در پی پلمپ دفتر حزب اعتماد ملی که روز سهشنبه و با حکم دادستان تهران صورت گرفت، زهره آشتیانی خبرنگار سایت رسمی حزب اعتمادملی( سحام نیوز) به همراه محمد داوری، سردبیر و همینطور یکی دیگر از خبرنگاران این سایت بازداشت شدند.
به گزارش پایگاه خبری نوروز، زهره آشتیانی پیش از این نیز چندینبار احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود. روز سه شنبه پس از پلمپ دفاتر مهدی کروبی و حزب اعتمادملی و بازداشت اعضای سایت، منزل زهره آشتیانی نیز مورد تفتیش ماموران قرار گرفته است.
زهره آشتیانی، سابقه همکاری با روزنامههای توسعه، اقبال، اعتمادملی و برخی دیگر از روزنامهها و خبرگزاریهای اصلاحطلب را در کارنامه خود دارد. سخنگوي حزب اعتمادملي در گفتگو با خبرگزاری ایلنا، بازداشت این سه نفر را تایید کرد.
همسر آیتالله قدوسی: خوشحالم قدوسی این روزها را ندید
پس از انتشار اطلاعیه خانواده آیتالله قدوسی در اعتراض به وضع موجود و لغو مراسم سالگرد وی به همین منظور، همسر و فرزندان آیتالله قدوسی و همچنین جمعی از همکاران و یاران او در دادستانی وقت، یکشنبه هفته جاری در دیدار با آیتالله هاشمی رفسنجانی درباره مسائل جاری کشور و به ویژه حوادث بعد از انتخابات گفت وگو کردند.
به گزارش موج سبز آزادی، همسر آیتالله قدوسی ضمن اعلام این خبر در گفت وگویی با "روزنامه سرمایه" گفت: "اگر شهید قدوسی و امثال او زنده بودند، قطعاً اجازه نمیدادند به بهانههایی چون مصلحت و حفظ نظام این حوادث و جریانات را تحمل کنیم. البته خوشحال هستم که در این شرایط ایشان در بین ما نیستند چون اگر زنده بود، حتماً یا دق می کرد یا برخوردی نظیر برخورد با اصلاح طلبان با وی میشد. اگر ایشان زنده بودند نمیتوانستند آزادانه حرف بزنند و مردم را از مسائلی که در جریان است آگاه کنند."
وی که در عین حال دختر آیتالله علامه طباطبایی است، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود ادامه داد: "آقا میدانید وضعیت کشور آنچنان است که انسان میخواهد سرش را در چاه بکند و درد دلش را آنجا بیان کند، حرفهایی که حضرت امام، آیتالله بهشتی، آیتالله قدوسی، رجایی و باهنر و سایر بزرگان در اوایل انقلاب میزدند، با این وضعیتی که در آن هستیم جور در نمیآید. آنها حرفهای دیگری میزدند اما حالا ما چیز دیگری میبینیم. من واقعاً تعجب میکنم که بعد از گذشت 30 سال از عمر انقلاب اسلامی به جای اینکه ما هر روز شاهد گسترش ریشه این انقلاب در میان مردم و به ویژه جوانان باشیم، وضعیت دیگری میبینیم."
همسر آیتالله قدوسی که با ناراحتی سخن میگفت، لحظاتی تامل کرد و با صراحت بیشتری اظهار داشت: "آقا اصلاً اگر قدوسی هم زنده بود وضع مردم بهتر از این نبود. اینکه میبینیم از اساسش غلط است. خدا را شاهد میگیرم که شب و روز در این فکر هستم که پس چه باید بکنیم. ما شرمنده جوانان هستیم. آنها حرفهای امام خمینی، بهشتی، قدوسی، رجایی، باهنر و شهدا را در اوایل انقلاب میبینند و شرایط امروز را هم میبینند و برایشان سوال پیش میآید. نه فقط جوانان، بلکه همه مردم. شنیدیم که در بازداشتگاهها چه میگذرد. انشاءالله که دروغ است!"
دختر آیتالله علامه طباطبایی چشمان خود را با دستمالی که در دست دارد، پاک کرد و گفت: "ای کاش من هم مرده بودم و این روزها را نمیدیدم. همین است که میگویم خوشحالم از اینکه آیتالله این روزها را ندید. آنچه میگویند و میکنند با حقیقت جور درنمیآید. عدهای از جوانان آمده بودند خانه ما و حرفهایی میزدند. من واقعاً جوابی برای آنها نداشتم. چه بگویم؟ دروغ بگویم؟ علت رفتنمان خدمت آقای رفسنجانی نیز همین مسائل بود. دیگر چه کار باید بکنیم. آدم نمیداند با چه کسی درددل کند. آنقدر گله و شکایت است که آدم سردرگم میشود. ما از ایشان خواستیم که حداقل به ما جوابی درباره مسائل کشور و حوادثی که بعد از انتخابات دیدیم و شنیدیم بدهند."
وی در بخش دیگری از این گفت وگو به لغو مراسم سالگرد آیتالله قدوسی اشاره کرد که برای اولین بار در طول 27 سال گذشته، برگزار نشد، مراسمی که همواره پیش از این در مسجد قبای تهران برگزار میشد و آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز در این مراسم به عنوان سخنران شرکت داشت. همسر آیتالله قدوسی در اینباره اظهار داشت: "در جریان مراسم سالگرد شهید آیتالله بهشتی که همین امسال در مسجد قبا برگزار شد، دیدیم که چه اتفاقاتی افتاد. عدهای دستگیر شدند و با آن دختر برخوردی اسفناک کردند. اینکه مردم ظاهراً حرفی نمیزنند به معنای این نیست که گله و شکایتی وجود ندارد. مردم میفهمند. ما فکر کردیم شاید حوادث مشابهی در مراسم آیتالله قدوسی رخ دهد، به همین جهت خودمان این مراسم را لغو کردیم."
وی به سخنان علی یونسی (وزیر پیشین اطلاعات) در دیدار عصر یکشنبه اشاره کرد و افزود: "آقای یونسی نیز بی جهت نبود که در دیداری که با ایشان داشتیم تاکید کردند اینگونه برخوردها با روح آزادگی و پرسشگری در کشور در حال همهگیر شدن است و نقلاب را تهدید میکند. بعضی ها میگویند آنها که با مردم اینطور کردند ضدانقلابها بودند. اگر واقعاً ضدانقلابها تا اینجا آمدهاند که در جای حساسترین نیروها و پستهای نظام هر چه دلشان میخواهد با مردم میکنند، پس واویلا."
به گزارش موج سبز آزادی، همسر آیتالله قدوسی ضمن اعلام این خبر در گفت وگویی با "روزنامه سرمایه" گفت: "اگر شهید قدوسی و امثال او زنده بودند، قطعاً اجازه نمیدادند به بهانههایی چون مصلحت و حفظ نظام این حوادث و جریانات را تحمل کنیم. البته خوشحال هستم که در این شرایط ایشان در بین ما نیستند چون اگر زنده بود، حتماً یا دق می کرد یا برخوردی نظیر برخورد با اصلاح طلبان با وی میشد. اگر ایشان زنده بودند نمیتوانستند آزادانه حرف بزنند و مردم را از مسائلی که در جریان است آگاه کنند."
وی که در عین حال دختر آیتالله علامه طباطبایی است، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود ادامه داد: "آقا میدانید وضعیت کشور آنچنان است که انسان میخواهد سرش را در چاه بکند و درد دلش را آنجا بیان کند، حرفهایی که حضرت امام، آیتالله بهشتی، آیتالله قدوسی، رجایی و باهنر و سایر بزرگان در اوایل انقلاب میزدند، با این وضعیتی که در آن هستیم جور در نمیآید. آنها حرفهای دیگری میزدند اما حالا ما چیز دیگری میبینیم. من واقعاً تعجب میکنم که بعد از گذشت 30 سال از عمر انقلاب اسلامی به جای اینکه ما هر روز شاهد گسترش ریشه این انقلاب در میان مردم و به ویژه جوانان باشیم، وضعیت دیگری میبینیم."
همسر آیتالله قدوسی که با ناراحتی سخن میگفت، لحظاتی تامل کرد و با صراحت بیشتری اظهار داشت: "آقا اصلاً اگر قدوسی هم زنده بود وضع مردم بهتر از این نبود. اینکه میبینیم از اساسش غلط است. خدا را شاهد میگیرم که شب و روز در این فکر هستم که پس چه باید بکنیم. ما شرمنده جوانان هستیم. آنها حرفهای امام خمینی، بهشتی، قدوسی، رجایی، باهنر و شهدا را در اوایل انقلاب میبینند و شرایط امروز را هم میبینند و برایشان سوال پیش میآید. نه فقط جوانان، بلکه همه مردم. شنیدیم که در بازداشتگاهها چه میگذرد. انشاءالله که دروغ است!"
دختر آیتالله علامه طباطبایی چشمان خود را با دستمالی که در دست دارد، پاک کرد و گفت: "ای کاش من هم مرده بودم و این روزها را نمیدیدم. همین است که میگویم خوشحالم از اینکه آیتالله این روزها را ندید. آنچه میگویند و میکنند با حقیقت جور درنمیآید. عدهای از جوانان آمده بودند خانه ما و حرفهایی میزدند. من واقعاً جوابی برای آنها نداشتم. چه بگویم؟ دروغ بگویم؟ علت رفتنمان خدمت آقای رفسنجانی نیز همین مسائل بود. دیگر چه کار باید بکنیم. آدم نمیداند با چه کسی درددل کند. آنقدر گله و شکایت است که آدم سردرگم میشود. ما از ایشان خواستیم که حداقل به ما جوابی درباره مسائل کشور و حوادثی که بعد از انتخابات دیدیم و شنیدیم بدهند."
وی در بخش دیگری از این گفت وگو به لغو مراسم سالگرد آیتالله قدوسی اشاره کرد که برای اولین بار در طول 27 سال گذشته، برگزار نشد، مراسمی که همواره پیش از این در مسجد قبای تهران برگزار میشد و آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز در این مراسم به عنوان سخنران شرکت داشت. همسر آیتالله قدوسی در اینباره اظهار داشت: "در جریان مراسم سالگرد شهید آیتالله بهشتی که همین امسال در مسجد قبا برگزار شد، دیدیم که چه اتفاقاتی افتاد. عدهای دستگیر شدند و با آن دختر برخوردی اسفناک کردند. اینکه مردم ظاهراً حرفی نمیزنند به معنای این نیست که گله و شکایتی وجود ندارد. مردم میفهمند. ما فکر کردیم شاید حوادث مشابهی در مراسم آیتالله قدوسی رخ دهد، به همین جهت خودمان این مراسم را لغو کردیم."
وی به سخنان علی یونسی (وزیر پیشین اطلاعات) در دیدار عصر یکشنبه اشاره کرد و افزود: "آقای یونسی نیز بی جهت نبود که در دیداری که با ایشان داشتیم تاکید کردند اینگونه برخوردها با روح آزادگی و پرسشگری در کشور در حال همهگیر شدن است و نقلاب را تهدید میکند. بعضی ها میگویند آنها که با مردم اینطور کردند ضدانقلابها بودند. اگر واقعاً ضدانقلابها تا اینجا آمدهاند که در جای حساسترین نیروها و پستهای نظام هر چه دلشان میخواهد با مردم میکنند، پس واویلا."
خبرگزاری ایلنا خبر مربوط به دانشجویان ستارهدار را حذف کرد
خبرگزاری ایلنا ساعتی پیش خبری را که حاکی از اعتراف وزیر علوم دولت نهم به وجود دانشجویان ستارهدار بود، از خروجی خود حذف کرد. به نظر خبرگزاریهای داخلی از انتشار هرگونه خبری دربارهی دانشجویان ستارهدار منع شدهاند.
به گزارش موج سبز آزادی، متن کامل این خبر که در ساعت 10:48 دقیقه و با کد 76543 در این آدرس منتشر شد و حاکی از اعتراف مجلس و دولت به وجود دانشجویان ستارهدار بود، بدین شرح است:
قول مساعد زاهدی برای حل مشکل دانشجویان ستاره دار امسال
ايلنا:در دیدار دانشجویان ستاره دار با عباس پور تهرانی، رییس کمیسیون آموزش و نصیری دیگر عضو این کمیسیون، آنها نیز قول پیگیری از مراجع مربوطه را داده و اظهار امیدواری کردند که مشکل دانشجویان ستاره دار زودتر حل شود.
یکی از دانشجویان ستاره دار که هفته گذشته برای پیگیری مسئله ستاره دار شدنش به مجلس شورای اسلامی مراجعه کرده بود، از قول مساعد وزیر علوم دولت نهم برای حل مشکل دانشجویان محروم از تحصیل کنکور کارشناسی ارشد سال 88 تا چند روز آینده خبر داد.
علي قلیزاده، يكي از دانشجويان ستارهدار شركت كننده در اين جلسه، به ایلنا گفت: تعدادی از دانشجویان ستاره دار کنکور 88 کارشناسی ارشد سه شنبه به مجلس شورای اسلامی رفته بودند که این مراجعه با مراسم تودیع و معارفه وزیر علوم در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس همزمان شد. در این مراجعه و در جریان صحبت دانشجویان با زاهدی، وزیر علوم دولت نهم، او به ما قول مساعد داد که تا چند روز دیگر مشکلمان را حل می کند.
به گفته این فعال دانشجویی، در مراجعه دانشجویان محروم از تحصیل به کامران دانشجو، وزیر علوم دولت دهم، او از مسایل دولت نهم اظهار بیاطلاعی کرده و گفته است که موضوع را پیگیری میکند.
همچنین در دیدار دانشجویان ستاره دار با عباس پور تهرانی، رییس کمیسیون آموزش و نصیری دیگر عضو این کمیسیون، آنها نیز قول پیگیری از مراجع مربوطه را داده و اظهار امیدواری کردند که مشکل دانشجویان ستاره دار زودتر حل شود و آنها در ترم جدید بتوانند در دانشگاه ها پذیرفته شده ثبت نام کنند.
دانشجویان ستاره دار در مراجعه به نمایندگان مجلس و وزرای جدید و سابق علوم، کارنامه چند تن از دانشجویان را که حاکی رتبه های ممتاز آنها بود ارائه دادند.
در کنکور کارشناسی ارشد امسال تعدادی از دانشجویان که رتبه های ممتاز داشتند، مردود اعلام شدند.
به گزارش موج سبز آزادی، متن کامل این خبر که در ساعت 10:48 دقیقه و با کد 76543 در این آدرس منتشر شد و حاکی از اعتراف مجلس و دولت به وجود دانشجویان ستارهدار بود، بدین شرح است:
قول مساعد زاهدی برای حل مشکل دانشجویان ستاره دار امسال
ايلنا:در دیدار دانشجویان ستاره دار با عباس پور تهرانی، رییس کمیسیون آموزش و نصیری دیگر عضو این کمیسیون، آنها نیز قول پیگیری از مراجع مربوطه را داده و اظهار امیدواری کردند که مشکل دانشجویان ستاره دار زودتر حل شود.
یکی از دانشجویان ستاره دار که هفته گذشته برای پیگیری مسئله ستاره دار شدنش به مجلس شورای اسلامی مراجعه کرده بود، از قول مساعد وزیر علوم دولت نهم برای حل مشکل دانشجویان محروم از تحصیل کنکور کارشناسی ارشد سال 88 تا چند روز آینده خبر داد.
علي قلیزاده، يكي از دانشجويان ستارهدار شركت كننده در اين جلسه، به ایلنا گفت: تعدادی از دانشجویان ستاره دار کنکور 88 کارشناسی ارشد سه شنبه به مجلس شورای اسلامی رفته بودند که این مراجعه با مراسم تودیع و معارفه وزیر علوم در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس همزمان شد. در این مراجعه و در جریان صحبت دانشجویان با زاهدی، وزیر علوم دولت نهم، او به ما قول مساعد داد که تا چند روز دیگر مشکلمان را حل می کند.
به گفته این فعال دانشجویی، در مراجعه دانشجویان محروم از تحصیل به کامران دانشجو، وزیر علوم دولت دهم، او از مسایل دولت نهم اظهار بیاطلاعی کرده و گفته است که موضوع را پیگیری میکند.
همچنین در دیدار دانشجویان ستاره دار با عباس پور تهرانی، رییس کمیسیون آموزش و نصیری دیگر عضو این کمیسیون، آنها نیز قول پیگیری از مراجع مربوطه را داده و اظهار امیدواری کردند که مشکل دانشجویان ستاره دار زودتر حل شود و آنها در ترم جدید بتوانند در دانشگاه ها پذیرفته شده ثبت نام کنند.
دانشجویان ستاره دار در مراجعه به نمایندگان مجلس و وزرای جدید و سابق علوم، کارنامه چند تن از دانشجویان را که حاکی رتبه های ممتاز آنها بود ارائه دادند.
در کنکور کارشناسی ارشد امسال تعدادی از دانشجویان که رتبه های ممتاز داشتند، مردود اعلام شدند.
صدای اعتراض خود را به نیویورک برسانیم
در روزهای 23 و 24 سپتامبر برابر با اول و دوم مهر ماه قرار است مجمع عمومی سازمان ملل برگزار شود. ظاهرا احمدینژاد نیز تصمیم گرفته که در این جلسه به عنوان نمایندهی ملت ایران شرکت کند؛ حال آنکه اکثریت ایرانیان او را نمایندهی خود نمیدانند. گروهی از فعالان سبز ایرانی در نیویورک، در اقدامی ابتکاری، تصمیم گرفتهاند تجمع اعتراضی ایرانیان در این دو روز را به ایرانیان مقیم آمریکا محدود نکنند و صدای دیگر ایرانیان سراسر جهان را نیز به گوش مسئولان سازمان ملل و سران کشورهای جهان برسانند. همهی شما میتوانید در این طرح بزرگ ملی شرکت کنید و فریاد خود را از هر جای جهان که هستید، به نیویورک برسانید و بگویید: احمدینژاد رئیس جمهور من نیست.
همانطور که میدانید، مجمع عمومی سازمان ملل هر ساله در شهر نیویورک برگزار میشود و یکی از شش رکن اصلی سازمان ملل به حساب میآید. در این گردهمآیی سالیانه، رؤسای جمهور همهی کشورهای عضو به نمایندگی از ملتشان در مجمع حاضر میشوند و از حق رای برابر با سایر ملل برخوردار هستند. این رؤسای جمهور علاوه بر شرکت در جلسات استراتژیک سیاسی و دیدار با سایر رؤسای جمهور جهان و داشتن حق رای دربارهی امور داخلی سازمان، به ایراد سخنرانی هم میپردازند و از رویاهای ملتشان میگویند. بدیهی است که دولتها و روسای جمهور به عنوان نمایندگان ملت، در برابر حق عضویت و داشتن حق رای در سازمان ملل و به عنوان یک عضو از جامعه جهانی، متعهد به الزاماتی و از جمله بدیهیترین آنها ملتزم به اجرای اعلامیهی جهانی حقوق بشر میشوند.
اما مجمع عمومی تنها فرصتی برای دولتها نیست تا به عرض اندام سیاسی بپردازند. در عین حال فرصتی است برای ملتها تا شکایات و گلایههایشان از دولتها و حکومتها را نزد سازمان ملل ببرند و به این ترتیب صدایشان را به گوش مردم جهان برسانند. فلسطینیان، چینیان، مسلمانان، کردها، یهودیان، مخالفان جنگ، عراقیها و افغانها، طرفداران محیط زیست، اهالی گرجستان و بسیاری دیگر از فرقهها و دستههای قومی و سیاسی، هنگام برگزاری مجمع عمومی با تضاهرات و گردهمآیی مقابل سازمان ملل، میکوشند به نقض آشکار حقوق بشر در کشورهایشان اعتراض کنند و سازمان ملل را بابت پذیرفتن دولتهایی که متعهد به اعلامیه حقوق بشر نیستند، تحت فشار بگذارند.
نه تنها نفس حضور و همایش مردم باعث شرمساری دولتهای ناقض حقوق بشر میشود، بلکه دست سران متخلفی مثل رئیسجمهور فعلی ایران را در داد سخن دادن از عدل جهانی و افادات سیاسی در برابر سایر ملل کوتاه میکند و در بسیاری موارد باعث میشود تا دولتهای دیگر در دیدار و مذاکره و مصاحبه با آنها جانب احتیاط را بسنجند و از دیدار حذر کنند.
اکنون در حالی که این پرسش که آیا دولت کودتا جسارت شرکت در مجمع عمومی را به عنوان نمایندهی ملت ایران به خود خواهد داد یا خیر، جای بحث و تامل بسیار دارد، ایرانیان سراسر امریکا برای سفر احتمالی و وقاحت سیاسی که خاص شخصیت احمدینژاد است، آماده میشوند. آنها آماده میشوند تا به نیویورک بیایند و با حضور چند صد هزار نفریشان بازتاب پرطنین صدای مردم ایران در مقابل عدالتخانه جهانی باشند.
درست همزمان با سخنرانی احتمالی محمود احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل، وقتی که مردم جهان پشتشان از خشونت و نفرتی که این مرد با حرفهایش می پراکند (به یاد بیاورید سخنرانی احمدینژاد را در مجمع عمومی سالهای گذشته و در کنفرانس دوربان سوئیس) در حال لرزیدن است و ترسشان از ملت ایران به عنوان واحدی یکپارچه از جنس احمدینژاد رو به فزونی است، سبزها با فریادهایشان صدای صلح و رهایی بخشی ایران خواهند بود.
آنها آن روز در برابر تمام ملل جهان یکصدا فریاد خواهند زد: «احمدینژاد رئیسجمهور ما نیست.» یکصدا فریاد خواهند زد: «این دولت، دولت ننگ و خون و نکبت است.» یکصدا فریاد خواهند زد: «ایران ای سرای امید» آنها در برابر سازمان ملل یکصدا شعر سعدی را در خاطرهی مردمان زنده خواهند کرد تا شاید سیمای احمدینژاد را به عنوان نمایندهی ملت ایران از اذهان جهان پاک کنند: «بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» و یکصدا سعید حجاریان و نام تک تک زندانیان سیاسی را فریاد خواهند زد و سهراب و اشکان و ندا خواهند شد.
اما ایرانیان ساکن نیویورک در اقدامی بیسابقه و ابتکاری تصمیم گرفتهاند که حقیقتا بازتاب صدای هموطنانشان باشند. در حالی که ایرانیان در طول انتخابات و در حوادث بعد از آن تجربههای بدیعی در استفاده از اشکال جدید رسانهها و ابزارهای ارتباط جمعی را برای آگاهی رسانی به مردم جهان به دست آوردند و در شرایطی که به هیچ خبرنگار خارجی اجازهی حضور در تظاهرات داده نمیشد، مردم خودشان تبدیل به رسانه شدند و شبکههای بزرگ و معتبر خبری دنیا را واداشتند تا تصاویر مخابره شده توسط آنها را در برنامههایشان پخش کنند و با این کار و شکل جدید استفادهشان از موبایل و اینترنت و تویتر و فیسبوک چشم جهان را به خودشان خیره کردند، این بار هم ایرانیان ساکن نیویورک بر آنند تا امکان حضور خود ایرانیان را در این مراسم فراهم کنند و نه تنها بازتاب صدای سبزها که بهانه ای برای حضور خود سبزها باشند.
سبزهای نیویورک به دنبال یک ساختارشکنی سبز دیگرند. به همین منظور آنها تصمیم گرفته اند تا با اعلام فراخوان از همهی مردم ایران دعوت کنند تا با ضبط صدایشان با صدایی محکم به مردم جهان بگویند: «احمدی نژاد رئیسجمهور من نیست.» به این ترتیب آنها با پخش صدای حقیقی مردمی که در رنجاند، تاثیری عمیقتر بر مردم و ملتهای جهان خواهند گذاشت.
برای همکاری و کمک در تسریع اطلاع رسانی، «موج سبز آزادی» نیز ضمن خبر رسانی این موضوع، دستورالعمل ساده چگونگی ضبط صدا را هم در اختیار خوانندگان قرار میدهد. شما هم فراموش نکنید که یک رسانهاید. اعضای فامیل و خانواده و همه کسانی را که ممکن است به هر دلیلی به کامپیوتر دسترسی نداشته باشند، بنشانید و صدایشان را ضبط کنید و به آدرس ایمیل زیر بفرستید:
isnotmypresident@gmail.com
ضبط کردن صدا هم بسیار ساده است. نه تنها اکثر موبایلها برنامه ای جهت ضبط صدا دارند و شما می توانید فایلهای موبایلتان را مستقیما به این دو آدرس بالا بفرستید، بلکه می توانید جهت ضبط صدایتان از برنامه Recordpad استفاده کنید. این برنامه معمولا به صورت خودکار روی اغلب کامپیوترها نصب شده است. برای این کار، کافی است مراحل زیر را طی کنید:
Start Menu >> All Programs >> Accessories >> Entertainment >> Sound recorder
وقتی بر روی Sound recorder کلیک میکنید، صفحه برنامه باز میشود. برای ضبط صدا، دکمه قرمز Record را کلیک کنید و صدای خود را ضبط کنید و به دو زبان زنده دنیا و با صدایی بلند بگویید: «احمدینژاد رئیسجمهور من نیست.» پس از پایان، دکمهی Stop را بزنید، به قسمت Recordings بروید و صدای ضبط شده را از لیست انتخاب کنید و با زدن دکمهی Play از کیفیت صدای ضبط شده اطمینان حاصل کنید. در صورت رضایت از صدای ضبط شده، با زدن دکمهی Save به صورت فایل آن را ذخیره کنید: در اینجا قاعدتا شما سه گزینهی ضبط به فرمت wav و mp3 و aiff را در پیش رو دارید که به منظور حفظ کیفیت و کاهش حجم فایل ضبط شده، بهتر است از گزینه mp3 استفاده کنید و در آخر هم آن را از طریق ایمیل برای ایرانیان مقیم نیویورک بفرستید.
اما اگر این برنامه را بر روی کامپیوترتان نداشتید، فراموش نکنید که این برنامه بر روی سیستمهای ویندوز، مکینتاش و لینوکس قابل استفاده است و برای دریافت برنامه می توانید به سایت http://www.nch.com.au/recordpad مراجعه و Get It Now را انتخاب کنید و برنامهی دریافت شده را ابتدا نصب و بعد دستورالعمل بالا را اجرا کنید.
ممکن است به زودی فضای امنی برای آپلود فایلها نیز ایجاد شود که از طریق «موج سبز آزادی» اعلام میشود.
به هر حال فرصت را از دست ندهید. ما تا این میزبانی با شکوه فقط ده روز فرصت داریم و شما نه تنها یکی از ملیونها ایرانی معترض به نتایج انتخابات هستید، بلکه اکنون فرصت دارید تا اعتراض خود را به نقض حقوق بشر در ایران و مهمتر از همه به حق حضور احمدینژاد در صحن سازمان ملل اعلام کنید. او رئیسجمهور ما نیست و این تنها صدایی است که سازمان ملل باید به آن گوش دهد. بگذارید صدایتان در کنار صدای هزاران نفر دیگر از هموطنانتان و این بار نه از میدان آزادی و انقلاب تهران، که از مقابل سازمان ملل و در کنار تمام ملل آزاده، به گوش جهان برسد؛ شاید که دیوارهای عدالتخانهی جهانی شنواتر باشد. صدای خودتان، دوست و آشنا و فامیل، کسانی را که به اینترنت و کامپیوتر دسترسی ندارند ولی مایلاند صدایشان در مقابل سازمان ملل شنیده شود و خودتان را ضبط کنید و به آدرسی که گفته شد، بفرستید. فراموش نکنید که رسانه شمایید.
همانطور که میدانید، مجمع عمومی سازمان ملل هر ساله در شهر نیویورک برگزار میشود و یکی از شش رکن اصلی سازمان ملل به حساب میآید. در این گردهمآیی سالیانه، رؤسای جمهور همهی کشورهای عضو به نمایندگی از ملتشان در مجمع حاضر میشوند و از حق رای برابر با سایر ملل برخوردار هستند. این رؤسای جمهور علاوه بر شرکت در جلسات استراتژیک سیاسی و دیدار با سایر رؤسای جمهور جهان و داشتن حق رای دربارهی امور داخلی سازمان، به ایراد سخنرانی هم میپردازند و از رویاهای ملتشان میگویند. بدیهی است که دولتها و روسای جمهور به عنوان نمایندگان ملت، در برابر حق عضویت و داشتن حق رای در سازمان ملل و به عنوان یک عضو از جامعه جهانی، متعهد به الزاماتی و از جمله بدیهیترین آنها ملتزم به اجرای اعلامیهی جهانی حقوق بشر میشوند.
اما مجمع عمومی تنها فرصتی برای دولتها نیست تا به عرض اندام سیاسی بپردازند. در عین حال فرصتی است برای ملتها تا شکایات و گلایههایشان از دولتها و حکومتها را نزد سازمان ملل ببرند و به این ترتیب صدایشان را به گوش مردم جهان برسانند. فلسطینیان، چینیان، مسلمانان، کردها، یهودیان، مخالفان جنگ، عراقیها و افغانها، طرفداران محیط زیست، اهالی گرجستان و بسیاری دیگر از فرقهها و دستههای قومی و سیاسی، هنگام برگزاری مجمع عمومی با تضاهرات و گردهمآیی مقابل سازمان ملل، میکوشند به نقض آشکار حقوق بشر در کشورهایشان اعتراض کنند و سازمان ملل را بابت پذیرفتن دولتهایی که متعهد به اعلامیه حقوق بشر نیستند، تحت فشار بگذارند.
نه تنها نفس حضور و همایش مردم باعث شرمساری دولتهای ناقض حقوق بشر میشود، بلکه دست سران متخلفی مثل رئیسجمهور فعلی ایران را در داد سخن دادن از عدل جهانی و افادات سیاسی در برابر سایر ملل کوتاه میکند و در بسیاری موارد باعث میشود تا دولتهای دیگر در دیدار و مذاکره و مصاحبه با آنها جانب احتیاط را بسنجند و از دیدار حذر کنند.
اکنون در حالی که این پرسش که آیا دولت کودتا جسارت شرکت در مجمع عمومی را به عنوان نمایندهی ملت ایران به خود خواهد داد یا خیر، جای بحث و تامل بسیار دارد، ایرانیان سراسر امریکا برای سفر احتمالی و وقاحت سیاسی که خاص شخصیت احمدینژاد است، آماده میشوند. آنها آماده میشوند تا به نیویورک بیایند و با حضور چند صد هزار نفریشان بازتاب پرطنین صدای مردم ایران در مقابل عدالتخانه جهانی باشند.
درست همزمان با سخنرانی احتمالی محمود احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل، وقتی که مردم جهان پشتشان از خشونت و نفرتی که این مرد با حرفهایش می پراکند (به یاد بیاورید سخنرانی احمدینژاد را در مجمع عمومی سالهای گذشته و در کنفرانس دوربان سوئیس) در حال لرزیدن است و ترسشان از ملت ایران به عنوان واحدی یکپارچه از جنس احمدینژاد رو به فزونی است، سبزها با فریادهایشان صدای صلح و رهایی بخشی ایران خواهند بود.
آنها آن روز در برابر تمام ملل جهان یکصدا فریاد خواهند زد: «احمدینژاد رئیسجمهور ما نیست.» یکصدا فریاد خواهند زد: «این دولت، دولت ننگ و خون و نکبت است.» یکصدا فریاد خواهند زد: «ایران ای سرای امید» آنها در برابر سازمان ملل یکصدا شعر سعدی را در خاطرهی مردمان زنده خواهند کرد تا شاید سیمای احمدینژاد را به عنوان نمایندهی ملت ایران از اذهان جهان پاک کنند: «بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» و یکصدا سعید حجاریان و نام تک تک زندانیان سیاسی را فریاد خواهند زد و سهراب و اشکان و ندا خواهند شد.
اما ایرانیان ساکن نیویورک در اقدامی بیسابقه و ابتکاری تصمیم گرفتهاند که حقیقتا بازتاب صدای هموطنانشان باشند. در حالی که ایرانیان در طول انتخابات و در حوادث بعد از آن تجربههای بدیعی در استفاده از اشکال جدید رسانهها و ابزارهای ارتباط جمعی را برای آگاهی رسانی به مردم جهان به دست آوردند و در شرایطی که به هیچ خبرنگار خارجی اجازهی حضور در تظاهرات داده نمیشد، مردم خودشان تبدیل به رسانه شدند و شبکههای بزرگ و معتبر خبری دنیا را واداشتند تا تصاویر مخابره شده توسط آنها را در برنامههایشان پخش کنند و با این کار و شکل جدید استفادهشان از موبایل و اینترنت و تویتر و فیسبوک چشم جهان را به خودشان خیره کردند، این بار هم ایرانیان ساکن نیویورک بر آنند تا امکان حضور خود ایرانیان را در این مراسم فراهم کنند و نه تنها بازتاب صدای سبزها که بهانه ای برای حضور خود سبزها باشند.
سبزهای نیویورک به دنبال یک ساختارشکنی سبز دیگرند. به همین منظور آنها تصمیم گرفته اند تا با اعلام فراخوان از همهی مردم ایران دعوت کنند تا با ضبط صدایشان با صدایی محکم به مردم جهان بگویند: «احمدی نژاد رئیسجمهور من نیست.» به این ترتیب آنها با پخش صدای حقیقی مردمی که در رنجاند، تاثیری عمیقتر بر مردم و ملتهای جهان خواهند گذاشت.
برای همکاری و کمک در تسریع اطلاع رسانی، «موج سبز آزادی» نیز ضمن خبر رسانی این موضوع، دستورالعمل ساده چگونگی ضبط صدا را هم در اختیار خوانندگان قرار میدهد. شما هم فراموش نکنید که یک رسانهاید. اعضای فامیل و خانواده و همه کسانی را که ممکن است به هر دلیلی به کامپیوتر دسترسی نداشته باشند، بنشانید و صدایشان را ضبط کنید و به آدرس ایمیل زیر بفرستید:
isnotmypresident@gmail.com
ضبط کردن صدا هم بسیار ساده است. نه تنها اکثر موبایلها برنامه ای جهت ضبط صدا دارند و شما می توانید فایلهای موبایلتان را مستقیما به این دو آدرس بالا بفرستید، بلکه می توانید جهت ضبط صدایتان از برنامه Recordpad استفاده کنید. این برنامه معمولا به صورت خودکار روی اغلب کامپیوترها نصب شده است. برای این کار، کافی است مراحل زیر را طی کنید:
Start Menu >> All Programs >> Accessories >> Entertainment >> Sound recorder
وقتی بر روی Sound recorder کلیک میکنید، صفحه برنامه باز میشود. برای ضبط صدا، دکمه قرمز Record را کلیک کنید و صدای خود را ضبط کنید و به دو زبان زنده دنیا و با صدایی بلند بگویید: «احمدینژاد رئیسجمهور من نیست.» پس از پایان، دکمهی Stop را بزنید، به قسمت Recordings بروید و صدای ضبط شده را از لیست انتخاب کنید و با زدن دکمهی Play از کیفیت صدای ضبط شده اطمینان حاصل کنید. در صورت رضایت از صدای ضبط شده، با زدن دکمهی Save به صورت فایل آن را ذخیره کنید: در اینجا قاعدتا شما سه گزینهی ضبط به فرمت wav و mp3 و aiff را در پیش رو دارید که به منظور حفظ کیفیت و کاهش حجم فایل ضبط شده، بهتر است از گزینه mp3 استفاده کنید و در آخر هم آن را از طریق ایمیل برای ایرانیان مقیم نیویورک بفرستید.
اما اگر این برنامه را بر روی کامپیوترتان نداشتید، فراموش نکنید که این برنامه بر روی سیستمهای ویندوز، مکینتاش و لینوکس قابل استفاده است و برای دریافت برنامه می توانید به سایت http://www.nch.com.au/recordpad مراجعه و Get It Now را انتخاب کنید و برنامهی دریافت شده را ابتدا نصب و بعد دستورالعمل بالا را اجرا کنید.
ممکن است به زودی فضای امنی برای آپلود فایلها نیز ایجاد شود که از طریق «موج سبز آزادی» اعلام میشود.
به هر حال فرصت را از دست ندهید. ما تا این میزبانی با شکوه فقط ده روز فرصت داریم و شما نه تنها یکی از ملیونها ایرانی معترض به نتایج انتخابات هستید، بلکه اکنون فرصت دارید تا اعتراض خود را به نقض حقوق بشر در ایران و مهمتر از همه به حق حضور احمدینژاد در صحن سازمان ملل اعلام کنید. او رئیسجمهور ما نیست و این تنها صدایی است که سازمان ملل باید به آن گوش دهد. بگذارید صدایتان در کنار صدای هزاران نفر دیگر از هموطنانتان و این بار نه از میدان آزادی و انقلاب تهران، که از مقابل سازمان ملل و در کنار تمام ملل آزاده، به گوش جهان برسد؛ شاید که دیوارهای عدالتخانهی جهانی شنواتر باشد. صدای خودتان، دوست و آشنا و فامیل، کسانی را که به اینترنت و کامپیوتر دسترسی ندارند ولی مایلاند صدایشان در مقابل سازمان ملل شنیده شود و خودتان را ضبط کنید و به آدرسی که گفته شد، بفرستید. فراموش نکنید که رسانه شمایید.
چهلمين خطبه نهج البلاغه در غالب شعر
شمس الدین عراقی:
صدق مطلق حرف حق بوده است و هست
حرف حق را كس نشايد ، برده دست
غير فرمان خدا ، فرمان چه كس ؟
غير اين ، هر گفته ي ديگر عبث
ليك اينان چيز ديگر بر زبان
زانچه مي خواهند ، خلقي بر زيان
گفته اينان جز خداوند ِ احد
كس نشايد بر حكومت جز صمد
مردمان را لازم آمد تا ابد
بر زمام آيد كسي از نيك و بد
مومنان را سايه تا مشغول كار
كافران حتي به اسايش ، قرار
تا حكومت بر قرار و پايدار ...
زندگي آسان به مردم ، روزگار .
جمع بيت المال ممكن مي شود
كوي و برزن امن و ايمن مي شود
حقّ ِ مظلومان ز ظالم مي توان
نيك مردان را ز بد كاران امان
مي توان با دشمنان جنگ و نبرد
سر كشان را راند و ايمن ره نورد
كار آنان واگذارم بر خداي
كآن چنان گفتار بيجا هر كجاي
حاكم از پاكان اگر باشد به كار
كار خود آسوده هر پر هيزكار
ليك اگر بدكار و ناپاكان زمام ...
بر تبه كاران خوشايند و قوام
مهلت ِ آنان كجا شد تا ابد
عمرشان پايان ، به سر سنگ لحد
منبع :آوای دل
صدق مطلق حرف حق بوده است و هست
حرف حق را كس نشايد ، برده دست
غير فرمان خدا ، فرمان چه كس ؟
غير اين ، هر گفته ي ديگر عبث
ليك اينان چيز ديگر بر زبان
زانچه مي خواهند ، خلقي بر زيان
گفته اينان جز خداوند ِ احد
كس نشايد بر حكومت جز صمد
مردمان را لازم آمد تا ابد
بر زمام آيد كسي از نيك و بد
مومنان را سايه تا مشغول كار
كافران حتي به اسايش ، قرار
تا حكومت بر قرار و پايدار ...
زندگي آسان به مردم ، روزگار .
جمع بيت المال ممكن مي شود
كوي و برزن امن و ايمن مي شود
حقّ ِ مظلومان ز ظالم مي توان
نيك مردان را ز بد كاران امان
مي توان با دشمنان جنگ و نبرد
سر كشان را راند و ايمن ره نورد
كار آنان واگذارم بر خداي
كآن چنان گفتار بيجا هر كجاي
حاكم از پاكان اگر باشد به كار
كار خود آسوده هر پر هيزكار
ليك اگر بدكار و ناپاكان زمام ...
بر تبه كاران خوشايند و قوام
مهلت ِ آنان كجا شد تا ابد
عمرشان پايان ، به سر سنگ لحد
منبع :آوای دل
فرهنگنامه سبز(44)صهیونیسم
ابراهیم نبوی:
صهیونیسم( Sahionism ): یک مکتب فکری اصولگرایانه یهودی که اولش یک جنبش روشنفکرانه بود و آخرش به یک نظام حکومتی ایدئولوژیک تبدیل شد. هرچیزی که نمی دانیم چیست ولی مطمئنیم بد است. محلی که همه روزنامه نگاران و هنرمندان و روشنفکران و مخالفان سیاسی از آن تغذیه می کنند. بخشی از نقشه جهان که هر چند سال یک بار برای پاک کردنش باید جیغ کشید. صهیونیست: لولوی سرخرمن برای بقیه. رفیق بد. عنصر مساله دار. مشکوک. مجموعه افرادی که بچه های مسلمان و عرب را می دزدند و می خورند. ناجور. نادخ. وحشتناک. ترسناک. مثال: " صهیونیسم! اوه اوه اوه!". کاربرد در جمله: " عکسهای دیدار وزیر علوم احمدی نژاد با وزیر فرهنگ دولت صهیونیستی اسرائیل منتشر شد." کاربرد دوم در جمله: " همزمان با دیدار وزیر احمدی نژاد با وزیر فرهنگ دولت اسرائیل در اردن، احمدی نژاد در تهران گفت صهیونیسم باید بکلی از بین برود."
اهداف صهیونیسم از دیدگاه اصولگرایان ایرانی
نابودی جمهوری اسلامی. از بین بردن ایران. از بین بردن حیثیت ایران و اسلام در جهان. متهم کردن مسلمانان به دشمنی با علم و فرهنگ و ادبیات و آزادی زنان و آزادی بیان. قرار دادن ایران در موقعیت بحرانی با جهان.
نتایج اعمال احمدی نژاد و رهبری از دیدگاه آدمهای عاقل
نابودی جمهوری اسلامی. از بین بردن ایران. از بین بردن حیثیت ایران و اسلام در جهان. متهم شدن مسلمانان به دشمنی با علم و فرهنگ و ادبیات و آزادی زنان و آزادی بیان. قرار دادن ایران در موقعیت بحرانی با جهان.
جملات قصار در مورد ملاقات زاهدی و وزیر فرهنگ اسرائیل
زاهدی: من وزیر فرهنگ اسرائیل را نمی شناختم و بعد از عکس گرفتن شناختم.( زیرنویس مربوطه: وزیر علوم و نابغه ریاضی جهان در یک کنفرانس هشت نفره، نه صد نفره، شرکت کرده بود و از قبل گفته بود ما و اسرائیل را پهلوی هم نگذارید، ولی وزیر مذکور را نمی شناخت.)
زاهدی: قرار بود اردنی ها ما را پهلوی همدیگر نگذارند، ولی گذاشتند.( زیرنویس: دیدار اشکال ندارد، کسی نباید متوجه دیدار شود.)
زاکانی: انتشار عکسهای دیدار زاهدی و وزیر اسرائیلی توطئه علیه جمهوری اسلامی بود.( دیدار با وزیر فرهنگ اسرائیل توطئه نیست، ولی انتشار عکس هایش توطئه است.)
وزارت علوم: دیدار وزیر سابق با وزیر فرهنگ اسرائیل فاقد موضوعیت است.( موضوعیت شامل موضوعاتی مانند جودو، شنا، طناب کشی، شطرنج، مسابقات نابینایان، انداختن مدال، داوری ورزشی و دست دادن تصادفی خاتمی می شود، شرکت در یک کنفرانس فرهنگی موضوعیت ندارد.)
ضرب المثل های عامیانه
" آش خورده و دهن نسوخته"، " از این دم بریده هر چی بگی برمی آد."، " با دست محو می کنه، با پا می ره به دیدار."، " اسب ترکمنی یه، هم از توبره حماس می خوره، هم از آخور اسرائیل"، " مرگ خوبه، برای همسایه، وگرنه خاتمی عکس گرفته بود الآن سلطان محمود افتاده بود به جون بنی اسرائیل "، " با کدخدا بساز، هر کاری خواستی بکن."، " نابغه ریاضی، بعد از چهار سال گدائی، وزیر فرهنگ اسرائیل رو نمی شناسه." درازی ماه خانوم مشائی، به پهنای شاه خانوم زاهدی."
کرونولوژی ارتباط ایرانیان با اسرائیل
1331، مصدق شناسایی اسرائیل را پس گرفت.
1350، اسرائیل یواشکی با ایران رابطه برقرار کرد.
1357، دولت بازرگان رابطه ایران و اسرائیل را بکلی قطع کرد.
1370، ساختمان سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر و ایران به انفجار متهم شد.
1373، ساختمان کانون همیاری یهودیان آرژانتین منفجر و ایران متهم شد.
1376، اسرائیل یک کشتی حامل اسلحه ارسالی ایران برای یاسر عرفات را توقیف کرد.
1380، موشه کاتساو یهودی ایرانی تبار رئیس جمهور اسرائیل شد.
1380، صالح میرزایی در مسابقه جودو در مقابل حریف اسرائیلی مسابقه نداد.
1382، تیم ملی گلبال نابینایان ایران در مقابل تیم اسرائیل مسابقه نداد و بازنده اعلام شد.
1382، تیم فوتسال دانشجویان ایران در مسابقه فوتسال در مقابل اسرائیل مسابقه نداد.
1383، خاتمی در مراسم تدفین پاپ با رئیس جمهور اسرائیل دست داد و دستش را پس گرفت.
1384، آرش میراسماعیلی در مسابقه جودو در آتن در مقابل حریف اسرائیلی مسابقه نداد.
1384، احمدی نژاد اعلام کرد اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1385، عباسعلی اکبری در مسابقات طناب کشی در مقابل حریف اسرائیلی طناب را ول کرد.
1385، احمدی نژاد باز هم اعلام کرد اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1385، غلامحسین ذوالقدر در مسابقه تکواندو کرواسی در مقابل حریف اسرائیلی مسابقه نداد.
1386، وزارت خارجه ایران اعلام کرد اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1387، محمدمهدی زاهدی، وزیر علوم در کنفرانس اردن در کنار وزیر فرهنگ اسرائیل در کنفرانس سزامی شرکت کرد و بعد از بازگشت به ایران برکنار نشد و خبرش منتشر نشد.
1387، رئیس جمهور تاکید کرد که حتما اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1387، در جریان المپیک پکن، محمدرضا مینوکده رئیس کمیته داوران فدراسیون جودو ایران، قضاوت مبارزه جودوکار اسرائیلی با جودوکار روس را پذیرفت و بعد از بازگشت به ایران فدراسیون جودو او را برکنار کرد.
1387، مسعود اشرفی دبیر کمیته پارالمپیک 2008 پکن به گردن ورزشکار اسرائیلی مدال آویخت و با او دست داد و در بازگشت به ایران از شغل خود استعفا کرد.
1388، عکسهای دیدار وزیر علوم جمهوری اسلامی با وزیر فرهنگ اسرائیل منتشر شد و وزیر مذکور، مشاور رئیس جمهور و وزارت علوم اعلام کردند این دیدار هیچ مشکلی نداشت.
1388، احمدی نژاد هفت بار دیگر تاکید کرد دیدار زاهدی با وزیر فرهنگ اسرائیل اشکال ندارد، ولی اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
صهیونیسم( Sahionism ): یک مکتب فکری اصولگرایانه یهودی که اولش یک جنبش روشنفکرانه بود و آخرش به یک نظام حکومتی ایدئولوژیک تبدیل شد. هرچیزی که نمی دانیم چیست ولی مطمئنیم بد است. محلی که همه روزنامه نگاران و هنرمندان و روشنفکران و مخالفان سیاسی از آن تغذیه می کنند. بخشی از نقشه جهان که هر چند سال یک بار برای پاک کردنش باید جیغ کشید. صهیونیست: لولوی سرخرمن برای بقیه. رفیق بد. عنصر مساله دار. مشکوک. مجموعه افرادی که بچه های مسلمان و عرب را می دزدند و می خورند. ناجور. نادخ. وحشتناک. ترسناک. مثال: " صهیونیسم! اوه اوه اوه!". کاربرد در جمله: " عکسهای دیدار وزیر علوم احمدی نژاد با وزیر فرهنگ دولت صهیونیستی اسرائیل منتشر شد." کاربرد دوم در جمله: " همزمان با دیدار وزیر احمدی نژاد با وزیر فرهنگ دولت اسرائیل در اردن، احمدی نژاد در تهران گفت صهیونیسم باید بکلی از بین برود."
اهداف صهیونیسم از دیدگاه اصولگرایان ایرانی
نابودی جمهوری اسلامی. از بین بردن ایران. از بین بردن حیثیت ایران و اسلام در جهان. متهم کردن مسلمانان به دشمنی با علم و فرهنگ و ادبیات و آزادی زنان و آزادی بیان. قرار دادن ایران در موقعیت بحرانی با جهان.
نتایج اعمال احمدی نژاد و رهبری از دیدگاه آدمهای عاقل
نابودی جمهوری اسلامی. از بین بردن ایران. از بین بردن حیثیت ایران و اسلام در جهان. متهم شدن مسلمانان به دشمنی با علم و فرهنگ و ادبیات و آزادی زنان و آزادی بیان. قرار دادن ایران در موقعیت بحرانی با جهان.
جملات قصار در مورد ملاقات زاهدی و وزیر فرهنگ اسرائیل
زاهدی: من وزیر فرهنگ اسرائیل را نمی شناختم و بعد از عکس گرفتن شناختم.( زیرنویس مربوطه: وزیر علوم و نابغه ریاضی جهان در یک کنفرانس هشت نفره، نه صد نفره، شرکت کرده بود و از قبل گفته بود ما و اسرائیل را پهلوی هم نگذارید، ولی وزیر مذکور را نمی شناخت.)
زاهدی: قرار بود اردنی ها ما را پهلوی همدیگر نگذارند، ولی گذاشتند.( زیرنویس: دیدار اشکال ندارد، کسی نباید متوجه دیدار شود.)
زاکانی: انتشار عکسهای دیدار زاهدی و وزیر اسرائیلی توطئه علیه جمهوری اسلامی بود.( دیدار با وزیر فرهنگ اسرائیل توطئه نیست، ولی انتشار عکس هایش توطئه است.)
وزارت علوم: دیدار وزیر سابق با وزیر فرهنگ اسرائیل فاقد موضوعیت است.( موضوعیت شامل موضوعاتی مانند جودو، شنا، طناب کشی، شطرنج، مسابقات نابینایان، انداختن مدال، داوری ورزشی و دست دادن تصادفی خاتمی می شود، شرکت در یک کنفرانس فرهنگی موضوعیت ندارد.)
ضرب المثل های عامیانه
" آش خورده و دهن نسوخته"، " از این دم بریده هر چی بگی برمی آد."، " با دست محو می کنه، با پا می ره به دیدار."، " اسب ترکمنی یه، هم از توبره حماس می خوره، هم از آخور اسرائیل"، " مرگ خوبه، برای همسایه، وگرنه خاتمی عکس گرفته بود الآن سلطان محمود افتاده بود به جون بنی اسرائیل "، " با کدخدا بساز، هر کاری خواستی بکن."، " نابغه ریاضی، بعد از چهار سال گدائی، وزیر فرهنگ اسرائیل رو نمی شناسه." درازی ماه خانوم مشائی، به پهنای شاه خانوم زاهدی."
کرونولوژی ارتباط ایرانیان با اسرائیل
1331، مصدق شناسایی اسرائیل را پس گرفت.
1350، اسرائیل یواشکی با ایران رابطه برقرار کرد.
1357، دولت بازرگان رابطه ایران و اسرائیل را بکلی قطع کرد.
1370، ساختمان سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر و ایران به انفجار متهم شد.
1373، ساختمان کانون همیاری یهودیان آرژانتین منفجر و ایران متهم شد.
1376، اسرائیل یک کشتی حامل اسلحه ارسالی ایران برای یاسر عرفات را توقیف کرد.
1380، موشه کاتساو یهودی ایرانی تبار رئیس جمهور اسرائیل شد.
1380، صالح میرزایی در مسابقه جودو در مقابل حریف اسرائیلی مسابقه نداد.
1382، تیم ملی گلبال نابینایان ایران در مقابل تیم اسرائیل مسابقه نداد و بازنده اعلام شد.
1382، تیم فوتسال دانشجویان ایران در مسابقه فوتسال در مقابل اسرائیل مسابقه نداد.
1383، خاتمی در مراسم تدفین پاپ با رئیس جمهور اسرائیل دست داد و دستش را پس گرفت.
1384، آرش میراسماعیلی در مسابقه جودو در آتن در مقابل حریف اسرائیلی مسابقه نداد.
1384، احمدی نژاد اعلام کرد اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1385، عباسعلی اکبری در مسابقات طناب کشی در مقابل حریف اسرائیلی طناب را ول کرد.
1385، احمدی نژاد باز هم اعلام کرد اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1385، غلامحسین ذوالقدر در مسابقه تکواندو کرواسی در مقابل حریف اسرائیلی مسابقه نداد.
1386، وزارت خارجه ایران اعلام کرد اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1387، محمدمهدی زاهدی، وزیر علوم در کنفرانس اردن در کنار وزیر فرهنگ اسرائیل در کنفرانس سزامی شرکت کرد و بعد از بازگشت به ایران برکنار نشد و خبرش منتشر نشد.
1387، رئیس جمهور تاکید کرد که حتما اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
1387، در جریان المپیک پکن، محمدرضا مینوکده رئیس کمیته داوران فدراسیون جودو ایران، قضاوت مبارزه جودوکار اسرائیلی با جودوکار روس را پذیرفت و بعد از بازگشت به ایران فدراسیون جودو او را برکنار کرد.
1387، مسعود اشرفی دبیر کمیته پارالمپیک 2008 پکن به گردن ورزشکار اسرائیلی مدال آویخت و با او دست داد و در بازگشت به ایران از شغل خود استعفا کرد.
1388، عکسهای دیدار وزیر علوم جمهوری اسلامی با وزیر فرهنگ اسرائیل منتشر شد و وزیر مذکور، مشاور رئیس جمهور و وزارت علوم اعلام کردند این دیدار هیچ مشکلی نداشت.
1388، احمدی نژاد هفت بار دیگر تاکید کرد دیدار زاهدی با وزیر فرهنگ اسرائیل اشکال ندارد، ولی اسرائیل باید از روی نقشه جهان حذف شود.
چه حوادث سهمگینی در راه است؟
کاوه میرکاظم:
میرحسین موسوی در آخرین بیانیه خود خبر از «حوادثی سهمگینتر» داده که در راه است. او هشدار داده که روزهایی خطیر در پیش روست. این حوادث سهمگین چه می تواند باشد؟
طبیعی است که در شرایط پر گرد و خاک امروز ایران حدس زدن درباره حوادث آینده حتی آینده نزدیک کار سخت و مشکلی است. من مطمئن هستم که خود دستگاه سرکوب نیز پیش بینی و برنامه دقیقی از آینده ندارد. اما برای آن که بتوان حدسی زد که قابل اعتنا باشد بهترین راه این است که آدم خودش را جای دستگاه سرکوب بگذارد. تاکید می کنم که چنین حدسی فقط قابل اعتنا است اما لزوما به معنای آن نیست که عملی شود و به واقعیت تبدیل گردد.
اول از همه باید دید رهبر جمهوری اسلامی چه طور آدمی است. رفتار و گفتار آیت الله خامنه ای در طول ۲۰ سال گذشته نشان داده که او شخصیتی یک دنده و لجباز دارد. از حرف خودش به هیچ عنوان نمی خواهد کوتاه بیاید. استقامت و پافشاری بر قول و عقیده را می ستاید. در عین حال او کسی است که چندان برای حکومت بر دلها ارزش قایل نیست. فلسفه اش در حکومتداری زهر چشم کشیدن و ارعاب و ارهاب است. اکبر گنجی نقل می کند که بیست سال پیش آیت الله خامنه ای در دیداری که با اعضای کابینه دولت وقت داشته می گوید: «حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. یک جمع فداکار میتواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد.» این دقیقا کاری است که رهبر جمهوری اسلامی در طول سه ماه گذشته انجام داده است. حالا فرض کنید چنین آدمی می بیند که برای اولین بار پس از بیست سال مستقیما و علنا توسط برخی چهره های عالی رتبه نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده شده است. حرفش را به هیچ گرفته اند. در خیایان ها علیه او شعار داده شده، روی در و دیوار شهر اسمش را خوار کرده اند، در فضای اینترنت فقط بد و بیراه است که درباره او پیدا می شود و انگار که همه این ها تمامی ندارد. چنین آدمی چه کار می کند؟ جز این که جری تر می شود و سعی می کند سرکوب بیشتری را بیاندازد.
خودتان را جای اعوان و انصار رهبر جمهوری اسلامی و حکومت سرکوبگر بگذارید. آنان نمی توانند وضعیت کنونی را تحمل کنند. این همه گرفتند و زدند و بستند و دادگاه نمایشی راه انداختند، آن وقت باز هم میرحسین موسوی بیانیه علیه شان صادر می کند. کروبی جنایت هایشان را فاش می کند. خوابشان آشفته می شود. بالاخره باید قدرتشان را تثبیت کنند. نمی توانند که تا ابد صبر کنند و بگذارند که مخالفانشان آن ها را به بازی بگیرند. باید قدرتشان را دوباره یک دست کنند.
در یک کلام، نه رهبر جمهوری اسلامی و نه اعوان و انصارش در دستگاه های مختلف حکومتی نمی توانند ( و از نظر خودشان نباید) با وضعیت موجود کنار بیایند. نگاهی به اظهارات معدود چهره هایی که اخیرا از زندان آزاد شده اند بیاندازید. انگار نه انگار که آن همه انفرادی و بازجوبی و «ارشاد اجباری» تاثیری بر آن ها گذاشته باشد. اجازه فعالیت و اظهارنظر به موسوی و کروبی و دیگر چهره های معترض دادن فقط و فقط موجب می شود که بنیان سرکوبگران سست تر و سست تر شود.
آیت الله خامنه ای تصمیم گرفت که به مناسبت فرا رسیدن بیستمین سال رهبری خود، هدیه ای به خود بدهد. این هدیه یک دست کردن حاکمیت رهبری و حذف هر مخالفی بود که چون خاری در چشمان رهبری به شمار می رفت. این پروژه هنوز نیمه کاره مانده است و چاره ای نیست مگر آن که به هر قیمتی شده تکمیل شود.
به آرایش نیروهای سرکوبگر در مناسب مختلف حکومتی نگاه کنید. حیدر مصلحی نماینده سابق ولی فقیه در سپاه و بسیج وزیر اطلاعات شده است. او پایه گذار دستگاه اطلاعاتی بسیج و تربیت کننده بازجویانی بوده است که حالا دارند با افتخار از زندانیان جنبش سبز اعتراف می گیرند. مصطفي محمدنجار، یک سردار سپاهی تمام عیار وزیر کشور شده است و در همان مراسم معارفه اش خبر از مقابله با «جنگ نرم» می دهد. محسنی اژه ای چهره برجسته امنیتی ۳۰ سال گذشته کشور، دادستان کل کشور شده و سعید مرتضوی هم «معاون مطلق» او شده است. هاشمی شاهرودی که به هر حال مجتهد و فقیهی صاحب نظر به شمار می رفت و بارها هم از احمدی نژاد انتقاد کرده بود، اما نه قدرت و نه جرات مخالفت با رهبری و اعوان و انصارش را داشت کنار گذاشته شده و به جایش جوان سرسپرده ای چون صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه می شود که سمعا و طاعتا مرید رهبری است. رضا تقی پور انوری، وزیر جدید ارتباطات (همان مخابرات سابق) گرچه به ظاهر سپاهی نیست اما همه سوابق مدیریتی او در نهادهای تحت نظر سپاه بوده است. او پیش از این رییس و مدیر سازمان فضایی کشور، شرکت صنایع الکترونیک ایران، شرکت صنایع الکترونیک شیراز، شرکت صنایع اپتیک اصفهان و پژوهشکده جنگ الکترونیک بوده است. چنین آرایشی در نهادهای حساس رژیم کاملا جنگی است.
به نظر من دو چالش عمده دستگاه سرکوب را تهدید می کند. نخست دانشگاه و دوم رهبران به ظاهر هنوز آزاد اصلاحات. و رهبری چاره ای ندارد جز این که این دو را ساکت کند.
درباره دانشگاه آیت الله خامنه ای در دیداری که با دانشجویان بسیجی داشت، صراحتا هشدار داده که «مواظب باشيد توى اين قضاياى سياسى كوچك و حقير مبادا دانشگاه تحت تأثير قرار بگيرد». علی فضلی، فرمانده سپاه سيد الشهداء تهران در دو جلسه پیاپی از تدارک سپاه و بسیج برای برخورد با اعتراضات دانشجویی و سرکوب فعالان دانشجویی در آستانه آغاز تحصیلی خبر داده است. علی بختیاری فرمانده بسیج اساتید نیز در جلسه معارفه فرمانده بسيج اساتيد يزد همین هشدار را تکرار کرده است. پرسش اصلی این است؟ آیا حکومت دانشگاه را تعطیل خواهد کرد. هزینه تعطیلی دانشگاه برای دستگاه سرکوب این است که رسما می پذیرد و اعلام می کند که ناتوان از کنترل اعتراضات دانشجویی بوده است. در این صورت ابهت دستگاه سرکوب می شکند. اما تعطیلی دانشگاه فایده ای هم دارد. انرژی و توان دستگاه سرکوب را برای کنترل هر روزه اعتراضات دانشجویی به هدر نمی دهد و در عین حال نمی گذارد که این اعتراضات خوراک هر روزه اخبار سیاسی و طبعا تحریک کننده مردم شود. به نظر می رسد هنوز رژیم تصمیم به تعطیلی دانشگاه ندارد. اما در این تصمیم هر آن ممکن است تجدیدنظر کند.
برخورد با رهبران اصلاحات به نظر من قطعی است. یکی از گزینه هایی که در یادداشت قبلی با عنوان «بررسی گزینه های محتمل مواجهه کودتاگران با سران اصلاحات» ذکر کرده بودم عملی شده است. دو چهره بسیار نزدیک به موسوی و کروبی یعنی علیرضا بهشتی و مرتضی الویری بازداشت شده اند. دفاتر موسوی و کروبی نیز پلمپ شده اند. به نظر من برخورد با خاتمی نیز می تواند با دستگیری مجدد محمدرضا خاتمی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت آغاز شود. فعالیت رهبران اصلاح طلب اگر همچنان ادامه بیابد هزینه های سهمگینی برای دستگاه سرکوب خواهد داشت و عملا انرژی آنان را روزانه مشغول خود خواهد کرد. بند پنجم بیانیه ای که چند روز قبل جامعه روحانیت مبارز صادر کرد نشان می دهد که حتی این تشکل محافظه کار نیز از آینده سخت نگران است. در این بند تلویحا از رهبران معترض خواسته شده که «با الهام از رحمت و مغفرت الهي و با اغماض از بي حرمتيها و هنجار شكني ها» از «مباحثات و مجادلات آزاردهنده» بپرهیزند. به عبارت دیگر جامعه روحانیت مبارز حقانیت معترضان را پذیرفته اما از آنان خواسته که ببخشند و کوتاه بیایند. موسوی و کروبی تا کنون بنای کوتاه آمدن و سازش نداشته اند. و این نکته چاره ای جز ساکت کردن آن ها برای رهبر جمهوری اسلامی باقی نمی گذارد.
میرحسین موسوی در آخرین بیانیه خود خبر از «حوادثی سهمگینتر» داده که در راه است. او هشدار داده که روزهایی خطیر در پیش روست. این حوادث سهمگین چه می تواند باشد؟
طبیعی است که در شرایط پر گرد و خاک امروز ایران حدس زدن درباره حوادث آینده حتی آینده نزدیک کار سخت و مشکلی است. من مطمئن هستم که خود دستگاه سرکوب نیز پیش بینی و برنامه دقیقی از آینده ندارد. اما برای آن که بتوان حدسی زد که قابل اعتنا باشد بهترین راه این است که آدم خودش را جای دستگاه سرکوب بگذارد. تاکید می کنم که چنین حدسی فقط قابل اعتنا است اما لزوما به معنای آن نیست که عملی شود و به واقعیت تبدیل گردد.
اول از همه باید دید رهبر جمهوری اسلامی چه طور آدمی است. رفتار و گفتار آیت الله خامنه ای در طول ۲۰ سال گذشته نشان داده که او شخصیتی یک دنده و لجباز دارد. از حرف خودش به هیچ عنوان نمی خواهد کوتاه بیاید. استقامت و پافشاری بر قول و عقیده را می ستاید. در عین حال او کسی است که چندان برای حکومت بر دلها ارزش قایل نیست. فلسفه اش در حکومتداری زهر چشم کشیدن و ارعاب و ارهاب است. اکبر گنجی نقل می کند که بیست سال پیش آیت الله خامنه ای در دیداری که با اعضای کابینه دولت وقت داشته می گوید: «حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. یک جمع فداکار میتواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد.» این دقیقا کاری است که رهبر جمهوری اسلامی در طول سه ماه گذشته انجام داده است. حالا فرض کنید چنین آدمی می بیند که برای اولین بار پس از بیست سال مستقیما و علنا توسط برخی چهره های عالی رتبه نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده شده است. حرفش را به هیچ گرفته اند. در خیایان ها علیه او شعار داده شده، روی در و دیوار شهر اسمش را خوار کرده اند، در فضای اینترنت فقط بد و بیراه است که درباره او پیدا می شود و انگار که همه این ها تمامی ندارد. چنین آدمی چه کار می کند؟ جز این که جری تر می شود و سعی می کند سرکوب بیشتری را بیاندازد.
خودتان را جای اعوان و انصار رهبر جمهوری اسلامی و حکومت سرکوبگر بگذارید. آنان نمی توانند وضعیت کنونی را تحمل کنند. این همه گرفتند و زدند و بستند و دادگاه نمایشی راه انداختند، آن وقت باز هم میرحسین موسوی بیانیه علیه شان صادر می کند. کروبی جنایت هایشان را فاش می کند. خوابشان آشفته می شود. بالاخره باید قدرتشان را تثبیت کنند. نمی توانند که تا ابد صبر کنند و بگذارند که مخالفانشان آن ها را به بازی بگیرند. باید قدرتشان را دوباره یک دست کنند.
در یک کلام، نه رهبر جمهوری اسلامی و نه اعوان و انصارش در دستگاه های مختلف حکومتی نمی توانند ( و از نظر خودشان نباید) با وضعیت موجود کنار بیایند. نگاهی به اظهارات معدود چهره هایی که اخیرا از زندان آزاد شده اند بیاندازید. انگار نه انگار که آن همه انفرادی و بازجوبی و «ارشاد اجباری» تاثیری بر آن ها گذاشته باشد. اجازه فعالیت و اظهارنظر به موسوی و کروبی و دیگر چهره های معترض دادن فقط و فقط موجب می شود که بنیان سرکوبگران سست تر و سست تر شود.
آیت الله خامنه ای تصمیم گرفت که به مناسبت فرا رسیدن بیستمین سال رهبری خود، هدیه ای به خود بدهد. این هدیه یک دست کردن حاکمیت رهبری و حذف هر مخالفی بود که چون خاری در چشمان رهبری به شمار می رفت. این پروژه هنوز نیمه کاره مانده است و چاره ای نیست مگر آن که به هر قیمتی شده تکمیل شود.
به آرایش نیروهای سرکوبگر در مناسب مختلف حکومتی نگاه کنید. حیدر مصلحی نماینده سابق ولی فقیه در سپاه و بسیج وزیر اطلاعات شده است. او پایه گذار دستگاه اطلاعاتی بسیج و تربیت کننده بازجویانی بوده است که حالا دارند با افتخار از زندانیان جنبش سبز اعتراف می گیرند. مصطفي محمدنجار، یک سردار سپاهی تمام عیار وزیر کشور شده است و در همان مراسم معارفه اش خبر از مقابله با «جنگ نرم» می دهد. محسنی اژه ای چهره برجسته امنیتی ۳۰ سال گذشته کشور، دادستان کل کشور شده و سعید مرتضوی هم «معاون مطلق» او شده است. هاشمی شاهرودی که به هر حال مجتهد و فقیهی صاحب نظر به شمار می رفت و بارها هم از احمدی نژاد انتقاد کرده بود، اما نه قدرت و نه جرات مخالفت با رهبری و اعوان و انصارش را داشت کنار گذاشته شده و به جایش جوان سرسپرده ای چون صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه می شود که سمعا و طاعتا مرید رهبری است. رضا تقی پور انوری، وزیر جدید ارتباطات (همان مخابرات سابق) گرچه به ظاهر سپاهی نیست اما همه سوابق مدیریتی او در نهادهای تحت نظر سپاه بوده است. او پیش از این رییس و مدیر سازمان فضایی کشور، شرکت صنایع الکترونیک ایران، شرکت صنایع الکترونیک شیراز، شرکت صنایع اپتیک اصفهان و پژوهشکده جنگ الکترونیک بوده است. چنین آرایشی در نهادهای حساس رژیم کاملا جنگی است.
به نظر من دو چالش عمده دستگاه سرکوب را تهدید می کند. نخست دانشگاه و دوم رهبران به ظاهر هنوز آزاد اصلاحات. و رهبری چاره ای ندارد جز این که این دو را ساکت کند.
درباره دانشگاه آیت الله خامنه ای در دیداری که با دانشجویان بسیجی داشت، صراحتا هشدار داده که «مواظب باشيد توى اين قضاياى سياسى كوچك و حقير مبادا دانشگاه تحت تأثير قرار بگيرد». علی فضلی، فرمانده سپاه سيد الشهداء تهران در دو جلسه پیاپی از تدارک سپاه و بسیج برای برخورد با اعتراضات دانشجویی و سرکوب فعالان دانشجویی در آستانه آغاز تحصیلی خبر داده است. علی بختیاری فرمانده بسیج اساتید نیز در جلسه معارفه فرمانده بسيج اساتيد يزد همین هشدار را تکرار کرده است. پرسش اصلی این است؟ آیا حکومت دانشگاه را تعطیل خواهد کرد. هزینه تعطیلی دانشگاه برای دستگاه سرکوب این است که رسما می پذیرد و اعلام می کند که ناتوان از کنترل اعتراضات دانشجویی بوده است. در این صورت ابهت دستگاه سرکوب می شکند. اما تعطیلی دانشگاه فایده ای هم دارد. انرژی و توان دستگاه سرکوب را برای کنترل هر روزه اعتراضات دانشجویی به هدر نمی دهد و در عین حال نمی گذارد که این اعتراضات خوراک هر روزه اخبار سیاسی و طبعا تحریک کننده مردم شود. به نظر می رسد هنوز رژیم تصمیم به تعطیلی دانشگاه ندارد. اما در این تصمیم هر آن ممکن است تجدیدنظر کند.
برخورد با رهبران اصلاحات به نظر من قطعی است. یکی از گزینه هایی که در یادداشت قبلی با عنوان «بررسی گزینه های محتمل مواجهه کودتاگران با سران اصلاحات» ذکر کرده بودم عملی شده است. دو چهره بسیار نزدیک به موسوی و کروبی یعنی علیرضا بهشتی و مرتضی الویری بازداشت شده اند. دفاتر موسوی و کروبی نیز پلمپ شده اند. به نظر من برخورد با خاتمی نیز می تواند با دستگیری مجدد محمدرضا خاتمی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت آغاز شود. فعالیت رهبران اصلاح طلب اگر همچنان ادامه بیابد هزینه های سهمگینی برای دستگاه سرکوب خواهد داشت و عملا انرژی آنان را روزانه مشغول خود خواهد کرد. بند پنجم بیانیه ای که چند روز قبل جامعه روحانیت مبارز صادر کرد نشان می دهد که حتی این تشکل محافظه کار نیز از آینده سخت نگران است. در این بند تلویحا از رهبران معترض خواسته شده که «با الهام از رحمت و مغفرت الهي و با اغماض از بي حرمتيها و هنجار شكني ها» از «مباحثات و مجادلات آزاردهنده» بپرهیزند. به عبارت دیگر جامعه روحانیت مبارز حقانیت معترضان را پذیرفته اما از آنان خواسته که ببخشند و کوتاه بیایند. موسوی و کروبی تا کنون بنای کوتاه آمدن و سازش نداشته اند. و این نکته چاره ای جز ساکت کردن آن ها برای رهبر جمهوری اسلامی باقی نمی گذارد.
یک نشانه
بهاره آزادی:
مهندس موسوی در بیانیه شماره 12 خود با دقت این واژه " یک نشانه " را انتخاب کرده و نوشته است:" دستگیری کسانی چون دکتر علیرضا بهشتی یک نشانه است که از حوادثی سهمگین تر خبر می دهد".
در روز 17 شهریور و شب نوزدهم ماه رمضان، ماموران امنیتی دادستانی به خانه دکتر بهشتی رفته اند. به روایت همسر ایشان تمام اتاق ها را گشته اند. به فرزند خردسالشان اهانت کرده اند و دکتر بهشتی را به زندان برده اند. در نقطه ای دیگر ماموران دادستانی همانروز دفتر نشر و حفظ آثار شهید دکتر محمد حسین بهشتی رییس شورای انقلاب و رییس دیوانعالی کشور زمان امام را پلمپ کرده اند. ودر جایی دیگر مهندس الویری را هم در خانه اش دستگیر کرده اند تا با صدای بلند بگویند، حتی فردی مثل الویری که نماد متانت و انصاف بود، از زیر تیغ تیز استبداد سالم بیرون نمی آید.
استاد شهید آیه الله مطهری تفسیر لطیفی از این بیت معروف حافظ دارد:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ایشان در ذیل این بیت نوشته اند:" ولی فرمان اسلام از این بالاتر است. اگر به اسلام نزدیکتر می شد چنین می گفت: با دوستان مروت با دشمنان هم مروت و مردانگی، اینکه اباعبدالله در وقتی که دشمنش تشنه است به او آب می دهد، معنایش مروت است."( مجموعه آثار، جلد 17 ص:387)
چه اتفاقی افتاده است که حکومت مثل گرگ هار به جان عزیزترین فرزندان ملت ایران افتاده است؟
چه اتفاقی افتاده است که کینه ای قدیمی در حکم دادستان جدید تبلور پیدا می کند و 17 شهریور تازه ای در تاریخ انقلاب ایران رقم می خورد؟ تردیدی نیست که دادستان جدید هر چند منش و روش خود را در همین ماه نخست کاری اش که ادامه راه سلف خود بود، نشان داد؛ اما هر عاقلی می داند که چنین تصمیم هایی در نقطه ای دیگر و توسط اشخاصی دیگر رقم می خورد و تصمیم گیرنده در مورد بازداشت دکتر علیرضا بهشتی و مهندس الویری و پلمپ دفتر نشر آثار شهید بهشتی و دفتر آقای کروبی و پلمپ حزب اعتماد ملی کار دادستان جدید نیست. همچنانکه اقدامات قبلی، اعم از بازداشت ها و اعتراف گیری ها و...تصمیم شخص دادستان نبود. حال پرسش این است که این کارها نشانه چیست؟
این روز ها ما شاهد اعمال قساوت بی سابقه ای در تاریخ کشورمان هستیم . ریشه این درنده خویی و قساوت ها از کجاست که مهندس موسوی پیش بینی می کند روزهای سخت تر و سهمگین تری در پیش خواهیم داشت؟ نفر یا نفرات بعدی که باید تاوان دفاع از حقوق مردم را پس دهند چه فرد یا افرادی اند؟
تردیدی نیست که این رفتارها نشانه ترس حکومت از قدرت مردم است؛ ترس از ناکامی حکومت در جا انداختن دولت کودتا ست ؛نگرانی از اینکه سیاست رعب نتیجه مورد نظر را نداشته است؛ نگرانی از حضور مردم در روز قدس است... روز قدسی که این بار سبز می شود و دروغ و دغل و قساوت را رسوا می کند.
تئوری سپاه به عنوان کارگردان اصلی تقلب و تزویر در انتخابات این بود، که حد اکثر چند روزی شاهد اعتراض های خیابانی خواهیم بود و پس از آن مردم ناگزیر از تمکین خواهند بود. 17 شهریور نشان داد تقریبا نزدیک به سه ماه پس از کودتا نه مردم خسته شده اند و نه رهبران جنبش سبز عرصه را رها کرده اند. مهندس موسوی به حق در اعلامیه شماره 12 بشارت داده است که باطل رفتنی است.
17 شهریور بیش از آن که نشانه قدرت کودتاچیان باشد، نشانه زوال و ضعف آنان است.
مهندس موسوی در بیانیه شماره 12 خود با دقت این واژه " یک نشانه " را انتخاب کرده و نوشته است:" دستگیری کسانی چون دکتر علیرضا بهشتی یک نشانه است که از حوادثی سهمگین تر خبر می دهد".
در روز 17 شهریور و شب نوزدهم ماه رمضان، ماموران امنیتی دادستانی به خانه دکتر بهشتی رفته اند. به روایت همسر ایشان تمام اتاق ها را گشته اند. به فرزند خردسالشان اهانت کرده اند و دکتر بهشتی را به زندان برده اند. در نقطه ای دیگر ماموران دادستانی همانروز دفتر نشر و حفظ آثار شهید دکتر محمد حسین بهشتی رییس شورای انقلاب و رییس دیوانعالی کشور زمان امام را پلمپ کرده اند. ودر جایی دیگر مهندس الویری را هم در خانه اش دستگیر کرده اند تا با صدای بلند بگویند، حتی فردی مثل الویری که نماد متانت و انصاف بود، از زیر تیغ تیز استبداد سالم بیرون نمی آید.
استاد شهید آیه الله مطهری تفسیر لطیفی از این بیت معروف حافظ دارد:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ایشان در ذیل این بیت نوشته اند:" ولی فرمان اسلام از این بالاتر است. اگر به اسلام نزدیکتر می شد چنین می گفت: با دوستان مروت با دشمنان هم مروت و مردانگی، اینکه اباعبدالله در وقتی که دشمنش تشنه است به او آب می دهد، معنایش مروت است."( مجموعه آثار، جلد 17 ص:387)
چه اتفاقی افتاده است که حکومت مثل گرگ هار به جان عزیزترین فرزندان ملت ایران افتاده است؟
چه اتفاقی افتاده است که کینه ای قدیمی در حکم دادستان جدید تبلور پیدا می کند و 17 شهریور تازه ای در تاریخ انقلاب ایران رقم می خورد؟ تردیدی نیست که دادستان جدید هر چند منش و روش خود را در همین ماه نخست کاری اش که ادامه راه سلف خود بود، نشان داد؛ اما هر عاقلی می داند که چنین تصمیم هایی در نقطه ای دیگر و توسط اشخاصی دیگر رقم می خورد و تصمیم گیرنده در مورد بازداشت دکتر علیرضا بهشتی و مهندس الویری و پلمپ دفتر نشر آثار شهید بهشتی و دفتر آقای کروبی و پلمپ حزب اعتماد ملی کار دادستان جدید نیست. همچنانکه اقدامات قبلی، اعم از بازداشت ها و اعتراف گیری ها و...تصمیم شخص دادستان نبود. حال پرسش این است که این کارها نشانه چیست؟
این روز ها ما شاهد اعمال قساوت بی سابقه ای در تاریخ کشورمان هستیم . ریشه این درنده خویی و قساوت ها از کجاست که مهندس موسوی پیش بینی می کند روزهای سخت تر و سهمگین تری در پیش خواهیم داشت؟ نفر یا نفرات بعدی که باید تاوان دفاع از حقوق مردم را پس دهند چه فرد یا افرادی اند؟
تردیدی نیست که این رفتارها نشانه ترس حکومت از قدرت مردم است؛ ترس از ناکامی حکومت در جا انداختن دولت کودتا ست ؛نگرانی از اینکه سیاست رعب نتیجه مورد نظر را نداشته است؛ نگرانی از حضور مردم در روز قدس است... روز قدسی که این بار سبز می شود و دروغ و دغل و قساوت را رسوا می کند.
تئوری سپاه به عنوان کارگردان اصلی تقلب و تزویر در انتخابات این بود، که حد اکثر چند روزی شاهد اعتراض های خیابانی خواهیم بود و پس از آن مردم ناگزیر از تمکین خواهند بود. 17 شهریور نشان داد تقریبا نزدیک به سه ماه پس از کودتا نه مردم خسته شده اند و نه رهبران جنبش سبز عرصه را رها کرده اند. مهندس موسوی به حق در اعلامیه شماره 12 بشارت داده است که باطل رفتنی است.
17 شهریور بیش از آن که نشانه قدرت کودتاچیان باشد، نشانه زوال و ضعف آنان است.
طوفانهاي بزرگتري در راه است
فرهاد يزداني:
"شماها به ما ميگوييد اصولگرا و تندرو، ولي بايد برادرمان را ببيند تا متوجه شويد اصولگرايي يعني چه "! اين جملهاي است نقل به مضمون از علي لاريجاني رئيس مجلس شوراي اسلامي در وصف برادر كوچكترش صادق لاريجاني كه اين روزها قاضي القضات جمهوري اسلامي است، ظاهر سخن دبير سابق شوراي عالي امنيت ملي گرچه مزاح بوده است اما كنايه از حقيقت انديشه و نگاه رياست تازه منصوب دستگاه قضايي كشوربود.
آنها كه صادق لاريجاني و زاويه ديد او به مسائل جاري و پردغدغه كشور را ميشناختند از همان ابتداي تصدي او پيبرند كه حاكميت ميخواهد با مشتهاي گره كرده تر و سنگين تر به استقبال منتقدين بيايد ، لبخند رضايت و نفس راحتي كه از رفتن قاضي سعيد مرتضوي – مردي كه در تهران از او با عنوان "جلاد مطبوعات" ياد ميشود - نيز نتوانست چندان دوام بياورد و كوتاه زماني بعد عملكرد جانشين او و ترفيع درجهاي كه قاضي مرتضوي گرفت نشان داد كه بايد براي روزهاي سخت تر آماده شد.
عباس جعفري دولت آبادي در همين مدت كوتاهي كه به كسوت "دادستان عمومي و انقلاب تهران" درآمده است، شايستگيهاي خود را به خوبي نشان داد و نگرانيهاي احنمالي كودتاگران را رفع كرد، او نشان داد كه قاطع تر و شجاعانه تر از قاضي مرتضوي ميتواند در برابر نمايندگان واقعي مردم بايستد و براي كوبيدن ميخهاي دولت كودتا ميتواند عرضه بيشتري از خود به نمايش بگذارد.
نخست دفتر كميته پيگيريهاي آسيب ديدگان حوادث اخير كه زير نظر مهندس موسوي و مهدي كروبي دو رهبر برجسته جنبش سبز فعاليت مي كرد را پلمب و اسناد و مدارك جنايتها را با خود بردند و سپس به دفتر شخصي كروبي كه پناهگاه شكنجه ديدگان و راويان زندان مخوف كهريزك هجوم برند، آنجا هم چنين كردند همانگونه كه با دفتر حزب اعتمادملي و مقر سايت خبري نيمه جان و فيلتر شده آن "سحام نيوز" كردند. هنوز ساعتي از انتشار اين خبرها نگذشته بود كه خبرهاي ديگر نگراني را افزونتر كرد و التهابات را دو چندان. بازداشت عليرضا بهشتي مشاور ارشد ميرحسين موسوي و فرزند يكي از رهبران شناخته شده جمهوري اسلامي و مرتضي الويري شهردار اسبق تهران و از مشاوران مهدي كروبي خبر از دور تازه حملات گروههاي اقتدارطلب پس از اتهامات سنگين فرمانده سپاه ميداد.
كارگزاران دولت كودتا به خيال خام خود ميخواستند كه با برگزاري چند دادگاه نمايشي و گرفتن چند جملهاي از اسرا و دربندان بر اعمال خود سرپوشي بنهند و با ياري از گذر ايام همه چيز را به صندوقچه خاطرها تبعيد كنند تا به ديگر كارهاي عقب افتاده خود چون انقلاب فرهنگي و تصفيه دانشگاهها و.. بپردازند، اما افشاگريهاي جانانه شيخ شجاع خواب آنها را آشفته كرد و در هراس از چگونگي پاسخ دادن و توجيه به لكنت زبان گرفتار آمدند.
ماجراي تجاوز در بازداشتگاهها و دفن پيكرهاي بي نام و نشان همچون بمبي در دنيا تركيد و همچون پتكي بر سر كودتا گران فرود آمد و در برابر اين فجايع تلخ كه آيت الله علي خامنهاي نيز بدان معترف شد چه چيزي ميتوانستند انجام دهند جز سخنان فرمانده سپاه؟ و حمله به دفاتري براي ربودن اسناد و مدارك ؟ غافل از اينكه اين اسناد و مدارك اينك در ذهن ميليونها ايراني نشسته است و تبديل به يك دغدغه عمومي و ملي شده است.
بيانيه شماره دوازده ميرحسين موسوي كه يك روز پس از انتشار خبر دستگيري بهشتي و الويري صادر شد نشان داد كه كاسه صبر و حجب اصلاحطلبان به سر آمده و كارد ظلم و ريا به استخوان رسيده است. او خطاب به ملت گفت: "کاملا پیداست که تلاشهای شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهايي خطير در پيشرو قرار گرفته است. دستگيري كسانی چون دكتر بهشتي يك نشانه است كه از حوادثي سهمگينتر خبر ميدهد. اما باطل رفتني است و آن چيزي كه به مردم سود ميرساند باقي ميماند. و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض. آرامش و هوشياري خود را حفظ كنيد. سلسله حوادث جديدي كه آغاز شده است به مانند ديگر تحركات كور اين ايام براي مخالفان شما جز خسارت باقي نخواهد گذاشت. مراقب باشيد كه آنها شما را تحريك نكنند و به هنگام نابود كردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند."
به نظر ميرسد كه در آخرين پيام نخست وزير محجوب و محبوب امام مي توان رگههاي پررنگ تري براي فرياد عليه ظلم و يكه تازيهاي " نو دولتان" ديد. راهپيمايي روز قدس و بازگشايي دانشگاهها كابوس شبانه و هراس روزانه كودتاگران شده است اما با اقدامات كور و عجولانه ميتوان پيش بيني كرد كه آنها جادههاي خود ويرانگري را با شتاب بيشتري طي ميكنند.
طوفانهاي بزرگتري در راه است، هر كنشي را واكنشي است و هر برخوردي را نشانهاي است. رويارويي هاي بزرگ طرفين دوباره جان تازه اي خواهد گرفت...
"شماها به ما ميگوييد اصولگرا و تندرو، ولي بايد برادرمان را ببيند تا متوجه شويد اصولگرايي يعني چه "! اين جملهاي است نقل به مضمون از علي لاريجاني رئيس مجلس شوراي اسلامي در وصف برادر كوچكترش صادق لاريجاني كه اين روزها قاضي القضات جمهوري اسلامي است، ظاهر سخن دبير سابق شوراي عالي امنيت ملي گرچه مزاح بوده است اما كنايه از حقيقت انديشه و نگاه رياست تازه منصوب دستگاه قضايي كشوربود.
آنها كه صادق لاريجاني و زاويه ديد او به مسائل جاري و پردغدغه كشور را ميشناختند از همان ابتداي تصدي او پيبرند كه حاكميت ميخواهد با مشتهاي گره كرده تر و سنگين تر به استقبال منتقدين بيايد ، لبخند رضايت و نفس راحتي كه از رفتن قاضي سعيد مرتضوي – مردي كه در تهران از او با عنوان "جلاد مطبوعات" ياد ميشود - نيز نتوانست چندان دوام بياورد و كوتاه زماني بعد عملكرد جانشين او و ترفيع درجهاي كه قاضي مرتضوي گرفت نشان داد كه بايد براي روزهاي سخت تر آماده شد.
عباس جعفري دولت آبادي در همين مدت كوتاهي كه به كسوت "دادستان عمومي و انقلاب تهران" درآمده است، شايستگيهاي خود را به خوبي نشان داد و نگرانيهاي احنمالي كودتاگران را رفع كرد، او نشان داد كه قاطع تر و شجاعانه تر از قاضي مرتضوي ميتواند در برابر نمايندگان واقعي مردم بايستد و براي كوبيدن ميخهاي دولت كودتا ميتواند عرضه بيشتري از خود به نمايش بگذارد.
نخست دفتر كميته پيگيريهاي آسيب ديدگان حوادث اخير كه زير نظر مهندس موسوي و مهدي كروبي دو رهبر برجسته جنبش سبز فعاليت مي كرد را پلمب و اسناد و مدارك جنايتها را با خود بردند و سپس به دفتر شخصي كروبي كه پناهگاه شكنجه ديدگان و راويان زندان مخوف كهريزك هجوم برند، آنجا هم چنين كردند همانگونه كه با دفتر حزب اعتمادملي و مقر سايت خبري نيمه جان و فيلتر شده آن "سحام نيوز" كردند. هنوز ساعتي از انتشار اين خبرها نگذشته بود كه خبرهاي ديگر نگراني را افزونتر كرد و التهابات را دو چندان. بازداشت عليرضا بهشتي مشاور ارشد ميرحسين موسوي و فرزند يكي از رهبران شناخته شده جمهوري اسلامي و مرتضي الويري شهردار اسبق تهران و از مشاوران مهدي كروبي خبر از دور تازه حملات گروههاي اقتدارطلب پس از اتهامات سنگين فرمانده سپاه ميداد.
كارگزاران دولت كودتا به خيال خام خود ميخواستند كه با برگزاري چند دادگاه نمايشي و گرفتن چند جملهاي از اسرا و دربندان بر اعمال خود سرپوشي بنهند و با ياري از گذر ايام همه چيز را به صندوقچه خاطرها تبعيد كنند تا به ديگر كارهاي عقب افتاده خود چون انقلاب فرهنگي و تصفيه دانشگاهها و.. بپردازند، اما افشاگريهاي جانانه شيخ شجاع خواب آنها را آشفته كرد و در هراس از چگونگي پاسخ دادن و توجيه به لكنت زبان گرفتار آمدند.
ماجراي تجاوز در بازداشتگاهها و دفن پيكرهاي بي نام و نشان همچون بمبي در دنيا تركيد و همچون پتكي بر سر كودتا گران فرود آمد و در برابر اين فجايع تلخ كه آيت الله علي خامنهاي نيز بدان معترف شد چه چيزي ميتوانستند انجام دهند جز سخنان فرمانده سپاه؟ و حمله به دفاتري براي ربودن اسناد و مدارك ؟ غافل از اينكه اين اسناد و مدارك اينك در ذهن ميليونها ايراني نشسته است و تبديل به يك دغدغه عمومي و ملي شده است.
بيانيه شماره دوازده ميرحسين موسوي كه يك روز پس از انتشار خبر دستگيري بهشتي و الويري صادر شد نشان داد كه كاسه صبر و حجب اصلاحطلبان به سر آمده و كارد ظلم و ريا به استخوان رسيده است. او خطاب به ملت گفت: "کاملا پیداست که تلاشهای شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهايي خطير در پيشرو قرار گرفته است. دستگيري كسانی چون دكتر بهشتي يك نشانه است كه از حوادثي سهمگينتر خبر ميدهد. اما باطل رفتني است و آن چيزي كه به مردم سود ميرساند باقي ميماند. و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض. آرامش و هوشياري خود را حفظ كنيد. سلسله حوادث جديدي كه آغاز شده است به مانند ديگر تحركات كور اين ايام براي مخالفان شما جز خسارت باقي نخواهد گذاشت. مراقب باشيد كه آنها شما را تحريك نكنند و به هنگام نابود كردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند."
به نظر ميرسد كه در آخرين پيام نخست وزير محجوب و محبوب امام مي توان رگههاي پررنگ تري براي فرياد عليه ظلم و يكه تازيهاي " نو دولتان" ديد. راهپيمايي روز قدس و بازگشايي دانشگاهها كابوس شبانه و هراس روزانه كودتاگران شده است اما با اقدامات كور و عجولانه ميتوان پيش بيني كرد كه آنها جادههاي خود ويرانگري را با شتاب بيشتري طي ميكنند.
طوفانهاي بزرگتري در راه است، هر كنشي را واكنشي است و هر برخوردي را نشانهاي است. رويارويي هاي بزرگ طرفين دوباره جان تازه اي خواهد گرفت...
افشاگري هم دانشگاهي احمدينژاد
امير ميانجي:
بسمه تعالي
آقاي رئيس جمهور يادتان هست ؟ !
جناب آقاي دكتر احمدي نژاد رئيس جمهور محترم ، بنده هم دانش آموخته دانشگاه علم وصنعت هستم و با شما و اطرافيانتان از دوران داشجويي آشنايي دارم و اتفاقا در گروه بنديهاي سياسي جزو اصولگرايان به حساب مي آيم و مطالبي كه مي خواهم برايتان ياد آوري كنم را اصلا قصد نداشتم بيان كنم و براي خودم به عنوان خاطراتي از دوران تحصيل بايگاني كرده بودم لكن عملكرد 4 ساله حضرتعالي در دولت و مناظرات و سخنراني هاي شما مرا بدين فهم رساند كه حضرتعالي خود مصداق آيه شريفه " لم تقولون مالا تفعلون " هستيد و فكر كردم اين حق مردم است كه دليل اين مصداق را بدانند لذا جهت ياد آوري و تذكر براي شما و تنها گذاشتن شما با وجدانتان مطالبي را كه خود شاهد آن بودم را بيان مي كنم .
آقاي دكتر با فوق ليسانستان كاري ندارم و معتقدم هر طور كه بوده و نبوده نوش جانتان چون شاهد آن نبودم اما دكترايتان را خوب يادم هست كه بعد از انتخا ب به استانداري اردبيل دانشجوي دكتري شديد و استاد راهنمايتان هم وزير فعلي راه آقاي دكتر بهبهاني كه آنروزها رئيس دانشكده عمران بود ،شد .
آقاي دكتر بهبهاني را لااقل همه دانشجويان عمران و معماري مي شناسند و از گذشته و نظرات و عقايدشان اطلاع دارند كه چقدر سابقه درخشان انقلابي دارند ؟! و حتي هنوز دانشجويان عمران كلاسهاي ايشان را بخاطر دارند كه از خاطراتشان در دورا ن تحصيل در آمريكا را با حسرت و ولع در سر كلاسهاي مختلط بيان مي كرد و چقدر اخلاق و ادب را مراعات مي كرد ؟! و اتفاقا همان موقع هم جاي سوال بود كه كسي مثل احمدي نژاد انقلابي چرا استاد راهنمايش بهبهاني است ؟ جواب به اين سوال زياد طول نكشيد و در زماني كه حضرتعالي در واپسين روزهاي استانداري با عجله از دكتري دفاع نموديد روشن شد كه احمدي نژاد با بهبهاني چه سر و سري دارند !هر چند يكي انقلابي و ديگري ملي گراي مطلق است ! اما منافع هر دو حكم مي كند كه در مسئله دكتري با هم كنار بيايند .
آقاي دكتر مي شود بفرمائيد در طي دوران استانداري اردبيل كه اتفاقا لقب استاندار نمونه را هم از سردار سازندگي دريافت كرديد و دليل آن نيز پر كاري و تلاش شما عنوان شد ، چگونه به تحصيل هم رسيديد ؟ آنهم در مقطع دكتري عمران ؟ آيا آن موقع قانون منع تحصيل همزمان كاركنان دولت وجود نداشت ؟ يا براي شما كه استاندار نمونه بوديد و سابقه عضويت در شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه را داشتيد، استثنا قائل بود ؟!
آقاي دكتر از مسئله دكتري كه بگذريم عملكرد حضرتعالي در استانداري اردبيل هم جالب است ، من اصلا اشاره اي به پرونده نفت و غير نفت حضرتعالي يا همراهانتان نمي كنم فقط شاهد مثال از معاون فرهنگي و سياسي خودتان و شهرداري يكي از شهرهاي اردبيل مي آورم .
معاون فرهنگي آن زمان شما اكنون كارمند وزارت كشور است و لباس روحانيت را به كناري نهاده است و خودش مي گويد كه بعد از اردبيل فهميدم چگونه بايد زندگي كنم !!!و به همين دليل لباس روحانيت را كنار نهاده تا بهتر زندگي كند و معاون سياسي شما نيز اكنون در نهاد رياست جمهوري است همو كه بارها به دليل اختلاف نظر با شما در هزينه كرد و جانبداري از كانديداي خاص ،قهر يا استعفا كرد ! و هردو به فعاليت بي نظير شما در انتخابات سال 76 و حراج امكانات استانداري به نفع آقاي ناطق نوري شهادت مي دهند .!
آقاي رئيس جمهور يادتان هست شهردار پارس آباد را چگونه بر كنار كرديد ؟ همو كه با ارسال نمابري از مكه مكرمه به دفتر استانداري عزل شد !آيا دليل اين عزل را بخاطر داريد ؟ آيا خاطرتان هست كه به دليل مقاومتش در برابر خواست شما براي تبليغ ناطق نوري و استفاده از امكانات شهرداري چنين سزاوار برخورد قاطع شد !
شما حتي تحمل نكرديد از آخرين سفر حج عمره اي كه به حساب استانداري رفته بوديد باز گرديد و از همان مكه حكم عزلش را نوشته و به دفتر استانداري فكس كرديد ، ما هنوز خوب به خاطر داريم !!
آقاي رئيس جمهور يادتان هست كارخانه سيمان اردبيل چقدر پيشرفت فيزيكي داشت و شما براي خوش خدمتي به آقاي هاشمي آنرا چگونه افتتاح كرديد ؟ يكي از نقد هايي كه به دولت آقاي هاشمي مي شد افتتاح زود هنگام پروژه ها در پايان دوره رياست جمهوري بود ( همان كاري كه اكنون خود حضرتعالي انجام مي دهيد ) و يكي از اين پروژه ها هم كارخانه سيمان اردبيل بود كه تنها نوار نقاله انتهايي كارخانه را با آوردن كيسه هاي سيمان از كارخانجات ديگر افتتاح نموديد ! خاطرتان هست ؟يا آنقدر خاطره داريد كه گذشته هاي نه چندان دور را به خاطر نمي آوريد ؟
آقاي رئيس جمهور خواستم فقط ياد آوري نمايم كه از جيب ملت و بيت المال چه خدماتي براي آقايان ناطق نوري و هاشمي انجام داديد .
راستي آقاي رئيس جمهور چرا در انتخابات نهم استان اردبيل كمترين راي را به شما دادند ؟ مگر اولين استاندار اردبيل نبوديد ؟و مگر استاندار نمونه نبوديد ؟ پس چرا خدمات شما را ناديده گرفتند و كمترين راي را به شما دادند ؟! همه ميدانند كه مردم فهيم آذربايجان قدر دان مسئولين زحمت كش و خدوم خود هستند و در ميهمان نوازي هم زبان زدند اما چگونه شد كه راي مردم در اين استان اينگونه به كسي غير از شما تعلق گرفت ؟
آقاي رئيس جمهور من يادم نمي آيد حضرتعالي در زماني كه آقاي مهاجراني طرح تغيير قانون اساسي و تمديد مدت رياست جمهوري آقاي هاشمي را مطرح كرد در كدام روزنامه يا شبكه تلويزيوني به اين پيشنهاد عكس العمل نشان داديد ؟ اگر شما يادتان هست بگوييد تا با مراجعه به آن تجديد خاطره كنيم !
آقاي دكتر از استانداري اردبيل هم بگذريم .
- يادتان هست بلوا و آشوبي كه در سال 77 در دانشگاه علم وصنعت براي جملات سخنراني كه از آقاي هاشمي به عنوان سردار چاپندگي ياد كرده بود ،بر پا كرديد ؟ من آنروزها فكر مي كردم كه اين حركت براي جملاتي است كه سخنران در مورد فقه گفته بود ولي بعد ها ديدم كه شما بيشتر مسئله و مشكلتان با عنوان چاپندگي براي ستون خيمه انقلاب است ( تعبير خود حضرتعالي در روزهاي تحصن ) و فقه فقط براي شما دستاويزي برا تهييج دانشجويان و مردم است .
- يادتان هست حدود 10 روز دانشگاه را به تعطيلي كشانديد ؟
دوستانتان هم بودن آقايان دكتر محمد سليماني ، كامران دانشجو، حسين بلندي ،شهرام محمد نژاد ،علي احمدي و نصيري و ....
- يادتان هست كه تغذيه و منابع مالي تحصن از كجا ها مي رسيد ؟
- يادتان هست حتي در روزهاي تحصن به متحصنين مجرد وعده يك ميليون تومان هديه در صورت ازدواج را مي داديد ؟
- يادتان هست كه آقايان رامين ،علي احمدي ،برادرتان داوود ، و حاج آقاي ثمري مردم را از شهرك شهيد محلاتي "كه نامبردگان از ساكنين و فعالين مسجد شهرك بودند ، "جلوي درب اصلي دانشگاه مي آوردند و تهييجشان مي كردند ؟
يادتان هست كه از اين بلوا به انقلاب فرهنگي دوم تعبير مي كرديد و در صدد بوديد انقلاب فرهنگي دوم را از علم و صنعت شروع و به كل جامعه تعميم دهيد و جامعه را پاكسازي كنيد ؟
- يادتان هست چه در گيريهايي بين دانشجويان پديد آمد ؟
- يادتات هست به عنوان عضو شوراي متحصنين چه نظراتي داشتيد و تحصن را به كدام سو هدايت مي كرديد ؟
- يادتان هست كه در شبهاي آخر برخي دوستان دانشجوي شما كه اكنون در نهاد رياست جمهوري مدير كل روابط عمومي و ...هستند به همرا ه آن دوست غير دانشجويي كه از قم مي آمد و اكنون دبير ستاد راهيان نور است با قيچي آهن بر كه دزدان برا ي بريدن قفل از آن استفاده مي كنند، سعي در بريدن قفل و زنجير درب اصلي دانشگاه و هدايت مردم تهييج شده، به داخل دانشگاه، براي ايجاد درگيري داشتند و اينها با اطلاع كامل شما بود ؟
- يادتان هست به دنبال خونريزي و كشتار در دانشگاه بوديد ؟ آنهم بخاطر عنوان چاپندگي براي آقاي هاشمي ؟!!
امروز مطمئنم كه اين كارها براي دفاع از فقه نبود كه اگر چنين بود در مقابل توهين به پيامبر (ص) در آموزش و پرورش تحت مديريت دوستان خود ساكت نمي نشستيد .
آقاي دكتر يادتان هست كه اگر درايت و تدبير حضرت آيت الله حميدي مسئول نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه نبود كه در روز آخر اعلام كردند:" ادامه تحصن را حرام ميدانند " چه اتفاقي مي افتاد ؟ يقينا خيلي بدتر از 18 تير معروف مي شد و من يادم هست كه نظر اين عالم بزرگوار ابو الشهيد را هم قبول نداشتيد و چه تلاشي داشتيد كه حتما انقلاب فرهنگي دوم را با خونريزي آغاز نماييد!
رئيس جمهور عزيز ديگر به ماجراي كتك كاري دكتر صالحي كه در زمان رياست شما بر شهرداري اتفاق افتاد و كتك زنندگان شب قبل با شما ديدار كردند و بعد از كتك كاري هم در شهرداري مشغول شدند نمي پردازم !
جناب رئيس جمهور مطلب ديگري كه خاطر مان را آزرد خطاب شما به آقاي دكتر محسن رضايي در ايفاي نقش نوشاندن جام زهر به حضرت امام بود ! ميدانم كه محسن رضايي بزرگتر از آن است كه در اين باب براي شما جوابي بدهد براي همين هم برخودم لازم ميدانم كه از فرمانده دوران دفاع مقدسمان دفاع كنم .
مي دانم كه آقا محسن هنوز قصد ندارد برخي نا گفته ها را بگويد و ميدانم كه از شما نخواهد پرسيد در 8 سال جنگ كجا بوديد ؟
ميدانم كه شخصيت آقا محسن اجازه نمي دهد شما را مقابل دوربين 70 ميليوني كنف كند !
اما آقاي رئيس جمهور من سوالي دارم:
جناب آقاي دكتر ممكن است بفرمايئد بين سالهاي 59 تا 66 كجا تشريف داشتيد ؟ ممكن است بفرمايئد در عملياتهاي ثامن الائمه ،طريق القدس ،فتح المبين ،بيت المقدس ، رمضان ، والفجرهاي مقدماتي و يك ، محرم و مسلم ابن عقيل ، خيبر و بدر ،والفجر هشت ،كربلاي 4و 5 ، بيت المقدس 2و3 و والفجر10 كجا بوديد ؟ و فرماندهي كدام يگان را بر عهده داشتيد ؟ نگران ريا نباشيد كه قبلا با انتشار عكسهايتان با لباس بسيج مرتكب اين عمل شده ايد و يا با انتشار عكسهاي بازديد از مناطق عملياتي جنوب اين عمل را بخوبي انجام داده ايد !
آقاي دكتر مي شود احكامي كه براي فر ماندهي گردانها يا تيپهايي كه بر عهده داشتيد را هم منتشر نماييد تا مردم بيشتر با خدمات و زحمات شما آشنا شوند و ارادت ما به شما كاملتر گردد ؟
جناب رئيس جمهور وقاحت دارد از كسي كه فقط 6 ماه در سال پاياني جنگ براي گرفتن عكس يادگاري در گردان مهندسي حضور داشته از نوشاندن جام زهر حرف بزند .
آقاي دكتر اگر سنتان اجازه حضور در جنگ نمي داد حرفي بود لكن شما در سالهاي 59 و 60 دانشجو بوديد نمي توانيد عذري در عدم حضورتان در نبرد هاي خرمشهر و سوسنگرد و ... داشته باشيد .
جناب رئيس جمهور بنده به خودم جرات مي دهم و در اين مورد مي گويم لطفا ساكت !
چرا كه اگر شما و يارانتان كه در لباس مقدس پاسداري هم از جبهه گريزان بودند ، در جنگ حضور پيدا مي كرديد شايد در رمضان يا خيبر و بدر جنگ بامشكل كمبود نيرو و امكانات مواجه نمي شد ، كمر دشمن در قطع ارتباط بصره با بقيه خاك عراق مي شكست و امام مجبور به نوشيدن جام زهر نمي شد .
آقاي دكتر شما كه سنگر پشت ميز فرمانداريها و استانداريها را به حضور در جنگ ترجيح داديد حق اظهار نظر در باره جنگ و پايان آنرا نداريد
آقاي دكتر اي كاش فقط به عدم حضور اكتفا مي كرديد اما دوستانتان پا را از اين هم فراتر گذاشته و تفرقه و نفاق را هم به جمع لشگرها تزريق مي كردند تا مانع موفقيت ياران امام باشند و اكنون وجدانهاي سالم قضاوت خواهند كرد كه جام زهر دست چه كساني بود .
جناب دكتر ما سالها به مدرك دانشگاهيمان افتخار مي كرديم كه در دانشگاهي تحصيل كرده ايم كه سرداراني چون احمد متوسليان ، محمود شهباز ي ،يوسف كابلي و محمد حسن درولي و....در آن تحصيل كرده اند اما اكنون عارمان مي آيد كه بگوئيم علم و صنعتي هستيم براي اينكه رئيس جمهوري چون شما كه سراسر تناقض و عوامفريبي است از اين دانشگاه سر بلند كرده ، اما نه ما باز هم به علم و صنعتي بودنمان افتخار خواهيم كرد چرا كه مردم ميدانند حساب شما با مرداني چون متوسليان و شهبازي و .... جداست و افتخار ماهم به وجود همان مردان مرد است و نه كسي چون شما.
امير ميانجي
فارغ التحصيل علم و صنعت
بسمه تعالي
آقاي رئيس جمهور يادتان هست ؟ !
جناب آقاي دكتر احمدي نژاد رئيس جمهور محترم ، بنده هم دانش آموخته دانشگاه علم وصنعت هستم و با شما و اطرافيانتان از دوران داشجويي آشنايي دارم و اتفاقا در گروه بنديهاي سياسي جزو اصولگرايان به حساب مي آيم و مطالبي كه مي خواهم برايتان ياد آوري كنم را اصلا قصد نداشتم بيان كنم و براي خودم به عنوان خاطراتي از دوران تحصيل بايگاني كرده بودم لكن عملكرد 4 ساله حضرتعالي در دولت و مناظرات و سخنراني هاي شما مرا بدين فهم رساند كه حضرتعالي خود مصداق آيه شريفه " لم تقولون مالا تفعلون " هستيد و فكر كردم اين حق مردم است كه دليل اين مصداق را بدانند لذا جهت ياد آوري و تذكر براي شما و تنها گذاشتن شما با وجدانتان مطالبي را كه خود شاهد آن بودم را بيان مي كنم .
آقاي دكتر با فوق ليسانستان كاري ندارم و معتقدم هر طور كه بوده و نبوده نوش جانتان چون شاهد آن نبودم اما دكترايتان را خوب يادم هست كه بعد از انتخا ب به استانداري اردبيل دانشجوي دكتري شديد و استاد راهنمايتان هم وزير فعلي راه آقاي دكتر بهبهاني كه آنروزها رئيس دانشكده عمران بود ،شد .
آقاي دكتر بهبهاني را لااقل همه دانشجويان عمران و معماري مي شناسند و از گذشته و نظرات و عقايدشان اطلاع دارند كه چقدر سابقه درخشان انقلابي دارند ؟! و حتي هنوز دانشجويان عمران كلاسهاي ايشان را بخاطر دارند كه از خاطراتشان در دورا ن تحصيل در آمريكا را با حسرت و ولع در سر كلاسهاي مختلط بيان مي كرد و چقدر اخلاق و ادب را مراعات مي كرد ؟! و اتفاقا همان موقع هم جاي سوال بود كه كسي مثل احمدي نژاد انقلابي چرا استاد راهنمايش بهبهاني است ؟ جواب به اين سوال زياد طول نكشيد و در زماني كه حضرتعالي در واپسين روزهاي استانداري با عجله از دكتري دفاع نموديد روشن شد كه احمدي نژاد با بهبهاني چه سر و سري دارند !هر چند يكي انقلابي و ديگري ملي گراي مطلق است ! اما منافع هر دو حكم مي كند كه در مسئله دكتري با هم كنار بيايند .
آقاي دكتر مي شود بفرمائيد در طي دوران استانداري اردبيل كه اتفاقا لقب استاندار نمونه را هم از سردار سازندگي دريافت كرديد و دليل آن نيز پر كاري و تلاش شما عنوان شد ، چگونه به تحصيل هم رسيديد ؟ آنهم در مقطع دكتري عمران ؟ آيا آن موقع قانون منع تحصيل همزمان كاركنان دولت وجود نداشت ؟ يا براي شما كه استاندار نمونه بوديد و سابقه عضويت در شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه را داشتيد، استثنا قائل بود ؟!
آقاي دكتر از مسئله دكتري كه بگذريم عملكرد حضرتعالي در استانداري اردبيل هم جالب است ، من اصلا اشاره اي به پرونده نفت و غير نفت حضرتعالي يا همراهانتان نمي كنم فقط شاهد مثال از معاون فرهنگي و سياسي خودتان و شهرداري يكي از شهرهاي اردبيل مي آورم .
معاون فرهنگي آن زمان شما اكنون كارمند وزارت كشور است و لباس روحانيت را به كناري نهاده است و خودش مي گويد كه بعد از اردبيل فهميدم چگونه بايد زندگي كنم !!!و به همين دليل لباس روحانيت را كنار نهاده تا بهتر زندگي كند و معاون سياسي شما نيز اكنون در نهاد رياست جمهوري است همو كه بارها به دليل اختلاف نظر با شما در هزينه كرد و جانبداري از كانديداي خاص ،قهر يا استعفا كرد ! و هردو به فعاليت بي نظير شما در انتخابات سال 76 و حراج امكانات استانداري به نفع آقاي ناطق نوري شهادت مي دهند .!
آقاي رئيس جمهور يادتان هست شهردار پارس آباد را چگونه بر كنار كرديد ؟ همو كه با ارسال نمابري از مكه مكرمه به دفتر استانداري عزل شد !آيا دليل اين عزل را بخاطر داريد ؟ آيا خاطرتان هست كه به دليل مقاومتش در برابر خواست شما براي تبليغ ناطق نوري و استفاده از امكانات شهرداري چنين سزاوار برخورد قاطع شد !
شما حتي تحمل نكرديد از آخرين سفر حج عمره اي كه به حساب استانداري رفته بوديد باز گرديد و از همان مكه حكم عزلش را نوشته و به دفتر استانداري فكس كرديد ، ما هنوز خوب به خاطر داريم !!
آقاي رئيس جمهور يادتان هست كارخانه سيمان اردبيل چقدر پيشرفت فيزيكي داشت و شما براي خوش خدمتي به آقاي هاشمي آنرا چگونه افتتاح كرديد ؟ يكي از نقد هايي كه به دولت آقاي هاشمي مي شد افتتاح زود هنگام پروژه ها در پايان دوره رياست جمهوري بود ( همان كاري كه اكنون خود حضرتعالي انجام مي دهيد ) و يكي از اين پروژه ها هم كارخانه سيمان اردبيل بود كه تنها نوار نقاله انتهايي كارخانه را با آوردن كيسه هاي سيمان از كارخانجات ديگر افتتاح نموديد ! خاطرتان هست ؟يا آنقدر خاطره داريد كه گذشته هاي نه چندان دور را به خاطر نمي آوريد ؟
آقاي رئيس جمهور خواستم فقط ياد آوري نمايم كه از جيب ملت و بيت المال چه خدماتي براي آقايان ناطق نوري و هاشمي انجام داديد .
راستي آقاي رئيس جمهور چرا در انتخابات نهم استان اردبيل كمترين راي را به شما دادند ؟ مگر اولين استاندار اردبيل نبوديد ؟و مگر استاندار نمونه نبوديد ؟ پس چرا خدمات شما را ناديده گرفتند و كمترين راي را به شما دادند ؟! همه ميدانند كه مردم فهيم آذربايجان قدر دان مسئولين زحمت كش و خدوم خود هستند و در ميهمان نوازي هم زبان زدند اما چگونه شد كه راي مردم در اين استان اينگونه به كسي غير از شما تعلق گرفت ؟
آقاي رئيس جمهور من يادم نمي آيد حضرتعالي در زماني كه آقاي مهاجراني طرح تغيير قانون اساسي و تمديد مدت رياست جمهوري آقاي هاشمي را مطرح كرد در كدام روزنامه يا شبكه تلويزيوني به اين پيشنهاد عكس العمل نشان داديد ؟ اگر شما يادتان هست بگوييد تا با مراجعه به آن تجديد خاطره كنيم !
آقاي دكتر از استانداري اردبيل هم بگذريم .
- يادتان هست بلوا و آشوبي كه در سال 77 در دانشگاه علم وصنعت براي جملات سخنراني كه از آقاي هاشمي به عنوان سردار چاپندگي ياد كرده بود ،بر پا كرديد ؟ من آنروزها فكر مي كردم كه اين حركت براي جملاتي است كه سخنران در مورد فقه گفته بود ولي بعد ها ديدم كه شما بيشتر مسئله و مشكلتان با عنوان چاپندگي براي ستون خيمه انقلاب است ( تعبير خود حضرتعالي در روزهاي تحصن ) و فقه فقط براي شما دستاويزي برا تهييج دانشجويان و مردم است .
- يادتان هست حدود 10 روز دانشگاه را به تعطيلي كشانديد ؟
دوستانتان هم بودن آقايان دكتر محمد سليماني ، كامران دانشجو، حسين بلندي ،شهرام محمد نژاد ،علي احمدي و نصيري و ....
- يادتان هست كه تغذيه و منابع مالي تحصن از كجا ها مي رسيد ؟
- يادتان هست حتي در روزهاي تحصن به متحصنين مجرد وعده يك ميليون تومان هديه در صورت ازدواج را مي داديد ؟
- يادتان هست كه آقايان رامين ،علي احمدي ،برادرتان داوود ، و حاج آقاي ثمري مردم را از شهرك شهيد محلاتي "كه نامبردگان از ساكنين و فعالين مسجد شهرك بودند ، "جلوي درب اصلي دانشگاه مي آوردند و تهييجشان مي كردند ؟
يادتان هست كه از اين بلوا به انقلاب فرهنگي دوم تعبير مي كرديد و در صدد بوديد انقلاب فرهنگي دوم را از علم و صنعت شروع و به كل جامعه تعميم دهيد و جامعه را پاكسازي كنيد ؟
- يادتان هست چه در گيريهايي بين دانشجويان پديد آمد ؟
- يادتات هست به عنوان عضو شوراي متحصنين چه نظراتي داشتيد و تحصن را به كدام سو هدايت مي كرديد ؟
- يادتان هست كه در شبهاي آخر برخي دوستان دانشجوي شما كه اكنون در نهاد رياست جمهوري مدير كل روابط عمومي و ...هستند به همرا ه آن دوست غير دانشجويي كه از قم مي آمد و اكنون دبير ستاد راهيان نور است با قيچي آهن بر كه دزدان برا ي بريدن قفل از آن استفاده مي كنند، سعي در بريدن قفل و زنجير درب اصلي دانشگاه و هدايت مردم تهييج شده، به داخل دانشگاه، براي ايجاد درگيري داشتند و اينها با اطلاع كامل شما بود ؟
- يادتان هست به دنبال خونريزي و كشتار در دانشگاه بوديد ؟ آنهم بخاطر عنوان چاپندگي براي آقاي هاشمي ؟!!
امروز مطمئنم كه اين كارها براي دفاع از فقه نبود كه اگر چنين بود در مقابل توهين به پيامبر (ص) در آموزش و پرورش تحت مديريت دوستان خود ساكت نمي نشستيد .
آقاي دكتر يادتان هست كه اگر درايت و تدبير حضرت آيت الله حميدي مسئول نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه نبود كه در روز آخر اعلام كردند:" ادامه تحصن را حرام ميدانند " چه اتفاقي مي افتاد ؟ يقينا خيلي بدتر از 18 تير معروف مي شد و من يادم هست كه نظر اين عالم بزرگوار ابو الشهيد را هم قبول نداشتيد و چه تلاشي داشتيد كه حتما انقلاب فرهنگي دوم را با خونريزي آغاز نماييد!
رئيس جمهور عزيز ديگر به ماجراي كتك كاري دكتر صالحي كه در زمان رياست شما بر شهرداري اتفاق افتاد و كتك زنندگان شب قبل با شما ديدار كردند و بعد از كتك كاري هم در شهرداري مشغول شدند نمي پردازم !
جناب رئيس جمهور مطلب ديگري كه خاطر مان را آزرد خطاب شما به آقاي دكتر محسن رضايي در ايفاي نقش نوشاندن جام زهر به حضرت امام بود ! ميدانم كه محسن رضايي بزرگتر از آن است كه در اين باب براي شما جوابي بدهد براي همين هم برخودم لازم ميدانم كه از فرمانده دوران دفاع مقدسمان دفاع كنم .
مي دانم كه آقا محسن هنوز قصد ندارد برخي نا گفته ها را بگويد و ميدانم كه از شما نخواهد پرسيد در 8 سال جنگ كجا بوديد ؟
ميدانم كه شخصيت آقا محسن اجازه نمي دهد شما را مقابل دوربين 70 ميليوني كنف كند !
اما آقاي رئيس جمهور من سوالي دارم:
جناب آقاي دكتر ممكن است بفرمايئد بين سالهاي 59 تا 66 كجا تشريف داشتيد ؟ ممكن است بفرمايئد در عملياتهاي ثامن الائمه ،طريق القدس ،فتح المبين ،بيت المقدس ، رمضان ، والفجرهاي مقدماتي و يك ، محرم و مسلم ابن عقيل ، خيبر و بدر ،والفجر هشت ،كربلاي 4و 5 ، بيت المقدس 2و3 و والفجر10 كجا بوديد ؟ و فرماندهي كدام يگان را بر عهده داشتيد ؟ نگران ريا نباشيد كه قبلا با انتشار عكسهايتان با لباس بسيج مرتكب اين عمل شده ايد و يا با انتشار عكسهاي بازديد از مناطق عملياتي جنوب اين عمل را بخوبي انجام داده ايد !
آقاي دكتر مي شود احكامي كه براي فر ماندهي گردانها يا تيپهايي كه بر عهده داشتيد را هم منتشر نماييد تا مردم بيشتر با خدمات و زحمات شما آشنا شوند و ارادت ما به شما كاملتر گردد ؟
جناب رئيس جمهور وقاحت دارد از كسي كه فقط 6 ماه در سال پاياني جنگ براي گرفتن عكس يادگاري در گردان مهندسي حضور داشته از نوشاندن جام زهر حرف بزند .
آقاي دكتر اگر سنتان اجازه حضور در جنگ نمي داد حرفي بود لكن شما در سالهاي 59 و 60 دانشجو بوديد نمي توانيد عذري در عدم حضورتان در نبرد هاي خرمشهر و سوسنگرد و ... داشته باشيد .
جناب رئيس جمهور بنده به خودم جرات مي دهم و در اين مورد مي گويم لطفا ساكت !
چرا كه اگر شما و يارانتان كه در لباس مقدس پاسداري هم از جبهه گريزان بودند ، در جنگ حضور پيدا مي كرديد شايد در رمضان يا خيبر و بدر جنگ بامشكل كمبود نيرو و امكانات مواجه نمي شد ، كمر دشمن در قطع ارتباط بصره با بقيه خاك عراق مي شكست و امام مجبور به نوشيدن جام زهر نمي شد .
آقاي دكتر شما كه سنگر پشت ميز فرمانداريها و استانداريها را به حضور در جنگ ترجيح داديد حق اظهار نظر در باره جنگ و پايان آنرا نداريد
آقاي دكتر اي كاش فقط به عدم حضور اكتفا مي كرديد اما دوستانتان پا را از اين هم فراتر گذاشته و تفرقه و نفاق را هم به جمع لشگرها تزريق مي كردند تا مانع موفقيت ياران امام باشند و اكنون وجدانهاي سالم قضاوت خواهند كرد كه جام زهر دست چه كساني بود .
جناب دكتر ما سالها به مدرك دانشگاهيمان افتخار مي كرديم كه در دانشگاهي تحصيل كرده ايم كه سرداراني چون احمد متوسليان ، محمود شهباز ي ،يوسف كابلي و محمد حسن درولي و....در آن تحصيل كرده اند اما اكنون عارمان مي آيد كه بگوئيم علم و صنعتي هستيم براي اينكه رئيس جمهوري چون شما كه سراسر تناقض و عوامفريبي است از اين دانشگاه سر بلند كرده ، اما نه ما باز هم به علم و صنعتي بودنمان افتخار خواهيم كرد چرا كه مردم ميدانند حساب شما با مرداني چون متوسليان و شهبازي و .... جداست و افتخار ماهم به وجود همان مردان مرد است و نه كسي چون شما.
امير ميانجي
فارغ التحصيل علم و صنعت
چرا روز قدس مهم است
س .ش. شیرازی:
کودتاگران نشسته بر خوان خون شهیدان ما اکنون در آرزوی دو چیزند:
1- پائیز جنبش سبز ملت ایران
2- تثبیت دولت کودتا
این هر دو مهم اما لازم و ملزوم هم هستند- یعنی اگر جنبش ملت فروکش کرد دولت کودتا در داخل و خارج می تواند مشروعیت از دست رفته را احیاء و مقبولیت خویش را ترمیم کند – در داخل این موضوع باعث می شود که آنها با خاطر جمعی از سکوت و عدم حضور ملت در صحنه ضمن دستگیری سران اصلاحات و جنبش با قاطبه ملت و همة آنهایی که زبان به اعتراض گشوده اند تسویه حساب نماید- باور کنیم که حبس و بند و زنجیر و باتوم و مرگ در انتظار تک تک ماست – دولت کودتا اگر احساس کند که مردم سرد شده اند و دیگر حضوری در سطح خیابان و تجمعات ندارند از محاق سکوت و بی عملی و تردید و سازش بیرون آمده و چون پلنگی زخمی همه را خواهد درید. این موضوع باعث شده است که شورای امنیت ملی کودتاگران همة تجمعات خویشاوند با جنبش پاک سبز را به تعطیلی بکشاند- عدم برگزاری مراسم احیاء در مرقد امام خمینی که می توانست با حضور مردم و سران جنبش صورت بگیرد نشانة آشکاری است که آنان سعی می کنند در این دورة مهم زمانی به ملت و ناظران بین المللی القاء کنند که مملکت آرام و امن است و جزیرة ثبات ایران برای ارتباطات ظالمانه و معاملات غارتگرانه آنان مهیاست. پر واضح است که سفر قریب الوقوع احمدی نژاد به نیویورک نیز تحت الشعاع این مهم است.
او در این سفر با چالش های بسیاری روبروست. از مخالفت و تظاهرات ایرانیان گرفته تا مخالفت کشورها و دبیرکل سازمان ملل - برای همین است که او می خواهد تا هنگام سفر هیچ تجمعی برگزار نشود که بتواند حیثیت و جایگاه و منزلت سیاسی جهانی و ملی او را خدشه دار کند- اگر تظاهراتی صورت بگیرد « چه سرکوب شود و چه نشود » در هر دو حال جهان خواهد فهمید که او واقعاً فاقد مشروعیت و مقبولیت است و ملت ایران هم چنان اصرار به گرفتن حق و رأی خود دارد و هیچ کشوری حاضر نیست با یک سیاستمدار در حال سقوط و فاقد مقبولیت و مشروعیت و ویران مذاکره، گفتگو، معامله و مراوده ای داشته باشد و او ضمن از دست دادن فرصت طلائی مذاکره با آمریکا و غرب، هم پیمانان خود در آمریکای لاتین و عرب را از دست می دهد و این یعنی ساقط کردن حکومتی که بر پایة ستم و تقلب و کشتار و جنایت ساخته شده است- سناریوی سنگین و خائنانه کودتاگران در دادن امتیاز به غرب و خارجی ها از طریق اقتصادی و سیاسی و گرفتن مجوز سرکوب ملت در داخل بر دل آنها خواهد ماند- ما چاره و راهی نداریم مگر اینکه این تنهاترین و طلائی ترین فرصت زنده بودن و اظهار وجود و استمرار و پایائی جنبش سبز را در روز قدس از دست ندهیم- باور کنید این روز نقطه عطف تاریخ مبارزه رهائی بخش ملت در دورة جنبش سبز و شاید تاریخ فردای ماست.
تا بازگشائی دانشگاه ها فرصتی نمانده است دولت می خواهد با بازگشایی دانشگاه ها خبری از جنبش سبز نباشد باید او این آرزو را به گور ببرد دست در دست هم و با پایمردی و شهامت در این تظاهرات کودتاکش شرکت کنیم و همة دوستان و فامیل و نزدیکان را به این میدان حماسه بکشانیم و جنبش سبز را تا شروع سال تحصیلی زنده نگاه داریم.
مشتاق و منتظر دیدار شما در روز قدس.
کودتاگران نشسته بر خوان خون شهیدان ما اکنون در آرزوی دو چیزند:
1- پائیز جنبش سبز ملت ایران
2- تثبیت دولت کودتا
این هر دو مهم اما لازم و ملزوم هم هستند- یعنی اگر جنبش ملت فروکش کرد دولت کودتا در داخل و خارج می تواند مشروعیت از دست رفته را احیاء و مقبولیت خویش را ترمیم کند – در داخل این موضوع باعث می شود که آنها با خاطر جمعی از سکوت و عدم حضور ملت در صحنه ضمن دستگیری سران اصلاحات و جنبش با قاطبه ملت و همة آنهایی که زبان به اعتراض گشوده اند تسویه حساب نماید- باور کنیم که حبس و بند و زنجیر و باتوم و مرگ در انتظار تک تک ماست – دولت کودتا اگر احساس کند که مردم سرد شده اند و دیگر حضوری در سطح خیابان و تجمعات ندارند از محاق سکوت و بی عملی و تردید و سازش بیرون آمده و چون پلنگی زخمی همه را خواهد درید. این موضوع باعث شده است که شورای امنیت ملی کودتاگران همة تجمعات خویشاوند با جنبش پاک سبز را به تعطیلی بکشاند- عدم برگزاری مراسم احیاء در مرقد امام خمینی که می توانست با حضور مردم و سران جنبش صورت بگیرد نشانة آشکاری است که آنان سعی می کنند در این دورة مهم زمانی به ملت و ناظران بین المللی القاء کنند که مملکت آرام و امن است و جزیرة ثبات ایران برای ارتباطات ظالمانه و معاملات غارتگرانه آنان مهیاست. پر واضح است که سفر قریب الوقوع احمدی نژاد به نیویورک نیز تحت الشعاع این مهم است.
او در این سفر با چالش های بسیاری روبروست. از مخالفت و تظاهرات ایرانیان گرفته تا مخالفت کشورها و دبیرکل سازمان ملل - برای همین است که او می خواهد تا هنگام سفر هیچ تجمعی برگزار نشود که بتواند حیثیت و جایگاه و منزلت سیاسی جهانی و ملی او را خدشه دار کند- اگر تظاهراتی صورت بگیرد « چه سرکوب شود و چه نشود » در هر دو حال جهان خواهد فهمید که او واقعاً فاقد مشروعیت و مقبولیت است و ملت ایران هم چنان اصرار به گرفتن حق و رأی خود دارد و هیچ کشوری حاضر نیست با یک سیاستمدار در حال سقوط و فاقد مقبولیت و مشروعیت و ویران مذاکره، گفتگو، معامله و مراوده ای داشته باشد و او ضمن از دست دادن فرصت طلائی مذاکره با آمریکا و غرب، هم پیمانان خود در آمریکای لاتین و عرب را از دست می دهد و این یعنی ساقط کردن حکومتی که بر پایة ستم و تقلب و کشتار و جنایت ساخته شده است- سناریوی سنگین و خائنانه کودتاگران در دادن امتیاز به غرب و خارجی ها از طریق اقتصادی و سیاسی و گرفتن مجوز سرکوب ملت در داخل بر دل آنها خواهد ماند- ما چاره و راهی نداریم مگر اینکه این تنهاترین و طلائی ترین فرصت زنده بودن و اظهار وجود و استمرار و پایائی جنبش سبز را در روز قدس از دست ندهیم- باور کنید این روز نقطه عطف تاریخ مبارزه رهائی بخش ملت در دورة جنبش سبز و شاید تاریخ فردای ماست.
تا بازگشائی دانشگاه ها فرصتی نمانده است دولت می خواهد با بازگشایی دانشگاه ها خبری از جنبش سبز نباشد باید او این آرزو را به گور ببرد دست در دست هم و با پایمردی و شهامت در این تظاهرات کودتاکش شرکت کنیم و همة دوستان و فامیل و نزدیکان را به این میدان حماسه بکشانیم و جنبش سبز را تا شروع سال تحصیلی زنده نگاه داریم.
مشتاق و منتظر دیدار شما در روز قدس.
پدر آرام بخواب که فریادت امروز نوای آزادی می سراید
بهار یکتا:
آیت الله طالقانی با همه مجاهدتی که برای تحقق انقلاب اسلامی داشت در عمر کوتاه پس از انقلاب اسلامی آماج کینه توزان و بدخواهان بود که قرائت رحمانی او از اسلام را بر نمی تابیدند و از اینکه جوانان و اقشار مختلف در گرد او حلقه زده اند بیمناک بودند. چه زود خاک آرامگه بزرگمردی شد که می توانست اثرات عمیقی در حرکت مردم داشته باشد. او هم چون دیگر یاران صدیق امام خیلی زود با امامش وداع گفت و عرصه را برای فرقانیان و فرقه یان خالی گذاشت. او ابوذر بود و ایران ربذه اش و هر زمان که صدای پای دیکتاتور را می شنید بی محابا فریاد سر می داد. مقام , نام و مصلحت او را از حق طلبی و آزادگی باز نمی داشت و برغم همه تلاشها و مبارزات دیرینه اش هیچ قیمومیتی برانقلاب نداشت و آن را ثمره تلاشهای مردمی می دانست که لایق حکومتی آزاد و ایرانی آباد هستند. و اینک که دوباره پس از سی سال در فیس بوک و یوتیوب صدای مهربان آشنایش را می شنوی تازه می فهمی که چه گوهر دردانه ای از دست رفته و چرا او باید به آن زودی عزم سفری ابدی می کرد. حسرت می خوری که انقلابی که نتیجه تلاش رادمردانی چون طالقانی است چگونه بدست نامحرمانی افتاده که با مبانی اسلام بیگانه اند.
هجمه ها و حمله ها از همان واپسین روزهای بعد از انقلاب به این روحانی نستوه "اجر" سالها مجاهدتش بود که برای برپایی نظام اسلامی به او ارزانی دادند و دستگیری همسر و فرزندانش پاداش مضاعفش بود. وقتی هنگامه میوه چینی از انقلاب بود او که سالها مجاهدتش زبانزد خاص و عام بود, ستم و ظلم بر مردم را تاب نیاورد و تمامی دفاتر خود را در سراسر ایران تعطیل کردو گوشه عزلت گرفت. آیت الله طالفانی اولین امام جمعه تهران پس از انقلاب بود , ولی دانشگاه خیلی نتوانست میزبان این مهمان عزیز باشد. تریبونی که یک روز طالقانی را پذیرا بود بعدها چه مهمانان ناخوانده ای را شاهد بود و بعد از او چه نا مردمی ها که از این تریبون مقدس به این مردم نرفت. نماز جمعه هایش نماد وحدت بود و اتحاد و از آنجا بود که مردم را از هر قشر و گروهی, نژاد و قومی , دسته و گروهی به وحدت می خواند.
آیت الله سید محمود طالقانی در سال 1289 دیده به جهان گشود. ایشان ابتدا به فراگیری علوم دینی نزد پدر که "سر آمد پرهیزکاران " می نامیدنش همت گماشت و پس از آن در مدارس رضویه و فیضیه قم تا سال 1317 تحصیل را تا درجه اجتهاد ادامه داد. سپس به تهران آمد و در مدرس سپهسالار فعالیت علمی خود را پی گرفت. آشنایی وی با امام خمینی از همان حوزه علمیه آغاز شد و کسی نمی دانست که اوج این دوستی تا آنجا پیش می رود که یکی در پیچ شمیران ودیگری در نوفل لوشاتو با هم سرنوشت دیکتاتور را رقم می زنند.
وی مبارزه علیه طاغوت را از همان کودکی آغاز کرد, همان زمان که درجلسات سیاسی پدرش و مدرس او مراقب بود که اگر آژانها آمدند , پدر را خبر دار کند تا جلسه را تبدیل به " امن یجیب" کنند. اما مخالفت وی علیه کشف حجاب اولین فعالیت رسمی ایشان علیه نظام فساد رضا خانی بود که در پی آن مدتی بازداشت شد. شهریور 20 این روحانی مجاهد را نیز به صف مبارزان علیه دیکتاتور کشاند و با تشکیل گروهها سعی در مبارزه با نظام استبداد داشت و جلسات تفسیر قرانش یادگار آن زمان است. تا اینکه در سال 32 به جرم مخفی کردن نواب صفوی به زندان شاهنشاهی رفت. مهندس سحابی در این رابطه می گوید:" در روزگاري كه نواب و برادرانش تحت تعقيب بودند، واقعاً در اين شهر تهران و كشور ايران بيكس بودند، هيچ يك از كساني كه امروز سنگ فداييان اسلام را به سينه ميزنند به آنان پناه ندادند و تنها كسي كه به آنان پناه داد مرحوم طالقاني بود".
وی در جریان نهضت ملی شدن نفت نیز یکی از تلاشگران بود و خدمات ارزنده اش از چشم ناظران پنهان نیست. وی در در تهران با روحانیون مدافع نهضت ملی و چهره هایی مانند مهندس مهدی بازرگان و سحابی همراهی نمود و در سال 1340 به جمع بنیان گذاران نهضت آزادی پیوست. در رویداد 15 خرداد آیت الله طالقانی به زندان شاه رفت و دستاورد این حبس " پرتوی از قران" بود که همچنان تلالوش در تقاسیر خود می نماید. در همین سالها بود که مسجد هدایت دروازه شیمران تهران به محلی برای مخالفان رژیم تبدیل شد و آیت الله طالفانی با برگزاری جلسات سخنرانی و انتقاد از رژیم استبداد این مسجد را به کانونی علیه رژیم تبدیل کرده بود. مسجد هدایت به عنوان یكی از كانونهای مبارزهی سیاسیـ مكتبی، سابقهای ممتد و مستمر در بیدارگری و جنبش اجتماعی مردم ایران دارد در هنگامه ای که مذهب را به قبرستان محدود کرده بودند, و مسجد مکانی برای عبادت بود, وی با روشنگری و نو آوری اش مسجد هدایت را به کانونی برای جلب جوانان و روشنفکران و فعالیتهای سیاسی و آموزشی تبدیل کرد. شیهد مطهری معتقد بود که این طالقانی و بازرگان بودند که جوانان را به اسلام دعوت کردند و ما بدنبال ایشان حرکت کردیم. طالقانی با آیات رحمانی "قران" مردم را دگر باره به دین "محمد" مکارم اخلاق فرا خواند و گریزپایان را به دامن عطوفت دین بازگرداند. بقول دکتر شریعتی مسجد هدایت "همچون منارهاي در كوير نمايان بود" و "هر وقت به تهران ميآمدم در آن سالهاي خفقان و ظلماني تنها مسجد هدايت و آقاي طالقاني بودند كه ميدرخشيدند". طالقانی مسجد "هدایت" را باحسینه "ارشاد" پیوند داد و حرکت آزادی بخش انقلاب اسلامی را پایه ریزی کرد.
دیکتاتور تاب سخنان صریح و انتقادی ایشان در مسجد هدایت را نیاورد و برای چندمین بار او به محبس دژخیم مهمان شد و پس از آن ممنوع المنبرش کردند. ولی هیچ چیزی مانع حرکت ابوذر نبود, وی به فعالیتهای سیاسی خود همچنان ادامه داد و همزمان با برگزاری جشن های 2500 بعلت مخالفتهایشان با سیاستهای فرهنگی و مستبدانه " ظل الله" بازداشت و سپس به بافت تبعید شد. خورشید نورپردازی می کند ولو در پشت ابر پنهان باشد. او را در حبس می کردند زندانبان را تحت تاثیر قرار می داد,زندان را دانشگاه می کرد و به ارشاد می پرداخت. کتاب می نوشت و قران و نهج البلاغه تفسیر می کرد و جلسات مذهبی برگزار می کرد. رفتارش مبارزان غیر مذهبی را تحت الشعاع قرارمی داد. به سازماندهی و هماهنگی نیروهای مبارز می پرداخت. در بیدادگاه آنان را به چالش می کشاند وبرای دیکتاتور پیام می داد " شما محكوم هستيد نه ما." به تبعید می فرستادنش ملجایی می شد برای مردم محروم منطقه. خانه کوچک او در بافت مرجعی شده بود برای آموزش و روشنگری جوانان.
دیکتاتور از مبارزات و زبان بران طالقانی به ستوه آمده بود واظهار عجز کرده بود که " پدرم را سيد حسن مدرس بيچاره كرد و خودم از دست سيد محمود طالقاني نميدانم چه كار كنم." دگر بار طاغوت او را تاب نیاورد و زندان باز دیگر مهمان عزیزی را بر خود دید. اگر طالقانی عمری طولانی تر داشت, بی شک افراد دیگری هم بودند که باید از زبان گویا و حقانیت او به ستوه می آمدند و شکوه می کردند. این بار مبارزات مردم ایران درهای زندان را بروی آزادی خواهان گشود و آیت الله هم به آغوش ملت بازگشت. او می گوید که خبرهایی در زندان درمورد تولد دوباره ملت در روزنامه ها خوانده بودم اما "همان لحظه احساس كردم با مردمي ديگر روبه رو هستم. مردمي به حركت درآمده، لباس غفلت و سستي قرون از تن به دركرده و عازم به سوي هدف، از مبدأ اللّه در مسير لااله الا اللّه، و در پشت سرسالك آگاه به راه روح اللّه". تن رنجورش که سالها شکنجه زندان کشیده بود تاب استراحت نیاورد و از همان اولین روز به برنامه ریزی راهپیمایی های بزرگ تهران پرداخت تا شاهد تحقق آرمان مبارزات چهل ساله اش باشد. یار دوران زندان و همرزم سالها مبارزه اش آیت الله منتظری او را مقاوم در برابر طاغوتها و ظالمین و روح بزرگ وی را سمبل الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا می در وصف او می خواند ومی گوید او فردی بود مانوس با قران و اهل راز و نیاز. مردی که نقشی برجسته در مبارزه ملت ایران داشت.
آزادی و مردم سالاری
آیت الله طالقانی با استناد به مفاهیم قرانی " آزادی" را گمشده بشر می دانست و همان رمز موفقیت او در جذب جوانان , دانشجویان و روشنفکران داشت. وی معقتد بود : " هرکه هر چه ميخواهد بگويد، هر کس هر مسلکي که ميخواهد داشته باشد، آنهايي که ميترسند از اينکه ديگران در مقابل انديشههايشان حرفي نزنند، کاري نکنند يا آزادي نميدهند، براي اين است که از نارسايي مکتبشان ميترسند از اينکه ديگران در مقابل انديشهشان حرفي بزنند، اسلامي که ميگويد قد تبين الرشد من الغي از چه بايد وحشت داشته باشد؟" وی بدرستی ریشه منازعات و بحرانهای اجتماعی را شناخته بود و معتقد بود با استقرار نظام اسلامی و آزادی اندیشه و بیان دیگر نیازی به زندانی سیاسی و تقابل دولت و ملت نیست. در فرازی از سخنانش پس از انقلاب می گفت:" زندان از اين نوع (زندان سياسي) هم نخواهيم داشت زيرا در صورت استقرار اسلام ابراز عقيده و بيان آزاد است و مردم براي ابراز نظر و عقيده منعي ندارند. ما خواستار جامعهاي هستيم كه حتي در آن اگر كسي طرفدار استقرار رژيم سلطنتي هم باشد بيايد و آزادانه حرفش را بزند. در هر جامعهاي كه آزادي بيان و عقيده و امثالهم وجود داشته باشد مسلم است مخالفان به سوي خشونت هم نخواهند رفت و موردي پيش نخواهد آمد كه دولت و مردم را در برابر هم قرار دهد."
آیت الله از نادر روحانیونی بودند که دمکراسی و مردم سالاری را نقطه مقابله با استبداد می دانست و پس از انقلاب اسلامی نیز همه تلاششان را برای شورایی کردن نظام بکار گرفت, بطوری که از ایشان بعنوان "پدر شوراها" نام برده می شد. در آخرین نماز جمعه اش برای چندمین بار تاکید می کند:" پيغمبرش با آن عظمت مي گويد با اين مردم مشورت كن، به اينها شخصيت بده،بدانند كه مسئوليت دارند متكي به شخص رهبر نباشند. گروه ها و افراد دست اند كار شايد اينطور تشخيص بدهند كه اگر شورا باشد ديگر ما چه كاره هستيم ؟ شما هيچ برويد دنبال كارتان،بگذاريد اين مردم مسئوليت پيدا كنند." وی بارها از سوی کج اندیشان مورد سرزنش قرار گرفت ولی او معتقد بود که مردم ولی نعمت هستند و باید به آنها بها داد. از نظر وی مردم نامحرم نبودند و او چیزی نداشت که از آنان پنهان کند. " شايد بعضی از دوستانِ ما بگويند: آقا شما چرا اين مسائل را در ميانِ تودهی مردم مطرح میكنيد؟ بياييد در مجلس خبرگان! میگويم بين موكلين شما مطرح میكنم، اينها هستند كه ما را وكيل كردند، میدانند برای چه وكيل كردند. ما موظف هستيم و نسبت به اينها مسئوليت داريم. بايد دردها، انديشهها، بدبختیها، ناراحتيها، عقبماندگیهای اين مردم را جبران كنيم. خودرأيی و خودخواهی را كنار بگذاريم. گروهخواهی، فرصتطلبی و تحميل عقيده يا خداینخواسته استبداد زير پردهی دين را كنار بگذاريم. و بياييم با مردم، با دردمندها، با رنجكشيدهها، با محرومها همصدا شويم.." ایشان حتی در مباحث فقهی هم به تمركز در فتوا و تقليد اعلم اعتقادی نداشتند و آن را به مصلحت دین و جامعه نمی دانستند پیشنهاد شوراي مجتهدين و بحث و گفتگو بين آنان را مطرح می کردند.
استبداد دینی
طالقاني همانگونگه که استبداد شاهنشاهی را ریشه همه مفاسد می دانست بشدت نگران استبداد ديني نیز بود و آن را آفت فکر و انديشه و نظام ميدانست. سخنان و روشنگری های او در مورد اصل ولایت فقیه و تاکید وی بر شورایی بودن رهبری و اصالت دادن به رای مردم و رای کبود او در مجلس خبرگان به اصل ولایت فقیه اسنادی زرین از تاریخ معاصر ایران است که آزادگی و مردم سالاری این روحانی را ثبت کرده است. او همواره نسبت به بازگشت طاغوت هشدار می داد و در آخرین نماز جمعه اش از استبداد فریاد بر آورد : " هر كه در كارهای خودش استبداد كند هلاك میشود." از نظر او طاغوت و مستبد هر کسی است که بخواهد بغیر خدا بر بندگانش ولایت داشته باشد. در بينش او انسان آزاد، مختار و در عين حال مسئول آفريده شده است.او تصریح داشت:" اسلام با تنگ نظري جور در نمي آيد. اسلامي كه از متن قرآن و سنت پيامبر سرچشمه گرفته آزادي را محدود نمي كند،هر جمعيتي كه بخواهد آزادي مردم را در انتقاد و بحث محدود بكند اين اسلام را نشناخته است هر جمعيتي نخواهد استثمار و استعمار و استبداد ريشه كن بشود اين اسلام را نشناخته است." او می گفت: " ما هیچ وقت در اسلام نمی توانیم تحمل كنیم كه استبداد جایش را به یك حزب و یا استبداد دیگری بدهد." طالقانی معتقد بود هیچ کس نمی تواند ادعا کند که آنچه می اندیشد مطابق واقع است. وگویی همین امروز است که او فریاد بر می آورد از استبداد و خودکامگی که به نام دین بر مردم تحمیل می شود. آنان که لباس دین می پوشند و فریاد واسلاما می دهند. از دین بسیار می گویند و کم عمل می کنند. به تعبیر وی " اینها همانها هستند که دروغ می گویند, فریب می دهند. اما آنان لجوجترین و کینه ورزترین هستند نسبت به خلق که وقتی سوار بر کار شدند, دیگر به هیچ چیز رحم نمی کنند." وی به هر بهانه ای نسبت به جضور مجدد دیکتاتورها هشدار می دهد و فریاد می زند و زنجیرهایی را که به نام دین بر دست و پای مردم می بندند بر می شمارد: " آنچه از جانب خدا نیست از جانب حق نیست و به اسم خود به دست و پای مردم ببندند, مردم را از حرکت اساسی باز دارند, حق انتقاد و اعتراض به مردم ندهند. حق فعالیت آزاد به مردم ندهند. این همه اغلال است." او به نیکی خطرات را می شناخت و نسبت به حضور مجدد طاغوت هشدار می داد که مستبدین باز می آیند و رحم به صغیر و کبیر نمی کنند. آنان که از طریق آب و نان مردم فریبی می کنند" خدا را شاهد می گیرد که می خواهد مملکت را نجات دهد ولی او یک رضا خان است , یک آریامهر است."
اوین و زندانی سیاسی
بی مناسبت نیست در این روزها که اوین کانون توجهات و صدر اخبار ایران و جهان است نگاهی داشته باشیم به سخنان این روحانی نستوه در مورد اوین:" همه كساني كه امروز در صف اول انقلاب هستند از رهبر انقلاب، حضرت امام امت تا ديگران و اين طلبه حقير شلاق ساواك و ظلم ساواك و طعم زندانهاي رژيم استبدادي را چشيدهاند و بهتر از هر كسي ميدانند چه ظلمي به مردم و به ويژه جوانان اين مرز و بوم رفته است. اسلام براي آزادي مردم آمده است و ما در اسلام از اين چيزها (شكنجه و سلول انفرادي) نداريم و اصلا در اسلام چيزي به نام زندان وجود ندارد. اگر كسي كاري خلاف قوانين مملكت و شرع انور اسلام انجام دهد مجازات آن معلوم است و در دادگاه عدل اسلام طبق قوانين اسلام كه داراي روح عفو و بخشش است محاكمه و مجازات ميشودبنابراين جز موارد ضروري كه بايد متهمان جرائم بزرگ نظير قتل تا قبل از برگزاري دادگاه مدتي را به اجبار در بازداشت باشند، كه آن هم بسيار كوتاه خواهد بود. بازداشتگاهي نخواهيم داشت و با رسيدگي فوري در دادگاه عدل اسلامي زندانها خالي خواهند شد و البته كه از نوع زندان اوين (زندان سياسي) نخواهيم داشت و انقلاب ما براي همين بود كه فضاي سياسي باز شود و مردم بر سرنوشت خود حاكم باشند و در بيان عقايد خود آزاد باشند.
آیت الله طالقانی عمرش کوتاه بود و در 19 شهریور 58 مردم را در برابر همه طاغوتهایی که برای میراث خواری انقلاب دندان تیز کرده بودند تنها گذاشت. قلب مهربانش کینه و دورویی و نفاق را تاب نیاورد.نتوانست شاهد باشد با نام دین ریشه بر بینان دین بزنند. از منافقان گفت در آخرین کلامش آنها که "چند چهر ه اند, شرور و حیله گرند که به چهره اسلام در آمده اند" از استبداد گفت که به هر شکلی که باشد هلاک می کند. همه انذارها را داد و به دیدار معبودش شتافت و ما را در گردابی از دشمنان تنها گذاشت. شاید او باید می رفت که به سرنوشت خیلی ها دچار نشود. حبسش نکنند, راهش را نبندند, کلاس درسش را تعطیل نکنند, تریبون نماز جمعه به زور از او نستانند, مجنونش نخوانند, مطرودش ندانند و .... او رفت در حالی که مردم در فراقش فغان می کردند و بر مظلومینش می گریستند. بهشت زهرا پیکر او را پذیرا شد و اوسالهاست شاهد ناظری است که می بیند چگونه یاران و دلبستگان به انقلاب و امام یک به یک یا دسته دسته , با نام و گمنام مهمان این قطعه از بهشتند. پدر آرام بخواب که امروزملت برای احیای آزادی که فریاد می زدی بپاخاسته و تا خواب از طاغوت و دیکتاتور نستاند آرام نمی گیرد. آرام بخواب که این مردم نخواهند گذاشت که دگر بار با نام دین , دین از مردم بربایند و ایمانشان به یغما برند. بگذار مراسم بزرگداشتت به فرمان آنان که از فرج و موعود می گویند برگزار نشود. بگذارشبهای قدرمان را "قدر" ندانند. اما چه باک وقتی این روزها هر لحظه تقدیر می کنیم و هر شب لیالی قدرمان است. این شبها دلهای مومنانش منزل فرشتگان است و یاد مقربان را نیک می داند. هیچ سالی به اندازه امسال " قدر" کلامت دانسته نشد و یادت در قلب هر ایرانی نبوده است, هر روز بارها نامت به زبان می آید و و کلامت و فریادت در باب آزادی و پرهیز از استبداد برای آنان آهنگ پیروزی و نوید سر می دهد.
آیت الله طالقانی با همه مجاهدتی که برای تحقق انقلاب اسلامی داشت در عمر کوتاه پس از انقلاب اسلامی آماج کینه توزان و بدخواهان بود که قرائت رحمانی او از اسلام را بر نمی تابیدند و از اینکه جوانان و اقشار مختلف در گرد او حلقه زده اند بیمناک بودند. چه زود خاک آرامگه بزرگمردی شد که می توانست اثرات عمیقی در حرکت مردم داشته باشد. او هم چون دیگر یاران صدیق امام خیلی زود با امامش وداع گفت و عرصه را برای فرقانیان و فرقه یان خالی گذاشت. او ابوذر بود و ایران ربذه اش و هر زمان که صدای پای دیکتاتور را می شنید بی محابا فریاد سر می داد. مقام , نام و مصلحت او را از حق طلبی و آزادگی باز نمی داشت و برغم همه تلاشها و مبارزات دیرینه اش هیچ قیمومیتی برانقلاب نداشت و آن را ثمره تلاشهای مردمی می دانست که لایق حکومتی آزاد و ایرانی آباد هستند. و اینک که دوباره پس از سی سال در فیس بوک و یوتیوب صدای مهربان آشنایش را می شنوی تازه می فهمی که چه گوهر دردانه ای از دست رفته و چرا او باید به آن زودی عزم سفری ابدی می کرد. حسرت می خوری که انقلابی که نتیجه تلاش رادمردانی چون طالقانی است چگونه بدست نامحرمانی افتاده که با مبانی اسلام بیگانه اند.
هجمه ها و حمله ها از همان واپسین روزهای بعد از انقلاب به این روحانی نستوه "اجر" سالها مجاهدتش بود که برای برپایی نظام اسلامی به او ارزانی دادند و دستگیری همسر و فرزندانش پاداش مضاعفش بود. وقتی هنگامه میوه چینی از انقلاب بود او که سالها مجاهدتش زبانزد خاص و عام بود, ستم و ظلم بر مردم را تاب نیاورد و تمامی دفاتر خود را در سراسر ایران تعطیل کردو گوشه عزلت گرفت. آیت الله طالفانی اولین امام جمعه تهران پس از انقلاب بود , ولی دانشگاه خیلی نتوانست میزبان این مهمان عزیز باشد. تریبونی که یک روز طالقانی را پذیرا بود بعدها چه مهمانان ناخوانده ای را شاهد بود و بعد از او چه نا مردمی ها که از این تریبون مقدس به این مردم نرفت. نماز جمعه هایش نماد وحدت بود و اتحاد و از آنجا بود که مردم را از هر قشر و گروهی, نژاد و قومی , دسته و گروهی به وحدت می خواند.
آیت الله سید محمود طالقانی در سال 1289 دیده به جهان گشود. ایشان ابتدا به فراگیری علوم دینی نزد پدر که "سر آمد پرهیزکاران " می نامیدنش همت گماشت و پس از آن در مدارس رضویه و فیضیه قم تا سال 1317 تحصیل را تا درجه اجتهاد ادامه داد. سپس به تهران آمد و در مدرس سپهسالار فعالیت علمی خود را پی گرفت. آشنایی وی با امام خمینی از همان حوزه علمیه آغاز شد و کسی نمی دانست که اوج این دوستی تا آنجا پیش می رود که یکی در پیچ شمیران ودیگری در نوفل لوشاتو با هم سرنوشت دیکتاتور را رقم می زنند.
وی مبارزه علیه طاغوت را از همان کودکی آغاز کرد, همان زمان که درجلسات سیاسی پدرش و مدرس او مراقب بود که اگر آژانها آمدند , پدر را خبر دار کند تا جلسه را تبدیل به " امن یجیب" کنند. اما مخالفت وی علیه کشف حجاب اولین فعالیت رسمی ایشان علیه نظام فساد رضا خانی بود که در پی آن مدتی بازداشت شد. شهریور 20 این روحانی مجاهد را نیز به صف مبارزان علیه دیکتاتور کشاند و با تشکیل گروهها سعی در مبارزه با نظام استبداد داشت و جلسات تفسیر قرانش یادگار آن زمان است. تا اینکه در سال 32 به جرم مخفی کردن نواب صفوی به زندان شاهنشاهی رفت. مهندس سحابی در این رابطه می گوید:" در روزگاري كه نواب و برادرانش تحت تعقيب بودند، واقعاً در اين شهر تهران و كشور ايران بيكس بودند، هيچ يك از كساني كه امروز سنگ فداييان اسلام را به سينه ميزنند به آنان پناه ندادند و تنها كسي كه به آنان پناه داد مرحوم طالقاني بود".
وی در جریان نهضت ملی شدن نفت نیز یکی از تلاشگران بود و خدمات ارزنده اش از چشم ناظران پنهان نیست. وی در در تهران با روحانیون مدافع نهضت ملی و چهره هایی مانند مهندس مهدی بازرگان و سحابی همراهی نمود و در سال 1340 به جمع بنیان گذاران نهضت آزادی پیوست. در رویداد 15 خرداد آیت الله طالقانی به زندان شاه رفت و دستاورد این حبس " پرتوی از قران" بود که همچنان تلالوش در تقاسیر خود می نماید. در همین سالها بود که مسجد هدایت دروازه شیمران تهران به محلی برای مخالفان رژیم تبدیل شد و آیت الله طالفانی با برگزاری جلسات سخنرانی و انتقاد از رژیم استبداد این مسجد را به کانونی علیه رژیم تبدیل کرده بود. مسجد هدایت به عنوان یكی از كانونهای مبارزهی سیاسیـ مكتبی، سابقهای ممتد و مستمر در بیدارگری و جنبش اجتماعی مردم ایران دارد در هنگامه ای که مذهب را به قبرستان محدود کرده بودند, و مسجد مکانی برای عبادت بود, وی با روشنگری و نو آوری اش مسجد هدایت را به کانونی برای جلب جوانان و روشنفکران و فعالیتهای سیاسی و آموزشی تبدیل کرد. شیهد مطهری معتقد بود که این طالقانی و بازرگان بودند که جوانان را به اسلام دعوت کردند و ما بدنبال ایشان حرکت کردیم. طالقانی با آیات رحمانی "قران" مردم را دگر باره به دین "محمد" مکارم اخلاق فرا خواند و گریزپایان را به دامن عطوفت دین بازگرداند. بقول دکتر شریعتی مسجد هدایت "همچون منارهاي در كوير نمايان بود" و "هر وقت به تهران ميآمدم در آن سالهاي خفقان و ظلماني تنها مسجد هدايت و آقاي طالقاني بودند كه ميدرخشيدند". طالقانی مسجد "هدایت" را باحسینه "ارشاد" پیوند داد و حرکت آزادی بخش انقلاب اسلامی را پایه ریزی کرد.
دیکتاتور تاب سخنان صریح و انتقادی ایشان در مسجد هدایت را نیاورد و برای چندمین بار او به محبس دژخیم مهمان شد و پس از آن ممنوع المنبرش کردند. ولی هیچ چیزی مانع حرکت ابوذر نبود, وی به فعالیتهای سیاسی خود همچنان ادامه داد و همزمان با برگزاری جشن های 2500 بعلت مخالفتهایشان با سیاستهای فرهنگی و مستبدانه " ظل الله" بازداشت و سپس به بافت تبعید شد. خورشید نورپردازی می کند ولو در پشت ابر پنهان باشد. او را در حبس می کردند زندانبان را تحت تاثیر قرار می داد,زندان را دانشگاه می کرد و به ارشاد می پرداخت. کتاب می نوشت و قران و نهج البلاغه تفسیر می کرد و جلسات مذهبی برگزار می کرد. رفتارش مبارزان غیر مذهبی را تحت الشعاع قرارمی داد. به سازماندهی و هماهنگی نیروهای مبارز می پرداخت. در بیدادگاه آنان را به چالش می کشاند وبرای دیکتاتور پیام می داد " شما محكوم هستيد نه ما." به تبعید می فرستادنش ملجایی می شد برای مردم محروم منطقه. خانه کوچک او در بافت مرجعی شده بود برای آموزش و روشنگری جوانان.
دیکتاتور از مبارزات و زبان بران طالقانی به ستوه آمده بود واظهار عجز کرده بود که " پدرم را سيد حسن مدرس بيچاره كرد و خودم از دست سيد محمود طالقاني نميدانم چه كار كنم." دگر بار طاغوت او را تاب نیاورد و زندان باز دیگر مهمان عزیزی را بر خود دید. اگر طالقانی عمری طولانی تر داشت, بی شک افراد دیگری هم بودند که باید از زبان گویا و حقانیت او به ستوه می آمدند و شکوه می کردند. این بار مبارزات مردم ایران درهای زندان را بروی آزادی خواهان گشود و آیت الله هم به آغوش ملت بازگشت. او می گوید که خبرهایی در زندان درمورد تولد دوباره ملت در روزنامه ها خوانده بودم اما "همان لحظه احساس كردم با مردمي ديگر روبه رو هستم. مردمي به حركت درآمده، لباس غفلت و سستي قرون از تن به دركرده و عازم به سوي هدف، از مبدأ اللّه در مسير لااله الا اللّه، و در پشت سرسالك آگاه به راه روح اللّه". تن رنجورش که سالها شکنجه زندان کشیده بود تاب استراحت نیاورد و از همان اولین روز به برنامه ریزی راهپیمایی های بزرگ تهران پرداخت تا شاهد تحقق آرمان مبارزات چهل ساله اش باشد. یار دوران زندان و همرزم سالها مبارزه اش آیت الله منتظری او را مقاوم در برابر طاغوتها و ظالمین و روح بزرگ وی را سمبل الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا می در وصف او می خواند ومی گوید او فردی بود مانوس با قران و اهل راز و نیاز. مردی که نقشی برجسته در مبارزه ملت ایران داشت.
آزادی و مردم سالاری
آیت الله طالقانی با استناد به مفاهیم قرانی " آزادی" را گمشده بشر می دانست و همان رمز موفقیت او در جذب جوانان , دانشجویان و روشنفکران داشت. وی معقتد بود : " هرکه هر چه ميخواهد بگويد، هر کس هر مسلکي که ميخواهد داشته باشد، آنهايي که ميترسند از اينکه ديگران در مقابل انديشههايشان حرفي نزنند، کاري نکنند يا آزادي نميدهند، براي اين است که از نارسايي مکتبشان ميترسند از اينکه ديگران در مقابل انديشهشان حرفي بزنند، اسلامي که ميگويد قد تبين الرشد من الغي از چه بايد وحشت داشته باشد؟" وی بدرستی ریشه منازعات و بحرانهای اجتماعی را شناخته بود و معتقد بود با استقرار نظام اسلامی و آزادی اندیشه و بیان دیگر نیازی به زندانی سیاسی و تقابل دولت و ملت نیست. در فرازی از سخنانش پس از انقلاب می گفت:" زندان از اين نوع (زندان سياسي) هم نخواهيم داشت زيرا در صورت استقرار اسلام ابراز عقيده و بيان آزاد است و مردم براي ابراز نظر و عقيده منعي ندارند. ما خواستار جامعهاي هستيم كه حتي در آن اگر كسي طرفدار استقرار رژيم سلطنتي هم باشد بيايد و آزادانه حرفش را بزند. در هر جامعهاي كه آزادي بيان و عقيده و امثالهم وجود داشته باشد مسلم است مخالفان به سوي خشونت هم نخواهند رفت و موردي پيش نخواهد آمد كه دولت و مردم را در برابر هم قرار دهد."
آیت الله از نادر روحانیونی بودند که دمکراسی و مردم سالاری را نقطه مقابله با استبداد می دانست و پس از انقلاب اسلامی نیز همه تلاششان را برای شورایی کردن نظام بکار گرفت, بطوری که از ایشان بعنوان "پدر شوراها" نام برده می شد. در آخرین نماز جمعه اش برای چندمین بار تاکید می کند:" پيغمبرش با آن عظمت مي گويد با اين مردم مشورت كن، به اينها شخصيت بده،بدانند كه مسئوليت دارند متكي به شخص رهبر نباشند. گروه ها و افراد دست اند كار شايد اينطور تشخيص بدهند كه اگر شورا باشد ديگر ما چه كاره هستيم ؟ شما هيچ برويد دنبال كارتان،بگذاريد اين مردم مسئوليت پيدا كنند." وی بارها از سوی کج اندیشان مورد سرزنش قرار گرفت ولی او معتقد بود که مردم ولی نعمت هستند و باید به آنها بها داد. از نظر وی مردم نامحرم نبودند و او چیزی نداشت که از آنان پنهان کند. " شايد بعضی از دوستانِ ما بگويند: آقا شما چرا اين مسائل را در ميانِ تودهی مردم مطرح میكنيد؟ بياييد در مجلس خبرگان! میگويم بين موكلين شما مطرح میكنم، اينها هستند كه ما را وكيل كردند، میدانند برای چه وكيل كردند. ما موظف هستيم و نسبت به اينها مسئوليت داريم. بايد دردها، انديشهها، بدبختیها، ناراحتيها، عقبماندگیهای اين مردم را جبران كنيم. خودرأيی و خودخواهی را كنار بگذاريم. گروهخواهی، فرصتطلبی و تحميل عقيده يا خداینخواسته استبداد زير پردهی دين را كنار بگذاريم. و بياييم با مردم، با دردمندها، با رنجكشيدهها، با محرومها همصدا شويم.." ایشان حتی در مباحث فقهی هم به تمركز در فتوا و تقليد اعلم اعتقادی نداشتند و آن را به مصلحت دین و جامعه نمی دانستند پیشنهاد شوراي مجتهدين و بحث و گفتگو بين آنان را مطرح می کردند.
استبداد دینی
طالقاني همانگونگه که استبداد شاهنشاهی را ریشه همه مفاسد می دانست بشدت نگران استبداد ديني نیز بود و آن را آفت فکر و انديشه و نظام ميدانست. سخنان و روشنگری های او در مورد اصل ولایت فقیه و تاکید وی بر شورایی بودن رهبری و اصالت دادن به رای مردم و رای کبود او در مجلس خبرگان به اصل ولایت فقیه اسنادی زرین از تاریخ معاصر ایران است که آزادگی و مردم سالاری این روحانی را ثبت کرده است. او همواره نسبت به بازگشت طاغوت هشدار می داد و در آخرین نماز جمعه اش از استبداد فریاد بر آورد : " هر كه در كارهای خودش استبداد كند هلاك میشود." از نظر او طاغوت و مستبد هر کسی است که بخواهد بغیر خدا بر بندگانش ولایت داشته باشد. در بينش او انسان آزاد، مختار و در عين حال مسئول آفريده شده است.او تصریح داشت:" اسلام با تنگ نظري جور در نمي آيد. اسلامي كه از متن قرآن و سنت پيامبر سرچشمه گرفته آزادي را محدود نمي كند،هر جمعيتي كه بخواهد آزادي مردم را در انتقاد و بحث محدود بكند اين اسلام را نشناخته است هر جمعيتي نخواهد استثمار و استعمار و استبداد ريشه كن بشود اين اسلام را نشناخته است." او می گفت: " ما هیچ وقت در اسلام نمی توانیم تحمل كنیم كه استبداد جایش را به یك حزب و یا استبداد دیگری بدهد." طالقانی معتقد بود هیچ کس نمی تواند ادعا کند که آنچه می اندیشد مطابق واقع است. وگویی همین امروز است که او فریاد بر می آورد از استبداد و خودکامگی که به نام دین بر مردم تحمیل می شود. آنان که لباس دین می پوشند و فریاد واسلاما می دهند. از دین بسیار می گویند و کم عمل می کنند. به تعبیر وی " اینها همانها هستند که دروغ می گویند, فریب می دهند. اما آنان لجوجترین و کینه ورزترین هستند نسبت به خلق که وقتی سوار بر کار شدند, دیگر به هیچ چیز رحم نمی کنند." وی به هر بهانه ای نسبت به جضور مجدد دیکتاتورها هشدار می دهد و فریاد می زند و زنجیرهایی را که به نام دین بر دست و پای مردم می بندند بر می شمارد: " آنچه از جانب خدا نیست از جانب حق نیست و به اسم خود به دست و پای مردم ببندند, مردم را از حرکت اساسی باز دارند, حق انتقاد و اعتراض به مردم ندهند. حق فعالیت آزاد به مردم ندهند. این همه اغلال است." او به نیکی خطرات را می شناخت و نسبت به حضور مجدد طاغوت هشدار می داد که مستبدین باز می آیند و رحم به صغیر و کبیر نمی کنند. آنان که از طریق آب و نان مردم فریبی می کنند" خدا را شاهد می گیرد که می خواهد مملکت را نجات دهد ولی او یک رضا خان است , یک آریامهر است."
اوین و زندانی سیاسی
بی مناسبت نیست در این روزها که اوین کانون توجهات و صدر اخبار ایران و جهان است نگاهی داشته باشیم به سخنان این روحانی نستوه در مورد اوین:" همه كساني كه امروز در صف اول انقلاب هستند از رهبر انقلاب، حضرت امام امت تا ديگران و اين طلبه حقير شلاق ساواك و ظلم ساواك و طعم زندانهاي رژيم استبدادي را چشيدهاند و بهتر از هر كسي ميدانند چه ظلمي به مردم و به ويژه جوانان اين مرز و بوم رفته است. اسلام براي آزادي مردم آمده است و ما در اسلام از اين چيزها (شكنجه و سلول انفرادي) نداريم و اصلا در اسلام چيزي به نام زندان وجود ندارد. اگر كسي كاري خلاف قوانين مملكت و شرع انور اسلام انجام دهد مجازات آن معلوم است و در دادگاه عدل اسلام طبق قوانين اسلام كه داراي روح عفو و بخشش است محاكمه و مجازات ميشودبنابراين جز موارد ضروري كه بايد متهمان جرائم بزرگ نظير قتل تا قبل از برگزاري دادگاه مدتي را به اجبار در بازداشت باشند، كه آن هم بسيار كوتاه خواهد بود. بازداشتگاهي نخواهيم داشت و با رسيدگي فوري در دادگاه عدل اسلامي زندانها خالي خواهند شد و البته كه از نوع زندان اوين (زندان سياسي) نخواهيم داشت و انقلاب ما براي همين بود كه فضاي سياسي باز شود و مردم بر سرنوشت خود حاكم باشند و در بيان عقايد خود آزاد باشند.
آیت الله طالقانی عمرش کوتاه بود و در 19 شهریور 58 مردم را در برابر همه طاغوتهایی که برای میراث خواری انقلاب دندان تیز کرده بودند تنها گذاشت. قلب مهربانش کینه و دورویی و نفاق را تاب نیاورد.نتوانست شاهد باشد با نام دین ریشه بر بینان دین بزنند. از منافقان گفت در آخرین کلامش آنها که "چند چهر ه اند, شرور و حیله گرند که به چهره اسلام در آمده اند" از استبداد گفت که به هر شکلی که باشد هلاک می کند. همه انذارها را داد و به دیدار معبودش شتافت و ما را در گردابی از دشمنان تنها گذاشت. شاید او باید می رفت که به سرنوشت خیلی ها دچار نشود. حبسش نکنند, راهش را نبندند, کلاس درسش را تعطیل نکنند, تریبون نماز جمعه به زور از او نستانند, مجنونش نخوانند, مطرودش ندانند و .... او رفت در حالی که مردم در فراقش فغان می کردند و بر مظلومینش می گریستند. بهشت زهرا پیکر او را پذیرا شد و اوسالهاست شاهد ناظری است که می بیند چگونه یاران و دلبستگان به انقلاب و امام یک به یک یا دسته دسته , با نام و گمنام مهمان این قطعه از بهشتند. پدر آرام بخواب که امروزملت برای احیای آزادی که فریاد می زدی بپاخاسته و تا خواب از طاغوت و دیکتاتور نستاند آرام نمی گیرد. آرام بخواب که این مردم نخواهند گذاشت که دگر بار با نام دین , دین از مردم بربایند و ایمانشان به یغما برند. بگذار مراسم بزرگداشتت به فرمان آنان که از فرج و موعود می گویند برگزار نشود. بگذارشبهای قدرمان را "قدر" ندانند. اما چه باک وقتی این روزها هر لحظه تقدیر می کنیم و هر شب لیالی قدرمان است. این شبها دلهای مومنانش منزل فرشتگان است و یاد مقربان را نیک می داند. هیچ سالی به اندازه امسال " قدر" کلامت دانسته نشد و یادت در قلب هر ایرانی نبوده است, هر روز بارها نامت به زبان می آید و و کلامت و فریادت در باب آزادی و پرهیز از استبداد برای آنان آهنگ پیروزی و نوید سر می دهد.
برای شهاب: تسبیح های من تورا میشناسند
محبوبه حقیقی:
علی تسبیحم را پاره کرده بود؛یادت هست؟ تسبیحم را گرفت و چرخاند وپاره شد. شب بیست و یکم رمضان بود، بعد از احیای کانون توحید همه جمع شده بودیم در حیاط آن مدرسه که میشناسی اش. تسبیح مشکی رنگ بلند من پاره شد و من مشغول غرزدن سر علی بودم،همراه با شیطنت های عارفه. باقی بچه ها هم سرگرم پیدا کردن صد و یک دانه تسبیح من. 100تای آنها پیدا شد و یکی ماند تا من بیشتر سر علی غر بزنم و تو که برادرانه ترین حس ها رادر هر جمعی که حاضری می پاشی ، آمدی وتسبیحت را به من دادی. نمیدانم می خواستی علی را بیشتر از این اذیت نکنم یا خواستی من بدون تسبیح بر نگردم، انهم شب بیست و یکم رمضان که انگشت هایم بیقرار چزخاندن تسبیحند.به گمانم هر دویش بود. تو فقط برادر علی نبودی اصلا خودت مرا آبجی صدا میکردی و من باور کرده بودم شهاب برادرم است. ماجرای تسبیح بهانه ای شدکه بین تمام بچه های جمع آن شب قرار بگذاریم که تو، برادر بزرگ من ، هر سال بیست و یکم ماه رمضان به من یک تسبیح بدهی. عوض آن یک دانه از صد و یک دانه تسبیحم که پیدا نشده بود.
تسبیح چوبی مشکی ظریف سال پیش را دارم ، ان یکی که سنگ های قرمز داشت را هم و قبل تر از آن...
یادم نیست شهاب، یادم نیست چند تسبیح تا امروز به من دادی. اصلا من همیشه یادم میرود. همین سال گذشته بود که آمدی در حیاط همان مدرسه ، گفتی بیا! محبوبه خانم. تسبیح را به سمتم دراز کردی و من از جایم پریدم و گفتم: وای! شهاب، من یادم نبود! اما تو یادت بود. توهمیشه یادت هست. برای همین است که مهرک این روز ها هر روز بیشتر آب میرود. برای خاطر این همه حواس جمعی توست که سپهر گفته من بابا را فقط در خانه میبینم. برای همین که تو هیچ وقت هیچ چیز را فراموش نمی کنی ، مهرک و سپهر که در آغوش همند بدون تو شبیه دو کودک دلتنگ بی بابا میشوند.
هیچ کس را نمی شناسم که بگوید تو آدم بی مرام و کم معرفتی هستی. نه! این روز ها که با بچه ها از تو میگوییم همه از برادر بزرگی میگویند که گمش کرده اند.برادری که سر قولش می ایستد، هیچ وقت فراموشت نمیکند.و حرف که می زند تا آخر پایش می ایستد... همان برادری که در دادگاه گفت مسئولیت هر کاری که ستاد 88 انجام داده به عهده من است.در حالی که همه میدانند هیچ وقت هیچ تصمیمی در هیچ جمعی که تو مسؤولش باشی بدون رای اکثریت گرفته نمیشود.اما تو باز هم برادر بزرگتر بودی برای همه ما .
برادر بزرگ من، تا شب بیست و یکم ماه رمضان چیزی نمانده. اگرچه بی تاب رسیدنش هستم که با تمام واژه واژه های اسماءالحسنی آمدنت را از خدا بخواهیم، اما تو هم سر قولت بایست بیست و یکم رمضان اینجا باش، تسبیحم را بده. اگر چه تسبیح های من آنقدر تورا میشناسند که تا روز آمدنت برای آمدنت بی امان با آن ها ذکر بگویم.
علی تسبیحم را پاره کرده بود؛یادت هست؟ تسبیحم را گرفت و چرخاند وپاره شد. شب بیست و یکم رمضان بود، بعد از احیای کانون توحید همه جمع شده بودیم در حیاط آن مدرسه که میشناسی اش. تسبیح مشکی رنگ بلند من پاره شد و من مشغول غرزدن سر علی بودم،همراه با شیطنت های عارفه. باقی بچه ها هم سرگرم پیدا کردن صد و یک دانه تسبیح من. 100تای آنها پیدا شد و یکی ماند تا من بیشتر سر علی غر بزنم و تو که برادرانه ترین حس ها رادر هر جمعی که حاضری می پاشی ، آمدی وتسبیحت را به من دادی. نمیدانم می خواستی علی را بیشتر از این اذیت نکنم یا خواستی من بدون تسبیح بر نگردم، انهم شب بیست و یکم رمضان که انگشت هایم بیقرار چزخاندن تسبیحند.به گمانم هر دویش بود. تو فقط برادر علی نبودی اصلا خودت مرا آبجی صدا میکردی و من باور کرده بودم شهاب برادرم است. ماجرای تسبیح بهانه ای شدکه بین تمام بچه های جمع آن شب قرار بگذاریم که تو، برادر بزرگ من ، هر سال بیست و یکم ماه رمضان به من یک تسبیح بدهی. عوض آن یک دانه از صد و یک دانه تسبیحم که پیدا نشده بود.
تسبیح چوبی مشکی ظریف سال پیش را دارم ، ان یکی که سنگ های قرمز داشت را هم و قبل تر از آن...
یادم نیست شهاب، یادم نیست چند تسبیح تا امروز به من دادی. اصلا من همیشه یادم میرود. همین سال گذشته بود که آمدی در حیاط همان مدرسه ، گفتی بیا! محبوبه خانم. تسبیح را به سمتم دراز کردی و من از جایم پریدم و گفتم: وای! شهاب، من یادم نبود! اما تو یادت بود. توهمیشه یادت هست. برای همین است که مهرک این روز ها هر روز بیشتر آب میرود. برای خاطر این همه حواس جمعی توست که سپهر گفته من بابا را فقط در خانه میبینم. برای همین که تو هیچ وقت هیچ چیز را فراموش نمی کنی ، مهرک و سپهر که در آغوش همند بدون تو شبیه دو کودک دلتنگ بی بابا میشوند.
هیچ کس را نمی شناسم که بگوید تو آدم بی مرام و کم معرفتی هستی. نه! این روز ها که با بچه ها از تو میگوییم همه از برادر بزرگی میگویند که گمش کرده اند.برادری که سر قولش می ایستد، هیچ وقت فراموشت نمیکند.و حرف که می زند تا آخر پایش می ایستد... همان برادری که در دادگاه گفت مسئولیت هر کاری که ستاد 88 انجام داده به عهده من است.در حالی که همه میدانند هیچ وقت هیچ تصمیمی در هیچ جمعی که تو مسؤولش باشی بدون رای اکثریت گرفته نمیشود.اما تو باز هم برادر بزرگتر بودی برای همه ما .
برادر بزرگ من، تا شب بیست و یکم ماه رمضان چیزی نمانده. اگرچه بی تاب رسیدنش هستم که با تمام واژه واژه های اسماءالحسنی آمدنت را از خدا بخواهیم، اما تو هم سر قولت بایست بیست و یکم رمضان اینجا باش، تسبیحم را بده. اگر چه تسبیح های من آنقدر تورا میشناسند که تا روز آمدنت برای آمدنت بی امان با آن ها ذکر بگویم.
سوتی افتضاح در تله تکست سیمای جمهوری اسلامی ایران
تله تکست سیمای جمهوری اسلامی ایران در اقدامی بی سابقه اقدام به انتشار یک لطیفه نمود که در نوع خود در تاریخ این رسانه بی نظیر بود.
تا مگر کی بتوان رنگ بر این ننگ زدن
عیار:
تا مگر کی بتوان رنگ بر این ننگ زدن؟
با عیالان خدا صحبت از جنگ زدن؟
بر سر منبر دین صحبت از آن پاکی ها
و به خلوت به دو گیسوی زنان چنگ زدن؟
تا مگر کی بتوان گفت حرامست مخور,
بعد با نا کس و کس باده ی گلرنگ زدن؟
گر دو صد کیسه ی پر نامه ی تجویز خری
راز خود فاش کند, چایی پر رنگ زدن
نیک گفتی که بر این شیشه ی دل خدشه مکن
پس دگر چیست همی شیشه ی بر سنگ زدن؟
مر نگفتی که تو گر مال تو را نیست خرید
می نباید به متاع دگران انگ زدن؟
پس چرا می نشود کرد به دور از تهمت
زندگی, بی بله قربانِ هماهنگ زدن؟
گو نگفتست محمد که نماند ملکی
با ستم؟گوش بکن, ظلم, نه آهنگ زدن!
گو نگفتست که کار بترین امت من
رعب انداختن و تکیه بر اورنگ زدن؟
پس چگونست که در مملکت ای مجتهدان
جرم دارد نفسی ناله ی فرهنگ زدن؟
دعوت >>عیار<< مکن بدعت مذهب را بین
می حرامست, به جا خون دل تنگ زدن!
دین ما هرچه بود نیک تر از مال شماست
لا اقل نیست در او خدعه و نیرنگ زدن
تا مگر کی بتوان رنگ بر این ننگ زدن؟
با عیالان خدا صحبت از جنگ زدن؟
بر سر منبر دین صحبت از آن پاکی ها
و به خلوت به دو گیسوی زنان چنگ زدن؟
تا مگر کی بتوان گفت حرامست مخور,
بعد با نا کس و کس باده ی گلرنگ زدن؟
گر دو صد کیسه ی پر نامه ی تجویز خری
راز خود فاش کند, چایی پر رنگ زدن
نیک گفتی که بر این شیشه ی دل خدشه مکن
پس دگر چیست همی شیشه ی بر سنگ زدن؟
مر نگفتی که تو گر مال تو را نیست خرید
می نباید به متاع دگران انگ زدن؟
پس چرا می نشود کرد به دور از تهمت
زندگی, بی بله قربانِ هماهنگ زدن؟
گو نگفتست محمد که نماند ملکی
با ستم؟گوش بکن, ظلم, نه آهنگ زدن!
گو نگفتست که کار بترین امت من
رعب انداختن و تکیه بر اورنگ زدن؟
پس چگونست که در مملکت ای مجتهدان
جرم دارد نفسی ناله ی فرهنگ زدن؟
دعوت >>عیار<< مکن بدعت مذهب را بین
می حرامست, به جا خون دل تنگ زدن!
دین ما هرچه بود نیک تر از مال شماست
لا اقل نیست در او خدعه و نیرنگ زدن
به یاری خدا، دین و آزادی میمانند و استبداد میرود
نامه شدیداللحن دکتر سروش به آیتالله خامنهای
دکتر عبدالکریم سروش در نامهای شدیداللحن به آیتالله خامنهای، ضمن انتقاد از عملکرد وی در جایگاه رهبری، تاکید کرد که: ما آزادی و دیانت را ارج خواهیم نهاد، و وعده داد که این نسل، زوال استبداد دینی را جشن خواهد گرفت و به جامعهای اخلاقی و حکومتی فرادینی دست خواهد یافت. متن کامل نامه دکتر سروش را بخوانید:
عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.
صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.
قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند
وجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.
چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.
شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
آقای خامنه ای،
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده
درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.
شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.
آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.
خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)
می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که
آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران
آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.
سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.
این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.
آقای خامنه ای،
بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:
با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
و گفتند:
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.
جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء - سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.
این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.
برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.
ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.
ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.
*************
با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:
و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد - سوره اعراف 164)
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر
. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.
آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
رمضان مبارک 1430 قمری
شهریور 1388 شمسی
عبدالکریم سروش
دکتر عبدالکریم سروش در نامهای شدیداللحن به آیتالله خامنهای، ضمن انتقاد از عملکرد وی در جایگاه رهبری، تاکید کرد که: ما آزادی و دیانت را ارج خواهیم نهاد، و وعده داد که این نسل، زوال استبداد دینی را جشن خواهد گرفت و به جامعهای اخلاقی و حکومتی فرادینی دست خواهد یافت. متن کامل نامه دکتر سروش را بخوانید:
عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.
صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.
قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند
وجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.
چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.
شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
آقای خامنه ای،
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده
درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.
شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.
آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.
خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)
می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که
آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران
آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.
سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.
این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.
آقای خامنه ای،
بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:
با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
و گفتند:
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.
جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء - سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.
این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.
برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.
ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.
ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.
*************
با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:
و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد - سوره اعراف 164)
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر
. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.
آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
رمضان مبارک 1430 قمری
شهریور 1388 شمسی
عبدالکریم سروش
انسان تحصیلکرده، دیگر پای صحبت هر کسی نمینشیند
گفتگویی با تقی آزاد ارمکی
این روزها و در گرماگرم حوادثی که دست به گریبان جامعه شده است جای جامعه شناسانی که به دور از هرگونه غرضورزی و با اتکا به دانش خود تحلیلهای درستتری از وضع پیش آمده ارائه کنند خالی است. دکتر تقی آزاد ارمکی از جمله جامعه شناسانی است که خبر از آیندهای زیبا و روشن برای ایران میدهد. او معتقد است که هیچ جامعهای بدون دچار شدن به سختی و گرفتاری به سرانجامی نرسیده است و ما اگر دین و دموکراسی میخواهیم باید برای استقرارشان زحمت بکشیم. تحلیل وی از شرایط فعلی و راههای برون رفت از این فضا را در ادامه بخوانید:
آقای دکتر! بدون مقدمه سراغ سئوالات میرویم آیا به اعتقاد شما وضعیت پیش آمده پس از انتخابات را میتوان بحران نامید؟
من بسیار موافقم که این وضعیت پیش آمده یک وضعیت بحرانی است و این تعبیر خیلی خوبی است که بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران و اصحاب رسانه برای توصیف وضع موجود از آن استفاده میکنند. چرا که تا هنگامی که یک اتفاق را در کشور به رسمیت نشناسیم نمیتوانیم به راحتی در مورد آن داوری و مطالعه کرده و آن را مدیریت کرده و برایش راه حل ارائه دهیم.
ریشههای اجتماعی این بحران را در کجا باید جست و جو کرد؟
یکی از علل عمده شکلگیری این بحران به ذائقه انقلاب و جمهوری اسلامی بازمیگردد. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی اگرچه دو پدیده مجزا هستند اما در مواردی تبدیل به یک پدیده شده و خودشان ماهیتا بحرانهایی از این نوع را تولید میکنند. هنگامی که ما میگوییم انقلاب اسلامی همچنان جاری است در نتیجه نظام جمهوری اسلامی که برآمده از آن است از چنان سیاستی برخوردار خواهد شد که هر لحظه باید انتظار داشت بحرانهایی از سنخ بحرانهای پیش از انقلاب و بعد از انقلاب در حاشیه و در متن جمهوری اسلامی به وقوع بپیوندد.
اما یکی از دلایل اینکه انقلاب اسلامی ذاتاً چنین بحرانهایی را پدید میآورد ناشی از اندیشه شیعی است. شیعه یک تفکر انقلابی و رادیکال است که به سادگی تن به حاکمیت نمیدهد و همواره آن را نقد کرده و به دنبال ایدهآل خودش است لذا هر لحظه این امکان وجود دارد که حتی برای جمهوری اسلامی که نظامی معطوف به انقلاب اسلامی است هم بحران تولید کند. یکی دیگر از دلایل این است که جمهوری اسلامی به دلایل متعدد سعی میکند تا حوادث انقلاب اسلامی را همچنان زنده نگه دارد.
بنابراین اگر تفکر شیعی هم وجود نداشت یادآوری مکرر رویدادها و مناسبت هایی چون ۲۲بهمن، ۱۵خرداد، ۷تیر روز جمهوری اسلامی، جنگ و... که مربوط به جمهوری اسلامی و انقلاب هم هستند جامعه را همواره به ایدههای انقلاب اسلامی باز میگرداند. یعنی چنین جامعهای به طور پنهان مدام دعوت به جنبش اجتماعی و انقلاب اجتماعی میشود. این وضعیت تناقض گونهای است که نمیتوان از آن فرار کرد. ما نمیتوانیم ۱۵ خرداد را به یاد نیاوریم و وقتی آن را یادآوری میکنیم و به آن آرمانها باز میگردیم آن وقت ممکن است یک نیروی اجتماعی وجود داشته باشد که احساس کند از انقلاب بیرون گذاشته شده و در نتیجه شروع به فعال شدن میکند.
به عبارت دیگر ما جامعهای ساختهایم که پیاپی آرمانهای انقلاب را یادآوری کرده و به آنها حساس است بهگونهای که دور شدن از این آرمانها برای آن سؤال برانگیز میشود و همین امر منشأ تعارض است. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که تنها سی سال از انقلاب ما میگذرد و در این سی سال همه نیروهای مرتبط با انقلاب حضور دارند. راست و چپ موافق و مخالف، نسل انقلاب، نسل جنگ، نسل سازندگی، نسل اصلاحات، نسل جدید و... همه در ظرف جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. بدین ترتیب از یکسو همه آن آرزوها و انتظارات و تجربهها خاطرهها و حوادث مربوط به این سی سال در همهجا وجود دارد و از سوی دیگر ما به دو دلیل قبلی نتوانستهایم اجازه دهیم که این آرزوها و تجربهها و انتظارات ته نشین شده و از درون آنها مدلهایی برای حرکتها و مراحل متعدد دیگر جامعه ساخته شود.
در نتیجه همه اینها زنده و فعالند و برای همین همواره منشا ناآرامی خواهند شد. به علاوه جامعه ما جامعه جوانی است و ویژگی چنین جامعهای تحول خواهی و نوجویی و نوگرایی است. باید پذیرفت که جامعه ایران یک جامعه استثنایی است. فقط تفاوت نسل قدیم و جدید در آن مطرح نیست بلکه اساساً جامعهای است که هم به دلیل پیشینه انقلابیاش و هم به دلیل برخورداری از جمعیت جوان نوخواه و نوگراست. و این نوگرایی میتواند منشا حوادثی باشد که اینبار تبدیل به بحران شده است.
من معتقدم کسانی که قبل و بعد از انتخابات آمدند نه قصدشان سرنگونی بود و نه انقلاب. بلکه انرژی انباشته متراکم شدهای در قالب تز نوگرایی و تغییر وارد عرصه سیاسی شد که اگرچه شکافهای اجتماعی را هم فعال کرد و تعارضات درونی به همراه داشت اما در عین حال ظرفیت بزرگی برای یک حادثه بزرگ پدید آورد. اما از آنجا که ما نتوانستیم این حادثه را به رسمیت بشناسیم و مدیریت کنیم منجر به درگیریها و ماجراهای پس از انتخابات شد. به هر دلیلی که بود آن ماجرای نوخواهی تبدیل به حادثه دیگری شد که برخی به ناحق عنوان انقلاب مخملی بر آن گذاشتند.
یعنی شما معتقد هستید برای اینکه دچار وضعیتی مشابه وضعیت فعلی نشویم باید کمی از آن آرمانگرایی فاصله بگیریم؟
نه! من میگویم اول نباید جامعه را خیلی آرمانی کرد و دوم اینکه باید به جامعه اجازه داد تا آرام بگیرد. هم شرایط و اتفاقات مختلف و هم خود دولت تاکنون به جامعه ایرانی اجازه نداده است که آرام بگیرد. هنگامی که جامعه آرام بگیرد آن وقت خودش در موقعیتی تصمیم خواهد گرفت که چه چیزی را به عنوان امر مطلوب یا غیرمطلوب انتخاب کند و به معنای دیگر خودش سلسله مراتب آرزوها و آرمانها و انتظارات خود را تنظیم خواهد کرد. اما چون این اجازه داده نشده است اکنون جامعهای داریم که همه انتظارات در آن بالا است. همه خواستهها در آن همزمان مطرح است و لذا همه گروههای اجتماعی با هم و به شکل حداکثری به سطح آمده و به حرکت اجتماعی میپیوندند.
این حضور حداکثری است که میتواند حادثه بیافریند کمااینکه حادثه هم آفرید. اگر همه این انتظارات بالا نبود و سلسله مراتبی وجود داشت آن وقت گرفتاریهای فعلی را نداشتیم. باید توجه داشت که این جامعه آنقدر از طریق انقلاب و حوادث بعد از انقلاب و جنگ و حوادث بعد از جنگ و ماجراهای گروههای سیاسی و درگیریهای داخلی و... ناآرامی داشته که الان دیگر خسته است. اگر ما اجازه ندهیم که آرام بگیرد آن وقت ممکن است دست به عصیان بزند. عصیان برای این نیست که وضع را بهبود ببخشد بلکه برای این است که از شر وضع موجود خلاص شود.
آنگونه که از بخش قبلی صحبتهای شما برداشت کردم شما معتقد هستید بحث انقلاب رنگی در ایران منتفی است و فکر میکنید که شرایطش هم وجود نداشته باشد؟
من معتقد هستم که جامعه ایران جامعهای است که همواره حادثه خواهد داشت. دولت ایران و نظام جمهوری اسلامی باید آنقدر قوی و قدرتمند باشد که اجازه بدهد این حوادث درون آن اتفاق بیفتد. اگر چنین اجازهای داده شد آن وقت میتوانیم خودمان را سامان دهیم وگرنه روز به روز ضعیفتر خواهیم شد.
نباید عنوان انقلاب رنگین روی چنین رویدادهایی گذاشت و اگر به درس ریشههای ماجرا را دنبال کنیم میبینیم که اصلاً چنین چیزی مطرح نیست. انقلاب رنگی را فقط کسانی عنوان میکنند که در تحلیل پدیده اجتماعی رخ داده کم آوردهاند. اگر در حوزه جامعهشناسی به ادبیاتی که ما جامعه شناسان مسلمان ایرانی تولید کردهایم نگاه کنید میبینید که همواره بحث تحولات جامعه ایرانی در دوره جدید از قبیل تحولات نسلی و قومیتی و جنسیتی و طبقاتی و دینی و ملیتی و... مطرح است.
تحولات مختلفی که هر یک حرکتهای اجتماعی خاص خود را دارد و هر کدام باید به شکلی بروز کند چرا که جامعه ایران یک جامعه متکثر است. جامعهای نیست که اکثریتی میانسال داشته باشد و بتواند اقلیت جوانش را همانند پنجاه یا صد سال گذشته کنترل کند یا جامعهای نیست که افراد آن فقط به دنبال کار خودشان باشند و در سلولهای انفرادی خودشان قرار بگیرند.
جامعه فیمابینی و تلفیقی و ترکیبی و البته متکثر است. به جامعه متکثر باید اجازه داد هر روز یک حادثه داشته باشد. اما ماجراهای کوچک و متفرق که هر یک خودش را بتواند مدیریت کند. نه اینکه اجازه ندهیم و بعد همه یکجا و همزمان متراکم و متمرکز شوند و حادثه بزرگ تولید کنند.
چه راهکارهایی برای برونرفت از بحران فعلی پیشنهاد میکنید؟
برای برونرفت از وضع فعلی اولین نکته بحث آشتی ملی است؛ چیزی که کسی در این کشور آن را نیاموخته است. متأسفانه هیچ وقت حاضر نشدیم آشتی ملی اعلام کنیم و همواره منتظر ماندهایم تا حادثهای پیدا شود و بعد آشتی کنیم. کسانی که مدیریت حوزه سیاسی را بر عهده دارند تلاش میکنند برای فراموش شدن ماجرای قبلی حادثه دیگری تولید کنند.
مثلاً الان عدهای فکر میکنند ماجرای مجلس و انتقادات و اعتراضات و رأی نیاوردن سه وزیر باعث میشود تا حادثه قبلی فراموش شود و جامعه به این سمت معطوف گردد و اتفاقاً در این زمینه هم دارند کار میکنند. غافل از اینکه ممکن است جامعه برای چند روزی فراموش کند اما این امر کاملاً موقتی است و دوباره همه چیز را به یاد خواهد آورد. پس برای حل مشکل اصلی و برقراری آشتی ملی باید زخمها را التیام ببخشیم.
دوم اینکه ما باید از توهم بیرون بیاییم. اینکه ما همه را دشمن ببینیم و بگوییم که فقط ما خودی هستیم یا اینکه بگوییم اصلاً اتفاقی نیفتاده و فقط یک سری اوباش به خیابانها ریختهاند یا اینکه بگوییم مردم داشتند انقلاب میکردند همه توهم است. ما باید ببینیم واقعاً چه چیزی در اینجا اتفاق افتاده و حجم آن چقدر است تا به یک فهم واقعی دست پیدا کنیم که اگر به این فهم واقعی نرسیم حادثه بعدی از این حادثه بزرگتر خواهد بود. سوم اینکه در تنظیم جدید مناسبات و روابط نیروهای اجتماعی به این آگاهی برسیم که کدام نیرو برای ساختن جامعه و آرامش بخشیدن به آن مهمتر است تا همان نیرو را جلودار کنیم نه اینکه اتفاقاً او را از صحنه خارج کنیم.
متأسفانه نوعی فضای ضدیت با نخبگان در ایران خصوصاً در حوزه سیاسی ایجاد شده و در حال ادامه یافتن است که این امر میتواند دردسر جدید تولید کند. نخبگان جامعه همیشه نیروهای غیررادیکال و غیرانقلابی هستند که میتوانند اعتدال را به جامعه بازگردانند. اما اگر ما نیرویی را که میتواند بحرانها را به شرایط عادی تبدیل کرده و جلوی حرکتهای رادیکالی را بگیرد تحت محاکمه و خطاب قرار دهیم آن وقت ما نیروی اعتدال آفرین و میاندار را به یک نیروی رادیکال تبدیل میکنیم.
در این صورت هیچ نیروی دیگری برای اعتدال جامعه وجود ندارد و جامعه شکننده میشود. در بازساماندهی حیات اجتماعی به جای اینکه نخبگان را از بین ببریم تا جامعه شکنندهتر شود باید آنها را به رسمیت بشناسیم. اما متأسفانه به عقیده من شرایط کنونی شکنندهتر از شرایط قبل از انتخابات است زیرا نیروهایی را که میتوانستند اعتدال ایجاد کنند حذف کرده و مورد خطاب قرار دادیم و به آنها گفتیم که شما خائن هستید و خیانت میکردید.
به واقع وقتی این نیرو رادیکال یا منزوی شد کدام نیرو میخواهد مدیریت بحرانها را بر عهده گرفته و مثلاً در صدا و سیما بگوید مردم اخلاق و نظم و ادب را رعایت کنید. چه کسی جز نخبگان کشور میتواند از ادب و اخلاق و علم و دانش و عقل و سلامت و مناسبات اجتماعی سخن بگوید؟ فرد نظامی که فقط تحکم میکند و تاجر که بحث منافعش در میان است و سیاستمدار که بحث او بحث قدرت است. تنها نخبگان جامعهاند که میتوانند از عهده این امر برآیند.
آقای دکتر در این شرایط آینده جریانهای اجتماعی را در ایران چگونه میبینید؟
در مورد جریانهای اجتماعی میتوانم بگویم که آینده بسیار خوبی در انتظار ایران است. ایران در آینده وضع خوبی خواهد داشت و من ایران را با جمهوری اسلامی نگاه میکنم. در آینده اتفاقی که خواهد افتاد و الان گامهای دوم و سومش را برداشتیم این است که سهم امر اجتماعی بیشتر از امر سیاسی خواهد شد. تا دیروز سهم امر سیاسی بیشتر از امر اجتماعی بود و حوزه سیاسی قدرتش بیشتر از حوزه اجتماعی بود. اما این ماجراها نشان میدهد که حوزه اجتماعی قدرتمندتر از حوزه سیاسی خواهد شد. یعنی آنقدر بزرگ میشود که دولت و سیاست را در خود خواهد گرفت. ما الان داریم به این سمت حرکت میکنیم.
فکر میکنید که فضای سیاسی جامعه و دولت این اجازه را خواهند داد؟
اصلاً لازم نیست اجازه بدهند. این موارد اجازه گرفتنی نیست. به طور طبیعی دولت کار خودش را انجام داده و فشار میآورد اما جامعه هم کار خودش را انجام میدهد. توجه داشته باشید که این کشور بیش از سه میلیون جمعیت دانشجویی دارد و تحصیلکردههای آن بیش از هفتاد درصد جمعیت هستند. با این حال جمهوری اسلامی به دنبال این است که همه مردم ایران تحصیلکرده شوند.
تحصیل یک اقتضا دارد و آن این است که فرد تحصیلکرده دیگر پای صحبت هر کسی نمینشیند و به جز حرفهای منطقی هر حرفی را گوش نمیکند. در ایران سواد، قدرت زنان، قدرت رسانههای دیگر غیر از رسانههای رسمی قدرت حوزه عمومی که در آن مد غذا و فراغت مهم است در حد چشمگیری افزایش یافته است.
در کنار اینها تعارضات و مناسباتی که بین نهادهایهای اجتماعی از قبیل نهاد دین و سیاست و خانواده رخ داده و آنها را از همگرایی خارج ساخته است از یک نوع بازشدگی نظام اجتماعی خبر میدهد. به تعبیری دیگر گردن و بدن این جامعه آنقدر بزرگ شده است که نمیتوان به راحتی آن را خفه کرد و اگر دولت بخواهد به زور آن را مسدود کند خودش از بین خواهد رفت.
به اعتقاد من دعوای امروز دعوای بین کم و زیاد شدن حجم حوزه اجتماع و حوزه سیاسی است و آینده جامعه ایرانی افزایش حوزه اجتماع است. حوزهای که در آن نیروها و جریانهای اجتماعی شکل میگیرند. این جریانها و نیروهای اجتماعی در جهت ساختن ایران با یک نگاه تمدنی هستند. یعنی همان چیزی که تا به حال توجهی به آن نمیکردیم و نگاه تمدنی به ایران و اسلام نداشتیم. جامعه ایران دیگر به دنبال تعبیر و تقسیر یک جای کوچک با یک دولت کوچک نیست بلکه به دنبال این است تا از خودش یک تعبیر بزرگ ارائه میدهد.
آنگونه که از صحبتهای شما برداشت کردم معتقدید که حرکتهای مردم یک جنبش اجتماعی است. ممکن است درباره ویژگیهای این جنبش صحبت کنید؟
بله! من معتقدم که این حرکتها یک جنبش اجتماعی است. زیرا این حرکتها ایده و مفهوم دارد. نشانه و سمبل دارد. عمل اجتماعی در آن وجود دارد و معطوف به نقد قدرت و حوزه رسمی است. در آن تکثر نیروی اجتماعی وجود دارد. در این جنبش نوعی انتظار حرکت دوم و سوم وجود دارد یعنی یک حادثه کور و درهم رفته و تمام شده نیست.
با نظام فرهنگی جامعه تناسب دارد و در آن عناصری مانند امام حسین (ع) رنگ سبز انقلاب اسلامی و امام خمینی و شهدا را داریم و همه آن چیزی که برای یک حرکت فراگیر لازم است در اینجا وجود دارد. حرکت این جنبش تا آنجا که از آن تعبیر به یک دعوای خانوادگی نشد که کشت و کشتار از درون آن بیرون آمد اتفاقاً خیلی هم مدنی بوده و هم او رقیب را و هم رقیب او را پذیرفته و با یک نوع گفتمان و نظام نمادین و نشانهای داشتند در جامعه حرکت میکردند.
اما نمیدانم چرا ما یک مرتبه دچار یک دژخیمی و عصبانیت و رادیکالیسم خیلی بد شدیم و این ماجراها درست شد. یکی از تقسیم بندیهای جنبشهای اجتماعی جنبشهای اجتماعی کلاسیک و معاصر است. با توجه به اینکه این جنبش در ایران در حوزه مجازی به شدت فعال است فکر میکنید بتوان آن را جزو جنبشهای معاصر و حتی اولین جنبش الکترونیکی دنیا تلقی کرد؟
متأسفانه از نظر سیاستمداران و خوشبختانه از نظر ما جامعه شناسان ایرانیها حضور و حجم بسیار بالایی در دنیای مجازی دارند. ما در دنیا از این لحاظ سوم یا چهارم هستیم و مصرفکننده بسیار زیاد مجازی داریم. وقتی به ماجراها و مسائل قبل از انتخابات، حین انتخابات و بعد از انتخابات نگاه میکنیم سه نوع عکسالعمل متفاوت میبینیم.
ولی اساساً در همه آنها بیشترین منبع تغذیه منبع مجازی است. چنین چیزی را تا به حال نداشتیم و این اتفاق بسیار خوبی برای ایران است. به نظر من ایران مثل فرانسه است. یعنی اگرچه ایران پیشگام در تحولات است اما کمتر منفعتش را حداقل در مراحل آغازین برده است. ولی این در داخل است و در افکار جهانی اثرات خودش را میگذارد.
به هرحال این جنبش یک جنبش اجتماعی معاصر است که اثراتش بیشتر در کوتاه مدت برای بیرون است، اما در درازمدت در جامعه ایرانی خواهد بود.
این روزها و در گرماگرم حوادثی که دست به گریبان جامعه شده است جای جامعه شناسانی که به دور از هرگونه غرضورزی و با اتکا به دانش خود تحلیلهای درستتری از وضع پیش آمده ارائه کنند خالی است. دکتر تقی آزاد ارمکی از جمله جامعه شناسانی است که خبر از آیندهای زیبا و روشن برای ایران میدهد. او معتقد است که هیچ جامعهای بدون دچار شدن به سختی و گرفتاری به سرانجامی نرسیده است و ما اگر دین و دموکراسی میخواهیم باید برای استقرارشان زحمت بکشیم. تحلیل وی از شرایط فعلی و راههای برون رفت از این فضا را در ادامه بخوانید:
آقای دکتر! بدون مقدمه سراغ سئوالات میرویم آیا به اعتقاد شما وضعیت پیش آمده پس از انتخابات را میتوان بحران نامید؟
من بسیار موافقم که این وضعیت پیش آمده یک وضعیت بحرانی است و این تعبیر خیلی خوبی است که بسیاری از سیاستمداران و روشنفکران و اصحاب رسانه برای توصیف وضع موجود از آن استفاده میکنند. چرا که تا هنگامی که یک اتفاق را در کشور به رسمیت نشناسیم نمیتوانیم به راحتی در مورد آن داوری و مطالعه کرده و آن را مدیریت کرده و برایش راه حل ارائه دهیم.
ریشههای اجتماعی این بحران را در کجا باید جست و جو کرد؟
یکی از علل عمده شکلگیری این بحران به ذائقه انقلاب و جمهوری اسلامی بازمیگردد. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی اگرچه دو پدیده مجزا هستند اما در مواردی تبدیل به یک پدیده شده و خودشان ماهیتا بحرانهایی از این نوع را تولید میکنند. هنگامی که ما میگوییم انقلاب اسلامی همچنان جاری است در نتیجه نظام جمهوری اسلامی که برآمده از آن است از چنان سیاستی برخوردار خواهد شد که هر لحظه باید انتظار داشت بحرانهایی از سنخ بحرانهای پیش از انقلاب و بعد از انقلاب در حاشیه و در متن جمهوری اسلامی به وقوع بپیوندد.
اما یکی از دلایل اینکه انقلاب اسلامی ذاتاً چنین بحرانهایی را پدید میآورد ناشی از اندیشه شیعی است. شیعه یک تفکر انقلابی و رادیکال است که به سادگی تن به حاکمیت نمیدهد و همواره آن را نقد کرده و به دنبال ایدهآل خودش است لذا هر لحظه این امکان وجود دارد که حتی برای جمهوری اسلامی که نظامی معطوف به انقلاب اسلامی است هم بحران تولید کند. یکی دیگر از دلایل این است که جمهوری اسلامی به دلایل متعدد سعی میکند تا حوادث انقلاب اسلامی را همچنان زنده نگه دارد.
بنابراین اگر تفکر شیعی هم وجود نداشت یادآوری مکرر رویدادها و مناسبت هایی چون ۲۲بهمن، ۱۵خرداد، ۷تیر روز جمهوری اسلامی، جنگ و... که مربوط به جمهوری اسلامی و انقلاب هم هستند جامعه را همواره به ایدههای انقلاب اسلامی باز میگرداند. یعنی چنین جامعهای به طور پنهان مدام دعوت به جنبش اجتماعی و انقلاب اجتماعی میشود. این وضعیت تناقض گونهای است که نمیتوان از آن فرار کرد. ما نمیتوانیم ۱۵ خرداد را به یاد نیاوریم و وقتی آن را یادآوری میکنیم و به آن آرمانها باز میگردیم آن وقت ممکن است یک نیروی اجتماعی وجود داشته باشد که احساس کند از انقلاب بیرون گذاشته شده و در نتیجه شروع به فعال شدن میکند.
به عبارت دیگر ما جامعهای ساختهایم که پیاپی آرمانهای انقلاب را یادآوری کرده و به آنها حساس است بهگونهای که دور شدن از این آرمانها برای آن سؤال برانگیز میشود و همین امر منشأ تعارض است. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که تنها سی سال از انقلاب ما میگذرد و در این سی سال همه نیروهای مرتبط با انقلاب حضور دارند. راست و چپ موافق و مخالف، نسل انقلاب، نسل جنگ، نسل سازندگی، نسل اصلاحات، نسل جدید و... همه در ظرف جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. بدین ترتیب از یکسو همه آن آرزوها و انتظارات و تجربهها خاطرهها و حوادث مربوط به این سی سال در همهجا وجود دارد و از سوی دیگر ما به دو دلیل قبلی نتوانستهایم اجازه دهیم که این آرزوها و تجربهها و انتظارات ته نشین شده و از درون آنها مدلهایی برای حرکتها و مراحل متعدد دیگر جامعه ساخته شود.
در نتیجه همه اینها زنده و فعالند و برای همین همواره منشا ناآرامی خواهند شد. به علاوه جامعه ما جامعه جوانی است و ویژگی چنین جامعهای تحول خواهی و نوجویی و نوگرایی است. باید پذیرفت که جامعه ایران یک جامعه استثنایی است. فقط تفاوت نسل قدیم و جدید در آن مطرح نیست بلکه اساساً جامعهای است که هم به دلیل پیشینه انقلابیاش و هم به دلیل برخورداری از جمعیت جوان نوخواه و نوگراست. و این نوگرایی میتواند منشا حوادثی باشد که اینبار تبدیل به بحران شده است.
من معتقدم کسانی که قبل و بعد از انتخابات آمدند نه قصدشان سرنگونی بود و نه انقلاب. بلکه انرژی انباشته متراکم شدهای در قالب تز نوگرایی و تغییر وارد عرصه سیاسی شد که اگرچه شکافهای اجتماعی را هم فعال کرد و تعارضات درونی به همراه داشت اما در عین حال ظرفیت بزرگی برای یک حادثه بزرگ پدید آورد. اما از آنجا که ما نتوانستیم این حادثه را به رسمیت بشناسیم و مدیریت کنیم منجر به درگیریها و ماجراهای پس از انتخابات شد. به هر دلیلی که بود آن ماجرای نوخواهی تبدیل به حادثه دیگری شد که برخی به ناحق عنوان انقلاب مخملی بر آن گذاشتند.
یعنی شما معتقد هستید برای اینکه دچار وضعیتی مشابه وضعیت فعلی نشویم باید کمی از آن آرمانگرایی فاصله بگیریم؟
نه! من میگویم اول نباید جامعه را خیلی آرمانی کرد و دوم اینکه باید به جامعه اجازه داد تا آرام بگیرد. هم شرایط و اتفاقات مختلف و هم خود دولت تاکنون به جامعه ایرانی اجازه نداده است که آرام بگیرد. هنگامی که جامعه آرام بگیرد آن وقت خودش در موقعیتی تصمیم خواهد گرفت که چه چیزی را به عنوان امر مطلوب یا غیرمطلوب انتخاب کند و به معنای دیگر خودش سلسله مراتب آرزوها و آرمانها و انتظارات خود را تنظیم خواهد کرد. اما چون این اجازه داده نشده است اکنون جامعهای داریم که همه انتظارات در آن بالا است. همه خواستهها در آن همزمان مطرح است و لذا همه گروههای اجتماعی با هم و به شکل حداکثری به سطح آمده و به حرکت اجتماعی میپیوندند.
این حضور حداکثری است که میتواند حادثه بیافریند کمااینکه حادثه هم آفرید. اگر همه این انتظارات بالا نبود و سلسله مراتبی وجود داشت آن وقت گرفتاریهای فعلی را نداشتیم. باید توجه داشت که این جامعه آنقدر از طریق انقلاب و حوادث بعد از انقلاب و جنگ و حوادث بعد از جنگ و ماجراهای گروههای سیاسی و درگیریهای داخلی و... ناآرامی داشته که الان دیگر خسته است. اگر ما اجازه ندهیم که آرام بگیرد آن وقت ممکن است دست به عصیان بزند. عصیان برای این نیست که وضع را بهبود ببخشد بلکه برای این است که از شر وضع موجود خلاص شود.
آنگونه که از بخش قبلی صحبتهای شما برداشت کردم شما معتقد هستید بحث انقلاب رنگی در ایران منتفی است و فکر میکنید که شرایطش هم وجود نداشته باشد؟
من معتقد هستم که جامعه ایران جامعهای است که همواره حادثه خواهد داشت. دولت ایران و نظام جمهوری اسلامی باید آنقدر قوی و قدرتمند باشد که اجازه بدهد این حوادث درون آن اتفاق بیفتد. اگر چنین اجازهای داده شد آن وقت میتوانیم خودمان را سامان دهیم وگرنه روز به روز ضعیفتر خواهیم شد.
نباید عنوان انقلاب رنگین روی چنین رویدادهایی گذاشت و اگر به درس ریشههای ماجرا را دنبال کنیم میبینیم که اصلاً چنین چیزی مطرح نیست. انقلاب رنگی را فقط کسانی عنوان میکنند که در تحلیل پدیده اجتماعی رخ داده کم آوردهاند. اگر در حوزه جامعهشناسی به ادبیاتی که ما جامعه شناسان مسلمان ایرانی تولید کردهایم نگاه کنید میبینید که همواره بحث تحولات جامعه ایرانی در دوره جدید از قبیل تحولات نسلی و قومیتی و جنسیتی و طبقاتی و دینی و ملیتی و... مطرح است.
تحولات مختلفی که هر یک حرکتهای اجتماعی خاص خود را دارد و هر کدام باید به شکلی بروز کند چرا که جامعه ایران یک جامعه متکثر است. جامعهای نیست که اکثریتی میانسال داشته باشد و بتواند اقلیت جوانش را همانند پنجاه یا صد سال گذشته کنترل کند یا جامعهای نیست که افراد آن فقط به دنبال کار خودشان باشند و در سلولهای انفرادی خودشان قرار بگیرند.
جامعه فیمابینی و تلفیقی و ترکیبی و البته متکثر است. به جامعه متکثر باید اجازه داد هر روز یک حادثه داشته باشد. اما ماجراهای کوچک و متفرق که هر یک خودش را بتواند مدیریت کند. نه اینکه اجازه ندهیم و بعد همه یکجا و همزمان متراکم و متمرکز شوند و حادثه بزرگ تولید کنند.
چه راهکارهایی برای برونرفت از بحران فعلی پیشنهاد میکنید؟
برای برونرفت از وضع فعلی اولین نکته بحث آشتی ملی است؛ چیزی که کسی در این کشور آن را نیاموخته است. متأسفانه هیچ وقت حاضر نشدیم آشتی ملی اعلام کنیم و همواره منتظر ماندهایم تا حادثهای پیدا شود و بعد آشتی کنیم. کسانی که مدیریت حوزه سیاسی را بر عهده دارند تلاش میکنند برای فراموش شدن ماجرای قبلی حادثه دیگری تولید کنند.
مثلاً الان عدهای فکر میکنند ماجرای مجلس و انتقادات و اعتراضات و رأی نیاوردن سه وزیر باعث میشود تا حادثه قبلی فراموش شود و جامعه به این سمت معطوف گردد و اتفاقاً در این زمینه هم دارند کار میکنند. غافل از اینکه ممکن است جامعه برای چند روزی فراموش کند اما این امر کاملاً موقتی است و دوباره همه چیز را به یاد خواهد آورد. پس برای حل مشکل اصلی و برقراری آشتی ملی باید زخمها را التیام ببخشیم.
دوم اینکه ما باید از توهم بیرون بیاییم. اینکه ما همه را دشمن ببینیم و بگوییم که فقط ما خودی هستیم یا اینکه بگوییم اصلاً اتفاقی نیفتاده و فقط یک سری اوباش به خیابانها ریختهاند یا اینکه بگوییم مردم داشتند انقلاب میکردند همه توهم است. ما باید ببینیم واقعاً چه چیزی در اینجا اتفاق افتاده و حجم آن چقدر است تا به یک فهم واقعی دست پیدا کنیم که اگر به این فهم واقعی نرسیم حادثه بعدی از این حادثه بزرگتر خواهد بود. سوم اینکه در تنظیم جدید مناسبات و روابط نیروهای اجتماعی به این آگاهی برسیم که کدام نیرو برای ساختن جامعه و آرامش بخشیدن به آن مهمتر است تا همان نیرو را جلودار کنیم نه اینکه اتفاقاً او را از صحنه خارج کنیم.
متأسفانه نوعی فضای ضدیت با نخبگان در ایران خصوصاً در حوزه سیاسی ایجاد شده و در حال ادامه یافتن است که این امر میتواند دردسر جدید تولید کند. نخبگان جامعه همیشه نیروهای غیررادیکال و غیرانقلابی هستند که میتوانند اعتدال را به جامعه بازگردانند. اما اگر ما نیرویی را که میتواند بحرانها را به شرایط عادی تبدیل کرده و جلوی حرکتهای رادیکالی را بگیرد تحت محاکمه و خطاب قرار دهیم آن وقت ما نیروی اعتدال آفرین و میاندار را به یک نیروی رادیکال تبدیل میکنیم.
در این صورت هیچ نیروی دیگری برای اعتدال جامعه وجود ندارد و جامعه شکننده میشود. در بازساماندهی حیات اجتماعی به جای اینکه نخبگان را از بین ببریم تا جامعه شکنندهتر شود باید آنها را به رسمیت بشناسیم. اما متأسفانه به عقیده من شرایط کنونی شکنندهتر از شرایط قبل از انتخابات است زیرا نیروهایی را که میتوانستند اعتدال ایجاد کنند حذف کرده و مورد خطاب قرار دادیم و به آنها گفتیم که شما خائن هستید و خیانت میکردید.
به واقع وقتی این نیرو رادیکال یا منزوی شد کدام نیرو میخواهد مدیریت بحرانها را بر عهده گرفته و مثلاً در صدا و سیما بگوید مردم اخلاق و نظم و ادب را رعایت کنید. چه کسی جز نخبگان کشور میتواند از ادب و اخلاق و علم و دانش و عقل و سلامت و مناسبات اجتماعی سخن بگوید؟ فرد نظامی که فقط تحکم میکند و تاجر که بحث منافعش در میان است و سیاستمدار که بحث او بحث قدرت است. تنها نخبگان جامعهاند که میتوانند از عهده این امر برآیند.
آقای دکتر در این شرایط آینده جریانهای اجتماعی را در ایران چگونه میبینید؟
در مورد جریانهای اجتماعی میتوانم بگویم که آینده بسیار خوبی در انتظار ایران است. ایران در آینده وضع خوبی خواهد داشت و من ایران را با جمهوری اسلامی نگاه میکنم. در آینده اتفاقی که خواهد افتاد و الان گامهای دوم و سومش را برداشتیم این است که سهم امر اجتماعی بیشتر از امر سیاسی خواهد شد. تا دیروز سهم امر سیاسی بیشتر از امر اجتماعی بود و حوزه سیاسی قدرتش بیشتر از حوزه اجتماعی بود. اما این ماجراها نشان میدهد که حوزه اجتماعی قدرتمندتر از حوزه سیاسی خواهد شد. یعنی آنقدر بزرگ میشود که دولت و سیاست را در خود خواهد گرفت. ما الان داریم به این سمت حرکت میکنیم.
فکر میکنید که فضای سیاسی جامعه و دولت این اجازه را خواهند داد؟
اصلاً لازم نیست اجازه بدهند. این موارد اجازه گرفتنی نیست. به طور طبیعی دولت کار خودش را انجام داده و فشار میآورد اما جامعه هم کار خودش را انجام میدهد. توجه داشته باشید که این کشور بیش از سه میلیون جمعیت دانشجویی دارد و تحصیلکردههای آن بیش از هفتاد درصد جمعیت هستند. با این حال جمهوری اسلامی به دنبال این است که همه مردم ایران تحصیلکرده شوند.
تحصیل یک اقتضا دارد و آن این است که فرد تحصیلکرده دیگر پای صحبت هر کسی نمینشیند و به جز حرفهای منطقی هر حرفی را گوش نمیکند. در ایران سواد، قدرت زنان، قدرت رسانههای دیگر غیر از رسانههای رسمی قدرت حوزه عمومی که در آن مد غذا و فراغت مهم است در حد چشمگیری افزایش یافته است.
در کنار اینها تعارضات و مناسباتی که بین نهادهایهای اجتماعی از قبیل نهاد دین و سیاست و خانواده رخ داده و آنها را از همگرایی خارج ساخته است از یک نوع بازشدگی نظام اجتماعی خبر میدهد. به تعبیری دیگر گردن و بدن این جامعه آنقدر بزرگ شده است که نمیتوان به راحتی آن را خفه کرد و اگر دولت بخواهد به زور آن را مسدود کند خودش از بین خواهد رفت.
به اعتقاد من دعوای امروز دعوای بین کم و زیاد شدن حجم حوزه اجتماع و حوزه سیاسی است و آینده جامعه ایرانی افزایش حوزه اجتماع است. حوزهای که در آن نیروها و جریانهای اجتماعی شکل میگیرند. این جریانها و نیروهای اجتماعی در جهت ساختن ایران با یک نگاه تمدنی هستند. یعنی همان چیزی که تا به حال توجهی به آن نمیکردیم و نگاه تمدنی به ایران و اسلام نداشتیم. جامعه ایران دیگر به دنبال تعبیر و تقسیر یک جای کوچک با یک دولت کوچک نیست بلکه به دنبال این است تا از خودش یک تعبیر بزرگ ارائه میدهد.
آنگونه که از صحبتهای شما برداشت کردم معتقدید که حرکتهای مردم یک جنبش اجتماعی است. ممکن است درباره ویژگیهای این جنبش صحبت کنید؟
بله! من معتقدم که این حرکتها یک جنبش اجتماعی است. زیرا این حرکتها ایده و مفهوم دارد. نشانه و سمبل دارد. عمل اجتماعی در آن وجود دارد و معطوف به نقد قدرت و حوزه رسمی است. در آن تکثر نیروی اجتماعی وجود دارد. در این جنبش نوعی انتظار حرکت دوم و سوم وجود دارد یعنی یک حادثه کور و درهم رفته و تمام شده نیست.
با نظام فرهنگی جامعه تناسب دارد و در آن عناصری مانند امام حسین (ع) رنگ سبز انقلاب اسلامی و امام خمینی و شهدا را داریم و همه آن چیزی که برای یک حرکت فراگیر لازم است در اینجا وجود دارد. حرکت این جنبش تا آنجا که از آن تعبیر به یک دعوای خانوادگی نشد که کشت و کشتار از درون آن بیرون آمد اتفاقاً خیلی هم مدنی بوده و هم او رقیب را و هم رقیب او را پذیرفته و با یک نوع گفتمان و نظام نمادین و نشانهای داشتند در جامعه حرکت میکردند.
اما نمیدانم چرا ما یک مرتبه دچار یک دژخیمی و عصبانیت و رادیکالیسم خیلی بد شدیم و این ماجراها درست شد. یکی از تقسیم بندیهای جنبشهای اجتماعی جنبشهای اجتماعی کلاسیک و معاصر است. با توجه به اینکه این جنبش در ایران در حوزه مجازی به شدت فعال است فکر میکنید بتوان آن را جزو جنبشهای معاصر و حتی اولین جنبش الکترونیکی دنیا تلقی کرد؟
متأسفانه از نظر سیاستمداران و خوشبختانه از نظر ما جامعه شناسان ایرانیها حضور و حجم بسیار بالایی در دنیای مجازی دارند. ما در دنیا از این لحاظ سوم یا چهارم هستیم و مصرفکننده بسیار زیاد مجازی داریم. وقتی به ماجراها و مسائل قبل از انتخابات، حین انتخابات و بعد از انتخابات نگاه میکنیم سه نوع عکسالعمل متفاوت میبینیم.
ولی اساساً در همه آنها بیشترین منبع تغذیه منبع مجازی است. چنین چیزی را تا به حال نداشتیم و این اتفاق بسیار خوبی برای ایران است. به نظر من ایران مثل فرانسه است. یعنی اگرچه ایران پیشگام در تحولات است اما کمتر منفعتش را حداقل در مراحل آغازین برده است. ولی این در داخل است و در افکار جهانی اثرات خودش را میگذارد.
به هرحال این جنبش یک جنبش اجتماعی معاصر است که اثراتش بیشتر در کوتاه مدت برای بیرون است، اما در درازمدت در جامعه ایرانی خواهد بود.
برای علیرضا بهشتی، در انفرادی اوین
بهراستی اگر طالقانی، بهشتی، مطهری و مفتح زنده بودند، چه کسی رهبری کشور را در دست داشت؟
مرحوم آیت الله دکتر بهشتی اولین فردی بود که در بهمن 57 از لزوم «جمهوری دموکراتیک اسلامی» سخن گفت. بهشتی بیش از هر کس دیگری از خطر تسلط تحجر و استبداد دینی در هراس بود. وی 5 سال در هامبورگ زندگی کرده و سراسر اروپا را از نزدیک دیده و با دموکراسی غربی هم آشنا بود.
بهشتی پس از بازگشت از اروپا در حالیکه از فاصله زیاد دروس حوزه با علوم روز دنیا و دور بودن آن از دموکراسی و گرایش آن به تحجر، بیمناک بود، با آقایان موسوی اردبیلی، مهدوی كنی و مرحوم باهنر، مركز تحقیقات اسلامی را تاسیس نمود و طرح «ایدئولوژی اسلامی برای نسل جوان» را با همكاری مرحوم مطهری آغاز نمود تا از این طریق بتواند این فاصلهها را کاهش دهد.
وی شاید جزو معدود افرادی بود که برای طلاب، کلاسهای آموزش زبان انگلیسی دایر کرد. همه تلاشهای بهشتی در راستای متحول کردن حوزه بود. وی در حین اقامت در اروپا بهاندازه کافی در مورد دوران حاکمیت کلیسا بر اروپا و برقراری انگیزاسیون و تفتیش عقاید و جنایت بهنام مذهب و معرفی پاپ در مقام نماینده خدا بر روی زمین، بهعنوان موجودی مقدس و فراقانونی و عاقبت استبداد مذهبی مسیحیت آگاهی یافته بود.
بهشتی همواره در جلسات خصوصیاش در دوران انقلاب و بعد از آن، روحانیت متحجر را بزرگترین خطر برای انقلاب و جمهوری اسلامی میدانست، در حالیکه سایرین دشمنان اصلی را کمونیستها و مجاهدین خلق میدانستند. بهشتی معتقد بود که مارکسیستها و مجاهدین خلق، قدرت انحراف انقلاب را ندارند ولی روحانیت متحجر میتواند بهراحتی انقلاب را از مسیر خود خارج نموده و در واقع نه تنها انقلاب، بلکه دین و مذهب را نیز در خطر جدی قرار دهد.
بهشتی و روحانیون خوشفکری نظیر او در اقلیت بودند و بههمین دلیل تلاش وی و مرحوم دکتر مفتح برای گنجانیدن کلمه «دموکراتیک» در عنوان جمهوری اسلامی بهجایی نرسید. در عین حال، در مدت کوتاهی که ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زنده بود، همواره بر علیه تحجر موضعگیری کرد.
در سال 58 در مجلس خبرگان قانون اساسی وقتی که بحث بر سر «اصل منع شکنجه» بود، آیتالله مشکینی در مقام مخالف «اصل منع شکنجه» و موافق با شکنجه گفت: «فرض کنید دشمنان انقلاب حضرت امام را بربایند، ما هم اطلاع داشته باشیم که کار چه دسته و گروهی است و اطلاع هم داشته باشیم که اگر سردسته این گروه را بگیریم و یکی- دو سیلی به او بزنیم محل مخفیکردن امام را لو خواهد داد، در این حال چه ایرادی دارد که یکی- دو سیلی هم بزنیم؟»
شهید بهشتی در پاسخ وی اظهار داشت: «حتی اگر فرض کنیم که مثال شما هم درست باشد، وقتی من و شمای قانوننویس یکی- دو سیلی را در جرایمی که امام و انقلاب را به خطر میاندازد مجاز اعلام کنیم، مطمئن باشید کسی که قرار است قانون را اجرا کند به کمتر از داغ و درفش در جرایم عادی و معمولی راضی نمیشود.» البته گذشت زمان نشان داد که اکنون کدام تفکر در جمهوری اسلامی حاکم شده است.
بهطرز عجیبی و در یک طرح بسیار ماهرانه و دقیق، همه روحانیونی که ضد تحجر بودند و از نظر شخصیتی و نفوذ اجتماعی در حدی بودند که بتوانند با ظهور و حاکمیت ارتجاع و اسلام طالبانی مقابله کنند از میان برداشته شدند، افرادی نظیر مطهری، مفتح، بهشتی، صدوقی، مدنی، ربانی شیرازی و دستغیب ترور شدند، در حالیکه افرادی نظیر مصباح، مشکینی، جنتی، یزدی و امامی کاشانی هیچگاه حتی تهدید به ترور هم نشدند.
روشن است که اگر وزنههای مهم روحانیت روشنفکر از بین برده شوند، این وزنههای روحانیت متحجر است که به قدرت رسیده و اداره امور را در دست خواهند گرفت. طرح ترور و حذف روحانیون خوشفکر و بهقدرت رسیدن مخالفین آنها، بهترین روش برای به نابودی کشاندن تفکر دینی، حذف دائمی مذهب و دچار نمودن اسلام به سرنوشت مسیحیت بود. طرز فکری که شکنجه را رد میکرد، جای خود را به طرز فکری داد که شکنجه را برای بقای حکومت ضروری میدانست.
از چنان پدری چون شهید بهشتی، فرزندی نیز نظیر دکتر علیرضا بهشتی انتظار میرفت، که همانند پدرش با اسلام طالبانی مبارزه کند و توسط متحجرین و دشمنان پدرش بهاسارت درآید تا تاوان پدر را هم از او بستانند. بازداشت بیشرمانه فرزند مرحوم بهشتی در شبهای قدر ماه رمضان و بیحرمتیهایی که به او و خانوادهاش روا داشتهاند، امضای قطعی و روشنی برای قبول کودتا از سوی حکومت و تاخت و تاز اسلام طالبانی است.
بهراستی اگر افرادی نظیر طالقانی، بهشتی، مطهری و مفتح زنده بودند، چه کسی رهبری کشور را در دست داشت؟
مرحوم آیت الله دکتر بهشتی اولین فردی بود که در بهمن 57 از لزوم «جمهوری دموکراتیک اسلامی» سخن گفت. بهشتی بیش از هر کس دیگری از خطر تسلط تحجر و استبداد دینی در هراس بود. وی 5 سال در هامبورگ زندگی کرده و سراسر اروپا را از نزدیک دیده و با دموکراسی غربی هم آشنا بود.
بهشتی پس از بازگشت از اروپا در حالیکه از فاصله زیاد دروس حوزه با علوم روز دنیا و دور بودن آن از دموکراسی و گرایش آن به تحجر، بیمناک بود، با آقایان موسوی اردبیلی، مهدوی كنی و مرحوم باهنر، مركز تحقیقات اسلامی را تاسیس نمود و طرح «ایدئولوژی اسلامی برای نسل جوان» را با همكاری مرحوم مطهری آغاز نمود تا از این طریق بتواند این فاصلهها را کاهش دهد.
وی شاید جزو معدود افرادی بود که برای طلاب، کلاسهای آموزش زبان انگلیسی دایر کرد. همه تلاشهای بهشتی در راستای متحول کردن حوزه بود. وی در حین اقامت در اروپا بهاندازه کافی در مورد دوران حاکمیت کلیسا بر اروپا و برقراری انگیزاسیون و تفتیش عقاید و جنایت بهنام مذهب و معرفی پاپ در مقام نماینده خدا بر روی زمین، بهعنوان موجودی مقدس و فراقانونی و عاقبت استبداد مذهبی مسیحیت آگاهی یافته بود.
بهشتی همواره در جلسات خصوصیاش در دوران انقلاب و بعد از آن، روحانیت متحجر را بزرگترین خطر برای انقلاب و جمهوری اسلامی میدانست، در حالیکه سایرین دشمنان اصلی را کمونیستها و مجاهدین خلق میدانستند. بهشتی معتقد بود که مارکسیستها و مجاهدین خلق، قدرت انحراف انقلاب را ندارند ولی روحانیت متحجر میتواند بهراحتی انقلاب را از مسیر خود خارج نموده و در واقع نه تنها انقلاب، بلکه دین و مذهب را نیز در خطر جدی قرار دهد.
بهشتی و روحانیون خوشفکری نظیر او در اقلیت بودند و بههمین دلیل تلاش وی و مرحوم دکتر مفتح برای گنجانیدن کلمه «دموکراتیک» در عنوان جمهوری اسلامی بهجایی نرسید. در عین حال، در مدت کوتاهی که ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زنده بود، همواره بر علیه تحجر موضعگیری کرد.
در سال 58 در مجلس خبرگان قانون اساسی وقتی که بحث بر سر «اصل منع شکنجه» بود، آیتالله مشکینی در مقام مخالف «اصل منع شکنجه» و موافق با شکنجه گفت: «فرض کنید دشمنان انقلاب حضرت امام را بربایند، ما هم اطلاع داشته باشیم که کار چه دسته و گروهی است و اطلاع هم داشته باشیم که اگر سردسته این گروه را بگیریم و یکی- دو سیلی به او بزنیم محل مخفیکردن امام را لو خواهد داد، در این حال چه ایرادی دارد که یکی- دو سیلی هم بزنیم؟»
شهید بهشتی در پاسخ وی اظهار داشت: «حتی اگر فرض کنیم که مثال شما هم درست باشد، وقتی من و شمای قانوننویس یکی- دو سیلی را در جرایمی که امام و انقلاب را به خطر میاندازد مجاز اعلام کنیم، مطمئن باشید کسی که قرار است قانون را اجرا کند به کمتر از داغ و درفش در جرایم عادی و معمولی راضی نمیشود.» البته گذشت زمان نشان داد که اکنون کدام تفکر در جمهوری اسلامی حاکم شده است.
بهطرز عجیبی و در یک طرح بسیار ماهرانه و دقیق، همه روحانیونی که ضد تحجر بودند و از نظر شخصیتی و نفوذ اجتماعی در حدی بودند که بتوانند با ظهور و حاکمیت ارتجاع و اسلام طالبانی مقابله کنند از میان برداشته شدند، افرادی نظیر مطهری، مفتح، بهشتی، صدوقی، مدنی، ربانی شیرازی و دستغیب ترور شدند، در حالیکه افرادی نظیر مصباح، مشکینی، جنتی، یزدی و امامی کاشانی هیچگاه حتی تهدید به ترور هم نشدند.
روشن است که اگر وزنههای مهم روحانیت روشنفکر از بین برده شوند، این وزنههای روحانیت متحجر است که به قدرت رسیده و اداره امور را در دست خواهند گرفت. طرح ترور و حذف روحانیون خوشفکر و بهقدرت رسیدن مخالفین آنها، بهترین روش برای به نابودی کشاندن تفکر دینی، حذف دائمی مذهب و دچار نمودن اسلام به سرنوشت مسیحیت بود. طرز فکری که شکنجه را رد میکرد، جای خود را به طرز فکری داد که شکنجه را برای بقای حکومت ضروری میدانست.
از چنان پدری چون شهید بهشتی، فرزندی نیز نظیر دکتر علیرضا بهشتی انتظار میرفت، که همانند پدرش با اسلام طالبانی مبارزه کند و توسط متحجرین و دشمنان پدرش بهاسارت درآید تا تاوان پدر را هم از او بستانند. بازداشت بیشرمانه فرزند مرحوم بهشتی در شبهای قدر ماه رمضان و بیحرمتیهایی که به او و خانوادهاش روا داشتهاند، امضای قطعی و روشنی برای قبول کودتا از سوی حکومت و تاخت و تاز اسلام طالبانی است.
بهراستی اگر افرادی نظیر طالقانی، بهشتی، مطهری و مفتح زنده بودند، چه کسی رهبری کشور را در دست داشت؟
مؤمنی سه ماه است در وضعیتی اسفبار در زندان به سر میبرد
با گذشت نزدیک به هشتاد روز از بازداشت عبدالله مؤمنی، عضور شورای مرکزی و سخنگوی سازمان دانشآموختگان ایران(ادوار تحکیم وحدت)، هنوز هیچ خبری از آزادی وی و یا حتی اتهامات وارده به او و علت بازداشتاش به خانواده و وکیل وی داده نشدهاست. این در حالی است که اکنون بیش از سیوپنج روز است که مؤمنی هیچ گونه تماسی با خانوادهاش نداشته و وضعیت وخیم جسمی و روحی او در آخرین دیدار وی با خانوادهاش، سبب نگرانی فزاینده نسبت به وضعیت مومنی شدهاست.
به گزارش موج سبز آزادی، علی جمالی، عضو شورای مرکزی سازمان دانشآموختگان ایران، با ابراز نگرانی نسبت به وضعیت سخنگوی این سازمان در زندان اوین، در مورد علت این برخوردها از سوی نیروهای امنیتی با عبدالله مؤمنی، گفت:" متأسفانه این گونه برخوردها هیچگونه جنبه حقوقی و قضایی ندارد که بتوان برای آن دلیلی را جستجو کرد و صرفاً به تمایلات شخص قاضی و دستورات صادره از نهادهای امنیتی باز میگردد، بازداشت گسترده و غیرقانونی فعالان سیاسی و مطبوعاتی آن هم بدون هیچ دلیل موجه و قابل قبولی نشان میدهد که متأسفانه رفتارهای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران با موازین حقوقی قابل سنجش نیست. به طور مشخص در مورد آقای مؤمنی بیش از 35 روز از آخرین تماس ایشان میگذرد و مشخص نیست قاضی پرونده به چه دلیلی در طول این 35 روز ایشان را از بدیهیترین حقوقشان محروم کردهاست."
جمالی درباره پیگیریهای وکیل عبدالله مؤمنی و خانواد در مورد رسیدگی به پرونده وی میگوید:" مانند خانوادهها و وکلای دیگر زندانیان سیاسی، کوششهای آنها نیز تا کنون بینتیجه بودهاست، وکیل ایشان تا کنون موفق به مطالعه پرونده و ملاقات با ایشان نشدهاست. خانواده ایشان نیز پس از آخرین تماسی که 35 روز پیش با ایشان داشتهاند، اکنون در بیخبری کامل به سر میبرند و این موضوع باعث ایجاد نگرانی فراوان در نزد خانواده و دوستان ایشان شدهاست."
این عضو سابق دفتر تحکیم وحدت با شفاف خواندن عملکرد مؤمنی در طول سالهای فعالیتاش گفت:" هنوز هم پس از گذشت سه ماه علت بازداشت آقای مؤمنی برای ما محل سؤال است." وی میافزاید:" این که آقای مؤمنی و سازمان متبوع ایشان پس از سالها در انتخابات حضور مییابند و مردم را به شرکت در انتخابات تشویق میکنند و به رغم انتقادات فراوان میکوشند به شرایط موجود تن دهند و پس از آن نیز هیچگونه فعالیتی در جهت نقض قانون و ایجاد ناامنی انجام نمیدهند، ولی به ناگاه بازداشت شده و با شرایط بسیار اسفبار و نگرانکننده، 3 ماه را در زندان میگذرانند، موضوعی است که ما هنوز نتوانستهایم دلیل قابل قبولی برای آن بیابیم و ناچاریم مانند رفتارهای دیگر حاکمیت با استدلال " النصر بالرعب" آن را تحلیل کنیم."
جمالی با بیان اینکه علیرغم فشارهای مسئولان رده بالای نظام مبنی بر تعیین تکلیف بازداشتشدگان، هنوز هم خبری از رسیدگی به پرونده عبدالله مؤمنی و حضور وی در دادگاه نیست، این وضعیت را نگرانکننده خواند و گفت:" من گمان میکنم رفتارهای سیاسی آقای مؤمنی در طول چند ماه گذشته به گونهای بودهاست که حتی برای آوردن ایشان به دادگاه فرمایشی و نمایشی نیز دلیل موجهی در دست کودتاچیان وجود ندارد. از سوی دیگر این احتمال را نیز نمیتوان از ذهن دور کرد که ممکن است در پروژه فعلی تیم عملیاتی کودتا، آقای مؤمنی فعلاً جایی ندارد و باید منتظر بود و دید در روزهای آینده چه اتفاقاتی رخ میدهد." وی با اشاره به وضعیت بد جسمی و روحی عبدالله مؤمنی در تنها دیدار وی با خانوادهاش گفت:" من اصلاً تمایل ندارم به احتمالات بدتر بیاندیشم و تلاش میکنم خود را قانع کنم که عدم حضور عبدالله در دادگاه هیچ ارتباطی به وضعیت جسمی و روحی او ندارد."
دبیر کمیته سیاسی سازمان دانشآموختگان در مورد مراسم افطاری این سازمان در مقابل زندان اوین در هفته گذشته نیز به خبرنگار ما گفت:" ما تصمیم گرفتیم پس از 15 روز از شروع ماه مبارک رمضان روزههای خود را در کنار دوستان دربندمان و در کنار دیوارهای زندان اوین افطار کنیم. ولی متأسفانه همین مراسم ساده نیز برای حکومت کودتا قابل تحمل نبود و ما و خانواده زندانیان با زبان روزه مورد هجوم و هتاکی مأموران انتظامی و امنیتی قرار گرفتیم. ما به چشم خود دیدیم که عوامل کودتا چگونه به آموزههای دینی مسلمانان در مورد حرمت روزهداران و ثواب افطار نمودن پشت پا زده و اوامر اربابان خود را بیرحمانه اجرا میکنند. پس از این اتفاق ما و حدود 50 نفر از خانوادههایی که دعوت سازمان را پذیرفتهبودند، اندکی دورتر از زندان رفته و در حاشیه اتوبان روزه خود را افطار کردیم تا جلوهای دیگر از رفتارهای علوی نظام اسلامی بر همگان روشن گردد."
به گزارش موج سبز آزادی، علی جمالی، عضو شورای مرکزی سازمان دانشآموختگان ایران، با ابراز نگرانی نسبت به وضعیت سخنگوی این سازمان در زندان اوین، در مورد علت این برخوردها از سوی نیروهای امنیتی با عبدالله مؤمنی، گفت:" متأسفانه این گونه برخوردها هیچگونه جنبه حقوقی و قضایی ندارد که بتوان برای آن دلیلی را جستجو کرد و صرفاً به تمایلات شخص قاضی و دستورات صادره از نهادهای امنیتی باز میگردد، بازداشت گسترده و غیرقانونی فعالان سیاسی و مطبوعاتی آن هم بدون هیچ دلیل موجه و قابل قبولی نشان میدهد که متأسفانه رفتارهای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران با موازین حقوقی قابل سنجش نیست. به طور مشخص در مورد آقای مؤمنی بیش از 35 روز از آخرین تماس ایشان میگذرد و مشخص نیست قاضی پرونده به چه دلیلی در طول این 35 روز ایشان را از بدیهیترین حقوقشان محروم کردهاست."
جمالی درباره پیگیریهای وکیل عبدالله مؤمنی و خانواد در مورد رسیدگی به پرونده وی میگوید:" مانند خانوادهها و وکلای دیگر زندانیان سیاسی، کوششهای آنها نیز تا کنون بینتیجه بودهاست، وکیل ایشان تا کنون موفق به مطالعه پرونده و ملاقات با ایشان نشدهاست. خانواده ایشان نیز پس از آخرین تماسی که 35 روز پیش با ایشان داشتهاند، اکنون در بیخبری کامل به سر میبرند و این موضوع باعث ایجاد نگرانی فراوان در نزد خانواده و دوستان ایشان شدهاست."
این عضو سابق دفتر تحکیم وحدت با شفاف خواندن عملکرد مؤمنی در طول سالهای فعالیتاش گفت:" هنوز هم پس از گذشت سه ماه علت بازداشت آقای مؤمنی برای ما محل سؤال است." وی میافزاید:" این که آقای مؤمنی و سازمان متبوع ایشان پس از سالها در انتخابات حضور مییابند و مردم را به شرکت در انتخابات تشویق میکنند و به رغم انتقادات فراوان میکوشند به شرایط موجود تن دهند و پس از آن نیز هیچگونه فعالیتی در جهت نقض قانون و ایجاد ناامنی انجام نمیدهند، ولی به ناگاه بازداشت شده و با شرایط بسیار اسفبار و نگرانکننده، 3 ماه را در زندان میگذرانند، موضوعی است که ما هنوز نتوانستهایم دلیل قابل قبولی برای آن بیابیم و ناچاریم مانند رفتارهای دیگر حاکمیت با استدلال " النصر بالرعب" آن را تحلیل کنیم."
جمالی با بیان اینکه علیرغم فشارهای مسئولان رده بالای نظام مبنی بر تعیین تکلیف بازداشتشدگان، هنوز هم خبری از رسیدگی به پرونده عبدالله مؤمنی و حضور وی در دادگاه نیست، این وضعیت را نگرانکننده خواند و گفت:" من گمان میکنم رفتارهای سیاسی آقای مؤمنی در طول چند ماه گذشته به گونهای بودهاست که حتی برای آوردن ایشان به دادگاه فرمایشی و نمایشی نیز دلیل موجهی در دست کودتاچیان وجود ندارد. از سوی دیگر این احتمال را نیز نمیتوان از ذهن دور کرد که ممکن است در پروژه فعلی تیم عملیاتی کودتا، آقای مؤمنی فعلاً جایی ندارد و باید منتظر بود و دید در روزهای آینده چه اتفاقاتی رخ میدهد." وی با اشاره به وضعیت بد جسمی و روحی عبدالله مؤمنی در تنها دیدار وی با خانوادهاش گفت:" من اصلاً تمایل ندارم به احتمالات بدتر بیاندیشم و تلاش میکنم خود را قانع کنم که عدم حضور عبدالله در دادگاه هیچ ارتباطی به وضعیت جسمی و روحی او ندارد."
دبیر کمیته سیاسی سازمان دانشآموختگان در مورد مراسم افطاری این سازمان در مقابل زندان اوین در هفته گذشته نیز به خبرنگار ما گفت:" ما تصمیم گرفتیم پس از 15 روز از شروع ماه مبارک رمضان روزههای خود را در کنار دوستان دربندمان و در کنار دیوارهای زندان اوین افطار کنیم. ولی متأسفانه همین مراسم ساده نیز برای حکومت کودتا قابل تحمل نبود و ما و خانواده زندانیان با زبان روزه مورد هجوم و هتاکی مأموران انتظامی و امنیتی قرار گرفتیم. ما به چشم خود دیدیم که عوامل کودتا چگونه به آموزههای دینی مسلمانان در مورد حرمت روزهداران و ثواب افطار نمودن پشت پا زده و اوامر اربابان خود را بیرحمانه اجرا میکنند. پس از این اتفاق ما و حدود 50 نفر از خانوادههایی که دعوت سازمان را پذیرفتهبودند، اندکی دورتر از زندان رفته و در حاشیه اتوبان روزه خود را افطار کردیم تا جلوهای دیگر از رفتارهای علوی نظام اسلامی بر همگان روشن گردد."
اشتراک در:
پستها (Atom)