣٣٢ را برای کودتای ضد دولت دکتر مصدق برگزید. پس برای راه انداختن یک کودتا باید تابستان بوده و هوا گرم باشد.

دوم، باید یک سری آدم گردن کلفت سراغ داشته باشید که حالا با لباس نظامی، بی‏لباس نظامی و شاید هم با هر دو، بقیه مردم را در وقوع کودتا قانع کنند. مثلن همان سال ١٢٨٧ محمدعلی شاه، از تیپ قزاق و لیاخوف خواهش کرد به همراه اوباش و فواحش زحمت قانع کردن مجلس اول مشروطه را بکشند. سال ١٣٣٢ هم شعبان‏خان جعفری به اتفاق پری بلنده اظهار لطف کردند، سوار تانک سپهبد زاهدی شدند و از خجالت ساختمان نخست‏وزیری و خانه دکتر مصدق در آمدند. حتی دکتر فاطمی که سخت قانع می‏شد را روی پله‏های کاخ دادگستری به صورت خصوصی - تضمینی قانع فرمودند که بله کودتا شده‏است.

سوم، همیشه یک سری آدم ناراضی اشکال تراش هستند که نمی‏خواهند به کرامت کودتا پی‏ببرند. باید یک جایی جمع‏شان کنید تا کاملن منطقی و با موعظه حسنه برهان قاطع کودتا را بفهمند. مثلن محمدعلی شاه، دستور داد نمایندگان مجلس را ببرند باغ شاه، دستبوس لیاخوف و محمدرضا شاه، فرمود مخالفین را ببرند زندان قصر، خدمت جناب آقای تیمور بختیار. حالا اگر این وسط میرزا جهانگیرخانی بود که به جای قانع شدن مرد، یا وارطان سخن نگفت، یا... به ذات نازک نارنجی خودشان بر می‏گردد که طاقت حرف حق را نداشتند.

چهارم، باید آرامش را برقرار کنید. مثلن محمدعلی شاه همان موقع که ملک المتکلمین را داشتند مرحوم می‏کردند، عفو عمومی اعلام کرد. محمدرضا شاه هم دقیقا وقتی که کریم‏پور شیرازی در زندان زنده‏زنده خودش آتش گرفت، دستور مدارا با بازداشت‏شدگان را صادر فرمود.

پنجم، بی‏تربیت‏هایی که هنوز باورشان نشده کشتی‏بان را سیاستی دگر آمد، باید به ملت توضیح دهند که چقدر بد و بی‏تربیت و عامل استعمار و اجانب بوده‏اند. فلذا هر فرد خائنی به محض رویت، باید مراتب اعتراف را به جای آورد. اصلا "یونگ" روانشناس، معتقد است اعتراف برای سلامت روان آدمی مفید است. در نتیجه ترتیب اعتراف بعضی از مقصرین قبل از کودتا را باید داد، یا بدهید بدهند. مثلا در عصر کودتای قجر، لطف فرمودند از نمایندگان اعتراف گرفتند، به هر چه که دلتان بخواهد و این وسط حالا اگر کسی مثل سلطان‏العلمای خراسانی، وسط اعتراف دلش طاقت نیاورد و افتاد توی چاه، تقصیر خودش است. می‏خواست مثل آدم اعتراف کند. مگه نه؟

خوانندگان عزیز، کودتای ما آماده است. ضمنا هر گونه شباهت شرح در پیش آمده با هر گونه اتفاق معاصر یا غیر معاصر به شدت تکذیب شده و موجب خسر الدنیا و الاخره است./

با تصریح بر اینکه وی در برابر تضییع حقوق مردم سکوت نمی‏کند

مهدی کروبی، طائب را پشت پرده نمایش ترانه موسوی دانست
پس از اینکه مهدی کروبی در پاسخ به تهمت‏هایی که به وی زده شد جزئیاتی از ماجرای توطئه حامیان کودتا در ماجرای ترانه موسوی را فاش کرد، برادر همسر ترانه موسوی در نامه‏ای به کروبی که در روزنامه جام‏جم منتشر شد از افشای این موضوع انتقاد کرد. در پی ایراد این انتقاد، مهدی کروبی به اظهارات وی پاسخ داده و با شرح بیشتری از ماجرا بر مواضع اصولی خود پافشاری کرده است:



به گزارش سحام‏نیوز، مهدی کروبی در پاسخ به نامه برادر همسر ترانه موسوی آورده است:

برادر عزیزم جناب آقای حجت السلام والمسلمین شاهمرادی
با سلام و احترام

نامه ای را خطاب به اینجانب در روزنامه جام جم مورخ 28/ 5/ 88 نوشته اید و گله مند بودید از آنچه که من برای روشن شدن افکار عمومی درباره ماجرای ترانه موسوی بیان کردم. البته جای خوشحالی است که شما اصل گفت و گوی خودتان با بنده را تکذیب نکردید ولی معتقد بودید که بنده آنچه که شما به من گفته اید و به قول خودتان تنها قفل سکوتتان را درباره ماجرای ترانه موسوی در حضور بنده شکسته اید به صورت کامل منتقل نکرده ام. اما لازم است که در این مورد چند نکته را به شما عرض کنم:

١- آقای شاهمردای برادر عزیزم ، نمی دانم که آیا شما تحت فشار ناچار به نگارش چنین نامه ای به من شده اید که تیتری بر آن برگزیده شود که از اظهارات و عملکرد بنده متاسف شده اید یا خیر ؟ ولی وقتی که نامه شما را خواندم خوشحال شدم از اینکه شما نیز اصل موضوع را تایید کردید و تنها انتقاد داشتید به اینکه چرا بنده امانت دار نبوده ام و مطالبی را که شما نزد من بازگو کرده اید، منتقل کرده ام. چنین است که من بر آن شدم به نامه شما پاسخ دهم تا شما نیز مطمئن شوید چرامهدی کروبی این سرباز کوچک نظام هیچ گاه نمی تواند در برابر تضییع حقوق مردم سکوت پیشه کند ، به خصوص آنهم در زمانی که عده ای بر آنند تا جنایات وحشتناکی را که روی داده است کتمان کرده و یا به گردن دیگری بیاندازنند.

2- هنگامی که بنده به شما تلفن زدم و درخواست کردم تا ملاقاتی با شما داشته باشم برای این بود که آنچه از زبان فرد دیگری که البته شما ایشان را می شناسید و مورد اعتمادمان هست شنیده ام را با شما مطرح کنم . پس اگر به خاطر داشته باشید همان موقع که درباره این ماجرا سوال کردم به شما عرض کردم که چه کسی این موضوع را به نقل از شما به بنده گفته است و شما نیز خوب می دانید که ایشان منبع موثقی هستند . در این راستا لازم به توضیح است که بنده از اصل موضوع خبر داشتم و تنها برای توضیحات بیشتر خواستم تا ماجرا را از شما جویا شوم و در حقیقت مطلب تازه ای از جانب شما به من در این باره گفته نشد که شما اکنون از من گله کرده اید که چرا آنچه شما گفته اید نگفته ام و اظهار داشته اید که ناباورانه تاسف خورده اید از مطالبی که مطرح شده است.

3- از سوی دیگر شما بهتر می دانید که بنده قصد افشاگری درباره جزئیات ماجرای ترانه موسوی نداشتم و نمی خواستم که این موضوع را فعلا رسانه ای کنم و در مطبوعات منتشر کنم ؛ ولی متاسفم از انکه برخی از مسئولان کشور و ائمه جمعه و روزنامه های به اصطلاح اصولگرا از هر تریبونی برای هتاکی به بنده استفاده کردند و بی آنکه تمایلی برای بررسی آنچه که بنده مطرح کردم داشته باشند انگشت اتهام را به سمت اینجانب نشانه رفته و خواستار مجازات بنده شدند . شاهد آن بودم که جمعی در نماز جمعه و برخی مطبوعات با وقاحت سعی بر آن داشتند تا جنایاتی را که در حق مردم به علت اعتراض به نتیجه انتخاباتی روی داده است کتمان کنند . چنین بود که من تصمیم گرفتم در پاسخ به زیاده گویی هایی آنان طی مصاحبه ای مسائلی از جمله ماجرای ترانه موسوی را برملا کنم تا این بزرگواران بدانند که مهدی کروبی هیچ گاه بدون سند و مدرک حرف نمی زند . ولی اگر شما دقیقا مطلبی را که منتشر شده مطالعه کرده باشید متوجه خواهید شد که هیچ کجای مطلب نامی از شما و آن بزرگواری که این مطالب را به از نقل از شما به بنده منتقل کرده است برده نشده است و لازم به ذکر است که حتی نزدیکان بنده نیز از نام و نشانی گویندگان این خبر مطلع نبودند.

حتی من در این مصاحبه هر جایی که لازم بود تا نام کسی را ببرم برای اینکه نام شما تداعی نشود از بیان آن خودداری کردم ولی اینک شما با نگارش این نامه سبب خیر شدید تا من بتوانم نام ایشان را بیان کنم . وقتی که شما با بنده صحبت می کردید فرمودید که داماد جناب آقای حجت السلام والمسلمین حسینی هستید ، در همان زمان بنده در این فکر بودم که چه کسی تلفن و آدرس منزل شما را به نیروهای امنتیی و انتظامی داده است و از کجا آنها می دانند که خانواده شما عروسی در کانادا به نام ترانه موسوی دارد ، چرا که می دانستم شما خانواده ای دارید که از چهره های علمی هستند و در محافل سیاست نیز وارد نمی شوند ولی هنگامی که گفتید داماد جناب آقای حسینی هستید من متوجه موضوع شدم ودر همان جا به شما گفتم که حلقه مفقود شده را پیدا کردم ، چرا که من می دانستم جناب آقای طائب نیز داماد آقای حسینی است و به شما گفتم که باجناق آقای طائب هستید که تایید کردید . لذا متوجه شدم که آقای طائب یکی از طراحان نمایش ترانه موسوی است . شما بهتر می دانید که باجناق گرامی شما جناب آقای طائب که وارد این معرکه شده است در گذشته نیز سوابق و تجربیاتی از این قبیل در وزارت اطلاعات داشته اند ، چرا که رییس دولت وقت به خاطر همین رفتار وعملکردش بود که ایشان را از وزارت اطلاعات اخراج کرد .

٤- آقای شاهمردای بردار عزیز من ، ما نمی توانیم جنایتی که در حق این مردم شده است را نادیده بگیریم و این خواست پروردگار بوده که این جنایات برملا شود تا عاملان ان مجازات گردند . شما که باید بهتر از هر کسی بدانید چه قضایایی رخ داده است. همین هفته ای که گذشت به دیدار سه خانواده ای رفتم که در این حوادث اخیر آسیب دیده اند . خانواده ای پسرشان کشته شده است و بنده از وضعیتی که بر آنها گذشته است بسیار متاسف شدم . به دیدار خانواده ای رفتم که زن جوانی در منزل داشتند که در این حوادث اخیر به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است که هنوز آثار کبودی بر صورت این زن پس از گذشت 60 روز از این حوادث نمایان بود و دست این زن نیز از چند ناحیه دچار شکستگی شده است و به گردنش آویزان است. همچنین به دیدار خانواده ای از سادات رفتم که جوان آنها در تخت بیماری افتاده بود که شکمش را سوراخ کرده و از این طریق به او غذا می دادند و یک چشمش را نیز تخلیه کرده اند و نابینا شده است و چشم دیگرش نیز در معرض نابینایی قرار دارد.

این جوان سرش پر از ساچمه است و چندین بار مورد جراحی قرار گرفته و مجددا نیز باید جراحی شود. وقتی این خانواده ها شرح می دادند که چگونه مورد آزاد و اذیت قرار گرفته اند من متاسف شدم از اینکه این اتفاقات تحت لوای نظام جمهوری اسلامی روی داده است . به نظر شما با دیدن این جنایات کسی می تواند سکوت کند ؟ برادر عزیزمن ما نمی توانیم به بهانه حفظ نظام حقایق را کتمان کنیم چرا که تاریخ بالاخره حقیقت را آشکار خواهد کرد . البته این را نیز می گویم که اکنون بنده برای جمع آوری رای جهت حضور در انتخابات ریاست جمهوری و یا گرفتن پست و مقامی به دنبال پیگیری حقوق مردم نیستم بلکه به عنوان فرزند انقلاب و سرباز کوچک این نظام قصد آن دارم تا از حقوق مردم دفاع کرده و به آنها بگویم که آنچه از سوی عده ای از عوامل خودسر و مسئولان بی تدبیر صورت می گیرد به کل نظام تعمیم نمی یابد.

5 - لازم به ذکر است که از روزنامه محترم جام جم نیز تقاضا می شود که این مطلب را در همان ستون در پاسخ به ایشان منتشر کند.

مهدی کروبی - 28 مرداد 88

صحنه‏ای که دیگر غریب نیست

دوتیتر برای یک صحنه
این یادداشت، مروری است آشنا، بر یک صحنه از حماسه‏آفرینی مردمی که جنبش سبز را خلق کردند


تیتر یک: "خشونت در برخورد با معترضان به تقلب انتخاباتی"

تیتر جنجالی و جذاب بر بالای یک مقاله، زیر عکسی تکان‏دهنده؛ تیتر را نگاه می‏کنم و نظرم به چشمان دریده باتون به دست های پشت سر زن و شتاب سیلی مرد موتور سوار جلب می‏شود. با ولع مقاله را میخوانم و به دنبال جملاتی از شرح جنایات دیگر در مقاله می‏گردم. خشونت به تصویر کشیده شده را با آن چه در این روزها خود شاهد بودم و احساس کردم پیوند می‏دهم و سر تصدیق در مقابل این حقایق پایین می‏آورم، آنها را تعمیم می‏دهم و تصویری از واقعیت تلخ و زشت خشونت اربابان قدرت در ذهنم حک می‏کنم. حس مسئولیتی انسانی مرا بر علیه این تصویر می‏شوراند. با تمام توانایی ام اطرافیانم را از این جنایات انسانی آگاه می‏کنم. تمام بیانیه هایی که این رفتارها را محکوم کرده اند امضا می‏کنم. در تظاهراتی بر علیه این خشونت ها فعالانه شرکت می‏کنم. حقوق مظلومان این وقایع را فریاد می‏زنم و احیانا خودم هم مورد خشونت قرار می‏گیرم. از همه جهانیان کمک می‏خواهم. مردم جهان خشونت ها را محکوم می‏کنند و دولت ها و سازمان های جهانی زیر فشار افکار عمومی بیانیه ای می‏دهند و یا حتی به بودجه های کمکی رای می‏دهند. آمرین خشونت ها عصبانی می‏شوند و پی در پی دست به تکذیب وقایع می‏زنند و یا از زیر بار آن شانه خالی کرده، با حیرانی انگشت اتهام را به طرف این و آن می‏گیرند و دروغ های نخ نما بیش از پیش عریانشان می‏کند.

تیتردو: "مبارزه مردم معترض در پی تقلب انتخاباتی"

تیتری جالب و کمی جذاب و کمی هم قدیمی، بر بالای یک مقاله، زیر عکسی تکان دهنده؛ نظرم به چهره زن و فریاد او جلب می‏شود. با کنجکاوی مقاله را می‏خوانم. به دنبال جملات دیگری راجع به چرایی این اعتراضات و این مقاومت ها می‏گردم. می‏خواهم بدانم چه مسیری طی شده است که یک نفر در میانه حلقه حمله کنندگان به جای آن که تسلیم شود فریاد می‏زند؟ چه چیز او را به این جا کشانده و چه چیز او را در این جا نگه داشته است؟ اوگذشته خود را چگونه گذرانده؟ چگونه شجاعت این را در خود پرورش داده که امروز در بزنگاه فرار و فریاد، فریاد را انتخاب کند؟ به گذشته خود نگاه می‏کنم و در ذهن خودم را در این بزنگاه می‏گذارم. از همه اطرافیانم این سوال ها را می‏کنم. جواب ها گاه متفاوت است اما رشته بحث که به درازا می‏کشد همه در خانه امید را می‏زنند.

امیدوار می‏شوم. به همه دنیا خبر می‏دهم، حتی به اربابان قدرت می‏گویم که من هم می‏خواهم و می‏توانم فاصله بین ادعا و عمل را بشکنم. برای مبارزه به خیابان می‏روم و حق خودمان را فریاد می‏کنم. سلاح های مجریان خشونت در مقابل سلاح من مضحک به نظر می‏آید. در گوشه گوشه شهر و در نقاطی از جهان، افراد با خنده امید بخش من همصدا می‏شوند.آدم های عادی با توانایی به اندازه خود من یا حتی کمتر؛ بذر تردید در دل بعضی از مجریان خشونت می‏افتد. برخی از اربابان قدرت در برابر فریاد انبوه بی شمار ما بی سلاح ها، آرام آرام سر از لاک بیرون می‏آورند. حتی بعضی از ترس یا از شرم - فرقی نمی‏کند- به جان هم می‏افتند و صف را خالی می‏کنند. آن ها که از دور دستی به آتش دارند هم امیدوارتر می‏شوند و به کوره آتش پا می‏گذارند. ما بی شماریم؛ آتش گلستان می‏شود...