گپوگفتهای خصوصی رئیس دولت کودتا با دانشجویان از همه جا بیخبر امریکایی
حادثه هیچ گاه خبر نمیکند! چه کسی فکر میکرد بعد از یک روز طولانی پرخبر، وقتی تمام رسانههای رسمی و غیررسمی دنیا از تجمع سبزهای نیویورک در مقابل سازمان ملل متحد خبر میگیرند، وقتی هزاران سبز با اجتماع خود صدای رسای ایرانیان داخل کشور میشوند تا از نقض حقوق بشر در ایران بگویند، و در روزی که همهی نگاهها خیره به ترک سخنرانی ریس دولت کودتا توسط نمایندگان اغلب کشورهای جهان است، موج سبز آزادی سوژه گزارش ویژهاش را در ساعت یازده شب، آن هم در یکی از چهارراههای منتهی به هتل اینترکنتینال گیر بیاورد: از هتل محل اقامت آقای احمدینژاد، وقتی نیویورک بعد از یک روز پر خطر دارد به خواب میرود. آنچه می خوانید دومین گزارش اختصاصی موج سبز آزادی است از سفر رئیس دولت کودتا به نیویورک و دیدار خصوصی وی با جمعی از دانشجویان آمریکایی در هتل اینترکانتیننتال نیویورک.
محل اقامت محمود احمدینژاد پیش از این هم به یکی از موضوعات جنجالی سفر او بدل شده بود. ایرانیان مقیم امریکا فارغ از تدابیر شدید امنیتی پلیس نیویورک و اف بی آی میکوشیدند تا با پیدا کردن آدرس هتل و برگزاری تجمع مقابل آن صدای اعتراض ایرانیان داخل کشور باشند و در یک فرصت استثنایی از نزدیک گریبان احمدینژاد را بگیرند و او را وادارند صدای خس و خاشاک را انکار نکند. اما آنچه خبرنگار موج سبز آزادی آن شب شاهد بود، داستانی است متفاوت. گاهی واقعا فکر می کنم خدا با ماست و گاهی به معجزه ها ایمان دارم.
از صبح شایعاتی در جریان است مبنی بر این که عدهای بالاخره محل اقامت آقای احمدینژاد را پیدا کردهاند. میگویند قرار است ریس دولت کودتا بعد از سخنرانیش در سازمان ملل، با میهمانان ایرانیش در هتلی حوالی همان جا دیدار کند. کسی نام و مکان هتل را هنوز نمیداند. تا عصر شایعات قوت میگیرد. کسی از بلندگوی سبزها خبر میدهد که او تصمیم گرفته بیاید در میان جمع! بعید هم به نظر نمیرسد! زیر سایه تدابیر شدید امنیتی شهر، میتوانست کمهزینهترین و پرصداترین رویارویی احمدینژاد با سبزها باشد. البته نه در پیشگاه مردم ایران که در مقابل چشم جهانیان. عصر خبر تایید میشود: محل اقامت آقای احمدینژاد هتل اینترکانتینانتال واقع در خیابان چهل و هفتم و خیابان پارک است.
ساعت از شش عصر هم گذشته. تجمع باشکوه سبزها تمام شده. مردمی که از صبح مقابل دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و بعد مقابل مقر سازمان تجمع کردهاند آهسته آهسته متفرق میشوند. فردا برای نیویورکیها یک روز تاریخی است. روزی که سبزها با طومار سبز اعتراضیشان پل تاریخی بروکلین را سبز خواهند کرد. همه میخواهند برای فردا آماده شوند و شهر دیگر آرام شده. من اما میروم مبادا چیزی را از دست داده باشم، مبادا اتفاقی بیفتد و از دستم برود. به سختی خودم را به هتل میرسانم. تمام خیابانها را بستهاند. باید دور هتل را طواف کرد. آنجا که میرسم نزدیک به صد نفر سلطنتطلب و معدودی سبز پوش ایستادهاند اما همه علیه جمهوری اسلامی و موسوی و کروبی شعار میدهند: خوراک ۲۰:۳۰ جور است با سبزهای ضدجمهوری اسلامی!
از رفت و آمدها میشود حدس زد که در هتل خبری هست. هیات ایرانی یکی یکی میرسند. دو روحانی، خبرنگارهای صداوسیما و دیگر مدعوین. ورودی هتل پر است از پلیس. هر جا پا را بیرون بگذاری، پلیس برت می گرداند به خط و با شدت بهت تذکر میدهد. کمی دست دست میکنم. یک ماشین با شیشه دودی و چندین ماشین همراه و پلیس مقابل درب هتل توقف میکند. مردم مسیر پیاده رو را شروع می کنند به دویدن. فحش و شعار و ناسزا و خشم. اما رجب طیب اردوغان از ماشین پیاده میشود. او هم در همان هتل اقامت دارد. باقی تجمع به هو کردن میهمانان و فحشهایی از جنس سلطنتطلبانه میگذرد.
یک نفر رد میشود، بغل دستیام میگوید: «این مردک هم از این احمدینژادیهاست! فحشش بدهید.» حوصله کلنجار رفتن و نای حرف زدن ندارم تا بگویم این مردک «اسفندیار» کابینه احمدینژاد است. حوصله پرچمهای شیروخورشید و این نمایش مضحک و شعارهایشان را هم ندارم. مطمئنم که احمدینژاد داخل هتل است و از هیچ جایی قرار نیست بیرون یا تو بیاید. حمید رسایی که داخل میشود، سر راه پاسخ شعارهای معترضین را هم باخندهای رکیک میدهد. خنده آزاردهندهای که گوشه لب مشایی هم هست و یادآور صورت احمدینژاد در شب مناظره است. روحانی دیگر اما زیاد از این بازیها بلد نیست. میرتاجالدینی بیشتر شکفتزده است تا هر چیز دیگر. ترجیح میدهم رها کنم و وقتم را بگذارم برای تنظیم گزارش رویدادهای امروز.
فکر میکنم روایت امروز را از کجا باید شروع کرد؟ از وقتی مقابل دفتر نمایندگی سازمان ملل، نام زندانیانمان را صدا زدیم یا از اجرای هنری کیوسک که آهنگش را تقدیم کرد به شورای نگهبان و گفت: «درباره مسایل کشوری که هفتاد درصد جمعیت آن زیر سی سال است، چرا باید چهار تا فسیل هفتصد ساله تصمیم بگیرند؟»، یا از سخنرانی دنیس هالیدی حقوقدان و فعال برجسته حقوق بشر امریکایی که علیه هر گونه سناریوی نظامی و علیه تحریمهای اقتصادی سخن گفت. دارم فکر میکنم و راه میروم. خیابان به خیابان راه میروم تا برسم به کافهای مناسب نشستن. یک کافه باز چند خیابان آن طرفتر از هتل است. وارد میشوم. و این تازه آغاز ماجراست.
پشت سرم چهار پنج جوان امریکایی نشستهاند و از مجلس کسالتآور و مضحک و در عین حال مشکوکی حرف میزنند که من فقط در میان حرفها اسم محمود احمدینژاد و سیاست خارجی ایران و روابط ایران و امریکا را میشنوم. صورتم را برمیگردانم. پشت سرم سه تا دختر و یک پسر امریکایی نشستهاند. به سلامتی احمدینژاد با لحنی گزنده یک جرعه از لیوانشان را سر میکشند و بعد قاه قاه میخندند. کنجکاوی دارد دیوانهام میکند. در لحنشان حسی از توهین و تحقیر و تمسخر را یکجا دارند. میپرسم: «آیا درباره احمدینژاد، ریس جمهور ایران دارید بحث میکنید؟» و جوابشان بله است. میگویم دربارهاش چه فکری میکنید؟ و جواب عین پتک میخورد توی سرم. گیج و منگ. دوباره سوالم را تکرار میکنم.
اما جواب همان است: «فکر کردم شاید اگر با او دیدار داشته باشم نظرم عوض شود، ولی به نظرم هنوز همان قدر شخصیت آزاردهندهایست که بود!» دیدار؟ امشب؟ شخصیت آزاردهنده؟ سوال و جوابهای من با آنها شروع میشود و من هر لحظه مثل آتش زیر خاکستر فوران میکنم. یعنی آقای احمدینژاد امشب با یک عده دانشجوی امریکایی مهمانی گرفته است؟ بله! و چه زیرکانه به خیال خودش: با حدود صد و بیست دانشجوی لیسانس از دو ایالت دورافتاده مینوستا و یوتا! یکیشان میگوید:«میهمان آقای احمدینژاد بودیم و قرار بود در یک جلسه گفتوگو درباره مسایل ایران و امریکا گفتوگو کنیم.» می پرسم: «رشته شما؟» و دختر علوم سیاسی میخواند اما هیچ شناختی نه از خاورمیانه دارد، نه ایران و نه حتی سیاست خارجی آمریکا، برایم پاسخ مثل روز روشن است.
فرض بگیرید که ریس جمهور حبشه امروز به ایران سفر کند و در اولین روز از بازگشایی دانشگاهها برای صد و بیست نفر از دانشجویان ایرانی دعوت نامهای بفرستد و بخواهد با آن ها دیدار کند. فکر میکنید هر کدام از ما در بهترین حالت چه سوالاتی درباره مسایل داخلی حبشه از او خواهیم پرسید؟ آیا این کشور ناقض حقوق بشر است؟ آیا فرایند انتخابات در این کشور دموکراتیک است؟ آیا مردمش از حاکمان احساس رضایت میکنند؟ این سوال ها را مرور کنید و یادتان باشد که آمریکا کشوری است که در آن حتی سارا پیلن (کاندیدای معاون اولی ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه امریکا) نمیداند افریقا نام یک قاره است یا یک کشور. با عجله از آن ها جدا میشوم شاید هنوز دیر نشده باشد و به تعداد دیگری از این مدعوین هم بربخورم.
هنوز پا را از کافه بیرون نگذاشتهام که دختر صدایم می زند و برگهای را بهم میدهد که از طرف دعوتکنندگان به آنها داده شده بوده تا بر اساس آن از احمدینژاد سوال بپرسند. برگه را مچاله می کنم توی دستم و چهار بلوک مسیر کافه تا هتل را یک نفس میدوم. مقابل هتل خلوت شده. پلیس ها دیگر آن خشونت و عصبانیت قبلشان را ندارند. دیگر دنبال میهمانان محجبه و یقههای بیکروات نیستم. دامن های کوتاه، یقههای باز، کرواتهای رنگی و دختران و پسرانی که دست در دست هم با دفترچههای کوچکی از در هتل بیرون میآیند تا تازه بروند شبنشینی شبانهشان را در نیویورک شروع کنند. آنها گروه گروه بیرون میآیند و من دستگاه ضبط صدایم روشن است.
میپرسم: آیا مهمانی شام بود؟ بله! به ما شام مفصلی دادند. غذای ایرانی و ماست و خیار و مرغ و برنج و چند مدل غذای ایرانی دیگر. آیا هیچ دانشجوی ایرانی هم داخل سالن بود؟ بینشان اختلاف است. یکی میگوید بود، یکی میگوید نبود. شایعه این است که پسری بلند شده، صدایش را مفهوم نشنیدهاند، اما گویا پسرک ایرانی بوده، تنها ایرانی جمع. گفته: «میخواهم سوالی بپرسم.» احمدینژاد صدایش میزند جلو و بعد محافظین ایرانی داخل سالن او را به ماموران بیرون تحویل میدهند.
یکی از دخترها ادامه میدهد: «وقتی اومدم بیرون یه سیگاری بکشم دیدم دوستش یا خواهرش داشت دور و بر هتل دنبالش میگشت و از مامورها سراغشو میگرفت» میپرسم: از شبکهها و رسانهها و خبرنگاران چی؟ «هیچ کس اجازه ورود نداشت، جز تلویزیون دولتی ایران» یک سناریوی دیگر؟ آن هم درست همزمان با آغاز به کار دانشگاههای ایران که هنوز معلوم نیست شما رخصت باز شدنش را بدهید یا نه؟ یک سناریوی صداوسیمایی که قرار است نشانمان بدهد چطور همه مردم جهان (صدوبیست تا دانشجوی یوتا و مینوستا به عنوان نماینده آنها) ریاست جمهوری شما را پذیرفتهاند و عنقریب است که به اسلام بگروند؟
سوالها را هم که از قبل روی یک ورق کاغد دیکته کردهاید تا مطمئن باشید آنها مجبور نخواهند شد برای مهیا شدن به خاطر این جلسه حتی یک سرچ ویکیپدیا از خودشان انجام دهند. مبادا حقایقی را بفهمند و درباره رابطه کامران دانشجو، سرقت علمی و سلامت انتخابات سوال کنند. میپرسم: آیا جلسه را ضبط کردهاید؟ یا فیلم، عکس یا هیچ چیزی از این مراسم که بخواهید با من به عنوان یک همکلاس ایرانی قسمت کنید؟ به ما اجازه ندادند که دوربین و هیچ چیز دیگری و حتی موبایلهایمان را داخل سالن ببریم. یاد «دعوت به مراسم گردن زنی» ناباکوف می افتم.
میپرسم: «هیچ سوالی درباره وضعیت دانشجویان؟ دانشجویان زندانی؟ زندانیان سیاسی؟ احضارهای کمیته انضباطی دانشگاهها؟ دانشجویان ستارهدار؟ حمله به کوی دانشگاه تهران؟ اخراج اساتید؟ دست کم مهارجرت و فرار مغزهای ایرانی؟» و جوابش انقدر قاطع است که حتی قادر به ترجمهاش نیستم:
Not a single question about students in Iran and not a single question about political prisoners
آنها طوری به چشمهای متعجب من خیره شدهاند که انگار اصلا باورشان نمیشود کسی یک شام ساده را این قدر جدی گرفته باشد. حق هم دارند. آخرنمیدانند معجزه ۲۰:۳۰ در ایران از چه قرار است.
می گوید تعداد زیادی از افراد دولت و اساتید دانشگاهی، مثل آقای الهام، و سه نماینده اقلیتهای مذهبی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان احمدینژاد را همراهی کردهاند. دیگر بقیه را به خاطر نمیآورد. یکیشان میگوید: البته یکی دو سوال درباره نقض حقوق بشر هم پرسیدیم. میپرسم: درباره وقایع پس از انتخابات؟ درباره کسانی که در تجمعات قانونی مسالمتآمیز کشته شدند؟ درباه وضعیت زندانها؟ شکنجهها؟ اعترافهای تلویزیونی؟ گوشش با این لغات بیگانه است.
بیش از این هم حوصله جواب دادن به من را ندارند. یک شب را از یوتا ومینهسوتا به نیویورک آمدهاند و تا همین الآن هم نیمی از شبشان گذشته به دیدن محمود احمدینژاد. نیم دیگرش را هیچ دلشان نمیخواهد با من تباه کنند. گروه دومی که از هتل بیرون میآیند خیلی عجله دارند. تمام مسیر را دنبالشان میدوم. سر چهارراهها و خیابانها وحشتزده اطرف را میپایم مبادا تعقیبی در کار باشد. این گروه داستان اخراج پسرک بینوای ایرانی از سالن را از سر تا ته تعریف میکنند. ایمیلهاشان و کارتهایمان را رد و بدل میکنیم. کنجکاوتر از گروه قبلی به نظرم میرسند.
بعد از این جلسه برایشان سوالاتی پیش آمده که میخواهند بپرسند و من قول میدهم که به تک تک آن ها جواب بدهم. اما از شنیدن روایت من از رویدادهای ایران شوکهاند. ساعت دوازده شب گوشه خیابانهای نیویورک، آنها از یوتا و من از تهران! و من دارم برایشان از وضعیت این روزهای تهران میگویم. از آنها میخواهم که یادداشتهایشان را با دانشجویان ایرانی هم قسمت کنند، تا آنها هم بدانند در جلسه آن شب چه گذشته است. میگویم میدانید به همین سادگی و به دستور دوستان و حامیان آقای احمدینژاد دوستان ما توی خیابانهای تهران به جرم پرسیدن سوالاتی مشابه همینهایی که ایشان امشب با شما در یک محفل دوستانه و گرم و با پذیرایی شام و شربت و شیرنی در میان گذاشتند، دارند کتک میخورند و بعضا کشته میشوند؟ به زندان میافتند و هر صبحشان را تحت فشار و ترس شب میکنند؟
برایشان شرایط دانشجویان ایرانی و استفادهای که از آنان در این مراسم خواهد شد و ماجرای شوی تلویزیونی و اعترافات زندانیانی که در وقایع پس از انتخابات به زندان افتادهاند و جایگاه صداوسیما در میان مردم را توضیح میدهم. از دروغهایی که هر روز میشنویم و خطراتی که از سر میگذرانیم و امیدهای جنبش سبز. موقع تنظیم گزارش ایمیلی از یکی از این دانشجویان به دستم میرسد که ترجیح میدهم بدون اشاره به نامش متن ایمیلش را برایتان بیاورم:
Hello, My name is [...], you spoke with me earlier(I was in the black suit with a [...] tie). I was interviewed by the Iranian media after I participated in the discussions. I want to share with you what they asked me and how I answerer in case the Iranian media splices what I have to say, I want people to know the truth! Here is my phone number: [...] I trust you will keep it to yourself. PleAse call me tomorrow before 10:00 am. my friends and I are compiling our notes and making copies to sent to you
در مسیر خانهام. خواب دیدهام؟ برگه سوالات محمود احمدینژاد از دانشجویان امریکایی پیش رویم است. پرویز مروج که هماهنگکننده جلسه بوده را نمیشناسم. مشخصاتش اما بالای صفحه است. بخش اول سوالاتی است که گویا در دیگر نشستهای «دوستانه» احمدینژاد با دانشجویان امریکایی از ایشان پرسیده شده. سوال اول درباره مساله ایران و توسعه هستهای است. سوال دوم، نحوه حمایت ایران از اقلیتهای مذهبی و سوال سوم درباره چگونگی اداره سیاسی ایران، سیستمهای سیاسی سه جزیی و مساله انتخابات. در بخش دوم سوالات پیشنهادی برای این جلسه است.
سوال اول: چگونه ایران میتواند با امریکا همکاری داشته باشد؟ سوال دوم: ایران و امریکا در صورت برقراری رابطه با هم به چه دستاوردهایی خواهند رسید؟ در این بخش به موضع صلحطلبانه ریس جمهور ایالات متحده امریکا، باراک اوباما در رابطه با منطقه، نقش تاریخی ایران در کمک به همپیمانان غربیاش در جریان جنگ جهانی دوم و اشاره هیلاری کلینتون به همکاری ایران با امریکا بر سر مسایل افغانستان اشاره شده است. بله! واقعا کاسهای زیر نیمکاسه است! آقای احمدینژاد! خجالت بکشید!
دانشجویان را در ایران به خاطر بحث و تبادل نظر و بر سر همین سوالها به گروگان گرفتهاید، در تدارک یک انقلاب فرهنگی برآمدهاید، گور دانشگاه و دانشگاهی و هنرمند و نویسنده را کندهاید، احضاریه دادگاه انقلاب برای دانشجویان به دانشگاهها میفرستید، به جرم سخن گفتن از دموکراسی (فواید همکاری ایران و آمریکا که پیشکش) مثل آب خوردن برای دانشجویان ایرانی احکام انضباطی و توبیخ و تنبیه و مشروط و رد صلاحیت و اخراج صادر میکنید، با گذاشتن یک ستاره جلوی نامشانآینده زندگی آنها را تباه میکیند، آن وقت در سفر امریکا با تدابیر امنیتی و اطلاعاتی شدید، بدون اجازه ورود حتی یک دانشجوی ایرانی به درون سالن، با دانشجویان دو ایالت دور افتاده امریکایی دیدار میکنید تا بیایید ایران و در نظرآباد کرج افتخار کنید که با آمریکاییها شام خوردهاید و همه مسحور سخنان گهربار شما شدهاند؟ (راستی! امیدوارم هنوز فکر نکنید زبانشان اسپانیولی است).
روزنامههایمان را بستهاید، روزنامهنگاران و دانشجویان و اساتید و وکلا و وزرا و سفرای فرهنگی ایران را به بند کشیدهاید و حتی به آنان اجازه دیدار با وکیل نمیدهید، آنها را وامیدارید زیر فشار بازجویان شما در مقابل دوربین تلویزیون ظاهر شوند و بگویند اشتباه کردهاند که یک مقاله پنج صفحهای دربارهی نظامهای سلطانی نوشتهاند، آن وقت این طرف دنیا در گپ و گفت خودمانیتان از دانشجویان امریکایی نظرشان را درباره نظامهای سه وجهی که نمونهاش سلطنت انگلیس است میپرسید؟ حالا دیگر انقدر ما بیگانه شدهایم و آنان دوست؟
خوشحالم که این بار پته بیآبروییتان روی آب است و سران جهان که موقع سخنرانی شما هاله نور میدیدند و از شدت تمرکز مژه هم نمیزدند، امسال کمی مژه زدند و صندلیهای خالیشان را مستمع سخنان شما کردند. خوشحالم که این اتفاق فقط توسط سران غرب نیافتاد، لبنان و مالدیو و آلبانی و همه و همه رفتند و شاید حتی به تعداد انگشتان دو دست هم رییس دولت در سخنرانی شما ننشست. اسفندیار البته خیلی با هیجان کف میزد وقتی سخنرانی تمام شد.
به موج آفرینی سبز بعدی فکر میکنم. به بهانه شروع به کار دانشگاهها و به پاس آزادی بیان و اندیشه با خودم میگویم باید پاسخ سوالات آقای احمدینژاد از طرف دانشجویان ایرانی هم داده شود. تبادل و تعامل فکری دانشجویان ایرانی با این جمع از دانشجویان امریکایی (که حتما بسیار سالم و پاک بودهاند که آقای احمدینژاد با آنها چنین سوالاتی را در میان گذاشته و با آنها دیدار کرده) بسیار میتواند مفید باشد. برای نزدیک شدن دو ملت هم مفید است.
باید متصدیان حکومت را تحت فشار و ارشاد قرار داد
نامه مهم آیتالله طاهری اصفهانی به آیتالله منتظری:
آیتالله طاهری اصفهانی به مناسبت فرارسیدن ایام مبارک عید فطر در نامهای سرگشاده به آیتالله العظمی منتظری، ضمن تقدیر از مواضع شجاعانه و روشنگرانه ایشان در باب واقع پس از انتخابات، بر لزوم ارشاد و اصلاح شیوه سرکوبگرانه متصدیان حکومت پافشاری کرد و از انحراف جریان حاکم از خط امام و انقلاب اظهار نگرانی کرد. متن کامل این نامه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
حضور محترم فقیه و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری ادام الله ظلّه العالی
با سلام و تحیّت و تبریک عید سعید فطر و آرزوی سلامتی و طول عمر با برکت حضرتعالی
لازم می دانم مراتب قدردانی و حمایت خود و روحانیت مسئول و آگاه را از مواضع روشنگر و شجاعانه شما در مورد وقایع دردناک و حوادث تأسّف بار ماههای اخیر به جنابعالی که از عالمان عامل و بنیان گذاران و مجاهدان زجردیده نهضت اسلامی و از یاوران اصلی قبلالفتح امام راحل(ره) می باشید ابلاغ نمایم.
بدون شک برای شما و کسانی که عمر و سلامت و عزیزان خویش را برای باز شدن سفره رحمت و عدالت و حریّت و آبادانی این سرزمین تقدیم نمودهاند مشاهدهی مهمانان ناخوانده و فرصتطلب که ناخواسته بر سر این خوان، به یغما و غارت دین و کیان ملّت و کشور و نظام و خون پاک شهیدان و مجاهده ی ملّت مسلمان و انقلابی مشغولند بسیار سخت و چه بسا مستوجب ندامت و پشیمانی است. روح حسّاس و قلم و زبان و دل و دیدهی نگران آنها پیوسته در تکاپوی اصلاح و نجات میکوشد و مأیوسانه در صدد جبران و بازگرداندن مسیر به مقصدی هستند که به مردم وعده دادهاند اما هیهات که کنار راندن انقلابیون و یاران امام(ره) و وارثان حقیقی نظام یعنی مردم و جایگزین کردن فرصت طلبان، متملّقین و ریاکاران و داخل کردن نظامیان در سیاست و ترجیح خشم و دشمنی و نفرت بر عقل و پند و حکمت و تخویف و تخفیف آحاد ملت و نخبگان برای چند صباحی حکومت فجایعی آفرید که زدودن آثار سوء آن از دامن نظام وروحانیت کاری سخت بلکه ناشدنی است. مع الاسف هوش و گوش پندگیران و کسانی که به حکم شرع و عقل و قانون ملزم به تهذیب نفس و تضییق رفتار تحکّم آمیز و قهریّه با مخالفان و ضعیفان هستند آنچنان سخت و سنگین شده که هر اعتراض به حقّ و قانونی را از ناحیه ی باطل و بیگانه و دشمن فرض میکنند و با اینگونه افراد به زشت ترین و ضدّ اسلامی ترین روشها برخورد می نمایند که نمونه هایی از آنرا هم اکنون در زندانها و دادگاههای غیر قانونی مشاهده می نماییم. از همه تأسف بارتر این است که کلیه ی اعمال و رفتار خود را به شرع مظلوم منتسب نموده و با مقدس ترین چهره های اسلامی مشابه سازی می نمایند، حبّ الدّنیا یعمی و یصمّ و یبکم. روحانیت شیعه هم اکنون در معرض آزمون بزرگی است. برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و رعایت حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی که به صراحت در قانون اساسی و منشور انقلاب آمده است باید متصدیان حکومت را تحت فشار و ارشاد قرار داده و دراین امر خطیر اولین مرحله، عمل به اصل مهم امر به معروف و نهی از منکر و النصیحه لِاَئمّه المسلمین است که خدای ناکرده در صورت غفلت همگی معاقب و در برابر شهدای عزیز و تاریخ و مردم مواخذ خواهیم بود. خداوند منّان همگی ما را در راه اصلاح خود و جامعه موفق و به حضرتعالی عزت و توفیق مزید عطا فرماید
انشاء الله
و السّلام علیکم
سید جلال الدّین طاهری
30 شهریور 1388
آیتالله طاهری اصفهانی به مناسبت فرارسیدن ایام مبارک عید فطر در نامهای سرگشاده به آیتالله العظمی منتظری، ضمن تقدیر از مواضع شجاعانه و روشنگرانه ایشان در باب واقع پس از انتخابات، بر لزوم ارشاد و اصلاح شیوه سرکوبگرانه متصدیان حکومت پافشاری کرد و از انحراف جریان حاکم از خط امام و انقلاب اظهار نگرانی کرد. متن کامل این نامه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
حضور محترم فقیه و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی آقای منتظری ادام الله ظلّه العالی
با سلام و تحیّت و تبریک عید سعید فطر و آرزوی سلامتی و طول عمر با برکت حضرتعالی
لازم می دانم مراتب قدردانی و حمایت خود و روحانیت مسئول و آگاه را از مواضع روشنگر و شجاعانه شما در مورد وقایع دردناک و حوادث تأسّف بار ماههای اخیر به جنابعالی که از عالمان عامل و بنیان گذاران و مجاهدان زجردیده نهضت اسلامی و از یاوران اصلی قبلالفتح امام راحل(ره) می باشید ابلاغ نمایم.
بدون شک برای شما و کسانی که عمر و سلامت و عزیزان خویش را برای باز شدن سفره رحمت و عدالت و حریّت و آبادانی این سرزمین تقدیم نمودهاند مشاهدهی مهمانان ناخوانده و فرصتطلب که ناخواسته بر سر این خوان، به یغما و غارت دین و کیان ملّت و کشور و نظام و خون پاک شهیدان و مجاهده ی ملّت مسلمان و انقلابی مشغولند بسیار سخت و چه بسا مستوجب ندامت و پشیمانی است. روح حسّاس و قلم و زبان و دل و دیدهی نگران آنها پیوسته در تکاپوی اصلاح و نجات میکوشد و مأیوسانه در صدد جبران و بازگرداندن مسیر به مقصدی هستند که به مردم وعده دادهاند اما هیهات که کنار راندن انقلابیون و یاران امام(ره) و وارثان حقیقی نظام یعنی مردم و جایگزین کردن فرصت طلبان، متملّقین و ریاکاران و داخل کردن نظامیان در سیاست و ترجیح خشم و دشمنی و نفرت بر عقل و پند و حکمت و تخویف و تخفیف آحاد ملت و نخبگان برای چند صباحی حکومت فجایعی آفرید که زدودن آثار سوء آن از دامن نظام وروحانیت کاری سخت بلکه ناشدنی است. مع الاسف هوش و گوش پندگیران و کسانی که به حکم شرع و عقل و قانون ملزم به تهذیب نفس و تضییق رفتار تحکّم آمیز و قهریّه با مخالفان و ضعیفان هستند آنچنان سخت و سنگین شده که هر اعتراض به حقّ و قانونی را از ناحیه ی باطل و بیگانه و دشمن فرض میکنند و با اینگونه افراد به زشت ترین و ضدّ اسلامی ترین روشها برخورد می نمایند که نمونه هایی از آنرا هم اکنون در زندانها و دادگاههای غیر قانونی مشاهده می نماییم. از همه تأسف بارتر این است که کلیه ی اعمال و رفتار خود را به شرع مظلوم منتسب نموده و با مقدس ترین چهره های اسلامی مشابه سازی می نمایند، حبّ الدّنیا یعمی و یصمّ و یبکم. روحانیت شیعه هم اکنون در معرض آزمون بزرگی است. برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و رعایت حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی که به صراحت در قانون اساسی و منشور انقلاب آمده است باید متصدیان حکومت را تحت فشار و ارشاد قرار داده و دراین امر خطیر اولین مرحله، عمل به اصل مهم امر به معروف و نهی از منکر و النصیحه لِاَئمّه المسلمین است که خدای ناکرده در صورت غفلت همگی معاقب و در برابر شهدای عزیز و تاریخ و مردم مواخذ خواهیم بود. خداوند منّان همگی ما را در راه اصلاح خود و جامعه موفق و به حضرتعالی عزت و توفیق مزید عطا فرماید
انشاء الله
و السّلام علیکم
سید جلال الدّین طاهری
30 شهریور 1388
بعد از صد روز شکنجه، تجاوز و سرکوب مردم ایران و از تریبون سازمان ملل متحد:
رئیس دولت کودتا به جنایات خود اقرار کرد!
رئیس دولت کودتا، بالاخره بعد از صد روز به تجاوزها، شکنجهها و سرکوبهای سه ماهه اخیر خود اعتراف کرد. او ترجیح داد از تریبون سازمان ملل این اعترافات را بکند تا صدایش رساتر به همه جهان برسد. شیوه اعتراف او هم طبق معمول با چرخاندن انگشت اتهام به سوی دیگری بود که البته بنا بر شناختی که همگان از این شخصیت دارند این امر به هیچ عنوان شگفتآور و غیر منتظره نبود. اصولا آنان که به دنبال پنهان کردن گناه و اشتباه خود هستند، میگردند تا کسی را پیدا کنند و همه چیز را به گردن او بیندازد و در این بین چه مقصری بهتر از یک مشت واژه موهوم از قبیل، استکبار، غاصبان، ظالمان، تروریستها و کلمات قصاری از این دست که اصولا هیچ ضمیر معلوم و مشخصی هم ندارند!
دقایقی پیش سخنرانی رئیس دولت کودتا در سازمان ملل در حالی پایان یافت که سالن تقریبا از جمعیت خالی شده بود. به نظر میرسد ترک سالن در حین سخنرانی احمدینژاد از دو حالت خارج نباشد: یا ترجمه حرفهای او به انگلیسی برای بسیاری از کسانی که در سالن نشسته بودند قابل فهم نبود که الیته در این صورت باید حق را به آن مترجم بد اقبال داد که در برگرداندن مشتی عبارت مبهم و بیمعنا که حتی در زبان مبدا هم معنای واضحی ندارند چه برسد به زبان مقصد(!) مجبور شد ثانیههایی را سکوت کند. یا هم اینکه حضار به قدر کافی هوش و بصیرت داشتند که مصداقی جز خود احمدینژاد و هم پالکیهایش را برای سخنانش نیابند و به دلیل وقوف به این امر ترجیح دادند سالن را ترک کنند.
احمدینژاد در حالی پشت تریبون سازمان ملل، به عنوان نماینده غیرقانونی هفتاد میلیون ایرانی لب به سخن گشود که هزاران ایرانی معترض سبزپوش در مقابل سازمان ملل و در اعتراض به حضور وی در نیویورک تجمع کرده بودند. همچنین رئیس دولت کودتا در حالی به خود اجازه داد از لفظ تجاوز و زندانهای غیرقانونی صهیونیستها و شکنجه فلسطینیان به دست آنان سخن بگوید که هنوز آثار شکنجه بر تن و روح صدها جوان ایرانی معترض به کودتای انتخاباتی آشکار است و عدهای نیز تنها به جرم بازپس گرفتن رایشان بازداشتگاههای غیرقانونی و مخفی مورد تجاوز واقع شدهاند.
احمدینژاد در حالی به خود اجازه داد از لفظ صداقت و عدالت سخن بگوید که یک شبه طی سرکوبی گسترده و کمنظیر و خشونتی بیپرده، رای ملت را بالا کشید و در مسند قدرت نشست و بر پیکر عدالت و جمهوریت نظام نماز میت گذارد. احمدینژاد در حالی به خود اجازه داد از حدیث معروف الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم سخن بگوید که ظالمانهترین رفتارها را نه نسبت به قومی دیگر، چنان که صهیونیستها مرتکبش شدند که نسبت به قوم و مردم خودش روا داشت تا در قدرت باقی بماند. بیخود نبود که در میان آن همه صندلی خالی آبی رنگ، حتی صندلی نماینده لبنان هم خالی ماند! او در حالی به خود اجازه داد، نام زیبای حضرت محمد (ص) و سایر پیامآوران را بر زبان جاری کند که با اعمال و رفتار چهار ساله خود و جنایات صد روزه اخیر عرض و آبروی دین را برده است.
شایسته است اکر بر این کراهت و جسارت بیپایان فریاد وااسلاما بلند شود! آنچه امروز رئیس دولت کودتا در سازمان ملل قرائت کرد در واقع سند اعترافات وی به تجاوزها، شکنجهها، دستگیریها و بازداشتهای غیرقانونیای بود که در سه ماهه اخیر در ایران صورت گرفته است. او وقیحانه تمام این کلمات را بر زبان جاری ساخت تا انگشت اتهام را از خود به سوی استکبار و تروریسم و هزاران واژه موهوم دیگر برگرداند غافل از اینکه موج سبز همچون شبهی بر زندگی او سایه گسترده است و نمیگذارد به این راحتیها از زیر بار خونهای بیگناه ریخته شده فرار کند.
رئیس دولت کودتا، بالاخره بعد از صد روز به تجاوزها، شکنجهها و سرکوبهای سه ماهه اخیر خود اعتراف کرد. او ترجیح داد از تریبون سازمان ملل این اعترافات را بکند تا صدایش رساتر به همه جهان برسد. شیوه اعتراف او هم طبق معمول با چرخاندن انگشت اتهام به سوی دیگری بود که البته بنا بر شناختی که همگان از این شخصیت دارند این امر به هیچ عنوان شگفتآور و غیر منتظره نبود. اصولا آنان که به دنبال پنهان کردن گناه و اشتباه خود هستند، میگردند تا کسی را پیدا کنند و همه چیز را به گردن او بیندازد و در این بین چه مقصری بهتر از یک مشت واژه موهوم از قبیل، استکبار، غاصبان، ظالمان، تروریستها و کلمات قصاری از این دست که اصولا هیچ ضمیر معلوم و مشخصی هم ندارند!
دقایقی پیش سخنرانی رئیس دولت کودتا در سازمان ملل در حالی پایان یافت که سالن تقریبا از جمعیت خالی شده بود. به نظر میرسد ترک سالن در حین سخنرانی احمدینژاد از دو حالت خارج نباشد: یا ترجمه حرفهای او به انگلیسی برای بسیاری از کسانی که در سالن نشسته بودند قابل فهم نبود که الیته در این صورت باید حق را به آن مترجم بد اقبال داد که در برگرداندن مشتی عبارت مبهم و بیمعنا که حتی در زبان مبدا هم معنای واضحی ندارند چه برسد به زبان مقصد(!) مجبور شد ثانیههایی را سکوت کند. یا هم اینکه حضار به قدر کافی هوش و بصیرت داشتند که مصداقی جز خود احمدینژاد و هم پالکیهایش را برای سخنانش نیابند و به دلیل وقوف به این امر ترجیح دادند سالن را ترک کنند.
احمدینژاد در حالی پشت تریبون سازمان ملل، به عنوان نماینده غیرقانونی هفتاد میلیون ایرانی لب به سخن گشود که هزاران ایرانی معترض سبزپوش در مقابل سازمان ملل و در اعتراض به حضور وی در نیویورک تجمع کرده بودند. همچنین رئیس دولت کودتا در حالی به خود اجازه داد از لفظ تجاوز و زندانهای غیرقانونی صهیونیستها و شکنجه فلسطینیان به دست آنان سخن بگوید که هنوز آثار شکنجه بر تن و روح صدها جوان ایرانی معترض به کودتای انتخاباتی آشکار است و عدهای نیز تنها به جرم بازپس گرفتن رایشان بازداشتگاههای غیرقانونی و مخفی مورد تجاوز واقع شدهاند.
احمدینژاد در حالی به خود اجازه داد از لفظ صداقت و عدالت سخن بگوید که یک شبه طی سرکوبی گسترده و کمنظیر و خشونتی بیپرده، رای ملت را بالا کشید و در مسند قدرت نشست و بر پیکر عدالت و جمهوریت نظام نماز میت گذارد. احمدینژاد در حالی به خود اجازه داد از حدیث معروف الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم سخن بگوید که ظالمانهترین رفتارها را نه نسبت به قومی دیگر، چنان که صهیونیستها مرتکبش شدند که نسبت به قوم و مردم خودش روا داشت تا در قدرت باقی بماند. بیخود نبود که در میان آن همه صندلی خالی آبی رنگ، حتی صندلی نماینده لبنان هم خالی ماند! او در حالی به خود اجازه داد، نام زیبای حضرت محمد (ص) و سایر پیامآوران را بر زبان جاری کند که با اعمال و رفتار چهار ساله خود و جنایات صد روزه اخیر عرض و آبروی دین را برده است.
شایسته است اکر بر این کراهت و جسارت بیپایان فریاد وااسلاما بلند شود! آنچه امروز رئیس دولت کودتا در سازمان ملل قرائت کرد در واقع سند اعترافات وی به تجاوزها، شکنجهها، دستگیریها و بازداشتهای غیرقانونیای بود که در سه ماهه اخیر در ایران صورت گرفته است. او وقیحانه تمام این کلمات را بر زبان جاری ساخت تا انگشت اتهام را از خود به سوی استکبار و تروریسم و هزاران واژه موهوم دیگر برگرداند غافل از اینکه موج سبز همچون شبهی بر زندگی او سایه گسترده است و نمیگذارد به این راحتیها از زیر بار خونهای بیگناه ریخته شده فرار کند.
هنرمند حامی دولت کودتا در سالن کنسرت هم از خشم سبزها در امان نماند!
محمدرضا شریفینیا، هنرمند حامی دولت کودتا حتی در سالن تاریک کنسرت موسیقی هم از چشم سبزها در امان نماند.
به گزارش موج سبز آزادی، کنسرت گروه «سون» شامگاه دیروز چهارشنبه در سالن دوهزار نفره برج میلاد برگزار شد. محمدرضا شریفینیا، بازیگر حامی دولت کودتا که در ردیف مهمانان سانس دوم این کنسرت به همراه 2 دختر بازیگر خود، وارد سالن شده بود، پس از معرفی توسط گروه «سون»، ناگهان با هو کردن عدهای از حضار در کنسرت مواجه شد. مسئولان کنسرت پس از مواجه شدن با این وضعیت، چارهای جز خارج کردن شریفینیا و دو دخترش از سالن ندیدند و آنان را به سرعت از گوشهای از سالن به بیرون هدایت کردند تا از هرجو مرج احتمالی در کنسرت جلوگیری شود.
به گزارش موج سبز آزادی، کنسرت گروه «سون» شامگاه دیروز چهارشنبه در سالن دوهزار نفره برج میلاد برگزار شد. محمدرضا شریفینیا، بازیگر حامی دولت کودتا که در ردیف مهمانان سانس دوم این کنسرت به همراه 2 دختر بازیگر خود، وارد سالن شده بود، پس از معرفی توسط گروه «سون»، ناگهان با هو کردن عدهای از حضار در کنسرت مواجه شد. مسئولان کنسرت پس از مواجه شدن با این وضعیت، چارهای جز خارج کردن شریفینیا و دو دخترش از سالن ندیدند و آنان را به سرعت از گوشهای از سالن به بیرون هدایت کردند تا از هرجو مرج احتمالی در کنسرت جلوگیری شود.
دوران یخبندان ما سر خواهد آمد
رباعی سبز:
در فاصلهها به هر کسی کد دادند
آماج گلوله را تصاعد دادند
امروز تمام زندگی را کشتند
به مرگ مجوز تردد دادند
غزل سبز:
کی دیگ ما خاموشها سر خواهد آمد
دوران تاریکی به آخر خواهد آمد
یعنی که با این ظلمت یلدای قرنم
با از افق خورشید خاور خواهد آمد؟
در راه ویرانی قدمها استوارند
با این همه اوضاع بهتر خواهد آمد؟
***
اما گواهی میدهد قلبم دوباره
روز رهاییها مقدر خواهد آمد
روزی میان آخرین شبهای فردا
دوران یخبندان ما سر خواهد آمد
یک مرد میآید و همراهش خدایا
دیگر نگو با عشق محشر خواهد آمد.
در فاصلهها به هر کسی کد دادند
آماج گلوله را تصاعد دادند
امروز تمام زندگی را کشتند
به مرگ مجوز تردد دادند
غزل سبز:
کی دیگ ما خاموشها سر خواهد آمد
دوران تاریکی به آخر خواهد آمد
یعنی که با این ظلمت یلدای قرنم
با از افق خورشید خاور خواهد آمد؟
در راه ویرانی قدمها استوارند
با این همه اوضاع بهتر خواهد آمد؟
***
اما گواهی میدهد قلبم دوباره
روز رهاییها مقدر خواهد آمد
روزی میان آخرین شبهای فردا
دوران یخبندان ما سر خواهد آمد
یک مرد میآید و همراهش خدایا
دیگر نگو با عشق محشر خواهد آمد.
اخبار دانشگاهها: نبض دانشگاه همچنان در حال زدن است، گزارشی از وضعیت دانشگاهها در آستانه سال تحصیلی جدید
سال تحصیلی جدید در کشور در حالی آغاز شد که فضای امنیتی شدیدی بر دانشگاههای کشور حکمفرما است. تعداد زیادی از فعالین دانشجویی که در مقاطع بالاتر پذیرفته شدهاند با عنوان دانشجویان ستارهدار از ادامه تحصیل محروم شدند.طی چند روز گذشته تنها در دانشگاه صنعتی اصفهان بیش از 50 دانشجو با تعهد کتبی خانوادههایشان به مراجع امنیتی، اجازه ادامه تحصیل در دانشگاه پیدا کردند.
دانشجویان دانشگاه تهران هنوز امتحانات نیم سال دوم سال تحصیلی گذشته را برگزار میکنند. و از اول مهر به نوعی با 10 روز تعطیلی اجباری مواجه شدهاند.
از دانشگاه صنعتی شریف خبر میرسد محدودیتهای بسیاری برای دانشجویان این دانشگاه در نظر گرفته شده است که محدودیت در اینترنت طی ساعات حضور در دانشگاه را در بر میگیرد. فعالیتهای سیاسی و فرهنگی بخش عمدهای از تشکلهای دانشجویی به حالت تعلیق در آمده است و بیشتر دانشجویان عضو تشکلهای مستقل دانشجویی در لیست سیاه وزارت علوم قرار گرفتهاند.
دور تازه بازنشستگی اجباری اساتید منتقد و مخالف دولت از دانشگاه تهران و با بازنشستگی اجباری دکتر زرگری نژاد آغاز شده است. این در حالی است که تعداد زیادی از اساتید دانشگاه تهران و سایر دانشگاههای کشور مانند انشگاه تربیت مدرس همچنان در بازداشت به سر میبرن. دکتر رمضان زاده و حجاریان تنها دو نمونه از این افراد هستند که نامشان ذکر گردید.
بازگشایی دانشگاهها در سال جدید تحصیلی در حالی صورت میگیرد که بیش از 60 درصد از پذیرفتهشدگان دانشگاهی را دختران تشکیل میدهند و برخی بر این باورند اختلاف فاحش 15 درصدی قبولی دختران در بین ورودی های امسال دانشگاه تعمدی است.هیچ یک از دانشجویان ورودی امسال دانشگاه تهران در خوابگاه های مجتمع کوی دانشگاه ساکن نشده اند.براساس گزارش های دریافتی از کوی دانشگاه روند سکونت دانشجویان ورودی به گونه ای است تا کوی به تدریج از دانشجویان تخلیه شود ویا حضور دانشجویان به حداقل تعداد برسد.
دانشگاه امیرکبیر همچنان شاهد سرکوبهای شدید دانشجویی است و انجمن اسلامی این دانشگاه نتوانسته است قدرت گذشته خود را بازیابد. از سوی دیگر بیشترین نگرانیها از دو دانشگاه تربیت معلم و دانشگاه علامه طباطبایی است زیرا این دو دانشگاه به عنوان دانشگاههای محور در رشتههای علوم انسانی به شدت از سوی سران حکومت زیر ذره بین قرار گرفتهاند.
به نظر میرسد کار پالایش رشتههای علوم انسانی از دانشگاه علامه طباطبایی و یا تربیت معلم شروع شود.گنجاندن دو واحد درس تحت عنوان"دفاع مقدس" برای دانشجویان این دانشگاهها تاکیدی بر این مساله است. موارد یاد شده تنها بخشی از نگرانیهای شایع در بین دانشجویان دانشگاههای مختلف سطح شهر تهران است. این در حالی است که فضای عمومی حاکم بر دانشگاهها کاملا ملتهب است و دانشجویان آماده رویارویی با حکومت هستند.
بیشتر دانشجویان به عنوان مهمترین مخالفان در جریان های اخیر وارد کارزار شدند و هنوز هم در صحنهی اول مخالفت با سران حکومت قرار دارند. در واقع دانشجویان در خط مقدم مخالفت باحکومت قرار دارند. پیوند جنبش دانشجویی با بدنه ی جامعه در جریان وقایع پس از انتخابات مهمترین دستاورد جنبش دانشجویی طی سال گذشته بود. بنابراین جنبش دانشجویی تلاش دارد با زنده نگه داشتن روند مبارزه و مقاومت در روند سیاسی کشور تاثیرگذار باشد. شاید مهمترین نکته در این زمینه این باشد که شعارهایی که امروزه در خیابانهای تهران و سراسر شهرهای کشور علیه حاکمیت سر داده میشود نخستین بار از دانشگاه و از سوی جنبش دانشجویی سرداده شد. ترس حاکمیت و دخالت مستقیم نیروهای نظامی در دانشگاه به ویژه سپاه که این روزها مشغول تعیین تکلیف برای روسای دانشگاهها است نشاندهنده و گواه این مساله است.
سپاه در پی آن است تا با تشدید فشار بر دانشگاه و دانشگاهیان مانع پیشروی دانشگاه در جنبش سبز مردم ایران شود. این در حالی است که میتوان گفت یکی از مهمترین ویژگیهای جنبش پیوند عمیق آن با دانشگاه و دانشگاهیان است. با توجه به اعتماد عمومی به دانشگاه نیروهای امنیتی در تلاشند تا ریشه ها و راههای این پیوند را از بین ببرند.
منبع: صفحه ستاد هشتادوهشت در فیسبوک
دانشجویان دانشگاه تهران هنوز امتحانات نیم سال دوم سال تحصیلی گذشته را برگزار میکنند. و از اول مهر به نوعی با 10 روز تعطیلی اجباری مواجه شدهاند.
از دانشگاه صنعتی شریف خبر میرسد محدودیتهای بسیاری برای دانشجویان این دانشگاه در نظر گرفته شده است که محدودیت در اینترنت طی ساعات حضور در دانشگاه را در بر میگیرد. فعالیتهای سیاسی و فرهنگی بخش عمدهای از تشکلهای دانشجویی به حالت تعلیق در آمده است و بیشتر دانشجویان عضو تشکلهای مستقل دانشجویی در لیست سیاه وزارت علوم قرار گرفتهاند.
دور تازه بازنشستگی اجباری اساتید منتقد و مخالف دولت از دانشگاه تهران و با بازنشستگی اجباری دکتر زرگری نژاد آغاز شده است. این در حالی است که تعداد زیادی از اساتید دانشگاه تهران و سایر دانشگاههای کشور مانند انشگاه تربیت مدرس همچنان در بازداشت به سر میبرن. دکتر رمضان زاده و حجاریان تنها دو نمونه از این افراد هستند که نامشان ذکر گردید.
بازگشایی دانشگاهها در سال جدید تحصیلی در حالی صورت میگیرد که بیش از 60 درصد از پذیرفتهشدگان دانشگاهی را دختران تشکیل میدهند و برخی بر این باورند اختلاف فاحش 15 درصدی قبولی دختران در بین ورودی های امسال دانشگاه تعمدی است.هیچ یک از دانشجویان ورودی امسال دانشگاه تهران در خوابگاه های مجتمع کوی دانشگاه ساکن نشده اند.براساس گزارش های دریافتی از کوی دانشگاه روند سکونت دانشجویان ورودی به گونه ای است تا کوی به تدریج از دانشجویان تخلیه شود ویا حضور دانشجویان به حداقل تعداد برسد.
دانشگاه امیرکبیر همچنان شاهد سرکوبهای شدید دانشجویی است و انجمن اسلامی این دانشگاه نتوانسته است قدرت گذشته خود را بازیابد. از سوی دیگر بیشترین نگرانیها از دو دانشگاه تربیت معلم و دانشگاه علامه طباطبایی است زیرا این دو دانشگاه به عنوان دانشگاههای محور در رشتههای علوم انسانی به شدت از سوی سران حکومت زیر ذره بین قرار گرفتهاند.
به نظر میرسد کار پالایش رشتههای علوم انسانی از دانشگاه علامه طباطبایی و یا تربیت معلم شروع شود.گنجاندن دو واحد درس تحت عنوان"دفاع مقدس" برای دانشجویان این دانشگاهها تاکیدی بر این مساله است. موارد یاد شده تنها بخشی از نگرانیهای شایع در بین دانشجویان دانشگاههای مختلف سطح شهر تهران است. این در حالی است که فضای عمومی حاکم بر دانشگاهها کاملا ملتهب است و دانشجویان آماده رویارویی با حکومت هستند.
بیشتر دانشجویان به عنوان مهمترین مخالفان در جریان های اخیر وارد کارزار شدند و هنوز هم در صحنهی اول مخالفت با سران حکومت قرار دارند. در واقع دانشجویان در خط مقدم مخالفت باحکومت قرار دارند. پیوند جنبش دانشجویی با بدنه ی جامعه در جریان وقایع پس از انتخابات مهمترین دستاورد جنبش دانشجویی طی سال گذشته بود. بنابراین جنبش دانشجویی تلاش دارد با زنده نگه داشتن روند مبارزه و مقاومت در روند سیاسی کشور تاثیرگذار باشد. شاید مهمترین نکته در این زمینه این باشد که شعارهایی که امروزه در خیابانهای تهران و سراسر شهرهای کشور علیه حاکمیت سر داده میشود نخستین بار از دانشگاه و از سوی جنبش دانشجویی سرداده شد. ترس حاکمیت و دخالت مستقیم نیروهای نظامی در دانشگاه به ویژه سپاه که این روزها مشغول تعیین تکلیف برای روسای دانشگاهها است نشاندهنده و گواه این مساله است.
سپاه در پی آن است تا با تشدید فشار بر دانشگاه و دانشگاهیان مانع پیشروی دانشگاه در جنبش سبز مردم ایران شود. این در حالی است که میتوان گفت یکی از مهمترین ویژگیهای جنبش پیوند عمیق آن با دانشگاه و دانشگاهیان است. با توجه به اعتماد عمومی به دانشگاه نیروهای امنیتی در تلاشند تا ریشه ها و راههای این پیوند را از بین ببرند.
منبع: صفحه ستاد هشتادوهشت در فیسبوک
موج گسترده فیلتر و حذف رسانههای آزاد
در هفتههای اخیر موج فیلتر و حذف پایگاههای اینترنتی و وبلاگها با شدت بیشتری در حال پیشروی است.
به گزارش موج سبز آزادی، در حالی که حامیان کودتا در حال کوبیدن بر طبل "جنگ نرم" هستند، موج شدیدی از فیلتر، حذف و حمله به رسانههای آزاد و اصلاحطلب به وجود آمده است.
این موج جدید حرکتهای اختناق آفرین با فعالیت گروه "گرداب" آغاز شد و سپس با فیلتر و حملات اینترنتی به سایتها و وبلاگها ادامه یافت و اکنون چندی است که با تحت فشار قرار دادن خدمات دهندگان وبلاگ داخل کشور وارد فاز جدیدی شده است. این فشارها به حدی است که دو پایگاه معروف پرشینبلاگ و بلاگفا هر روز مجبور به حذف وبلاگهای بسیاری از حامیان جنبش سبز میشوند.
فیلتر و حذف این وبلاگها که همگی حاوی مطالب اصلاحطلبانه و در چهارچوبهای قانون اساسی است به تدریج باعث کمتر شدن کاربران پایگاههای خدمات وبلاگی ایرانی و استفاده کاربران از سایتهایی مانند بلاگر و وردپرس و یا به راهانداختن پایگاههای اینترنتی شخصی شده است.
به گزارش موج سبز آزادی، در حالی که حامیان کودتا در حال کوبیدن بر طبل "جنگ نرم" هستند، موج شدیدی از فیلتر، حذف و حمله به رسانههای آزاد و اصلاحطلب به وجود آمده است.
این موج جدید حرکتهای اختناق آفرین با فعالیت گروه "گرداب" آغاز شد و سپس با فیلتر و حملات اینترنتی به سایتها و وبلاگها ادامه یافت و اکنون چندی است که با تحت فشار قرار دادن خدمات دهندگان وبلاگ داخل کشور وارد فاز جدیدی شده است. این فشارها به حدی است که دو پایگاه معروف پرشینبلاگ و بلاگفا هر روز مجبور به حذف وبلاگهای بسیاری از حامیان جنبش سبز میشوند.
فیلتر و حذف این وبلاگها که همگی حاوی مطالب اصلاحطلبانه و در چهارچوبهای قانون اساسی است به تدریج باعث کمتر شدن کاربران پایگاههای خدمات وبلاگی ایرانی و استفاده کاربران از سایتهایی مانند بلاگر و وردپرس و یا به راهانداختن پایگاههای اینترنتی شخصی شده است.
حرکت سبز: کنش ایجابی یا واکنش سلبی؟
ما چه «میخواهیم»؟ شاید اولین سوالی که هر حرکت اجتماعی مبتنی بر آگاهی (پس از فرونشستن احساسات اولیهای که محرک ابتدایی آن بوده اند) باید از خود بپرسد، همین سوال است. شفاف کردن اهداف. به نظر میرسد که اهداف هر حرکت اجتماعی میتواند به دو گونهی کلی تقسیم شود: اهداف سلبی و اهداف ایجابی
اهداف سلبی: منظور از اهداف سلبی، تمام چیزهای مشترکی است که آن حرکت اجتماعی به علت نخواستن و نپسندیدنش متولد میشود ودر جهت نفی آنها قدم برمی دارد. به عنوان به نظر میرسد که روح جمعی حرکت سبز، "دروغ" را به عنوان یک پدیدۀ اخلاقی اجتماعی نمیپسندد و در صدد نفی آن است (مصداق: شعار "دروغ ممنوع" و شعارهای مشابه)
اهداف ایجابی: اهداف و خواسته هایی که یک حرکت به دنبال تحقق آنهاست. به عنوان مثال شاید بتوان "توجه به اهمیت قائل شدن برای رأی و نظر مردم از طرف حاکمیت" را یکی از این اهداف دانست که در شعارهایی مثل "خس و خاشاک تویی.." یا امثال آن تجلی یافته است.
تئوریهای جامعه شناختی وجود دارند که به ما می آموزند که یک ویژگی گروههای اجتماعی آنست که در برابر دشمن مشترک، همبستگی های درون گروهی تقویت میشود و تفاوتها و اختلافات درون گروهی به حداقل ممکن میرسد. اما مرحلۀ مهمتر زمانی است که دشمن مشترک گروه از بین رفته یا موضوعیت خود را از دست داده است؛ در چنین وضعیتی اختلافات درون گروهی اوج میگیرند، یکپارچگی و انسجام گروهی را خدشه دار کرده و حتی ممکن است این اختلافات به چند پاره شدن گروه منجر شوند.
این آفت پس از رسیدن به پیروزی هر جنبش اجتماعی آن را تهدید میکند. حال آنکه در صورت عدم شفاف سازی اهداف ایجابی، سناریوی دیگری هم برای جنبش های اجتماعی میتوان تصور شد: گروههای مختلف درگیر جنبش، پیش از پیروزی بر دشمن مشترک، به علت تفاوت شدید در نوع اهداف ایجابی شان، علیرغم داشتن اهداف سلبی مشترک، با یکدیگر دچار اختلاف و درگیری شده، نیروها و توان یکدیگر را هرز برده و در تیجه نتوانند به هدف مشترک اصلی شان یعنی کنار زدن دشمن مشترکشان نائل شوند.
برای جلوگیری از بروز چنین شرایطی، ضرورت فراتر رفتن از هدفگذاری های سلبی و تعمق و شفاف سازی اهداف ایجابی مشترک احساس میشود. به زبان ساده تر، باید ببینیم که "چه میخواهیم؟" (و نه تنها چه چیزهایی را نمیخواهیم؟") ممکن است گفته شود که این دو نوع هدف، دو روی یک سکه هستند؛ یعنی وقتی ما میدانیم که چه چیزی نمیخواهیم، قاعدتاً به طور غیر مستقیم "خواسته هایمان" را مشخص کرده ایم. در پاسخ باید گفت که این ادعا در برخی موارد صحیح است، به عنوان مثال وقتی گفته میشود که "ما از دروغ بیزاریم و خواهان مسؤولینی هستیم که به راحتی دروغ نگویند" در واقع خواسته ی خود را که روی کار آمدن مسؤولانی صادق است به صورت بیان کرده ایم. اما همیشه اینطور نیست.
فرض کنید که تمامی افراد حاضر در یک جنبش اجتماعی با هم در داشتن این عقیده مشترک باشند که رفتار سیاسی و اخلاقی فعلی حاکمیت را نمیپسندند. اما این به این معنا نیست که داری یک تصویر واحد و مشترک از سیستم حکمرانی مطلوب هستند؛ چه بسا تصویر آنها از وضعیت مطلوب با یکدیگر نه تنها تفاوت که تناقض داشته باشد. به عنوان مثال برخی ممکن است شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" (شعار برخی در روز قدس) را سر داده و حکومتی مبتنی بر مبانی سکولاریستی را به عوان جایگزین مطرح نمایند. حال آنکه برخی دیگر، به شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" معتقد باشند و هدف خود را بازگشت به آنچه "مبانی اسلامی واقعی" و "خط و سیرۀ امام خمینی" میدانند عنوان کنند (نگ. سخنان کروبی در جمع معلمان. دو روز پیش از روز قدس).
پس همواره از طریق دنبال کردن اهداف سلبی (نخواستنی ها)، نمیتوان به تعیین چیستی اهداف ایجابی (خواستنی ها) رسید. راه حل به نظر آنست که گروههای اجتماعی مختلف عضو جنبش اجتماعی، با تأمل کردن بر "آنچه میخواهند" ها، اهداف ایجابی خود را مشخص نمایند. سپس به رایزنی با سایر خرده گروههای حاضر در جنبش بپردازند و تلاش کنند تا به یک سری اهداف ایجابی که به صورت حداقلی مد نظر تمام گروههای درون جنبش است، دست یابند. پس از دست یافتن به این اهداف ایجابی "حداقلی" مشترک، لازم است تا تمامی خرده گروها در تمامی رفتارها و گفتارهای خود به مقتضیات آن اهداف پایبند باشند.
به عنوان مثال اگر هدف مشرکی تحت عنوان اجرای بی کم و کاست قانون اساسی فعلی به عنوان هدف حداقلی تمام گروههای حاضر در جنبش تعریف شد، نباید شعارهایی خارج از چهارچوب این توافق از سوی طرفداران هر یک از گروهها داده شود که وحدت درون گروهی جنبش را با خطر مواجه نماید (مانند شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی") به نظر میرسد منطقاً نقش دو دسته از کنشگران در هر حرکت اجتماعی در هدفگذاری های ایجابی بیش از سایر کنشگران است. دلیل این امر را هم میتوان در غلبۀ ویژگی عقلانی-تحلیلی اهداف ایجابی نسبت به ویژگی احساسی-واکنشی اهداف سلبی جستجو کرد.
این دو گروه در شرایط فعلی عبارتند از: رهبران سیاسی و کاریزماتیک جنبش (در این حرکت به عنوان مثال آقایان موسوی و کروبی و تا حدی خاتمی) و نخبه گان فکری و فرهنگی (نظیر مراجع تقلید، اساتید دانشگاه [به خصوص در رشته های انسانی و علوم اجتماعی] و دانشجویان). هر دوی این گروهها از هنجارفرستان مهم جامعه محسوب میشوند و کوتاهی آنان در تلاش برای شفاف کردن و به توافق رسیدن بر سر اهداف ایجابی جنبش، لطمات جبران ناپذیری به آن حرکت اجتماعی به طور خاص و آسیبهای پیش بینی ناپذیری به جامعه به طور اعم وارد خواهد کرد.
لازم به ذکراست که از آنجاییکه نمیتوان تصور کرد که یک حرکت اجتماعی فاقد مدیریت یا رهبری باشد، در صورت عدم ایفای نقش روشنگری و هدفگذاری دقیق برای کنشگران از سوی نخبه گان فکری و فرهنگی جامعه، امکان پر شدن این خلا رهبری توسط افرادی که دارای صلاحیتهای حداقلی برای بر عهده گیری نقش رهبری حرکت نیستند وجود دارد که نتایج ناخواسته و نامطلوب فراوانی را به دنبال خواهد داشت. حال سؤال این است که حرکت اجتماعی که از آن به عنوان "جنبش سبز" یاد میشود دارای اهداف ایجابی مشخصی هست یا تنها با تکیه بر اهداف سلبی به جلو حرکت کرده است؟
پاسخ به این سوال را باید قاعدتا ً در دو سطح جستجو کرد: سطح اول، رهبران جنبش و سطح دوم، کنشگران (مردم دلبسته به جنبش).
در سطح اول و با توجه به آنچه از گفتارها و اطلاعیه های صادر شده از سوی دو رهبر جنبش، میرحسین موسوی و مهدی کروبی برمیآید، اهداف ایجابی تعیین شده اند که عبارتند از:
- اصلاح امور در چهارچوب قانون اساسی فعلی و به اجرا درآمدن اصول تعطیل شدۀ قانون اساسی فعلی در قسمتهایی که به حقوق مردم در برابر حاکمیت پرداخته است (مانند اجرای اصولی از قانون اساسی که به آزادی بیان، آزادی اعتراضات آرام و مدنی و ... پرداخته است)
- پایبند شدن حاکمیت به قوانین موجود و جلوگیری از قانونشکنی ها و اقدامات خودسرانه و دیکتاتورمآبانۀ حاکمیت
- مشخص شدن مسببین و عاملان اقدامات غیرقانونی صورت گرفته علیه معترضان به نتایج انتخابات طی چهار ماه گذشته و مجازات آنها
- باطل شدن انتخابات و تجدید آن و یا تعیین یک گروه بیطرف برای بررسی دلایل و مدارک مبنی بر تقلب فاحش در انتخابات
اما در سطح دوم به نظر میرسد شعارها و خواسته ها بیشتر حالت سلبی و احساسی داشته و کمتر به اهداف ایجابی که از سوی رهبران جنبش تعیین شده است اشاره دارد. شاید علت این مسأله را بتوان در کم کاری نخبه گان و یا رهبران سیاسی جنبش در تأکید بر این اهداف ایجابی و و توجیه نکردن کنشگران این حرکت دانست. آفتی که با این شرایط جنبش سبز را تهدید میکند، "احساس زدگی"، "واکنشی شدن" و "انفعالی شدن" حرکت است.
اهداف سلبی: منظور از اهداف سلبی، تمام چیزهای مشترکی است که آن حرکت اجتماعی به علت نخواستن و نپسندیدنش متولد میشود ودر جهت نفی آنها قدم برمی دارد. به عنوان به نظر میرسد که روح جمعی حرکت سبز، "دروغ" را به عنوان یک پدیدۀ اخلاقی اجتماعی نمیپسندد و در صدد نفی آن است (مصداق: شعار "دروغ ممنوع" و شعارهای مشابه)
اهداف ایجابی: اهداف و خواسته هایی که یک حرکت به دنبال تحقق آنهاست. به عنوان مثال شاید بتوان "توجه به اهمیت قائل شدن برای رأی و نظر مردم از طرف حاکمیت" را یکی از این اهداف دانست که در شعارهایی مثل "خس و خاشاک تویی.." یا امثال آن تجلی یافته است.
تئوریهای جامعه شناختی وجود دارند که به ما می آموزند که یک ویژگی گروههای اجتماعی آنست که در برابر دشمن مشترک، همبستگی های درون گروهی تقویت میشود و تفاوتها و اختلافات درون گروهی به حداقل ممکن میرسد. اما مرحلۀ مهمتر زمانی است که دشمن مشترک گروه از بین رفته یا موضوعیت خود را از دست داده است؛ در چنین وضعیتی اختلافات درون گروهی اوج میگیرند، یکپارچگی و انسجام گروهی را خدشه دار کرده و حتی ممکن است این اختلافات به چند پاره شدن گروه منجر شوند.
این آفت پس از رسیدن به پیروزی هر جنبش اجتماعی آن را تهدید میکند. حال آنکه در صورت عدم شفاف سازی اهداف ایجابی، سناریوی دیگری هم برای جنبش های اجتماعی میتوان تصور شد: گروههای مختلف درگیر جنبش، پیش از پیروزی بر دشمن مشترک، به علت تفاوت شدید در نوع اهداف ایجابی شان، علیرغم داشتن اهداف سلبی مشترک، با یکدیگر دچار اختلاف و درگیری شده، نیروها و توان یکدیگر را هرز برده و در تیجه نتوانند به هدف مشترک اصلی شان یعنی کنار زدن دشمن مشترکشان نائل شوند.
برای جلوگیری از بروز چنین شرایطی، ضرورت فراتر رفتن از هدفگذاری های سلبی و تعمق و شفاف سازی اهداف ایجابی مشترک احساس میشود. به زبان ساده تر، باید ببینیم که "چه میخواهیم؟" (و نه تنها چه چیزهایی را نمیخواهیم؟") ممکن است گفته شود که این دو نوع هدف، دو روی یک سکه هستند؛ یعنی وقتی ما میدانیم که چه چیزی نمیخواهیم، قاعدتاً به طور غیر مستقیم "خواسته هایمان" را مشخص کرده ایم. در پاسخ باید گفت که این ادعا در برخی موارد صحیح است، به عنوان مثال وقتی گفته میشود که "ما از دروغ بیزاریم و خواهان مسؤولینی هستیم که به راحتی دروغ نگویند" در واقع خواسته ی خود را که روی کار آمدن مسؤولانی صادق است به صورت بیان کرده ایم. اما همیشه اینطور نیست.
فرض کنید که تمامی افراد حاضر در یک جنبش اجتماعی با هم در داشتن این عقیده مشترک باشند که رفتار سیاسی و اخلاقی فعلی حاکمیت را نمیپسندند. اما این به این معنا نیست که داری یک تصویر واحد و مشترک از سیستم حکمرانی مطلوب هستند؛ چه بسا تصویر آنها از وضعیت مطلوب با یکدیگر نه تنها تفاوت که تناقض داشته باشد. به عنوان مثال برخی ممکن است شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" (شعار برخی در روز قدس) را سر داده و حکومتی مبتنی بر مبانی سکولاریستی را به عوان جایگزین مطرح نمایند. حال آنکه برخی دیگر، به شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" معتقد باشند و هدف خود را بازگشت به آنچه "مبانی اسلامی واقعی" و "خط و سیرۀ امام خمینی" میدانند عنوان کنند (نگ. سخنان کروبی در جمع معلمان. دو روز پیش از روز قدس).
پس همواره از طریق دنبال کردن اهداف سلبی (نخواستنی ها)، نمیتوان به تعیین چیستی اهداف ایجابی (خواستنی ها) رسید. راه حل به نظر آنست که گروههای اجتماعی مختلف عضو جنبش اجتماعی، با تأمل کردن بر "آنچه میخواهند" ها، اهداف ایجابی خود را مشخص نمایند. سپس به رایزنی با سایر خرده گروههای حاضر در جنبش بپردازند و تلاش کنند تا به یک سری اهداف ایجابی که به صورت حداقلی مد نظر تمام گروههای درون جنبش است، دست یابند. پس از دست یافتن به این اهداف ایجابی "حداقلی" مشترک، لازم است تا تمامی خرده گروها در تمامی رفتارها و گفتارهای خود به مقتضیات آن اهداف پایبند باشند.
به عنوان مثال اگر هدف مشرکی تحت عنوان اجرای بی کم و کاست قانون اساسی فعلی به عنوان هدف حداقلی تمام گروههای حاضر در جنبش تعریف شد، نباید شعارهایی خارج از چهارچوب این توافق از سوی طرفداران هر یک از گروهها داده شود که وحدت درون گروهی جنبش را با خطر مواجه نماید (مانند شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی") به نظر میرسد منطقاً نقش دو دسته از کنشگران در هر حرکت اجتماعی در هدفگذاری های ایجابی بیش از سایر کنشگران است. دلیل این امر را هم میتوان در غلبۀ ویژگی عقلانی-تحلیلی اهداف ایجابی نسبت به ویژگی احساسی-واکنشی اهداف سلبی جستجو کرد.
این دو گروه در شرایط فعلی عبارتند از: رهبران سیاسی و کاریزماتیک جنبش (در این حرکت به عنوان مثال آقایان موسوی و کروبی و تا حدی خاتمی) و نخبه گان فکری و فرهنگی (نظیر مراجع تقلید، اساتید دانشگاه [به خصوص در رشته های انسانی و علوم اجتماعی] و دانشجویان). هر دوی این گروهها از هنجارفرستان مهم جامعه محسوب میشوند و کوتاهی آنان در تلاش برای شفاف کردن و به توافق رسیدن بر سر اهداف ایجابی جنبش، لطمات جبران ناپذیری به آن حرکت اجتماعی به طور خاص و آسیبهای پیش بینی ناپذیری به جامعه به طور اعم وارد خواهد کرد.
لازم به ذکراست که از آنجاییکه نمیتوان تصور کرد که یک حرکت اجتماعی فاقد مدیریت یا رهبری باشد، در صورت عدم ایفای نقش روشنگری و هدفگذاری دقیق برای کنشگران از سوی نخبه گان فکری و فرهنگی جامعه، امکان پر شدن این خلا رهبری توسط افرادی که دارای صلاحیتهای حداقلی برای بر عهده گیری نقش رهبری حرکت نیستند وجود دارد که نتایج ناخواسته و نامطلوب فراوانی را به دنبال خواهد داشت. حال سؤال این است که حرکت اجتماعی که از آن به عنوان "جنبش سبز" یاد میشود دارای اهداف ایجابی مشخصی هست یا تنها با تکیه بر اهداف سلبی به جلو حرکت کرده است؟
پاسخ به این سوال را باید قاعدتا ً در دو سطح جستجو کرد: سطح اول، رهبران جنبش و سطح دوم، کنشگران (مردم دلبسته به جنبش).
در سطح اول و با توجه به آنچه از گفتارها و اطلاعیه های صادر شده از سوی دو رهبر جنبش، میرحسین موسوی و مهدی کروبی برمیآید، اهداف ایجابی تعیین شده اند که عبارتند از:
- اصلاح امور در چهارچوب قانون اساسی فعلی و به اجرا درآمدن اصول تعطیل شدۀ قانون اساسی فعلی در قسمتهایی که به حقوق مردم در برابر حاکمیت پرداخته است (مانند اجرای اصولی از قانون اساسی که به آزادی بیان، آزادی اعتراضات آرام و مدنی و ... پرداخته است)
- پایبند شدن حاکمیت به قوانین موجود و جلوگیری از قانونشکنی ها و اقدامات خودسرانه و دیکتاتورمآبانۀ حاکمیت
- مشخص شدن مسببین و عاملان اقدامات غیرقانونی صورت گرفته علیه معترضان به نتایج انتخابات طی چهار ماه گذشته و مجازات آنها
- باطل شدن انتخابات و تجدید آن و یا تعیین یک گروه بیطرف برای بررسی دلایل و مدارک مبنی بر تقلب فاحش در انتخابات
اما در سطح دوم به نظر میرسد شعارها و خواسته ها بیشتر حالت سلبی و احساسی داشته و کمتر به اهداف ایجابی که از سوی رهبران جنبش تعیین شده است اشاره دارد. شاید علت این مسأله را بتوان در کم کاری نخبه گان و یا رهبران سیاسی جنبش در تأکید بر این اهداف ایجابی و و توجیه نکردن کنشگران این حرکت دانست. آفتی که با این شرایط جنبش سبز را تهدید میکند، "احساس زدگی"، "واکنشی شدن" و "انفعالی شدن" حرکت است.
وقتی رسانه ضد ملی هم کم می آورد
امروز ظهر یک بار دیگر چهره فریبکار و دروغگوی صدا و سیمای ضد ملی نمایان شد؛ وقتی با آب و تاب فراوان از سخنرانی تاثیرگذار(!) رئیس دولت خودساخته سخن میگفت. در حالیکه بسیاری از حاضران در سالن در هنگام سخنرانی او سالن را ترک کرده بودند رسانه ضد ملی که سعی داشت این سخنرانی را بسیار مهم و پر ابهت نشان دهد با پخش تصاویر بسته، نماهای نامشخص و نیز تصاویر خود رئیس دولت تلاش کرد تا حد امکان از فضاحتهای به بار آمده در نیویورک بکاهد.
برای مثال یکی از تصاویری که در مجموع در دو خبر ساعت سیزده شبکه خبر و ساعت چهارده شبکه یک حداقل هفت بار (در طی کمتر از ده دقیقه پخش سخنان رئیس دولت کودتا) به نمایش در آمد صحنه ای بود که در آن چند ردیف از نمایندگان کشورهای پاراگوئه، موریتانی و لیبریا (و یکی دو کشور ناشناس دیگر) به سخنان او گوش میکردند. در این نمای تکراری هیچ تصویری از صندلی های اطراف نمایش داده نشد.
سیمای ضد ملی که واقعاً تصویری برای نمایش نداشت مجبور بود در فواصل زمانی حدوداً یک دقیقه این صحنه تکراری را پخش کند، در حالیکه تقریباً بیش از نیمی از زمان پخش خبر، به جایگاه سخنگو اختصاص داشت و هیچ تصویری از سالن نمایش داده نمیشد. البته استقبال از سخنان این فرد خودشیفته به حدی زیاد بود که حتی در همین چند لحظه نمایش خبر سخنرانی نیز رسانه ضد ملی در چند ثانیه نمایش صندلی های جلو مجبور شد صندلی های خالی را نشان دهد، اگرچه بخاطر وضعیت غیر عادی سالن و خلوت بودن ردیفها هیچ صحنه بازی از سالن را نمایش ندادند. جالب توجه است که در اخبار تلویزیون هیچ اشاره ای به وضعیت سالن نشد.
شبکه خبر برای سرپوش گذاشتن بر این افتضاح رسانه ای بلافاصله پس از نمایش سخنرانی احمدی نژاد با دعوت از یک کارشناس خبری خود به تحلیل ابعاد حادثه پرداخت، کارشناس که سعی میکرد معترضین به حضور احمدی نژاد را به لابی های صهیونیستی مرتبط کند بارها تاکید کرد تجمع کنندگانی که از کشورهای دیگر به نیویورک آورده شده بودند بسیار کم تعداد بودند و این تجمع به شکست انجامید.
اما واقعیت چیز دیگری است، تعداد قابل توجه هموطنان ما در آن سوی مرزها و شعارهای آنها در اعتراض به حضور احمدی نژاد و همچنین حمایت از جنبش سبز و یادآوری خاطره شهدا و اسرای جنبش به حدی تاثیرگذار بود که بسیاری از وجدانهای بیدار مجمع عمومی سازمان ملل را مجبور به ترک سالن در هنگام سخنرانی نماینده غیر قانونی ملت ایران کرد.
برگرفته از: وبلاگ اسلام سبز
برای مثال یکی از تصاویری که در مجموع در دو خبر ساعت سیزده شبکه خبر و ساعت چهارده شبکه یک حداقل هفت بار (در طی کمتر از ده دقیقه پخش سخنان رئیس دولت کودتا) به نمایش در آمد صحنه ای بود که در آن چند ردیف از نمایندگان کشورهای پاراگوئه، موریتانی و لیبریا (و یکی دو کشور ناشناس دیگر) به سخنان او گوش میکردند. در این نمای تکراری هیچ تصویری از صندلی های اطراف نمایش داده نشد.
سیمای ضد ملی که واقعاً تصویری برای نمایش نداشت مجبور بود در فواصل زمانی حدوداً یک دقیقه این صحنه تکراری را پخش کند، در حالیکه تقریباً بیش از نیمی از زمان پخش خبر، به جایگاه سخنگو اختصاص داشت و هیچ تصویری از سالن نمایش داده نمیشد. البته استقبال از سخنان این فرد خودشیفته به حدی زیاد بود که حتی در همین چند لحظه نمایش خبر سخنرانی نیز رسانه ضد ملی در چند ثانیه نمایش صندلی های جلو مجبور شد صندلی های خالی را نشان دهد، اگرچه بخاطر وضعیت غیر عادی سالن و خلوت بودن ردیفها هیچ صحنه بازی از سالن را نمایش ندادند. جالب توجه است که در اخبار تلویزیون هیچ اشاره ای به وضعیت سالن نشد.
شبکه خبر برای سرپوش گذاشتن بر این افتضاح رسانه ای بلافاصله پس از نمایش سخنرانی احمدی نژاد با دعوت از یک کارشناس خبری خود به تحلیل ابعاد حادثه پرداخت، کارشناس که سعی میکرد معترضین به حضور احمدی نژاد را به لابی های صهیونیستی مرتبط کند بارها تاکید کرد تجمع کنندگانی که از کشورهای دیگر به نیویورک آورده شده بودند بسیار کم تعداد بودند و این تجمع به شکست انجامید.
اما واقعیت چیز دیگری است، تعداد قابل توجه هموطنان ما در آن سوی مرزها و شعارهای آنها در اعتراض به حضور احمدی نژاد و همچنین حمایت از جنبش سبز و یادآوری خاطره شهدا و اسرای جنبش به حدی تاثیرگذار بود که بسیاری از وجدانهای بیدار مجمع عمومی سازمان ملل را مجبور به ترک سالن در هنگام سخنرانی نماینده غیر قانونی ملت ایران کرد.
برگرفته از: وبلاگ اسلام سبز
پیامگونه دکتر محمد ملکی برای بازگشایی دانشگاه
عمار ملکی
يکماه از به بند کشيده شدن دگر بارۀ سنگربان پير و دلیر دانشگاه، دکتر محمد ملکي گذشت و اين ماهگرد مصادف با روز بازگشايي دانشگاهها و مدارس شده است. امروز نه بعنوان فرزند این استاد پیشکسوت و رنجدیده، بلکه بعنوان یک دانشجو، جای خالی پیامهای امیدبخش وی را بمناسبت آغاز سال تحصیلی احساس کردم. با خود اندیشیدم که در بند نگه داشتن او در هنگامه بازگشایی دانشگاه علیرغم وضعیت ناگوار سلامتی وی تصادفی نیست. شاید حاکمان خواسته اند در این روزهای بحرانی، قلم او را ساکت نگه دارند تا که فریاد حق خواهی و آزادیخواهی دانشگاهیان را سر ندهد. غافل از اینکه او پیش ترحرف را زده است و درد را گفته است. او را تصور کردم که در گوشه ای از خلوتگه خویش با پشتی خمیده از تحمل ستم دوران، ساده و صادق، دردمند و عاشق، آرام و پر صلابت، تن خسته و پرامید نشسته و بمناسبت بازگشایی دانشگاه برای دانشجویان پیامی مینویسد. نوشته ها و نامههای پیشین اش را ورق زدم. احساس کردم که از سلول تنهایی اش صدایم میزد که پیام من را برای دانشگاهیان بخوان. بار دیگر نامه هایش را مرور کردم و دریافتم که پیام امروزش را دیروز نوشته بود و انگار میخواست پیامگونه زیر که تمامی کلماتش را پیشتر خود نوشته است، بار دیگر به گوش دانشگاهیان و مردم برساند.
با نام آزادی، آگاهی و عدالت*
به دانشگاهیان
سنگربانان آزادی و عدالت
"آن روز كه رضاشاه پای به صحن دانشگاه تهران گذاشت تا مكانی را افتتاح كند كه میدانست در آیندة ایران نقش اساسی بازی خواهد كرد (بهمن 1313) آیا تصور میكرد سنگری را ساخته است كه سنگربانان آن به زودی استبداد و بیعدالتی را نشانه خواهند گرفت و صاحبان زر و زور و تزویر را نگران خواهند ساخت و آیا رضاشاه میدانست وقتی پایش را از دانشگاه بیرون بگذارد و سنگر به تصرف دانشجویان و استادان درآید، اندیشههای پرتاب شده از این سنگر خواب راحت را بر زورگویان و استثمارگران حرام خواهد كرد و آیا او هرگز میاندیشید كه جبهة جدیدی علیه خودش باز كرده كه دودمان او و جانشیناش را به باد خواهد داد و خشنترین نوع استبداد (به قول آیتالله طالقانی: استبداد دینی) هم موفق به فتح این سنگر نخواهد شد."(1)
"دیدیم چگونه نهالی كه در 16 آذر 32 كاشته شد به بار نشست و 18 تیر 78 بار دیگر از سنگر آزادی فریاد مرگ بر دیكتاتوری برخواست كه تا امروز ادامه دارد و دانشجویان و استادان دانشگاههای كشور هزینه آن را میپردازند و به مقاومت ادامه میدهند. امروز استادان و دانشجویان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حكومت بر دانشگاهها و از بین رفتن استقلال محیطهای علمی را احساس میكنند زیرا رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع كنند و نگذارند به حریم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و این خصلت دانشجویی است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بیعدالتی و دیكتاتوری ادامه دارد."(2)
"نگاهی به آنچه پیش و پس از انقلاب ضد سلطنتی بر دانشگاه ها گذشته نشانگر این واقعیت است که دشمنان آزادی هرگز نتوانسته اند یا نخواسته اند بفهمند که بسیاری از دانشگاهیان که دل در گروی آزادی مردم دارند ، هیچگاه اجازه نخواهند داد سنگر آزادی به دست استبدادیان تسخیر شود. تاریخ گواه است هر گاه دانشگاهها مورد هجوم دشمنان قرار گرفته اند، همبستگی میان استاد و دانشجو سد محکمی در برابر استبدادیان به وجود آورده است."(3)
"آنگونه كه شاهد بودهایم هیچ تحول و دگرگونی اساسی در كشور بدون حضور فعال دانشجویان متصور نیست و این رسالتی است كه مردم بعهده دانشگاهیان نهادهاند و از آنجا كه فعالیت سیاسی دانشجویان معطوف به كسب قدرت سیاسی نیست، تنها در جهت انتقال خواستههای اجتماعی و اعمالِ فشار در جهت اصلاح وضعیت موجود یا تغییر ساختار سیاسی در مسیر رسیدن به خواستههای جامعه عمل میكند"(1)
"امروز كه قدرت به دستان برای لاپوشانی شكستهای خود در زمینههای گونهگون تلاش میكنند تا سنگر دانشگاهها را تضعیف كنند و در پندار خود این سنگ بزرگ را از پیش پایشان بردارند وظیفه و رسالت دانشجویان در تلاش برای تحول و دگرگونی، آشكار و آشكارتر میگردد."(1)
"در خیال خود زمینهسازی برای كودتای فرهنگی دوم می نمایند. مطمئن باشید با این حركات زشت و دیوانهوار نمیتوانید صدای انتقاد دانشجویان را خاموش و این سنگرهای آزادی را تخریب كنید. راستی در ذهنِ شما چه میگذرد و انگیزهتان از این كارهای مسخره چیست؟ میخواهید آزموده را بار دیگر بیازمایید؟ كمی فكر كنید نتیجه بستن دانشگاهها، كشتار وحشیانه دهه شصت و نسلكشی سال 67 در زندانها كه عمده قربانیان آن دانشگاهیان بودند، قتلهای زنجیرهای، ترور دگراندیشان، حملة سال 78 به دانشگاهها و كشتار و زندانی كردن دانشجویان چه مشكلی از مشكلاتِ عدیدة «نظام ولائی» را حل كرد كه امروز میخواهید با تغییر صحنه بار دیگر آن نمایشها را تكرار كنید؟
ای شما صاحبان قدرت، نگاهی به تاریخ بیاندازید و از سرنوشتِ فرعونها، نمرودها، استالینها، هیتلرها، صدامها عبرت بگیرید ــ اگرچه نخواهید گرفت، ــ مطمئن باشید این فرمانِ تاریخ و قانونمندی حاكم بر این جهان است كه «الملك یبقی مع الكفر ولایبقی مع الظلم» (جهان با كفر باقی میماند اما با ظلم نه)، مرگ ظلم و ظالم دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. و حتماً فراخواهد رسید. من دگربار فریاد میكنم اگر نه یك بار ده بار هم كودتای فرهنگی با نام انقلاب فرهنگی بكنید باز دانشگاهها «سنگر آزادی» باقی خواهند ماند." (4)
با سلام به دانشگاه، سنگر تسخیرناپذیر عدالت و آزادی
دکتر محمد ملکی
آری او حرف را زده است و درد را گفته است. در خانه اگر کس است یک حرف بس است. کاش حاکمان میفهمیدند که دربند نگه داشتن او و دیگر دانش آموختگان ایران، دردی از نظامشان دوا نمیکند. او را که آبروی دانشگاه است رها کنید تا مباد گزندی بر جسم و جانش رسد. مگذارید که آتش خشم دانشجویان، استادان و مردمان بیش از این شعلهور شود. کاری نکنید که بدنامیتان در میان دانشگاهیان و فرهیختگان جهان افزونتر شود.(5)
پینوشت:
* تمامی عبارات آغاز و پایان نیز از نامه های پیشین دکتر محمد ملکی است و آنها که با ادبیات وی آشنایی دارند، این واژگان را میشناسند. تمامی متن این پیامگونه نیز از نامه ها و پیامهای پیشین اوست.
1- «دانشگاه، سنگر تسخیرناپذیر»، محمد ملکی، مهر 86
2- «16 آذر روزِ برافراشته شدن پرچم مقاومت»، محمد ملکی، آذر 86
3- «پیام به استادان و دانشجویان عزیز»، محمد ملکی، 27 خرداد 88
4- «سراب عدالت و خواب کودتای فرهنگی دوم»، محمد ملکی، 29 اردیبهشت 86
5- اخیرا 343 نفر از دانشگاهیان جهان با اشاره به زندانی بودن دکتر ملکی، نگرانی عمیق خود را از وضعیت وخیم دانشگاههای ایران ابراز کردهاند و خواستار متوقف شدن تعرض به حریم دانشگاهها شدهاند.
يکماه از به بند کشيده شدن دگر بارۀ سنگربان پير و دلیر دانشگاه، دکتر محمد ملکي گذشت و اين ماهگرد مصادف با روز بازگشايي دانشگاهها و مدارس شده است. امروز نه بعنوان فرزند این استاد پیشکسوت و رنجدیده، بلکه بعنوان یک دانشجو، جای خالی پیامهای امیدبخش وی را بمناسبت آغاز سال تحصیلی احساس کردم. با خود اندیشیدم که در بند نگه داشتن او در هنگامه بازگشایی دانشگاه علیرغم وضعیت ناگوار سلامتی وی تصادفی نیست. شاید حاکمان خواسته اند در این روزهای بحرانی، قلم او را ساکت نگه دارند تا که فریاد حق خواهی و آزادیخواهی دانشگاهیان را سر ندهد. غافل از اینکه او پیش ترحرف را زده است و درد را گفته است. او را تصور کردم که در گوشه ای از خلوتگه خویش با پشتی خمیده از تحمل ستم دوران، ساده و صادق، دردمند و عاشق، آرام و پر صلابت، تن خسته و پرامید نشسته و بمناسبت بازگشایی دانشگاه برای دانشجویان پیامی مینویسد. نوشته ها و نامههای پیشین اش را ورق زدم. احساس کردم که از سلول تنهایی اش صدایم میزد که پیام من را برای دانشگاهیان بخوان. بار دیگر نامه هایش را مرور کردم و دریافتم که پیام امروزش را دیروز نوشته بود و انگار میخواست پیامگونه زیر که تمامی کلماتش را پیشتر خود نوشته است، بار دیگر به گوش دانشگاهیان و مردم برساند.
با نام آزادی، آگاهی و عدالت*
به دانشگاهیان
سنگربانان آزادی و عدالت
"آن روز كه رضاشاه پای به صحن دانشگاه تهران گذاشت تا مكانی را افتتاح كند كه میدانست در آیندة ایران نقش اساسی بازی خواهد كرد (بهمن 1313) آیا تصور میكرد سنگری را ساخته است كه سنگربانان آن به زودی استبداد و بیعدالتی را نشانه خواهند گرفت و صاحبان زر و زور و تزویر را نگران خواهند ساخت و آیا رضاشاه میدانست وقتی پایش را از دانشگاه بیرون بگذارد و سنگر به تصرف دانشجویان و استادان درآید، اندیشههای پرتاب شده از این سنگر خواب راحت را بر زورگویان و استثمارگران حرام خواهد كرد و آیا او هرگز میاندیشید كه جبهة جدیدی علیه خودش باز كرده كه دودمان او و جانشیناش را به باد خواهد داد و خشنترین نوع استبداد (به قول آیتالله طالقانی: استبداد دینی) هم موفق به فتح این سنگر نخواهد شد."(1)
"دیدیم چگونه نهالی كه در 16 آذر 32 كاشته شد به بار نشست و 18 تیر 78 بار دیگر از سنگر آزادی فریاد مرگ بر دیكتاتوری برخواست كه تا امروز ادامه دارد و دانشجویان و استادان دانشگاههای كشور هزینه آن را میپردازند و به مقاومت ادامه میدهند. امروز استادان و دانشجویان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حكومت بر دانشگاهها و از بین رفتن استقلال محیطهای علمی را احساس میكنند زیرا رؤسا و مسئولان انتصابی هرگز نمیتوانند یا نمیخواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع كنند و نگذارند به حریم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادی و عدالت و این خصلت دانشجویی است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بیعدالتی و دیكتاتوری ادامه دارد."(2)
"نگاهی به آنچه پیش و پس از انقلاب ضد سلطنتی بر دانشگاه ها گذشته نشانگر این واقعیت است که دشمنان آزادی هرگز نتوانسته اند یا نخواسته اند بفهمند که بسیاری از دانشگاهیان که دل در گروی آزادی مردم دارند ، هیچگاه اجازه نخواهند داد سنگر آزادی به دست استبدادیان تسخیر شود. تاریخ گواه است هر گاه دانشگاهها مورد هجوم دشمنان قرار گرفته اند، همبستگی میان استاد و دانشجو سد محکمی در برابر استبدادیان به وجود آورده است."(3)
"آنگونه كه شاهد بودهایم هیچ تحول و دگرگونی اساسی در كشور بدون حضور فعال دانشجویان متصور نیست و این رسالتی است كه مردم بعهده دانشگاهیان نهادهاند و از آنجا كه فعالیت سیاسی دانشجویان معطوف به كسب قدرت سیاسی نیست، تنها در جهت انتقال خواستههای اجتماعی و اعمالِ فشار در جهت اصلاح وضعیت موجود یا تغییر ساختار سیاسی در مسیر رسیدن به خواستههای جامعه عمل میكند"(1)
"امروز كه قدرت به دستان برای لاپوشانی شكستهای خود در زمینههای گونهگون تلاش میكنند تا سنگر دانشگاهها را تضعیف كنند و در پندار خود این سنگ بزرگ را از پیش پایشان بردارند وظیفه و رسالت دانشجویان در تلاش برای تحول و دگرگونی، آشكار و آشكارتر میگردد."(1)
"در خیال خود زمینهسازی برای كودتای فرهنگی دوم می نمایند. مطمئن باشید با این حركات زشت و دیوانهوار نمیتوانید صدای انتقاد دانشجویان را خاموش و این سنگرهای آزادی را تخریب كنید. راستی در ذهنِ شما چه میگذرد و انگیزهتان از این كارهای مسخره چیست؟ میخواهید آزموده را بار دیگر بیازمایید؟ كمی فكر كنید نتیجه بستن دانشگاهها، كشتار وحشیانه دهه شصت و نسلكشی سال 67 در زندانها كه عمده قربانیان آن دانشگاهیان بودند، قتلهای زنجیرهای، ترور دگراندیشان، حملة سال 78 به دانشگاهها و كشتار و زندانی كردن دانشجویان چه مشكلی از مشكلاتِ عدیدة «نظام ولائی» را حل كرد كه امروز میخواهید با تغییر صحنه بار دیگر آن نمایشها را تكرار كنید؟
ای شما صاحبان قدرت، نگاهی به تاریخ بیاندازید و از سرنوشتِ فرعونها، نمرودها، استالینها، هیتلرها، صدامها عبرت بگیرید ــ اگرچه نخواهید گرفت، ــ مطمئن باشید این فرمانِ تاریخ و قانونمندی حاكم بر این جهان است كه «الملك یبقی مع الكفر ولایبقی مع الظلم» (جهان با كفر باقی میماند اما با ظلم نه)، مرگ ظلم و ظالم دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. و حتماً فراخواهد رسید. من دگربار فریاد میكنم اگر نه یك بار ده بار هم كودتای فرهنگی با نام انقلاب فرهنگی بكنید باز دانشگاهها «سنگر آزادی» باقی خواهند ماند." (4)
با سلام به دانشگاه، سنگر تسخیرناپذیر عدالت و آزادی
دکتر محمد ملکی
آری او حرف را زده است و درد را گفته است. در خانه اگر کس است یک حرف بس است. کاش حاکمان میفهمیدند که دربند نگه داشتن او و دیگر دانش آموختگان ایران، دردی از نظامشان دوا نمیکند. او را که آبروی دانشگاه است رها کنید تا مباد گزندی بر جسم و جانش رسد. مگذارید که آتش خشم دانشجویان، استادان و مردمان بیش از این شعلهور شود. کاری نکنید که بدنامیتان در میان دانشگاهیان و فرهیختگان جهان افزونتر شود.(5)
پینوشت:
* تمامی عبارات آغاز و پایان نیز از نامه های پیشین دکتر محمد ملکی است و آنها که با ادبیات وی آشنایی دارند، این واژگان را میشناسند. تمامی متن این پیامگونه نیز از نامه ها و پیامهای پیشین اوست.
1- «دانشگاه، سنگر تسخیرناپذیر»، محمد ملکی، مهر 86
2- «16 آذر روزِ برافراشته شدن پرچم مقاومت»، محمد ملکی، آذر 86
3- «پیام به استادان و دانشجویان عزیز»، محمد ملکی، 27 خرداد 88
4- «سراب عدالت و خواب کودتای فرهنگی دوم»، محمد ملکی، 29 اردیبهشت 86
5- اخیرا 343 نفر از دانشگاهیان جهان با اشاره به زندانی بودن دکتر ملکی، نگرانی عمیق خود را از وضعیت وخیم دانشگاههای ایران ابراز کردهاند و خواستار متوقف شدن تعرض به حریم دانشگاهها شدهاند.
پشت پرده جریان شهادت ساختگی سعیدهپورآقایی چه گذشت؟
ماجرای سعیده پورآقایی امروز نقل محافل کودتا شده و برخی از حامیان بیخبر کودتا را در شادی یک کشف بزرگ فرو برده است. نکتهای که در اینجا نهفته است، هوشیاری و درک عمومی ارزشمندی است که امروز جامعه ایران را فراگرفته است. درواقع نمایشهای تلویزیونی چون بیستوسی و یا مطالب فکاهی و گاه تخیلی کیهان و ایرنا مانند همین ماجرای دیدار سیدمحمد خاتمی و جرج سوروس، پس از این همه جنایات هولناک و دروغ و فریب مکرر، اعتبار خبری خود را در اذهان مردم ایران از دست دادهاند. جالب اینجاست که هیچ تلاشی نیز برای ترمیم این بیاعتباری و بیاعتمادی مطلق نمیکنند و هر روز لایهای بر این تاری که خود به دور خود تنیدهاند میافزایند.
پایگاه اطلاعرسانی نوروز، پشتپرده این سناریو کودکانه را چنین بازگو کرده است:
برنامه دروغپرداز بیست و سی رسانه میلی و غیرملی در ادامه افشای جنایات کودتاگران، پس از ناکامی در پروژه ناکام ترانه موسوی که سرانجام به رو شدن دست قاتلان این دختر جوان انجامید، این بار به سراغ یکی دیگر از قربانیان حوادث پس از انتخابات رفت که این بار به جای قربانی، حیثیت و شرف و آبروی خانوادگی اش را نشانه رفته بود و از آنان به عنوان ابزاری برای جنگ روانی و تبلیغاتی و هجمه به احزاب و رسانههای اصلاح طلب استفاده کرده بود.
سعیده پورآقایی، دختر نوجوانی که خبر شهادتش چندی پیش توسط رسانههای اصلاحطلب و سایت نوروز منتشر شد، به کثیفترین وجه ممکن به تلهای برای رسانههای اصلاحطلب بدل گردید و با طراحی سناریویی مشمئزکننده از سوی کودتاچیان، این دختر جوان و مادرش قربانی یک بازی سیاسی کثیف شدند که در آن هدف به دام انداختن و ضایع ساختن رسانه های اصلاحطلب و ساقط کردن آنان از اعتبار خبری بود.
بعد از این سیاهبازی که روسیاه اصلی آن کسی جز خود سناریوپردازان کودتاچی نبودند، سایت نوروز، لازم میداند جزئیاتی را در رابطه با چگونگی انتشار خبر شهادت سعیده پورآقایی به اطلاع هموطنان عزیز برساند تا معلوم شود، پردهنویسان این خیمهشببازی ننگین چه کسانی بودهاند، اصلاحطلبان یا کودتاچیان؟
در اوایل شهریور ماه زنی در تماس با کمیته پیگیری آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات ، که از سوی دو کاندیدای اصلاحطلب تشکیل شده بود ، اعلام کرد که فرزندش در جریانات پس از انتخابات کشته شده است. او همچنین اضافه کرد که خودش همسر شهید است و دختر کشته شدهاش هم تک فرزند بازمانده از آن شهید بوده است که عدهای او را به جرم گفتن اللهاکبر در پشت بام خانه دستگیر کردهاند و بعد هم جسدی نیمه سوخته را به وی نشان دادهاند. این زن گفت که از روی خال بدن دخترش وی را شناسایی کرده است.
پس از این تماس بود که نایب رئیس کمیته پیگیری به همراه جمعی از فعالان در این زمینه به منزل این شخص که آدرسی را در خیابان دولت داده بود مراجعه می کنند، در آن جلسه که از قضا در برنامه ساختگی و دروغ صدا و سیما، خانم علینژاد، مادر سعیده پورآقایی نیز به آن اشاره کرد، مدعی می شود که شوهرش جانباز شیمیایی بوده و چند سال پیش فوت کرده است. وی همچنین مدعی می شود که دخترش شبی در حال سر دادن الله اکبر در پشت بام خانه بوده که چند زن چادری وی را به زور از خانه میبرند.
بعد از مدتی، وقتی وی برای پیگیری به نهاد ریاست جمهوری متوسل می شود مشاور ارشد رئیس جمهور شخصا پیگیر ماجرا می شود و در نهایت به او می گویند برای شناسایی دخترت به سردخانه بیا و در آنجا جسدی که از نیمه به پایین سوخته بوده است را نشانش می دهند و او با شناختن یک علامت بر روی بدن دخترش جسد را شناسایی می کند. در آن دیدار مادر پورآقایی مدعی می شود که به وی شماره یک قبر را در قطعه 302 داده اند که در آنجا دخترش را دفن کردهاند.
مادر سعیده در پایان آن دیدار از مهمانان می خواهد تا برگزاری مراسم ختم این مسئله را خبری نکنند و از انتشار علنی آن جلو گیری کنند. تا اینجای امر توجه داشته باشید که منبع همه این اطلاعات، مادر سعیده پورآقایی بوده است و هیچ منبع خبررسان دیگری چنین مدعیاتی را تا قبل از شنیده شدن آنها از زبان مادر این دختر بیان نکرده بود.
از جمله نکات جالب توجه در این دیدار این است که تعدادی مرد در جلسه حضور داشته اند که مادر سعیده مدعی میشود همه آنها از اقوامشان هستند. کمی بعدتر، همگی آن افرادی که اقوام سعیده پورآقایی معرفی شده بودند در هجوم به دفتر پیگیری ستاد مهندس موسوی در میدان هفت تیر دیده می شوند.
کمیته پیگیری همان روز به قطعه 302 و قبر معرفی شده توسط مادر سعیده مراجعه میکند و با شفگتی تمام مشاهده میکند که بر قبری که قبلا هیچ نام و نشانی درج نشده بود و فرد مدفون در آن جزو کشته شدگان بی نام و نشان بعد از انتخابات بود نام سعیده پورآقایی درج شده است.
بعد از برگزاری مراسم ختم در تاریخ 7 شهریور که با توجه به مدعیات مادر سعیده، بزرگان اصلاح طلب نیز در آن شرکت کرده بودند، خبر این حضور در برخی سایتها منتشر میشود و نوروز نیز به نوبه خود به انتشار این خبر مبادرت میکند، اما پس از گذشت چند روز کمیته پیگیری ستاد مهندس موسوی با بدست آوردن اطلاعات جدیدی متوجه میشود که مدعیات مادر سعیده پورآقایی در خصوص اینکه وی همسر شهید بوده نه تنها صحت نداشته بلکه دروغ محض بوده است. حتی معلوم میشود که شوهر این زن و به بیانی دیگر پدر سعیده پورآقایی قبل ازاین مجرم شناخته شده بوده و به زندان نیز افتاده بوده است.
بر همین اساس هم نوروز در تاریخ پنجشنبه 12 شهریور اصلاحیه ای را در سایت قرار داد و در آن به صراحت اعلام کرد که:« پایگاه اطلاع رسانی نوروز به اطلاعات تازهای در خصوص خانم سعیده پورآقایی که مراسم ختم وی چند روز قبل برگزار گردید به دست آورده است. از آنجا که نقاط مجهولی در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است که نوروز از اظهار نظر درباره آن هنوز معذور هست، در حال حاضر برای جلوگیری از هرگونه پیشداوری و قضاوت عجولانه از انتشار این اطلاعات جلوگیری می کند و به همین دلیل تمام اخبار درج شده در خصوص این شخص را از سایت خود حذف کرده تا تمامی جوانب و حاشیه های این مسئله برای دست اندرکاران این سایت روشن گردد.»
در پی مشخص شدن این مسئله مجددا دست اندرکاران نوروز به تحقیق در خصوص دامنه این مسئله ادامه دادند تا در نهایت به این نتیجه رسیدند که خبر از اساس دچار ابهامات و تناقضات فراوان است و حتی با مراجعه مجدد به منزل مادر سعیده متوجه میشوند که اساسا چنین منزلی متعلق به فرد مورد اشاره نبوده است و این افراد در آن منزل سکونت ندارند. در نهایت در زمانی که لیست 72 نفره شهداء پس از انتخابات توسط سایت نوروز منتشر شد، دست اندرکاران این سایت نامی از سعیده پورآقایی در آن لیست نیاوردند زیرا در این مورد دچار تردید اساسی شده بودند.
با همه این اوصاف همچنان دست اندرکاران نوروز گمان می کردند که ممکن است مادر سعیده پورآقایی تنها در برخی موارد اقدام به دروغ گفتن کرده باشد و به همین جهت از علنی کردن آن امتناع کرده و تنها به برداشتن کلیه خبرهای مربرط به فرد مذکور اکتفا نموده بودند.
در جریان حمله نیروهای امنیتی به کمیته پیگیری ستاد مهندس موسوی در میدان هفت تیر بود که دست کودتاگران برای سایت نوروز هم رو شد و معلوم شد همان افرادی که در خانه دروغین مادر سعیده پوراقایی نشسته بودند، در آن حمله با حکم وزارت اطلاعات و دادستانی تهران وارد میدان شدند که نشان از برنامه ریزی قبلی این سناریو توسط آنان برای چهره و فیلم سازی های صداوسیما داشت.
درواقع کودتاچیان با طرح این سناریوی ساختگی چند هدف را در آن واحد دنبال کرده بودند، اول ماجرای تجاوز به زندانیان را با این سناریو لوث کنند، و دوم ماجرای دفن مخفیانه شهدا و کشته شدگان را نیز به این طریق زیر سئوال ببرند تا مستمسکی برای حمله و برخورد با سران اصلاح طلب بدین وسیله بیابند.
با اینکه کارکرد امپراطوری دروغ در کشور ما با حضور میلیونی تظاهرات مردم سبز در روز قدس بی حاصلی خود را نشان داد و برخورد با سران اصلاحات راخنثی ساخت، اما رسانه میلی و غیرملی هنوز اصرار بر دروغ پردازی و انکار واقعیات رخداده دارد، چراکه گردانندگان امپراطوری دروغ براین باورند که شاید اندک مخاطبان باقی مانده خود را در غبارپوشی بر واقعیات نگه دارند.
این در حالی است که جنایات انجام شده پس ازانتخابات آنچنان چهره واقعی جریان حاکم و کودتاگران را عریان ساخته است که با اینگونه سناریونویسی و دروغ پردازی هیچگونه پوششی بر آن جنایات نمی توان گذاشت و مردم هوشمند ایران به غایت دریافته اند که امروز با چه وضعیت فاجعه باری رو در رو هستند و تلاش اندک ما برای خبررسانی فقط بازتاب اندکی در این باره بوده است.
پایگاه اطلاعرسانی نوروز، پشتپرده این سناریو کودکانه را چنین بازگو کرده است:
برنامه دروغپرداز بیست و سی رسانه میلی و غیرملی در ادامه افشای جنایات کودتاگران، پس از ناکامی در پروژه ناکام ترانه موسوی که سرانجام به رو شدن دست قاتلان این دختر جوان انجامید، این بار به سراغ یکی دیگر از قربانیان حوادث پس از انتخابات رفت که این بار به جای قربانی، حیثیت و شرف و آبروی خانوادگی اش را نشانه رفته بود و از آنان به عنوان ابزاری برای جنگ روانی و تبلیغاتی و هجمه به احزاب و رسانههای اصلاح طلب استفاده کرده بود.
سعیده پورآقایی، دختر نوجوانی که خبر شهادتش چندی پیش توسط رسانههای اصلاحطلب و سایت نوروز منتشر شد، به کثیفترین وجه ممکن به تلهای برای رسانههای اصلاحطلب بدل گردید و با طراحی سناریویی مشمئزکننده از سوی کودتاچیان، این دختر جوان و مادرش قربانی یک بازی سیاسی کثیف شدند که در آن هدف به دام انداختن و ضایع ساختن رسانه های اصلاحطلب و ساقط کردن آنان از اعتبار خبری بود.
بعد از این سیاهبازی که روسیاه اصلی آن کسی جز خود سناریوپردازان کودتاچی نبودند، سایت نوروز، لازم میداند جزئیاتی را در رابطه با چگونگی انتشار خبر شهادت سعیده پورآقایی به اطلاع هموطنان عزیز برساند تا معلوم شود، پردهنویسان این خیمهشببازی ننگین چه کسانی بودهاند، اصلاحطلبان یا کودتاچیان؟
در اوایل شهریور ماه زنی در تماس با کمیته پیگیری آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات ، که از سوی دو کاندیدای اصلاحطلب تشکیل شده بود ، اعلام کرد که فرزندش در جریانات پس از انتخابات کشته شده است. او همچنین اضافه کرد که خودش همسر شهید است و دختر کشته شدهاش هم تک فرزند بازمانده از آن شهید بوده است که عدهای او را به جرم گفتن اللهاکبر در پشت بام خانه دستگیر کردهاند و بعد هم جسدی نیمه سوخته را به وی نشان دادهاند. این زن گفت که از روی خال بدن دخترش وی را شناسایی کرده است.
پس از این تماس بود که نایب رئیس کمیته پیگیری به همراه جمعی از فعالان در این زمینه به منزل این شخص که آدرسی را در خیابان دولت داده بود مراجعه می کنند، در آن جلسه که از قضا در برنامه ساختگی و دروغ صدا و سیما، خانم علینژاد، مادر سعیده پورآقایی نیز به آن اشاره کرد، مدعی می شود که شوهرش جانباز شیمیایی بوده و چند سال پیش فوت کرده است. وی همچنین مدعی می شود که دخترش شبی در حال سر دادن الله اکبر در پشت بام خانه بوده که چند زن چادری وی را به زور از خانه میبرند.
بعد از مدتی، وقتی وی برای پیگیری به نهاد ریاست جمهوری متوسل می شود مشاور ارشد رئیس جمهور شخصا پیگیر ماجرا می شود و در نهایت به او می گویند برای شناسایی دخترت به سردخانه بیا و در آنجا جسدی که از نیمه به پایین سوخته بوده است را نشانش می دهند و او با شناختن یک علامت بر روی بدن دخترش جسد را شناسایی می کند. در آن دیدار مادر پورآقایی مدعی می شود که به وی شماره یک قبر را در قطعه 302 داده اند که در آنجا دخترش را دفن کردهاند.
مادر سعیده در پایان آن دیدار از مهمانان می خواهد تا برگزاری مراسم ختم این مسئله را خبری نکنند و از انتشار علنی آن جلو گیری کنند. تا اینجای امر توجه داشته باشید که منبع همه این اطلاعات، مادر سعیده پورآقایی بوده است و هیچ منبع خبررسان دیگری چنین مدعیاتی را تا قبل از شنیده شدن آنها از زبان مادر این دختر بیان نکرده بود.
از جمله نکات جالب توجه در این دیدار این است که تعدادی مرد در جلسه حضور داشته اند که مادر سعیده مدعی میشود همه آنها از اقوامشان هستند. کمی بعدتر، همگی آن افرادی که اقوام سعیده پورآقایی معرفی شده بودند در هجوم به دفتر پیگیری ستاد مهندس موسوی در میدان هفت تیر دیده می شوند.
کمیته پیگیری همان روز به قطعه 302 و قبر معرفی شده توسط مادر سعیده مراجعه میکند و با شفگتی تمام مشاهده میکند که بر قبری که قبلا هیچ نام و نشانی درج نشده بود و فرد مدفون در آن جزو کشته شدگان بی نام و نشان بعد از انتخابات بود نام سعیده پورآقایی درج شده است.
بعد از برگزاری مراسم ختم در تاریخ 7 شهریور که با توجه به مدعیات مادر سعیده، بزرگان اصلاح طلب نیز در آن شرکت کرده بودند، خبر این حضور در برخی سایتها منتشر میشود و نوروز نیز به نوبه خود به انتشار این خبر مبادرت میکند، اما پس از گذشت چند روز کمیته پیگیری ستاد مهندس موسوی با بدست آوردن اطلاعات جدیدی متوجه میشود که مدعیات مادر سعیده پورآقایی در خصوص اینکه وی همسر شهید بوده نه تنها صحت نداشته بلکه دروغ محض بوده است. حتی معلوم میشود که شوهر این زن و به بیانی دیگر پدر سعیده پورآقایی قبل ازاین مجرم شناخته شده بوده و به زندان نیز افتاده بوده است.
بر همین اساس هم نوروز در تاریخ پنجشنبه 12 شهریور اصلاحیه ای را در سایت قرار داد و در آن به صراحت اعلام کرد که:« پایگاه اطلاع رسانی نوروز به اطلاعات تازهای در خصوص خانم سعیده پورآقایی که مراسم ختم وی چند روز قبل برگزار گردید به دست آورده است. از آنجا که نقاط مجهولی در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است که نوروز از اظهار نظر درباره آن هنوز معذور هست، در حال حاضر برای جلوگیری از هرگونه پیشداوری و قضاوت عجولانه از انتشار این اطلاعات جلوگیری می کند و به همین دلیل تمام اخبار درج شده در خصوص این شخص را از سایت خود حذف کرده تا تمامی جوانب و حاشیه های این مسئله برای دست اندرکاران این سایت روشن گردد.»
در پی مشخص شدن این مسئله مجددا دست اندرکاران نوروز به تحقیق در خصوص دامنه این مسئله ادامه دادند تا در نهایت به این نتیجه رسیدند که خبر از اساس دچار ابهامات و تناقضات فراوان است و حتی با مراجعه مجدد به منزل مادر سعیده متوجه میشوند که اساسا چنین منزلی متعلق به فرد مورد اشاره نبوده است و این افراد در آن منزل سکونت ندارند. در نهایت در زمانی که لیست 72 نفره شهداء پس از انتخابات توسط سایت نوروز منتشر شد، دست اندرکاران این سایت نامی از سعیده پورآقایی در آن لیست نیاوردند زیرا در این مورد دچار تردید اساسی شده بودند.
با همه این اوصاف همچنان دست اندرکاران نوروز گمان می کردند که ممکن است مادر سعیده پورآقایی تنها در برخی موارد اقدام به دروغ گفتن کرده باشد و به همین جهت از علنی کردن آن امتناع کرده و تنها به برداشتن کلیه خبرهای مربرط به فرد مذکور اکتفا نموده بودند.
در جریان حمله نیروهای امنیتی به کمیته پیگیری ستاد مهندس موسوی در میدان هفت تیر بود که دست کودتاگران برای سایت نوروز هم رو شد و معلوم شد همان افرادی که در خانه دروغین مادر سعیده پوراقایی نشسته بودند، در آن حمله با حکم وزارت اطلاعات و دادستانی تهران وارد میدان شدند که نشان از برنامه ریزی قبلی این سناریو توسط آنان برای چهره و فیلم سازی های صداوسیما داشت.
درواقع کودتاچیان با طرح این سناریوی ساختگی چند هدف را در آن واحد دنبال کرده بودند، اول ماجرای تجاوز به زندانیان را با این سناریو لوث کنند، و دوم ماجرای دفن مخفیانه شهدا و کشته شدگان را نیز به این طریق زیر سئوال ببرند تا مستمسکی برای حمله و برخورد با سران اصلاح طلب بدین وسیله بیابند.
با اینکه کارکرد امپراطوری دروغ در کشور ما با حضور میلیونی تظاهرات مردم سبز در روز قدس بی حاصلی خود را نشان داد و برخورد با سران اصلاحات راخنثی ساخت، اما رسانه میلی و غیرملی هنوز اصرار بر دروغ پردازی و انکار واقعیات رخداده دارد، چراکه گردانندگان امپراطوری دروغ براین باورند که شاید اندک مخاطبان باقی مانده خود را در غبارپوشی بر واقعیات نگه دارند.
این در حالی است که جنایات انجام شده پس ازانتخابات آنچنان چهره واقعی جریان حاکم و کودتاگران را عریان ساخته است که با اینگونه سناریونویسی و دروغ پردازی هیچگونه پوششی بر آن جنایات نمی توان گذاشت و مردم هوشمند ایران به غایت دریافته اند که امروز با چه وضعیت فاجعه باری رو در رو هستند و تلاش اندک ما برای خبررسانی فقط بازتاب اندکی در این باره بوده است.
نگاهی دیگر بر راهپیمایی سبز روز قدس شیراز
در تارنمای موج سبز یکی از هم وطنان در رابطه با آسیبشناسی تظاهرات سبزها در شهرستانهای کشور مطالبی را در مورد تظاهرات شیراز عنوان کرده بودند که بر آن شدم به سهم خودم این مقوله را در رابطه با شیراز به طور بازتری بررسی کنم.
پس از تهران شهرهای بزرگی مانند شیراز اصفهان تبریز مشهد و غیره نقش اساسی را دارند. این کلان شهر ها هیچ گاه از مبارزات مردمی دور نبوده و تاریخ ثابت کرده که نقش و اثرشان کمتر از تهران نیست.در سال های گذشته در این شهرها گهگاه اتفاقات و جنبش های کوچک و غیر منسجمی خودنمایی کرده حتی قبل از حوادث اخیر نیز شاهد حرکت های مردمی در شهرهای غیر از تهران بوده ایم. به عنوان مثال می توان به تظاهرات سال گذشته مردم مشهد تظاهرات جانبازان شیراز تجمع مردم شیراز در گورستان دارالرحمه در سال گذشته تظاهرات در تبریز و مواردی دیگر اشاره کرد. اما از انجا که در شرایط فعلی یک جنبش سراسری هدفمند و همه گیر در کشور در جریان است و می تواند به اندازه تعیین یک سرنوشت اهمیت داشته باشد می توان به مواردی در جهت بهبود شکل و انسجام حرکت های مردمی در شهرهای بزرگ اشاره کرد. برای این منظور به مسئله شیراز می پردازیم.
در روز قدس امسال هموطنانمان در سراسر ایران برای اعلام دوباره زنده بودن جنبش سبز خود و هشداری دیگر به دیکتاتورهای حاکم پا به میدان گذاشتند و به ندای هموطنان سبز خود که با تبلیغات خود خواستار حضور سبزی دیگر بودند لبیک گفتند. مردم شیراز نیز که همواره در مبارزه و ابراز بی زاری از استبداد در کنار دیگر هموطنان خود حاضر بوده اند در این روز از خانه های خود بیرون امده و به سمت خیابان های اصلی شهر حرکت کردند. جمعیت به خیابان های مرکزی و اصلی شهر رسده اما به جز چند دقیقه ای که در یکی از فرعی های خیابان ملاصدرا و کریم خان زند شیراز جمعیت به طور همراه و یک صدا قدم برداشته و شعار"نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را سر دادند دیگر جمعیت ها که به طور پراکنده و در خیابان ها و فرعی های نزدیک به همان مکان بودند توسط بسیجی ها پراکنده و تهدید می شدند.
به عنوان نمونه یکی از هشدارها به مردم این بوده که به صف راهپیمایان سنتی قدس بپیوندید و زمانی که این هشدار با بی اعتنایی مردم روبرو میشود ماموران با آنها در گیر میشوند. جالب آنکه در انتخاب جهت حرکت و مسیر چند نفری از حاضرین که مسیری را پیشنهاد می کردهاند نمی توانستد صدای خود را در یک جمعیت یکجا و منسجم پراکنده کنند زیرا این جمعیت بود که در عین انبوهی پراکنده و ناهماهنگ بودند.
ذکر این نکته لازم است که از در تهران بنا به بافت شهری خیابان هایی نظیر ولی عصر کریم خان کارگر و انقلاب هیچ گاه در هنگام تظاهرات در این شهر چهارده میلیونی خالی نیستند و صد در صد جمعیت قابل توجهی به این مسیر های شناخته شده سرازیر می شوند. انگار که نام این خیابان ها و میادین نه تنها در حافظه تاریخی تهرانی ها که در ذهن همه ایرانی ها نقش بسته است.
در شهری چون شیراز اما قضیه اندکی فرق می کند. ابتدا به واسطه این که شهرهایی چون شیراز و تبریز کرمانشاه و اهواز هنوز آن حد از تمرین حضور چند صدهزار نفری را، آن گونه که در تهران شاهدیم از سر نگذرانده اند و حتی به نسبت مساحت دارای جمعیتی چون تهران نیستند. هنوز یک یا دو خیابان به طور ثابت در ذهن مردم برای تبدیل ان به صحنه حضور نقش نبسته و جمعیت هر چقدر هم زیاد، ممکن است که به طور پراکنده شکل بگیرد.
دوما روش آدرس دهی که مدت زیادی نیست شهرهای غیر از تهران را نیز پوشش می دهد هنوز به اندازه پایتخت جا نیفتاده، اما با تلاش هایی که فعالان دلسوز و مبارز جنبش سبز در این باره داشته و دارند می توان امید داشت که در نمایش های حضور آینده اطلاع رسانی و آدرس دهی به شکل بهتری انجام شود و در نتیجه مخاطبان بیشتری با آن روبرو شوند.
این را نیز یاد اور می شوم که مسائل این چنینی در برابر هدف اصلی جنبش که مطالبات صد ساله ملت ما را دنبال می کند کم اهمیت می نماید، اما بررسی و آسیب شناسی آن برای بهتر و منسجم شدن تجمعات اینده هم میهنان غیر پایتخت نشین مفید است. به امید انکه در مناسبت های آینده شاهد حضور زیباتر و منسجم تر همه ایرانیان در سراسر کشور باشیم.
پس از تهران شهرهای بزرگی مانند شیراز اصفهان تبریز مشهد و غیره نقش اساسی را دارند. این کلان شهر ها هیچ گاه از مبارزات مردمی دور نبوده و تاریخ ثابت کرده که نقش و اثرشان کمتر از تهران نیست.در سال های گذشته در این شهرها گهگاه اتفاقات و جنبش های کوچک و غیر منسجمی خودنمایی کرده حتی قبل از حوادث اخیر نیز شاهد حرکت های مردمی در شهرهای غیر از تهران بوده ایم. به عنوان مثال می توان به تظاهرات سال گذشته مردم مشهد تظاهرات جانبازان شیراز تجمع مردم شیراز در گورستان دارالرحمه در سال گذشته تظاهرات در تبریز و مواردی دیگر اشاره کرد. اما از انجا که در شرایط فعلی یک جنبش سراسری هدفمند و همه گیر در کشور در جریان است و می تواند به اندازه تعیین یک سرنوشت اهمیت داشته باشد می توان به مواردی در جهت بهبود شکل و انسجام حرکت های مردمی در شهرهای بزرگ اشاره کرد. برای این منظور به مسئله شیراز می پردازیم.
در روز قدس امسال هموطنانمان در سراسر ایران برای اعلام دوباره زنده بودن جنبش سبز خود و هشداری دیگر به دیکتاتورهای حاکم پا به میدان گذاشتند و به ندای هموطنان سبز خود که با تبلیغات خود خواستار حضور سبزی دیگر بودند لبیک گفتند. مردم شیراز نیز که همواره در مبارزه و ابراز بی زاری از استبداد در کنار دیگر هموطنان خود حاضر بوده اند در این روز از خانه های خود بیرون امده و به سمت خیابان های اصلی شهر حرکت کردند. جمعیت به خیابان های مرکزی و اصلی شهر رسده اما به جز چند دقیقه ای که در یکی از فرعی های خیابان ملاصدرا و کریم خان زند شیراز جمعیت به طور همراه و یک صدا قدم برداشته و شعار"نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را سر دادند دیگر جمعیت ها که به طور پراکنده و در خیابان ها و فرعی های نزدیک به همان مکان بودند توسط بسیجی ها پراکنده و تهدید می شدند.
به عنوان نمونه یکی از هشدارها به مردم این بوده که به صف راهپیمایان سنتی قدس بپیوندید و زمانی که این هشدار با بی اعتنایی مردم روبرو میشود ماموران با آنها در گیر میشوند. جالب آنکه در انتخاب جهت حرکت و مسیر چند نفری از حاضرین که مسیری را پیشنهاد می کردهاند نمی توانستد صدای خود را در یک جمعیت یکجا و منسجم پراکنده کنند زیرا این جمعیت بود که در عین انبوهی پراکنده و ناهماهنگ بودند.
ذکر این نکته لازم است که از در تهران بنا به بافت شهری خیابان هایی نظیر ولی عصر کریم خان کارگر و انقلاب هیچ گاه در هنگام تظاهرات در این شهر چهارده میلیونی خالی نیستند و صد در صد جمعیت قابل توجهی به این مسیر های شناخته شده سرازیر می شوند. انگار که نام این خیابان ها و میادین نه تنها در حافظه تاریخی تهرانی ها که در ذهن همه ایرانی ها نقش بسته است.
در شهری چون شیراز اما قضیه اندکی فرق می کند. ابتدا به واسطه این که شهرهایی چون شیراز و تبریز کرمانشاه و اهواز هنوز آن حد از تمرین حضور چند صدهزار نفری را، آن گونه که در تهران شاهدیم از سر نگذرانده اند و حتی به نسبت مساحت دارای جمعیتی چون تهران نیستند. هنوز یک یا دو خیابان به طور ثابت در ذهن مردم برای تبدیل ان به صحنه حضور نقش نبسته و جمعیت هر چقدر هم زیاد، ممکن است که به طور پراکنده شکل بگیرد.
دوما روش آدرس دهی که مدت زیادی نیست شهرهای غیر از تهران را نیز پوشش می دهد هنوز به اندازه پایتخت جا نیفتاده، اما با تلاش هایی که فعالان دلسوز و مبارز جنبش سبز در این باره داشته و دارند می توان امید داشت که در نمایش های حضور آینده اطلاع رسانی و آدرس دهی به شکل بهتری انجام شود و در نتیجه مخاطبان بیشتری با آن روبرو شوند.
این را نیز یاد اور می شوم که مسائل این چنینی در برابر هدف اصلی جنبش که مطالبات صد ساله ملت ما را دنبال می کند کم اهمیت می نماید، اما بررسی و آسیب شناسی آن برای بهتر و منسجم شدن تجمعات اینده هم میهنان غیر پایتخت نشین مفید است. به امید انکه در مناسبت های آینده شاهد حضور زیباتر و منسجم تر همه ایرانیان در سراسر کشور باشیم.
چراغ سبز روسیه به آمریکا در مورد تشدید تحریمها علیه ایران
دمیتری مدودف، رئیسجمهوری روسیه تلویحا اشاره کرده است که مسکو ممکن است حاضر به تخفیف مخالفت خود با تحریم ایران به خاطر برنامه اتمی آن کشور باشد. آقای مدودف پس از گفت و گو با باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا گفت که در برخی موارد تحریم ها "غیرقابل اجتناب" است.
به گزارش بی بی سی، پیشتر یک مقام روس گفته بود که در صورت وجود شواهد کافی علیه ایران از سوی بازرسان سازمان ملل، مسکو می تواند با تحریم های تازه موافقت کند. ایران نظامی بودن برنامه اتمی اش را رد می کند.
آقای اوباما امیدوار است پیش از مذاکرات هفته آینده گروه 1+5 با تهران همه این کشورها را نسبت به موضعی مشترک قانع کند.
تحلیلگران می گویند که اگر این گفت و گوها بی حاصل باشد، آقای اوباما می خواهد تحریم های شدیدتر علیه ایران را دنبال کند.
روسیه تاکنون با هرگونه تحریم تازه علیه ایران مخالفت می کرد.
اما آقای اوباما هفته گذشته طرح های ایجاد یک سپر دفاعی در اروپا در نزدیکی مرزهای روسیه را کنار گذاشت که این موضوع، به این گمان دامن زد که مسکو در عوض در جهت موافقت با تحریم بیشتر ایران گام برمی دارد.
آقای مدودف روز چهارشنبه گفت تحریم ها به ندرت موثر و سازنده است اما او در عین حال در را به روی احتمال افزایش تحریم ها در صورت خودداری ایران بخش های حساس برنامه اتمی اش باز گذاشت.
او پس از ملاقات با آقای اوباما در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک گفت: "تحریم ها به ندرت به نتایج مطلوب منجر می شود، اما در برخی موارد تحریم ها اجتناب ناپذیر است."
او افزود: "ما باید به ایران کمک کنیم تا تصمیم های درستی اتخاذ کند."
آقای اوباما گفت او و آقای مدودف در این مساله اتفاق نظر دارند که ایران باید اجازه دنبال کردن برنامه انرژی صلح آمیز اتمی را داشته باشد، اما نه سلاح های اتمی را. این موضعی است که جورج بوش رئیس جمهور قبلی آمریکا نیز بر آن تاکید می کرد.
آقای اوباما گفت: "متاسفانه ایران بسیاری از تعهدات بین المللی خود را نقض کرده است. ما در مورد نحوه حرکت در جهتی مثبت که بتواند یک بحران بالقوه را حل کند، صحبت کردیم."
یک روز پیشتر خاویر سولانا، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفته بود به نظر نمی رسد روسیه و چین با تشدید احتمالی تحریم های ایران مخالفت کنند.
آقای سولانا گفت فکر نمی کند درصورتی که گروه ۱+۵ خواستار اعمال مجازات های بیشتر علیه ایران شود، روسیه و چین با آن مخالفت کنند.
یک دیپلمات ارشد روسیه نیز روز سه شنبه در گفتگو با خبرگزاری رویترز پیشبینی آقای سولانا درباره عدم مخالفت کشورش با افزایش احتمالی تحریم های ایران را صحیح دانست.
به گفته این دیپلمات که از او نام برده نشد، سخنان آقای سولانا با سخنان اخیر دمیتری مدودف، رئیس جمهوری روسیه هماهنگ است.
کشورهای گروه ۱+۵ که رهبری اقدامات بین المللی در مورد برنامه هسته ای ایران را برعهده گرفته اند، از این کشور خواسته اند به قطعنامه های مصوب شورای امنیت سازمان ملل در مورد توقف بخشی از فعالیت های اتمی خود، به خصوص غنی سازی اورانیوم، عمل کند.
دولت ایران این قطعنامه ها را، که شامل وضع برخی تنبیه های بین المللی علیه ایران است، غیرقانونی توصیف کرده و بر ادامه غنی سازی اورانیوم، به عنوان حق انکارناپذیر خود در چارچوب پیمان منع گسترش تاکید کرده است.
به گزارش بی بی سی، پیشتر یک مقام روس گفته بود که در صورت وجود شواهد کافی علیه ایران از سوی بازرسان سازمان ملل، مسکو می تواند با تحریم های تازه موافقت کند. ایران نظامی بودن برنامه اتمی اش را رد می کند.
آقای اوباما امیدوار است پیش از مذاکرات هفته آینده گروه 1+5 با تهران همه این کشورها را نسبت به موضعی مشترک قانع کند.
تحلیلگران می گویند که اگر این گفت و گوها بی حاصل باشد، آقای اوباما می خواهد تحریم های شدیدتر علیه ایران را دنبال کند.
روسیه تاکنون با هرگونه تحریم تازه علیه ایران مخالفت می کرد.
اما آقای اوباما هفته گذشته طرح های ایجاد یک سپر دفاعی در اروپا در نزدیکی مرزهای روسیه را کنار گذاشت که این موضوع، به این گمان دامن زد که مسکو در عوض در جهت موافقت با تحریم بیشتر ایران گام برمی دارد.
آقای مدودف روز چهارشنبه گفت تحریم ها به ندرت موثر و سازنده است اما او در عین حال در را به روی احتمال افزایش تحریم ها در صورت خودداری ایران بخش های حساس برنامه اتمی اش باز گذاشت.
او پس از ملاقات با آقای اوباما در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک گفت: "تحریم ها به ندرت به نتایج مطلوب منجر می شود، اما در برخی موارد تحریم ها اجتناب ناپذیر است."
او افزود: "ما باید به ایران کمک کنیم تا تصمیم های درستی اتخاذ کند."
آقای اوباما گفت او و آقای مدودف در این مساله اتفاق نظر دارند که ایران باید اجازه دنبال کردن برنامه انرژی صلح آمیز اتمی را داشته باشد، اما نه سلاح های اتمی را. این موضعی است که جورج بوش رئیس جمهور قبلی آمریکا نیز بر آن تاکید می کرد.
آقای اوباما گفت: "متاسفانه ایران بسیاری از تعهدات بین المللی خود را نقض کرده است. ما در مورد نحوه حرکت در جهتی مثبت که بتواند یک بحران بالقوه را حل کند، صحبت کردیم."
یک روز پیشتر خاویر سولانا، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفته بود به نظر نمی رسد روسیه و چین با تشدید احتمالی تحریم های ایران مخالفت کنند.
آقای سولانا گفت فکر نمی کند درصورتی که گروه ۱+۵ خواستار اعمال مجازات های بیشتر علیه ایران شود، روسیه و چین با آن مخالفت کنند.
یک دیپلمات ارشد روسیه نیز روز سه شنبه در گفتگو با خبرگزاری رویترز پیشبینی آقای سولانا درباره عدم مخالفت کشورش با افزایش احتمالی تحریم های ایران را صحیح دانست.
به گفته این دیپلمات که از او نام برده نشد، سخنان آقای سولانا با سخنان اخیر دمیتری مدودف، رئیس جمهوری روسیه هماهنگ است.
کشورهای گروه ۱+۵ که رهبری اقدامات بین المللی در مورد برنامه هسته ای ایران را برعهده گرفته اند، از این کشور خواسته اند به قطعنامه های مصوب شورای امنیت سازمان ملل در مورد توقف بخشی از فعالیت های اتمی خود، به خصوص غنی سازی اورانیوم، عمل کند.
دولت ایران این قطعنامه ها را، که شامل وضع برخی تنبیه های بین المللی علیه ایران است، غیرقانونی توصیف کرده و بر ادامه غنی سازی اورانیوم، به عنوان حق انکارناپذیر خود در چارچوب پیمان منع گسترش تاکید کرده است.
سخنرانی در مزرعه صندلیها!
خیرالله حسنی
برخلاف همیشه که از عکس العملهای در شان رییس دولت کودتا از جانب مخالفانش لذت میبردم، این بار اما به عنوان یک ایرانی از اینکه میدیدم به هنگام سخنرانی فردی که غاصبانه خود را رییس جمهور ایران میخواند، تنها صندلیهای خالی شنونده یاوهسراییهای او هستند، احساس یاس و پسرفت کردم چراکه 12سال پیش در همین روزها و در همین جایگاه مردی به نمایندگی از مردم فهیم ایران سخن میگفت که به آنچه ایراد میکرد اعتقاد داشت و درحق مردمش اعمال مینمود.
امشب احمدی نژاد، به گونهای از لزوم رعایت حقوق بشر و نفی خشونت و عدم تحمیل قدرتها و...داد سخن میداد که گویی با دستهی کوران و کران طرف است و جهانیان نحوه ناصحیح به قدرت رسیدنش و فجایع پس از آن را از یاد بردهاند.
دشمن مردم حتی به این هم بسنده نکرده و به اصطلاح برای خودنوشابه هم بازکرد و به قدرت رسیدن خود را در پی یک انتخابات سالم قلمداد کرد و به خودش تبریک گفت! جملاتی که مرغ پخته رابه خنده وا میدارد!
احمدی نژاد وقاحت را از حد گذراند و جملهای را به کار برد که در این چند ماه پس ازانتخابات، مخالفینش با استفاده از آن نسبت به عواقب عمل زشت کودتاگران هشدار میدادند: حکومت با کفر ادامه مییابد ولی با ظلم نه. و حتی از دروغ و دروغگویی نالید! و به روشهای فریبکارانه که به اسم تدبیر و سیاستورزی به خورد مردم داده میشوند اعتراض کرد!
در پایان باید به این نارییسجمهور گفت حنای جنابعالی که در داخل رنگی نداشت، امیدوارم امشب فهمیده باشی که به درد صادرات هم نمیخورد. این لباس غصبی را از تن به در کن که برای آن بسیار کوچکی. شان ملت ایران نماینده فرهیختهایست که برای شنیدن صحبتهای او، قرارهای ملاقاتشان را به تاخیر بیندازند، نه اینکه با شروع صحبتها سیل جمعیت به مانند اجلاس ژنو راه خروج را در پیش گیرند.
نماینده ما از نسل همان کسی است که کلامش بر سردر سازمان ملل حک شده نه تویی که خشونتی پنهان در گفتار ریاکارانهات موج میزند و در حالی که برای رسیدن به پشت آن تریبون ازروی نعش دهها جوان ایرانی گذشتهای بیشرمانه دم از اخلاقیات میزنی و ادعای شراکت در مدیریت جهان را داری. تو انتخاب من نیستی و جهان به زودی شاهد نماینده واقعی ایران درمجامع بین المللی خواهد بود تا ناگفته هایش رابشنود و چهره زیبای ایران و ایرانی راببیند و بداند که "احمدی نژاد رییس جمهور ما نیست".
برخلاف همیشه که از عکس العملهای در شان رییس دولت کودتا از جانب مخالفانش لذت میبردم، این بار اما به عنوان یک ایرانی از اینکه میدیدم به هنگام سخنرانی فردی که غاصبانه خود را رییس جمهور ایران میخواند، تنها صندلیهای خالی شنونده یاوهسراییهای او هستند، احساس یاس و پسرفت کردم چراکه 12سال پیش در همین روزها و در همین جایگاه مردی به نمایندگی از مردم فهیم ایران سخن میگفت که به آنچه ایراد میکرد اعتقاد داشت و درحق مردمش اعمال مینمود.
امشب احمدی نژاد، به گونهای از لزوم رعایت حقوق بشر و نفی خشونت و عدم تحمیل قدرتها و...داد سخن میداد که گویی با دستهی کوران و کران طرف است و جهانیان نحوه ناصحیح به قدرت رسیدنش و فجایع پس از آن را از یاد بردهاند.
دشمن مردم حتی به این هم بسنده نکرده و به اصطلاح برای خودنوشابه هم بازکرد و به قدرت رسیدن خود را در پی یک انتخابات سالم قلمداد کرد و به خودش تبریک گفت! جملاتی که مرغ پخته رابه خنده وا میدارد!
احمدی نژاد وقاحت را از حد گذراند و جملهای را به کار برد که در این چند ماه پس ازانتخابات، مخالفینش با استفاده از آن نسبت به عواقب عمل زشت کودتاگران هشدار میدادند: حکومت با کفر ادامه مییابد ولی با ظلم نه. و حتی از دروغ و دروغگویی نالید! و به روشهای فریبکارانه که به اسم تدبیر و سیاستورزی به خورد مردم داده میشوند اعتراض کرد!
در پایان باید به این نارییسجمهور گفت حنای جنابعالی که در داخل رنگی نداشت، امیدوارم امشب فهمیده باشی که به درد صادرات هم نمیخورد. این لباس غصبی را از تن به در کن که برای آن بسیار کوچکی. شان ملت ایران نماینده فرهیختهایست که برای شنیدن صحبتهای او، قرارهای ملاقاتشان را به تاخیر بیندازند، نه اینکه با شروع صحبتها سیل جمعیت به مانند اجلاس ژنو راه خروج را در پیش گیرند.
نماینده ما از نسل همان کسی است که کلامش بر سردر سازمان ملل حک شده نه تویی که خشونتی پنهان در گفتار ریاکارانهات موج میزند و در حالی که برای رسیدن به پشت آن تریبون ازروی نعش دهها جوان ایرانی گذشتهای بیشرمانه دم از اخلاقیات میزنی و ادعای شراکت در مدیریت جهان را داری. تو انتخاب من نیستی و جهان به زودی شاهد نماینده واقعی ایران درمجامع بین المللی خواهد بود تا ناگفته هایش رابشنود و چهره زیبای ایران و ایرانی راببیند و بداند که "احمدی نژاد رییس جمهور ما نیست".
تف سربالای کیهان، در مطلب "گفت و شنود"!
ما پیشنهاد میکنیم که به ارسال کیهان برای زندانیان اوین حتما ادامه داده شود، چون به نظر تفریحی بالاتر از خواندن کیهان و تحلیلهای هوشمندانه(!) آن برای اسرای در بند وجود نخواهد داشت. نویسندگان روزنامه کیهان این روزها همزمان با سفر رئیس دولت کودتا به سازمان ملل بیش از پیش دچار خودزنی شدهاند، مطلب گفت و شنود امروز را در این جریده ببینید:
معجزه ! (گفت و شنود)
گفت: دیدی چه خاكی بر سرم شد؟
گفتم: چی شده؟ چرا لباس مشكی پوشیده ای؟ چرا گریه می كنی؟
گفت: یكی از اقوام نزدیكم فوت كرده.
گفتم: این كه گریه و زاری نداره! اگر یكی دو هفته صبر و حوصله كنی دوباره زنده می شود!
گفت: چرا پرت و پلا میگی؟! چطور ممكنه كه دوباره زنده بشه؟!
گفتم: همین الان به دفتر موسوی و كروبی زنگ بزن، و بگو فامیل شما دستگیر شده بود و در زندان زیر شكنجه فوت كرده.
گفت: مرد حسابی فامیل ما اصلاً بازداشت نشده بود ، او بر اثر بیماری سرطان فوت كرد.
گفتم: تو به این چیزها كاری نداشته باش، تو فقط به آنها زنگ بزن. آنها اعلام می كنند كه فامیل شما در زندان و زیر شكنجه فوت كرده، بعد خودشان به رادیو اسرائیل و بی بی سی و رادیو آمریكا خبر می دهند و برایش مجلس ختم می گذارند و بعد...
گفت: بعد چی؟!
گفتم: بعدش فامیل فوت كرده شما هم مثل بقیه آنهایی كه موسوی و كروبی خبر كشته شدنشان را داده و برایشان ختم گرفته بودند، زنده می شود! و قضیه به خوبی و خوشی پایان می گیرد(!)
* با تشکر از طنزنویس عزیز کیهان، که کار ما را هم آسان کرده است، بهتر از این نمیشد اوضاع جامعه امروز را توضیح داد که هر روز مردهای را به زور نور و تصویر و ظلم و تزویر زنده میکنند!
معجزه ! (گفت و شنود)
گفت: دیدی چه خاكی بر سرم شد؟
گفتم: چی شده؟ چرا لباس مشكی پوشیده ای؟ چرا گریه می كنی؟
گفت: یكی از اقوام نزدیكم فوت كرده.
گفتم: این كه گریه و زاری نداره! اگر یكی دو هفته صبر و حوصله كنی دوباره زنده می شود!
گفت: چرا پرت و پلا میگی؟! چطور ممكنه كه دوباره زنده بشه؟!
گفتم: همین الان به دفتر موسوی و كروبی زنگ بزن، و بگو فامیل شما دستگیر شده بود و در زندان زیر شكنجه فوت كرده.
گفت: مرد حسابی فامیل ما اصلاً بازداشت نشده بود ، او بر اثر بیماری سرطان فوت كرد.
گفتم: تو به این چیزها كاری نداشته باش، تو فقط به آنها زنگ بزن. آنها اعلام می كنند كه فامیل شما در زندان و زیر شكنجه فوت كرده، بعد خودشان به رادیو اسرائیل و بی بی سی و رادیو آمریكا خبر می دهند و برایش مجلس ختم می گذارند و بعد...
گفت: بعد چی؟!
گفتم: بعدش فامیل فوت كرده شما هم مثل بقیه آنهایی كه موسوی و كروبی خبر كشته شدنشان را داده و برایشان ختم گرفته بودند، زنده می شود! و قضیه به خوبی و خوشی پایان می گیرد(!)
* با تشکر از طنزنویس عزیز کیهان، که کار ما را هم آسان کرده است، بهتر از این نمیشد اوضاع جامعه امروز را توضیح داد که هر روز مردهای را به زور نور و تصویر و ظلم و تزویر زنده میکنند!
فرافکنی رئیس دولت کودتا در سو استفاده از مرگ "مروه الشربينی"
فارس، خبرگزاری حامی کودتا، با خوشحالی خاصی از پاسخ مبتکرانه(!) رئیس دولت کودتا به سوال خبرنگار آمريكايی درباره شهید ندا آقاسلطان و نشان دادن عكسی از "مروه الشربيني" برای برملا کردن تناقض رفتاري غرب خبر داده است.
این بنگاه خبری حامی کودتا آورده است: در جريان مصاحبه خبرنگار شبكه سي بي اس آمريكا با احمدینژاد، اين خبرنگار درباره كشته شدن افرادي در ايران در حوادث پس از انتخابات از جمله ندا آقاسلطان سوالي را مطرح كرد. احمدينژاد پس از شنيدن اين سوال، عكسي از مروه الشربيني شهيده حجاب را به اين خبرنگار و دوربين نشان داد و گفت: شما اين عكس را مي شناسيد، وي دو ماه قبل وقتي از مردي كه او را مورد تعرض قرارداده بود به دادگاه آلمان شكايت كرد در همان دادگاه توسط خود متهم با ضربات متعدد چاقو به شهادت رسيد. خبر اين حادثه ده روز از افكار عمومي مخفي ماند و قبل از كشته شدن خانم ندا آقاسلطان بوده است. چرا اين حادثه در رسانه هاي غربي انعكاس نيافت؟
البته فارس دیگر اشاره نکرد که آیا کشتار، شکنجه و ضرب و شتم با دستور قبلی و از طرف نیروهای نظامی و شبه نظامی وابسته به دولت کودتا و در این تعداد و اندازه با حمله یک نفر قابل مقایسه است یا خیر.
به نظر میرسد احمدینژاد در روزهای آتی برنامههای فشردهای برای فرافکنی، دروغگویی و احتمالا مظلومنمایی خواهد داشت که البته این تلاشها همانطور که در ایران خریداری نداشت بعید به نظر میرسد که در افکار عمومی بینالمللی نیز هواداری پیدا کند.
این بنگاه خبری حامی کودتا آورده است: در جريان مصاحبه خبرنگار شبكه سي بي اس آمريكا با احمدینژاد، اين خبرنگار درباره كشته شدن افرادي در ايران در حوادث پس از انتخابات از جمله ندا آقاسلطان سوالي را مطرح كرد. احمدينژاد پس از شنيدن اين سوال، عكسي از مروه الشربيني شهيده حجاب را به اين خبرنگار و دوربين نشان داد و گفت: شما اين عكس را مي شناسيد، وي دو ماه قبل وقتي از مردي كه او را مورد تعرض قرارداده بود به دادگاه آلمان شكايت كرد در همان دادگاه توسط خود متهم با ضربات متعدد چاقو به شهادت رسيد. خبر اين حادثه ده روز از افكار عمومي مخفي ماند و قبل از كشته شدن خانم ندا آقاسلطان بوده است. چرا اين حادثه در رسانه هاي غربي انعكاس نيافت؟
البته فارس دیگر اشاره نکرد که آیا کشتار، شکنجه و ضرب و شتم با دستور قبلی و از طرف نیروهای نظامی و شبه نظامی وابسته به دولت کودتا و در این تعداد و اندازه با حمله یک نفر قابل مقایسه است یا خیر.
به نظر میرسد احمدینژاد در روزهای آتی برنامههای فشردهای برای فرافکنی، دروغگویی و احتمالا مظلومنمایی خواهد داشت که البته این تلاشها همانطور که در ایران خریداری نداشت بعید به نظر میرسد که در افکار عمومی بینالمللی نیز هواداری پیدا کند.
اطاعات غلط، نتیجه گیری مغلوط
پخش مصاحبه آقای سعید حجاریان در سیما نکاتی را در ذهن برخی بینندگان بصورت ابهام ایجاد کرد که بدون پیشداوری قبلی بعنوان یک ناظر بیطرف مسایلی را در اذهان بوجود میآورد که با اهداف پخش اینگونه مصاحبهها تناقض دارد:
در ابتدا باید گفت به ابهامات محل ضبط و تکستهای یکسان پاسخها و حفظ بودن پاسخها از سوی مجری و میهمانان و اینسرت سرتکان دادن حجاریان که تکراری تدوین شده بود اولویت این بحث نیست و دیگران باید به آن بپردازند.
وقتی یک تیوریسین را که سه ماه در تجرید و دور از اخبار و اطلاعات باشد با منابع و اخبار مغلوط سیراب کنند در فضای بازداشتگاه نتایج و جمعبندی مغلوطی از سوی وی ارائه میشود، برای نمونه اقای حجاریان تاکید داشتند که این فوران نفرت و خشونت از سوی معترضان در ایران چه قبل و بعد از اسلام بیسابقه بوده و این خشونت و حرکات آنارشیستی محکوم است و وارداتیست.
در نظر بگیرید به زندانی گفته شود "هزاران نفر در تظاهرات خونین، از بسیجیان و مردم بیگناه از سوی معترضین کشته شدند مغازه ها و ادارات غارت شد، شهر در آتش سوخت، زنان مسلمان و محجبه مورد تعرض قرار گرفتند و همزمان هم اسراییل و امریکا نیرو در چند شهر پیاده کردند و تمامیت ارضی در خطر و خلاصه نظام و ملت در خطر بود و مردم و حکومت به زحمت و خون دادن بسیار این خشونت ها را خاموش کردند. یعنی ابعاد فاجعه مثل سال 60 بود و چند انفجار مثل حزب جمهوری اسلامی بیگناهان را تکه تکه کرده است و اگر فداکاری بسیج و سپاه نبود کشور و ناموس در خطر بود. ضمنا شما آقا سعید قربانی خشونت هستید، همانطور که تیوریسینهای خشونت در ترور شما نقش هدایتی داشتند تز های شما و همفکرانتان در این فوران خشونت و نفرت تاثیر داشت اکنون نیز کشور در بخشهایی در اشغال دشمن است."
فرض کنید این نکات کلیدی به سعید حجاریان القا شود تا حس وصن دوستی و انسانی او تحریک شود ضمن انکه گفته شده سران اصلاحات هم توبه نامه داده و مسئولیت فجایع را پذیرفتهاند. اگر دقت کرده باشید سعید گفت تا وقتی دشمن خارجی هست من از حرفم بر نمیگردم و تمدن چند هزارساله ایران چنین خشونت و فوران نفرت و آنارشیسمی را ندیده است.
سعید خوب میفهمد بار معنایی کلمات را، پس به راحتی میتوان فهمید چه به او گفتهاند تا با اخبار جهتدار نتیجه مطلوب خود را بگیرند و احساس انسانی سعید است که حاضر است برای جلوگیری از آنارشیسم و خشونت فعلا نظرات خود را پس بگیرد و موکول به آرامش و اخراج دشمن خارجی کند.
اتفاقا گاف بزرگ مصاحبه هم همین جملات بود که حجاریان در چرایی و تعلیل تغییر تحلیل خود اعلام کرد و مشتها را وا نمود. ضمن آنکه اشتباه بزرگ این شو سیما الکن بودن ادای کلمات توسط سعید و معلولیت او را عیان کرد و فرد بیطرفی مثل مرا بخاطر احساس سمپاتی آدمها به بیماران و معلولالان برانگیخت.
در ابتدا باید گفت به ابهامات محل ضبط و تکستهای یکسان پاسخها و حفظ بودن پاسخها از سوی مجری و میهمانان و اینسرت سرتکان دادن حجاریان که تکراری تدوین شده بود اولویت این بحث نیست و دیگران باید به آن بپردازند.
وقتی یک تیوریسین را که سه ماه در تجرید و دور از اخبار و اطلاعات باشد با منابع و اخبار مغلوط سیراب کنند در فضای بازداشتگاه نتایج و جمعبندی مغلوطی از سوی وی ارائه میشود، برای نمونه اقای حجاریان تاکید داشتند که این فوران نفرت و خشونت از سوی معترضان در ایران چه قبل و بعد از اسلام بیسابقه بوده و این خشونت و حرکات آنارشیستی محکوم است و وارداتیست.
در نظر بگیرید به زندانی گفته شود "هزاران نفر در تظاهرات خونین، از بسیجیان و مردم بیگناه از سوی معترضین کشته شدند مغازه ها و ادارات غارت شد، شهر در آتش سوخت، زنان مسلمان و محجبه مورد تعرض قرار گرفتند و همزمان هم اسراییل و امریکا نیرو در چند شهر پیاده کردند و تمامیت ارضی در خطر و خلاصه نظام و ملت در خطر بود و مردم و حکومت به زحمت و خون دادن بسیار این خشونت ها را خاموش کردند. یعنی ابعاد فاجعه مثل سال 60 بود و چند انفجار مثل حزب جمهوری اسلامی بیگناهان را تکه تکه کرده است و اگر فداکاری بسیج و سپاه نبود کشور و ناموس در خطر بود. ضمنا شما آقا سعید قربانی خشونت هستید، همانطور که تیوریسینهای خشونت در ترور شما نقش هدایتی داشتند تز های شما و همفکرانتان در این فوران خشونت و نفرت تاثیر داشت اکنون نیز کشور در بخشهایی در اشغال دشمن است."
فرض کنید این نکات کلیدی به سعید حجاریان القا شود تا حس وصن دوستی و انسانی او تحریک شود ضمن انکه گفته شده سران اصلاحات هم توبه نامه داده و مسئولیت فجایع را پذیرفتهاند. اگر دقت کرده باشید سعید گفت تا وقتی دشمن خارجی هست من از حرفم بر نمیگردم و تمدن چند هزارساله ایران چنین خشونت و فوران نفرت و آنارشیسمی را ندیده است.
سعید خوب میفهمد بار معنایی کلمات را، پس به راحتی میتوان فهمید چه به او گفتهاند تا با اخبار جهتدار نتیجه مطلوب خود را بگیرند و احساس انسانی سعید است که حاضر است برای جلوگیری از آنارشیسم و خشونت فعلا نظرات خود را پس بگیرد و موکول به آرامش و اخراج دشمن خارجی کند.
اتفاقا گاف بزرگ مصاحبه هم همین جملات بود که حجاریان در چرایی و تعلیل تغییر تحلیل خود اعلام کرد و مشتها را وا نمود. ضمن آنکه اشتباه بزرگ این شو سیما الکن بودن ادای کلمات توسط سعید و معلولیت او را عیان کرد و فرد بیطرفی مثل مرا بخاطر احساس سمپاتی آدمها به بیماران و معلولالان برانگیخت.
ظهور تحول در هفده دقیقه / در باب مصاحبه - اعتراف تلویزیونی حجاریان، عطریانفر، شریعتی
بهزاد مهرانی
بخش اندکی از مصاحبه / اعتراف تلویزیونی را بیشتر ندیدم. در ابتدای آن سعید شریعتی دلیلی بر تحول سریع خود و دوستاناش ارائه کرد که انگیزهای شد برای نوشتن این مطلب. شریعتی گفت: برای تحول نیاز به مطالعه در یک رشتهی خاص نیست و اصولا میتوان "مدرسه نرفته مسئله آموز صد مدرس شد" و به اشتباهات خویش نیز پی برد و آنگاه اشارهای گذرا به تذکره الاولیای عطار کرد که بله می شود و یا لااقل ما کردیم و شد. این اشارهی شریعتی به احوالات عارفان، به یقین نقبی بود به بیان دگرگونی خود و دوستان شرکتکنندهاش در آن برنامه.
آیا میتوان در مدتی کوتاه متحول شد؟
پاسخ هم آری است و هم نه.
آری میتوان یکشبه ره صد ساله پیمود. شرح حال برخی عارفان همچون فضیل عیاض دلیلی است بر این مدعا. اما این پاسخ "آری" نیازمند کندوکاوی بیشتر است. نخست آنکه اینگونه دگرگونیهای سریع در عرصهی اشراق و عرفان رخ میدهد که اصولا "علم حال" است و نه "علم قال". در اینجا نیز این سرعت و دگرگونی تنها به چشم ناظر بیرونی است که با سرعت انجام میپذیرد.
در مدرسه آموزگاری داشتیم که میگفت گمان مبرید آن شخص میگساری که یکشبه عارفی پاکباز میشود، پیش از آن نشانههایی از این پاکبازی در او نبوده است. شاید او در میگساری با دوستان نیز به اصطلاح، ساقی با مرامی بوده و در تقسیم شراب، همواره خود را کمتر از دیگر همپیالهها مورد توجه قرار میداده است و تا دیگران سرخوش نمیشدند، سرخوشی خویش را خوش نمیداشته است. نتیجه که این تحول نیز چندان آنی نبوده است.
دوم: کار پاکان را نباید قیاس از خود گرفت. هستند کسانی که "چاه ناکنده به آب رسیدهاند، اما نمیتوان نتیجه گرفت که چاه نا کنده میتوان به آب رسید.
همچو چه کن خاک میکن گر کسی / زین تن خاکی که در آبی رسی
گر رسد جذبهی خدا آب معین / چاه ناکنده بجوشد از زمین
کار میکن تو بگوش آن مباش / اندک اندک خاک چه را میتراش (1)
چاه ناکنده نمیتوان به آب رسید و این "جذبهی خدا" امری است که به ندرت و برای خاصان روی میدهد.
اصل خود جذب است،لیک ای خواجهتاش / کار کن،موقوف آن جذبه مباش (2)
سوم:اگر این جذبه رخ دادنی باشد، برای انسانهای خاص،ندرتا و در امور معنوی اتفاق میافتد و نه در عرصهی "علم سیاست مدن" که به قول حافظ:
رند عالم سوز را با مصلحتبینی چه کار / کار ملک است آنچه تدبیر و تامل بایدش
اگر این سه مصاحبه / اعتراف کننده،سخن از جذبهها و شواهد معنوی و تحولات روحانی خویش میگفتند حرفی نبود. حال که آنان سخن از تحولات سریع در عرصهی اندیشهی سیاسی خود میگویند باورکردنش دشوار، بل محال است. عرصهی سیاست، جولانگاه تدبیر و تامل است و نه شهود و آنهم شهود آنی که در عالم روحانی نیزکمتر روی میدهد.
چهارم: هیچ عقل سلیمی از گزارهی - که باور مسلمانان است - "پیامبر اسلام بیسواد(امی) بوده است"، نتیجه نمیگیرد که نباید سواد آموخت و سواد آموزی امری ناپسند و بیهوده است. این مصاحبه - اعتراف در صدد آن یود که به مومنین خود بقبولاند که با دانشاندوزی راه به خطا میبریم و تنها با ساعتها در انفرادی به سر بردن و دل از زنگار سواد و حرف زدودن است که میتوان راه راست را یافت.
چگونه است که شخصی مانند آقای حجاریان که به شهادت مخالفیناش نیز یک تئوریسین قابل و توانا است در محیطی ایزوله و بدون دسترسی به کتاب و روزنانه و ...میتواند به چنین تحولی دست یابد؟ اگر تحول ایشان به گفتهی شریعتی از جنس تحولات گروهی محدود از عارفان در تاریخ است که بدون کتاب خواندن و دانشاندوزی نیز مقدور و میسور است دیگر آن سخن از ماکس وبر و نقد او گفتن چیست؟ پوزیتیویسم، سکولاریسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و آنارشیسم چه محلی از اعراب دارد؟ آیا ترتیبدهتدگان این مصاحبه - اعتراف بر این باورند که تحول عارفانه - بدون دسترسی به کتاب و در انفرادی، شهوداتی در باب نظریات ماکس وبر و شناخت "ایسم"های مذکور به دنبال داشته است؟ جل الخالق!
آیا جمال قاضی و بازجو و زندانبان، آنچنان زیباست که کار صد مدرس را انجام دهد؟ جلالخالق!
عاشقان را شد مدرس حسن دوست / دفتر و درس و سبقشان روی اوست (3)
آیا "عنایت" بازجویان آنچنان است که "صدگون اجتهاد"(4) را زیر و زبر میسازد؟ اگر چنین است، این مدرسان و عنایتگران را در معابر و منابر و مساجد و صدا و سیمای خود مستقر سازید تا یکجا و در فاصلهی زمانی کوتاه و با صرف کمترین هزینهی مادی و حیثیتی همهگان را به راه راست هدایت کنند و همه به قدرت دلیل این معجزهی هزارهی سوم پی ببرند.
صاحب این قلم در این نوشته حتا یک کلام از مارکس و ماکس وبر و جان لاک و میل و راولز و ژیژک و ...شاهد مثال نیاورده است. هر چه بود مولانا بود و حافظ. مولانا و حافظ و ... که در دانشگاههای غرب درس نخواندهاند و به اصطلاح"غرب زده" نسیتند. راه پیش پای انقلابیون فرهنگی این نیست که فقط علوم انسانی را غرب زدایی کنند. بلکه باید حافظ و مولانا و سعدی و رازی و ... را نیز از دسترس مردم دور نگاهدارند و نعوذ بالله حتا گزیدهای از قرآن کریم را جدا از کلیت متن، منتشر سازند تا کارشان بسامان شود. آیا این شدنی است؟
موخره:در خبرها آمده بود که سعید حجاریان در محل بازداشت خود استخر خصوصی دارد و هر از گاهی تنی به آب میزند. گویا بار دیگر باید از زبان مولانا گفت:
آن یکی پرسید اشتر را که هی! / از کجا میآیی ای اقبال پی
گفت:"از حمام گرم کوی تو" / گفت: خود پیداست از زانوی تو (5)
پینوشت:
1.مثنوی معنوی.تصحیح نیکلسون.دفتر پنجم ابیات 2046 تا2048
2.همان.دفتر ششم.بیت 1483
3.همان.دفتر سوم.بیت 3849
4.یک عنایت به ز صد گون اجتهاد / جهد را خوف است از صدگون فساد (همان.دفتر ششم بیت 3833)
5.همان.دفتر پنجم.ابیات 2442 و2443
بخش اندکی از مصاحبه / اعتراف تلویزیونی را بیشتر ندیدم. در ابتدای آن سعید شریعتی دلیلی بر تحول سریع خود و دوستاناش ارائه کرد که انگیزهای شد برای نوشتن این مطلب. شریعتی گفت: برای تحول نیاز به مطالعه در یک رشتهی خاص نیست و اصولا میتوان "مدرسه نرفته مسئله آموز صد مدرس شد" و به اشتباهات خویش نیز پی برد و آنگاه اشارهای گذرا به تذکره الاولیای عطار کرد که بله می شود و یا لااقل ما کردیم و شد. این اشارهی شریعتی به احوالات عارفان، به یقین نقبی بود به بیان دگرگونی خود و دوستان شرکتکنندهاش در آن برنامه.
آیا میتوان در مدتی کوتاه متحول شد؟
پاسخ هم آری است و هم نه.
آری میتوان یکشبه ره صد ساله پیمود. شرح حال برخی عارفان همچون فضیل عیاض دلیلی است بر این مدعا. اما این پاسخ "آری" نیازمند کندوکاوی بیشتر است. نخست آنکه اینگونه دگرگونیهای سریع در عرصهی اشراق و عرفان رخ میدهد که اصولا "علم حال" است و نه "علم قال". در اینجا نیز این سرعت و دگرگونی تنها به چشم ناظر بیرونی است که با سرعت انجام میپذیرد.
در مدرسه آموزگاری داشتیم که میگفت گمان مبرید آن شخص میگساری که یکشبه عارفی پاکباز میشود، پیش از آن نشانههایی از این پاکبازی در او نبوده است. شاید او در میگساری با دوستان نیز به اصطلاح، ساقی با مرامی بوده و در تقسیم شراب، همواره خود را کمتر از دیگر همپیالهها مورد توجه قرار میداده است و تا دیگران سرخوش نمیشدند، سرخوشی خویش را خوش نمیداشته است. نتیجه که این تحول نیز چندان آنی نبوده است.
دوم: کار پاکان را نباید قیاس از خود گرفت. هستند کسانی که "چاه ناکنده به آب رسیدهاند، اما نمیتوان نتیجه گرفت که چاه نا کنده میتوان به آب رسید.
همچو چه کن خاک میکن گر کسی / زین تن خاکی که در آبی رسی
گر رسد جذبهی خدا آب معین / چاه ناکنده بجوشد از زمین
کار میکن تو بگوش آن مباش / اندک اندک خاک چه را میتراش (1)
چاه ناکنده نمیتوان به آب رسید و این "جذبهی خدا" امری است که به ندرت و برای خاصان روی میدهد.
اصل خود جذب است،لیک ای خواجهتاش / کار کن،موقوف آن جذبه مباش (2)
سوم:اگر این جذبه رخ دادنی باشد، برای انسانهای خاص،ندرتا و در امور معنوی اتفاق میافتد و نه در عرصهی "علم سیاست مدن" که به قول حافظ:
رند عالم سوز را با مصلحتبینی چه کار / کار ملک است آنچه تدبیر و تامل بایدش
اگر این سه مصاحبه / اعتراف کننده،سخن از جذبهها و شواهد معنوی و تحولات روحانی خویش میگفتند حرفی نبود. حال که آنان سخن از تحولات سریع در عرصهی اندیشهی سیاسی خود میگویند باورکردنش دشوار، بل محال است. عرصهی سیاست، جولانگاه تدبیر و تامل است و نه شهود و آنهم شهود آنی که در عالم روحانی نیزکمتر روی میدهد.
چهارم: هیچ عقل سلیمی از گزارهی - که باور مسلمانان است - "پیامبر اسلام بیسواد(امی) بوده است"، نتیجه نمیگیرد که نباید سواد آموخت و سواد آموزی امری ناپسند و بیهوده است. این مصاحبه - اعتراف در صدد آن یود که به مومنین خود بقبولاند که با دانشاندوزی راه به خطا میبریم و تنها با ساعتها در انفرادی به سر بردن و دل از زنگار سواد و حرف زدودن است که میتوان راه راست را یافت.
چگونه است که شخصی مانند آقای حجاریان که به شهادت مخالفیناش نیز یک تئوریسین قابل و توانا است در محیطی ایزوله و بدون دسترسی به کتاب و روزنانه و ...میتواند به چنین تحولی دست یابد؟ اگر تحول ایشان به گفتهی شریعتی از جنس تحولات گروهی محدود از عارفان در تاریخ است که بدون کتاب خواندن و دانشاندوزی نیز مقدور و میسور است دیگر آن سخن از ماکس وبر و نقد او گفتن چیست؟ پوزیتیویسم، سکولاریسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و آنارشیسم چه محلی از اعراب دارد؟ آیا ترتیبدهتدگان این مصاحبه - اعتراف بر این باورند که تحول عارفانه - بدون دسترسی به کتاب و در انفرادی، شهوداتی در باب نظریات ماکس وبر و شناخت "ایسم"های مذکور به دنبال داشته است؟ جل الخالق!
آیا جمال قاضی و بازجو و زندانبان، آنچنان زیباست که کار صد مدرس را انجام دهد؟ جلالخالق!
عاشقان را شد مدرس حسن دوست / دفتر و درس و سبقشان روی اوست (3)
آیا "عنایت" بازجویان آنچنان است که "صدگون اجتهاد"(4) را زیر و زبر میسازد؟ اگر چنین است، این مدرسان و عنایتگران را در معابر و منابر و مساجد و صدا و سیمای خود مستقر سازید تا یکجا و در فاصلهی زمانی کوتاه و با صرف کمترین هزینهی مادی و حیثیتی همهگان را به راه راست هدایت کنند و همه به قدرت دلیل این معجزهی هزارهی سوم پی ببرند.
صاحب این قلم در این نوشته حتا یک کلام از مارکس و ماکس وبر و جان لاک و میل و راولز و ژیژک و ...شاهد مثال نیاورده است. هر چه بود مولانا بود و حافظ. مولانا و حافظ و ... که در دانشگاههای غرب درس نخواندهاند و به اصطلاح"غرب زده" نسیتند. راه پیش پای انقلابیون فرهنگی این نیست که فقط علوم انسانی را غرب زدایی کنند. بلکه باید حافظ و مولانا و سعدی و رازی و ... را نیز از دسترس مردم دور نگاهدارند و نعوذ بالله حتا گزیدهای از قرآن کریم را جدا از کلیت متن، منتشر سازند تا کارشان بسامان شود. آیا این شدنی است؟
موخره:در خبرها آمده بود که سعید حجاریان در محل بازداشت خود استخر خصوصی دارد و هر از گاهی تنی به آب میزند. گویا بار دیگر باید از زبان مولانا گفت:
آن یکی پرسید اشتر را که هی! / از کجا میآیی ای اقبال پی
گفت:"از حمام گرم کوی تو" / گفت: خود پیداست از زانوی تو (5)
پینوشت:
1.مثنوی معنوی.تصحیح نیکلسون.دفتر پنجم ابیات 2046 تا2048
2.همان.دفتر ششم.بیت 1483
3.همان.دفتر سوم.بیت 3849
4.یک عنایت به ز صد گون اجتهاد / جهد را خوف است از صدگون فساد (همان.دفتر ششم بیت 3833)
5.همان.دفتر پنجم.ابیات 2442 و2443
آیتالله علیمحمد دستغیب: هنوز هم دير نشده، از موسوى و خاتمى و كروبى دعوت کنید
متن سخنرانی آیتالله علیمحمد دستغیب در مجلس خبرگان به این شرح است:
حضور محترم اعضاى خبرگان رهبرى
سلام عليكم
چند نكته را متذكر مىشوم اميد است مفيد واقع شود.
1 - توجه به قانون اساسى: همه مىدانيم كه اين قانون مخالفتى با قرآن و سنت ندارد كه مجتهدين بزرگ و روشنفكران صحيح آنرا تدوين كردند و به نظر امام امت(رحمه الله) رساندند. امّا حافظ اين قانون اساسى كيست؟ آيا بجز خبرگان ملت كسى مىتواند باشد؟ تخلّفات از اين قانون اساسى، را چه كسى بايد پيگيرى كند و چه كسى جوابگو باشد؟ عهدهدار آن تنها خبرگان است. اما چه شده كه در مواقع لزوم كه بايد تشكيل جلسه دهد و تخلّفات از قانون اساسى را پیگيرى کند، نمىكند و يا نمىتواند؛ و رياست مجلس كه با رأى بيش از 50 نفر تعيين شد نتوانست اعلام تشكيل جلسه نمايد.
اين نيست مگر عدم توجه كامل شوراى نگهبان به فلسفه وجودى قانون اساسى كه از جمله تعيين اعضاى آن، كه اينجانب پيشنهاد دادم تأييد دو نفر از علماى برجسته قم كافيست امّا كسى اعتنا نكرد، و چه خوب بود كه حداقل جناب آيتاللَّه هاشمى پیگيرى مىكردند تا امروز اينگونه نمىشد؛ و آن همه سؤالات و انتقادات در انتخابات از قبل و بعد از آن بىجواب كافى نمىماند. مردم مىدانند كه اصل ولايت فقيه در قانون اساسى است و قبول دارند، امّا اگر قانون اساسى رفت چيزى به نام اصل 5 و يا 110 هم نخواهد بود.
2 - مسأله تخريب ياران امام و كسانى كه سالها براى استقرار نظام جمهورى اسلامى ايران از جان و مال و آبرو دريغ نكردند: اين تخريب از چهار سال پيش ظهور پيدا كرد تا اين اواخر كه صدا و سيما سنگ تمام گذاشت؛ چهرههاى سرشناس از جمله آيتاللَّه رفسنجانى، حجّةالاسلام و المسلمين كروبى، و جنابان دو سيد بزرگوار خاتمى و مير حسين موسوى چنان خدشهدار كرد كه فرياد دوست و خندههاى دشمن به آسمان رسيد. آيا آنچه گذشت شرعى بود؟ مطابق قانون اساسى و آنچه از آن منشعب مىشود بود؟ پس چرا شما خبرگان ساكت بوديد، آيا غم خوردن و نشستن كافى است.
3 - چرا دستهاى مرموز انجمن حجّتيّه را كه امام امت(رحمه الله) آنها را خطرى براى انقلاب مىدانست، در پشت صحنه لمس نمىكنيد چه اشخاصى قواى سه گانه مقنّنه، قضائيه و مجريه را دور زدهاند. چه شده كه كسى مسئول آنهمه اتّفاقات غير قانونى نيست. چه شده كه صداى فريادرسى و عدالتخواهى با حكومت نظامى جواب داده مىشود. آيا اينها غير از وجود بيگانگان به انقلاب، در پشت صحنه مىباشد.
علماى بزرگ ما همانند شيخ مرتضى انصارى، ميرزاى شيرازى، سيدنا الاصفهانى، سيدنا اليزدى و امثالهم(رحمهم الله) كه فدایى امام عصر(ارواحنا فداه) بودند، امّا هيچگاه در فكر اين نبودند كه جامعه را خراب كنند تا زمينه براى ظهور پيدا شود.
4 - اين چه وضعى است كه جامعه را فرا گرفته و حتى مجلسين را، كه هر صاحب نظرى و مرجع و مجتهدى انتقاد مىكند عدهاى آماده شده به پشتيبانى نيروهاى خاص به هر قيمتى او را از صحنه محو كنند تا عدهاى خواب راحت نمايند.
5 - خبرگان مأمور حفظ احكام اسلام و حفظ اعتقادات مردم به قرآن و سنت پيغمبر(صلّی الله عليه و آله) و اهل بيت عصمت است و اين وظيفه مهم در اين گير و دارها ايفاء نشد و متأسفانه زحمات علماء مقدارى ركود پيدا كرد.
6 - در خاتمه هنوز هم دير نشده، از اين مجلس مىخواهم و همچنين از رياست محترم مجلس كه از حضرات موسوى و خاتمى و كروبى دعوت شود سخنانى كه دارند بزنند همه چيز را تمامشده ندانيد. مردم اميدشان به شما است.
توضیح مطلب: کتمان کردن بی اعتمادی قسمتی از جامعه و بی توجّهی به آن دور از انصاف است؛ از جمله: اعتراض علما و اساتید دانشگاه و غیرهما. لازم است این بی اعتمادی را به حداقل رساند؛ چنانچه دعوت از آقایان موسوی و کروبی در این اجلاسیّه میسّر نیست، اجازه داده شود که در یک دعوت از طرف صدا و سیما و اگر نمی شود، از طریق سایت مجلس خبرگان اعتراضات خود را بیان کنند و افراد خبرگان نسبت به تخلّف یا عدم تخلّف از قانون اساسی نظر خود را بیان کنند.
سيد على محمّد دستغيب
88/06/31
برگرفته از: پایگاه اینترنتی دفتر آیتالله دستغیب
حضور محترم اعضاى خبرگان رهبرى
سلام عليكم
چند نكته را متذكر مىشوم اميد است مفيد واقع شود.
1 - توجه به قانون اساسى: همه مىدانيم كه اين قانون مخالفتى با قرآن و سنت ندارد كه مجتهدين بزرگ و روشنفكران صحيح آنرا تدوين كردند و به نظر امام امت(رحمه الله) رساندند. امّا حافظ اين قانون اساسى كيست؟ آيا بجز خبرگان ملت كسى مىتواند باشد؟ تخلّفات از اين قانون اساسى، را چه كسى بايد پيگيرى كند و چه كسى جوابگو باشد؟ عهدهدار آن تنها خبرگان است. اما چه شده كه در مواقع لزوم كه بايد تشكيل جلسه دهد و تخلّفات از قانون اساسى را پیگيرى کند، نمىكند و يا نمىتواند؛ و رياست مجلس كه با رأى بيش از 50 نفر تعيين شد نتوانست اعلام تشكيل جلسه نمايد.
اين نيست مگر عدم توجه كامل شوراى نگهبان به فلسفه وجودى قانون اساسى كه از جمله تعيين اعضاى آن، كه اينجانب پيشنهاد دادم تأييد دو نفر از علماى برجسته قم كافيست امّا كسى اعتنا نكرد، و چه خوب بود كه حداقل جناب آيتاللَّه هاشمى پیگيرى مىكردند تا امروز اينگونه نمىشد؛ و آن همه سؤالات و انتقادات در انتخابات از قبل و بعد از آن بىجواب كافى نمىماند. مردم مىدانند كه اصل ولايت فقيه در قانون اساسى است و قبول دارند، امّا اگر قانون اساسى رفت چيزى به نام اصل 5 و يا 110 هم نخواهد بود.
2 - مسأله تخريب ياران امام و كسانى كه سالها براى استقرار نظام جمهورى اسلامى ايران از جان و مال و آبرو دريغ نكردند: اين تخريب از چهار سال پيش ظهور پيدا كرد تا اين اواخر كه صدا و سيما سنگ تمام گذاشت؛ چهرههاى سرشناس از جمله آيتاللَّه رفسنجانى، حجّةالاسلام و المسلمين كروبى، و جنابان دو سيد بزرگوار خاتمى و مير حسين موسوى چنان خدشهدار كرد كه فرياد دوست و خندههاى دشمن به آسمان رسيد. آيا آنچه گذشت شرعى بود؟ مطابق قانون اساسى و آنچه از آن منشعب مىشود بود؟ پس چرا شما خبرگان ساكت بوديد، آيا غم خوردن و نشستن كافى است.
3 - چرا دستهاى مرموز انجمن حجّتيّه را كه امام امت(رحمه الله) آنها را خطرى براى انقلاب مىدانست، در پشت صحنه لمس نمىكنيد چه اشخاصى قواى سه گانه مقنّنه، قضائيه و مجريه را دور زدهاند. چه شده كه كسى مسئول آنهمه اتّفاقات غير قانونى نيست. چه شده كه صداى فريادرسى و عدالتخواهى با حكومت نظامى جواب داده مىشود. آيا اينها غير از وجود بيگانگان به انقلاب، در پشت صحنه مىباشد.
علماى بزرگ ما همانند شيخ مرتضى انصارى، ميرزاى شيرازى، سيدنا الاصفهانى، سيدنا اليزدى و امثالهم(رحمهم الله) كه فدایى امام عصر(ارواحنا فداه) بودند، امّا هيچگاه در فكر اين نبودند كه جامعه را خراب كنند تا زمينه براى ظهور پيدا شود.
4 - اين چه وضعى است كه جامعه را فرا گرفته و حتى مجلسين را، كه هر صاحب نظرى و مرجع و مجتهدى انتقاد مىكند عدهاى آماده شده به پشتيبانى نيروهاى خاص به هر قيمتى او را از صحنه محو كنند تا عدهاى خواب راحت نمايند.
5 - خبرگان مأمور حفظ احكام اسلام و حفظ اعتقادات مردم به قرآن و سنت پيغمبر(صلّی الله عليه و آله) و اهل بيت عصمت است و اين وظيفه مهم در اين گير و دارها ايفاء نشد و متأسفانه زحمات علماء مقدارى ركود پيدا كرد.
6 - در خاتمه هنوز هم دير نشده، از اين مجلس مىخواهم و همچنين از رياست محترم مجلس كه از حضرات موسوى و خاتمى و كروبى دعوت شود سخنانى كه دارند بزنند همه چيز را تمامشده ندانيد. مردم اميدشان به شما است.
توضیح مطلب: کتمان کردن بی اعتمادی قسمتی از جامعه و بی توجّهی به آن دور از انصاف است؛ از جمله: اعتراض علما و اساتید دانشگاه و غیرهما. لازم است این بی اعتمادی را به حداقل رساند؛ چنانچه دعوت از آقایان موسوی و کروبی در این اجلاسیّه میسّر نیست، اجازه داده شود که در یک دعوت از طرف صدا و سیما و اگر نمی شود، از طریق سایت مجلس خبرگان اعتراضات خود را بیان کنند و افراد خبرگان نسبت به تخلّف یا عدم تخلّف از قانون اساسی نظر خود را بیان کنند.
سيد على محمّد دستغيب
88/06/31
برگرفته از: پایگاه اینترنتی دفتر آیتالله دستغیب
اشتراک در:
پستها (Atom)