ما چه «میخواهیم»؟ شاید اولین سوالی که هر حرکت اجتماعی مبتنی بر آگاهی (پس از فرونشستن احساسات اولیهای که محرک ابتدایی آن بوده اند) باید از خود بپرسد، همین سوال است. شفاف کردن اهداف. به نظر میرسد که اهداف هر حرکت اجتماعی میتواند به دو گونهی کلی تقسیم شود: اهداف سلبی و اهداف ایجابی
اهداف سلبی: منظور از اهداف سلبی، تمام چیزهای مشترکی است که آن حرکت اجتماعی به علت نخواستن و نپسندیدنش متولد میشود ودر جهت نفی آنها قدم برمی دارد. به عنوان به نظر میرسد که روح جمعی حرکت سبز، "دروغ" را به عنوان یک پدیدۀ اخلاقی اجتماعی نمیپسندد و در صدد نفی آن است (مصداق: شعار "دروغ ممنوع" و شعارهای مشابه)
اهداف ایجابی: اهداف و خواسته هایی که یک حرکت به دنبال تحقق آنهاست. به عنوان مثال شاید بتوان "توجه به اهمیت قائل شدن برای رأی و نظر مردم از طرف حاکمیت" را یکی از این اهداف دانست که در شعارهایی مثل "خس و خاشاک تویی.." یا امثال آن تجلی یافته است.
تئوریهای جامعه شناختی وجود دارند که به ما می آموزند که یک ویژگی گروههای اجتماعی آنست که در برابر دشمن مشترک، همبستگی های درون گروهی تقویت میشود و تفاوتها و اختلافات درون گروهی به حداقل ممکن میرسد. اما مرحلۀ مهمتر زمانی است که دشمن مشترک گروه از بین رفته یا موضوعیت خود را از دست داده است؛ در چنین وضعیتی اختلافات درون گروهی اوج میگیرند، یکپارچگی و انسجام گروهی را خدشه دار کرده و حتی ممکن است این اختلافات به چند پاره شدن گروه منجر شوند.
این آفت پس از رسیدن به پیروزی هر جنبش اجتماعی آن را تهدید میکند. حال آنکه در صورت عدم شفاف سازی اهداف ایجابی، سناریوی دیگری هم برای جنبش های اجتماعی میتوان تصور شد: گروههای مختلف درگیر جنبش، پیش از پیروزی بر دشمن مشترک، به علت تفاوت شدید در نوع اهداف ایجابی شان، علیرغم داشتن اهداف سلبی مشترک، با یکدیگر دچار اختلاف و درگیری شده، نیروها و توان یکدیگر را هرز برده و در تیجه نتوانند به هدف مشترک اصلی شان یعنی کنار زدن دشمن مشترکشان نائل شوند.
برای جلوگیری از بروز چنین شرایطی، ضرورت فراتر رفتن از هدفگذاری های سلبی و تعمق و شفاف سازی اهداف ایجابی مشترک احساس میشود. به زبان ساده تر، باید ببینیم که "چه میخواهیم؟" (و نه تنها چه چیزهایی را نمیخواهیم؟") ممکن است گفته شود که این دو نوع هدف، دو روی یک سکه هستند؛ یعنی وقتی ما میدانیم که چه چیزی نمیخواهیم، قاعدتاً به طور غیر مستقیم "خواسته هایمان" را مشخص کرده ایم. در پاسخ باید گفت که این ادعا در برخی موارد صحیح است، به عنوان مثال وقتی گفته میشود که "ما از دروغ بیزاریم و خواهان مسؤولینی هستیم که به راحتی دروغ نگویند" در واقع خواسته ی خود را که روی کار آمدن مسؤولانی صادق است به صورت بیان کرده ایم. اما همیشه اینطور نیست.
فرض کنید که تمامی افراد حاضر در یک جنبش اجتماعی با هم در داشتن این عقیده مشترک باشند که رفتار سیاسی و اخلاقی فعلی حاکمیت را نمیپسندند. اما این به این معنا نیست که داری یک تصویر واحد و مشترک از سیستم حکمرانی مطلوب هستند؛ چه بسا تصویر آنها از وضعیت مطلوب با یکدیگر نه تنها تفاوت که تناقض داشته باشد. به عنوان مثال برخی ممکن است شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" (شعار برخی در روز قدس) را سر داده و حکومتی مبتنی بر مبانی سکولاریستی را به عوان جایگزین مطرح نمایند. حال آنکه برخی دیگر، به شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" معتقد باشند و هدف خود را بازگشت به آنچه "مبانی اسلامی واقعی" و "خط و سیرۀ امام خمینی" میدانند عنوان کنند (نگ. سخنان کروبی در جمع معلمان. دو روز پیش از روز قدس).
پس همواره از طریق دنبال کردن اهداف سلبی (نخواستنی ها)، نمیتوان به تعیین چیستی اهداف ایجابی (خواستنی ها) رسید. راه حل به نظر آنست که گروههای اجتماعی مختلف عضو جنبش اجتماعی، با تأمل کردن بر "آنچه میخواهند" ها، اهداف ایجابی خود را مشخص نمایند. سپس به رایزنی با سایر خرده گروههای حاضر در جنبش بپردازند و تلاش کنند تا به یک سری اهداف ایجابی که به صورت حداقلی مد نظر تمام گروههای درون جنبش است، دست یابند. پس از دست یافتن به این اهداف ایجابی "حداقلی" مشترک، لازم است تا تمامی خرده گروها در تمامی رفتارها و گفتارهای خود به مقتضیات آن اهداف پایبند باشند.
به عنوان مثال اگر هدف مشرکی تحت عنوان اجرای بی کم و کاست قانون اساسی فعلی به عنوان هدف حداقلی تمام گروههای حاضر در جنبش تعریف شد، نباید شعارهایی خارج از چهارچوب این توافق از سوی طرفداران هر یک از گروهها داده شود که وحدت درون گروهی جنبش را با خطر مواجه نماید (مانند شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی") به نظر میرسد منطقاً نقش دو دسته از کنشگران در هر حرکت اجتماعی در هدفگذاری های ایجابی بیش از سایر کنشگران است. دلیل این امر را هم میتوان در غلبۀ ویژگی عقلانی-تحلیلی اهداف ایجابی نسبت به ویژگی احساسی-واکنشی اهداف سلبی جستجو کرد.
این دو گروه در شرایط فعلی عبارتند از: رهبران سیاسی و کاریزماتیک جنبش (در این حرکت به عنوان مثال آقایان موسوی و کروبی و تا حدی خاتمی) و نخبه گان فکری و فرهنگی (نظیر مراجع تقلید، اساتید دانشگاه [به خصوص در رشته های انسانی و علوم اجتماعی] و دانشجویان). هر دوی این گروهها از هنجارفرستان مهم جامعه محسوب میشوند و کوتاهی آنان در تلاش برای شفاف کردن و به توافق رسیدن بر سر اهداف ایجابی جنبش، لطمات جبران ناپذیری به آن حرکت اجتماعی به طور خاص و آسیبهای پیش بینی ناپذیری به جامعه به طور اعم وارد خواهد کرد.
لازم به ذکراست که از آنجاییکه نمیتوان تصور کرد که یک حرکت اجتماعی فاقد مدیریت یا رهبری باشد، در صورت عدم ایفای نقش روشنگری و هدفگذاری دقیق برای کنشگران از سوی نخبه گان فکری و فرهنگی جامعه، امکان پر شدن این خلا رهبری توسط افرادی که دارای صلاحیتهای حداقلی برای بر عهده گیری نقش رهبری حرکت نیستند وجود دارد که نتایج ناخواسته و نامطلوب فراوانی را به دنبال خواهد داشت. حال سؤال این است که حرکت اجتماعی که از آن به عنوان "جنبش سبز" یاد میشود دارای اهداف ایجابی مشخصی هست یا تنها با تکیه بر اهداف سلبی به جلو حرکت کرده است؟
پاسخ به این سوال را باید قاعدتا ً در دو سطح جستجو کرد: سطح اول، رهبران جنبش و سطح دوم، کنشگران (مردم دلبسته به جنبش).
در سطح اول و با توجه به آنچه از گفتارها و اطلاعیه های صادر شده از سوی دو رهبر جنبش، میرحسین موسوی و مهدی کروبی برمیآید، اهداف ایجابی تعیین شده اند که عبارتند از:
- اصلاح امور در چهارچوب قانون اساسی فعلی و به اجرا درآمدن اصول تعطیل شدۀ قانون اساسی فعلی در قسمتهایی که به حقوق مردم در برابر حاکمیت پرداخته است (مانند اجرای اصولی از قانون اساسی که به آزادی بیان، آزادی اعتراضات آرام و مدنی و ... پرداخته است)
- پایبند شدن حاکمیت به قوانین موجود و جلوگیری از قانونشکنی ها و اقدامات خودسرانه و دیکتاتورمآبانۀ حاکمیت
- مشخص شدن مسببین و عاملان اقدامات غیرقانونی صورت گرفته علیه معترضان به نتایج انتخابات طی چهار ماه گذشته و مجازات آنها
- باطل شدن انتخابات و تجدید آن و یا تعیین یک گروه بیطرف برای بررسی دلایل و مدارک مبنی بر تقلب فاحش در انتخابات
اما در سطح دوم به نظر میرسد شعارها و خواسته ها بیشتر حالت سلبی و احساسی داشته و کمتر به اهداف ایجابی که از سوی رهبران جنبش تعیین شده است اشاره دارد. شاید علت این مسأله را بتوان در کم کاری نخبه گان و یا رهبران سیاسی جنبش در تأکید بر این اهداف ایجابی و و توجیه نکردن کنشگران این حرکت دانست. آفتی که با این شرایط جنبش سبز را تهدید میکند، "احساس زدگی"، "واکنشی شدن" و "انفعالی شدن" حرکت است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر