تمام جاده را مه گرفته و نم باران که با صدای استاد شجریان عجین شده، حال و هوای تو را زنده میکند در روزهای بارانی سفرهامان. آن روزها فقط وقتی تو رانندگی میکردی آرامش داشتم و نمیترسیدم از زوزه کامیونها، این روزها اما یاد گرفتم چشمهام رو ببندم و به روزهای سبز و پر امید آینده فکر کنم.
ضبط صوت هنوز میخواند: بلبل پر بسته ز کنج قفس در آ...
به یاد آخرین تصویری که از تو دیدم میافتم، مردانه و محکم تکیه زده بودی بر صندلی قرمز دادگاه و به ریشخند گرفته بودی نوشتههایی که به دست داشتی واعترافنامه می خواندندش. آن روز چقدر به خود بالیدم از دیدنت در کنار تمام قهرمانهای زندگیم. عاشق ان عکست شدم که با بهزاد نبوی از خنده ریسه رفتهاید و مامور کناریت خون خونش را میخورد از آرامشت.
ظلم ظالم، جور صیاد، آشیانهم داده بر باد...
تو اما نگران نباش که آشیانه ما با این طوفانها به باد نخواهد رفت. ما هر کدام ستونهایی شدهایم زیر سقفی که تو ساخته بودی. ما هر کدام سقفی شدهایم برای حفاظت از سایهای که بر سرمان گذارده بودی. آنقدر محکم میایستیم تا تو برگردی، که اعتقاد داریم ظلم متزلزل ترین صفت انسان است و روزی خواهد آمد که تو سرافراز از راهی که رفتهای به جمع ما که سربلندیم از ایمان به راه تو، پرغرور و مستانه لبخند میزنیم به تمام کسانی که این روزها به خطا میپندارند جور و فساد ابدیست.
اگر آنها تاریخ نخواندهاند، ما خواندهایم. اگر آنها بشارتها و تنذیرهای قرآن را فراموش کردهاند ما این روزها هر لحظه با آن زیستهایم. اگر آنها چشمانشان را بستهاند و مردم را خس و خاشاک میبینند و گوشهایشان را نه با پنبه که با شمع مذاب پر کردهاند که نشنوند شعارها و اعتراضهای مردم را، ما میبینیم و میشنویم راهپیماییها و شعارهای این روزهایشان را.
اگر آنها میخواهند معترضان را اسراییلی ببینند و نادیده بگیرند جفایی که درحق آنها میشود، بگذار راحت باشند خدای ما که مانند خدای آنها لای کتاب و جانماز نخفته، خدای ما هر روز مطمئنتر از قبل از حضور سبزش در دلمان، نفس میکشد.
گفته بودی من اینجا در سلولم زندگی میکنم بی انتظار از آزادی. گفته بودی با قرآن و نماز و ورزش چنان مانوسی که سختیهای زندان برایت قابل تحمل شده است. پس ما هم با آرامش و ایمان منتظرت میمانیم. بگذار فکر کنند اگر زنگ نزنی ما میشکنیم. بگذار گمان کنند اگر به ما ملاقات ندهند تحمل تو تمام میشود. بگذار خیال کنند دلتنگی امانمان را می برد. یا حتی بگذار فکر کنند ما بی خیالیم و تو در توهم. بگذار تولد تو هم مثل تولد مامان بی تو برگزار شود. بگذار هر روز بیشتر آزارمان دهند و حتی جلوی نامه دادنمان را هم بگیرند و با هر نگارش سطر فشاری اضافه کنند بر تو یا ما.
با رویش ناگزیر جوانه ها که نمی توانند مقابله کنند. بگذار لبخند بزنند و مستی کنند که ما باور داریم بامداد شب شراب خماریست. بگذار هر که هر چه می خواهد بگوید مهم آن است که تو نشکنی و ما خرد نشویم و هر لحظه اعتقادمان به 70 حمدی که مامان هر روز برای استقامتت می خواند بیشتر شود. و بگذار شجریان بخواند: مرغ بیدل! شرح هجران مختصر کن...
ما را خیالی نیست که این روزها شیرین ترین هجران روزگارمان را مزه مزه میکنیم.
مصطفی تاجزاده: مشکلی برای مصاحبه ندارم، اما فقط حرفهای خودم را میزنم
به گفته عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، تاجزاده همچنان در انفرادی نگهداری میشود و بازپرس پرونده گفته است که مراحل پرونده او هنوز به اتمام نرسیده است. وی تاکید کرد: "تاجزاده نسبت به اتفاقات و جریانات پس از انتخابات در کشور کاملا بیاطلاع بود و گفت که از سه روز پیش روزنامه کیهان در اختیار او قرار دادهاند."
به گزارش پایگاه خبری پارلماننیوز، فخرالسادات محتشمیپور با همسر خود مصطفی تاجزاده عضو ارشد سازمان مجاهدین اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی، پیش از ظهر امروز در زندان اوین به مدت یک ساعت ملاقات حضوری داشته است. وی درخصوص جزئیات این ملاقات گفت: "صبح امروز به همراه دخترم پس از صد و چند روز امکان ملاقات حضوری با همسرم را یافتیم. در مدت 103 روز بازداشت تاجزاده، تنها دوبار به ایشان اجازه تلفن به خانواده داده شده بود، با تغییر دادستان، درخواست رسمی برای ملاقات با همسرم را دادم که مورد موافقت قرار گرفت و امروز موفق به دیدار ایشان شدیم."
محتشمیپور افزود: "ما این موافقت را یک گام مثبت تلقی میکنیم، هرچند که گویا قرار است حقوق حقه ما را اینگونه به صورت قطرهچکانی بدهند. مصطفی خیلی خوب بود، من نگران وضعیت سلامتی او بودم که امروز آقایان اطمینان خاطر دادند رفتارشان برادرانه است و من هم از این رفتار برادرانه تشکر کردم."
به گفته عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، تاجزاده همچنان در انفرادی نگهداری میشود و بازپرس پرونده گفته است که مراحل پرونده او هنوز به اتمام نرسیده است. وی تاکید کرد: "تاجزاده نسبت به اتفاقات و جریانات پس از انتخابات در کشور کاملا بیاطلاع بود و گفت که از سه روز پیش روزنامه کیهان در اختیار او قرار دادهاند."
محتشمیپور درپاسخ به این سئوال که آیا هنوز از تاجزاده بازجویی میشود، گفت: "خیر، بازجوییها مدتهاست که تمام شده و طبق قانون پرونده باید به دادگاه برود اما بازپرس عنوان میکند مراحل تحقیق تمام نشده است. تاکنون هرچه مدارک یا اسناد علیه ایشان میخواستند باید جمع کرده باشند، مصطفی گفته که مرتضوی از او خواسته بوده مصاحبه کند و حرفهایی را بزند اما او گفته من مشکلی برای مصاحبه ندارم، اما فقط حرفهای خودم را میزنم."
وی با آرزوی آزادی همه بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات گفت: "نگران بازداشتهای اخیر بخصوص بازداشت خانمها و جوانان هستیم و نمیدانیم این مسایل چقدر بهم ارتباط دارند. امیدواریم با تدبیر و درایت دلسوزان نظام هرچه زودتر این مسایل جمع شود و آرامش به جامعه برگردد."
به گزارش پایگاه خبری پارلماننیوز، فخرالسادات محتشمیپور با همسر خود مصطفی تاجزاده عضو ارشد سازمان مجاهدین اسلامی و جبهه مشارکت ایران اسلامی، پیش از ظهر امروز در زندان اوین به مدت یک ساعت ملاقات حضوری داشته است. وی درخصوص جزئیات این ملاقات گفت: "صبح امروز به همراه دخترم پس از صد و چند روز امکان ملاقات حضوری با همسرم را یافتیم. در مدت 103 روز بازداشت تاجزاده، تنها دوبار به ایشان اجازه تلفن به خانواده داده شده بود، با تغییر دادستان، درخواست رسمی برای ملاقات با همسرم را دادم که مورد موافقت قرار گرفت و امروز موفق به دیدار ایشان شدیم."
محتشمیپور افزود: "ما این موافقت را یک گام مثبت تلقی میکنیم، هرچند که گویا قرار است حقوق حقه ما را اینگونه به صورت قطرهچکانی بدهند. مصطفی خیلی خوب بود، من نگران وضعیت سلامتی او بودم که امروز آقایان اطمینان خاطر دادند رفتارشان برادرانه است و من هم از این رفتار برادرانه تشکر کردم."
به گفته عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، تاجزاده همچنان در انفرادی نگهداری میشود و بازپرس پرونده گفته است که مراحل پرونده او هنوز به اتمام نرسیده است. وی تاکید کرد: "تاجزاده نسبت به اتفاقات و جریانات پس از انتخابات در کشور کاملا بیاطلاع بود و گفت که از سه روز پیش روزنامه کیهان در اختیار او قرار دادهاند."
محتشمیپور درپاسخ به این سئوال که آیا هنوز از تاجزاده بازجویی میشود، گفت: "خیر، بازجوییها مدتهاست که تمام شده و طبق قانون پرونده باید به دادگاه برود اما بازپرس عنوان میکند مراحل تحقیق تمام نشده است. تاکنون هرچه مدارک یا اسناد علیه ایشان میخواستند باید جمع کرده باشند، مصطفی گفته که مرتضوی از او خواسته بوده مصاحبه کند و حرفهایی را بزند اما او گفته من مشکلی برای مصاحبه ندارم، اما فقط حرفهای خودم را میزنم."
وی با آرزوی آزادی همه بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات گفت: "نگران بازداشتهای اخیر بخصوص بازداشت خانمها و جوانان هستیم و نمیدانیم این مسایل چقدر بهم ارتباط دارند. امیدواریم با تدبیر و درایت دلسوزان نظام هرچه زودتر این مسایل جمع شود و آرامش به جامعه برگردد."
پاسخ علیرضا بهشتی شیرازی به احمد توکلی
«متولیان امور» از قرار زورشان به همه چیز و همه کس می رسد جز واقعیت. تنها واقعیت است که پشت آنان را به خاک میمالد.
در پی نگارش نامهای از سوی دکتر احمد توکلی خطاب به مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی، سیدعلیرضا بهشتی شیرازی، سردبیر روزنامه کلمه سبز در نامهای به موارد مطرح شده در این نامه پاسخ داد.
به گزارش پایگاه خبری پارلماننیوز، این نامه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای دكتر احمد توكلی در نامهای خطاب به مهندس موسوی و حجت الاسلام و المسلمین خاتمی آنان را به قدرتطلبی و تخطی از خط امام متهم كرده است. او در این نامه ادعا می كند امام در زمان جنگ با سیاستهای دولت مخالف بودند و به خاطر وجود دشمن خارجی آن را تحمل میكردند. از دیگر سخنان قابل توجه در این نامه عبارتی است كه پیش درآمد خبری سایت الف را شکل میدهد: « گویا میخواهید حاكمیت را به برخورد با خود بكشانید. تردیدی نیست كه معارضه چیزی جز خیانت به امام، انقلاب، اسلام، مردم و ایران نیست. تصمیم به بازگشت بگیرید.» با این حال به عنوان كسی كه دوبار این نامه را خواندم هیچیك از عبارات فوق را جان كلام نیافتم. در نامه ایشان جان كلام این است كه آقای موسوی و آقای خاتمی چرا جلوی شعارهای ساختارشکنانه طرفدارانشان را نمیگیرند.
آقای توكلی! امروز كسانی هستند كه شما بتوانید آنان را به این خاطر مورد مواخذه قرار دهید. تصور كنید كه این افراد به خواستههای دوستان شما تن می دادند، تسلیم میشدند و به حق ملت خیانت میكردند. در آن صورت اینک از چه كسانی انتظار داشتید مردم را به خویشتنداری دعوت كنند؟ كشور قطعا در شرایطی خوبی به سر نمیبرد. شعارهایی كه در نامه خود به آنها اشاره كردهاید یقینا مورد علاقه و توصیه كسانی كه برایشان نامه نوشتهاید نیست. آیا به صرف اعلام برائت آنان نگرانی شما رفع میشود؟ آنان حتما این كار را خواهند كرد، و مطمئنا این اقدام آنان صورت مسئله را از میان نخواهد برد، اگر نتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به حاکمانشان را باز پس بیاورد.
آیا فکر نمیکنید برای تامین چنین هدف مهمی متولیان امور هم وظایفی دارند؟ وظایفی که خود باید بار سنگین آن را بردارند؟ و لا تزر وازرة وزر اخری و ان تدع مثقلة الی حملها لا یحمل منه شی و لو کان ذا قربی. و هیچ باربردارندهای بار دیگری را بر نمیدارد و اگر دیگری را به برداشتن بار سنگین خود فراخواند، چیزی از آن برنخواهد داشت، اگرچه خویشاوند باشد.
آقای توکلی! موسوی و خاتمی جایی نرفتهاند كه لازم باشد برگردند. آنها به خط امام پشت نكردهاند. آنها به جمهوری اسلامی، حتی پس از رویدادهای تلخ این چند ماه، پایبندند، زیرا آن را قابل اصلاح و غیر آن را موجد هزینههای سنگین و غیرقابل تحمل برای كشور میدانند. ضایعات این چندماهه، حتی حرکات عصبی گروهی از راهپیمایان در روز قدس، نتیجه خطاهای پی در پی متولیان امور است .
متولیان امور!؟ مشکل امروز ما این است که کسی آنان را نمی شناسد. این روزها وقتی از دوستانی که در رسانه ملی مشغول به کارند به خاطر رفتارهای صدا و سیما گله میکنیم میگویند مگر ما تصمیمگیر هستیم؟ سپس رهبری هم در نماز عید از شبههافکنیهایی که در این رسانه انجام گرفته است انتقاد میکنند. پس چه کسی دارد این کارها را انجام می دهد؟ مشابه همین وضعیت را در قوه قضائیه ببینید. وقتی برای قاضی استدلالهای محکمهپسند ارائه میکنی در جواب میگوید مگر دست من است؟ سپس معلوم میشود رئیس قوه قضائیه هم تیغ برایی ندارد. مقام معظم رهبری هم که مخالفت خود را با برخی از مهمترین خطاهای انجام گرفته در دادگاههای اخیر اعلام کردهاند. پس چه کسی دارد این کارها را انجام میدهد؟
وقتی با دوستان سپاهی صحبت می کنی می گویند دل ما بیشتر از شما خون است. «آیا خیال می کنید پاسدارها بیرون از همین جامعه و جدا از همین مردم زندگی می کنند؟ نمی دانیم جواب بچه هایمان را چه باید بدهیم.» پس چه کسی دارد این کارها را انجام می دهد؟ پس از سه ماه هنوز معلوم نیست چه کسانی به کوی دانشگاه حمله کردهاند. رهبری این عمل را محکوم کردهاند. نیروی انتظامی از آن تبری میجوید. مجلس در به در دنبال عوامل این ماجرا میگردد. هیچکس آنها را نمیشناسد. هیچکس نمیداند از فرماندهان و سازماندهندگان حوادث تلخی که بر کشور گذشت باید با چه عنوانی نام ببرد. ما اجمالا نامشان را گذاشتهایم «متولیان امور»؛ متولیان اشتباهات این چند ماهه .
اشتباهات این چند ماهه محصول رفتار کسانی است که تصور میكنند اگر یك امر موهوم را ده بار با صدای بلند و اعتماد به نفس كافی فریاد بزنند آن امر موهوم به واقعیت تغییر ماهیت میدهد و چون این تغییر ماهیت صورت نمی پذیرد همواره به دنبال مقصر هستند. از نظر آنها تقصیر همیشه در یک جایی بیرونی قرار دارد؛ بیرون از مرزها، بیرون از نظام، بیرون از حلقه خودیها، بیرون از جلسه تصمیمگیریها، بیرون از هر جایی که آنها هستند؛ از نظر آنها همه متهم به خیانت و ارتباط با اجنبی و جیرهخواری و هر اتهام دمدستی و نخنمای دیگر هستند، همه به جز خودشان و در الصاق این اتهامات استثنایی جز خودشان وجود ندارد. اگر باور نمیکنید، تا فردا صبر کنید.
آنها کسانی هستند که از حرمت شکنی تغذیه میکنند. در این خطیئه برایشان هیجانی هست که جانشان را تازه میکند. آنها به این کار اعتیاد پیدا کردهاند؛ با دلیل و بیدلیل سراغش میروند و زیادهروی در این اعتیاد را هر روز بیشتر میکنند. لا یرقبون فی مومن الا و لا ذمة در مورد هیچ مومنی نه معیارهای خویشاوندی و نه اصول عهد و پیمان را رعایت نمیکنند. آیا کسانی که حرمت خاندان امام را میشکنند حرمت دیگری را رعایت خواهند کرد. آنها برای اینگونه حرمتشکنیها حتی به دنبال بهانه مناسب هم نیستند؛ بیبهانه و بیمقدمه و بدون رعایت حداقل ظواهر این کار را انجام میدهند. مقاله مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی را در سایت رسمی این موسسه مطالعه کنید و ببینید آیا امام حسین (ع) را با منطق همین مقاله نکشتند؟
«معیار امام راحل مبنی بر " حال فعلی افراد " برای ارزیابی میزان پایبندی خوشسابقهها به اصول و آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی ، قطعا" شامل حال اعضای خانواده و بستگان خود ایشان نیز میشود، زیرا اگر به فرموده امام "حفظ نظام از اوجب واجبات است " ، بنابر این در صورت غفلت یا کژتابی افراد مورد احترام نسبت به آرمانهای اصیل انقلاب و نظام ، نمیتوان حرمت آنها را بر حیثیت و اعتبار نظام - که خونبهای هزاران شهید و مرهون ایثارگری جوانان فداکار و گمنام این سرزمین است - مقدم و مرجح دانست». ان الحسین خرج عن دین جده فدمه هدر. حسین از دین جدش خارج شده است پس خونش را باید ریخت. «متولیان امور» از قرار زورشان به همه چیز و همه کس می رسد جز واقعیت. تنها واقعیت است که پشت آنان را به خاک میمالد.
اینک صد روز است که جامعه ما صحنه اجرای تدابیر پرهزینه آنان است. آیا امروز بحران عمیقتر است یا سه ماه پیش؟ آیا در جمعه سبز که نه تهدیدی در کار بود و نه تلاقی چند تعطیلی متوالی مردم را به سفر آخر تابستان تشویق میکرد معترضین به نتایج انتخابات پرشمارتر به خیابان آمدند یا در روز قدس؟ کاملا پیداست که هیچکدام از راه حلهای «متولیان امور» فایدهای به همراه نداشته است. آیا وقت آن نرسیده است که دیگر به تحلیلهای مالیخوالیایی آنان اعتماد نشود و فرماندهی همه چیز کشور از دست آنان خارج گردد؟
واقعیت آن است که اینان هیچ تحلیل درستی از شرایط جامعه ندارند .آنها واقعا خیال میکنند اگر مهندس موسوی در روز 23 خرداد به وقایع غمبار صورت گرفته در انتخابات اعترض نمیكرد آب از آب تكان نمیخورد و هیچ از هیچ تغییر نمیكرد.
ما قانع نیستیم كه چرا باید حق اعتراض،.......... از مردم سلب شود یا کسی حق داشته باشد این اعتراض آنان را تشویش اذهان عمومی بنامند. 1400 سال پیش در محكمهای كه قاضی آن خود خلیفه بود حكمی بر علیه فاطمه زهرا (س) صادر شد كه ایشان به آن اعتراض كرد و 14 قرن است كه هنوز ما داریم به این حكم اعتراض میكنیم. نه در آن زمان و نه در ادوار پس از آن كسی این اعتراض را تشویش اذهان عمومی ننامید؛ مگر آن كه از این پس جمهوری اسلامی به قاعده وحدت رویه قضایی این كار را بكند.
با این حال مسئله ما فعلا این نیست. حتی اگر مهندس موسوی هم اعتراض نمیكرد، مردم به آنچه در انتخابات روی داد اعتراض میكردند. واقعیت این است كه تظاهرات عظیم روز 25 خرداد با منابع اعطایی بنیاد سوروس و به دست كسانی كه از چند روز قبل در زندان به سر میبردند سازماندهی نشد، بلکه این مردم بودند که به صورت خودجوش این رویداد تاریخی را رقم زدند. در روز 25 خرداد از چندین طریق به دفتر مهندس موسوی پیغام رسید که نیروهای ضدشورش با حاضران در تظاهرات .............برخورد خواهند كرد و مسئولیت خون این عده به گردن اوست، از این رو دكتر بهزادیان رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی رسما در سایت قلم اعلام كرد چون مجوز لازم صادر نشده است راهپیمایی برگزار نخواهد شد.
روز دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 2 بعدازظهر تعداد قابلتوجهی از دوستان مهندس موسوی در دفتر او جمع شده بودند و به او اصرار میكردند به خیابان نرود، زیرا با توجه به اطلاعیهای که از سوی آقای بهزادیان منتشر شده است تنها تعداد کمی از کسانی که از لغو تظاهرات بیاطلاعند خواهند آمد و قاعدتا برای زهر چشم گرفتن از دیگران، این عده بهشدت سركوب میشوند و جان هرکسی که به میانشان برود هم در معرض خطر قرار میگیرد. اتفاقا آن روز تنها استدلال مهندس موسوی برای حضوردر خیابان این بود كه در چنین شرایطی نمیتواند مردم را تنها بگذارد، شاید حضورش هزینه سركوب را بالا ببرد و از شدت آن كم كند. علیرغم تمامی این پیشبینیها آن جمعیت عظیم در صحنه حاضر شد. واقعیت اینهاست.
واقعیت این است که اگر موسوی نبود اتفاقی که اینک پس از سه ماه در ابعادی محدود رخ داده و آقای دکتر احمد توکلی این همه از آن نگران است، همان روز اول روی میداد. این موسوی بود که اجازه نداد مردم در دام تبلیغات کسانی بیفتند که میخواستند اسلام را به خطاهای «متولیان امور» متهم کنند. این او بود که جوانان را با منطق انقلاب آشنا کرد و به آنان نشان داد همچنان میتوانند با تکیه بر میراث پدران شهیدشان حقوق مسلم خود را با کمترین هزینه استیفا کنند.
در روز قدس شعارهایی داده شده و اینک مهندس میرحسین موسوی و حجتالاسلام و المسلمین خاتمی از سوی آقای توکلی به این خاطر مورد مواخذه قرار دارند. آیا این مواخذه به حق است؟
اولا گزارشهایی که ما از افراد حاضر در صحنه به دست آوردهایم نشان میدهد شعارهایی که آقای توکلی در نامه خود آورده و صدا و سیما با آب و تاب رویش کار کرده شعارهای اصلی راهپیمایان نبوده است. ثانیا همان عده قلیل هم از روی عصبانیت و نه به عنوان یک سیاست راهبردی این شعارها را سر میدادند.
أیا صدا و سیما انبوه سبزها را ندید؟ به راستی اگر ادعای صدا و سیما درست باشد و این تعداد از مردم ما هوادار اسرائیل باشند دیگر چه چیز از نظام باقی میماند؟!
اگر جوانی عصبانی شود و بر روی دیواری شعار ..... بنویسد وظیفه شهرداری چیست؟ آیا باید آن را پاک کند یا از آن عکس بگیرد و در صفحه اول روزنامه به چاپ برساند؟ هیچ معلوم هست که صدا و سیما چه کار دارد میکند؟ دیگر لازم نیست تا فردا صبرکنید؛ «متولیان امور» حرمت شکنی از استثنائات را از دیروز شروع کردهاند.
حتی برای نظامهایی که در بحران به سر نمیبرند عاقلانه است همواره به روزی که اعتماد مردم را از دست بدهند بیندیشند. اگر واقعا آن جمعیت عظیم چنین شعارهایی را با اعصاب آرام و به عنوان یک تصمیم سر داده بود تکلیف چه بود؟ از موسوی که او را با این
الفاظ مورد خطاب و مواخذه قرار میدهید انتظار دارید در کدام فضا و با کدام رسانه از بروز چنین شرایطی پیشگیری کند. آیا این او بود که مردم را به سوی شبکههای ماهوارهای بیگانه گسیل کرد یا دوستان شما بودند؟ آقای توکلی! انصاف بدهید. وجدانتان را قاضی کنید و در خلوتی صادقانه و مسئولانه با خود این پرسش را پاسخ بدهید که به راستی چه کسی باید از راه خطایی که رفته است باز گردد؟
در پی نگارش نامهای از سوی دکتر احمد توکلی خطاب به مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی، سیدعلیرضا بهشتی شیرازی، سردبیر روزنامه کلمه سبز در نامهای به موارد مطرح شده در این نامه پاسخ داد.
به گزارش پایگاه خبری پارلماننیوز، این نامه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای دكتر احمد توكلی در نامهای خطاب به مهندس موسوی و حجت الاسلام و المسلمین خاتمی آنان را به قدرتطلبی و تخطی از خط امام متهم كرده است. او در این نامه ادعا می كند امام در زمان جنگ با سیاستهای دولت مخالف بودند و به خاطر وجود دشمن خارجی آن را تحمل میكردند. از دیگر سخنان قابل توجه در این نامه عبارتی است كه پیش درآمد خبری سایت الف را شکل میدهد: « گویا میخواهید حاكمیت را به برخورد با خود بكشانید. تردیدی نیست كه معارضه چیزی جز خیانت به امام، انقلاب، اسلام، مردم و ایران نیست. تصمیم به بازگشت بگیرید.» با این حال به عنوان كسی كه دوبار این نامه را خواندم هیچیك از عبارات فوق را جان كلام نیافتم. در نامه ایشان جان كلام این است كه آقای موسوی و آقای خاتمی چرا جلوی شعارهای ساختارشکنانه طرفدارانشان را نمیگیرند.
آقای توكلی! امروز كسانی هستند كه شما بتوانید آنان را به این خاطر مورد مواخذه قرار دهید. تصور كنید كه این افراد به خواستههای دوستان شما تن می دادند، تسلیم میشدند و به حق ملت خیانت میكردند. در آن صورت اینک از چه كسانی انتظار داشتید مردم را به خویشتنداری دعوت كنند؟ كشور قطعا در شرایطی خوبی به سر نمیبرد. شعارهایی كه در نامه خود به آنها اشاره كردهاید یقینا مورد علاقه و توصیه كسانی كه برایشان نامه نوشتهاید نیست. آیا به صرف اعلام برائت آنان نگرانی شما رفع میشود؟ آنان حتما این كار را خواهند كرد، و مطمئنا این اقدام آنان صورت مسئله را از میان نخواهد برد، اگر نتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به حاکمانشان را باز پس بیاورد.
آیا فکر نمیکنید برای تامین چنین هدف مهمی متولیان امور هم وظایفی دارند؟ وظایفی که خود باید بار سنگین آن را بردارند؟ و لا تزر وازرة وزر اخری و ان تدع مثقلة الی حملها لا یحمل منه شی و لو کان ذا قربی. و هیچ باربردارندهای بار دیگری را بر نمیدارد و اگر دیگری را به برداشتن بار سنگین خود فراخواند، چیزی از آن برنخواهد داشت، اگرچه خویشاوند باشد.
آقای توکلی! موسوی و خاتمی جایی نرفتهاند كه لازم باشد برگردند. آنها به خط امام پشت نكردهاند. آنها به جمهوری اسلامی، حتی پس از رویدادهای تلخ این چند ماه، پایبندند، زیرا آن را قابل اصلاح و غیر آن را موجد هزینههای سنگین و غیرقابل تحمل برای كشور میدانند. ضایعات این چندماهه، حتی حرکات عصبی گروهی از راهپیمایان در روز قدس، نتیجه خطاهای پی در پی متولیان امور است .
متولیان امور!؟ مشکل امروز ما این است که کسی آنان را نمی شناسد. این روزها وقتی از دوستانی که در رسانه ملی مشغول به کارند به خاطر رفتارهای صدا و سیما گله میکنیم میگویند مگر ما تصمیمگیر هستیم؟ سپس رهبری هم در نماز عید از شبههافکنیهایی که در این رسانه انجام گرفته است انتقاد میکنند. پس چه کسی دارد این کارها را انجام می دهد؟ مشابه همین وضعیت را در قوه قضائیه ببینید. وقتی برای قاضی استدلالهای محکمهپسند ارائه میکنی در جواب میگوید مگر دست من است؟ سپس معلوم میشود رئیس قوه قضائیه هم تیغ برایی ندارد. مقام معظم رهبری هم که مخالفت خود را با برخی از مهمترین خطاهای انجام گرفته در دادگاههای اخیر اعلام کردهاند. پس چه کسی دارد این کارها را انجام میدهد؟
وقتی با دوستان سپاهی صحبت می کنی می گویند دل ما بیشتر از شما خون است. «آیا خیال می کنید پاسدارها بیرون از همین جامعه و جدا از همین مردم زندگی می کنند؟ نمی دانیم جواب بچه هایمان را چه باید بدهیم.» پس چه کسی دارد این کارها را انجام می دهد؟ پس از سه ماه هنوز معلوم نیست چه کسانی به کوی دانشگاه حمله کردهاند. رهبری این عمل را محکوم کردهاند. نیروی انتظامی از آن تبری میجوید. مجلس در به در دنبال عوامل این ماجرا میگردد. هیچکس آنها را نمیشناسد. هیچکس نمیداند از فرماندهان و سازماندهندگان حوادث تلخی که بر کشور گذشت باید با چه عنوانی نام ببرد. ما اجمالا نامشان را گذاشتهایم «متولیان امور»؛ متولیان اشتباهات این چند ماهه .
اشتباهات این چند ماهه محصول رفتار کسانی است که تصور میكنند اگر یك امر موهوم را ده بار با صدای بلند و اعتماد به نفس كافی فریاد بزنند آن امر موهوم به واقعیت تغییر ماهیت میدهد و چون این تغییر ماهیت صورت نمی پذیرد همواره به دنبال مقصر هستند. از نظر آنها تقصیر همیشه در یک جایی بیرونی قرار دارد؛ بیرون از مرزها، بیرون از نظام، بیرون از حلقه خودیها، بیرون از جلسه تصمیمگیریها، بیرون از هر جایی که آنها هستند؛ از نظر آنها همه متهم به خیانت و ارتباط با اجنبی و جیرهخواری و هر اتهام دمدستی و نخنمای دیگر هستند، همه به جز خودشان و در الصاق این اتهامات استثنایی جز خودشان وجود ندارد. اگر باور نمیکنید، تا فردا صبر کنید.
آنها کسانی هستند که از حرمت شکنی تغذیه میکنند. در این خطیئه برایشان هیجانی هست که جانشان را تازه میکند. آنها به این کار اعتیاد پیدا کردهاند؛ با دلیل و بیدلیل سراغش میروند و زیادهروی در این اعتیاد را هر روز بیشتر میکنند. لا یرقبون فی مومن الا و لا ذمة در مورد هیچ مومنی نه معیارهای خویشاوندی و نه اصول عهد و پیمان را رعایت نمیکنند. آیا کسانی که حرمت خاندان امام را میشکنند حرمت دیگری را رعایت خواهند کرد. آنها برای اینگونه حرمتشکنیها حتی به دنبال بهانه مناسب هم نیستند؛ بیبهانه و بیمقدمه و بدون رعایت حداقل ظواهر این کار را انجام میدهند. مقاله مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی را در سایت رسمی این موسسه مطالعه کنید و ببینید آیا امام حسین (ع) را با منطق همین مقاله نکشتند؟
«معیار امام راحل مبنی بر " حال فعلی افراد " برای ارزیابی میزان پایبندی خوشسابقهها به اصول و آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی ، قطعا" شامل حال اعضای خانواده و بستگان خود ایشان نیز میشود، زیرا اگر به فرموده امام "حفظ نظام از اوجب واجبات است " ، بنابر این در صورت غفلت یا کژتابی افراد مورد احترام نسبت به آرمانهای اصیل انقلاب و نظام ، نمیتوان حرمت آنها را بر حیثیت و اعتبار نظام - که خونبهای هزاران شهید و مرهون ایثارگری جوانان فداکار و گمنام این سرزمین است - مقدم و مرجح دانست». ان الحسین خرج عن دین جده فدمه هدر. حسین از دین جدش خارج شده است پس خونش را باید ریخت. «متولیان امور» از قرار زورشان به همه چیز و همه کس می رسد جز واقعیت. تنها واقعیت است که پشت آنان را به خاک میمالد.
اینک صد روز است که جامعه ما صحنه اجرای تدابیر پرهزینه آنان است. آیا امروز بحران عمیقتر است یا سه ماه پیش؟ آیا در جمعه سبز که نه تهدیدی در کار بود و نه تلاقی چند تعطیلی متوالی مردم را به سفر آخر تابستان تشویق میکرد معترضین به نتایج انتخابات پرشمارتر به خیابان آمدند یا در روز قدس؟ کاملا پیداست که هیچکدام از راه حلهای «متولیان امور» فایدهای به همراه نداشته است. آیا وقت آن نرسیده است که دیگر به تحلیلهای مالیخوالیایی آنان اعتماد نشود و فرماندهی همه چیز کشور از دست آنان خارج گردد؟
واقعیت آن است که اینان هیچ تحلیل درستی از شرایط جامعه ندارند .آنها واقعا خیال میکنند اگر مهندس موسوی در روز 23 خرداد به وقایع غمبار صورت گرفته در انتخابات اعترض نمیكرد آب از آب تكان نمیخورد و هیچ از هیچ تغییر نمیكرد.
ما قانع نیستیم كه چرا باید حق اعتراض،.......... از مردم سلب شود یا کسی حق داشته باشد این اعتراض آنان را تشویش اذهان عمومی بنامند. 1400 سال پیش در محكمهای كه قاضی آن خود خلیفه بود حكمی بر علیه فاطمه زهرا (س) صادر شد كه ایشان به آن اعتراض كرد و 14 قرن است كه هنوز ما داریم به این حكم اعتراض میكنیم. نه در آن زمان و نه در ادوار پس از آن كسی این اعتراض را تشویش اذهان عمومی ننامید؛ مگر آن كه از این پس جمهوری اسلامی به قاعده وحدت رویه قضایی این كار را بكند.
با این حال مسئله ما فعلا این نیست. حتی اگر مهندس موسوی هم اعتراض نمیكرد، مردم به آنچه در انتخابات روی داد اعتراض میكردند. واقعیت این است كه تظاهرات عظیم روز 25 خرداد با منابع اعطایی بنیاد سوروس و به دست كسانی كه از چند روز قبل در زندان به سر میبردند سازماندهی نشد، بلکه این مردم بودند که به صورت خودجوش این رویداد تاریخی را رقم زدند. در روز 25 خرداد از چندین طریق به دفتر مهندس موسوی پیغام رسید که نیروهای ضدشورش با حاضران در تظاهرات .............برخورد خواهند كرد و مسئولیت خون این عده به گردن اوست، از این رو دكتر بهزادیان رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی رسما در سایت قلم اعلام كرد چون مجوز لازم صادر نشده است راهپیمایی برگزار نخواهد شد.
روز دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 2 بعدازظهر تعداد قابلتوجهی از دوستان مهندس موسوی در دفتر او جمع شده بودند و به او اصرار میكردند به خیابان نرود، زیرا با توجه به اطلاعیهای که از سوی آقای بهزادیان منتشر شده است تنها تعداد کمی از کسانی که از لغو تظاهرات بیاطلاعند خواهند آمد و قاعدتا برای زهر چشم گرفتن از دیگران، این عده بهشدت سركوب میشوند و جان هرکسی که به میانشان برود هم در معرض خطر قرار میگیرد. اتفاقا آن روز تنها استدلال مهندس موسوی برای حضوردر خیابان این بود كه در چنین شرایطی نمیتواند مردم را تنها بگذارد، شاید حضورش هزینه سركوب را بالا ببرد و از شدت آن كم كند. علیرغم تمامی این پیشبینیها آن جمعیت عظیم در صحنه حاضر شد. واقعیت اینهاست.
واقعیت این است که اگر موسوی نبود اتفاقی که اینک پس از سه ماه در ابعادی محدود رخ داده و آقای دکتر احمد توکلی این همه از آن نگران است، همان روز اول روی میداد. این موسوی بود که اجازه نداد مردم در دام تبلیغات کسانی بیفتند که میخواستند اسلام را به خطاهای «متولیان امور» متهم کنند. این او بود که جوانان را با منطق انقلاب آشنا کرد و به آنان نشان داد همچنان میتوانند با تکیه بر میراث پدران شهیدشان حقوق مسلم خود را با کمترین هزینه استیفا کنند.
در روز قدس شعارهایی داده شده و اینک مهندس میرحسین موسوی و حجتالاسلام و المسلمین خاتمی از سوی آقای توکلی به این خاطر مورد مواخذه قرار دارند. آیا این مواخذه به حق است؟
اولا گزارشهایی که ما از افراد حاضر در صحنه به دست آوردهایم نشان میدهد شعارهایی که آقای توکلی در نامه خود آورده و صدا و سیما با آب و تاب رویش کار کرده شعارهای اصلی راهپیمایان نبوده است. ثانیا همان عده قلیل هم از روی عصبانیت و نه به عنوان یک سیاست راهبردی این شعارها را سر میدادند.
أیا صدا و سیما انبوه سبزها را ندید؟ به راستی اگر ادعای صدا و سیما درست باشد و این تعداد از مردم ما هوادار اسرائیل باشند دیگر چه چیز از نظام باقی میماند؟!
اگر جوانی عصبانی شود و بر روی دیواری شعار ..... بنویسد وظیفه شهرداری چیست؟ آیا باید آن را پاک کند یا از آن عکس بگیرد و در صفحه اول روزنامه به چاپ برساند؟ هیچ معلوم هست که صدا و سیما چه کار دارد میکند؟ دیگر لازم نیست تا فردا صبرکنید؛ «متولیان امور» حرمت شکنی از استثنائات را از دیروز شروع کردهاند.
حتی برای نظامهایی که در بحران به سر نمیبرند عاقلانه است همواره به روزی که اعتماد مردم را از دست بدهند بیندیشند. اگر واقعا آن جمعیت عظیم چنین شعارهایی را با اعصاب آرام و به عنوان یک تصمیم سر داده بود تکلیف چه بود؟ از موسوی که او را با این
الفاظ مورد خطاب و مواخذه قرار میدهید انتظار دارید در کدام فضا و با کدام رسانه از بروز چنین شرایطی پیشگیری کند. آیا این او بود که مردم را به سوی شبکههای ماهوارهای بیگانه گسیل کرد یا دوستان شما بودند؟ آقای توکلی! انصاف بدهید. وجدانتان را قاضی کنید و در خلوتی صادقانه و مسئولانه با خود این پرسش را پاسخ بدهید که به راستی چه کسی باید از راه خطایی که رفته است باز گردد؟
نماهنگ زیبای "شیرزن" + نسخه بلوتوث
این ویدئو کلیپ توسط جمعی از هنرمندان کشور ساخته شده و موسیقی این کار پس از کشته شدن ندا ساخته شده است. نام سازندگان این اثر محفوظ است.
موج سبز آزادی با انتشار نسخههای مناسب بلوتوث که قابل استفاده در تلفن همراه است، برای گسترش آگاهی عمومی تلاش میکند. لطفا با دریافت این فایل و توزیع آن از طریق بلوتوث، در رسیدن به این هدف به ما کمک کنید.
نسخه بلوتوث (3gp) کلیپ زیبای "شیرزن" را از اینجا دریافت کنید
http://www.mowjcamp.org/files/file/36643
موج سبز آزادی با انتشار نسخههای مناسب بلوتوث که قابل استفاده در تلفن همراه است، برای گسترش آگاهی عمومی تلاش میکند. لطفا با دریافت این فایل و توزیع آن از طریق بلوتوث، در رسیدن به این هدف به ما کمک کنید.
نسخه بلوتوث (3gp) کلیپ زیبای "شیرزن" را از اینجا دریافت کنید
http://www.mowjcamp.org/files/file/36643
فرزند مرتضی الویری: گفته اند بازجویی ادامه دارد
با خانواده مرتضی الویری، عضو کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان و بازداشت شدگان وقایع بعد ازانتخابات که از دو هفته پیش در زندان به سر می برد در مورد وضعیت وی مصاحبه کردهایم. الویری در حالی در بی خبری مطلق در زندان به سر میبرد که نه تنها هر روزبر تعداد بازداشت شدگان بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد افزوده میشود، که از آزادی کسانی هم که از سه ماه پیش دستگیر شدهاند و در زندان به سر می برند، کمتر خبری هست. طی هفتههای گذشته تنها تنی چند از این بازداشت شدگان، آن هم با تودیع وثیقههای سنگین آزاد شدند.
مرتضی الویری، دو هفته پیش، پس از توقیف اسناد و مدارک کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان و بازداشت شدگان توسط ماموران دادستانی و همزمان با پلمپ دفتر مهدی کروبی، نامزد معترض به کودتای انتخاباتی، بازداشت شد. بازداشت شهردار سابق تهران که به اتفاق علیرضا حسنی بهشتی صورت گرفت، شوک عجیبی در میان محافل خبری و سیاسی ایران به وجود آورد. فرزند آیت الله بهشتی، هفته گذشته با قرار وثیقه آزاد شد اما الویری همچنان در بازداشت به سر می برد.
اکنون با گذشت دو هفته از بازداشت مرتضی الویری، عضو کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان و بازداشت شدگان وقایع بعد ازانتخابات که توسط میرحسین موسوی و مهدی کروبی ایجاد شد، هنوز اتهامی به او تفهیم نشده است و وی همچنان در بند 209 زندان اوین و در سلول انفرادی نگهداری می شود.
هادی الویری، فرزند مرتضی الویری، درباره وضعیت پدرش در زندان به روز می گوید که از "اتهام یا اتهامات انتسابی به پدرش اطلاعی ندارد و فکر می کند که آقای الویری را در ارتباط با کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان بازداشت کرده اند."
او خبر از تماس تلفنی روز گذشته آقای الویری با خانوده اش می دهد و می افزاید: "وضع روحی پدرم خوب است؛ در مورد وضع جسمی ایشان هم باید بگویم که پزشک پدرم، دستگاهی تجویز کرده بود که با استفاده از آن پدرم بتواند شب ها موقع خواب، راحت تر نفس بکشد و اکسیژن کامل به او برسد. یک روز بعد از بازداشت پدرم تماس گرفت و این دستگاه را خواست که ما بردیم و به مامور زندان اوین تحویل دادیم."
هادی الویری افزود: "پدرم در تماس روز گذشته خبر داد که خواست درتبدیل قرار به وثیقه را در زندان امضا کرده است اما تاکنون مسولین قضایی در این زمینه به ما هیچ اطلاعی نداده اند و در پی گیریهای قبلی هم به ما گفته اند که فعلا در مرحله تحقیقات است و بازجویی ادامه دارد و پس از پایان تحقیقات، نظر خواهند داد که پدرم آزاد شود یا نه."
پسر آقای الویری، با اشاره به کوتاه بودن تماس های تلفنی پدرش از زندان گفت: "این تماس ها بسیار کوتاه و فقط در حد احوالپرسی است و پدرم تا کنون درباره بازجویی ها، اتهامات یا نوع بازجویی هایش حرفی نزده است." وی با اشاره به تفتیش منزل آقای الویری از سوی ماموران دادستانی گفت که "هارد کامپیوتر و مدارک آقای الویری به همراه وسایل بی ربط دیگری همچون فیلم عروسی خواهرم و کاغذهای دانشگاهی و سی دی های بازیهای کامپیوتری برادرم را با خود برده اند."
به گفته هادی الویری، ماشین پدرش نیزاز سوی ماموران دادستانی مورد تفتیش قرار گرفته است و آنها مدارکی را ماموران با خود برده اند. فرزند آقای الویری با بیان اینکه از بازداشت پدرش به شدت متعجب شده است یادآور شد: "پدر من فردی تندرو نبود و من در ارتباطات ایشان میدیدم که حتی مخالفانش هم برای او احترام خاصی قائلند. بازداشت چنین شخصیتی با آن همه سوابق برای همه عجیب بود."
برگرفته از: روزآنلاین
مرتضی الویری، دو هفته پیش، پس از توقیف اسناد و مدارک کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان و بازداشت شدگان توسط ماموران دادستانی و همزمان با پلمپ دفتر مهدی کروبی، نامزد معترض به کودتای انتخاباتی، بازداشت شد. بازداشت شهردار سابق تهران که به اتفاق علیرضا حسنی بهشتی صورت گرفت، شوک عجیبی در میان محافل خبری و سیاسی ایران به وجود آورد. فرزند آیت الله بهشتی، هفته گذشته با قرار وثیقه آزاد شد اما الویری همچنان در بازداشت به سر می برد.
اکنون با گذشت دو هفته از بازداشت مرتضی الویری، عضو کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان و بازداشت شدگان وقایع بعد ازانتخابات که توسط میرحسین موسوی و مهدی کروبی ایجاد شد، هنوز اتهامی به او تفهیم نشده است و وی همچنان در بند 209 زندان اوین و در سلول انفرادی نگهداری می شود.
هادی الویری، فرزند مرتضی الویری، درباره وضعیت پدرش در زندان به روز می گوید که از "اتهام یا اتهامات انتسابی به پدرش اطلاعی ندارد و فکر می کند که آقای الویری را در ارتباط با کمیته پی گیری امور آسیب دیدگان بازداشت کرده اند."
او خبر از تماس تلفنی روز گذشته آقای الویری با خانوده اش می دهد و می افزاید: "وضع روحی پدرم خوب است؛ در مورد وضع جسمی ایشان هم باید بگویم که پزشک پدرم، دستگاهی تجویز کرده بود که با استفاده از آن پدرم بتواند شب ها موقع خواب، راحت تر نفس بکشد و اکسیژن کامل به او برسد. یک روز بعد از بازداشت پدرم تماس گرفت و این دستگاه را خواست که ما بردیم و به مامور زندان اوین تحویل دادیم."
هادی الویری افزود: "پدرم در تماس روز گذشته خبر داد که خواست درتبدیل قرار به وثیقه را در زندان امضا کرده است اما تاکنون مسولین قضایی در این زمینه به ما هیچ اطلاعی نداده اند و در پی گیریهای قبلی هم به ما گفته اند که فعلا در مرحله تحقیقات است و بازجویی ادامه دارد و پس از پایان تحقیقات، نظر خواهند داد که پدرم آزاد شود یا نه."
پسر آقای الویری، با اشاره به کوتاه بودن تماس های تلفنی پدرش از زندان گفت: "این تماس ها بسیار کوتاه و فقط در حد احوالپرسی است و پدرم تا کنون درباره بازجویی ها، اتهامات یا نوع بازجویی هایش حرفی نزده است." وی با اشاره به تفتیش منزل آقای الویری از سوی ماموران دادستانی گفت که "هارد کامپیوتر و مدارک آقای الویری به همراه وسایل بی ربط دیگری همچون فیلم عروسی خواهرم و کاغذهای دانشگاهی و سی دی های بازیهای کامپیوتری برادرم را با خود برده اند."
به گفته هادی الویری، ماشین پدرش نیزاز سوی ماموران دادستانی مورد تفتیش قرار گرفته است و آنها مدارکی را ماموران با خود برده اند. فرزند آقای الویری با بیان اینکه از بازداشت پدرش به شدت متعجب شده است یادآور شد: "پدر من فردی تندرو نبود و من در ارتباطات ایشان میدیدم که حتی مخالفانش هم برای او احترام خاصی قائلند. بازداشت چنین شخصیتی با آن همه سوابق برای همه عجیب بود."
برگرفته از: روزآنلاین
مهدیه محمدی، همسر دبیرکل سازمان ادوار تحکیم: احمد زیدآبادی را در زندان به شدت کتک میزنند
احمد زید آبادی دبیرکل سازمان دانش آموختگان ایران و روزنامهنگار سرشناس در زندان اوین توسط تیم بازجویی به شدت کتکزده میشود و مهمترین اتهام او نگارش نامهای سرگشاده به رهبری است.
مهدیه محمدی همسر احمد زید آبادی به بازگویی حقایق دردناکی در خصوص وضعیت همسرش دست زده است.
به گزارش ادوار نیوز به نقل از روز انلاین مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی که روز دوشنبه برای ملاقات با همسرش به زندان اوین مراجعه کرده و موفق به ملاقات نشده بود ضمن دادن خبر ضرب و شتم این روزنامه نگار در زندان، به روز گفت: روز دوشنبه گفتند که احمد ممنوع الملاقات است؛ هفته گذشته هم که برای ملاقات رفتیم به دلیل نامه ای که از قاضی پرونده داشتیم اجازه ملاقات دادند.
وی افزود: بازجویی آقای زیدآبادی که 35 روز در بند 2 الف و در جایی شبیه قبر زندانی بوده پس از انتقال به بند 240 شروع شده و بازجویی بسیار خشن به طرز وحشتناکی از او بازجویی کرده است. به گفته خانم محمدی، بازجو به آقای زیدآبادی گفته است که "دستور داریم تو را له کنیم و اگر همکاری نکنی هر کاری دلمان خواست با تو می کنیم و اگر این کاغذهای بازجویی را ننویسی همین کاغذها را به خوردت خواهیم داد."
او که این سخنان را به نقل از زیدآبادی بیان میکرد افزود: "همین بازجو، احمد را به شدت کتک زده و خود احمد می گفت که خشونت وحشتناکی علیه او به کار برده اند." همسر آقای زیدآبادی گفت: این اواخر بازجوی او عوض شده و بازجوی جدید رفتاری انسانی تر با او داشته، اما چون او حاضر به قرائت متن نوشته شده توسط بازجو در دادگاه نشده است مجددا همان بازجوی خشن اولی برگشته و اکنون هم اوست که دوباره از آقای زیدآبادی بازجویی می کند.
خانم محمدی سپس به اتهامات آقای زیدآبادی اشاره کرد و گفت: اوایل بازجویی اتهامات وحشتناکی از جمله اتهامات اخلاقی به احمد نسبت داده اند اما او حاضر به پذیرفتن این اتهامات دروغ نشده؛ اکنون هم یکی از اتهاماتش نامه ای است که به رهبری نوشته و در سایت ها منتشر شده بود. او را تحت فشار قرار داده اند که چرا نوشتی مقام رهبری و کلمه معظم را به کار نبرده ای!"
وی با بیان اینکه ارتباط با روزآنلاین و بی بی سی و دیدار با ابراهیم یزدی از دیگر موارد در بازجویی هاست، افزود: حالا دوباره با تغییر بازجو و آمدن بازجوی قبلی باز احمد تحت فشار شدیدی قرار گرفته تا به جای دفاع از خود، متن نوشته بازجو را در دادگاه بخواند و طلب بخشش کند. ضمن اینکه بازجو که عوض شده بود هفته ای یکبار احمد به منزل زنگ میزد و به ما ملاقات میدادند اما با آمدن بازجوی سابقش نه تماس مگیرد و نه ملاقات می دهند؛ گویا میخواهند کاری راکه با آقای عبدالله مومنی کردند با او نیز بکنند که اورا 40 روز در بیخبری مطلق نگه داشتند و بعد مستقیم به دادگاه بردند.
همسر آقای زیدآبادی گفت: آقایان اعلام کردند که زیدآبادی گفته وکیل نمیخواهم؛ من در آخرین ملاقاتی که داشتیم از احمد پرسیدم چرا گفته ای وکیل نمی خواهی که جا خورد و گفت من چنین چیزی نگفته ام؛ دروغ گفته اند. و از همان روز وکلای ایشان باز شروع به پیگیری کردند اما اکنون دقیقا دو هفته است که پرونده احمد روی میز آقای سبحانی، بازپرس شعبه دو است و از آقای سبحانی که می پرسیم چرا پرونده به صورت بلاتکلیف همچنان روی میز شما مانده، می گوید من قرار نهایی را صادر کرده ام، بروید از آقای حداد بپرسید.
خانم محمدی با بیان اینکه همسرش از او خواسته است مصاحبه نکند گفت: احمد می گوید هر بار که من مصاحبه می کنم او را بیشتر تحت فشار قرار میدهند. من هم میدانم که با این مصاحبه فشار روی احمد بیشتر می شود اما چاره دیگری ندارم؛ احمد الان صد روز است که در انفرادی به سر می برد؛ او را به شدت کتک زده اند، به مرز جنون و خودکشی رسانده اند و اکنون نیز فشار می اورند که اعتراف بگیرند و دیکته کنند و او بنویسد و بعد در دادگاه بخواند!
خانم محمدی می افزاید:بازجویان به آقای زیدآبادی گفته اند که باید از رهبری بابت اینکه مقابل اسمش کلمه معظم را ننوشته است عذرخواهی کند؛ من میخواهم بدانم رهبری که میگوید انتقاد کردن آزاد است چرا احمد باید بابت این قضیه از او عذرخواهی کند و این چه نوع آزادی انتقاد است که به خاطر ننوشتن کلمه معظم برای ایشان، یک روزنامه نگار را تحت وحشیانه ترین فشارها قرار می دهند؟
متن نامه سرگشاده احمد زیدآبادی خطاب به آیت الله خامنه ای که در فروردین ماه 86 در رسانه های اینترنتی منتشر شد در پی می آید:
من از حساسیتهای نظام سیاسی ایران در باره هرگونه انتقاد و یا پرسش از رهبری نظام جمهوری اسلامی به خوبی آگاهم و میدانم که ورود به این حیطه، عبور از خط قرمزی است که عملا در کشور ما اعمال میشود. به همین علت، با آنکه از سالها پیش قصد نوشتن نامهای به ایشان داشتم و بویژه میخواستم از قانون شکنیها و اجحافهایی که در طول دوره بازداشتم در سال 1379 بر من و دوستانم روا شد، نزد وی شکایت ببرم، اما هر بار از تصمیم خود منصرف شدم، زیرا حساسیت موضوع میتوانست حمل بر خودنمایی و یا ابراز بیباکی و تهور شود. این بار اما بخصوص پس از سخنان رهبری در شهر مشهد، تصمیم گرفتم تا قصد دیرینه خود را عملی کنم و امیدوارم که این تصمیم به مسائلی مانند خودنمایی و ابراز بیباکی نسبت داده نشود.
هر چند که من نیز مانند هر موجود انسانی دیگر، از وسوسه خودنمایی در امان نیستم و از بی باکی هم به سهم خود بهرهای دارم، اما برای گریز از مواضع تهمت، تاکید میکنم که قصدم از نوشتن این مطلب، ابراز وجود سیاسی از طریق به چالش کشیدن مقام عالی نظام نیست و از همین رو، در سرتاسر این نوشته، تلاش میکنم تا در کاربرد واژهها و عبارات، موقعیت خاص ایشان را در نظر داشته باشم و قلم را به ورطه بیاحترامی و جسارت نکشانم.
در عین حال، هر چند که شاید از شجاعت هم خداوند برای من نصیبی قرار داده باشد، اما بر کسی پنهان نیست که من اهل ماجراجویی و گزافهگویی حتی در جایی که کمترین هزینه و خرجی هم نداشته باشد، نیستم و اینک نیز نمیخواهم با خطاب قرار دادن رهبری، دست به ماجراجویی بزنم. با این همه، ممکن است این پرسش پیش آید که چرا طبق سنت مالوف در ایران، پرسشها و یا انتقادهایم را از رهبری در قالب نامهای سربسته به دفتر ایشان ارسال نمیکنم و بر انتشار علنی آن اصرار دارم.
پاسخ پرسش فوق این است که آنچه میخواهم در این نوشته مطرح کنم، در شمار مسائل شخصی نیست که نیازمند ارسال نامه خصوصی باشد. در این نوشته در واقع قصد دارم برخی از بزرگترین مشکلات رویاروی جامعه ایرانی را طرح کنم و نظر رهبری را هم در این باره جویا شوم، به این امید که طرح این موضوع برای سایر ایرانیانی هم که مانند من میاندیشند، مفید افتد.
پرسش نخست من از رهبری به همان حساسیتهای موجود در مورد طرح پرسش و یا نقد اظهار نظرهای ایشان بر میگردد. سوال این است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحت عمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفتهها و عملکرد وی، عملا در جامعه ایران ممنوع است؟
از نقطه نظر شرعی میدانیم که حتی انبیا و اولیای خداوند که در نزد ما از منزلت معنوی بیمانندی برخوردارند، هیچگاه افراد جامعه و از جمله پیروان خود را از به چالش کشیدن رفتار و گفتار خود بر حذر نداشتهاند و سیره پیامبر اسلام و خلفای راشدین بخصوص امیرالمومنین علی نیز نشان میدهد که آن بزرگان، هیچگاه در مقابل تندترین برخوردهایی که افراد عادی جامعه با آنها داشتهاند، شدت عمل نشان ندادهاند و اگر هم از تعرض لفظی بیادبانه و بیموردی به خشم آمدهاند، کلام را با کلام پاسخ دادهاند و نه با تشکیل پرونده و ارجاع به قاضی و وضع مجازات.
در اینجا نمیخواهم با فهرست کردن شیوه برخورد پیامبر و اصحاب آن بزرگوار در برابر انتقادهای لفظی دیگران، فضل فروشی کنم، اما تاکید میکنم که مصونیت رهبری از طرح پرسش و انتقاد در جامعه ما، نه فقط سابقهای در شرع ندارد، بلکه بدعتی بیسابقه در تفکر اسلامی به شمار میرود.
از نقطه نظر عقلی نیز همه دلایلی که در حوزه نقد و پرسش به ذهن بشر میرسد، دلالت بر ضرورت انتقاد از رهبران جامعه در هر سطحی دارد و حتی یک دلیل عقلی نیز نمیتوان برای حرمت نقد و پرسش از رهبران سیاسی و مذهبی جوامع ارائه کرد. از لحاظ قانونی هم تا آنجا که من اطلاع دارم، توهین به رهبری در قوانین جمهوری اسلامی جرم شناخته شده، اما نقد گفتار و رفتار وی در هیچ قانونی منع نشده است.
از منظر عرفی نیز، امروزه در همه کشورهایی که رهبران آنها با رای مردم انتخاب میشوند، انتقاد و پرسش که جای خود، بلکه شهروندان از حق هر نوع تخطئه و تعرض لفظی به آنها نیز برخوردارند. نمونهای از این تعرضها و تخطئهها را صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نقل از مطبوعات آمریکا و انگلیس علیه رهبران این کشورها روزانه پخش میکند. حتی سیمای جمهوری اسلامی صحنههایی از راهپیمایی معترضان به سیاست آمریکا در شهرهای مختلف آن کشور نشان میدهد که تصویر جرج بوش را به صورتی حیوانی خون آشام بر روی پلاکاردها حمل میکنند و پلیس هم متعرض آنان نمیشود.
به هر حال، وقتی که هیچ مبنای شرعی، عقلی، قانونی و عرفی برای منع نقد رهبری و پرسش از وی وجود ندارد، چرا کارگزاران امنیتی و قضایی نظام، در مورد کوچکترین اشاره غیر مستقیمی در گفتهها و نوشتههای افراد به مواضع رهبری تا این اندازه سخت میگیرند و آن را ذنب لایغفر میپندارند؟
آیا رفتار آنان در این باره، مورد تایید رهبری است؟ اگر هست، بر اساس کدام حجت شرعی و یا عقلی؟ و اگر نیست چرا این موضوع علنی و صریح اعلام نمیشود تا هم راه نقد اصولی و منطقی گشوده شود و منتقدان احساس امنیت کنند و هم کارگزاران نظام امکان سوء استفاده از این مساله را پیدا نکنند؟
تا آنجا که من به یاد دارم، در دوران حیات بنیانگذار جمهوری اسلامی، به رغم فضای سنگینی که برخی از هواداران آتشین مزاج ایشان در جهت منع هر گونه نقد آن مرحوم ایجاد کرده بودند، آیت الله خامنهای خود یکی از معدود منتقدان به نسبت صریح نحوه اداره کشور و پارهای از اظهار نظرهای مرحوم آیتالله خمینی بود.
با توجه به این سابقه، انتظار میرفت که در دوره رهبری خود ایشان، فضای نقد و پرسش از مقامهای عالی نظام بسط و گسترش یابد، اما متاسفانه نه فقط چنین نشد، بلکه صداهای ضعیفی هم که در دوران حیات آقای خمینی در نقد ایشان بلند بود، در دوره بعدی یا خاموش شد و یا هزینه سیاسی و امنیتی در پی داشت. من هنوز توجیهی منطقی برای این مساله پیدا نکردهام و امیدوارم شخص رهبری یا یکی از نزدیکان ایشان، در این باره توضیحی ارائه کنند.
پرسش دومم اما مربوط به مسالهای است که برای جامعه ایرانی سرنوشتساز شده و چنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایط فوقالعاده خطرناکی قرار دهد. همانطور که همه میدانیم، بحث دستیابی ایران به چرخه سوخت هستهای، مدتها است که ایران را اسیر بحرانی بینالمللی کرده و سبب صدور قطعنامههای الزام آوری از طرف شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شده است.
در اینجا من نمیخواهم از اهمیت یا عدم اهمیت برخورداری از چرخه سوخت هستهای و یا از میزان تاثیر دستیابی به این چرخه در توسعه و پیشرفت کشور سخن بگویم. اصلا فرض را بر این میگیرم که آنچه مقامهای کشور در باره اهمیت استراتژیک سوخت هستهای و تاثیر آن در پیشرفت کشور میگویند، تماما درست و دقیق باشد، اما به گمان من مساله اصلی این است که از خود بپرسیم به چه هزینهای؟
در زندگی اجتماعی و فردی بشر بسیاری چیزهای مفید و خوب وجود دارد که به دلیل هزینههای مترتب بر آنها کنار نهاده میشوند، زیرا دنیا، دنیای تزاحم امور و نظام ترجیحات است. در نظام ترجیحات یک ملت، حفظ موجودیت کشور بیگمان در راس اولویتهاست و پس از آن حفظ امنیت داخلی و سرمایههای انسانی و ملی قرار دارد.
اگر قرار باشد دستیابی به یک دستاورد اقتصادی یا علمی، موجودیت یا امنیت یا سرمایههای ملی آن را به خطر اندازد، چه توجیه منطقی برای اصرار بر آن دستاورد وجود دارد؟ میدانیم که جمهوری اسلامی بر این نکته پافشاری میکند که منظورش از دستیابی به چرخه سوخت هستهای، تولید سلاح اتمی نیست. با توجه به این نکته، چرخه سوخت هستهای برای ایران تنها جنبه اقتصادی و علمی پیدا میکند. اما کدام دستاورد اقتصادی یا علمی در جهان وجود دارد که بتوان به آن از دریچه حق و باطل نگریست؟
هر امر اقتصادی به ناچار باید با مکانیسم تحلیل اقتصادی یعنی هزینه و فایده آن، مورد ارزیابی قرار گیرد و از همین روست که منتقدان برنامه هستهای کشور با توجه به اصل هزینه - فایده، خیری در ادامه این برنامه در شرایط حاضر نمیبینند چرا که تبعات منفی تحریم فزاینده کشور و یا احتمال حمله نظامی به مراتب پر هزینهتر از فایدههای دستیابی به چرخه سوخت هستهای است.
در اینجا اما من از مقام رهبری نمیخواهم که نظر خود را رها کند و نظر منتقدان را بپذیرد چرا که هر کس بر اساس دیدگاه و اطلاعات خود، ارزیابی خاص خویش را از شرایط دارد. یک نفر ممکن است بر مبنای یک سری دادهها، شرایط را خطرناک تصور کند و فردی دیگر، بر اساس دادههای متفاوت، اوضاع را عادی و معمولی فرض کند.
سوال من از رهبری اما این است که چرا ایشان اصرار دارند که همه ایرانیان ارزیابی ایشان را از شرایط داشته باشند و اگر جز این باشد به تعبیر وی حرف دشمن را تکرار میکنند و یا به گفته برخی از مقامهای امنیتی، از عوامل دشمن هستند. در دنیای امروز، روزانه میلیونها خبر و گزارش در باره یک موضوع انتشار مییابد که مسلما یک نفر نمیتواند همه آنها را مطالعه کند. هر کس به فراخور دیدگاه کلی خود نسبت به نظام جهانی، بخشی از اخبار را گزینش و آنها را مطالعه میکند. از همین رو، ارزیابی افراد مختلف از شرایط خاص، به فراخور دیدگاه کلان خود و خبرهایی که خواندهاند، متفاوت است و این امری کاملا طبیعی است.
آیا از نظر رهبری، یک ایرانی بر مبنای مطالعات خود، نمیتواند ارزیابی متفاوتی نسبت به ایشان از شرایط کشور داسته باشد؟ و اگر ارزیابی متفاوتی داشت، نباید از حق بیان آن برخوردار باشد؟ اگر یک ایرانی بر اساس تجربه و نگاه خود، کشور را در معرض خطر ببیند، آیا میتوان او را به دلیل نگرانیاش از آینده، مجرم و شریک دشمن دانست و به ترس و رعب متهم کرد؟
تاکید پی در پی رهبری و نزدیکان ایشان بر مرعوب بودن طرفداران انعطاف در برنامه هستهای بخصوص باعث تعجب و تاسف است. مسلما ترس و رعب در زندگی فردی و جمعی صفات پسندیدهای نیستند، اما به نوبه خود مکانیسمهایی برای ادامه بقای بشرند. اگر قرار باشد در وجود هیچکدام از افراد بشر ذرهای ترس از کسی یا چیزی وجود نداشته باشد، آیا جهان انسانی یک لحظه برقرار میماند؟ آیا اگر فردی به اتکای نترسی و بیباکی شخصی خود، جمعیت کثیری را به ورطه بدبختی و هلاکت اندازد، مستوجب تحسین و پاداش است؟
خدا رحمت کند کسی را که بر جان و مال و سرنوشت دیگران بیم و ترس داشته باشد.
به هر حال، واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان، ارزیابی متفاوتی نسبت به ارزیابی مقام رهبری از مجموعه شرایط کشور و بحران هستهای جاری دارند و دقیقا از آینده این کشور میترسند! آیا باید ترس خود را کتمان کنند؟ و اگر نکردند، آیا باید مورد تهدید وزیر محترم اطلاعات قرار گیرند؟
بار دیگر تکرار میکنم که من از مقام رهبری نمیخواهم که نظر خود را فرو گذارد و نظر دیگران را بپذیرد، اما از ایشان میخواهم در باره مسالهای که به سرنوشت تک تک ما و فرزندانمان مربوط میشود، اجازه دهد که نظرات و ارزیابیهای متفاوت، در فضایی امن و آزاد مطرح شود.
به گمان من، در مسالهای در اندازه بحران هستهای، تصمیم نهایی با همه ایرانیان است. ایرانیان برای تصمیم در این باره لازم است که نظر همه صاحبان اندیشه و نظر را بشنوند و در فضایی آرام و معقول از هر تصمیمی که صلاح میدانند، پشتیبانی کنند. آیا مقام رهبری با این مساله موافقند؟
به باور من، سرنوشت آینده ایران تا حدود بسیار زیادی به تصمیم رهبری کشور در باره موضوع فوق گره خورده است و اگر ایشان در این باره تصمیم صحیحی بگیرند، بدون شک گفتنیهای بسیاری برای طرح نزد ایشان وجود خواهد داشت. خداوند همه ما را در شناخت حقیقت، که به تعبیر امیرالمومنین علی از موری سیاه بر سنگی سیاه در دل شبی سیاه، پنهانتر است، یاری رساند.
مهدیه محمدی همسر احمد زید آبادی به بازگویی حقایق دردناکی در خصوص وضعیت همسرش دست زده است.
به گزارش ادوار نیوز به نقل از روز انلاین مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی که روز دوشنبه برای ملاقات با همسرش به زندان اوین مراجعه کرده و موفق به ملاقات نشده بود ضمن دادن خبر ضرب و شتم این روزنامه نگار در زندان، به روز گفت: روز دوشنبه گفتند که احمد ممنوع الملاقات است؛ هفته گذشته هم که برای ملاقات رفتیم به دلیل نامه ای که از قاضی پرونده داشتیم اجازه ملاقات دادند.
وی افزود: بازجویی آقای زیدآبادی که 35 روز در بند 2 الف و در جایی شبیه قبر زندانی بوده پس از انتقال به بند 240 شروع شده و بازجویی بسیار خشن به طرز وحشتناکی از او بازجویی کرده است. به گفته خانم محمدی، بازجو به آقای زیدآبادی گفته است که "دستور داریم تو را له کنیم و اگر همکاری نکنی هر کاری دلمان خواست با تو می کنیم و اگر این کاغذهای بازجویی را ننویسی همین کاغذها را به خوردت خواهیم داد."
او که این سخنان را به نقل از زیدآبادی بیان میکرد افزود: "همین بازجو، احمد را به شدت کتک زده و خود احمد می گفت که خشونت وحشتناکی علیه او به کار برده اند." همسر آقای زیدآبادی گفت: این اواخر بازجوی او عوض شده و بازجوی جدید رفتاری انسانی تر با او داشته، اما چون او حاضر به قرائت متن نوشته شده توسط بازجو در دادگاه نشده است مجددا همان بازجوی خشن اولی برگشته و اکنون هم اوست که دوباره از آقای زیدآبادی بازجویی می کند.
خانم محمدی سپس به اتهامات آقای زیدآبادی اشاره کرد و گفت: اوایل بازجویی اتهامات وحشتناکی از جمله اتهامات اخلاقی به احمد نسبت داده اند اما او حاضر به پذیرفتن این اتهامات دروغ نشده؛ اکنون هم یکی از اتهاماتش نامه ای است که به رهبری نوشته و در سایت ها منتشر شده بود. او را تحت فشار قرار داده اند که چرا نوشتی مقام رهبری و کلمه معظم را به کار نبرده ای!"
وی با بیان اینکه ارتباط با روزآنلاین و بی بی سی و دیدار با ابراهیم یزدی از دیگر موارد در بازجویی هاست، افزود: حالا دوباره با تغییر بازجو و آمدن بازجوی قبلی باز احمد تحت فشار شدیدی قرار گرفته تا به جای دفاع از خود، متن نوشته بازجو را در دادگاه بخواند و طلب بخشش کند. ضمن اینکه بازجو که عوض شده بود هفته ای یکبار احمد به منزل زنگ میزد و به ما ملاقات میدادند اما با آمدن بازجوی سابقش نه تماس مگیرد و نه ملاقات می دهند؛ گویا میخواهند کاری راکه با آقای عبدالله مومنی کردند با او نیز بکنند که اورا 40 روز در بیخبری مطلق نگه داشتند و بعد مستقیم به دادگاه بردند.
همسر آقای زیدآبادی گفت: آقایان اعلام کردند که زیدآبادی گفته وکیل نمیخواهم؛ من در آخرین ملاقاتی که داشتیم از احمد پرسیدم چرا گفته ای وکیل نمی خواهی که جا خورد و گفت من چنین چیزی نگفته ام؛ دروغ گفته اند. و از همان روز وکلای ایشان باز شروع به پیگیری کردند اما اکنون دقیقا دو هفته است که پرونده احمد روی میز آقای سبحانی، بازپرس شعبه دو است و از آقای سبحانی که می پرسیم چرا پرونده به صورت بلاتکلیف همچنان روی میز شما مانده، می گوید من قرار نهایی را صادر کرده ام، بروید از آقای حداد بپرسید.
خانم محمدی با بیان اینکه همسرش از او خواسته است مصاحبه نکند گفت: احمد می گوید هر بار که من مصاحبه می کنم او را بیشتر تحت فشار قرار میدهند. من هم میدانم که با این مصاحبه فشار روی احمد بیشتر می شود اما چاره دیگری ندارم؛ احمد الان صد روز است که در انفرادی به سر می برد؛ او را به شدت کتک زده اند، به مرز جنون و خودکشی رسانده اند و اکنون نیز فشار می اورند که اعتراف بگیرند و دیکته کنند و او بنویسد و بعد در دادگاه بخواند!
خانم محمدی می افزاید:بازجویان به آقای زیدآبادی گفته اند که باید از رهبری بابت اینکه مقابل اسمش کلمه معظم را ننوشته است عذرخواهی کند؛ من میخواهم بدانم رهبری که میگوید انتقاد کردن آزاد است چرا احمد باید بابت این قضیه از او عذرخواهی کند و این چه نوع آزادی انتقاد است که به خاطر ننوشتن کلمه معظم برای ایشان، یک روزنامه نگار را تحت وحشیانه ترین فشارها قرار می دهند؟
متن نامه سرگشاده احمد زیدآبادی خطاب به آیت الله خامنه ای که در فروردین ماه 86 در رسانه های اینترنتی منتشر شد در پی می آید:
من از حساسیتهای نظام سیاسی ایران در باره هرگونه انتقاد و یا پرسش از رهبری نظام جمهوری اسلامی به خوبی آگاهم و میدانم که ورود به این حیطه، عبور از خط قرمزی است که عملا در کشور ما اعمال میشود. به همین علت، با آنکه از سالها پیش قصد نوشتن نامهای به ایشان داشتم و بویژه میخواستم از قانون شکنیها و اجحافهایی که در طول دوره بازداشتم در سال 1379 بر من و دوستانم روا شد، نزد وی شکایت ببرم، اما هر بار از تصمیم خود منصرف شدم، زیرا حساسیت موضوع میتوانست حمل بر خودنمایی و یا ابراز بیباکی و تهور شود. این بار اما بخصوص پس از سخنان رهبری در شهر مشهد، تصمیم گرفتم تا قصد دیرینه خود را عملی کنم و امیدوارم که این تصمیم به مسائلی مانند خودنمایی و ابراز بیباکی نسبت داده نشود.
هر چند که من نیز مانند هر موجود انسانی دیگر، از وسوسه خودنمایی در امان نیستم و از بی باکی هم به سهم خود بهرهای دارم، اما برای گریز از مواضع تهمت، تاکید میکنم که قصدم از نوشتن این مطلب، ابراز وجود سیاسی از طریق به چالش کشیدن مقام عالی نظام نیست و از همین رو، در سرتاسر این نوشته، تلاش میکنم تا در کاربرد واژهها و عبارات، موقعیت خاص ایشان را در نظر داشته باشم و قلم را به ورطه بیاحترامی و جسارت نکشانم.
در عین حال، هر چند که شاید از شجاعت هم خداوند برای من نصیبی قرار داده باشد، اما بر کسی پنهان نیست که من اهل ماجراجویی و گزافهگویی حتی در جایی که کمترین هزینه و خرجی هم نداشته باشد، نیستم و اینک نیز نمیخواهم با خطاب قرار دادن رهبری، دست به ماجراجویی بزنم. با این همه، ممکن است این پرسش پیش آید که چرا طبق سنت مالوف در ایران، پرسشها و یا انتقادهایم را از رهبری در قالب نامهای سربسته به دفتر ایشان ارسال نمیکنم و بر انتشار علنی آن اصرار دارم.
پاسخ پرسش فوق این است که آنچه میخواهم در این نوشته مطرح کنم، در شمار مسائل شخصی نیست که نیازمند ارسال نامه خصوصی باشد. در این نوشته در واقع قصد دارم برخی از بزرگترین مشکلات رویاروی جامعه ایرانی را طرح کنم و نظر رهبری را هم در این باره جویا شوم، به این امید که طرح این موضوع برای سایر ایرانیانی هم که مانند من میاندیشند، مفید افتد.
پرسش نخست من از رهبری به همان حساسیتهای موجود در مورد طرح پرسش و یا نقد اظهار نظرهای ایشان بر میگردد. سوال این است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحت عمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفتهها و عملکرد وی، عملا در جامعه ایران ممنوع است؟
از نقطه نظر شرعی میدانیم که حتی انبیا و اولیای خداوند که در نزد ما از منزلت معنوی بیمانندی برخوردارند، هیچگاه افراد جامعه و از جمله پیروان خود را از به چالش کشیدن رفتار و گفتار خود بر حذر نداشتهاند و سیره پیامبر اسلام و خلفای راشدین بخصوص امیرالمومنین علی نیز نشان میدهد که آن بزرگان، هیچگاه در مقابل تندترین برخوردهایی که افراد عادی جامعه با آنها داشتهاند، شدت عمل نشان ندادهاند و اگر هم از تعرض لفظی بیادبانه و بیموردی به خشم آمدهاند، کلام را با کلام پاسخ دادهاند و نه با تشکیل پرونده و ارجاع به قاضی و وضع مجازات.
در اینجا نمیخواهم با فهرست کردن شیوه برخورد پیامبر و اصحاب آن بزرگوار در برابر انتقادهای لفظی دیگران، فضل فروشی کنم، اما تاکید میکنم که مصونیت رهبری از طرح پرسش و انتقاد در جامعه ما، نه فقط سابقهای در شرع ندارد، بلکه بدعتی بیسابقه در تفکر اسلامی به شمار میرود.
از نقطه نظر عقلی نیز همه دلایلی که در حوزه نقد و پرسش به ذهن بشر میرسد، دلالت بر ضرورت انتقاد از رهبران جامعه در هر سطحی دارد و حتی یک دلیل عقلی نیز نمیتوان برای حرمت نقد و پرسش از رهبران سیاسی و مذهبی جوامع ارائه کرد. از لحاظ قانونی هم تا آنجا که من اطلاع دارم، توهین به رهبری در قوانین جمهوری اسلامی جرم شناخته شده، اما نقد گفتار و رفتار وی در هیچ قانونی منع نشده است.
از منظر عرفی نیز، امروزه در همه کشورهایی که رهبران آنها با رای مردم انتخاب میشوند، انتقاد و پرسش که جای خود، بلکه شهروندان از حق هر نوع تخطئه و تعرض لفظی به آنها نیز برخوردارند. نمونهای از این تعرضها و تخطئهها را صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نقل از مطبوعات آمریکا و انگلیس علیه رهبران این کشورها روزانه پخش میکند. حتی سیمای جمهوری اسلامی صحنههایی از راهپیمایی معترضان به سیاست آمریکا در شهرهای مختلف آن کشور نشان میدهد که تصویر جرج بوش را به صورتی حیوانی خون آشام بر روی پلاکاردها حمل میکنند و پلیس هم متعرض آنان نمیشود.
به هر حال، وقتی که هیچ مبنای شرعی، عقلی، قانونی و عرفی برای منع نقد رهبری و پرسش از وی وجود ندارد، چرا کارگزاران امنیتی و قضایی نظام، در مورد کوچکترین اشاره غیر مستقیمی در گفتهها و نوشتههای افراد به مواضع رهبری تا این اندازه سخت میگیرند و آن را ذنب لایغفر میپندارند؟
آیا رفتار آنان در این باره، مورد تایید رهبری است؟ اگر هست، بر اساس کدام حجت شرعی و یا عقلی؟ و اگر نیست چرا این موضوع علنی و صریح اعلام نمیشود تا هم راه نقد اصولی و منطقی گشوده شود و منتقدان احساس امنیت کنند و هم کارگزاران نظام امکان سوء استفاده از این مساله را پیدا نکنند؟
تا آنجا که من به یاد دارم، در دوران حیات بنیانگذار جمهوری اسلامی، به رغم فضای سنگینی که برخی از هواداران آتشین مزاج ایشان در جهت منع هر گونه نقد آن مرحوم ایجاد کرده بودند، آیت الله خامنهای خود یکی از معدود منتقدان به نسبت صریح نحوه اداره کشور و پارهای از اظهار نظرهای مرحوم آیتالله خمینی بود.
با توجه به این سابقه، انتظار میرفت که در دوره رهبری خود ایشان، فضای نقد و پرسش از مقامهای عالی نظام بسط و گسترش یابد، اما متاسفانه نه فقط چنین نشد، بلکه صداهای ضعیفی هم که در دوران حیات آقای خمینی در نقد ایشان بلند بود، در دوره بعدی یا خاموش شد و یا هزینه سیاسی و امنیتی در پی داشت. من هنوز توجیهی منطقی برای این مساله پیدا نکردهام و امیدوارم شخص رهبری یا یکی از نزدیکان ایشان، در این باره توضیحی ارائه کنند.
پرسش دومم اما مربوط به مسالهای است که برای جامعه ایرانی سرنوشتساز شده و چنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایط فوقالعاده خطرناکی قرار دهد. همانطور که همه میدانیم، بحث دستیابی ایران به چرخه سوخت هستهای، مدتها است که ایران را اسیر بحرانی بینالمللی کرده و سبب صدور قطعنامههای الزام آوری از طرف شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شده است.
در اینجا من نمیخواهم از اهمیت یا عدم اهمیت برخورداری از چرخه سوخت هستهای و یا از میزان تاثیر دستیابی به این چرخه در توسعه و پیشرفت کشور سخن بگویم. اصلا فرض را بر این میگیرم که آنچه مقامهای کشور در باره اهمیت استراتژیک سوخت هستهای و تاثیر آن در پیشرفت کشور میگویند، تماما درست و دقیق باشد، اما به گمان من مساله اصلی این است که از خود بپرسیم به چه هزینهای؟
در زندگی اجتماعی و فردی بشر بسیاری چیزهای مفید و خوب وجود دارد که به دلیل هزینههای مترتب بر آنها کنار نهاده میشوند، زیرا دنیا، دنیای تزاحم امور و نظام ترجیحات است. در نظام ترجیحات یک ملت، حفظ موجودیت کشور بیگمان در راس اولویتهاست و پس از آن حفظ امنیت داخلی و سرمایههای انسانی و ملی قرار دارد.
اگر قرار باشد دستیابی به یک دستاورد اقتصادی یا علمی، موجودیت یا امنیت یا سرمایههای ملی آن را به خطر اندازد، چه توجیه منطقی برای اصرار بر آن دستاورد وجود دارد؟ میدانیم که جمهوری اسلامی بر این نکته پافشاری میکند که منظورش از دستیابی به چرخه سوخت هستهای، تولید سلاح اتمی نیست. با توجه به این نکته، چرخه سوخت هستهای برای ایران تنها جنبه اقتصادی و علمی پیدا میکند. اما کدام دستاورد اقتصادی یا علمی در جهان وجود دارد که بتوان به آن از دریچه حق و باطل نگریست؟
هر امر اقتصادی به ناچار باید با مکانیسم تحلیل اقتصادی یعنی هزینه و فایده آن، مورد ارزیابی قرار گیرد و از همین روست که منتقدان برنامه هستهای کشور با توجه به اصل هزینه - فایده، خیری در ادامه این برنامه در شرایط حاضر نمیبینند چرا که تبعات منفی تحریم فزاینده کشور و یا احتمال حمله نظامی به مراتب پر هزینهتر از فایدههای دستیابی به چرخه سوخت هستهای است.
در اینجا اما من از مقام رهبری نمیخواهم که نظر خود را رها کند و نظر منتقدان را بپذیرد چرا که هر کس بر اساس دیدگاه و اطلاعات خود، ارزیابی خاص خویش را از شرایط دارد. یک نفر ممکن است بر مبنای یک سری دادهها، شرایط را خطرناک تصور کند و فردی دیگر، بر اساس دادههای متفاوت، اوضاع را عادی و معمولی فرض کند.
سوال من از رهبری اما این است که چرا ایشان اصرار دارند که همه ایرانیان ارزیابی ایشان را از شرایط داشته باشند و اگر جز این باشد به تعبیر وی حرف دشمن را تکرار میکنند و یا به گفته برخی از مقامهای امنیتی، از عوامل دشمن هستند. در دنیای امروز، روزانه میلیونها خبر و گزارش در باره یک موضوع انتشار مییابد که مسلما یک نفر نمیتواند همه آنها را مطالعه کند. هر کس به فراخور دیدگاه کلی خود نسبت به نظام جهانی، بخشی از اخبار را گزینش و آنها را مطالعه میکند. از همین رو، ارزیابی افراد مختلف از شرایط خاص، به فراخور دیدگاه کلان خود و خبرهایی که خواندهاند، متفاوت است و این امری کاملا طبیعی است.
آیا از نظر رهبری، یک ایرانی بر مبنای مطالعات خود، نمیتواند ارزیابی متفاوتی نسبت به ایشان از شرایط کشور داسته باشد؟ و اگر ارزیابی متفاوتی داشت، نباید از حق بیان آن برخوردار باشد؟ اگر یک ایرانی بر اساس تجربه و نگاه خود، کشور را در معرض خطر ببیند، آیا میتوان او را به دلیل نگرانیاش از آینده، مجرم و شریک دشمن دانست و به ترس و رعب متهم کرد؟
تاکید پی در پی رهبری و نزدیکان ایشان بر مرعوب بودن طرفداران انعطاف در برنامه هستهای بخصوص باعث تعجب و تاسف است. مسلما ترس و رعب در زندگی فردی و جمعی صفات پسندیدهای نیستند، اما به نوبه خود مکانیسمهایی برای ادامه بقای بشرند. اگر قرار باشد در وجود هیچکدام از افراد بشر ذرهای ترس از کسی یا چیزی وجود نداشته باشد، آیا جهان انسانی یک لحظه برقرار میماند؟ آیا اگر فردی به اتکای نترسی و بیباکی شخصی خود، جمعیت کثیری را به ورطه بدبختی و هلاکت اندازد، مستوجب تحسین و پاداش است؟
خدا رحمت کند کسی را که بر جان و مال و سرنوشت دیگران بیم و ترس داشته باشد.
به هر حال، واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان، ارزیابی متفاوتی نسبت به ارزیابی مقام رهبری از مجموعه شرایط کشور و بحران هستهای جاری دارند و دقیقا از آینده این کشور میترسند! آیا باید ترس خود را کتمان کنند؟ و اگر نکردند، آیا باید مورد تهدید وزیر محترم اطلاعات قرار گیرند؟
بار دیگر تکرار میکنم که من از مقام رهبری نمیخواهم که نظر خود را فرو گذارد و نظر دیگران را بپذیرد، اما از ایشان میخواهم در باره مسالهای که به سرنوشت تک تک ما و فرزندانمان مربوط میشود، اجازه دهد که نظرات و ارزیابیهای متفاوت، در فضایی امن و آزاد مطرح شود.
به گمان من، در مسالهای در اندازه بحران هستهای، تصمیم نهایی با همه ایرانیان است. ایرانیان برای تصمیم در این باره لازم است که نظر همه صاحبان اندیشه و نظر را بشنوند و در فضایی آرام و معقول از هر تصمیمی که صلاح میدانند، پشتیبانی کنند. آیا مقام رهبری با این مساله موافقند؟
به باور من، سرنوشت آینده ایران تا حدود بسیار زیادی به تصمیم رهبری کشور در باره موضوع فوق گره خورده است و اگر ایشان در این باره تصمیم صحیحی بگیرند، بدون شک گفتنیهای بسیاری برای طرح نزد ایشان وجود خواهد داشت. خداوند همه ما را در شناخت حقیقت، که به تعبیر امیرالمومنین علی از موری سیاه بر سنگی سیاه در دل شبی سیاه، پنهانتر است، یاری رساند.
فراخوان جمعاوری امضا از دانشآموختگان سمپاد، دانشجویان و اساتید دانشگاههای معتبر جهان برای آزادی علی پیرحسینلو و فاطمه ستوده
جمعی از دانشآموختگان مدرسه علامه حلی تهران ( استعدادهای درخشان) و نیز دانشجویان و اساتید معتبر دانشگاههای جهان خواستار آزادی علی پیرحسینلو و همسرش فاطمه ستوده شدهاند.
فراخوان جمعآوری امضا برای آزادی این زوج بیگناه که هفته گذشته در منزل شخصی خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند در وبلاگی که برای آزادسازی این زوج راه اندازی شده، آمده است. علاقمندان به درج امضای خود در پای این بیانیه، میتوانند با مراجعه به لینک زیر و ثبت اطلاعات لازم، گامی در جهت آزادی این زوج بردارند.
http://freealpr.blogspot.com/2009/09/blog-post_22.html
فراخوان جمعآوری امضا برای آزادی این زوج بیگناه که هفته گذشته در منزل شخصی خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند در وبلاگی که برای آزادسازی این زوج راه اندازی شده، آمده است. علاقمندان به درج امضای خود در پای این بیانیه، میتوانند با مراجعه به لینک زیر و ثبت اطلاعات لازم، گامی در جهت آزادی این زوج بردارند.
http://freealpr.blogspot.com/2009/09/blog-post_22.html
حال و آینده جنبش سبز
سید سراج الدین میردامادی
هدف از انتشار این مقاله نگاهی از درون به حال و آینده جنبش سبز مردم ایران است. از درون، زیرا نگارنده خود را متعلق به این جنبش میداند و از اولین روزهای آغازین این جنبش فراگیر در داخل و خارج از کشور دوشادوش سایر هموطنان حضور داشته و نسبت به حال و آینده این جنبش دغدغهها و نگرانیهای بسیار دارد که در این نوشتار به این موارد خواهد پرداخت.
در کجا قرار داریم؟
پس از کودتای از پیش طراحی شده و رعد آسای ۲۳ خرداد عموم مردمی که شجاعانه در جنبش سبز برای مقابله با کودتاگران شرکت کرده بودند هدفی جز ابطال و تجدید انتخابات بر اساس استانداردهای دموکراتیک و نیز مجازات عاملان تقلب در انتخابات را دنبال نمیکردند. هیچ کدام از مردمی که روزهای پس از انتخابات حداقل تا ۲۵ خرداد به خیابانهای تهران ریختند به دنبال تغییر بنیادین نظام سیاسی موجود جمهوری اسلامی نبودند و این کاملا مشهود بود. هدف مردم این بود که بپرسند چرا وزارت کشور با حمایت دولت و طبعا با حمایت رهبری نظام دست به این تقلب فراگیر در انتخابات زده است و آراء میلیونی مردم چنین ناجوانمرانه نادیده گرفته شده و کسی که حتی در مقام استانداری اردبیل هم ناکارآمدیاش ثابت شده بود، به رأس مدیریت اجرایی عالی کشور گمارده شد، حال آنکه مردم ایران در روز ۲۲ خرداد با آراء خودشان نه بزرگی به او و رهبری حامی او گفته بودند.
در فاز اول جنبش، که برخی آنرا فاز "اعتراضات خیابانی" نامیدهاند، حداقل تا قبل از کشتار بیرحمانه مردم در خیابانها و نیز جنایات صورت گرفته در زندانها و بازداشتگاههای مخفی و علنی، هدفی جز آنچه در بالا ذکر آن گذشت دنبال نمیشد.
در فاز دوم، که میتوان آنرا فاز "اعتراضات مناسبتی" نامید و بطور مشخص از نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی آغاز گردید، مردم دیگر کمتر دنبال ابطال انتخابات بودند زیرا حداقل علیالظاهر پس از تأیید شورای نگهبان - آنچنان که انتظار میرفت - توقع ابطال انتخابات عملا از سوی حاکمیت نادیده گرفته شده بود و تکرار شعار "رأی من کو؟" هر چند میتوانست یادآور هویت اولیه جنبش باشد اما عملا با گذر زمانی از آن مرحله، خواستها و مطالبات جدیدی طرح شد که اهداف اولیه را در برداشته و در عین حال اهداف جدیدی را نیز پیگیری مینمود. مهمترین هدف در فاز دوم جنبش، برخورد قاطع با سرکوبگران و جنایتکاران در جریان اعتراضات آرام مردم و محاکمه و مجازات آمرین و عاملین این فجایع بود.
آفات جنبش
هر جنبشی با آفات و معایب ریز و درشتی در مراحل مختلف خود مواجه میشود و انتظار میرود رهبران، نخبگان و دلسوزان آگاه جنبش، سعی کنند معایب را برطرف سازند و آفات را بزدایند تا جنبش سالم و سرزنده به راه خود ادامه دهد.
جنبش سبز مردم ایران از همان روزهای ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری متولد شد. زنجیره انسانی سبز مردم در تهران و شهرستانها نماد زیبای حضور آگاهانه مردم در ابتدای این راه سخت بود. در همان ایام تا ۲۳ خرداد که اعتراضات به نتایج اعلام شده و همزمان سرکوب خونین مردم آغاز شد، بسیاری از احزاب اپوزسیون نظام در خارج از ایران انتخابات را تحریم نمودند. بی شک تحریم انتخابات یک اقدام دموکراتیک است و کسانی که از حق رأی دادن برای ابراز عقیده خودشان استفاده میکنند، عدهای هم با رأی ندادن خودشان به مخالفت با یک ایده برمیخیزند و این نیز حق ایشان است که با دست کشیدن از حق رأی خود، یک اعتراض مدنی را سامان دهند.
تا اینجای کار ایرادی به دوستان تحریمی و احزاب با سابقه و محترم اپوزسیون نظام وارد نیست. حتی پیوستن ایشان به جنبش سبز مردم ایران و حضور چهرههای محترم و شاخص ایشان در تظاهراتهای خارج از ایران نیز محل اشکال نیست. اما ایراد کار از زمانی آغاز میشود که این عزیزان بخواهند اختیار هدایت و خط دهی اعتراضات مردمی را بدست بگیرند و مانع از حتی ظهور و بروز نمادهای حامیان نامزدهای محبوب مردم ایران - آقایان موسوی و کروبی - در اجتماعات شوند. حتی زمانی که به ایشان گفته شد که اجازه بدهید پیام مهندس موسوی در تجمع ایرانیان در برخی شهرها خوانده شود، پاسخ دادند ابتدا پیام را بدهید ما بخوانیم اگر مناسب دیدیم آن را انتشار خواهیم داد!
مهمترین آفت این جنبش همین است که بخش خارج از کشور به دلیل اندیشههای انتزاعی و بعضا دور افتاده از واقعیات جامعه امروز ایران از جنبش در داخل کشور فاصله بگیرد و گمان برد که مردم در خیابانهای تهران و شهرستانها همان اندیشه و هدفی را دنبال میکنند که تظاهرکنندگان در خیابانهای برلین، پاریس، لندن و نیویورک و...
از دیگر آفات جنبش غلبه شور و احساس و هیجان و جو زدگی بر رهبران جنبش است. اینکه مردم در کوچه و خیابان در برابر عوامل سرکوبگر دچار شور و هیجان شوند و احیانا اقدامی احساسی را مرتکب شوند ایرادی ندارد اما رهبران و نخبگان جنبش نباید هیجان زدگی بر عقلشان غلبه کند. این آفت شاید در روزهای اول جنبش کم و بیش بود اما به مرور عقلانیت بیشتری در میان تصمیم گیران جنبش دیده میشود.
کاستیهای جنبش
مهمترین کاستی جنبش در اولین گام ، فقدان یک رسانه مستقل و فراگیر است. رسانههای دیداری، شنیداری و مجازی زیادی در جریان اعتراضات خیابانی تا اعتراضات مناسبتی حضور گسترده مردم را پوشش میدادند اما هر یک از ایشان به رغم تلاش حرفهای که مبذول مینمایند باز با تنگناها و نیز تضییقات و ملاحظاتی مواجه بوده و هستند که مانع میشود آنطور که باید و شاید فریاد حق طلبانه مردم ایران را به گوش و چشم جهانیان برسانند و اطلاع رسانی کاملی در داخل کشور انجام دهند.
از دیگر کاستیهای جنبش میتوان به فقدان هماهنگی لازم میان رهبران جنبش نیز اشاره نمود. خواه، ناخواه آقایان موسوی و کروبی دو رهبر شناخته شدهی این جنبش سبز میباشند که بسیاری از مردم ایران در داخل و خارج از کشور چشم به مواضع و راهبری ایشان دوختهاند. شایسته است این دو بزرگوار هماهنگی بیشتری با هم داشته باشند و پروژههای مشترک تعریف کنند و همراه و همسو با هم جنبش را هدایت نمایند.
آقایان موسوی و کروبی بویژه شخص آقای میرحسین موسوی باید بیشتر با مردم و افکار عمومی ارتباط برقرار نماید. استفاده از فنآوری اینترنت، میتواند وسیله مناسبی برای ارتباط با مردم یعنی مهمترین بخش جنبش سبز باشد. انتشار صدا و تصویر آقای مهندس موسوی بصورت منظم میتواند مردم بویژه کاربران اینترنت را به جنبش امیدوارتر سازد. این فاصلهها نباید بیش از یک هفته باشد. یعنی مردم باید حداکثر در هر هفته از موسوی و کروبی پیامی و یا اطلاعیهای دریافت نمایند و از سوی دیگر بر روی اینترنت بتوانند صدا و تصویر ایشان را ببینند.
دیگر کاستی جنبش، ارتباط نسبتا ضعیف جنبش با طبقات شهرستانی و روستایی است. جنبش سبز را شاید بتوان یک جنبش طبقه متوسط شهری دانست آن هم بیشتر در سطح پایتخت هر چند در سایر شهرهای بزرگ نیز اعتراضاتی صورت گرفت اما در قیاس با تهران، ابعاد کمتری داشت.
استقلال جنبش
جنبش سبز مردم ایران، جنبش برانداز نظام جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست - حداقل اینجانب اینگونه فکر میکنم. جنبش سبز مردم ایران جنبش دموکراسی خواهی و حقوق بشر است. به قول علما، علت محدثه این جنبش که استقلال آن از احزاب سیاسی شناسنامه دار داخل و خارج از کشور است میباید علت مبقیه آن نیز باشد.
در اینجا استقلال به معنای این نیست که جنبش مانع از حمایت ایشان میشود و یا از همراهی و همسویی ایشان استقبال نمینماید، بلکه به این معنا است که جنبش آرمانها، اهداف و روشهای مبارزاتی خود را دارد و در صورتی که احزاب اپوزسیون بخواهند به این جنبش بپیوندند باید حداقل چارچوب کلی این اصول را بپذیرند که در غیر این صورت جنبش و رهبران آن مجبور خواهند بود با حفظ احترام ایشان، مرزهای خود را با ایشان برجستهتر نمایند.
در بعد دیگر، جنبش باید از جناحها و احزاب سیاسی داخل کشور هم مستقل باشد، زیرا احزاب دارای پروانه از وزارت کشور دولت نامشروع دهم، دارای تنگناها و محدودیتهایی هستند که نمیتوانند تا انتها جنبش و اهداف و آرمانهای بحق آنرا همراهی نمایند و در نتیجه ممکن است در میانه راه از صف جنبش جدا شوند، کما اینکه تا این روز بخشی از ایشان عملا با سکوت خود جدا شدهاند. شاید بر اساس همین اصل هم میرحسین موسوی بدرستی از تأسیس حزب خودداری نمود و "تشکیلات راه سبز امید" را بنا نهاد.
مهمترین بعد استقلالی جنبش سبز مردم ایران، استقلال از دول خارجی است. بی تردید رهبران و تودههای جنبش از اولین روزهای شکل گیری آن سر سوزنی از دول خارجی انتظار حمایت نداشته و ندارند و بر این باور بوده و هستند که مردم ایران باید خودشان مشکل خودشان را با اقتدارگرایان حاکم حل نمایند و مداخله دول خارجی در هر شکلی از آن به نفع تغییرات مدنی و مسالمت آمیز در داخل ایران نخواهد بود. بر این اساس بود که محفل امنیتی طراح نمایش موسوم به دادگاه کودتای مخملی در اعترافگیریها و کیفرخواستها سعی داشتند اتهام وابستگی اصلاح طلبان و کلیت جنبش را به دول خارجی بویژه آمریکا و انگلیس به افکار عمومی القاء نمایند اما کمتر وجدان بیدار و آگاهی این اتهام مضحک را باور نمود.
خشونت گریزی جنبش
اصل مسلم و پذیرفته شدهی پرهیز از خشونت نباید فراموش شود. کوچکترین اقدام خشونت آمیز به ضرر جنبش تمام میشود، چرا؟ زیرا اولا وجههی جنبش نزد افکار عمومی داخل و خارج تخریب میشود. ثانیا افراد کمتری از نخبگان و طبقه متوسط و آگاه جامعه به جنبش میپیوندند و از سوی دیگر احتمال سرکوب فعالان شناخته شده جنبش بالاتر میرود و عناصر میدانی جنبش نیز با سرکوب وحشیانهتری مواجه میشوند که این باز موجب ریزش نیرو میشود.
هر شهروند یک رسانه
شعار زیبای "هر شهروند یک ستاد" یاد و خاطره روزهای تبلیغات را برای مردم زنده میکند. اما در مرحله کنونی جنبش باید شعار جدید "هر شهروند یک رسانه" را با جدیت دنبال کند. زیرا با استفاده از فن آوری نوین اینترنت میتوان از هر شهروند که دستی برای نوشتن دارد و موبایلی برای عکس و فیلم گرفتن، یک روزنامه نگار شهری ساخت، آنچنانکه در جریان اعتراضات اخیر شاهد آن بودیم. باید به پیر و جوان آموزش بدهیم که وبلاگ براه بیاندازند و در وبلاگها یک خبرگزاری فردی برای اطلاع رسانی عموم کاربران ایجاد نمایند. این بهترین راه حل عبور از سانسور شدید حاکم در داخل ایران است.
اطلاع رسانی ایمیلی نیز از دیگر نمودهای شعار "هر شهروند یک رسانه" در فضای مجازی است. تجربه نشریات اینترنتی که مردم بصورت خودجوش آنرا سوار بر ایمیلهای خود نموده و به بسیاری از آدرسهای الکترونیکی ارسال مینمودند از تجربههای زرین این دو ماهه بود که باید با ابتکارات و نوآوریهای خلاقانه ادامه یابد.
نتیجه گیری
جنبش سبز باید با مرور تجارب فاز اول، در فاز دوم نقاط ضعف دولت اقتدارگرای دهم را شناسایی و از آن موضع وارد و مبارزات مسالمت آمیز خود را ادامه دهد. این مقصود حاصل نمیشود مگر اینکه با تکیه بر عقلانیت مبتنی بر شناخت جامعه ایرانی، جنبش از سطح طبقه متوسط به سطوح دیگر جامعه نیز انتشار پیدا کند.
تکیه بر خونهای به ناحق ریخته شده در ادامهی راه این جنبش بسیار مهم است. چهلم، سالگرد و سایر مناسبتهای مرتبط با شهدای جنبش و ارتباط مستمر با خانوادههای ایشان و برآورده نمودن نیازهای مادی و معنوی آنها، از دیگر وظائف فعالان و عموم علاقهمندان جنبش است. در این راستا باید در تمامی تظاهراتها، تصاویر این شهدا در بین مردم بصورت گستردهای توزیع شود، تا یاد این شهداء نزد مردم زنده نگه داشته شود. در این حالت جنبش سبز زنده و پایدار خواهد ماند. در این راستا میتوان حتی معابر و خیابانهایی را به نام این شهدا نامگذاری نمود و با تابلوهای ساخته شده از سوی مردم آنرا به نمایش گذاشت.
کلام آخر آنکه ، باید کاستیهای جنبش که ذکر آن گذشت در کوتاهترین زمان ممکن جبران و تأمین شود، آفتهای مذکور در این نوشتار زدوده و استقلال جنبش بیش از پیش تضمین و جنبه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت آن نیز تقویت شود و هر شهروند بیش از پیش مجهز به ارتباط با دنیای مجازی اطلاع رسانی شود که در این صورت جنبش به اهداف خود دست خواهد یافت.
برگرفته از: پایگاه اینترنتی گذار
هدف از انتشار این مقاله نگاهی از درون به حال و آینده جنبش سبز مردم ایران است. از درون، زیرا نگارنده خود را متعلق به این جنبش میداند و از اولین روزهای آغازین این جنبش فراگیر در داخل و خارج از کشور دوشادوش سایر هموطنان حضور داشته و نسبت به حال و آینده این جنبش دغدغهها و نگرانیهای بسیار دارد که در این نوشتار به این موارد خواهد پرداخت.
در کجا قرار داریم؟
پس از کودتای از پیش طراحی شده و رعد آسای ۲۳ خرداد عموم مردمی که شجاعانه در جنبش سبز برای مقابله با کودتاگران شرکت کرده بودند هدفی جز ابطال و تجدید انتخابات بر اساس استانداردهای دموکراتیک و نیز مجازات عاملان تقلب در انتخابات را دنبال نمیکردند. هیچ کدام از مردمی که روزهای پس از انتخابات حداقل تا ۲۵ خرداد به خیابانهای تهران ریختند به دنبال تغییر بنیادین نظام سیاسی موجود جمهوری اسلامی نبودند و این کاملا مشهود بود. هدف مردم این بود که بپرسند چرا وزارت کشور با حمایت دولت و طبعا با حمایت رهبری نظام دست به این تقلب فراگیر در انتخابات زده است و آراء میلیونی مردم چنین ناجوانمرانه نادیده گرفته شده و کسی که حتی در مقام استانداری اردبیل هم ناکارآمدیاش ثابت شده بود، به رأس مدیریت اجرایی عالی کشور گمارده شد، حال آنکه مردم ایران در روز ۲۲ خرداد با آراء خودشان نه بزرگی به او و رهبری حامی او گفته بودند.
در فاز اول جنبش، که برخی آنرا فاز "اعتراضات خیابانی" نامیدهاند، حداقل تا قبل از کشتار بیرحمانه مردم در خیابانها و نیز جنایات صورت گرفته در زندانها و بازداشتگاههای مخفی و علنی، هدفی جز آنچه در بالا ذکر آن گذشت دنبال نمیشد.
در فاز دوم، که میتوان آنرا فاز "اعتراضات مناسبتی" نامید و بطور مشخص از نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی آغاز گردید، مردم دیگر کمتر دنبال ابطال انتخابات بودند زیرا حداقل علیالظاهر پس از تأیید شورای نگهبان - آنچنان که انتظار میرفت - توقع ابطال انتخابات عملا از سوی حاکمیت نادیده گرفته شده بود و تکرار شعار "رأی من کو؟" هر چند میتوانست یادآور هویت اولیه جنبش باشد اما عملا با گذر زمانی از آن مرحله، خواستها و مطالبات جدیدی طرح شد که اهداف اولیه را در برداشته و در عین حال اهداف جدیدی را نیز پیگیری مینمود. مهمترین هدف در فاز دوم جنبش، برخورد قاطع با سرکوبگران و جنایتکاران در جریان اعتراضات آرام مردم و محاکمه و مجازات آمرین و عاملین این فجایع بود.
آفات جنبش
هر جنبشی با آفات و معایب ریز و درشتی در مراحل مختلف خود مواجه میشود و انتظار میرود رهبران، نخبگان و دلسوزان آگاه جنبش، سعی کنند معایب را برطرف سازند و آفات را بزدایند تا جنبش سالم و سرزنده به راه خود ادامه دهد.
جنبش سبز مردم ایران از همان روزهای ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری متولد شد. زنجیره انسانی سبز مردم در تهران و شهرستانها نماد زیبای حضور آگاهانه مردم در ابتدای این راه سخت بود. در همان ایام تا ۲۳ خرداد که اعتراضات به نتایج اعلام شده و همزمان سرکوب خونین مردم آغاز شد، بسیاری از احزاب اپوزسیون نظام در خارج از ایران انتخابات را تحریم نمودند. بی شک تحریم انتخابات یک اقدام دموکراتیک است و کسانی که از حق رأی دادن برای ابراز عقیده خودشان استفاده میکنند، عدهای هم با رأی ندادن خودشان به مخالفت با یک ایده برمیخیزند و این نیز حق ایشان است که با دست کشیدن از حق رأی خود، یک اعتراض مدنی را سامان دهند.
تا اینجای کار ایرادی به دوستان تحریمی و احزاب با سابقه و محترم اپوزسیون نظام وارد نیست. حتی پیوستن ایشان به جنبش سبز مردم ایران و حضور چهرههای محترم و شاخص ایشان در تظاهراتهای خارج از ایران نیز محل اشکال نیست. اما ایراد کار از زمانی آغاز میشود که این عزیزان بخواهند اختیار هدایت و خط دهی اعتراضات مردمی را بدست بگیرند و مانع از حتی ظهور و بروز نمادهای حامیان نامزدهای محبوب مردم ایران - آقایان موسوی و کروبی - در اجتماعات شوند. حتی زمانی که به ایشان گفته شد که اجازه بدهید پیام مهندس موسوی در تجمع ایرانیان در برخی شهرها خوانده شود، پاسخ دادند ابتدا پیام را بدهید ما بخوانیم اگر مناسب دیدیم آن را انتشار خواهیم داد!
مهمترین آفت این جنبش همین است که بخش خارج از کشور به دلیل اندیشههای انتزاعی و بعضا دور افتاده از واقعیات جامعه امروز ایران از جنبش در داخل کشور فاصله بگیرد و گمان برد که مردم در خیابانهای تهران و شهرستانها همان اندیشه و هدفی را دنبال میکنند که تظاهرکنندگان در خیابانهای برلین، پاریس، لندن و نیویورک و...
از دیگر آفات جنبش غلبه شور و احساس و هیجان و جو زدگی بر رهبران جنبش است. اینکه مردم در کوچه و خیابان در برابر عوامل سرکوبگر دچار شور و هیجان شوند و احیانا اقدامی احساسی را مرتکب شوند ایرادی ندارد اما رهبران و نخبگان جنبش نباید هیجان زدگی بر عقلشان غلبه کند. این آفت شاید در روزهای اول جنبش کم و بیش بود اما به مرور عقلانیت بیشتری در میان تصمیم گیران جنبش دیده میشود.
کاستیهای جنبش
مهمترین کاستی جنبش در اولین گام ، فقدان یک رسانه مستقل و فراگیر است. رسانههای دیداری، شنیداری و مجازی زیادی در جریان اعتراضات خیابانی تا اعتراضات مناسبتی حضور گسترده مردم را پوشش میدادند اما هر یک از ایشان به رغم تلاش حرفهای که مبذول مینمایند باز با تنگناها و نیز تضییقات و ملاحظاتی مواجه بوده و هستند که مانع میشود آنطور که باید و شاید فریاد حق طلبانه مردم ایران را به گوش و چشم جهانیان برسانند و اطلاع رسانی کاملی در داخل کشور انجام دهند.
از دیگر کاستیهای جنبش میتوان به فقدان هماهنگی لازم میان رهبران جنبش نیز اشاره نمود. خواه، ناخواه آقایان موسوی و کروبی دو رهبر شناخته شدهی این جنبش سبز میباشند که بسیاری از مردم ایران در داخل و خارج از کشور چشم به مواضع و راهبری ایشان دوختهاند. شایسته است این دو بزرگوار هماهنگی بیشتری با هم داشته باشند و پروژههای مشترک تعریف کنند و همراه و همسو با هم جنبش را هدایت نمایند.
آقایان موسوی و کروبی بویژه شخص آقای میرحسین موسوی باید بیشتر با مردم و افکار عمومی ارتباط برقرار نماید. استفاده از فنآوری اینترنت، میتواند وسیله مناسبی برای ارتباط با مردم یعنی مهمترین بخش جنبش سبز باشد. انتشار صدا و تصویر آقای مهندس موسوی بصورت منظم میتواند مردم بویژه کاربران اینترنت را به جنبش امیدوارتر سازد. این فاصلهها نباید بیش از یک هفته باشد. یعنی مردم باید حداکثر در هر هفته از موسوی و کروبی پیامی و یا اطلاعیهای دریافت نمایند و از سوی دیگر بر روی اینترنت بتوانند صدا و تصویر ایشان را ببینند.
دیگر کاستی جنبش، ارتباط نسبتا ضعیف جنبش با طبقات شهرستانی و روستایی است. جنبش سبز را شاید بتوان یک جنبش طبقه متوسط شهری دانست آن هم بیشتر در سطح پایتخت هر چند در سایر شهرهای بزرگ نیز اعتراضاتی صورت گرفت اما در قیاس با تهران، ابعاد کمتری داشت.
استقلال جنبش
جنبش سبز مردم ایران، جنبش برانداز نظام جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست - حداقل اینجانب اینگونه فکر میکنم. جنبش سبز مردم ایران جنبش دموکراسی خواهی و حقوق بشر است. به قول علما، علت محدثه این جنبش که استقلال آن از احزاب سیاسی شناسنامه دار داخل و خارج از کشور است میباید علت مبقیه آن نیز باشد.
در اینجا استقلال به معنای این نیست که جنبش مانع از حمایت ایشان میشود و یا از همراهی و همسویی ایشان استقبال نمینماید، بلکه به این معنا است که جنبش آرمانها، اهداف و روشهای مبارزاتی خود را دارد و در صورتی که احزاب اپوزسیون بخواهند به این جنبش بپیوندند باید حداقل چارچوب کلی این اصول را بپذیرند که در غیر این صورت جنبش و رهبران آن مجبور خواهند بود با حفظ احترام ایشان، مرزهای خود را با ایشان برجستهتر نمایند.
در بعد دیگر، جنبش باید از جناحها و احزاب سیاسی داخل کشور هم مستقل باشد، زیرا احزاب دارای پروانه از وزارت کشور دولت نامشروع دهم، دارای تنگناها و محدودیتهایی هستند که نمیتوانند تا انتها جنبش و اهداف و آرمانهای بحق آنرا همراهی نمایند و در نتیجه ممکن است در میانه راه از صف جنبش جدا شوند، کما اینکه تا این روز بخشی از ایشان عملا با سکوت خود جدا شدهاند. شاید بر اساس همین اصل هم میرحسین موسوی بدرستی از تأسیس حزب خودداری نمود و "تشکیلات راه سبز امید" را بنا نهاد.
مهمترین بعد استقلالی جنبش سبز مردم ایران، استقلال از دول خارجی است. بی تردید رهبران و تودههای جنبش از اولین روزهای شکل گیری آن سر سوزنی از دول خارجی انتظار حمایت نداشته و ندارند و بر این باور بوده و هستند که مردم ایران باید خودشان مشکل خودشان را با اقتدارگرایان حاکم حل نمایند و مداخله دول خارجی در هر شکلی از آن به نفع تغییرات مدنی و مسالمت آمیز در داخل ایران نخواهد بود. بر این اساس بود که محفل امنیتی طراح نمایش موسوم به دادگاه کودتای مخملی در اعترافگیریها و کیفرخواستها سعی داشتند اتهام وابستگی اصلاح طلبان و کلیت جنبش را به دول خارجی بویژه آمریکا و انگلیس به افکار عمومی القاء نمایند اما کمتر وجدان بیدار و آگاهی این اتهام مضحک را باور نمود.
خشونت گریزی جنبش
اصل مسلم و پذیرفته شدهی پرهیز از خشونت نباید فراموش شود. کوچکترین اقدام خشونت آمیز به ضرر جنبش تمام میشود، چرا؟ زیرا اولا وجههی جنبش نزد افکار عمومی داخل و خارج تخریب میشود. ثانیا افراد کمتری از نخبگان و طبقه متوسط و آگاه جامعه به جنبش میپیوندند و از سوی دیگر احتمال سرکوب فعالان شناخته شده جنبش بالاتر میرود و عناصر میدانی جنبش نیز با سرکوب وحشیانهتری مواجه میشوند که این باز موجب ریزش نیرو میشود.
هر شهروند یک رسانه
شعار زیبای "هر شهروند یک ستاد" یاد و خاطره روزهای تبلیغات را برای مردم زنده میکند. اما در مرحله کنونی جنبش باید شعار جدید "هر شهروند یک رسانه" را با جدیت دنبال کند. زیرا با استفاده از فن آوری نوین اینترنت میتوان از هر شهروند که دستی برای نوشتن دارد و موبایلی برای عکس و فیلم گرفتن، یک روزنامه نگار شهری ساخت، آنچنانکه در جریان اعتراضات اخیر شاهد آن بودیم. باید به پیر و جوان آموزش بدهیم که وبلاگ براه بیاندازند و در وبلاگها یک خبرگزاری فردی برای اطلاع رسانی عموم کاربران ایجاد نمایند. این بهترین راه حل عبور از سانسور شدید حاکم در داخل ایران است.
اطلاع رسانی ایمیلی نیز از دیگر نمودهای شعار "هر شهروند یک رسانه" در فضای مجازی است. تجربه نشریات اینترنتی که مردم بصورت خودجوش آنرا سوار بر ایمیلهای خود نموده و به بسیاری از آدرسهای الکترونیکی ارسال مینمودند از تجربههای زرین این دو ماهه بود که باید با ابتکارات و نوآوریهای خلاقانه ادامه یابد.
نتیجه گیری
جنبش سبز باید با مرور تجارب فاز اول، در فاز دوم نقاط ضعف دولت اقتدارگرای دهم را شناسایی و از آن موضع وارد و مبارزات مسالمت آمیز خود را ادامه دهد. این مقصود حاصل نمیشود مگر اینکه با تکیه بر عقلانیت مبتنی بر شناخت جامعه ایرانی، جنبش از سطح طبقه متوسط به سطوح دیگر جامعه نیز انتشار پیدا کند.
تکیه بر خونهای به ناحق ریخته شده در ادامهی راه این جنبش بسیار مهم است. چهلم، سالگرد و سایر مناسبتهای مرتبط با شهدای جنبش و ارتباط مستمر با خانوادههای ایشان و برآورده نمودن نیازهای مادی و معنوی آنها، از دیگر وظائف فعالان و عموم علاقهمندان جنبش است. در این راستا باید در تمامی تظاهراتها، تصاویر این شهدا در بین مردم بصورت گستردهای توزیع شود، تا یاد این شهداء نزد مردم زنده نگه داشته شود. در این حالت جنبش سبز زنده و پایدار خواهد ماند. در این راستا میتوان حتی معابر و خیابانهایی را به نام این شهدا نامگذاری نمود و با تابلوهای ساخته شده از سوی مردم آنرا به نمایش گذاشت.
کلام آخر آنکه ، باید کاستیهای جنبش که ذکر آن گذشت در کوتاهترین زمان ممکن جبران و تأمین شود، آفتهای مذکور در این نوشتار زدوده و استقلال جنبش بیش از پیش تضمین و جنبه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت آن نیز تقویت شود و هر شهروند بیش از پیش مجهز به ارتباط با دنیای مجازی اطلاع رسانی شود که در این صورت جنبش به اهداف خود دست خواهد یافت.
برگرفته از: پایگاه اینترنتی گذار
وقتی کیهان بدون یک جستجوی ساده اینترنتی مدرک رو میکند!
آنچه از پی میآید، از جمله دروغهای مکرر منتشر شده توسط روزنامه کیهان است. هر کاربر اینترنتی تازهوارد اگر تنها با یک جستجوی ساده در سايت سوروس نام خاتمي (Khatami) را سرچ کند؛ تنها با يك مطلب روبرو خواهد شد كه آن هم گزارشي است مربوط به يك فوروم كه افشين مولوي در آن سخن گفته است.* یعنی روزنامه کیهان مطمئن است که خوانندهاش از يك جستجوی ساده اینترنتی هم عاجز و ناتوان است؟ نميكند؟ اگر سرچ كرد چه؟؟
دفتر آقاي سيد محمد خاتمي با ارسال نمابري به كيهان خبر ملاقات آقاي خاتمي با «جرج سوروس» را تكذيب كرده است كه متن تكذيبيه ايشان و توضيحات كيهان در پي مي آيد؛
«با تأسف فراوان هر روز شاهد ادعاهاي بي اساس نسبت به شخصيت هاي انقلاب و كشور و افراد و شهروندان و ايراد تهمت هاي ناروا به آنان هستيم. اين امر اگرچه تازگي ندارد ولي اصرار بعضي محافل و رسانه ها بر اين اقدام زشت، بعد از بيانات روشن رهبري معظم در خطبه نماز عيد فطر درخور تأمل است و نشان دهنده ميزان صداقت دروغ پردازان در ادعاي پيروي از رهبري است.
آنچه به نقل از فردي به نام جرج سوروس در پاره اي مطبوعات و رسانه ها آمده يا تيترسازي شده است اساساً فاقد صحت است.
سيد محمد خاتمي نه اين شخص را مي شناسد و نه طبعاً در داووس يا جاي ديگري با ايشان ديدار و گفت وگوي شخصي يا مشخصي داشته است. البته در مجامع فراوان بين المللي كه ايشان شركت يا سخنراني كرده اند شنوندگان فراوان داشته است و مطالب بيان شده توسط ايشان كاملاً روشن است و مسئولان عالي رتبه نيز مرتباً چه به صورت مكتوب و چه شفاهاً در جريان قرار گرفته اند. همچنين متن سخنان و مصاحبه ها و مطالب ايشان نيز در رسانه هاي جهاني و ايراني به موقع منعكس شده است.
گرچه اين دروغ پردازي ها و تهمت زني ها در وجدان بيدار مردم شريفي كه اسلام و ايران و آزادي و پيشرفت و حرمت انسان را مي خواهند، بي اثر بلكه داراي اثر معكوس است، ولي از بداخلاقي در جامعه و نظامي كه بايد مهمترين شاخصه آن راستي و اخلاق باشد به خدا پناه مي بريم!!»
كيهان: درباره جوابيه آقاي خاتمي اشاره به چند نكته ضروري است؛
1- خبر ملاقات خاتمي با جرج سوروس را شخص جرج سوروس مطرح كرده و در سايت خود نيز آن را پوشش داده است. جرج سوروس، در اين گزارش به جزئيات ملاقات خويش و نظرات رد و بدل شده ميان خود و خاتمي نيز پرداخته است. بنابراين آقاي خاتمي بايد اظهارات وي را تكذيب كند نه خبر كيهان را. ولي با توجه به نمونه هاي مشابه، اين احتمال قوت مي گيرد كه آقاي خاتمي بيم آن دارد كه در صورت تكذيب اظهارات جرج سوروس با ارائه اسناد ملاقات از سوي او مواجه شود!! كه اميدواريم اين احتمال مردود باشد.
2- ممكن است گفته شود جرج سوروس يك «فاسق» است و سخن او قابل استناد نيست كه ضمن تأييد اين نظر بايد گفت؛ اگر آقاي خاتمي او را فاسق مي داند چرا در جريان فتنه اخير دقيقاً دستورالعمل هاي مكتوب او و جين شارپ را به اجرا درآورده است؟! اين همخواني، قرينه ديگري است كه اظهارات جرج سوروس صهيونيست درباره ملاقات پنهان با خاتمي را قابل قبول نشان مي دهد.
3- كيان تاج بخش، جاسوس نشان دار «سيا» و مسئول وقت ستاد انتخابات آقاي خاتمي در آمريكا انجام اين ملاقات را تأييد كرده بود. البته آقاي خاتمي اظهارات وي را تكذيب كرد ولي براي استنادات وي دليلي ارائه نكرد.
4- ديروز خبرنگاران از آقاي ظريف كه به گفته جرج سوروس در ملاقات مورد اشاره حضور داشته است درباره اين ملاقات سوال كردند اما ايشان از تكذيب صريح اين ملاقات خودداري كرده و طفره رفت.
5-آقاي عطريان فر عضو برجسته ستاد انتخاباتي خاتمي و مشاور نزديك وي در سفر به آمريكا در منزل جرج سوروس با وي ملاقات و مذاكره داشته است. آيا جناب خاتمي كه ملاقات خود با جرج سوروس را تكذيب مي كند، مي تواند با توجه به شواهد و اسناد ياد شده ارتباط خود با وي را نيز تكذيب كند؟!
6-پيش از اين نيز آقاي خاتمي برخي از گزارش هاي كيهان درباره بعضي از اقدامات بيروني و داخلي خود را تكذيب كرده بود كه بعد از ارائه اسناد مربوطه درباره آن سكوت معني داري كرد!كه ماجراي اظهاراتش در سفر به آمريكا - اين سفر با رواديد ويژه بوش صورت گرفته بود - ، داستان دست دادنش با زنان نامحرم در ايتاليا، اختصاص 400 هزار دلار از بيت المال به يكي از كارگردانان و... از جمله آنهاست.
7- كيهان بسيار خشنود خواهد شد اگر اين ملاقات صورت نگرفته باشد ولي متاسفانه شواهد مورد اشاره و نيز پيروي موسوي و خاتمي از فرمول جرج سوروس، جين شارپ و مايكل لدين در فتنه انگيزي اخير، جاي زيادي براي قبول اين تكذيب باقي نمي گذارد.
8-و بالاخره جرج سوروس مي داند اظهاراتش به موقعيت خاتمي لطمه شديدي مي زند ولي چرا ماجراي ملاقات خود را افشاء مي كند؟! كاش آقاي خاتمي مي دانست علت اصلي اين اقدام جرج سوروس آن است كه وي بعد از ماجراي اخير، تاريخ بهره گيري از آقاي خاتمي را تمام شده تلقي مي كند!
تنها لینک موجود در سایت سوروس درباره خاتمی را اینجا میتوانید ببینید.
دفتر آقاي سيد محمد خاتمي با ارسال نمابري به كيهان خبر ملاقات آقاي خاتمي با «جرج سوروس» را تكذيب كرده است كه متن تكذيبيه ايشان و توضيحات كيهان در پي مي آيد؛
«با تأسف فراوان هر روز شاهد ادعاهاي بي اساس نسبت به شخصيت هاي انقلاب و كشور و افراد و شهروندان و ايراد تهمت هاي ناروا به آنان هستيم. اين امر اگرچه تازگي ندارد ولي اصرار بعضي محافل و رسانه ها بر اين اقدام زشت، بعد از بيانات روشن رهبري معظم در خطبه نماز عيد فطر درخور تأمل است و نشان دهنده ميزان صداقت دروغ پردازان در ادعاي پيروي از رهبري است.
آنچه به نقل از فردي به نام جرج سوروس در پاره اي مطبوعات و رسانه ها آمده يا تيترسازي شده است اساساً فاقد صحت است.
سيد محمد خاتمي نه اين شخص را مي شناسد و نه طبعاً در داووس يا جاي ديگري با ايشان ديدار و گفت وگوي شخصي يا مشخصي داشته است. البته در مجامع فراوان بين المللي كه ايشان شركت يا سخنراني كرده اند شنوندگان فراوان داشته است و مطالب بيان شده توسط ايشان كاملاً روشن است و مسئولان عالي رتبه نيز مرتباً چه به صورت مكتوب و چه شفاهاً در جريان قرار گرفته اند. همچنين متن سخنان و مصاحبه ها و مطالب ايشان نيز در رسانه هاي جهاني و ايراني به موقع منعكس شده است.
گرچه اين دروغ پردازي ها و تهمت زني ها در وجدان بيدار مردم شريفي كه اسلام و ايران و آزادي و پيشرفت و حرمت انسان را مي خواهند، بي اثر بلكه داراي اثر معكوس است، ولي از بداخلاقي در جامعه و نظامي كه بايد مهمترين شاخصه آن راستي و اخلاق باشد به خدا پناه مي بريم!!»
كيهان: درباره جوابيه آقاي خاتمي اشاره به چند نكته ضروري است؛
1- خبر ملاقات خاتمي با جرج سوروس را شخص جرج سوروس مطرح كرده و در سايت خود نيز آن را پوشش داده است. جرج سوروس، در اين گزارش به جزئيات ملاقات خويش و نظرات رد و بدل شده ميان خود و خاتمي نيز پرداخته است. بنابراين آقاي خاتمي بايد اظهارات وي را تكذيب كند نه خبر كيهان را. ولي با توجه به نمونه هاي مشابه، اين احتمال قوت مي گيرد كه آقاي خاتمي بيم آن دارد كه در صورت تكذيب اظهارات جرج سوروس با ارائه اسناد ملاقات از سوي او مواجه شود!! كه اميدواريم اين احتمال مردود باشد.
2- ممكن است گفته شود جرج سوروس يك «فاسق» است و سخن او قابل استناد نيست كه ضمن تأييد اين نظر بايد گفت؛ اگر آقاي خاتمي او را فاسق مي داند چرا در جريان فتنه اخير دقيقاً دستورالعمل هاي مكتوب او و جين شارپ را به اجرا درآورده است؟! اين همخواني، قرينه ديگري است كه اظهارات جرج سوروس صهيونيست درباره ملاقات پنهان با خاتمي را قابل قبول نشان مي دهد.
3- كيان تاج بخش، جاسوس نشان دار «سيا» و مسئول وقت ستاد انتخابات آقاي خاتمي در آمريكا انجام اين ملاقات را تأييد كرده بود. البته آقاي خاتمي اظهارات وي را تكذيب كرد ولي براي استنادات وي دليلي ارائه نكرد.
4- ديروز خبرنگاران از آقاي ظريف كه به گفته جرج سوروس در ملاقات مورد اشاره حضور داشته است درباره اين ملاقات سوال كردند اما ايشان از تكذيب صريح اين ملاقات خودداري كرده و طفره رفت.
5-آقاي عطريان فر عضو برجسته ستاد انتخاباتي خاتمي و مشاور نزديك وي در سفر به آمريكا در منزل جرج سوروس با وي ملاقات و مذاكره داشته است. آيا جناب خاتمي كه ملاقات خود با جرج سوروس را تكذيب مي كند، مي تواند با توجه به شواهد و اسناد ياد شده ارتباط خود با وي را نيز تكذيب كند؟!
6-پيش از اين نيز آقاي خاتمي برخي از گزارش هاي كيهان درباره بعضي از اقدامات بيروني و داخلي خود را تكذيب كرده بود كه بعد از ارائه اسناد مربوطه درباره آن سكوت معني داري كرد!كه ماجراي اظهاراتش در سفر به آمريكا - اين سفر با رواديد ويژه بوش صورت گرفته بود - ، داستان دست دادنش با زنان نامحرم در ايتاليا، اختصاص 400 هزار دلار از بيت المال به يكي از كارگردانان و... از جمله آنهاست.
7- كيهان بسيار خشنود خواهد شد اگر اين ملاقات صورت نگرفته باشد ولي متاسفانه شواهد مورد اشاره و نيز پيروي موسوي و خاتمي از فرمول جرج سوروس، جين شارپ و مايكل لدين در فتنه انگيزي اخير، جاي زيادي براي قبول اين تكذيب باقي نمي گذارد.
8-و بالاخره جرج سوروس مي داند اظهاراتش به موقعيت خاتمي لطمه شديدي مي زند ولي چرا ماجراي ملاقات خود را افشاء مي كند؟! كاش آقاي خاتمي مي دانست علت اصلي اين اقدام جرج سوروس آن است كه وي بعد از ماجراي اخير، تاريخ بهره گيري از آقاي خاتمي را تمام شده تلقي مي كند!
تنها لینک موجود در سایت سوروس درباره خاتمی را اینجا میتوانید ببینید.
مراسم تشييع پيكر مرحوم پرويز مشكاتيان پنجشنبه برگزار میشود
مراسم تشييع پيكر مرحوم پرويز مشكاتيان آهنگساز و سنتورنواز شهير كشور روز پنجشنبه دوم مهرماه از ساعت 10 صبح با حضور هنرمندان،دوستداران و خانواده وی از مقابل تالار وحدت برگزار میشود.
به گزارش خبرگزاری ایلنا، مراسم تشییع پیكر مرحوم پرویز مشكاتیان آهنگساز و سنتورنواز شهیر كشور روز پنجشنبه دوم مهرماه از ساعت 10 صبح با حضور هنرمندان،خانواده وی از مقابل تالار وحدت برگزار میشود. گفتنی است پرویز مشكاتیان روز گذشته بر اثر ایست قلبی در سن 54 سالگی در منزل خود درگذشت.
به گزارش خبرگزاری ایلنا، مراسم تشییع پیكر مرحوم پرویز مشكاتیان آهنگساز و سنتورنواز شهیر كشور روز پنجشنبه دوم مهرماه از ساعت 10 صبح با حضور هنرمندان،خانواده وی از مقابل تالار وحدت برگزار میشود. گفتنی است پرویز مشكاتیان روز گذشته بر اثر ایست قلبی در سن 54 سالگی در منزل خود درگذشت.
«مردودی علمی» رتبه های ممتاز جایگزین «ستاره دار» شد
چند دانشجوی ستارهدار با حضور در تحریریه روزنامه سرمایه، ضمن ارائه مدارکی برای اثبات رتبه های برتر خود در کنکور سال 88، تاکید کردند با وجود ادعای سازمان سنجش در تاریخ 16 خرداد 88 مبنی بر اینکه رویه ستاره دار شدن دانشجویان از زمان اصلاحات باب شده و «برای سال های بعد این روش به طور کلی کنار گذاشته شده است»، هم اکنون دانشجویان زیادی به دلیل فعالیت یا گرایش سیاسی اصلاح طلبانه در کنکور سال 88 محروم از تحصیل شدهاند.
روز 26 شهریور «شورای دفاع از حق تحصیل» که پیش از این و در پاسخ به ادعای سازمان سنجش، لیست 59 نفر از دانشجویان ستاره دار طی سال های 1385 تا 1387 را منتشر کرد در اطلاعیه ای از تمامی دانشجویان ستاره دار دعوت کرد با ارسال نامه به آدرس ای میل (defa.az.tahsil@gmail.com) مشخصات و مدارک خود را ارائه دهند. شورای دفاع از حق تحصیل در اطلاعیه خود آورده است: «این شورا از دانشجویان ستاره دار در کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه های سراسری درخواست دارد جهت رسیدگی حقوقی و حصول اطمینان از محرومیت از تحصیل این دانشجویان، مدارک مربوط به فایل کارنامه و فایل نتیجه نهایی که گزینه «مردود» در آن درج شده (صفحه مربوط به این دو فایل هم اکنون در سایت سازمان سنجش موجود است) به همراه اطلاعات کافی در مورد ظرفیت کامل رشته و گرایش های مربوط را نیز به ضمیمه اسم و شماره تماس برای آدرس این شورا ای میل کنند.»
سال 88 سال غافلگیرانه ای برای دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد نیز بود؛ برای نخستین بار تعدادی از داوطلبان کنکور 88 این دانشگاه، به رغم رتبه های یک و دو رقمی مزین به ستاره شدند. یکی از این داوطلبان در تماس با روزنامه «سرمایه» گفت: «باوجود رتبه دو رقمی از ادامه تحصیل محروم شده ام. آیا این به معنی دقیق کلمه مصداق «آپارتاید آموزشی» نیست؟»«شورای دفاع از حق تحصیل» در اطلاعیه اخیر خود ضمن دعوت از دانشجویان ستاره دار دانشگاه های دولتی از دانشجویان ستاره دار دانشگاه آزاد نیز دعوت کرد «اطلاعات کامل شامل نام، نام خانوادگی، نام پدر و شماره داوطلبی و کد رسیدگی مرکز آزمون دانشگاه آزاد خود را به آدرس این شورا ای میل کنند.»
علی قلی زاده یکی از دانشجویان ستاره دار حاضرشده در تحریریه «سرمایه» با نشان دادن رتبه 43 و 45 خود در رشته مهندسی در «کارنامه اولیه آزمون تحصیلات تکمیلی (دوره های کارشناسی ارشد ناپیوسته داخل) سال 1388 سایت رسمی سازمان سنجش» گفت: «دولت نهم برای اینکه جلوی اعتراض های دانشجویان ستاره دار را در سال های 86 و 87 بگیرد و اسناد قابل دفاعی برای آنان باقی نگذارد در دو سال گذشته، اصلاً کارنامه این دانشجویان را منتشر نکرد اما خوشبختانه در سال 88 این کارنامه ها در سایت رسمی سازمان سنجش منتشر شد و ما با استناد به رتبه ها و مدارک مندرج در این سایت به راحتی می توانیم ثابت کنیم که ما با وجود رتبه های عالی، دانشجویان ستاره دار یا محروم از تحصیل هستیم و دولت نمی تواند چشم هایش را در برابر «حقیقت وجود ما» ببندد، زیرا ما هستیم.» او ادامه می دهد: «اوایل خرداد کارنامه ها منتشر شد و ما انتخاب رشته کردیم اما هفته اول شهریور با اعلام نتیجه نهایی در سایت سازمان سنجش دیدیم در فایل ما نوشته شده «مردود علمی» در حالی که هرگز رتبه های یک و دو رقمی نمی توانند مردود علمی محسوب شوند.»
علی قلی زاده در زمان دانشجویی کارشناسی به دلیل فعالیت های صنفی بارها مورد مواخذه و احضار کمیته انضباطی دانشگاه و برخی نهادها و قرار گرفته بود. او حتی به دلیل فعالیت های صنفی - سیاسی 20 روز بازداشت و نیز سابقه محرومیت از تحصیلی داشته است. او می گوید: «گذراندن این دوره های محرومیت از تحصیل و بازداشت، طبق قانون به معنی این است که بنده - که از نظر این نهادها مجرم شناخته می شده ام - تنبیه شده ام و تاوان فعالیت های صنفی - سیاسی ام را داده ام. اگر چنین است «محرومیت از تحصیل سال 88» به چه جرم و بهانه ای است؟»
او می گوید: «بعد از اینکه باوجود رتبه های بالا از تحصیل محروم شدیم، من با دو دانشجوی ستاره دار دیگر برای ملاقات با کامران دانشجو و زاهدی به مجلس رفتیم. زاهدی اعتنایی به ما نکرد و بدون پاسخ به سوال های اعتراضی ما، عبور کرد. او فقط گفت: «وقت ندارم با شما حرف بزنم.» ما هم گفتیم: «فقط آن موقعی که ما را ستاره دار و محروم از تحصیل می کردید، وقت داشتید؟» کامران دانشجو - وزیر جدید علوم- هم ما را از سر خود باز کرد و گفت: «من اصلاً نمی دانم ستاره دار یعنی چه؟» بعد سراغ عباسپور رئیس کمیسیون آموزش مجلس رفتیم و او هم تنها وعده مساعد پیگیری داد اما با توجه به اینکه بعد از این دیدارها تا امروز هیچ اتفاقی که به نفع ما دانشجویان ستاره دار باشد، رخ نداده، ما فکر می کنیم آن وعده هم تنها برای این بود که ما را از سر خودشان باز کنند.
ظاهراً این قضاوت چندان اشتباه نبوده زیرا عباسپور چند روز بعد به خبرگزاری مهر گفت: «هیچ گاه ستاره دار نداشته ایم و در کنکور ارشد امسال ممکن است تنها 10 نفر وجود داشته باشند که مشکلاتی در حوادث اخیر ایجاد کرده باشند اما ستاره دار نیستند. کمیسیون آموزش جلسه ای با این افراد نداشته و تنها یک مورد که معترض بوده اعتراض خود را با اعضای کمیسیون مطرح کرده است.»
البرز زاهدی دیگر دانشجوی ستاره دار که در تحریریه روزنامه «سرمایه» حضور دارد، می گوید: «من سابقه فعالیت های صنفی - سیاسی ندارم اما با وجود رتبه 45 و 48 در رشته علوم سیاسی، «مردود علمی» شناخته شدم که در حقیقت مساوی است با همان ستاره دار و محروم از تحصیل.» او ادامه می دهد: «احتمالاً جرم من مصاحبه با رسانه ها در مورد وضعیت و حقوق صنفی دانشجویان است.»
دانشجویان محروم از تحصیلی که در تحریریه روزنامه «سرمایه» حضور پیدا کرده اند، می گویند دست کم ما 50 نفر دیگر را می شناسیم که امسال به دلایل سیاسی از تحصیل در کارشناسی ارشد محروم شده اند. سروش ثابت دیگر دانشجوی ستاره داری است که با رتبه های یک رقمی 1 ، 2 ، 4 ، 6 و 7 در رشته های علوم اجتماعی نیز با عبارت «مردود علمی» مواجه شد؛ عبارتی که حالا دیگر همه داوطلبان با رتبه های 1 و 2 رقمی این کشور می دانند اگر در پرونده تحصیلی خود با آن مواجه شوند، معنایی ندارد جز اینکه تو به خاطر گرایش ها و فعالیت های سیاسی ات، لیاقت ادامه تحصیل با بودجه ملی را نداری. خبرنگار «سرمایه» با مراجعه به سایت سازمان سنجش با عبارت «داوطلبی با این مشخصات موجود نمی باشد» مواجه شد. داوطلب رتبه اول کنکور، مدارک ذخیره شده خود را برای «سرمایه» ارسال کرد.
طبق اصل 30 قانون اساسی، نه تنها حق هر ایرانی استفاده از امکانات تحصیلی است بلکه دولت موظف است شرایط تحصیل عمومی را به طور مساوی برای عموم ایرانیان فراهم کند. اصل 23 قانون اساسی نیز دولت را از هر گونه تفتیش عقاید سیاسی منع کرده و طبق اصل 9 قانون اساسی، آزادی در اندیشه و زندگی حق مردم ایران شناخته شده است. از سوی دیگر در آیین نامه کمیته انضباطی دانشجویان جمهوری اسلامی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی مورخ 14/6/1374، «تخلفات سیاسی» پیش بینی شده اما گرایش و حمایت از احزاب سیاسی رسمی و قانونی یا برپایی و شرکت در تجمع های صنفی، جزء موارد «تخلف یا تخلفات سیاسی» عنوان نشده است.
در این آیین نامه تخلفات سیاسی اینگونه برشمرده شده است: «دادن اطلاعات خلاف یا کتمان واقعیات عمده نسبت به خود یا گروهک های محارب یا مفسد یا افراد وابسته به آنها، عضویت در گروهک های محارب یا مفاسد یا ملحد یا هواداری و انجام دادن هر عملی به نفع آنها، فعالیت و تبلیغ به نفع گروهک ها و مکاتب الحادی، توهین به شعائر اسلامی یا ملی و ارتکاب اعمالی بر ضدنظام جمهوری اسلامی مانند شعارنویسی، پخش اعلامیه.»
نکته مهم این است که طبق پیش بینی این آیین نامه، حداکثر تنبیه برای دانشجویانی که مرتکب به هر یک از اعمال مذکور شوند، «منع موقت از تحصیل تا مدت 2/5 سال تحصیلی» است. در نتیجه در هیچ کجای این آیین نامه «محرومیت از تحصیل» برای هیچ دانشجویی عنوان نشده است.
چندی پیش وزیر سابق علوم، زاهدی برای مبراکردن خود به رسانه ها گفت: «مردودی برخی از داوطلبان به دلایل علمی و از سوی این وزارتخانه نبوده است.»
بحث بر سر دانشجویان ستاره دار اگرچه در سال های گذشته نیز بحثی بی پاسخ اما داغ بود ولی در سال جاری از زمان مناظره های انتخاباتی به موضوعی چالشی میان اصلاح طلبان و اصولگرایان تبدیل شد؛ شب 15 خردادماه سخنان محمود احمدی نژاد درباره دانشجویان ستاره دار در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی حیرت دانشگاهیان را برانگیخت. احمدی نژاد مدعی شده بود: «ستاره دارشدن دانشجویان در زمان وزارت مصطفی معین مرسوم شده است.» گفته های احمدی نژاد تکرار گفته های محمدمهدی زاهدی در روز سوم خرداد بود.
وزیر علوم با تکذیب وجود دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل گفته بود: «طبق برنامه های تدوین شده وزارتخانه و در زمان وزیر اسبق دکتر معین، گذاشتن ستاره برای نمود دادن به برخی موارد در کارنامه قبول شدگان کارشناسی ارشد انجام می شده است.» این دو رئیس و وزیر دولت نهم از همان مصطفی معین سخن می گفتند که در پی حمله به کوی دانشگاه در تابستان 78، استعفا داد. همان وزیری که در شب حادثه تا صبح، روی چمن های کوی با دانشجویان کتک خورده نشست و ضمن ابراز همدردی با آنان، دانشجویان را به آرامش دعوت کرد و سرانجام در میان آنان گریست.
با وجود انکارهای مختلف از طرف سیستم آموزشی و بی اعتنایی نهادهای مسوول در پاسخگویی به دانشجویان محروم از تحصیل سال 88، افراد و نهادهای مستقل و مدنی متعددی تا کنون در برابر این «آپارتاید آموزشی» واکنش نشان داده اند؛ از جمله در همین اواخر سازمان ادوار تحکیم وحدت با انتشار بیانیه ای خواهان «بازگشت کلیه دانشجویان ستاره دار به دانشگاه ها و رفع کلیه محرومیت های دانشجویان از تحصیل» شد.
سایت خبری- تحلیلی «ادوارنیوز» نیز نوشت: «تعدادی از دانشجویان امسال نیز همانند سال قبل در کنکور کارشناسی ارشد ستاره دار و محروم از تحصیل شده اند.» میلاد اسدی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز گفت: «در جریان رقابت های انتخاباتی، احمدی نژاد وجود دانشجویان ستاره دار را به کلی انکار کرد این در حالی است که بعد از انتخابات اکثر این دانشجویان از جمله شیوا نظرآهاری بازداشت شده و زیر فشار برای اعتراف انکار از محرومیت از تحصیل خود بوده اند.»
همین طور روز گذشته خبری در سایت های دانشجویی و خبرنامه امیرکبیر منتشر شد که از« احضار 20 تن از دانشجویان دانشگاه هنر به کمیته انضباطی و یک تن دیگر به دادگاه انقلاب به دلیل شرکت در تجمعات مسالمت آمیز صنفی و فعالیت های دانشجویی» خبر می داد. این گزارش حاکی است که این افراد «به صدور حکم محرومیت از تحصیل» نیز تهدید شده اند.
روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی به نقل از یکی از این دانشجویان آورده است: «سمیه یکی از دانشجویانی است که با کسب رتبه ممتاز در کنکور کارشناسی ارشد از راهیابی به دانشگاه بازمانده است. او در تعطیلات تابستان به شهرش بازگشت اما چند هفته پیش فردی با تلفن منزل شان تماس گرفت و از او خواست برای پاره ای توضیحات مراجعه کند.» او به فرهیختگان می گوید: «به من گفتند از سازمان سنجش تماس می گیرند و من باید برای پذیرش در دانشگاه در یک مصاحبه شرکت کنم.
با سازمان سنجش تماس گرفتم و مسوولان گفتند همان طور که در روزنامه منتشرشده شما در مرحله اول با رتبه خوبی پذیرفته شده اید ولی ما برای مصاحبه با شما تماسی نداشته ایم. شما فقط منتظر اعلام رسمی نتایج باشید. این بار همان فرد با خانواده ام تماس گرفت و گفت دخترتان باید برای پذیرش در دانشگاه در مصاحبه شرکت کند. این بار من مجبور به پاسخگویی شدم و به آن مرد گفتم تنها در صورت احضار کتبی حاضر به گفت وگو هستم.» سمیه ادامه می دهد: «سرانجام در دانشگاه روزانه و شبانه و در چهار رشته مورد علاقه ام مجاز به انتخاب بودم اما در نهایت نامم در میان پذیرفته شدگان نبود و سازمان در پاسخ به من اعلام کرد رتبه علمی خوبی داشته ام اما از سوی گزینش مردود شناخته شده ام.»
نقدهایی که بر ستاره دارکردن دانشجویان سیاسی هنگام انتخابات دهم و در چهار سال دولت نهم مطرح شد ظاهراً باعث شده این بار وزارت علوم ستاره ها را از کارنامه های دانشجویان حذف کند و عبارت «مردود علمی» را جایگزین آن کند و آن هم برای رتبه های عالی و ممتاز کارشناسی ارشد دانشگاه ها. این بار هم دولت دهم نشان داد در پی تغییر ظاهری یک ماجرا از قبیل ستاره در کارنامه دانشجویان می خواهد اصل داستان که پذیرفته نشدن رتبه های ممتاز کنکور در دانشگاه ها به دلیل فعالیت سیاسی و مدنی آنها است را نفی کند اما آیا این روش ها در اقناع افکار عمومی مردم و دانشجویان تاثیری می گذارد؟
برگرفته از: روزنامه سرمایه
روز 26 شهریور «شورای دفاع از حق تحصیل» که پیش از این و در پاسخ به ادعای سازمان سنجش، لیست 59 نفر از دانشجویان ستاره دار طی سال های 1385 تا 1387 را منتشر کرد در اطلاعیه ای از تمامی دانشجویان ستاره دار دعوت کرد با ارسال نامه به آدرس ای میل (defa.az.tahsil@gmail.com) مشخصات و مدارک خود را ارائه دهند. شورای دفاع از حق تحصیل در اطلاعیه خود آورده است: «این شورا از دانشجویان ستاره دار در کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه های سراسری درخواست دارد جهت رسیدگی حقوقی و حصول اطمینان از محرومیت از تحصیل این دانشجویان، مدارک مربوط به فایل کارنامه و فایل نتیجه نهایی که گزینه «مردود» در آن درج شده (صفحه مربوط به این دو فایل هم اکنون در سایت سازمان سنجش موجود است) به همراه اطلاعات کافی در مورد ظرفیت کامل رشته و گرایش های مربوط را نیز به ضمیمه اسم و شماره تماس برای آدرس این شورا ای میل کنند.»
سال 88 سال غافلگیرانه ای برای دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد نیز بود؛ برای نخستین بار تعدادی از داوطلبان کنکور 88 این دانشگاه، به رغم رتبه های یک و دو رقمی مزین به ستاره شدند. یکی از این داوطلبان در تماس با روزنامه «سرمایه» گفت: «باوجود رتبه دو رقمی از ادامه تحصیل محروم شده ام. آیا این به معنی دقیق کلمه مصداق «آپارتاید آموزشی» نیست؟»«شورای دفاع از حق تحصیل» در اطلاعیه اخیر خود ضمن دعوت از دانشجویان ستاره دار دانشگاه های دولتی از دانشجویان ستاره دار دانشگاه آزاد نیز دعوت کرد «اطلاعات کامل شامل نام، نام خانوادگی، نام پدر و شماره داوطلبی و کد رسیدگی مرکز آزمون دانشگاه آزاد خود را به آدرس این شورا ای میل کنند.»
علی قلی زاده یکی از دانشجویان ستاره دار حاضرشده در تحریریه «سرمایه» با نشان دادن رتبه 43 و 45 خود در رشته مهندسی در «کارنامه اولیه آزمون تحصیلات تکمیلی (دوره های کارشناسی ارشد ناپیوسته داخل) سال 1388 سایت رسمی سازمان سنجش» گفت: «دولت نهم برای اینکه جلوی اعتراض های دانشجویان ستاره دار را در سال های 86 و 87 بگیرد و اسناد قابل دفاعی برای آنان باقی نگذارد در دو سال گذشته، اصلاً کارنامه این دانشجویان را منتشر نکرد اما خوشبختانه در سال 88 این کارنامه ها در سایت رسمی سازمان سنجش منتشر شد و ما با استناد به رتبه ها و مدارک مندرج در این سایت به راحتی می توانیم ثابت کنیم که ما با وجود رتبه های عالی، دانشجویان ستاره دار یا محروم از تحصیل هستیم و دولت نمی تواند چشم هایش را در برابر «حقیقت وجود ما» ببندد، زیرا ما هستیم.» او ادامه می دهد: «اوایل خرداد کارنامه ها منتشر شد و ما انتخاب رشته کردیم اما هفته اول شهریور با اعلام نتیجه نهایی در سایت سازمان سنجش دیدیم در فایل ما نوشته شده «مردود علمی» در حالی که هرگز رتبه های یک و دو رقمی نمی توانند مردود علمی محسوب شوند.»
علی قلی زاده در زمان دانشجویی کارشناسی به دلیل فعالیت های صنفی بارها مورد مواخذه و احضار کمیته انضباطی دانشگاه و برخی نهادها و قرار گرفته بود. او حتی به دلیل فعالیت های صنفی - سیاسی 20 روز بازداشت و نیز سابقه محرومیت از تحصیلی داشته است. او می گوید: «گذراندن این دوره های محرومیت از تحصیل و بازداشت، طبق قانون به معنی این است که بنده - که از نظر این نهادها مجرم شناخته می شده ام - تنبیه شده ام و تاوان فعالیت های صنفی - سیاسی ام را داده ام. اگر چنین است «محرومیت از تحصیل سال 88» به چه جرم و بهانه ای است؟»
او می گوید: «بعد از اینکه باوجود رتبه های بالا از تحصیل محروم شدیم، من با دو دانشجوی ستاره دار دیگر برای ملاقات با کامران دانشجو و زاهدی به مجلس رفتیم. زاهدی اعتنایی به ما نکرد و بدون پاسخ به سوال های اعتراضی ما، عبور کرد. او فقط گفت: «وقت ندارم با شما حرف بزنم.» ما هم گفتیم: «فقط آن موقعی که ما را ستاره دار و محروم از تحصیل می کردید، وقت داشتید؟» کامران دانشجو - وزیر جدید علوم- هم ما را از سر خود باز کرد و گفت: «من اصلاً نمی دانم ستاره دار یعنی چه؟» بعد سراغ عباسپور رئیس کمیسیون آموزش مجلس رفتیم و او هم تنها وعده مساعد پیگیری داد اما با توجه به اینکه بعد از این دیدارها تا امروز هیچ اتفاقی که به نفع ما دانشجویان ستاره دار باشد، رخ نداده، ما فکر می کنیم آن وعده هم تنها برای این بود که ما را از سر خودشان باز کنند.
ظاهراً این قضاوت چندان اشتباه نبوده زیرا عباسپور چند روز بعد به خبرگزاری مهر گفت: «هیچ گاه ستاره دار نداشته ایم و در کنکور ارشد امسال ممکن است تنها 10 نفر وجود داشته باشند که مشکلاتی در حوادث اخیر ایجاد کرده باشند اما ستاره دار نیستند. کمیسیون آموزش جلسه ای با این افراد نداشته و تنها یک مورد که معترض بوده اعتراض خود را با اعضای کمیسیون مطرح کرده است.»
البرز زاهدی دیگر دانشجوی ستاره دار که در تحریریه روزنامه «سرمایه» حضور دارد، می گوید: «من سابقه فعالیت های صنفی - سیاسی ندارم اما با وجود رتبه 45 و 48 در رشته علوم سیاسی، «مردود علمی» شناخته شدم که در حقیقت مساوی است با همان ستاره دار و محروم از تحصیل.» او ادامه می دهد: «احتمالاً جرم من مصاحبه با رسانه ها در مورد وضعیت و حقوق صنفی دانشجویان است.»
دانشجویان محروم از تحصیلی که در تحریریه روزنامه «سرمایه» حضور پیدا کرده اند، می گویند دست کم ما 50 نفر دیگر را می شناسیم که امسال به دلایل سیاسی از تحصیل در کارشناسی ارشد محروم شده اند. سروش ثابت دیگر دانشجوی ستاره داری است که با رتبه های یک رقمی 1 ، 2 ، 4 ، 6 و 7 در رشته های علوم اجتماعی نیز با عبارت «مردود علمی» مواجه شد؛ عبارتی که حالا دیگر همه داوطلبان با رتبه های 1 و 2 رقمی این کشور می دانند اگر در پرونده تحصیلی خود با آن مواجه شوند، معنایی ندارد جز اینکه تو به خاطر گرایش ها و فعالیت های سیاسی ات، لیاقت ادامه تحصیل با بودجه ملی را نداری. خبرنگار «سرمایه» با مراجعه به سایت سازمان سنجش با عبارت «داوطلبی با این مشخصات موجود نمی باشد» مواجه شد. داوطلب رتبه اول کنکور، مدارک ذخیره شده خود را برای «سرمایه» ارسال کرد.
طبق اصل 30 قانون اساسی، نه تنها حق هر ایرانی استفاده از امکانات تحصیلی است بلکه دولت موظف است شرایط تحصیل عمومی را به طور مساوی برای عموم ایرانیان فراهم کند. اصل 23 قانون اساسی نیز دولت را از هر گونه تفتیش عقاید سیاسی منع کرده و طبق اصل 9 قانون اساسی، آزادی در اندیشه و زندگی حق مردم ایران شناخته شده است. از سوی دیگر در آیین نامه کمیته انضباطی دانشجویان جمهوری اسلامی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی مورخ 14/6/1374، «تخلفات سیاسی» پیش بینی شده اما گرایش و حمایت از احزاب سیاسی رسمی و قانونی یا برپایی و شرکت در تجمع های صنفی، جزء موارد «تخلف یا تخلفات سیاسی» عنوان نشده است.
در این آیین نامه تخلفات سیاسی اینگونه برشمرده شده است: «دادن اطلاعات خلاف یا کتمان واقعیات عمده نسبت به خود یا گروهک های محارب یا مفسد یا افراد وابسته به آنها، عضویت در گروهک های محارب یا مفاسد یا ملحد یا هواداری و انجام دادن هر عملی به نفع آنها، فعالیت و تبلیغ به نفع گروهک ها و مکاتب الحادی، توهین به شعائر اسلامی یا ملی و ارتکاب اعمالی بر ضدنظام جمهوری اسلامی مانند شعارنویسی، پخش اعلامیه.»
نکته مهم این است که طبق پیش بینی این آیین نامه، حداکثر تنبیه برای دانشجویانی که مرتکب به هر یک از اعمال مذکور شوند، «منع موقت از تحصیل تا مدت 2/5 سال تحصیلی» است. در نتیجه در هیچ کجای این آیین نامه «محرومیت از تحصیل» برای هیچ دانشجویی عنوان نشده است.
چندی پیش وزیر سابق علوم، زاهدی برای مبراکردن خود به رسانه ها گفت: «مردودی برخی از داوطلبان به دلایل علمی و از سوی این وزارتخانه نبوده است.»
بحث بر سر دانشجویان ستاره دار اگرچه در سال های گذشته نیز بحثی بی پاسخ اما داغ بود ولی در سال جاری از زمان مناظره های انتخاباتی به موضوعی چالشی میان اصلاح طلبان و اصولگرایان تبدیل شد؛ شب 15 خردادماه سخنان محمود احمدی نژاد درباره دانشجویان ستاره دار در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی حیرت دانشگاهیان را برانگیخت. احمدی نژاد مدعی شده بود: «ستاره دارشدن دانشجویان در زمان وزارت مصطفی معین مرسوم شده است.» گفته های احمدی نژاد تکرار گفته های محمدمهدی زاهدی در روز سوم خرداد بود.
وزیر علوم با تکذیب وجود دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل گفته بود: «طبق برنامه های تدوین شده وزارتخانه و در زمان وزیر اسبق دکتر معین، گذاشتن ستاره برای نمود دادن به برخی موارد در کارنامه قبول شدگان کارشناسی ارشد انجام می شده است.» این دو رئیس و وزیر دولت نهم از همان مصطفی معین سخن می گفتند که در پی حمله به کوی دانشگاه در تابستان 78، استعفا داد. همان وزیری که در شب حادثه تا صبح، روی چمن های کوی با دانشجویان کتک خورده نشست و ضمن ابراز همدردی با آنان، دانشجویان را به آرامش دعوت کرد و سرانجام در میان آنان گریست.
با وجود انکارهای مختلف از طرف سیستم آموزشی و بی اعتنایی نهادهای مسوول در پاسخگویی به دانشجویان محروم از تحصیل سال 88، افراد و نهادهای مستقل و مدنی متعددی تا کنون در برابر این «آپارتاید آموزشی» واکنش نشان داده اند؛ از جمله در همین اواخر سازمان ادوار تحکیم وحدت با انتشار بیانیه ای خواهان «بازگشت کلیه دانشجویان ستاره دار به دانشگاه ها و رفع کلیه محرومیت های دانشجویان از تحصیل» شد.
سایت خبری- تحلیلی «ادوارنیوز» نیز نوشت: «تعدادی از دانشجویان امسال نیز همانند سال قبل در کنکور کارشناسی ارشد ستاره دار و محروم از تحصیل شده اند.» میلاد اسدی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز گفت: «در جریان رقابت های انتخاباتی، احمدی نژاد وجود دانشجویان ستاره دار را به کلی انکار کرد این در حالی است که بعد از انتخابات اکثر این دانشجویان از جمله شیوا نظرآهاری بازداشت شده و زیر فشار برای اعتراف انکار از محرومیت از تحصیل خود بوده اند.»
همین طور روز گذشته خبری در سایت های دانشجویی و خبرنامه امیرکبیر منتشر شد که از« احضار 20 تن از دانشجویان دانشگاه هنر به کمیته انضباطی و یک تن دیگر به دادگاه انقلاب به دلیل شرکت در تجمعات مسالمت آمیز صنفی و فعالیت های دانشجویی» خبر می داد. این گزارش حاکی است که این افراد «به صدور حکم محرومیت از تحصیل» نیز تهدید شده اند.
روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی به نقل از یکی از این دانشجویان آورده است: «سمیه یکی از دانشجویانی است که با کسب رتبه ممتاز در کنکور کارشناسی ارشد از راهیابی به دانشگاه بازمانده است. او در تعطیلات تابستان به شهرش بازگشت اما چند هفته پیش فردی با تلفن منزل شان تماس گرفت و از او خواست برای پاره ای توضیحات مراجعه کند.» او به فرهیختگان می گوید: «به من گفتند از سازمان سنجش تماس می گیرند و من باید برای پذیرش در دانشگاه در یک مصاحبه شرکت کنم.
با سازمان سنجش تماس گرفتم و مسوولان گفتند همان طور که در روزنامه منتشرشده شما در مرحله اول با رتبه خوبی پذیرفته شده اید ولی ما برای مصاحبه با شما تماسی نداشته ایم. شما فقط منتظر اعلام رسمی نتایج باشید. این بار همان فرد با خانواده ام تماس گرفت و گفت دخترتان باید برای پذیرش در دانشگاه در مصاحبه شرکت کند. این بار من مجبور به پاسخگویی شدم و به آن مرد گفتم تنها در صورت احضار کتبی حاضر به گفت وگو هستم.» سمیه ادامه می دهد: «سرانجام در دانشگاه روزانه و شبانه و در چهار رشته مورد علاقه ام مجاز به انتخاب بودم اما در نهایت نامم در میان پذیرفته شدگان نبود و سازمان در پاسخ به من اعلام کرد رتبه علمی خوبی داشته ام اما از سوی گزینش مردود شناخته شده ام.»
نقدهایی که بر ستاره دارکردن دانشجویان سیاسی هنگام انتخابات دهم و در چهار سال دولت نهم مطرح شد ظاهراً باعث شده این بار وزارت علوم ستاره ها را از کارنامه های دانشجویان حذف کند و عبارت «مردود علمی» را جایگزین آن کند و آن هم برای رتبه های عالی و ممتاز کارشناسی ارشد دانشگاه ها. این بار هم دولت دهم نشان داد در پی تغییر ظاهری یک ماجرا از قبیل ستاره در کارنامه دانشجویان می خواهد اصل داستان که پذیرفته نشدن رتبه های ممتاز کنکور در دانشگاه ها به دلیل فعالیت سیاسی و مدنی آنها است را نفی کند اما آیا این روش ها در اقناع افکار عمومی مردم و دانشجویان تاثیری می گذارد؟
برگرفته از: روزنامه سرمایه
انجمن اسلامی دانشجويان پلی تکنيک خواستار آزادی بازداشت شدگان و عذرخواهی مسئولين از مردم شد
انجمن اسلامی پلی تکنيک جامه سبز را لباسی در خور برای استبدادستيزی و آزادی خواهی ۱۰۰ ساله ايرانيان می داند و با وجود انتقادات و انتظاراتی که برای آينده اين جنبش دارد، حمايت و همراهی خود را از حرکت حق مدارانه و مردمی ملت ايران دريغ نخواهد کرد و با محکوميت رفتارهای غير انسانی و غيرعقلانی چند ماه اخير در کشور و روزهای اخير در دانشگاهها، شروع سال تحصيلی و آغاز فعاليت دانشگاه را به فال نيک گرفته و تمام تلاشش را برای تحقق کابوس حاکمان در دانشگاه ها قرار میدهد.
متن این بیانیه به این شرح است:
مهری ديگر از راه رسيد. مهری که پس از ۴ سال مهرورزی دولت احمدی و حمايت رهبری نويد رسيدنش اين بار ديگر هيچ اثری از شکوفايی و شادمانی ندارد. دانشگاه ها تحت شديدترين فشارها و دانشجويان محکوم به سخت ترين مجازات هستند. در چند هفته اخير موج احضارها به کميته های انضباطی و نهادهای امنيتی و اخبار تعليق و اخراج و ستاره دار شدن دانشجويان بهار سال دانشگاه را خزان زده کرده است. احضارهای دسته جمعی دانشجويان در دانشگاه های مختلف به اداره اطلاعات و دادگاه انقلاب، امسال در کنار احضارهای گسترده دانشجويان به کميته های انضباطی و حراست دانشگاه ها و وزارت علوم قرار گرفته است.
وزارت علومی که نشان داده در جريان سازی ها و پرونده سازی های رسوا و بی اعتبار عليه دفتر تحکيم وحدت و ساير فعالان دانشجويی می خواهد از نهادهای امنيتی جا نماند و کميته های انضباطی و حراستش را به حياط خلوت دستگاه های سرکوب تبديل کرده است. البته اين اتفاقات از وزارت علوم دولت احمدی نژاد دور از انتظار نيست. دولتی که وزارت کشورش که مسئول تامين امنيت است، در حمله شبانه نيروهای لباس شخصی و سربازان کودتاچيان به کوی دانشگاه تبديل به شکنجه گاه می شود.
۱۸ تير ۷۸ تلخی هايش هنوز از خاطر دانشجويان بيرون نرفته بود که در حوادث تلخ پس از انتخابات خرداد ۸۸ در ساعت ۳ نيمه شب عده ای چماق به دست با حمايت نيروهای نظامی و انتظامی به خوابگاه دانشجويان حمله بردند و پس از ضرب و جرح و قتل چند تن از دانشجويان، عده ای را به طبقه منهای ۴ وزارت کشور منتقل کردند و در آنجا ساعت ها دانشجويان را در فضايی نامناسب شکنجه کردند. بازداشت بسياری از دانشجويان و به ويژه دانشجويان محروم از تحصيل در پرونده سازی های انتقام گيرانه کودتاچيان خاطر دانشجو و دانشگاه را آزرده بود که صدور حکم ناعادلانه ماه ها حبس تعزيری و تعليقی دانشجويان دانشگاه های زنجان و بابل که نشان از وقاحت ديکتاتورهای ايران داشت، شوکی برای دانشگاه شد.
برگزاری دادگاه فرمايشی دانشجويان بابل بر اساس اتهامات واهی پس از جريان سازی های رسانه های وابسته ای چون فارس و کيهان و رجا در نهايت بدون توجه به اظهارات دانشجويان و مدارک موجود به صدور احکامی سنگين منجر شد. احکامی که نه ارتباطی به جريان سازی های رسانه های وابسته داشت و نه اتهامات طرح شده در بيدادگاه انقلاب.
برای چهارمين سال پياپی با اعلام نتايج کنکور کارشناسی ارشد قصه دانشجويان ستاره دار تکرار شد تا دانشجويان منتقد با وجود کسب رتبه های ممتاز به دانشگاه راه نيابند و بيش از ۲۰۰۰ نفر نيز با تعهدهای غيرمتعارف اجازه ورود به دانشگاه را بيابند. پس از ۴ سال شتاب گرفتن دسيسه خودی کردن و اسلامی کردن دانشگاه ها، حاکمان خردستيز با احضارها و تعليق ها و ممنوع الورود کردن ها توانسته اند هزاران نفر از نخبگان را از حق تحصيل محروم کرده يا اخراج نمايند تا دانشگاه در فقدان ياران دبستانی اش سردی و تلخی فراوانی را احساس کند و اگر ايام زمستانی سرزمينمان و دردها و رنج های خونين چند ماه اخير نبود، اين جفای رفته بر دانشگاه دانشجويانش را چه بی تاب می کرد.
ليک همچنان دانشگاه زنده است و دانشجويش کابوس حاکمان خيره سر و اگر احضار و تهديدی است، ترس از وجود دانشجو و دانشگاه است که چند روز ديگر فصل آن ها فرا می رسد. فصل پرسش و گفتن، فصل جنبش و ايستادن، فصل آزادی و ايمان، فصل دموکراسی و آرمان.
پلی تکنيک تهران در طول ۴ سال گذشته سربلند و خوشنام تلخی ها و سختی های فراوان را گذرانده است. اميد دوستان و خاری در چشم و استخوانی در گلو برای اقتدارگرايان و انحصارطلبان بوده است. تلاش کرده به شجاعت و صداقت سخن بگويد و در راه آگاهی بخشی به افشاگری و روشنگری و پرسشگری بپردازد و هزينه های سنگينی را هم برای آن پرداخته است. بازداشت بيش از ۱۲۰ دانشجوی اين دانشگاه در طول ۴ سال گذشته چنان بوده است که بايد از بيش از صدها احضار به کميته انضباطی و ده ها احضار به نهادهای امنيتی گذشت.
بايد از بيش از ۲۰۰ ترم محروميت از تحصيل گذشت. فقط نگاهی به دو پرونده نشريات دانشجويی در ارديبهشت ۸۶ و خبرنامه اميرکبير در غائله دفن شهدا در اسفند ۸۷ گويای بسياری از مصايب رفته بر انجمن پلی تکنيک است. بيش از ۱۲۰۰ روز سلول انفرادی و شکنجه های قرون وسطايی که جان آدمی را به درد می آورد و در رذالت و پستی شکنجه گران و عاملان و آمران پشت پرده اين سناريوها ترديد را باقی نمی گذارد، گوشه ای از جنايات دشمنان دانشگاه است.
کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد فصل جديدی از تاريخ سياسی ايران را رقم زد. فصلی که پس از سرکوب اميد آغاز شد. دروغ های مکرر در صندوق های رای اثر گذاشتند و توطئه تقلب محصولی از همکاری دولت و سپاه و بيت رهبری شد. تقلبی که پس از ۴ سال که صدای پای فاشيست به گوش رسيده بود، حضور باتوم به دست آن را ديد.
تقلب که بی توجهی به خواست مردم و توهين به آگاهی ملت بود، در فضايی سرشار از "اميد به تغيير" در برابر مردم ايستاد و فجايع بسياری را به بار آورد. مردمی که فقط رايشان را می خواستند "برای تغيير وضع موجود" با دستانی خالی و به صلح طلبی و آرامش خواهی به خيابان آمدند و حاکمان را مورد بازخواست قرار دادند که ديکتاتوری به جمع ملت هجومی بی سابقه آورد و مردم را روانه سلول های انفرادی و شکنجه گاه های مخوف ساخت و عده ای را هم به قتل رساند. نيروهای رسمی و غيررسمی با باتوم و گاز اشک آور و اسلحه های سرد و گرم به جان ملت افتادند و در برابر خواست سبز مردم جامعه امان را سرخ و خونين کردند.
در روزهايی تلخ از تاريخ سرزمين ما دروغ و تقلب و خيانت و جنايت و رذالت و تجاوز و قتل به هم پيوستند. ديکتاتورهای قرائت فاشيستی از اسلام برای سرپوش بر جنايات خويش عده ای از فعالان سياسی و مدنی و روزنامه نگار و دانشجو و زن و مرد و پير و جوان و حتی کودک را تحت فشار و شکنجه و سرکوب قرار دادند. در سلول های مخوفشان به اعترافات کذب واداشتند و در بيدادگاه های نمايشی از رسانه ی کودتاچيان به تصوير در آوردند و سودای فريب افکار عمومی را داشتند.
زهی خيال باطل که دروغ ايشان دير زمانی است هويدا شده است و کودتاچيان بی آبروتر و رسواتر از آنند که قيافه حق به جانب بگيرند و آسمان و ريسمان ببافند و دشمن بتراشند و همه مشکلات را بر دشمنان خود ساخته اشان بار کنند. ديگر نخواهند توانست دروغ و تقلب خويش را به جنايت و رذالت بپوشانند. بسيج و سپاه و پيروان ولايت و جيره خواران دولتِ مردم فريب و عده ای آدمی خوار و انسانيت ستيز و چماق به دست را به جان مردم بياندازند. مردم آگاه تر از آن شده اند که استبداد دينی دروغ را به دورغ و خون را به خون بشويد و تطهير کند.
اگرچه امروز پيراهن عثمان بالا برده اند و قرآن بر سر نيزه کرده اند و خدعه به جمعه می برند و جفا بر جماعت می کنند و اشک تمساح می ريزند و فتوای جنايت می دهند و مجوز قتل و کشتار صادر می کنند، قضاوت را عرصه بيداد کرده اند و سخن را به استبداد پاسخ گفته اند و بر بازداشت شدگان نيز رحم نکرده و شکنجه های غير انسانی و تجاوز و هزار زخم ديگر را بر عزيزان هم وطنمان تحميل کرده اند.
ولی حقيقت ايشان بر همگان روشن شده است و طشت رسوايی ايشان از بام افتاده است و مردم چراغ به دست بر بالای سر ايشان حاضر شده اند و گفته اند که شب را نمی خواهند و با "نه" به شب انديشی به استقبال صبح و روشنايی خواهند رفت. در ايرانی بزرگ و آزاد با حکومتی مردمی و فرادينی که در آن حق آدميان به رسميت شناخته می شود و در کنار هم زيبا زيستن را برای دنيا فرياد خواهند کرد.
اربابان کودتا امروز هراسان تر از هميشه لحظه ای آرام و قرار ندارند که ندای آزادی خواهی دانشگاه و ترانه پيروزی استبدادستيزان در ايران طنين انداز شده است. خواست تغيير همه گير شده است و دانشجويان برای پاسداری از آگاهی ها و ارزش های جديد ملت ايران عزمشان را جزم کرده اند. عزمی که اين بار انرژی اش را از خون های جاری شده دشنه دين فروشان و گلوله خشونت طلبان گرفته است و تا به سرانجام نرسيدن اين خواست نيز از پای نخواهند نشست. جنبش دانشجويی نيز مسير خود را يافته است و حرکت پيوسته خود را با توجه به گذشته اش و رو به سوی فردايی بهتر می پويد. آگاهی بخشی، ديده بانی جامعه مدنی، روشنگری و پرسشگری را فراموش نخواهد کرد و بر دقت و همت خود خواهد افزود.
انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اميرکبير (پلی تکنيک تهران) که در سال های گذشته يکی از هدف های دستگاه های سرکوب بوده است، در آستانه سال تحصيلی برخوردها و سرکوب گسترده در دانشگاه ها را بی اثر می داند و با محکوم کردن تمامی رفتارهای نهادهای دولتی، امنيتی، نظامی و قضايی هشدار می دهد که چراغی که از ارزش های اصيل برافروخته شده است، خاموش شدنی نيست و فقط ريش آن هايی که در پی خاموشی آن هستند را می سوزاند.
امروز نيز آزادی تمامی بازداشت شدگان ماه های اخير و توجه به خواست مردم و پوزش و معذرت خواهی از رفتارهای غيرانسانی را شروعی مناسب برای بازگشت از گذشته سياه عمال و خادمان استبداد می داند. تغيير و تغييرخواهی اتفاق بزرگی بود که در روند انتخابات خوب شناخته شد و استمرار آن می تواند افق روشنی را برای آينده قرار دهد. حال اين پذيرش و خواست تغيير؛ وسيع و بسيط بوده و می تواند بسياری از هم داستانان سال های سال استبداد را شامل شود. بنابراين "تغيير" ملاک اصلی شناخت و قضاوت در آينده خواهد بود. تغييرخواهی و تغييرپذيری و استقبال از تغييرات ديگران در کنار احترام به تفاوت ها و گوناگونی ها درس هايی برای توسعه و پيشرفت و زندگی مسالمت آميز خواهد بود.
انجمن اسلامی پلی تکنيک جامه سبز را لباسی در خور برای استبدادستيزی و آزادی خواهی ۱۰۰ ساله ايرانيان می داند و با وجود انتقادات و انتظاراتی که برای آينده اين جنبش دارد، حمايت و همراهی خود را از حرکت حق مدارانه و مردمی ملت ايران دريغ نخواهد کرد و با محکوميت رفتارهای غير انسانی و غيرعقلانی چند ماه اخير در کشور و روزهای اخير در دانشگاه ها، شروع سال تحصيلی و آغاز فعاليت دانشگاه را به فال نيک گرفته و تمام تلاشش را برای تحقق کابوس حاکمان در دانشگاه ها قرار می دهد.
انجمن اسلامی دانشجويان
دانشگاه صنعتی اميرکبير
(پلی تکنيک تهران)
متن این بیانیه به این شرح است:
مهری ديگر از راه رسيد. مهری که پس از ۴ سال مهرورزی دولت احمدی و حمايت رهبری نويد رسيدنش اين بار ديگر هيچ اثری از شکوفايی و شادمانی ندارد. دانشگاه ها تحت شديدترين فشارها و دانشجويان محکوم به سخت ترين مجازات هستند. در چند هفته اخير موج احضارها به کميته های انضباطی و نهادهای امنيتی و اخبار تعليق و اخراج و ستاره دار شدن دانشجويان بهار سال دانشگاه را خزان زده کرده است. احضارهای دسته جمعی دانشجويان در دانشگاه های مختلف به اداره اطلاعات و دادگاه انقلاب، امسال در کنار احضارهای گسترده دانشجويان به کميته های انضباطی و حراست دانشگاه ها و وزارت علوم قرار گرفته است.
وزارت علومی که نشان داده در جريان سازی ها و پرونده سازی های رسوا و بی اعتبار عليه دفتر تحکيم وحدت و ساير فعالان دانشجويی می خواهد از نهادهای امنيتی جا نماند و کميته های انضباطی و حراستش را به حياط خلوت دستگاه های سرکوب تبديل کرده است. البته اين اتفاقات از وزارت علوم دولت احمدی نژاد دور از انتظار نيست. دولتی که وزارت کشورش که مسئول تامين امنيت است، در حمله شبانه نيروهای لباس شخصی و سربازان کودتاچيان به کوی دانشگاه تبديل به شکنجه گاه می شود.
۱۸ تير ۷۸ تلخی هايش هنوز از خاطر دانشجويان بيرون نرفته بود که در حوادث تلخ پس از انتخابات خرداد ۸۸ در ساعت ۳ نيمه شب عده ای چماق به دست با حمايت نيروهای نظامی و انتظامی به خوابگاه دانشجويان حمله بردند و پس از ضرب و جرح و قتل چند تن از دانشجويان، عده ای را به طبقه منهای ۴ وزارت کشور منتقل کردند و در آنجا ساعت ها دانشجويان را در فضايی نامناسب شکنجه کردند. بازداشت بسياری از دانشجويان و به ويژه دانشجويان محروم از تحصيل در پرونده سازی های انتقام گيرانه کودتاچيان خاطر دانشجو و دانشگاه را آزرده بود که صدور حکم ناعادلانه ماه ها حبس تعزيری و تعليقی دانشجويان دانشگاه های زنجان و بابل که نشان از وقاحت ديکتاتورهای ايران داشت، شوکی برای دانشگاه شد.
برگزاری دادگاه فرمايشی دانشجويان بابل بر اساس اتهامات واهی پس از جريان سازی های رسانه های وابسته ای چون فارس و کيهان و رجا در نهايت بدون توجه به اظهارات دانشجويان و مدارک موجود به صدور احکامی سنگين منجر شد. احکامی که نه ارتباطی به جريان سازی های رسانه های وابسته داشت و نه اتهامات طرح شده در بيدادگاه انقلاب.
برای چهارمين سال پياپی با اعلام نتايج کنکور کارشناسی ارشد قصه دانشجويان ستاره دار تکرار شد تا دانشجويان منتقد با وجود کسب رتبه های ممتاز به دانشگاه راه نيابند و بيش از ۲۰۰۰ نفر نيز با تعهدهای غيرمتعارف اجازه ورود به دانشگاه را بيابند. پس از ۴ سال شتاب گرفتن دسيسه خودی کردن و اسلامی کردن دانشگاه ها، حاکمان خردستيز با احضارها و تعليق ها و ممنوع الورود کردن ها توانسته اند هزاران نفر از نخبگان را از حق تحصيل محروم کرده يا اخراج نمايند تا دانشگاه در فقدان ياران دبستانی اش سردی و تلخی فراوانی را احساس کند و اگر ايام زمستانی سرزمينمان و دردها و رنج های خونين چند ماه اخير نبود، اين جفای رفته بر دانشگاه دانشجويانش را چه بی تاب می کرد.
ليک همچنان دانشگاه زنده است و دانشجويش کابوس حاکمان خيره سر و اگر احضار و تهديدی است، ترس از وجود دانشجو و دانشگاه است که چند روز ديگر فصل آن ها فرا می رسد. فصل پرسش و گفتن، فصل جنبش و ايستادن، فصل آزادی و ايمان، فصل دموکراسی و آرمان.
پلی تکنيک تهران در طول ۴ سال گذشته سربلند و خوشنام تلخی ها و سختی های فراوان را گذرانده است. اميد دوستان و خاری در چشم و استخوانی در گلو برای اقتدارگرايان و انحصارطلبان بوده است. تلاش کرده به شجاعت و صداقت سخن بگويد و در راه آگاهی بخشی به افشاگری و روشنگری و پرسشگری بپردازد و هزينه های سنگينی را هم برای آن پرداخته است. بازداشت بيش از ۱۲۰ دانشجوی اين دانشگاه در طول ۴ سال گذشته چنان بوده است که بايد از بيش از صدها احضار به کميته انضباطی و ده ها احضار به نهادهای امنيتی گذشت.
بايد از بيش از ۲۰۰ ترم محروميت از تحصيل گذشت. فقط نگاهی به دو پرونده نشريات دانشجويی در ارديبهشت ۸۶ و خبرنامه اميرکبير در غائله دفن شهدا در اسفند ۸۷ گويای بسياری از مصايب رفته بر انجمن پلی تکنيک است. بيش از ۱۲۰۰ روز سلول انفرادی و شکنجه های قرون وسطايی که جان آدمی را به درد می آورد و در رذالت و پستی شکنجه گران و عاملان و آمران پشت پرده اين سناريوها ترديد را باقی نمی گذارد، گوشه ای از جنايات دشمنان دانشگاه است.
کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد فصل جديدی از تاريخ سياسی ايران را رقم زد. فصلی که پس از سرکوب اميد آغاز شد. دروغ های مکرر در صندوق های رای اثر گذاشتند و توطئه تقلب محصولی از همکاری دولت و سپاه و بيت رهبری شد. تقلبی که پس از ۴ سال که صدای پای فاشيست به گوش رسيده بود، حضور باتوم به دست آن را ديد.
تقلب که بی توجهی به خواست مردم و توهين به آگاهی ملت بود، در فضايی سرشار از "اميد به تغيير" در برابر مردم ايستاد و فجايع بسياری را به بار آورد. مردمی که فقط رايشان را می خواستند "برای تغيير وضع موجود" با دستانی خالی و به صلح طلبی و آرامش خواهی به خيابان آمدند و حاکمان را مورد بازخواست قرار دادند که ديکتاتوری به جمع ملت هجومی بی سابقه آورد و مردم را روانه سلول های انفرادی و شکنجه گاه های مخوف ساخت و عده ای را هم به قتل رساند. نيروهای رسمی و غيررسمی با باتوم و گاز اشک آور و اسلحه های سرد و گرم به جان ملت افتادند و در برابر خواست سبز مردم جامعه امان را سرخ و خونين کردند.
در روزهايی تلخ از تاريخ سرزمين ما دروغ و تقلب و خيانت و جنايت و رذالت و تجاوز و قتل به هم پيوستند. ديکتاتورهای قرائت فاشيستی از اسلام برای سرپوش بر جنايات خويش عده ای از فعالان سياسی و مدنی و روزنامه نگار و دانشجو و زن و مرد و پير و جوان و حتی کودک را تحت فشار و شکنجه و سرکوب قرار دادند. در سلول های مخوفشان به اعترافات کذب واداشتند و در بيدادگاه های نمايشی از رسانه ی کودتاچيان به تصوير در آوردند و سودای فريب افکار عمومی را داشتند.
زهی خيال باطل که دروغ ايشان دير زمانی است هويدا شده است و کودتاچيان بی آبروتر و رسواتر از آنند که قيافه حق به جانب بگيرند و آسمان و ريسمان ببافند و دشمن بتراشند و همه مشکلات را بر دشمنان خود ساخته اشان بار کنند. ديگر نخواهند توانست دروغ و تقلب خويش را به جنايت و رذالت بپوشانند. بسيج و سپاه و پيروان ولايت و جيره خواران دولتِ مردم فريب و عده ای آدمی خوار و انسانيت ستيز و چماق به دست را به جان مردم بياندازند. مردم آگاه تر از آن شده اند که استبداد دينی دروغ را به دورغ و خون را به خون بشويد و تطهير کند.
اگرچه امروز پيراهن عثمان بالا برده اند و قرآن بر سر نيزه کرده اند و خدعه به جمعه می برند و جفا بر جماعت می کنند و اشک تمساح می ريزند و فتوای جنايت می دهند و مجوز قتل و کشتار صادر می کنند، قضاوت را عرصه بيداد کرده اند و سخن را به استبداد پاسخ گفته اند و بر بازداشت شدگان نيز رحم نکرده و شکنجه های غير انسانی و تجاوز و هزار زخم ديگر را بر عزيزان هم وطنمان تحميل کرده اند.
ولی حقيقت ايشان بر همگان روشن شده است و طشت رسوايی ايشان از بام افتاده است و مردم چراغ به دست بر بالای سر ايشان حاضر شده اند و گفته اند که شب را نمی خواهند و با "نه" به شب انديشی به استقبال صبح و روشنايی خواهند رفت. در ايرانی بزرگ و آزاد با حکومتی مردمی و فرادينی که در آن حق آدميان به رسميت شناخته می شود و در کنار هم زيبا زيستن را برای دنيا فرياد خواهند کرد.
اربابان کودتا امروز هراسان تر از هميشه لحظه ای آرام و قرار ندارند که ندای آزادی خواهی دانشگاه و ترانه پيروزی استبدادستيزان در ايران طنين انداز شده است. خواست تغيير همه گير شده است و دانشجويان برای پاسداری از آگاهی ها و ارزش های جديد ملت ايران عزمشان را جزم کرده اند. عزمی که اين بار انرژی اش را از خون های جاری شده دشنه دين فروشان و گلوله خشونت طلبان گرفته است و تا به سرانجام نرسيدن اين خواست نيز از پای نخواهند نشست. جنبش دانشجويی نيز مسير خود را يافته است و حرکت پيوسته خود را با توجه به گذشته اش و رو به سوی فردايی بهتر می پويد. آگاهی بخشی، ديده بانی جامعه مدنی، روشنگری و پرسشگری را فراموش نخواهد کرد و بر دقت و همت خود خواهد افزود.
انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اميرکبير (پلی تکنيک تهران) که در سال های گذشته يکی از هدف های دستگاه های سرکوب بوده است، در آستانه سال تحصيلی برخوردها و سرکوب گسترده در دانشگاه ها را بی اثر می داند و با محکوم کردن تمامی رفتارهای نهادهای دولتی، امنيتی، نظامی و قضايی هشدار می دهد که چراغی که از ارزش های اصيل برافروخته شده است، خاموش شدنی نيست و فقط ريش آن هايی که در پی خاموشی آن هستند را می سوزاند.
امروز نيز آزادی تمامی بازداشت شدگان ماه های اخير و توجه به خواست مردم و پوزش و معذرت خواهی از رفتارهای غيرانسانی را شروعی مناسب برای بازگشت از گذشته سياه عمال و خادمان استبداد می داند. تغيير و تغييرخواهی اتفاق بزرگی بود که در روند انتخابات خوب شناخته شد و استمرار آن می تواند افق روشنی را برای آينده قرار دهد. حال اين پذيرش و خواست تغيير؛ وسيع و بسيط بوده و می تواند بسياری از هم داستانان سال های سال استبداد را شامل شود. بنابراين "تغيير" ملاک اصلی شناخت و قضاوت در آينده خواهد بود. تغييرخواهی و تغييرپذيری و استقبال از تغييرات ديگران در کنار احترام به تفاوت ها و گوناگونی ها درس هايی برای توسعه و پيشرفت و زندگی مسالمت آميز خواهد بود.
انجمن اسلامی پلی تکنيک جامه سبز را لباسی در خور برای استبدادستيزی و آزادی خواهی ۱۰۰ ساله ايرانيان می داند و با وجود انتقادات و انتظاراتی که برای آينده اين جنبش دارد، حمايت و همراهی خود را از حرکت حق مدارانه و مردمی ملت ايران دريغ نخواهد کرد و با محکوميت رفتارهای غير انسانی و غيرعقلانی چند ماه اخير در کشور و روزهای اخير در دانشگاه ها، شروع سال تحصيلی و آغاز فعاليت دانشگاه را به فال نيک گرفته و تمام تلاشش را برای تحقق کابوس حاکمان در دانشگاه ها قرار می دهد.
انجمن اسلامی دانشجويان
دانشگاه صنعتی اميرکبير
(پلی تکنيک تهران)
خبرهایی از اوین- انتقال شبنم مددزاده به بند مجرمین خطرناک
شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم تهران که هم اکنون بیش از ۷ ماه است در بازداشت موقت به سر می برد، به بند مجرمین خطرناک منتقل شده است.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر مددزاده به همراه ۵ زندانی زن دیگر از جمله شیوا نظر آهاری و مهسا نادری از سه روز پیش به بندی موسوم به بند متادون که ویژه نگهداری مجرمین خطرناک است، منتقل شدهاند.
این مسئله اگرچه با اعتراض شدید مددزاده و هم بندانش همراه بود اما هیچ دلیل قانونی دال بر انتقال آن ها به بند مذکور عنوان نشده است.
لازم به ذکر است که بند متادون سابق بر این برای نگهداری افراد دارای اعتیاد شدید استفاده می شد که هم اکنون به حالت نیمه متروکه در آمده است و از نظر وضعیت بهداشتی در بدترین وضعیت ممکن است. به طوری که گرفتگی فاضلاب حمام و سرویسهای بهداشتی و بوی گاز ناشی از آن باعث ایجاد حالت تهوع و خفگی شدید در شبنم مددزاده و دیگر زندانیان در این بند شده است.
دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم تهران در تماسی تلفنی با خانوادهاش خبر از ممنوع الملاقات بودن خود نیز داد که این مسئله با توجه به گذشت بیش از ۴ ماه از پایان بازجویی ها و مرحله تحقیقات، عملی غیرقانونی است که بنا بر روال سابق مسئولین زندان هیچ دلیل قانونی و قانع کننده ای برای آن ذکر نکرده اند.
شیوا نظر آهاری که از بعد از انتخابات در بازداشت به سر میبرد نیز در این بند در بازداشت است. پیش از این سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر از صدور وثیقه ۲۰۰ میلیونی برای آزادی شیوا نظرآهاری خبر داده بود.
گرچه صبح دیروز خانواده نظرآهاری قرار وثیقهی ۲۰۰ میلیونی را تامین کردند اما کماکان خبری از آزادی وی در دست نیست.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر مددزاده به همراه ۵ زندانی زن دیگر از جمله شیوا نظر آهاری و مهسا نادری از سه روز پیش به بندی موسوم به بند متادون که ویژه نگهداری مجرمین خطرناک است، منتقل شدهاند.
این مسئله اگرچه با اعتراض شدید مددزاده و هم بندانش همراه بود اما هیچ دلیل قانونی دال بر انتقال آن ها به بند مذکور عنوان نشده است.
لازم به ذکر است که بند متادون سابق بر این برای نگهداری افراد دارای اعتیاد شدید استفاده می شد که هم اکنون به حالت نیمه متروکه در آمده است و از نظر وضعیت بهداشتی در بدترین وضعیت ممکن است. به طوری که گرفتگی فاضلاب حمام و سرویسهای بهداشتی و بوی گاز ناشی از آن باعث ایجاد حالت تهوع و خفگی شدید در شبنم مددزاده و دیگر زندانیان در این بند شده است.
دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم تهران در تماسی تلفنی با خانوادهاش خبر از ممنوع الملاقات بودن خود نیز داد که این مسئله با توجه به گذشت بیش از ۴ ماه از پایان بازجویی ها و مرحله تحقیقات، عملی غیرقانونی است که بنا بر روال سابق مسئولین زندان هیچ دلیل قانونی و قانع کننده ای برای آن ذکر نکرده اند.
شیوا نظر آهاری که از بعد از انتخابات در بازداشت به سر میبرد نیز در این بند در بازداشت است. پیش از این سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر از صدور وثیقه ۲۰۰ میلیونی برای آزادی شیوا نظرآهاری خبر داده بود.
گرچه صبح دیروز خانواده نظرآهاری قرار وثیقهی ۲۰۰ میلیونی را تامین کردند اما کماکان خبری از آزادی وی در دست نیست.
پایگاه خبری نوروز: آمدیم، با همان عهد و پیمان پیشین
پایگاه اطلاع رسانی نوروز در تاریخ دوم خرداد سال 1386 با تکیه بر آرمانهای اصلاحطلبی پا به عرصه فعالیت گذاشت، البته این نام همانطور که در ابتدا نیز گفته شد برگرفته از نام روزنامه توقیف شده نوروز بود که نمادی از انقلاب در اطلاعرسانی در سالهای پس از دوم خرداد بود.
در تمام مدت فعالیت، سایت نوروز محور و هدف اصلی خود را اطلاع رسانی شفاف و بدون سانسور در جهت تعمیق اصلاحات و دموکراسی و جامعه مدنی قرار داده بود و در این رهگذر در مقاطع مختلف زمانی و انتخاباتهای مختلف به عنوان یک رسانه اصلاحطلب به ایفای نقشهای مخصوص به خود میپرداخت.
در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری، نوروز بر حسب وظیفه رسانهای و تشکیلاتی به دفاع از آرمانهای جنبش اصلاحطلبی و حمایت از نامزد سبز جنبش، میرحسین موسوی، پرداخت و در شرایط نابرابر تبلیغاتی و رسانهای سعی کرد حداقل تاثیر ممکن را در فضای اطلاعرسانی کشور ایفا نماید.
پس از انتخابات و کودتای صورت گرفته و هجمه همهجانبه امنیتی و دستگیریهای گسترده فعالان سیاسی نوروز توانست به فاصله چند روزی پس از انتخابات دوباره به عرصه اطلاع رسانی بازگردد و سعی نماید با نمایان کردن چهره واقعی کودتاگران و دفاع از جنبش سبز مردم ایران و بازداشت شدگان، عرصه اطلاع رسانی را خالی نگذارد.
در این وانفسا، نوروز به علت همین فعالیتها سه بار به محاق فیلترینگ رفت و مسئولین و دست اندرکاران آن به انواع و اقسام طرق تهدید شدند. اما دست اندرکاران سایت با تکیه بر عهدی که با مردم بسته بودند تا به امروز به کار خود ادامه دادند.
امروز خدا را شاکریم که در سایه حمایت های بی دریغ ملت و استعانت از خداوند متعال توانستهایم در مدت 100 روز بار اطلاع رسانی را تا حدی که در توان اندک و بضاعتمان بود به انجام برسانیم و با رو کردن دست کودتاچیان در شکنجه و کشتار و دفن مخفیانه کشته شدگان و آمار شهدای حوادث اخیر سعی کنیم چهره واقعی و مستبدانه آنان را آشکار کنیم.
کودتاچیان نیز در این بین بیکار ننشستند و با حملات پی یا پی و فیلترینگ سعی در بستن این روزنه اطلاع رسانی داشتند که متاسفانه از یکشنبه هفته گذشته نوروز از مدار دسترسی خارج گردید و همانطور که قبلا نیز وعده کرده بودیم با تلاش و پیگیریهای انجام شده توسط دوستان دور و نزدیک توانستیم بار دیگر با تکیه بر همان عهد و پیمان پیشین به عرصه اطلاعرسانی بازگردیم. این بار هم چون بارهای قبلی تا جایی که بضاعت داشته باشیم و وسعمان برسد در اطلاعرسانی اخبار مربوط به جنبش مردم سبز ایران تمام تلاش خود را خواهیم کرد.
و من الله التوفیق
حنیف مزروعی
31 شهریورماه 1388
برگرفته از: پایگاه خبری نوروز
در تمام مدت فعالیت، سایت نوروز محور و هدف اصلی خود را اطلاع رسانی شفاف و بدون سانسور در جهت تعمیق اصلاحات و دموکراسی و جامعه مدنی قرار داده بود و در این رهگذر در مقاطع مختلف زمانی و انتخاباتهای مختلف به عنوان یک رسانه اصلاحطلب به ایفای نقشهای مخصوص به خود میپرداخت.
در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری، نوروز بر حسب وظیفه رسانهای و تشکیلاتی به دفاع از آرمانهای جنبش اصلاحطلبی و حمایت از نامزد سبز جنبش، میرحسین موسوی، پرداخت و در شرایط نابرابر تبلیغاتی و رسانهای سعی کرد حداقل تاثیر ممکن را در فضای اطلاعرسانی کشور ایفا نماید.
پس از انتخابات و کودتای صورت گرفته و هجمه همهجانبه امنیتی و دستگیریهای گسترده فعالان سیاسی نوروز توانست به فاصله چند روزی پس از انتخابات دوباره به عرصه اطلاع رسانی بازگردد و سعی نماید با نمایان کردن چهره واقعی کودتاگران و دفاع از جنبش سبز مردم ایران و بازداشت شدگان، عرصه اطلاع رسانی را خالی نگذارد.
در این وانفسا، نوروز به علت همین فعالیتها سه بار به محاق فیلترینگ رفت و مسئولین و دست اندرکاران آن به انواع و اقسام طرق تهدید شدند. اما دست اندرکاران سایت با تکیه بر عهدی که با مردم بسته بودند تا به امروز به کار خود ادامه دادند.
امروز خدا را شاکریم که در سایه حمایت های بی دریغ ملت و استعانت از خداوند متعال توانستهایم در مدت 100 روز بار اطلاع رسانی را تا حدی که در توان اندک و بضاعتمان بود به انجام برسانیم و با رو کردن دست کودتاچیان در شکنجه و کشتار و دفن مخفیانه کشته شدگان و آمار شهدای حوادث اخیر سعی کنیم چهره واقعی و مستبدانه آنان را آشکار کنیم.
کودتاچیان نیز در این بین بیکار ننشستند و با حملات پی یا پی و فیلترینگ سعی در بستن این روزنه اطلاع رسانی داشتند که متاسفانه از یکشنبه هفته گذشته نوروز از مدار دسترسی خارج گردید و همانطور که قبلا نیز وعده کرده بودیم با تلاش و پیگیریهای انجام شده توسط دوستان دور و نزدیک توانستیم بار دیگر با تکیه بر همان عهد و پیمان پیشین به عرصه اطلاعرسانی بازگردیم. این بار هم چون بارهای قبلی تا جایی که بضاعت داشته باشیم و وسعمان برسد در اطلاعرسانی اخبار مربوط به جنبش مردم سبز ایران تمام تلاش خود را خواهیم کرد.
و من الله التوفیق
حنیف مزروعی
31 شهریورماه 1388
برگرفته از: پایگاه خبری نوروز
س-پ یا همان سعیده پورآقایی! / ابهاماتی درباره دروغهای بیستو سی
شايد شما هم خبر مربوط به سعيده پور آقايي را خوانده بوديد. در گزارش هيئت سه نفره قوه قضاييه درباره ايشان مطالبي آمده از جمله:
درمورد مشاراليه تحقيق شد و مشخص گرديد:
1- پدر وي شهيد نبوده و چند سال پيش فوت كرده و اصولاً ( س - پ ) تنها فرزند خانواده نيست و دختر شهيد هم نميباشد.
2-مشاراليه با مادرش اختلاف داشته و از سال 86 تاكنون 6 مورد از منزل فراري شده و هر بار مادرش براي پيدا كردن او به مراكز انتظامي مراجعه داشته است و در مواردي پس از روزهايي به منزل برگشته و در چند مورد هم توسط مأمورين انتظامي با پسر و دختر ديگر دستگير و زنداني و يا تحويل مادرش شده است كه گزارش مبسوط آن پيوست ميباشد.
درمورد اخير مادر س - پ بنام الف - ع در 21/4/88 در نامهاي به يكي از سران مينويسد:
.... در روز شنبه 13/4/88 ساعت 13:45 براي تهيه دارو از منزل خارج شده بود در هنگام بازگشت با عدم حضور دخترم مواجه شدم و از آن تاريخ تاكنون از او اطلاعي ندارد و استدعا دارم دستور دهيد فرزندم را پيدا كنند.
3-از قرار اطلاع خانم مذكور چند روز پيش تماس ميگيرد و ميگويد من تا چند روز ديگر به منزل برميگردم.
4-مادر وي از آنچه كه آقاي كروبي و مرتبطين با آقاي ميرحسين موسوي و سايتهاي مربوطه گفته و نوشتهاند اظهار بياطلاعي ميكند و ميگويد نميدانم دخترم دستگير شده و يا مثل دفعات قبل از خانه بيرون رفته و هيچ اطلاعي از وضعيت او ندارم.
5-آنچه كه فعلاً قطعي است عدم حضور س - پ است كه مثل دفعات قبل از خانه فرار ميكرده و ساير مسائل مطروحه از ناحيه آقاي كروبي و افراد مرتبط با آقاي ميرحسين موسوي به هيچ وجه صحت ندارد.
6-مادر مشاراليه ميگويد فردي با منزل ما تماس گرفت و گفت دخترت كشته شده و جنازه او را دفن كردهاند و تلفن را قطع كرد و خودش را معرفي نكرد. من كه از فرارهاي قبلي دخترم بين همسايگان و آشنايان رنج ميبردم و اين بار نيز دخترم مدتي بود كه نبود و اين تلفن هم بيشتر مرا نگران كرد موضوع را به يكي از همسايگان بنام اشراقي (كارمند بانك ملي و مرتبط با ستاد آقاي ميرحسين موسوي) و خانم كاشاني كه در جريان فرارهاي قبلي دخترم بود در ميان گذاشتم و قرار شد براي او جلسه ختمي بگيرم و كارهاي بعدي را براي گرفتن مسجد و... آقاي اشراقي دنبال كرد.
فرداي آن روز كه مسأله را با آقاي اشراقي مطرح كرده بودم و قرار شد جلسه ختم برقرار كنيم حدود ساعت 10 شب فردي بنام آقاي مقايسه با منزل ما تماس گرفت و گفت به شما تسليت ميگويم و در مراسم شما هم شركت ميكنيم. من گفتم شما را نميشناسم آقاي مقايسه گفت دختر شما كشته شده جريان چيست؟ من تأكيد كردم من اصلاً شما را نميشناسم و اصلاً موضوع اين نيست آقاي مقايسه تلفن را قطع كرد.
روزي كه در مسجد قلهك مراسم داشتيم وقتي مداح اعلام كرد آقاي ميرحسين موسوي شركت كرده من خيلي تعجب كردم و بعد به من اطلاع دادند كه آقاي ميرحسين ميخواهد به منزل بيايد و تسليت بگويد كه من قبول نكردم. از يك روز قبل از ختم و تا دو سه روز بعد مكرر افرادي كه خود را از طرف آقاي ميرحسين موسوي معرفي ميكردند با من تماس ميگرفتند و مطالبي را مطرح ميكردند كه من درجريان نبودم و يا چيزهايي ميگفتند كه من تكذيب ميكردم.
در روز سه شنبه 10/6/88 حدود ساعت 30/21 آقاي مقايسه به درب منزل ما مراجعه كرد و گفت به همراه همسر جواد امام از طرف كميته آقايان موسوي و كروبي براي دلجويي آمدهايم و به آقاي كاتوزيان نماينده مجلس هم اطلاع داده شده كه او هم بيايد. من گفتم شما را نميشناسم و در منزل تنها هستم و درب را باز نكردم. آقاي مقيسه گفت چرا ميترسيد ما براي كمك به شما و پيگيري موضوع آمدهايم. من مخالفت كردم و اجازه ورود به منزل ندادم. آقاي كاتوزيان نيز همان شب حدود ساعت 30/22 آمد و به او هم گفتم من در منزل تنها هستم و اجازه ورود ندارم.
با مشخص شدن موارد فوق آقاي كروبي براي ساعت 14 روز 16/6/88 مجدداً به دادستاني كل كشور فراخوانده شد و با حضور در هيأت سه نفره به بيان نتيجه تحقيقات و نحوه رسيدگي پرداخته شد.
در ابتداي جلسه و قبل از بيان نتيجه تحقيقات هيأت از آقاي كروبي پرسيده شد آيا ظرف اين مدت غير از آنچه در جلسه قبل گفتيد مطلب ديگري درخصوص موارد ادعايي داريد يا نه؟
آقاي كروبي جواب داد: ظاهراً س - پ دختر شهيد نبوده و در اين رابطه اشتباه شده، دختر خانمي با يك نفر ديگر به من مراجعه كرد و گفت من خواهر س - پ هستم و پدر ما شهيد نشده است چند سال پيش فوت كرده و من ميخواستم از چگونگي مرگ خواهرم مطلع شوم. من ( كروبي) گفتم از چگونگي آن اطلاع ندارم و اين مسائل را شنيدهام. گفت آدرس منزل آنها را به من بدهند گفتم چگونه آدرس خواهرت را نداريد. گفت: ما با زن پدرمان اختلاف شديد داشتيم و من رفت و آمد نميكردم و آدرس او را ندارم.
من (كروبي) با بچهها تماس گرفتم و گفتم اين خانم چنين ميگويد كه پدرش شهيد نشده است. آنها گفتند درست است پدرش شهيد نشده. از آقاي كروبي پرسيده شد كه چه كسي در جريان وضعيت اين خانم بوده؟ آقاي كروبي جواب داد: آقاي مقيسه گفته پدر ايشان شهيد نشده و نيز گفته ظاهراً دختر زنده است و تماس گرفته است.
با آقاي كروبي به تفصيل و به صورت دوستانه صحبت شد و جزئيات تحقيقات با ايشان مرور شد و آقاي كروبي قبول كرد مسائل مطروحه درمورد س -پ كاملاً بياساس و با انگيزه سياسي مطرح شده است.
همچنين وقتي به آقاي كروبي نكات مربوط به لوح فشرده آقاي الف- ش مطرح شد و گفته شد دفتر شما بلافاصله پس از حضور شما در دادستاني اعلام كرد آقاي الف -ش مفقود شده است، آقاي كروبي گفت: آقاي داوري از حزب اعتماد ملي و از نزديكان من با چند نفر ديگر لوح فشرده را تهيه كردهاند و اكنون هم آقاي الف -ش با آقاي داوري در تماس ميباشد.
چگونگي تحقيقات و بي پايه و اساس بودن موضوعات مطروحه درمورد ترانه موسوي نيز با آقاي كروبي در ميان گذاشته و گفته شد حال كه واقعيت براي شما مشخص شد حداقل در چند مورد ازجمله س -پ قبول داريد كه مطالب گفته شده خلاف بوده و مغرضانه چنين مطالب كذب و ناروايي عليه نظام و مردم تهيه و منتشر شده و بهترين دستمايه براي دشمنان قرار گرفته است و با توجه به صحبتي كه در جلسه قبل داشتيد كه اگر براي شما ثابت شد موردي اشتباه بوده با شجاعت اعلام ميكنيد كه اشتباه كردهايد اكنون به نحو مقتضي براي مردم توضيح دهيد شايد بخشي از آثار شوم اين تهمت و افتراء بزرگ از بين برود ، آقاي كروبي پاسخ دادند من موارد ديگري هم دارم و هرگاه همه آنها برايم ثابت شود آن زمان اعلام اشتباه ميكنم.
نتيجتاً از مجموع تحقيقات جامع ميداني بعمل آمده و استماع اظهارات آقاي كروبي و بررسي دقيق لوح هاي فشرده ارائه شده از ناحيه ايشان و تشكيل جلسات متعدد و فشرده و ساير اقدامات صورت گرفته كه مشروح آن به پيوست تقديم ميگردد ، هيأت به اين جمعبندي رسيد كه نه تنها هيچگونه مدركي دال بر تجاوز جنسي به افراد مورد ادعاي آقاي كروبي وجود نداشته و ادعاهاي مطرح شده بدون مستند و عاري از حقيقت ميباشد بلكه ادعاها و مدارك ارائه شده كاملاً ساختگي و براي انحراف افكار عمومي تنظيم شده كه مراتب ازطريق مراجع قضايي و امنيتي براي ريشهيابي موضوع در دست بررسي بوده كه نتيجه نهايي آن متعاقباً جهت تنوير افكار عمومي اعلام خواهد شد.
من نميتوانم بفهمم كه آيا از گزارش هيئت سه نفره بايد نتيجه گرفت كه سعيده پورآقايي زنده است؟ يعني اين هيئت تلفني كه به مادر او شده و خبر زنده بودنش داده را تاييد ميكند؟ چون ظاهراً بنابر همين گزارش اين تنها شاهد خلاف مرگ اوست - سواي موارد ديگري كه گفته ميشود درباره هويت او درست نبوده است.
البته چيزي كه در اين گزارش آمده صرفاً "نقل قول" از آقاي كروبي در اين مورد است؛ هم در مورد خود خبر و هم در مورد نقض خبر، و دقيقاً اشارهاي به تحقيقات و قضاوت خود هيئت در اين مورد نشده؛ گفته شده كه نتيجه تحقيقات هيئت در آينده منتشر ميشود. پيش از اين آقاي كروبي در نامه رييس قوه قضاييه در مورد طرح همين مورد با هيئت سه نفره گفته بود:
این را هم بدانید که اگر من در مسیر تحقیق خود به نتیجه ای خلاف نتیجه سابق در خصوص صحت و سقم ادعاهای یکی از شاکیان نیز رسیدم، خود پیش قدم بودم و تصحیح لازم را انجام دادم، از جمله در مورد سعیده پورآقایی که برخی تحقیقات تکمیلی من ناقض گفته های پیشین بود و از این رو تصحیح لازم از سوی خود من و هیات پیگیری، صورت گرفت.
از اين مختصر معلوم نيست دقيقاً چه چيزهايي در تحقيقات جديد آقاي كروبي نقض شده، اما با جستجوي اينترنتي، ديدم كه در همان اوان انتشار اولين خبر، مجتبي سميعينژاد هم كه خبر درگذشت سعيده پورآقايي را شنيده بوده، نوشته است كه با شناختي كه از خانواده او دارد ميداند كه "پدر سعيده پورآقايي جانباز و شهيد نيست".
سواي اين كه سعيده پورآقايي تنها فرزند بوده يا نبوده، فرزند شهيد بوده يا نبوده، سابقه فرار از خانه داشته يا نه... آيا او زنده است و باقي اجزاي خبر هولناك هم درست نيست؟
حتي در اين صورت باز ابهام بسياري در اين قضيه به جا ميماند.
منبع: وبلاگ اینجا و اکنون
درمورد مشاراليه تحقيق شد و مشخص گرديد:
1- پدر وي شهيد نبوده و چند سال پيش فوت كرده و اصولاً ( س - پ ) تنها فرزند خانواده نيست و دختر شهيد هم نميباشد.
2-مشاراليه با مادرش اختلاف داشته و از سال 86 تاكنون 6 مورد از منزل فراري شده و هر بار مادرش براي پيدا كردن او به مراكز انتظامي مراجعه داشته است و در مواردي پس از روزهايي به منزل برگشته و در چند مورد هم توسط مأمورين انتظامي با پسر و دختر ديگر دستگير و زنداني و يا تحويل مادرش شده است كه گزارش مبسوط آن پيوست ميباشد.
درمورد اخير مادر س - پ بنام الف - ع در 21/4/88 در نامهاي به يكي از سران مينويسد:
.... در روز شنبه 13/4/88 ساعت 13:45 براي تهيه دارو از منزل خارج شده بود در هنگام بازگشت با عدم حضور دخترم مواجه شدم و از آن تاريخ تاكنون از او اطلاعي ندارد و استدعا دارم دستور دهيد فرزندم را پيدا كنند.
3-از قرار اطلاع خانم مذكور چند روز پيش تماس ميگيرد و ميگويد من تا چند روز ديگر به منزل برميگردم.
4-مادر وي از آنچه كه آقاي كروبي و مرتبطين با آقاي ميرحسين موسوي و سايتهاي مربوطه گفته و نوشتهاند اظهار بياطلاعي ميكند و ميگويد نميدانم دخترم دستگير شده و يا مثل دفعات قبل از خانه بيرون رفته و هيچ اطلاعي از وضعيت او ندارم.
5-آنچه كه فعلاً قطعي است عدم حضور س - پ است كه مثل دفعات قبل از خانه فرار ميكرده و ساير مسائل مطروحه از ناحيه آقاي كروبي و افراد مرتبط با آقاي ميرحسين موسوي به هيچ وجه صحت ندارد.
6-مادر مشاراليه ميگويد فردي با منزل ما تماس گرفت و گفت دخترت كشته شده و جنازه او را دفن كردهاند و تلفن را قطع كرد و خودش را معرفي نكرد. من كه از فرارهاي قبلي دخترم بين همسايگان و آشنايان رنج ميبردم و اين بار نيز دخترم مدتي بود كه نبود و اين تلفن هم بيشتر مرا نگران كرد موضوع را به يكي از همسايگان بنام اشراقي (كارمند بانك ملي و مرتبط با ستاد آقاي ميرحسين موسوي) و خانم كاشاني كه در جريان فرارهاي قبلي دخترم بود در ميان گذاشتم و قرار شد براي او جلسه ختمي بگيرم و كارهاي بعدي را براي گرفتن مسجد و... آقاي اشراقي دنبال كرد.
فرداي آن روز كه مسأله را با آقاي اشراقي مطرح كرده بودم و قرار شد جلسه ختم برقرار كنيم حدود ساعت 10 شب فردي بنام آقاي مقايسه با منزل ما تماس گرفت و گفت به شما تسليت ميگويم و در مراسم شما هم شركت ميكنيم. من گفتم شما را نميشناسم آقاي مقايسه گفت دختر شما كشته شده جريان چيست؟ من تأكيد كردم من اصلاً شما را نميشناسم و اصلاً موضوع اين نيست آقاي مقايسه تلفن را قطع كرد.
روزي كه در مسجد قلهك مراسم داشتيم وقتي مداح اعلام كرد آقاي ميرحسين موسوي شركت كرده من خيلي تعجب كردم و بعد به من اطلاع دادند كه آقاي ميرحسين ميخواهد به منزل بيايد و تسليت بگويد كه من قبول نكردم. از يك روز قبل از ختم و تا دو سه روز بعد مكرر افرادي كه خود را از طرف آقاي ميرحسين موسوي معرفي ميكردند با من تماس ميگرفتند و مطالبي را مطرح ميكردند كه من درجريان نبودم و يا چيزهايي ميگفتند كه من تكذيب ميكردم.
در روز سه شنبه 10/6/88 حدود ساعت 30/21 آقاي مقايسه به درب منزل ما مراجعه كرد و گفت به همراه همسر جواد امام از طرف كميته آقايان موسوي و كروبي براي دلجويي آمدهايم و به آقاي كاتوزيان نماينده مجلس هم اطلاع داده شده كه او هم بيايد. من گفتم شما را نميشناسم و در منزل تنها هستم و درب را باز نكردم. آقاي مقيسه گفت چرا ميترسيد ما براي كمك به شما و پيگيري موضوع آمدهايم. من مخالفت كردم و اجازه ورود به منزل ندادم. آقاي كاتوزيان نيز همان شب حدود ساعت 30/22 آمد و به او هم گفتم من در منزل تنها هستم و اجازه ورود ندارم.
با مشخص شدن موارد فوق آقاي كروبي براي ساعت 14 روز 16/6/88 مجدداً به دادستاني كل كشور فراخوانده شد و با حضور در هيأت سه نفره به بيان نتيجه تحقيقات و نحوه رسيدگي پرداخته شد.
در ابتداي جلسه و قبل از بيان نتيجه تحقيقات هيأت از آقاي كروبي پرسيده شد آيا ظرف اين مدت غير از آنچه در جلسه قبل گفتيد مطلب ديگري درخصوص موارد ادعايي داريد يا نه؟
آقاي كروبي جواب داد: ظاهراً س - پ دختر شهيد نبوده و در اين رابطه اشتباه شده، دختر خانمي با يك نفر ديگر به من مراجعه كرد و گفت من خواهر س - پ هستم و پدر ما شهيد نشده است چند سال پيش فوت كرده و من ميخواستم از چگونگي مرگ خواهرم مطلع شوم. من ( كروبي) گفتم از چگونگي آن اطلاع ندارم و اين مسائل را شنيدهام. گفت آدرس منزل آنها را به من بدهند گفتم چگونه آدرس خواهرت را نداريد. گفت: ما با زن پدرمان اختلاف شديد داشتيم و من رفت و آمد نميكردم و آدرس او را ندارم.
من (كروبي) با بچهها تماس گرفتم و گفتم اين خانم چنين ميگويد كه پدرش شهيد نشده است. آنها گفتند درست است پدرش شهيد نشده. از آقاي كروبي پرسيده شد كه چه كسي در جريان وضعيت اين خانم بوده؟ آقاي كروبي جواب داد: آقاي مقيسه گفته پدر ايشان شهيد نشده و نيز گفته ظاهراً دختر زنده است و تماس گرفته است.
با آقاي كروبي به تفصيل و به صورت دوستانه صحبت شد و جزئيات تحقيقات با ايشان مرور شد و آقاي كروبي قبول كرد مسائل مطروحه درمورد س -پ كاملاً بياساس و با انگيزه سياسي مطرح شده است.
همچنين وقتي به آقاي كروبي نكات مربوط به لوح فشرده آقاي الف- ش مطرح شد و گفته شد دفتر شما بلافاصله پس از حضور شما در دادستاني اعلام كرد آقاي الف -ش مفقود شده است، آقاي كروبي گفت: آقاي داوري از حزب اعتماد ملي و از نزديكان من با چند نفر ديگر لوح فشرده را تهيه كردهاند و اكنون هم آقاي الف -ش با آقاي داوري در تماس ميباشد.
چگونگي تحقيقات و بي پايه و اساس بودن موضوعات مطروحه درمورد ترانه موسوي نيز با آقاي كروبي در ميان گذاشته و گفته شد حال كه واقعيت براي شما مشخص شد حداقل در چند مورد ازجمله س -پ قبول داريد كه مطالب گفته شده خلاف بوده و مغرضانه چنين مطالب كذب و ناروايي عليه نظام و مردم تهيه و منتشر شده و بهترين دستمايه براي دشمنان قرار گرفته است و با توجه به صحبتي كه در جلسه قبل داشتيد كه اگر براي شما ثابت شد موردي اشتباه بوده با شجاعت اعلام ميكنيد كه اشتباه كردهايد اكنون به نحو مقتضي براي مردم توضيح دهيد شايد بخشي از آثار شوم اين تهمت و افتراء بزرگ از بين برود ، آقاي كروبي پاسخ دادند من موارد ديگري هم دارم و هرگاه همه آنها برايم ثابت شود آن زمان اعلام اشتباه ميكنم.
نتيجتاً از مجموع تحقيقات جامع ميداني بعمل آمده و استماع اظهارات آقاي كروبي و بررسي دقيق لوح هاي فشرده ارائه شده از ناحيه ايشان و تشكيل جلسات متعدد و فشرده و ساير اقدامات صورت گرفته كه مشروح آن به پيوست تقديم ميگردد ، هيأت به اين جمعبندي رسيد كه نه تنها هيچگونه مدركي دال بر تجاوز جنسي به افراد مورد ادعاي آقاي كروبي وجود نداشته و ادعاهاي مطرح شده بدون مستند و عاري از حقيقت ميباشد بلكه ادعاها و مدارك ارائه شده كاملاً ساختگي و براي انحراف افكار عمومي تنظيم شده كه مراتب ازطريق مراجع قضايي و امنيتي براي ريشهيابي موضوع در دست بررسي بوده كه نتيجه نهايي آن متعاقباً جهت تنوير افكار عمومي اعلام خواهد شد.
من نميتوانم بفهمم كه آيا از گزارش هيئت سه نفره بايد نتيجه گرفت كه سعيده پورآقايي زنده است؟ يعني اين هيئت تلفني كه به مادر او شده و خبر زنده بودنش داده را تاييد ميكند؟ چون ظاهراً بنابر همين گزارش اين تنها شاهد خلاف مرگ اوست - سواي موارد ديگري كه گفته ميشود درباره هويت او درست نبوده است.
البته چيزي كه در اين گزارش آمده صرفاً "نقل قول" از آقاي كروبي در اين مورد است؛ هم در مورد خود خبر و هم در مورد نقض خبر، و دقيقاً اشارهاي به تحقيقات و قضاوت خود هيئت در اين مورد نشده؛ گفته شده كه نتيجه تحقيقات هيئت در آينده منتشر ميشود. پيش از اين آقاي كروبي در نامه رييس قوه قضاييه در مورد طرح همين مورد با هيئت سه نفره گفته بود:
این را هم بدانید که اگر من در مسیر تحقیق خود به نتیجه ای خلاف نتیجه سابق در خصوص صحت و سقم ادعاهای یکی از شاکیان نیز رسیدم، خود پیش قدم بودم و تصحیح لازم را انجام دادم، از جمله در مورد سعیده پورآقایی که برخی تحقیقات تکمیلی من ناقض گفته های پیشین بود و از این رو تصحیح لازم از سوی خود من و هیات پیگیری، صورت گرفت.
از اين مختصر معلوم نيست دقيقاً چه چيزهايي در تحقيقات جديد آقاي كروبي نقض شده، اما با جستجوي اينترنتي، ديدم كه در همان اوان انتشار اولين خبر، مجتبي سميعينژاد هم كه خبر درگذشت سعيده پورآقايي را شنيده بوده، نوشته است كه با شناختي كه از خانواده او دارد ميداند كه "پدر سعيده پورآقايي جانباز و شهيد نيست".
سواي اين كه سعيده پورآقايي تنها فرزند بوده يا نبوده، فرزند شهيد بوده يا نبوده، سابقه فرار از خانه داشته يا نه... آيا او زنده است و باقي اجزاي خبر هولناك هم درست نيست؟
حتي در اين صورت باز ابهام بسياري در اين قضيه به جا ميماند.
منبع: وبلاگ اینجا و اکنون
گافهای دیشب 20:30
دیشب بار دیگر ۲۰:۳۰ کذاب به تکذیب یکی دیگر از کشته شدگان پرداخت:سعیده پورآقایی. اما چند نکته در اعترافات او و مادرش (که هر دو از ذوب شدگان هستند) جلب توجه میکرد. به این نکته نیز باید اشاره کرد که مهدی کروبی در آخرین نامهاش آورد که اطلاعات در مورد این خانم اشتباه بوده و در جلسه با هیات حقیقت(!)یاب به آن اشاره کرده بود این سوال را مطرح کرده بود که چرا در مورد ترانه موسوی این غوغاها که به پا شد سریعا پس از افشای او فروکش کرد؟؟ اما گافهای تئاتر دیشب:
۱. دختر جوان اذعان کرد که از تراس منزل به پایین پریده و پایش دچار شکستگی شده بود!!!! اما اگر با دقت تمام صحنه ها را رصد می کردید متوجه میشدید که ماموران امنیتی(همان دروغ پردازان ۲۰:۳۰) وقتی زنگ آپارتمان آنها را زدند واحد ۱۲ را فشردند....با فرض اینکه این آپارتمان در هر طبقه ۴ واحد داشته باشد با احتساب طبقه همکف(همان لابی) می شود ۴ طبقه!!!!! از ۴ طبقه چگونه خودش را پرت کرده پایین و زنده مانده!؟ آیا قصد خودکشی داشته یا آرتیست و بدلکار بوده؟!!؟؟؟
۲. مادر این خانم ادعا میکرد که به هیچ کس نگفته بود که وی از خانه بیرون زده است اما کاش میگفت که چگونه عکس دخترش از خانه بیرون رفته است! (قبل از مراسم ختم)
۳. این خانم جوان عملی انجام داد که آدم در شگفتی میماند!! به نظر شما چقدر پول گرفته تا در تلویزیون ضرغامی و دوستانش به فراری بودن خود اعتراف کند! حتی دختران و زنان بد کاره نیز حاضر به صحبت جلوی دوربین نیستند و اصرار بر محو کردن یا شطرنجی کردن چهره دارند...شگفتا کسی که ادعای آبرو!!! می کند اینگونه بی حیاوار برای مطامع سیاسی کج عده ای کوتوله سیاسی جلوی دوربین و چشم هزاران نفر بر فراری بودن خود اصرار میورزد!!
۴.این خانم فراری از ریخته شدن آبروی خود توسط جریان های سیاسی گلایه مند بود! اما بهتر است به وی متذکر شوند که کدام روزنامه بر فراری بودن وی اصرار ورزید و در متن خود آورد که او سابقه ۳ بار فرار از خانه دارد و اینبار نیز از خانه فرار کرده. آیا روزنامه ی ذوب شده و امنیتی به جز کیهان شریعتمداری این ادعاها را منتشر کرد؟؟؟ پس بهتر است تنها به کاغذ های ارئه شده توسط بازجویان ۲۰:۳۰ اکتفا نمی کرد و کمی هم عقل نداشته خود را به کار می انداخت. البته کسی که در تلویزیون به فراری بودن خود اعتراف میکند انتظاری بیش از این نیست.
۱. دختر جوان اذعان کرد که از تراس منزل به پایین پریده و پایش دچار شکستگی شده بود!!!! اما اگر با دقت تمام صحنه ها را رصد می کردید متوجه میشدید که ماموران امنیتی(همان دروغ پردازان ۲۰:۳۰) وقتی زنگ آپارتمان آنها را زدند واحد ۱۲ را فشردند....با فرض اینکه این آپارتمان در هر طبقه ۴ واحد داشته باشد با احتساب طبقه همکف(همان لابی) می شود ۴ طبقه!!!!! از ۴ طبقه چگونه خودش را پرت کرده پایین و زنده مانده!؟ آیا قصد خودکشی داشته یا آرتیست و بدلکار بوده؟!!؟؟؟
۲. مادر این خانم ادعا میکرد که به هیچ کس نگفته بود که وی از خانه بیرون زده است اما کاش میگفت که چگونه عکس دخترش از خانه بیرون رفته است! (قبل از مراسم ختم)
۳. این خانم جوان عملی انجام داد که آدم در شگفتی میماند!! به نظر شما چقدر پول گرفته تا در تلویزیون ضرغامی و دوستانش به فراری بودن خود اعتراف کند! حتی دختران و زنان بد کاره نیز حاضر به صحبت جلوی دوربین نیستند و اصرار بر محو کردن یا شطرنجی کردن چهره دارند...شگفتا کسی که ادعای آبرو!!! می کند اینگونه بی حیاوار برای مطامع سیاسی کج عده ای کوتوله سیاسی جلوی دوربین و چشم هزاران نفر بر فراری بودن خود اصرار میورزد!!
۴.این خانم فراری از ریخته شدن آبروی خود توسط جریان های سیاسی گلایه مند بود! اما بهتر است به وی متذکر شوند که کدام روزنامه بر فراری بودن وی اصرار ورزید و در متن خود آورد که او سابقه ۳ بار فرار از خانه دارد و اینبار نیز از خانه فرار کرده. آیا روزنامه ی ذوب شده و امنیتی به جز کیهان شریعتمداری این ادعاها را منتشر کرد؟؟؟ پس بهتر است تنها به کاغذ های ارئه شده توسط بازجویان ۲۰:۳۰ اکتفا نمی کرد و کمی هم عقل نداشته خود را به کار می انداخت. البته کسی که در تلویزیون به فراری بودن خود اعتراف میکند انتظاری بیش از این نیست.
آذر منصوری بازداشت شد
آذر منصوری قائممقام و معاون سیاسی دبیرکل جبهه مشارکت ساعاتی پیش بازداشت شد.
مامورین پس از تفتیش منزل وی وسایل شخصی، کامپیوتر، موبایل و ... را ضیط کرده و سپس این عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت را بازداشت کردند.
مامورین پس از تفتیش منزل وی وسایل شخصی، کامپیوتر، موبایل و ... را ضیط کرده و سپس این عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت را بازداشت کردند.
برای استاد شجریان و صدای همیشه سبزش و به بهانه مرگ پرویز مشکاتیان
قتی دلت گرفته به سختی از روزگار و آنچه در او می گذرد می نشینی مقابل یکی که سالهای سال گره از بغضهایت به لطافت گشوده و نبض صدای در گلو مانده ات را گرفته و آن را فریاد کرده. می نشینی منتظر تا دوباره فریادت کند بر بام های رهایی.
مینشینی تا دوباره یکسره گوش شوی تا بنوشی شراب صافی کلامی را که بر آمده از دل ادبیات پر درد و پر راز سرزمینت. تا بنشینی و آرام گیری تا لختی سکوت کنی و دغدغه هایت را بسپاری به صدای او که می دانی بهتر از تو هر حرف آن دغدغه ها را هجا خواهد کرد . می نشینی در سکوت مطلق خود و گوش می شوی و چشم و هوش و انتظار تا بخواند و دردت را فریاد کند می اید مینشیند و می خواند و بهتر از همیشه داد دلت را سر میدهد که:
اگرچه باده فرح بخش و باد گل بیزست
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی، زمانه خونریز است
سپهر بر شده پرویزنیست خون پالاى
که ریزه اش سر کسرى و تاج پرویزست
مجوى عیش خوش از دور واژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردى آمیزست
: و تکرار می کند که
ریزه اش سر کسرى و تاج پرویزست
و تو آرام می گیری که حافظ را می شنوی و حسرت می خوری که درد های زمانه ی تو همان درد های زمانه ی حافظ باقی مانده اند دریغ و درد.
و غزل بعدی را که می شنوی دوباره درد دلت را می شنوی که:
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
از اندرون خستهی خود و ما می خواند: و
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و درغوغاست
و خود به خوبی می داند که چرا عزیز است: که آتشی که نمیرد را همیشه در دل نگاه داشته:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
و استادی که در انتخاب کلام عمریست غوغا کرده است به پایان می برد آنهمه درد و رنج را که با جان در امیخته با غزل امیدواری حافظ و آنچنان غم مخور غم مخور می کند که تو باور می کنی که به راستی اینها همه گذرا ست و پایان یافتنی:
دور گردون گر دو روزی به مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
از دهه ی پنجاه که به همراهی گروهی دیگر از بیدار دلان و درد اشنایان موسیقی ایران چاووش ها را آفرید تا ربنا های ملکوتیش که همدم لحظه های افطارمان شد تا یاد عارف کردنش تا وطن وطن خواندنش تا از خون جوانان وطن لاله دمیده گفتنش تا فریادی از ته دل برای رودبار و بم سر دادنش تا به در خواستهایمان برای مکرر کردن مرغ سحرش در پایان هر دیدار تا صدای رزم مشترک شدنش و تا امروز صدای خس و خاشاک شدنش. اینهمه بوده و هست که او را سبز کرده و سبز نگاه داشته است..
و اینگونه او صدای من و تو شده است نه برای یک سال نه برای دو سال که برای یک عمر.
و تو با خود زمزمه می کنی خطاب به او که:
مرا فریاد کن ای درد مشترک! مرا تو همیشه فریاد کرده ای همیشه فریاد کن!
مینشینی تا دوباره یکسره گوش شوی تا بنوشی شراب صافی کلامی را که بر آمده از دل ادبیات پر درد و پر راز سرزمینت. تا بنشینی و آرام گیری تا لختی سکوت کنی و دغدغه هایت را بسپاری به صدای او که می دانی بهتر از تو هر حرف آن دغدغه ها را هجا خواهد کرد . می نشینی در سکوت مطلق خود و گوش می شوی و چشم و هوش و انتظار تا بخواند و دردت را فریاد کند می اید مینشیند و می خواند و بهتر از همیشه داد دلت را سر میدهد که:
اگرچه باده فرح بخش و باد گل بیزست
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی، زمانه خونریز است
سپهر بر شده پرویزنیست خون پالاى
که ریزه اش سر کسرى و تاج پرویزست
مجوى عیش خوش از دور واژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردى آمیزست
: و تکرار می کند که
ریزه اش سر کسرى و تاج پرویزست
و تو آرام می گیری که حافظ را می شنوی و حسرت می خوری که درد های زمانه ی تو همان درد های زمانه ی حافظ باقی مانده اند دریغ و درد.
و غزل بعدی را که می شنوی دوباره درد دلت را می شنوی که:
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
از اندرون خستهی خود و ما می خواند: و
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و درغوغاست
و خود به خوبی می داند که چرا عزیز است: که آتشی که نمیرد را همیشه در دل نگاه داشته:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
و استادی که در انتخاب کلام عمریست غوغا کرده است به پایان می برد آنهمه درد و رنج را که با جان در امیخته با غزل امیدواری حافظ و آنچنان غم مخور غم مخور می کند که تو باور می کنی که به راستی اینها همه گذرا ست و پایان یافتنی:
دور گردون گر دو روزی به مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
از دهه ی پنجاه که به همراهی گروهی دیگر از بیدار دلان و درد اشنایان موسیقی ایران چاووش ها را آفرید تا ربنا های ملکوتیش که همدم لحظه های افطارمان شد تا یاد عارف کردنش تا وطن وطن خواندنش تا از خون جوانان وطن لاله دمیده گفتنش تا فریادی از ته دل برای رودبار و بم سر دادنش تا به در خواستهایمان برای مکرر کردن مرغ سحرش در پایان هر دیدار تا صدای رزم مشترک شدنش و تا امروز صدای خس و خاشاک شدنش. اینهمه بوده و هست که او را سبز کرده و سبز نگاه داشته است..
و اینگونه او صدای من و تو شده است نه برای یک سال نه برای دو سال که برای یک عمر.
و تو با خود زمزمه می کنی خطاب به او که:
مرا فریاد کن ای درد مشترک! مرا تو همیشه فریاد کرده ای همیشه فریاد کن!
اشتراک در:
پستها (Atom)