تا مگر کی بتوان رنگ بر این ننگ زدن

عیار:





تا مگر کی بتوان رنگ بر این ننگ زدن؟


با عیالان خدا صحبت از جنگ زدن؟







بر سر منبر دین صحبت از آن پاکی ها


و به خلوت به دو گیسوی زنان چنگ زدن؟





تا مگر کی بتوان گفت حرامست مخور,


بعد با نا کس و کس باده ی گلرنگ زدن؟





گر دو صد کیسه ی پر نامه ی تجویز خری


راز خود فاش کند, چایی پر رنگ زدن





نیک گفتی که بر این شیشه ی دل خدشه مکن


پس دگر چیست همی شیشه ی بر سنگ زدن؟





مر نگفتی که تو گر مال تو را نیست خرید


می نباید به متاع دگران انگ زدن؟





پس چرا می نشود کرد به دور از تهمت


زندگی, بی بله قربانِ هماهنگ زدن؟





گو نگفتست محمد که نماند ملکی


با ستم؟گوش بکن, ظلم, نه آهنگ زدن!





گو نگفتست که کار بترین امت من


رعب انداختن و تکیه بر اورنگ زدن؟





پس چگونست که در مملکت ای مجتهدان


جرم دارد نفسی ناله ی فرهنگ زدن؟





دعوت >>عیار<< مکن بدعت مذهب را بین


می حرامست, به جا خون دل تنگ زدن!





دین ما هرچه بود نیک تر از مال شماست


لا اقل نیست در او خدعه و نیرنگ زدن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر