300 نفر از متخصصین- مدیران و كاركنان كارخانه منابع تغذیه الكترونیك طی نامه ای به رییس قوه قضائیه خواستار تسریع در آزادی شاپوركاظمی در ماه مبارك رمضان شدند.
در این نامه با اشاره به شخصیت ممتاز علمی و غیر سیاسی مهندس كاظمی از اتهامات و افترائات وارده به این متخصص برجسته مخابراتی كشور انتقاد شده است. نویسندگان این نامه بر آزادی و اعاده حیثیت از این نخبه مخابراتی كشور تاكید كرده اند.
مهندس شاپور كاضمی برادر دكتر زهرا رهنورد است كه حدود 60 روز است به جرم اقدام علیه امنیت كشور به صورت انفرادی در بازداشت موقت به سر می برد و حتی از داشتن وكیل مدافع محروم بوده است.
پیش از این نیز برخی از سایت های حامی دولت جرایم اثبات نشده ای را به او نسبت داده بودند.
سندیكای مخابرات كشور ،انجمن تولید كنندگان یو-اس-پی ایران و...نیز در نامه های جداگانه از رییس سابق قوه قضائیه تقاضای آزادی وی را از بازداشت كرده بودند. همچنین احترام الاسادات نواب صفوی -مادر مهندس شاهپور كاظمی- طی نامه به محضر رهبر معظم انقلاب خواستار رسیدگی ایشان به این موضوع شده بود.
مراسم سالگرد آیت الله طالقانی در منزل فرزند ایشان برگزار شد
مراسم سیامین سالگرد درگذشت آیتالله طالقانی، از رهبران انقلاب اسلامی، ساعتی پیش در منزل فرزند ایشان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی، سیامین سالگرد درگذشت مبارز بزرگ، آیت الله سید محمود طالقانی، عصر امروز (چهارشنبه) در منزل فرزند ایشان، سرکار خانم اعظم طالقانی، باحضور اقشار مختلف مردم برگزار شد.
این مراسم که بیش از هزار نفر در آن شرکت داشتند، با تلاوت آیاتی از قرآن و بدون سخنرانی برگزار شد و همزمان نیروهای انتظامی نیز در بیرون از این مجلس و در خیابان هدایت حضوری پررنگ داشتند.
این مراسم پیش از این قرار بود به روال سالهای گذشته در حسینیه ارشاد برگزار شود، اما این کار با ممانعت دولت کودتا روبهرو شد.
عوامل دولت کودتا که از برگزاری مراسم اصلی جلوگیری کرده بودند، از صبح امروز در رسانهی ضد ملی، به طور فشرده و هر چند دقیقه یک بار، به تبلیغ برای مراسم دولتی که قرار بود به نام آیتالله طالقانی در مسجد هدایت برگزار شود، میپرداختند.
به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی، سیامین سالگرد درگذشت مبارز بزرگ، آیت الله سید محمود طالقانی، عصر امروز (چهارشنبه) در منزل فرزند ایشان، سرکار خانم اعظم طالقانی، باحضور اقشار مختلف مردم برگزار شد.
این مراسم که بیش از هزار نفر در آن شرکت داشتند، با تلاوت آیاتی از قرآن و بدون سخنرانی برگزار شد و همزمان نیروهای انتظامی نیز در بیرون از این مجلس و در خیابان هدایت حضوری پررنگ داشتند.
این مراسم پیش از این قرار بود به روال سالهای گذشته در حسینیه ارشاد برگزار شود، اما این کار با ممانعت دولت کودتا روبهرو شد.
عوامل دولت کودتا که از برگزاری مراسم اصلی جلوگیری کرده بودند، از صبح امروز در رسانهی ضد ملی، به طور فشرده و هر چند دقیقه یک بار، به تبلیغ برای مراسم دولتی که قرار بود به نام آیتالله طالقانی در مسجد هدایت برگزار شود، میپرداختند.
اخبار دانشگاهها - احضار و محرومیت چندین دانشجوی دانشگاه کاشان
بنا به گزارشات واصله 15 تن از دانشجویان دانشگاه کاشان طی دو مرحله به کمیته انضباطی این دانشگاه احضار شدهاند.
به گزارش موج سبز آزادی، سایت نوروز ضمن اعلام این خبر، اتهامات تفهیم شده به دانشجویان را اخلال در نظم آموزشی دانشگاه و تحریک دانشجویان جهت شرکت در تجمع اعتراضی دانشجویان این دانشگاه نسبت به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ذکر کرده است.
این سایت همچنین خبر داده که بنا به اظهارات مسئولین دانشگاه برای 5 تن از این دانشجویان که در مرحله اول 20 روز پیش به کمیته انضباطی احضار شدند، حکم یک ترم محرومیت از تحصیل صادر شده است.
به گزارش موج سبز آزادی، سایت نوروز ضمن اعلام این خبر، اتهامات تفهیم شده به دانشجویان را اخلال در نظم آموزشی دانشگاه و تحریک دانشجویان جهت شرکت در تجمع اعتراضی دانشجویان این دانشگاه نسبت به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ذکر کرده است.
این سایت همچنین خبر داده که بنا به اظهارات مسئولین دانشگاه برای 5 تن از این دانشجویان که در مرحله اول 20 روز پیش به کمیته انضباطی احضار شدند، حکم یک ترم محرومیت از تحصیل صادر شده است.
جزئیات بازداشت فرزند شهید مظلوم بهشتی
همسر سید علیرضا بهشتی در تشریح نحوه بازداشت مشاور ارشد میرحسین موسوی گفت: عصر سه شنبه ساعت 5 بعد از ظهر، 5 مأمور امنیتی به منزل فرزند شهید بهشتی مراجعه و با حكم جلبی كه امضای دادستانی تهران بر آن بود وارد منزل او شدند. همسر سیدعلیرضا بهشتی كه به همراه فرزندانش در منزل حضور داشتند میگوید در این حكم بر جلب و تفتیش محل استقرار آقای بهشتی بدون تفتیش حریم خصوصی تأكید شده است اما مأموران تمام اتاقها ازجمله اتاق خواب را تفتیش كرده و وسایل آن را به هم ریختهاند و حتی مقداری وسیله شخصی و یا اوراق درسی را هم با خود بردند. وی با اشاره به حضور 5/4 ساعته مأموران در منزل از برخورد زننده و زشت یكی از مأموران كه حكم جلب در دست او بود خبر داد و گفت وی حتی به نوۀ خردسال شهید بهشتی هم بیاحترامی میكرد. گفتنی است مأموران پس از بازرسی منزل فرزند شهید بهشتی و دستگیری او به محل بنیاد حفظ و نشر آثار شهید مظلوم بهشتی مراجعه و ضمن جمعآوری كامپیوترها و اسناد محل این بنیاد را نیز پلمپ كردند.
بیانیه شماره 12 مهندس موسوی:
مراقب باشيد آنها شما را تحريك نكنند و به هنگام نابود كردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند
میرحسین موسوی با صدور بیانیه ای دستگیری فرزند شهید مظلوم بهشتی را محکوم کرد. به گزارش "کلمه" متن کامل بیانیه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر دستگیری برادران عزیز آقایان دكتر سید علیرضا بهشتی و مهندس مرتضی الویری مسئولان كمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث ایام اخیر و سردار مقدم مسئول كمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی اینجانب موجی از شگفتی و ابهام در دلبستگان به نظام اسلامی ایجاد كرده است. آنان به بند كشیده شده اند در حالی كه جرمی جز پیروی از راه انقلاب و دفاع از اجرای عدالت در مورد خونهای بهناحق ریخته شده و كمك به خانواده بی گناهانی كه پس از انتخابات به زندان افتاده اند ندارند. آنان اینک در زندان به سر میبرند در حالی که عاملان فجايع اخير آزادند و مسئولان ادعا ميكنند حتما به جنایاتي كه رخ داده است رسیدگی خواهند كرد. آیا با از بین بردن اسناد جنایت و در بند کردن کسانی که حقوق قربانيان را پیگیری میکردند این کار را انجام ميدهيد؟
المرء یحفظ فی ولده. حرمت انسانها در فرزندانشان پاسداری میشود. مردم اینك از مدعیان پرچمداری انقلاب اسلامی می پرسند حرمت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی را در خاندان او چگونه رعایت کردهاید؟
مردم ایران!
کاملا پیداست که تلاشهای شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهايي خطير در پيشرو قرار گرفته است. دستگيري كسانی چون دكتر بهشتي يك نشانه است كه از حوادثي سهمگينتر خبر ميدهد. اما باطل رفتني است و آن چيزي كه به مردم سود ميرساند باقي ميماند. و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض. آرامش و هوشياري خود را حفظ كنيد. سلسله حوادث جديدي كه آغاز شده است به مانند ديگر تحركات كور اين ايام براي مخالفان شما جز خسارت باقي نخواهد گذاشت. مراقب باشيد كه آنها شما را تحريك نكنند و به هنگام نابود كردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند.
اينجانب به ویژه هتك حرمتي كه از بهشتي مظلوم شده است را به فرزندان آن شهيد و شاگردان و پيروان و دوستداران او و تمامي دلبستگان به انقلاب و اسلام تسليت ميگويم و از خداوند آرزومندم ضايعهاي كه با اين عمل در قلب مردم ما ايجاد شده است با جاودانه كردن آبروی این خاندان جبران شود.
مير حسين موسوي
امشب هم بر پشت بامها الله اکبر میگوییم
از تهران و برخی شهرها خبر میرسد که مردم معترض به کودتا قصد دارند امشب به طور گستردهای در پشت بام خانهها فریاد الله اکبر سر دهند. احتمال حمایت از سرکوبها در خطبههای نمازجمعهی این هفته، باعث نگرانی بسیاری از مردم شده است و تماسهای متعددی داشتهایم مبنی بر اینکه به موازات آمادگی برای حضور سبز در راهپیمایی روز قدس، برنامهریزی برای واکنش تند به اقدام نابخردانهی احتمالی کودتاچیان در بازداشت موسوی یا کروبی نیز در شهرهای مختلف آغاز شده است.
با بازداشت آقایان الویری و بهشتی و پلمب دفاتر مربوط به پیگیری امور آسیب دیدگان از حملات دولت كودتا، شایعه امكان دستگیری موسوی و كروبی قوت گرفته است. در پی این اتفاقات، از تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ خبر میرسد كه مردم در پاسخ به این اقدام كودتاچیان قصد دارند از امشب تا روز قدس بار دیگر فریادهای شبانه الله اكبر و "یا حسین میر حسین" را با شدتی بیشتر از سر بگیرند.
برخی از شهروندان تهرانی در تماس با ما گفتهاند كه با توجه به اینكه گفته شده رهبر قصد دارد نمازجمعه این هفته را بخواند، قصد دارند با از سر گرفتن تكبیر شبانه از امشب، نسبت به عواقب دستگیری احتمالی سران جنبش هشدار دهند. این در حالی است که برخی اخبار رسیده نیز حاکی از آن است که از شب گذشته تکبیرها شدت گرفته و مردم از پشت بامها همدیگر را به شركت در راهپیمایی روز قدس دعوت میکنند.
پیشنهادات متعددی در خصوص آغاز اطلاع رسانی برای اعتصاب عمومی در صورت دستگیری موسوی و كروبی نیز وجود دارد و بسیاری از سبزها اعلام کردهاند در اطلاع رسانی چهره به چهره برای اعتصاب را خود از امروز آغاز کرده و یا افراد متعددی را در سطح شهر دیدهاند كه از لزوم اعتصاب در صورت دستگیری كروبی و موسوی سخن میگفتهاند.
یك شاهد عینی خبر داده شهروندان تهرانی در اماکن عمومی به یكدیگر میگویند اگر موسوی و كروبی بازداشت شدند منتظر روز قدس نخواهیم شد و بلافاصله اعتصاب خواهیم كرد.
با بازداشت آقایان الویری و بهشتی و پلمب دفاتر مربوط به پیگیری امور آسیب دیدگان از حملات دولت كودتا، شایعه امكان دستگیری موسوی و كروبی قوت گرفته است. در پی این اتفاقات، از تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ خبر میرسد كه مردم در پاسخ به این اقدام كودتاچیان قصد دارند از امشب تا روز قدس بار دیگر فریادهای شبانه الله اكبر و "یا حسین میر حسین" را با شدتی بیشتر از سر بگیرند.
برخی از شهروندان تهرانی در تماس با ما گفتهاند كه با توجه به اینكه گفته شده رهبر قصد دارد نمازجمعه این هفته را بخواند، قصد دارند با از سر گرفتن تكبیر شبانه از امشب، نسبت به عواقب دستگیری احتمالی سران جنبش هشدار دهند. این در حالی است که برخی اخبار رسیده نیز حاکی از آن است که از شب گذشته تکبیرها شدت گرفته و مردم از پشت بامها همدیگر را به شركت در راهپیمایی روز قدس دعوت میکنند.
پیشنهادات متعددی در خصوص آغاز اطلاع رسانی برای اعتصاب عمومی در صورت دستگیری موسوی و كروبی نیز وجود دارد و بسیاری از سبزها اعلام کردهاند در اطلاع رسانی چهره به چهره برای اعتصاب را خود از امروز آغاز کرده و یا افراد متعددی را در سطح شهر دیدهاند كه از لزوم اعتصاب در صورت دستگیری كروبی و موسوی سخن میگفتهاند.
یك شاهد عینی خبر داده شهروندان تهرانی در اماکن عمومی به یكدیگر میگویند اگر موسوی و كروبی بازداشت شدند منتظر روز قدس نخواهیم شد و بلافاصله اعتصاب خواهیم كرد.
بنیاد حفظ و نشر آثار شهید بهشتی پلمب شد
نیروهای امنیتی حكم تفتیش حریم خصوصی منزل علیرضا بهشتی را نداشتند. آنها بنیاد حفظ و نشر آثار شهید بهشتی را نیز پلمب کردند.
به گزارش موج سبز آزادی، همسر سید علیرضا بهشتی در تشریح نحوه بازداشت مشاور ارشد میرحسین موسوی گفت: "عصر سه شنبه ساعت 5 بعد از ظهر، 5 مأمور امنیتی به منزل فرزند شهید بهشتی مراجعه و با حكم بازداشتی كه امضای دادستانی تهران بر آن بود وارد منزل ما شدند."
همسر سیدعلیرضا بهشتی كه به همراه فرزندانش در منزل حضور داشتند میگوید: "در این حكم بر جلب و تفتیش محل استقرار آقای بهشتی بدون تفتیش حریم خصوصی تأكید شده بود، اما مأموران تمام اتاقها ازجمله اتاق خواب را تفتیش كرده و وسایل آن را به هم ریختهاند و حتی مقداری وسیله شخصی و اوراق تحصیلی را هم با خود بردند."
وی با اشاره به حضور بیش از چهارساعته مأموران در منزل علیرضا بهشتی، از برخورد زننده و زشت یكی از مأموران كه حكم جلب در دست او بود خبر داد و گفت او حتی به فرزند خردسال ما هم توهین میکرد."
مأموران پس از بازرسی منزل فرزند شهید بهشتی و دستگیری او به محل بنیاد حفظ و نشر آثار شهید آیتالله بهشتی مراجعه و ضمن جمعآوری كامپیوترها و اسناد، محل این بنیاد را نیز پلمب كردند.
به گزارش موج سبز آزادی، همسر سید علیرضا بهشتی در تشریح نحوه بازداشت مشاور ارشد میرحسین موسوی گفت: "عصر سه شنبه ساعت 5 بعد از ظهر، 5 مأمور امنیتی به منزل فرزند شهید بهشتی مراجعه و با حكم بازداشتی كه امضای دادستانی تهران بر آن بود وارد منزل ما شدند."
همسر سیدعلیرضا بهشتی كه به همراه فرزندانش در منزل حضور داشتند میگوید: "در این حكم بر جلب و تفتیش محل استقرار آقای بهشتی بدون تفتیش حریم خصوصی تأكید شده بود، اما مأموران تمام اتاقها ازجمله اتاق خواب را تفتیش كرده و وسایل آن را به هم ریختهاند و حتی مقداری وسیله شخصی و اوراق تحصیلی را هم با خود بردند."
وی با اشاره به حضور بیش از چهارساعته مأموران در منزل علیرضا بهشتی، از برخورد زننده و زشت یكی از مأموران كه حكم جلب در دست او بود خبر داد و گفت او حتی به فرزند خردسال ما هم توهین میکرد."
مأموران پس از بازرسی منزل فرزند شهید بهشتی و دستگیری او به محل بنیاد حفظ و نشر آثار شهید آیتالله بهشتی مراجعه و ضمن جمعآوری كامپیوترها و اسناد، محل این بنیاد را نیز پلمب كردند.
کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه: از دخالت نظامیان در تصمیمات مراجع قضایی جلوگیری کنید
کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه که متشکل از نمایندگان بیش از ده تشکل سیاسی، حقوقبشری، اصلاح طلب و تحولخواه است، در اطلاعیه شماره 22 خود دخالت نیروهای نظامی در مراجع قضایی را مهمترین چالش دادرسی عادلانه دانسته و با ارائه گزارشی از وضعیت پزشکی برخی از بازداشتشدگان، خواستار آزادی هرچه سریعتر آنها شده است. در این اطلاعیه همچنین از طرح اتهامات اخلاقی به زندانیان انتقاد شده است.
به گزارش موج سبز آزادی، متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است:
عدم استقلال مراجع قضایی به دلیل اعمال نفوذ نهادهای نظامی - امنیتی، نقض حقوق متهمان در بازداشتگاهها وعدم آگاهی وکلا و وابستگان بازداشتشدگان از وضعیت سلامتی و محتوای پرونده آنها همچنان مهمترین عواملی هستند که اجرای اصول دادرسی عادلانه و منصفانه در دستگاه قضایی ایران را با چالش جدی روبرو ساخته است.
کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه ضمن ابراز تاسف از عدم توجه لازم مسئولان قوه قضاییه نسبت به هشدارهای مطرح شده از سوی این کمیته و سایر نهادهای فعال حقوق بشر در مورد عواقب سوء نقض حقوق شهروندان، نکاتی را به شرح ذیل مطرح میکند:
1- وضعیت بهداشتی درمانی بازداشتشدگان همچنان یکی از موارد عمده نگرانی خانوادههای آنان و فعالان حقوق بشر است. این مساله به ویژه در مورد افرادی که پیش از بازداشت بیمار بوده و تحت مراقبت پزشکی قرار داشتهاند ابعاد نگران کنندهتری دارد. مطابق اطلاعات رسیده به این کمیته وضعیت پزشکی برخی از زندانیان به شرح زیر است:
سعید حجاریان: در سال 1378 طی یک ترور نافرجام، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. بنا به گزارش پزشک شخصی وی، در نتيجه اين سوء قصد حجاریان دچار آسيب در بخشهائی از مغز، نخاع و هم چنين عروق مغز شده است. حاصل اين آسيبها اختلال تکلمی، راه رفتن، و درد ميباشد. وی نیازمند آرامش روانی، فيزيو تراپی ودرمانهای دائمی و بدون وقفه تحت نظر پزشک می باشد.
محمد ملکی: مبتلا به سرطان پروستات میباشد. وی بعد از رهایی از یک دوره زندان از سال80 تحت درمان سرطان پروستات بوده است. طی ماههای گذشته وی به دستور پزشک هر 28 روز یک آمپول کمیاب تزریق میکند که علاوه بر آنکه بايد در شرايط آرام و بدون استرس تزريق انجام شود، در پی تزریق نامبرده به ضعف شدید جسمی دچار میشود. در تماس تلفنی دکتر ملکی با خانواده در تاریخ 11 شهریور 88، وی اظهار داشته است که عوارض ناشی از بیماری به دلیل شرایط زندان افزایش پیدا کرده است.
بهزاد نبوی: از ناراحتی و نارسایی قلبی رنج میبرد و اخیرا نيز مورد جراحی باز قلب قرار گرفته است.
عیسی سحرخیز: فشارخون و چربی خطرناک داشته و به دلیل دارا بودن حساسیت دارویی، رژیم غذایی ویژهای دارد و امکان تغذیه با مواد غذایی به طور معمول را ندارد. همچنین بنا به اظهار همسر ایشان در زمان بازداشت از ناحیه قفسه سینه دچار شکستگی شده و از اقدامات درمانی لازم بهرهمند نبوده است.
عبدالله مومنی: دچار نارسایی کلیه میباشد که از عوارض دوره بازداشت در سال 86 بوده و چندی پیش به همین علت برای مدتی تحت مداوا قرار داشته است. وی همچنین از بیماری در دستگاه گوارشی رنج میبرد و بی خبری مطلق خانواده طی نزدیک به 40 روز گذشته نگرانیها در مورد وضعیت جسمانی وی را افزایش داده است.
مصطفی تاجزاده: از بیماری آرتروز گردن رنج میبرد که به دلیل شرایط سخت در سلول انفرادی این بیماری شدت پیدا کرده است.
مجید نیری: سابقه بیماری قلبی دارد.
هنگامه شهیدی: سابقه بیماری قلبی دارد.
پیمان عارف: سابقه بیماری قلبی دارد.
همچنین مطابق گزارشها آقای عبدالله رمضانزاده در حین بازداشت از ناحیه سر دچار شکستگی شده است و برای مدت طولانی از امکانات درمانی لازم بهرهمند نبوده است، همچنین گزارش شده است که آقایان محسن امینزاده و فیضالله عربسرخی در حین بازداشت برای چند روز بدون آگاهی خانواده به دلایل نامعلوم در بیمارستان یا بهداری زندان بستری شدهاند.
با تاکید بر اینکه لیست فوق کامل نیست، متذکر میشود که مطابق فصل دوم از بخش دوم آئیننامه اجرایی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور مصوب 1384، تضمین بهداشت و درمان بازداشتشدگان برعهده مسئولان زندان بوده و با توجه به گذشت حدود سه ماه از تاریخ بازداشت این افراد در شرایطی که منجر به شدت گرفتن بیماری آنها شده است، لازم است تا مراجع ذی ربط هرچه سریعتر به ادامه بازداشت آنان که منجر به رنج مضاعف میشود، خاتمه دهند.
2- قسمت اخیر ماده 130 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1378 تصریح میکند «رعایت موازین شرعی در مورد متهمین زنضروری میباشد» همچنین بند یازدهم از ماده واحده قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب 1383 در مورد دوره بازداشت و جریان بازجویی مقرر میدارد «پرسشها باید، مفید و روشن و مرتبط با اتهام یا اتهامات انتسابی باشد و از کنجکاوی در اسرار شخصی و خانوادگی و سوال از گناهان گذشته افراد و پرداختن به موضوعات غیرموثر در پرونده مورد بررسی احتراز گردد» با این حال گزارشهای متعدد و موثقی در دست است که در جریان بازجویی برخی از بانوان بازداشت شده، متاسفانه از تهمتهای اخلاقی و تجسس در مسایل شخصی به عنوان ابزاری جهت پذیرش اتهامات انتسابی استفاده شده است. همچنین تهدید و اعمال فشار نسبت به اعضای خانواده بازداشتشدگان که با هدف اخذ اعترافات مورد نظر مراجع امنیتی صورت میگیرد، نه تنها روشی است که با کليه موازين انسانی و حقوق بشر منافات دارد بلکه با قاعده حقوقی و فقهی «فردی بودن جرم و مجازات» نیز در تضاد آشکار میباشد.
3- برخی رسانهها و مقامات نظامی طی روزهای گذشته با توجه به آنکه اتهامات انتسابی به متهمان هنوز منجر به صدور رای قطعی در دادگاه نشده است اظهاراتی را درخصوص مفاد پرونده آنها مطرح کردهاند که اقدامی غیرقانونی و مطابق قوانین جزایی قابل تعقیب و کیفر است، براساس تبصره 1 ماده 188 قانون آیین دادرسی کیفری «منظور از علنی بودن محاکمه، عدم ایجاد مانع جهتحضور افراد در دادگاه میباشد لکن انتشار آن در رسانههای گروهی قبل از قطعی شدن حکم، مجاز نخواهد بود و متخلف از این تبصره به مجازات مفتری محکوم میشود».
بهعلاوه این مساله بار دیگر نشانهای آشکار از دخالت نیروهای نظامی در تصمیمات مراجع قضایی را پیش روی افکار عمومی گذاشت که شایسته است مقامات مسئول در قوه قضاییه هر چه سریعتر با توجه به استقلال این قوه برخورد لازم با اعمال غیرقانونی که منجر به خدشه نسبت به استقلال دستگاه قضاء میشود را مبذول دارند.
کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه
هجدهم شهریورماه یکهزاروسیصدوهشتادوهشت
به گزارش موج سبز آزادی، متن کامل این اطلاعیه به شرح زیر است:
عدم استقلال مراجع قضایی به دلیل اعمال نفوذ نهادهای نظامی - امنیتی، نقض حقوق متهمان در بازداشتگاهها وعدم آگاهی وکلا و وابستگان بازداشتشدگان از وضعیت سلامتی و محتوای پرونده آنها همچنان مهمترین عواملی هستند که اجرای اصول دادرسی عادلانه و منصفانه در دستگاه قضایی ایران را با چالش جدی روبرو ساخته است.
کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه ضمن ابراز تاسف از عدم توجه لازم مسئولان قوه قضاییه نسبت به هشدارهای مطرح شده از سوی این کمیته و سایر نهادهای فعال حقوق بشر در مورد عواقب سوء نقض حقوق شهروندان، نکاتی را به شرح ذیل مطرح میکند:
1- وضعیت بهداشتی درمانی بازداشتشدگان همچنان یکی از موارد عمده نگرانی خانوادههای آنان و فعالان حقوق بشر است. این مساله به ویژه در مورد افرادی که پیش از بازداشت بیمار بوده و تحت مراقبت پزشکی قرار داشتهاند ابعاد نگران کنندهتری دارد. مطابق اطلاعات رسیده به این کمیته وضعیت پزشکی برخی از زندانیان به شرح زیر است:
سعید حجاریان: در سال 1378 طی یک ترور نافرجام، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. بنا به گزارش پزشک شخصی وی، در نتيجه اين سوء قصد حجاریان دچار آسيب در بخشهائی از مغز، نخاع و هم چنين عروق مغز شده است. حاصل اين آسيبها اختلال تکلمی، راه رفتن، و درد ميباشد. وی نیازمند آرامش روانی، فيزيو تراپی ودرمانهای دائمی و بدون وقفه تحت نظر پزشک می باشد.
محمد ملکی: مبتلا به سرطان پروستات میباشد. وی بعد از رهایی از یک دوره زندان از سال80 تحت درمان سرطان پروستات بوده است. طی ماههای گذشته وی به دستور پزشک هر 28 روز یک آمپول کمیاب تزریق میکند که علاوه بر آنکه بايد در شرايط آرام و بدون استرس تزريق انجام شود، در پی تزریق نامبرده به ضعف شدید جسمی دچار میشود. در تماس تلفنی دکتر ملکی با خانواده در تاریخ 11 شهریور 88، وی اظهار داشته است که عوارض ناشی از بیماری به دلیل شرایط زندان افزایش پیدا کرده است.
بهزاد نبوی: از ناراحتی و نارسایی قلبی رنج میبرد و اخیرا نيز مورد جراحی باز قلب قرار گرفته است.
عیسی سحرخیز: فشارخون و چربی خطرناک داشته و به دلیل دارا بودن حساسیت دارویی، رژیم غذایی ویژهای دارد و امکان تغذیه با مواد غذایی به طور معمول را ندارد. همچنین بنا به اظهار همسر ایشان در زمان بازداشت از ناحیه قفسه سینه دچار شکستگی شده و از اقدامات درمانی لازم بهرهمند نبوده است.
عبدالله مومنی: دچار نارسایی کلیه میباشد که از عوارض دوره بازداشت در سال 86 بوده و چندی پیش به همین علت برای مدتی تحت مداوا قرار داشته است. وی همچنین از بیماری در دستگاه گوارشی رنج میبرد و بی خبری مطلق خانواده طی نزدیک به 40 روز گذشته نگرانیها در مورد وضعیت جسمانی وی را افزایش داده است.
مصطفی تاجزاده: از بیماری آرتروز گردن رنج میبرد که به دلیل شرایط سخت در سلول انفرادی این بیماری شدت پیدا کرده است.
مجید نیری: سابقه بیماری قلبی دارد.
هنگامه شهیدی: سابقه بیماری قلبی دارد.
پیمان عارف: سابقه بیماری قلبی دارد.
همچنین مطابق گزارشها آقای عبدالله رمضانزاده در حین بازداشت از ناحیه سر دچار شکستگی شده است و برای مدت طولانی از امکانات درمانی لازم بهرهمند نبوده است، همچنین گزارش شده است که آقایان محسن امینزاده و فیضالله عربسرخی در حین بازداشت برای چند روز بدون آگاهی خانواده به دلایل نامعلوم در بیمارستان یا بهداری زندان بستری شدهاند.
با تاکید بر اینکه لیست فوق کامل نیست، متذکر میشود که مطابق فصل دوم از بخش دوم آئیننامه اجرایی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور مصوب 1384، تضمین بهداشت و درمان بازداشتشدگان برعهده مسئولان زندان بوده و با توجه به گذشت حدود سه ماه از تاریخ بازداشت این افراد در شرایطی که منجر به شدت گرفتن بیماری آنها شده است، لازم است تا مراجع ذی ربط هرچه سریعتر به ادامه بازداشت آنان که منجر به رنج مضاعف میشود، خاتمه دهند.
2- قسمت اخیر ماده 130 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1378 تصریح میکند «رعایت موازین شرعی در مورد متهمین زنضروری میباشد» همچنین بند یازدهم از ماده واحده قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب 1383 در مورد دوره بازداشت و جریان بازجویی مقرر میدارد «پرسشها باید، مفید و روشن و مرتبط با اتهام یا اتهامات انتسابی باشد و از کنجکاوی در اسرار شخصی و خانوادگی و سوال از گناهان گذشته افراد و پرداختن به موضوعات غیرموثر در پرونده مورد بررسی احتراز گردد» با این حال گزارشهای متعدد و موثقی در دست است که در جریان بازجویی برخی از بانوان بازداشت شده، متاسفانه از تهمتهای اخلاقی و تجسس در مسایل شخصی به عنوان ابزاری جهت پذیرش اتهامات انتسابی استفاده شده است. همچنین تهدید و اعمال فشار نسبت به اعضای خانواده بازداشتشدگان که با هدف اخذ اعترافات مورد نظر مراجع امنیتی صورت میگیرد، نه تنها روشی است که با کليه موازين انسانی و حقوق بشر منافات دارد بلکه با قاعده حقوقی و فقهی «فردی بودن جرم و مجازات» نیز در تضاد آشکار میباشد.
3- برخی رسانهها و مقامات نظامی طی روزهای گذشته با توجه به آنکه اتهامات انتسابی به متهمان هنوز منجر به صدور رای قطعی در دادگاه نشده است اظهاراتی را درخصوص مفاد پرونده آنها مطرح کردهاند که اقدامی غیرقانونی و مطابق قوانین جزایی قابل تعقیب و کیفر است، براساس تبصره 1 ماده 188 قانون آیین دادرسی کیفری «منظور از علنی بودن محاکمه، عدم ایجاد مانع جهتحضور افراد در دادگاه میباشد لکن انتشار آن در رسانههای گروهی قبل از قطعی شدن حکم، مجاز نخواهد بود و متخلف از این تبصره به مجازات مفتری محکوم میشود».
بهعلاوه این مساله بار دیگر نشانهای آشکار از دخالت نیروهای نظامی در تصمیمات مراجع قضایی را پیش روی افکار عمومی گذاشت که شایسته است مقامات مسئول در قوه قضاییه هر چه سریعتر با توجه به استقلال این قوه برخورد لازم با اعمال غیرقانونی که منجر به خدشه نسبت به استقلال دستگاه قضاء میشود را مبذول دارند.
کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه
هجدهم شهریورماه یکهزاروسیصدوهشتادوهشت
بازداشت یکی از اعضای ارشد ستاد ایثارگران میرحسین موسوی
محمد عزلتی مقدم، از اعضای ارشد ستاد ایثارگران میرحسین موسوی، شامگاه دیروز در منزل خود بازداشت شد.
به گزارش موج سبز آزادی، حدود ساعت 8:20 شامگاه دیروز عدهای با حضور در محل منزل محمد عزلتی مقدم، که از سالها سابقه حضور در سپاه در دوران جنگ برخوردار است ابتدا به تفتیش منزل وی اقدام کردند و سپس او را بازداشت کردند و با خود بردند.
با وجود پیگیریهای صورت گرفته، هنوز اطلاعی از محل نگهداری و سلامت این عضو ارشد ستاد ایثارگران میرحسین موسوی در دست نیست.
به گزارش موج سبز آزادی، حدود ساعت 8:20 شامگاه دیروز عدهای با حضور در محل منزل محمد عزلتی مقدم، که از سالها سابقه حضور در سپاه در دوران جنگ برخوردار است ابتدا به تفتیش منزل وی اقدام کردند و سپس او را بازداشت کردند و با خود بردند.
با وجود پیگیریهای صورت گرفته، هنوز اطلاعی از محل نگهداری و سلامت این عضو ارشد ستاد ایثارگران میرحسین موسوی در دست نیست.
اخبار دانشگاهها - قطع آب بر روی ساکنان روزهدار خوابگاه دانشجویان علم و صنعت!
از دانشگاه علم و صنعت خبر میرسد که مدیریت این دانشگاه در اقدامی عجیب و بیسابقه، با قطع آب خوابگاه این دانشگاه، به دانشجویان اخطار کرده هر چه سریعتر باید خوابگاه را تخلیه کنند.
به گزارش موج سبز آزادی، این اقدام عجیب مسئولان دانشگاه در شرایطی در ماه رمضان انجام میشود که بسیاری از دختران و پسران دانشجو روزهدارند و قطعی آب، مشکلات فراوانی را برای آنان فراهم کرده است.
با این حال مسئولان خوابگاه وعده دادهاند! که از روز شنبه، برق خوابگاه هم قطع خواهد شد.
دانشجویان خوابگاهی علم و صنعت به «موج سبز آزادی» خبر دادهاند که فتحیان، معاون دانشجویی این دانشگاه، ابتدا ترکیدگی لوله آب را بهانه کرده و گفته است: برای تعمیر این لوله 10 روز زمان لازم است! اما پس از آنکه دیده است دانشجویان حتی با وجود قطعی آب هم حاضر به تخلیه خوابگاه نیستند، از صبح امروز گفته است: اصلاً مشکل ترکیدگی لوله نیست، شما باید! خوابگاه را تخلیه کنید.
همانطور که پیش از این هم خبرش در «موج سبز آزادی» منتشر شده بود، دانشجویان نگران آنند که هدف از تخلیهی خوابگاهها، اقدام برای نصب تجهیزات شنود در خوابگاه باشد.
به گزارش موج سبز آزادی، این اقدام عجیب مسئولان دانشگاه در شرایطی در ماه رمضان انجام میشود که بسیاری از دختران و پسران دانشجو روزهدارند و قطعی آب، مشکلات فراوانی را برای آنان فراهم کرده است.
با این حال مسئولان خوابگاه وعده دادهاند! که از روز شنبه، برق خوابگاه هم قطع خواهد شد.
دانشجویان خوابگاهی علم و صنعت به «موج سبز آزادی» خبر دادهاند که فتحیان، معاون دانشجویی این دانشگاه، ابتدا ترکیدگی لوله آب را بهانه کرده و گفته است: برای تعمیر این لوله 10 روز زمان لازم است! اما پس از آنکه دیده است دانشجویان حتی با وجود قطعی آب هم حاضر به تخلیه خوابگاه نیستند، از صبح امروز گفته است: اصلاً مشکل ترکیدگی لوله نیست، شما باید! خوابگاه را تخلیه کنید.
همانطور که پیش از این هم خبرش در «موج سبز آزادی» منتشر شده بود، دانشجویان نگران آنند که هدف از تخلیهی خوابگاهها، اقدام برای نصب تجهیزات شنود در خوابگاه باشد.
نخبگان مهاجر
جعفر توفيقي:
گفت وگوی فاطمه بيک پور با جعفر توفيقي ؛
مهاجرت نخبگان سال ها است در کشور وجود دارد و بعضاً هم با افزايش آن، زنگ خطر براي مسوولان به صدا درآمده است. به نظر مي رسد در ماه هاي اخير بار ديگر اين روند به صورتي چشمگير در حال افزايش است؛ نکته يي که در گفت وگو با دکتر جعفر توفيقي بر آن تاکيد شد و اين مساله را هشداري براي از دست دادن نخبگان جامعه که بيش از هر جايي، کشور خودمان به اين نيروها نياز دارد، عنوان کرد.
.....................................................................................................
-شواهد و قرائن نشان مي دهد امکان مهاجرت نخبگان در اين روزها بالا است. مهم ترين نشان آن رفتن استاد شفيعي کدکني از ايران بود که به دليل مشهور بودن، بازتاب گسترده يي داشت. ارزيابي شما از افزايش مهاجرت نخبگان چيست؟
بحث مهاجرت نخبگان پديده جديدي نيست. اين مساله از سال هاي متمادي مطرح بوده است. ايران هم متاسفانه هميشه جزء کشورهاي مهاجرفرست بوده و متناسب با شرايط اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي ميزان آن کم و زياد يا تشديد مي شود. انگيزه ها براي مهاجرت متفاوت مي شود. گاهي انگيزه ها در يک مقطعي علمي است، گاهي سياسي و گاهي اقتصادي است. افزايش مهاجرت يکي از مشکلات کشور ماست. طبق آمار صندوق بين المللي پول، ايران از 91 کشور در حال توسعه در جهان، بيشترين ميزان مهاجرت را داراست. در سال هاي گذشته براي کاهش روند مهاجرت تلاش هايي انجام شده، اما تاثير زيادي نداشته است. وضعيت کشور ما به گونه يي است که ما بايد حتماً اين روند را کاهش دهيم.
-علت اصلي اين مهاجرت ها را که سال ها است در کشور جريان دارد چه مي دانيد؟
مطالعاتي در مورد انگيزه هاي مهاجرت نخبگان انجام شده است.
اين مطالعات نشان مي دهد تمامي عوامل علمي، اقتصادي يا سياسي، در مهاجرت موثرند و در بررسي هاي ميداني که در مورد برخي از نخبگان و انگيزه هاي مهاجرت آنها انجام شده است، نخبگان همه اين مسائل را مطرح کرده اند. در شرايط مختلف، انگيزه ها متفاوت است. مثلاً در يک مقطعي مي بينيم انگيزه هاي اقتصادي يکي از علت هاي اصلي مهاجرت است و نخبه ها چون احساس مي کنند از نظر بهداشت، درمان و امکانات تامين نيستند، مهاجرت مي کنند. در مقطعي انگيزه ها علمي و فني است. به اين معنا که نخبه ها احساس مي کنند در کشور خودشان شرايط و امکانات لازم را براي ايفاي نقش شان ندارند. به عبارتي يک محقق يا متخصص بايد شرايطي داشته باشد که بتواند تحقيق کند، بتواند کار آزمايشگاهي انجام دهد، بتواند کار تخصصي خود را انجام دهد و فعاليت هاي تکنولوژيکي خود را افزايش دهد. در واقع شرايط بايد به گونه يي فراهم باشد که يک نخبه بتواند نخبگي کند. بنابراين در مواردي مي بينيم برخي مهاجران نخبه که مشکل اقتصادي هم ندارند چون احساس مي کنند نمي توانند منشاء اثر باشند، نمي توانند تخصص خود را به جامعه عرضه کنند و نمي توانند متناسب با ظرفيت ها و توانمندي هايشان براي کشورشان فعاليت کنند در نهايت جذب کشورهايي مي شوند که اين امکانات را در اختيار آنها قرار مي دهد. در مورد انگيزه هاي فرهنگي نيز کساني احساس مي کنند با فرهنگ موجود در جامعه و با محدوديت ها نمي توانند ارتباط برقرار کنند و احساس راحتي نمي کنند يا به دليل مسائل ديني، مذهبي و فکري که مطرح مي شود نمي توانند با فرهنگ جامعه ارتباط برقرار کنند. مسائل سياسي نيز نقش مهمي در مهاجرت نخبگان دارد. تجربه نشان مي دهد هر چقدر جامعه بيشتر دچار تنش هاي سياسي باشد، به مهاجرت کمک مي کند. در واقع نخبگان نيازمند فضاي باز، با آرامش و بدون تنش هستند تا بتوانند کار خود را انجام دهند و حداکثر بازدهي را داشته باشند. زماني که اين بازدهي به هم مي خورد، جامعه دچار فراز و نشيب هاي سياسي مي شود. نخبه احساس مي کند فضاي آرام و دنجي براي فعاليت هايش وجود ندارد، طبيعتاً اقدام به مهاجرت مي کند؛ در مورد مسائل اجتماعي نيز ارتباطاتي که يک شخص در جامعه دارد و اينکه افراد در جامعه چقدر با مردم، مسوولان، همکاران و افراد مختلف ارتباط دارند، چقدر ارتباطات آنها مبتني بر دوستي، رفاقت و همکاري است، چقدر فرد با محيط خودش سازگاري دارد. به هر ترتيب مطالعات نشان مي دهد نخبگاني که مهاجرت کرده اند، تحت تاثير مجموعه يي از انگيزه ها قرار داشتند که اين عوامل در مقاطعي برجسته تر مي شوند.
-آيا مي توان گفت حوادث و اتفاقات پس از انتخابات در دلسرد شدن نخبگان از فضاي موجود در کشور موثر است و اين مساله باعث افزايش روند مهاجرت در نخبگان علمي و سياسي و... شد؟
افزايش يا کاهش مهاجرت بستگي به روند مسائل کشور دارد. اين گونه نيست که بگوييم هميشه افزايشي خواهد بود يا هميشه کاهشي. هر عاملي که آرامش فکري و محيط کار نخبگان را تحت تاثير قرار دهد، در مهاجرت موثر خواهد بود. بدون شک مسائل سياسي به صورت عام و مسائل سياسي اين چند ماه پس از انتخابات به صورت خاص، بسيار تاثيرگذار بوده است. مشاهدات عيني هم براي اين مساله وجود دارد. به عنوان کساني که در دانشگاه ها هستيم، چه در دانشگاه محل تدريس خودم و چه در ساير دانشگاه ها که با دوستانم در آنجا ارتباط دارم اين روند مهاجرت را در ميان دانشجويان مي بينم. دانشجويان مراجعه مي کنند و نگراني و ناراحتي خود را از فضاي موجود ابراز مي کنند. اين مساله قطعي است که حوادث چند ماه گذشته پس از انتخابات مهاجرت اقشار مختلف به خصوص دانشجويان ما را تشديد کرده است. ارتباطي هم با بخش هاي صنعتي بنگاه هاي اقتصادي داريم و مي بينيم در بخشي از نيروهاي علمي و فني آنها تمايل به مهاجرت افزايش پيدا کرده است و مواردي هست که نيروهاي زبده کشور ما، چه در بخش دانشگاهي و چه در بخش صنعت اقدام به مهاجرت کرده اند و دليل آن روشن است؛ به دليل تنش هاي سياسي و فضاي ناامن فکري و... که در چند ماه اخير به وجود آمده است. چون يک نخبه احساس مي کند اين فضا براي فعاليت هاي علمي اش مناسب نيست. البته اين تنش ها و ناآرامي هاي سياسي روي مسائل علمي تاثيرگذار است. مثلاً رفت و آمدهاي بين المللي ما ممکن است محدود شود. يک نخبه ممکن است به مجامع علمي جهاني دسترسي کمتري داشته باشد يا به دليل مسائل تحريم ها نتواند امکانات آزمايشگاهي لازم را فراهم کند، نتواند با دنياي خارج ارتباط فعالانه داشته باشد. اما به طور مشخص چيزي که ما در چند ماه گذشته پس از حوادث انتخابات در دانشگاه ها مي بينيم اين است که اين مساله تشديد شده است. اما در مورد اينکه روند مهاجرت افزايش خواهد داشت يا کاهش پاسخ اين است که اين مساله به اين بستگي دارد که حوادث کشور ما چگونه پيش خواهد رفت. اگر کشور به سمت ثبات و آرامش برود و مجموعه تصميم گيران و سياستگذاران به جهتي بروند که کشور آرام تر شود و مسائل سياسي فروکش کند و اختلافات کم شود و کشور به يک ثباتي برسد روند مهاجرت کاهش خواهد داشت. اما اگر فضاي کشور به سمتي برود که اين تنش ها تشديد شود يا پايدار بماند و رو به افزايش باشد بدون ترديد روند مهاجرت افزايش خواهد يافت. در واقع اگر فضاي کشور امنيتي، نظامي شود به جاي اينکه سياسي، اجتماعي باشد در افزايش روند مهاجرت تاثيرگذار خواهد بود. اگر بتوانيم در ماه هاي آينده فضاي کشور را آرام کنيم و به فضاي قبل از انتخابات بازگردانيم، شاهد مهاجرت کمتري خواهيم بود.
-راهکارهاي پيشنهادي تان براي اينکه مهاجرت نخبگان را به حداقل برسانيم چيست؟
راهکارها مجموعه يي از همين عوامل است. در حوزه مسائل سياسي بايد اعتماد اجتماعي را در کشور بالا ببريم، محدوديت ها را کمتر کنيم، اختلافات را به حداقل برسانيم، آزادي هاي افراد به خصوص آزادي بيان گسترش پيدا کند، در واقع فضا طوري شود که اشخاص احساس کنند در يک امنيت قضايي حقوقي و سياسي قرار دارند و در يک فضاي آرام و بدون تنش هستند. با توجه به تجربه يي که ما از نخبگاني که مهاجرت مي کنند، داريم بيشترين تاثيرپذيري را از فضاي سياسي، امنيتي دارند و هر چقدر احساس کنند فضا غيرامنيتي تر و غيرنظامي تر است مشکلات را بهتر تحمل مي کنند.
از نظر اقتصادي نيز بايد به وضع معيشتي نخبگان بيشتر رسيدگي شود. در دولت نهم شاهد بوديم نخبگان در وضعيت معيشتي بدي قرار داشتند. بايد در درآمد و تامين اجتماعي آنها تجديدنظر شود؛ مسائل مربوط به بيمه، بهداشت و درمان. در واقع يک نخبه بايد از حداقل معيشت متوسط يک جامعه بهره مند شود چون جاذبه کشورهاي مهاجرپذير از نظر اقتصادي بسيار زياد است. آنها زمينه هاي پيشرفت علمي را فراهم مي کنند، بازار کار دارند، حقوق هايشان بسيار بالا است تا نخبگان و متخصصان ما را بيشتر جذب کنند. براي کاهش مهاجرت نخبگان بايد مباحث اقتصادي، تامين حقوق و بازنگري در سياست هاي علمي کشور انجام شود. زماني که نخبگان احساس کنند نمي توانند متناسب با تخصص خود فعاليت کنند يا نمي توانند کارهاي تحقيقاتي و تکنولوژيکي پيشرفته را انجام دهند طبيعتاً جذب مراکز علمي مي شوند که شرايط بهتري را برايشان فراهم مي کنند. دسترسي به آزمايشگاه و انواع کتب و مجله دارند و به ارتباطات علمي جهاني و بين المللي دسترسي دارند. ما بايد مراکز علمي و پژوهشي را مجهزتر کنيم. زيرساخت هاي علمي را تقويت کنيم. بسياري از تجهيزات پژوهشي فرسوده شده و بعضاً براي سال هاي قبل از انقلاب است. همين مسائل دافعه ايجاد مي کند. نخبگان ما در مرزهاي دانش هستند و توانمندي علمي بالايي دارند. نمي توانند احساس کنند فرسوده مي شوند، نمي توانند احساس کنند دسترسي به امکانات آموزشي، علمي و فني ندارند. کشورهايي که نخبگان را جذب مي کنند، جاذبه هاي بسيار قوي دارند و در بهترين مراکز علمي دنيا آنها را جذب مي کنند. در واقع ما بايد دافعه خود را کم کنيم و جاذبه کشورهاي ديگر را نيز به حداقل برسانيم. سرمايه گذاري روي زيرساخت هاي علمي را افزايش دهيم. سهم اعتبارات پژوهشي از توليد ناخالص داخلي را که سال ها است در سياست هاي برنامه چهارم عنوان مي شود اجرا کنيم. ما بايد بتوانيم اعتبارات پژوهشي را تا سه درصد از توليد ناخالص داخلي افزايش دهيم. اکنون نيم درصد افزايش يافته و ما يکي از کشورهاي عقب افتاده در مورد اعتبارات پژوهشي هستيم. اين مسائل روي امکانات دانشگاه و آزمايشگاه تاثير مي گذارد. مساله ديگر مساله فرهنگي است. فضاي فرهنگي کشور محدود است. بايد يک مقدار فضاي کشور بازتر شود. بعضي از نخبگان ممکن است احساس کنند آزادي هايشان محدود است و نمي توانند آزادانه فعاليت کنند.
-مهاجرت چه تاثيري روي بنيه علمي کشور و نشاط جامعه مي گذارد؟
فوق العاده موثر است. ما براي اينکه تاثير منفي آن را در خود احساس کنيم بايد به اين مساله توجه کنيم که چرا کشورهاي پيشرفته بر جلب نخبگان تاکيد زيادي کرده اند. پس حتماً ارزش افزوده بالايي دارند که کشورهايي که در اوج پيشرفت هاي صنعتي، علمي و فناوري هستند باز به دنبال نخبگان کشورهاي در حال توسعه از جمله ايران هستند. همين مساله براي ما هشدار است و مشخص است اين نخبه براي ما ارزش فوق العاده يي دارد و ما اين ارزش را درک نمي کنيم. حتي گاهي مي بينيم برخي ها عنوان مي کنند مشکلي ندارد که نخبگان مهاجرت مي کنند. در واقع نظام اقتصادي، علمي و فني ما هنوز به درستي لمس نمي کند که اين نخبگان چه توانايي هايي دارند. با اينکه کشورهاي پيشرفته شايد صدها هزار نخبه و دانشمند دارند اما باز سراغ نخبگان کشورهاي ديگر از جمله ايران مي آيند. بين کشورهايي که مهاجرفرست هستند يعني نخبگان شان مهاجرت مي کنند، کشور ايران در بالاترين سطح توانمندي علمي و فني قرار دارد. بيش از همه کشورها کشور ما بايد از نخبگان خود در صنعت و دانشگاه استفاده کند. نخبگان ايراني از بالاترين ميزان توانمندي هاي علمي و فني در تمام دنيا برخوردارند. در واقع کشور بهاي سنگيني را پرداخت مي کند تا يک نخبه تربيت شود. بهاي سياسي، فرهنگي، علمي و فني مي پردازد تا نخبگان به آستانه تاثير و ثمردهي برسند اما به راحتي جذب کشورهاي ديگر مي شوند يعني زحمت را کشور ما مي کشد و کشورهاي ديگر بهره لازم را مي برند. ادامه اين روند به خصوص افزايش مهاجرت تاکنون لطمه زيادي به کشور وارد کرده است. ايرانيان نخبه که اکنون در کشورهاي توسعه يافته دنيا هستند توانايي بالايي در مسائل پزشکي، مهندسي و علوم پايه دارند. آنها مسووليت هاي مهم و بالايي در کشورهاي مختلف دارند. برخي از نخبگان تحولات بسيار گسترده يي حتي تحولات اقتصادي در کشورهاي مختلف به وجود آورده اند. کسب و کارهاي بسيار گسترده يي نيز در آنجا راه اندازي کرده اند. همه اينها نشان دهنده توانايي بالاي نخبگان ايراني مهاجر است. در واقع ما بايد نخبگان خود را حفظ کنيم و جلوي مهاجرت آنها را بگيريم. همه اين مسائل مشروط به اين است که براي آنها ظرفيت جذب ايجاد کنيم. اين گونه نيست که از يک طرف نگذاريم نخبگان توسط کشورهاي ديگر جذب شوند و از طرف ديگر خودمان نخبه ها را جذب نکنيم و انتظار هم داشته باشيم نخبه در داخل کشور بماند و کاري نکند. نخبه بايد در کشور حفظ شود و فعاليت کند و بايد از حداکثر ظرفيت هاي نخبگي خود در ساختارهاي علمي، فني، اقتصادي و فرهنگي استفاده کند.
- اگر روند مهاجرت نخبگان از ايران روند افزايشي باشد آينده علمي کشور را چگونه مي بينيد؟
ما اکنون مي گوييم مي خواهيم در سند چشم انداز 20 ساله عنوان نخست علم و فناوري را در منطقه به دست آوريم. رقباي بسيار جدي مثل ترکيه و عربستان داريم که بايد از اينها جلو بزنيم و شاخص هاي علمي و فني خودمان را تقويت کنيم. پيشرفت هاي علمي و فني بستگي به عناصر مختلفي دارد که مهم ترين آن نيروي انساني است. امروز مهم ترين دارايي هر کشور نيروي انساني است که بيشترين ارزش افزوده را داراست و مهم ترين مزيت رقابتي کشورها نيز منابع انساني است؛ منابع انساني که آموزش ديده اند، پرورش يافته اند، ظرفيت علمي و فني مهارت و دانش دارند. نخبگان در راس منابع انساني هر کشور قرار دارند. به عبارتي نيروي محرکه منابع و سرمايه هاي انساني هستند. آنها پيشتاز حرکت هاي توسعه علمي و فني هستند. اگر آنها حرکت کنند ساير سرمايه هاي انساني نيز حرکت خواهند کرد. شما نمي توانيد تصور کنيد کشوري از نيروي انساني اش استفاده کند بدون اينکه نخبگان در راس هرم قرار گيرند و به عنوان لوکوموتيو اين نيرو را حرکت دهند. هرچقدر هرم نخبگي کشور قوي تر باشد و نيروي انساني کارآمد هم از نظر کيفيت و هم از نظر کميت در آنجا قرار بگيرد شانس موفقيت بيشتر است. مطالعات ساير کشورها نشان مي دهد اکنون ما يک شاخصي داريم که تعداد نيروي محقق يک ميليون نفر جمعيت را در هر کشور مشخص مي کند. اين مساله شاخص بسيار مهمي است که بتوان تعداد محققان و افراد برجسته کشور را که نخبه هستند، مشخص کرد. جمعيت نيروي محقق کشور ما 700 نفر در هر يک ميليون نفر است. در کشورهاي توسعه يافته اين رقم بالاي شش، هفت هزار نفر در هر يک ميليون نفر است و اين يعني 10 برابر ما. ما در اين کشورها همبستگي بسيار بالايي بين تعداد نيروي انساني نخبه و توسعه اقتصادي، اجتماعي مي بينيم. تجربه جهاني نشان مي دهد بين تعداد نخبگان در هر کشور و توسعه يافتگي در آن کشور رابطه همبستگي مستقيمي وجود دارد. ما در کشور خود در حجم نيروي انساني نخبه در متخصصان و محققان با يک ضريب 10 از کشورهاي توسعه يافته دنيا عقب هستيم. تا زماني که نيروي انساني نخبه در هر کشور به يک حداقلي نرسد آن کشور وارد مسير توسعه اقتصادي و صنعتي و تکنولوژيک نمي شود. به هر ترتيب حفظ نخبگان براي ما بسيار کليدي است براي اينکه ما به اين حجم از نخبگان به عنوان نيروي انساني احتياج داريم. ما هنوز در مرز زير هزار نفر در هر يک ميليون نفر هستيم و بايد اين رقم را افزايش دهيم. هر عاملي که باعث شود ما به اين کميت و به اين حجم از نيروي انساني نرسيم شاخص ما افت پيدا مي کند و روند افزايشي مهاجرت همچنان ادامه خواهد داشت.
منبع: روزنامه اعتماد
گفت وگوی فاطمه بيک پور با جعفر توفيقي ؛
مهاجرت نخبگان سال ها است در کشور وجود دارد و بعضاً هم با افزايش آن، زنگ خطر براي مسوولان به صدا درآمده است. به نظر مي رسد در ماه هاي اخير بار ديگر اين روند به صورتي چشمگير در حال افزايش است؛ نکته يي که در گفت وگو با دکتر جعفر توفيقي بر آن تاکيد شد و اين مساله را هشداري براي از دست دادن نخبگان جامعه که بيش از هر جايي، کشور خودمان به اين نيروها نياز دارد، عنوان کرد.
.....................................................................................................
-شواهد و قرائن نشان مي دهد امکان مهاجرت نخبگان در اين روزها بالا است. مهم ترين نشان آن رفتن استاد شفيعي کدکني از ايران بود که به دليل مشهور بودن، بازتاب گسترده يي داشت. ارزيابي شما از افزايش مهاجرت نخبگان چيست؟
بحث مهاجرت نخبگان پديده جديدي نيست. اين مساله از سال هاي متمادي مطرح بوده است. ايران هم متاسفانه هميشه جزء کشورهاي مهاجرفرست بوده و متناسب با شرايط اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي ميزان آن کم و زياد يا تشديد مي شود. انگيزه ها براي مهاجرت متفاوت مي شود. گاهي انگيزه ها در يک مقطعي علمي است، گاهي سياسي و گاهي اقتصادي است. افزايش مهاجرت يکي از مشکلات کشور ماست. طبق آمار صندوق بين المللي پول، ايران از 91 کشور در حال توسعه در جهان، بيشترين ميزان مهاجرت را داراست. در سال هاي گذشته براي کاهش روند مهاجرت تلاش هايي انجام شده، اما تاثير زيادي نداشته است. وضعيت کشور ما به گونه يي است که ما بايد حتماً اين روند را کاهش دهيم.
-علت اصلي اين مهاجرت ها را که سال ها است در کشور جريان دارد چه مي دانيد؟
مطالعاتي در مورد انگيزه هاي مهاجرت نخبگان انجام شده است.
اين مطالعات نشان مي دهد تمامي عوامل علمي، اقتصادي يا سياسي، در مهاجرت موثرند و در بررسي هاي ميداني که در مورد برخي از نخبگان و انگيزه هاي مهاجرت آنها انجام شده است، نخبگان همه اين مسائل را مطرح کرده اند. در شرايط مختلف، انگيزه ها متفاوت است. مثلاً در يک مقطعي مي بينيم انگيزه هاي اقتصادي يکي از علت هاي اصلي مهاجرت است و نخبه ها چون احساس مي کنند از نظر بهداشت، درمان و امکانات تامين نيستند، مهاجرت مي کنند. در مقطعي انگيزه ها علمي و فني است. به اين معنا که نخبه ها احساس مي کنند در کشور خودشان شرايط و امکانات لازم را براي ايفاي نقش شان ندارند. به عبارتي يک محقق يا متخصص بايد شرايطي داشته باشد که بتواند تحقيق کند، بتواند کار آزمايشگاهي انجام دهد، بتواند کار تخصصي خود را انجام دهد و فعاليت هاي تکنولوژيکي خود را افزايش دهد. در واقع شرايط بايد به گونه يي فراهم باشد که يک نخبه بتواند نخبگي کند. بنابراين در مواردي مي بينيم برخي مهاجران نخبه که مشکل اقتصادي هم ندارند چون احساس مي کنند نمي توانند منشاء اثر باشند، نمي توانند تخصص خود را به جامعه عرضه کنند و نمي توانند متناسب با ظرفيت ها و توانمندي هايشان براي کشورشان فعاليت کنند در نهايت جذب کشورهايي مي شوند که اين امکانات را در اختيار آنها قرار مي دهد. در مورد انگيزه هاي فرهنگي نيز کساني احساس مي کنند با فرهنگ موجود در جامعه و با محدوديت ها نمي توانند ارتباط برقرار کنند و احساس راحتي نمي کنند يا به دليل مسائل ديني، مذهبي و فکري که مطرح مي شود نمي توانند با فرهنگ جامعه ارتباط برقرار کنند. مسائل سياسي نيز نقش مهمي در مهاجرت نخبگان دارد. تجربه نشان مي دهد هر چقدر جامعه بيشتر دچار تنش هاي سياسي باشد، به مهاجرت کمک مي کند. در واقع نخبگان نيازمند فضاي باز، با آرامش و بدون تنش هستند تا بتوانند کار خود را انجام دهند و حداکثر بازدهي را داشته باشند. زماني که اين بازدهي به هم مي خورد، جامعه دچار فراز و نشيب هاي سياسي مي شود. نخبه احساس مي کند فضاي آرام و دنجي براي فعاليت هايش وجود ندارد، طبيعتاً اقدام به مهاجرت مي کند؛ در مورد مسائل اجتماعي نيز ارتباطاتي که يک شخص در جامعه دارد و اينکه افراد در جامعه چقدر با مردم، مسوولان، همکاران و افراد مختلف ارتباط دارند، چقدر ارتباطات آنها مبتني بر دوستي، رفاقت و همکاري است، چقدر فرد با محيط خودش سازگاري دارد. به هر ترتيب مطالعات نشان مي دهد نخبگاني که مهاجرت کرده اند، تحت تاثير مجموعه يي از انگيزه ها قرار داشتند که اين عوامل در مقاطعي برجسته تر مي شوند.
-آيا مي توان گفت حوادث و اتفاقات پس از انتخابات در دلسرد شدن نخبگان از فضاي موجود در کشور موثر است و اين مساله باعث افزايش روند مهاجرت در نخبگان علمي و سياسي و... شد؟
افزايش يا کاهش مهاجرت بستگي به روند مسائل کشور دارد. اين گونه نيست که بگوييم هميشه افزايشي خواهد بود يا هميشه کاهشي. هر عاملي که آرامش فکري و محيط کار نخبگان را تحت تاثير قرار دهد، در مهاجرت موثر خواهد بود. بدون شک مسائل سياسي به صورت عام و مسائل سياسي اين چند ماه پس از انتخابات به صورت خاص، بسيار تاثيرگذار بوده است. مشاهدات عيني هم براي اين مساله وجود دارد. به عنوان کساني که در دانشگاه ها هستيم، چه در دانشگاه محل تدريس خودم و چه در ساير دانشگاه ها که با دوستانم در آنجا ارتباط دارم اين روند مهاجرت را در ميان دانشجويان مي بينم. دانشجويان مراجعه مي کنند و نگراني و ناراحتي خود را از فضاي موجود ابراز مي کنند. اين مساله قطعي است که حوادث چند ماه گذشته پس از انتخابات مهاجرت اقشار مختلف به خصوص دانشجويان ما را تشديد کرده است. ارتباطي هم با بخش هاي صنعتي بنگاه هاي اقتصادي داريم و مي بينيم در بخشي از نيروهاي علمي و فني آنها تمايل به مهاجرت افزايش پيدا کرده است و مواردي هست که نيروهاي زبده کشور ما، چه در بخش دانشگاهي و چه در بخش صنعت اقدام به مهاجرت کرده اند و دليل آن روشن است؛ به دليل تنش هاي سياسي و فضاي ناامن فکري و... که در چند ماه اخير به وجود آمده است. چون يک نخبه احساس مي کند اين فضا براي فعاليت هاي علمي اش مناسب نيست. البته اين تنش ها و ناآرامي هاي سياسي روي مسائل علمي تاثيرگذار است. مثلاً رفت و آمدهاي بين المللي ما ممکن است محدود شود. يک نخبه ممکن است به مجامع علمي جهاني دسترسي کمتري داشته باشد يا به دليل مسائل تحريم ها نتواند امکانات آزمايشگاهي لازم را فراهم کند، نتواند با دنياي خارج ارتباط فعالانه داشته باشد. اما به طور مشخص چيزي که ما در چند ماه گذشته پس از حوادث انتخابات در دانشگاه ها مي بينيم اين است که اين مساله تشديد شده است. اما در مورد اينکه روند مهاجرت افزايش خواهد داشت يا کاهش پاسخ اين است که اين مساله به اين بستگي دارد که حوادث کشور ما چگونه پيش خواهد رفت. اگر کشور به سمت ثبات و آرامش برود و مجموعه تصميم گيران و سياستگذاران به جهتي بروند که کشور آرام تر شود و مسائل سياسي فروکش کند و اختلافات کم شود و کشور به يک ثباتي برسد روند مهاجرت کاهش خواهد داشت. اما اگر فضاي کشور به سمتي برود که اين تنش ها تشديد شود يا پايدار بماند و رو به افزايش باشد بدون ترديد روند مهاجرت افزايش خواهد يافت. در واقع اگر فضاي کشور امنيتي، نظامي شود به جاي اينکه سياسي، اجتماعي باشد در افزايش روند مهاجرت تاثيرگذار خواهد بود. اگر بتوانيم در ماه هاي آينده فضاي کشور را آرام کنيم و به فضاي قبل از انتخابات بازگردانيم، شاهد مهاجرت کمتري خواهيم بود.
-راهکارهاي پيشنهادي تان براي اينکه مهاجرت نخبگان را به حداقل برسانيم چيست؟
راهکارها مجموعه يي از همين عوامل است. در حوزه مسائل سياسي بايد اعتماد اجتماعي را در کشور بالا ببريم، محدوديت ها را کمتر کنيم، اختلافات را به حداقل برسانيم، آزادي هاي افراد به خصوص آزادي بيان گسترش پيدا کند، در واقع فضا طوري شود که اشخاص احساس کنند در يک امنيت قضايي حقوقي و سياسي قرار دارند و در يک فضاي آرام و بدون تنش هستند. با توجه به تجربه يي که ما از نخبگاني که مهاجرت مي کنند، داريم بيشترين تاثيرپذيري را از فضاي سياسي، امنيتي دارند و هر چقدر احساس کنند فضا غيرامنيتي تر و غيرنظامي تر است مشکلات را بهتر تحمل مي کنند.
از نظر اقتصادي نيز بايد به وضع معيشتي نخبگان بيشتر رسيدگي شود. در دولت نهم شاهد بوديم نخبگان در وضعيت معيشتي بدي قرار داشتند. بايد در درآمد و تامين اجتماعي آنها تجديدنظر شود؛ مسائل مربوط به بيمه، بهداشت و درمان. در واقع يک نخبه بايد از حداقل معيشت متوسط يک جامعه بهره مند شود چون جاذبه کشورهاي مهاجرپذير از نظر اقتصادي بسيار زياد است. آنها زمينه هاي پيشرفت علمي را فراهم مي کنند، بازار کار دارند، حقوق هايشان بسيار بالا است تا نخبگان و متخصصان ما را بيشتر جذب کنند. براي کاهش مهاجرت نخبگان بايد مباحث اقتصادي، تامين حقوق و بازنگري در سياست هاي علمي کشور انجام شود. زماني که نخبگان احساس کنند نمي توانند متناسب با تخصص خود فعاليت کنند يا نمي توانند کارهاي تحقيقاتي و تکنولوژيکي پيشرفته را انجام دهند طبيعتاً جذب مراکز علمي مي شوند که شرايط بهتري را برايشان فراهم مي کنند. دسترسي به آزمايشگاه و انواع کتب و مجله دارند و به ارتباطات علمي جهاني و بين المللي دسترسي دارند. ما بايد مراکز علمي و پژوهشي را مجهزتر کنيم. زيرساخت هاي علمي را تقويت کنيم. بسياري از تجهيزات پژوهشي فرسوده شده و بعضاً براي سال هاي قبل از انقلاب است. همين مسائل دافعه ايجاد مي کند. نخبگان ما در مرزهاي دانش هستند و توانمندي علمي بالايي دارند. نمي توانند احساس کنند فرسوده مي شوند، نمي توانند احساس کنند دسترسي به امکانات آموزشي، علمي و فني ندارند. کشورهايي که نخبگان را جذب مي کنند، جاذبه هاي بسيار قوي دارند و در بهترين مراکز علمي دنيا آنها را جذب مي کنند. در واقع ما بايد دافعه خود را کم کنيم و جاذبه کشورهاي ديگر را نيز به حداقل برسانيم. سرمايه گذاري روي زيرساخت هاي علمي را افزايش دهيم. سهم اعتبارات پژوهشي از توليد ناخالص داخلي را که سال ها است در سياست هاي برنامه چهارم عنوان مي شود اجرا کنيم. ما بايد بتوانيم اعتبارات پژوهشي را تا سه درصد از توليد ناخالص داخلي افزايش دهيم. اکنون نيم درصد افزايش يافته و ما يکي از کشورهاي عقب افتاده در مورد اعتبارات پژوهشي هستيم. اين مسائل روي امکانات دانشگاه و آزمايشگاه تاثير مي گذارد. مساله ديگر مساله فرهنگي است. فضاي فرهنگي کشور محدود است. بايد يک مقدار فضاي کشور بازتر شود. بعضي از نخبگان ممکن است احساس کنند آزادي هايشان محدود است و نمي توانند آزادانه فعاليت کنند.
-مهاجرت چه تاثيري روي بنيه علمي کشور و نشاط جامعه مي گذارد؟
فوق العاده موثر است. ما براي اينکه تاثير منفي آن را در خود احساس کنيم بايد به اين مساله توجه کنيم که چرا کشورهاي پيشرفته بر جلب نخبگان تاکيد زيادي کرده اند. پس حتماً ارزش افزوده بالايي دارند که کشورهايي که در اوج پيشرفت هاي صنعتي، علمي و فناوري هستند باز به دنبال نخبگان کشورهاي در حال توسعه از جمله ايران هستند. همين مساله براي ما هشدار است و مشخص است اين نخبه براي ما ارزش فوق العاده يي دارد و ما اين ارزش را درک نمي کنيم. حتي گاهي مي بينيم برخي ها عنوان مي کنند مشکلي ندارد که نخبگان مهاجرت مي کنند. در واقع نظام اقتصادي، علمي و فني ما هنوز به درستي لمس نمي کند که اين نخبگان چه توانايي هايي دارند. با اينکه کشورهاي پيشرفته شايد صدها هزار نخبه و دانشمند دارند اما باز سراغ نخبگان کشورهاي ديگر از جمله ايران مي آيند. بين کشورهايي که مهاجرفرست هستند يعني نخبگان شان مهاجرت مي کنند، کشور ايران در بالاترين سطح توانمندي علمي و فني قرار دارد. بيش از همه کشورها کشور ما بايد از نخبگان خود در صنعت و دانشگاه استفاده کند. نخبگان ايراني از بالاترين ميزان توانمندي هاي علمي و فني در تمام دنيا برخوردارند. در واقع کشور بهاي سنگيني را پرداخت مي کند تا يک نخبه تربيت شود. بهاي سياسي، فرهنگي، علمي و فني مي پردازد تا نخبگان به آستانه تاثير و ثمردهي برسند اما به راحتي جذب کشورهاي ديگر مي شوند يعني زحمت را کشور ما مي کشد و کشورهاي ديگر بهره لازم را مي برند. ادامه اين روند به خصوص افزايش مهاجرت تاکنون لطمه زيادي به کشور وارد کرده است. ايرانيان نخبه که اکنون در کشورهاي توسعه يافته دنيا هستند توانايي بالايي در مسائل پزشکي، مهندسي و علوم پايه دارند. آنها مسووليت هاي مهم و بالايي در کشورهاي مختلف دارند. برخي از نخبگان تحولات بسيار گسترده يي حتي تحولات اقتصادي در کشورهاي مختلف به وجود آورده اند. کسب و کارهاي بسيار گسترده يي نيز در آنجا راه اندازي کرده اند. همه اينها نشان دهنده توانايي بالاي نخبگان ايراني مهاجر است. در واقع ما بايد نخبگان خود را حفظ کنيم و جلوي مهاجرت آنها را بگيريم. همه اين مسائل مشروط به اين است که براي آنها ظرفيت جذب ايجاد کنيم. اين گونه نيست که از يک طرف نگذاريم نخبگان توسط کشورهاي ديگر جذب شوند و از طرف ديگر خودمان نخبه ها را جذب نکنيم و انتظار هم داشته باشيم نخبه در داخل کشور بماند و کاري نکند. نخبه بايد در کشور حفظ شود و فعاليت کند و بايد از حداکثر ظرفيت هاي نخبگي خود در ساختارهاي علمي، فني، اقتصادي و فرهنگي استفاده کند.
- اگر روند مهاجرت نخبگان از ايران روند افزايشي باشد آينده علمي کشور را چگونه مي بينيد؟
ما اکنون مي گوييم مي خواهيم در سند چشم انداز 20 ساله عنوان نخست علم و فناوري را در منطقه به دست آوريم. رقباي بسيار جدي مثل ترکيه و عربستان داريم که بايد از اينها جلو بزنيم و شاخص هاي علمي و فني خودمان را تقويت کنيم. پيشرفت هاي علمي و فني بستگي به عناصر مختلفي دارد که مهم ترين آن نيروي انساني است. امروز مهم ترين دارايي هر کشور نيروي انساني است که بيشترين ارزش افزوده را داراست و مهم ترين مزيت رقابتي کشورها نيز منابع انساني است؛ منابع انساني که آموزش ديده اند، پرورش يافته اند، ظرفيت علمي و فني مهارت و دانش دارند. نخبگان در راس منابع انساني هر کشور قرار دارند. به عبارتي نيروي محرکه منابع و سرمايه هاي انساني هستند. آنها پيشتاز حرکت هاي توسعه علمي و فني هستند. اگر آنها حرکت کنند ساير سرمايه هاي انساني نيز حرکت خواهند کرد. شما نمي توانيد تصور کنيد کشوري از نيروي انساني اش استفاده کند بدون اينکه نخبگان در راس هرم قرار گيرند و به عنوان لوکوموتيو اين نيرو را حرکت دهند. هرچقدر هرم نخبگي کشور قوي تر باشد و نيروي انساني کارآمد هم از نظر کيفيت و هم از نظر کميت در آنجا قرار بگيرد شانس موفقيت بيشتر است. مطالعات ساير کشورها نشان مي دهد اکنون ما يک شاخصي داريم که تعداد نيروي محقق يک ميليون نفر جمعيت را در هر کشور مشخص مي کند. اين مساله شاخص بسيار مهمي است که بتوان تعداد محققان و افراد برجسته کشور را که نخبه هستند، مشخص کرد. جمعيت نيروي محقق کشور ما 700 نفر در هر يک ميليون نفر است. در کشورهاي توسعه يافته اين رقم بالاي شش، هفت هزار نفر در هر يک ميليون نفر است و اين يعني 10 برابر ما. ما در اين کشورها همبستگي بسيار بالايي بين تعداد نيروي انساني نخبه و توسعه اقتصادي، اجتماعي مي بينيم. تجربه جهاني نشان مي دهد بين تعداد نخبگان در هر کشور و توسعه يافتگي در آن کشور رابطه همبستگي مستقيمي وجود دارد. ما در کشور خود در حجم نيروي انساني نخبه در متخصصان و محققان با يک ضريب 10 از کشورهاي توسعه يافته دنيا عقب هستيم. تا زماني که نيروي انساني نخبه در هر کشور به يک حداقلي نرسد آن کشور وارد مسير توسعه اقتصادي و صنعتي و تکنولوژيک نمي شود. به هر ترتيب حفظ نخبگان براي ما بسيار کليدي است براي اينکه ما به اين حجم از نخبگان به عنوان نيروي انساني احتياج داريم. ما هنوز در مرز زير هزار نفر در هر يک ميليون نفر هستيم و بايد اين رقم را افزايش دهيم. هر عاملي که باعث شود ما به اين کميت و به اين حجم از نيروي انساني نرسيم شاخص ما افت پيدا مي کند و روند افزايشي مهاجرت همچنان ادامه خواهد داشت.
منبع: روزنامه اعتماد
از بی مقامترین شهروند به بالاترین مقام کشور ، فرمانده کل قوا
معصومه ب:
بسم الله الرحمن الرحیم
نامه سرگشاده
از بی مقامترین شهروند به بالاترین مقام کشور ، فرمانده کل قوا
سلام
این روزهای تلخ ، خاطرات انقلاب را زنده کرد ، انگاردیروزبود ، در مشهد ، کنار شما با ظلم شاه
درستیزبودیم .
خاطرتان هست آن روزکه دراُستانداری مشهد از ظلم ظل الله به فریاد آمده بودیم ، ودر جواب ما ، سربازان
شاه پرست، با تانک وارد حیاط اُ ستانداری شد ند ودر زیر چرخهای آن ، مردم را درو کردند ، آن روز شما هراس جان مردم را داشتید ومدام از مردم خواهش می کردید که متفرق شوند وفرار کنند ، می گفتید : اینها رحم ندارند وقتل عام می کنند .
روزهای جهنمی تلخی بود .من تمام تظاهراتی که با شما همراه بودم را به یاد دارم .
آن هفته ای که در بیمارستان امام رضای مشهد متحصن شده بودیم ؛ جوانان تظاهر کننده با حمله گارد شاه به بیمارستان پناه بردند ، دژخیمان شاه به کود کان بیمارهم رحم نکردندوحمام خورن به راه انداختند .
در اعتراض به این جنایت همراه شما وآقای هاشمی نژاد تحصن کردیم وفیلم واسلاید های جنایات شاه را پخش می کردیم واز ظلمی که بر ما می رفت فریاد می زدیم و با شنیدن سخنان شماوآقای هاشمی نژاد درسهای آزادگی میگرفتیم .
حتما" قسمتی از اندیشه امروز من با زیربنای کلام شما ساخته شده است .
شما امروز فرمانده کل قوا هستید ومن در مقام بی مقامی خانه داری قرار گرفته ام ، البته بی مقامی ، شاید آرزوئی دست نیا فتنی برای هر صاحب مقام است !
صد افسوس که امروز تکرار تاریخ را می بینم !
با هزاران امید وآرزو، پرتلاش با عشق به امام خمینی همه با هم شروع کردیم . پانزده سال داشتم که با دروی گندمها در جهاد سازندگی شروع کردم ،یک خوشه گندم را بیت المال می دیدم ! سپس با معلمی در نهضت سواد آموزی ادامه دادم ، بی سوادی را برازنده هموطن خود نمی دانستم ، دورونزدیک ، سرما وگرما ، مانعم نبود .
درانجمن اسلامی دانشگاه چنان فعالیت می کردم که خود را د رچند قدمی بهشت می دیدم ، پشت جبهه کم از یک سرباز نداشتم ، چادرنشینان جنگزده که مهمان شهر ما بودند را گروه گروه به منزل خود می بردم تا از غذا وحمام منزل استفاده کنند ، پدرم می گفت چرا افرادی را که نمی شناسی به منزل می آوری ؟ آن روز برعکس امروز ، مردم کشورما دو دسته و با هم غریبه نبودند ، در جهت رفاهشان آنچه در توان داشتم کردم ،گاهی حتی بیش از توانم می دویدم ، هیچ کاری برایم نه کم بود ونه زیاد ، فقط وظیفه بود ، بدون دریافت ریالی ، آنچه می کردم فقط به عشق امام وبه امید به ثمر نشستن درخت طوبی انقلاب بود ،هیچ گاه خسته نشدم .
با عشق در لیست کسانی قرار داشتم که می خواستیم قلبمان را برای سلامتی امام به او بدهیم .
حال که آن کارها را دوره می کنم ، از خود شرمنده ام ، که بسیار بودند آنها که با همین امید وعشق چه حماسه ها به پا کردند !!
همه ما در پی استحکام نظام ودر انتظار بهترین برداشت بودیم!
اما امروز مثل اینکه خسارت در دنیا وآخرت را دروکرده ایم !!
بسیار خسته ام ، ورشکسته ام ، خجالت زده ام ، هرچه فکر می کنم نمی دانم چه کوتاهی کردم ، جوانان پاک این دیارهم که بیشتر از جان نداشتند تا در حفظ این نظام بگذارند! پس چه شد ؟
هدف این بود ؟ سی سال دویدن وبه نقطه آغاز رسیدن ؟!
نه ، آن هدفی که ما با اما م شروع کردیم این نبود !
در کجاراه را گم کردیم و به پرتگاه رسیدیم ؟ اینجا کجاست ؟ نه جمهوری ونه اسلامی ، ونه انسانی ونه اخلاقی ، نه رشد اقتصادی ، چادر سیاهی از دروغ ، ریا ، رشوه ، تقلب برسر جامعه افتاده است که بعد از انتخابات ، خشونت ، کینه ، نا امید ی ، برادرکشی ، نا امنی ، وقاحت ... بر ضخامت آن افزوده است !
آن پوستین وارونه امروز بر تن دین ماست ، نمای بیرونی آن جزظلم ، وحشت ، جنایت ، تجاوز ، زندان ، شلاق ... دیگرهیچ نیست .
مجریان ، خود را برسر سفره ای که مصدق برای این ملت پهن کرد ه بود ، یافتند وبه اوناسزاگفتندوبه ملت ظلم رواداشتند وازجیب مردم ، اطعام مساکین کردند ،تا از این بذل وبخششها به اهداف شوم خود برسند وهیچ نظارتی هم نبود ، نه از طرف مقام ولایت ، نه مجلس ، نه قوه قضائیه ونه هیچ کس دیگر !
من از آنچه کردم پشیمان نیستم ، زندگی در کنار آن امام بزرگوارارزش هرنوع فداکاری وایثار را داشت ، او عشق واخلاص خود را به خدا واین ملت ،ثابت کرده بود ، دراوج پیروزی اسیر احساس نشد وگفت احساسی ندارم ودر قبول شکست دراوج شجاعت ، جام زهر را سرکشید واز همه مهمتر، او در اوج قدرت باحیا بود و تا آخر عمراز شرم نگاه خانواده ی شهدا ، دیگر سخنرانی نکرد ، او بزرگ مرد همیشه تاریخ است .
انصاف نبود با امانت امام ، شهدا واین ملت نجیب ، اینگونه بی رحمانه عمل شود .
در کجای این مسیر معصومیت خود را از کف دادیم ، وآبروی امام وملت را به حراج گذاشتیم ؟
حیف است زخوبی که شود عاشق زشتی
احتمالا" از خودشما شنید ام که روزی معاویه به زن شجاعی که به او اعتراض می کرد ، می گوید : تقصیر علی است که روی شما را به حاکمان باز کرده است ؛ اما من امروز می گویم لعنت برمن که امام خمینی روی مارا به حاکمان باز کرد تا در مقابل آنچه خلاف است ساکت ننشینیم ، ولی من به غفلت ، حیا وسکوت را اختیار کردم ! وآنچه دیدم را نادیده گرفتم ، این وظیفه همه ما بود که انحراف را تاب نیاوریم .
کتاب وروزنامه را امام به دستم داد وتجملات و زر وزیور را خود بر زمین نهادم ، تک تک این ملت بیدارند ، هرچند که نوای لا لائی بسیاربرایشان نواخته می شود ، اما دوباره به خواب بردن این ملت محال است ، مگر اینکه در قطعه 302 بهشت زهرا دور از چشم خدا ، بخوابانند !
خیلی وقتها عزم می کردم نامه ای برایتان ارسال کنم وآنچه دلم را آتش می زد را بازگوکنم ، آخر مسئولیت این جامعه با شما ست ، اما من شاگرد شما بودم ، امر به معروف ونهی از منکر ، وظیفه علمای بزرگ دین ، دانشمندان واساتید دانشگاه است ، هرچند که آنها نیز بسیار گفتند !
اما امروز با دیدن این وقایع ، تاب نمی آورم ، احتمال قریب به یقین بعد ازانتخابات در خیابان وبین مردم نبودید وآن کارزار را ندیدید ، دریغ وصد دریغ که اخباررا نیز فقط از مأ موران خود ویا ازصداوسیمای معذورتر از مأ مور ، دریافت می کنید ! اگرچنین نبود این سخنان از شما شنیده نمی شد .
قصدم این است که آنچه پیش آمد را برایتان بازگوکنم .
این بار شما در بین مردم نبودید اما همان ظلم ستیزی روزها ی انقلاب بود ولو بدتر وغم بارتر ، که این باردین مارانیزبه گروگان گرفته بودند ، مخلصانه وذوب درولایت حمله می کردند ، آنچنان فحاشی می کردند ومی زدند ومی کشتند که از دیدن آن عقلم ایست کرده بود ، نا باورانه ، مات ومبهوت بودم ، بازهم یکی یکی نقش بر زمین می شدند ، فریاد اعتراض داشتند ، اما این بار برادر بسیجی او صدایش را خفه می کرد ، مردم را هم مذاب در ولایت می خواستند ، گروه گروه از جوانان این مرزوبوم را بردند آنجا که عرب هم جرأت نی زدن نداشت !
هدف از تشکیل سپاه وبسیج این نبود ، قرار بود پاسدارعزت وحرمت مردم باشند ! شاید هم قصدشان نیک است ومی خواهند آن دیوآزادی خواهی که در درون این ملت لانه کرده است را ازوجود شان بیرون کنند !
به یاد دارم درسالهای اولیه نظام ، بین سران کشور( آقایان هاشمی ، بهشتی وبنی صدر ) اختلاف ایجاد شده بود وجهت حل مسائل ، چند ین باربه حضورامام رفتند وگزارش مختصری آن را در تلویزیون به مردم می دادند . آقای بنی صدرمی گفت امام فرموده اند اگر اختلافات را حل نکنید دستور می دهم هرسه نفر شمارا به زندان بیندازند واو می گفت : من به امام گفتم مرا با بهشتی در یک سلول قرار ندهید ! از این موارد بسیار دیدیم که امام بی طرفی خود را حفظ می کرد ند .
اما در اختلافات امروز شما بی طرف بودید ؟!
متأسفانه ، با جانبداری از یک طرف وسرکوب وحشتناک طرف دیگر ، نام انقلاب مخملی بر اعتراض مردم نهادید ، ملیونها انسان صاحب رای را نادیده گرفتید و درطرفةالعینی ، گروه گروه از مسئولان ونگهبانان سالهای قبلی این نظام را روانه زندان کردید وبه جرم جاسوسی واغتشاشگری...مثلا" محاکمه ومعترف کردید ، شما هم مثل ما خوب می دانید که این اعترافات چگونه بدست آمده است ! با این تفاوت که شما فرمانده کل قوا با اختیار تام هستید وما همانند کودکانی دست بسته وحشت زده ، ناظر کشته وزندانی شدن خانواده وبی سیرت شدن خواهر خود در آرزوی مرگ بسر می بریم !!
بی تفاوتی شما نسبت به اعتراضات این ملت ، مردم را برآن داشت تا از راه های دیگر اقدام کنند ، بودن خود واعتراض خود را نشان دهند ! برق اضافی مصرف می کردند تا سیستم برق کشور را مختل کنند تا شاید دیده شوند ! حکایت آن فردیست که اسیر آدم خوارها شده بود ، آنها می خواستند پوست اسیررا بکنند ، او پرسید ، پوست من به چه کار شما می آید ؟ گفتند با آن قایق می سازیم ، اوهم با چاقو برجان خود می زد و می گفت : پس من هم قایق شما را سوراخ می کنم !
مگر در این سالها نظارت شما براین مجریان خطاکار وجود نداشت که این همه دزد ، خیانتکار ، اغتشاشگر دربین مسئولان قبلی نظام به وجود آمد ! ؟ چه اعتمادی به نظام ومجرایان امروزش ؟ از کجا معلوم که اینها ، مجرمان فردا نباشند ؟ که البته آنها از دید مردم همین امروز اصلی ترین مجرمند !
مداحان و دست بوسان « زهر» مدح در جانتان می ریزند وهرروزبیشتر از دیروز مدحتان گویند .
شما استادید و بهتر از من می دانید که پیامبرفرموده اند ، خاک در چشمشان بپاشید ، حیف است که از نعمت نقد به نقمت مدح روی آورده اید .
حتی یک بار هم ندیدم به نامه های نقادان ومعترضان ، عالمان دین ، اساتید دانشگاه .... پاسخ دهید ، اما دید م که تک تک آنهارا به زندان هدایت کردید ، آیا ممکن نبود آن بحثهای داخل زندان که با عث آگاهی آنان شده است را در یک هفته نامه یا روزنامه درج می کردید تا بیرون از زندان باعث تنویر افکار عمومی هم می شد ؟
این بی تفاوتی شما ، آن اندک اعتراضات و نامه های دیروزرا به سیل خروشان امروز بدل کرده است وهمچنان خودرا بی نیازاز نقد وپند و یگانه صاحب عقل سلیم می دانید . خود را فقط پاسخگوبه خدا وغیر پاسخگو به ملت می دانید !
مگربرشما وحی « عَبَسَ وَتَولی » نازل می شود که اینگونه بااطمینان طی طریق می کنید ، آیا لازم نیست با پاسخگویی وتوجه به خلق خدا ، میزان خطا را کم کرده وبا احتیاط هر چه بیشتر، بر گامهای تضمینی خود بیفزائید ؟!
سالهاست که دست از تمام براهین کشیده اید وتنها برهان قاطع را بکار گرفته اید !! وهزاران دریغ که روز به روز بر قاطعیت آن نیز می افزائید وهر که سرسپرده نیست یا فراری ، یا دربند ویا سر بریده است !!
چشمه های دانش را کور می کنید وبهترین اساتید دانشگاه را هبه به دنیا کرده اید واساتید دروغگوی بی مدرک را دررأ س نظام می پذیرید !
عجبا که دروغهای بزرگتراز بزرگ ، جنایات معذوران جانی ،شکنجه و تجاوز بازجویان زندانهای کشور برایتان مشهودنیست !
اما نه ، ظاهرا" این بار پیدا شده اند ؛ عده ای ناشناس وخودسربوده اند ! حتما" این بارهم مثل هر بارگم می شوند تا بازپیدا شوند !
وای بر ما که این خود سرها ، سی سال است با تجهیزات کامل ، این ملت را به خاک وخون می کشند و اهداف نظام را به بازی گرفته اند ؛ در زندانهای این کشور در امنیت کامل همچو خفاشان سکنا گزیده اند وآنچه نباید را ، نه به فرمان بل به تشخیص خود انجام می دهند و فرمانده کل قوا با تمام قوایش قادر به مهار آنها نیست وهر دوره بعداز ایجاد فاجعه ای وحشتناک ، او نیز مثل بقیه مردم شاکی می شود !
همیشه فرموده اید که مطلع ترین فرد جامعه هستید ، اما مثل اینکه شما هم به استفاده ازاصل « توریه » وادارشده اید !
آیا خودسرها پشت حکومت پنهان شده اند یا برعکس !
این خودسرهای ، پوک سر ، وحشیانه ترین برخورد هارا در حمایت از شما، با این مردم نجیب داشتند ، فریاد می زدند که شما اشک رهبررادرآوردید ، اشکتان را درمی آوریم ! آیا مردم اشک شمارا درآورده اند ؟ وحال مستحق کشته شدن گشته اند ؟! اشک کدام یک از ائمه طاهرین ، ارزشش جان انسانها بوده است ؟ بی اطلاعی شما ودرعین حال ، با اطلاعی شما از این امور باورنکردنیست !
چند بار داستان امام علی وخلخال آن دختر یهودی را برای مردم تعریف کرده اید ؟!
آیا خبردارید که در حکومت شما، بعد از ترانه موسوی ،سعیده آقایی که یگانه دختریک شهید بود ، حال دختر جوان دیگری ، که پدرش در زندان است را می ربایند ! وچادر از سر او می کشند ! در جایی نامعلوم از او باز جویی می کنند وشکنجه می دهند وچند روزبعد اورا شب در بهشت زهرا ، رها می کنند ؟!
یا می دانید ویا نمی دانید ، در هر دوصورت شما مسئول هستید وندانستن بد تر از دانستن ودانستن بد تر از ندانستن !
من از چشمان این دختر ، شرم دارم ، او در نزد تک تک ما امانت بود وبیشتر از همه نزد شما ، اگر پدرش آزاد بود حتما" توان خود را به اندازه کل ارتش دنیا جمع می کرد تا از برگ گلش ، دختر پاکش ، حفاظت کند . من نمی دانم که ارتعاشات چاه های نفتی وتشعشعات هسته ای چه بر سر غیرت مردان این سرزمین آورده است !!!
اما شیر زنان این کشور را خوب می شناسم ، آنان منبع مهراند ، اما وای از آن لحظه ای که دشمن را روبروی خود ببیند و به کمال نا امنی را حس کنند ، یک زن از این زنان قادراست از یک شهر با تمام مردان داخلش ، دفاع کند ودشمن رادر خون خود خفه کند ، او دشمن داخلی را کریهتر از دشمن خارجی می داند ، چون از فرزند وبراد ر خود چیز دیگری انتظار داشته است !
آن حیواناتی که چند نفری دست دختر جوان را به شوفاژ بسته وحیوانیت خود را ، بازجویی می نامند ،
از این بازجو ، برای کشور امنیت به ارمغان می آید ؟ ! ، خیر جنس عمل او با امنیت تناسبی ندارد ، نه برای ما ونه برای شما !
لطفا" اگر در منزل دختر ی دارید به چشمان معصوم او نگاه کنید .
مطمئن باشید که ما خیلی منتظر مردان نمی مانیم ، جان من مال آن روزیست که از تسبیح نفرین نا امید شده وقادر به مهار آتش درون خود نباشم !
صدای همه علما وحتی محتاطترین آنها هم درآمده است و می گویند آنچه دراین روزها شده است باعث وهن اسلام وتشیع است ،بله حتما" همینطور است ، اما وجود قرآن و پیامبر (ص) وعلی (ع) وائمه طاهرین ، آنقدر در مذهب ما آبرو وتلأ لو دارد که تلا توف چندروزه گروهی خود باخته ، جز غباری اندک بر چهرهء تشیع نخواهد بود ، اما دریغ که به جای آنکه تلاطف پیشه کنیم ، به نقض غرض دچار گشته ایم !! وکاسه ایمان خود را به دست خود بر زمین کوفتیم !!
این همان مدیریتی صادرتی ما به جهان است ؟
این همان زمینه سازی ظهور است ؟
سفیدی یک پارچه ، فقط تازمانی قابل دفاع است که لکه ای برآن نقش نگرفته است ودر صورت آغشته شدن به انواع لکه ها ی رنگارنگ دیگر جایی برای دفاع از سفیدی آن وجود ندارد .نظام آمیزه با جنایت ، شکنجه، آدم ربایی ، تجاوز ، دروغ ، ریا ، تقلب ، رشوه ، پارتی بازی ...آیا قابل دفاع است ؟!
حال نوبت کوتاهترین دیوار، یعنی علوم انسانی است ! همه کس وهمه چیز دشمنند وجامعه را از اسلام دور می کنند ، الا عملکرد ضد اسلامی خود ما !
این بار نوبت کتابهای علوم انسانی شده است که باید همانند هرکالای غیر مجاز دیگر برسر گذرگاهای شهر تهیه ومطالعه شود و نه اینکه طرح وبحث آن در دانشگاه ، زیر نظر استاد مورد تأیید وزارت علوم باشد !
بر سر محتوای این نظام که ما به دور آن حلقه زده ایم چه آمد ؟ مغز متفکرجهان شیعه را چه شد ؟ آیا مذهب ما دیگرقادر به استدلال نیست؟
دیگر زمینه پرورش مطهری وبهشتی ها وجود ندارد ، کفن پوش وجان نثازومذاب بیشتر نیازاست !
آن همه امید به اندیشه های امام کجا ست ؟ اسلام کو ؟ جمهوری چه شد ؟ در این میان بود که رأی مردم هم گم شد !!
خدایا مارا ازاهالی یوم الحسرت قرار مده .
بسم الله الرحمن الرحیم
نامه سرگشاده
از بی مقامترین شهروند به بالاترین مقام کشور ، فرمانده کل قوا
سلام
این روزهای تلخ ، خاطرات انقلاب را زنده کرد ، انگاردیروزبود ، در مشهد ، کنار شما با ظلم شاه
درستیزبودیم .
خاطرتان هست آن روزکه دراُستانداری مشهد از ظلم ظل الله به فریاد آمده بودیم ، ودر جواب ما ، سربازان
شاه پرست، با تانک وارد حیاط اُ ستانداری شد ند ودر زیر چرخهای آن ، مردم را درو کردند ، آن روز شما هراس جان مردم را داشتید ومدام از مردم خواهش می کردید که متفرق شوند وفرار کنند ، می گفتید : اینها رحم ندارند وقتل عام می کنند .
روزهای جهنمی تلخی بود .من تمام تظاهراتی که با شما همراه بودم را به یاد دارم .
آن هفته ای که در بیمارستان امام رضای مشهد متحصن شده بودیم ؛ جوانان تظاهر کننده با حمله گارد شاه به بیمارستان پناه بردند ، دژخیمان شاه به کود کان بیمارهم رحم نکردندوحمام خورن به راه انداختند .
در اعتراض به این جنایت همراه شما وآقای هاشمی نژاد تحصن کردیم وفیلم واسلاید های جنایات شاه را پخش می کردیم واز ظلمی که بر ما می رفت فریاد می زدیم و با شنیدن سخنان شماوآقای هاشمی نژاد درسهای آزادگی میگرفتیم .
حتما" قسمتی از اندیشه امروز من با زیربنای کلام شما ساخته شده است .
شما امروز فرمانده کل قوا هستید ومن در مقام بی مقامی خانه داری قرار گرفته ام ، البته بی مقامی ، شاید آرزوئی دست نیا فتنی برای هر صاحب مقام است !
صد افسوس که امروز تکرار تاریخ را می بینم !
با هزاران امید وآرزو، پرتلاش با عشق به امام خمینی همه با هم شروع کردیم . پانزده سال داشتم که با دروی گندمها در جهاد سازندگی شروع کردم ،یک خوشه گندم را بیت المال می دیدم ! سپس با معلمی در نهضت سواد آموزی ادامه دادم ، بی سوادی را برازنده هموطن خود نمی دانستم ، دورونزدیک ، سرما وگرما ، مانعم نبود .
درانجمن اسلامی دانشگاه چنان فعالیت می کردم که خود را د رچند قدمی بهشت می دیدم ، پشت جبهه کم از یک سرباز نداشتم ، چادرنشینان جنگزده که مهمان شهر ما بودند را گروه گروه به منزل خود می بردم تا از غذا وحمام منزل استفاده کنند ، پدرم می گفت چرا افرادی را که نمی شناسی به منزل می آوری ؟ آن روز برعکس امروز ، مردم کشورما دو دسته و با هم غریبه نبودند ، در جهت رفاهشان آنچه در توان داشتم کردم ،گاهی حتی بیش از توانم می دویدم ، هیچ کاری برایم نه کم بود ونه زیاد ، فقط وظیفه بود ، بدون دریافت ریالی ، آنچه می کردم فقط به عشق امام وبه امید به ثمر نشستن درخت طوبی انقلاب بود ،هیچ گاه خسته نشدم .
با عشق در لیست کسانی قرار داشتم که می خواستیم قلبمان را برای سلامتی امام به او بدهیم .
حال که آن کارها را دوره می کنم ، از خود شرمنده ام ، که بسیار بودند آنها که با همین امید وعشق چه حماسه ها به پا کردند !!
همه ما در پی استحکام نظام ودر انتظار بهترین برداشت بودیم!
اما امروز مثل اینکه خسارت در دنیا وآخرت را دروکرده ایم !!
بسیار خسته ام ، ورشکسته ام ، خجالت زده ام ، هرچه فکر می کنم نمی دانم چه کوتاهی کردم ، جوانان پاک این دیارهم که بیشتر از جان نداشتند تا در حفظ این نظام بگذارند! پس چه شد ؟
هدف این بود ؟ سی سال دویدن وبه نقطه آغاز رسیدن ؟!
نه ، آن هدفی که ما با اما م شروع کردیم این نبود !
در کجاراه را گم کردیم و به پرتگاه رسیدیم ؟ اینجا کجاست ؟ نه جمهوری ونه اسلامی ، ونه انسانی ونه اخلاقی ، نه رشد اقتصادی ، چادر سیاهی از دروغ ، ریا ، رشوه ، تقلب برسر جامعه افتاده است که بعد از انتخابات ، خشونت ، کینه ، نا امید ی ، برادرکشی ، نا امنی ، وقاحت ... بر ضخامت آن افزوده است !
آن پوستین وارونه امروز بر تن دین ماست ، نمای بیرونی آن جزظلم ، وحشت ، جنایت ، تجاوز ، زندان ، شلاق ... دیگرهیچ نیست .
مجریان ، خود را برسر سفره ای که مصدق برای این ملت پهن کرد ه بود ، یافتند وبه اوناسزاگفتندوبه ملت ظلم رواداشتند وازجیب مردم ، اطعام مساکین کردند ،تا از این بذل وبخششها به اهداف شوم خود برسند وهیچ نظارتی هم نبود ، نه از طرف مقام ولایت ، نه مجلس ، نه قوه قضائیه ونه هیچ کس دیگر !
من از آنچه کردم پشیمان نیستم ، زندگی در کنار آن امام بزرگوارارزش هرنوع فداکاری وایثار را داشت ، او عشق واخلاص خود را به خدا واین ملت ،ثابت کرده بود ، دراوج پیروزی اسیر احساس نشد وگفت احساسی ندارم ودر قبول شکست دراوج شجاعت ، جام زهر را سرکشید واز همه مهمتر، او در اوج قدرت باحیا بود و تا آخر عمراز شرم نگاه خانواده ی شهدا ، دیگر سخنرانی نکرد ، او بزرگ مرد همیشه تاریخ است .
انصاف نبود با امانت امام ، شهدا واین ملت نجیب ، اینگونه بی رحمانه عمل شود .
در کجای این مسیر معصومیت خود را از کف دادیم ، وآبروی امام وملت را به حراج گذاشتیم ؟
حیف است زخوبی که شود عاشق زشتی
احتمالا" از خودشما شنید ام که روزی معاویه به زن شجاعی که به او اعتراض می کرد ، می گوید : تقصیر علی است که روی شما را به حاکمان باز کرده است ؛ اما من امروز می گویم لعنت برمن که امام خمینی روی مارا به حاکمان باز کرد تا در مقابل آنچه خلاف است ساکت ننشینیم ، ولی من به غفلت ، حیا وسکوت را اختیار کردم ! وآنچه دیدم را نادیده گرفتم ، این وظیفه همه ما بود که انحراف را تاب نیاوریم .
کتاب وروزنامه را امام به دستم داد وتجملات و زر وزیور را خود بر زمین نهادم ، تک تک این ملت بیدارند ، هرچند که نوای لا لائی بسیاربرایشان نواخته می شود ، اما دوباره به خواب بردن این ملت محال است ، مگر اینکه در قطعه 302 بهشت زهرا دور از چشم خدا ، بخوابانند !
خیلی وقتها عزم می کردم نامه ای برایتان ارسال کنم وآنچه دلم را آتش می زد را بازگوکنم ، آخر مسئولیت این جامعه با شما ست ، اما من شاگرد شما بودم ، امر به معروف ونهی از منکر ، وظیفه علمای بزرگ دین ، دانشمندان واساتید دانشگاه است ، هرچند که آنها نیز بسیار گفتند !
اما امروز با دیدن این وقایع ، تاب نمی آورم ، احتمال قریب به یقین بعد ازانتخابات در خیابان وبین مردم نبودید وآن کارزار را ندیدید ، دریغ وصد دریغ که اخباررا نیز فقط از مأ موران خود ویا ازصداوسیمای معذورتر از مأ مور ، دریافت می کنید ! اگرچنین نبود این سخنان از شما شنیده نمی شد .
قصدم این است که آنچه پیش آمد را برایتان بازگوکنم .
این بار شما در بین مردم نبودید اما همان ظلم ستیزی روزها ی انقلاب بود ولو بدتر وغم بارتر ، که این باردین مارانیزبه گروگان گرفته بودند ، مخلصانه وذوب درولایت حمله می کردند ، آنچنان فحاشی می کردند ومی زدند ومی کشتند که از دیدن آن عقلم ایست کرده بود ، نا باورانه ، مات ومبهوت بودم ، بازهم یکی یکی نقش بر زمین می شدند ، فریاد اعتراض داشتند ، اما این بار برادر بسیجی او صدایش را خفه می کرد ، مردم را هم مذاب در ولایت می خواستند ، گروه گروه از جوانان این مرزوبوم را بردند آنجا که عرب هم جرأت نی زدن نداشت !
هدف از تشکیل سپاه وبسیج این نبود ، قرار بود پاسدارعزت وحرمت مردم باشند ! شاید هم قصدشان نیک است ومی خواهند آن دیوآزادی خواهی که در درون این ملت لانه کرده است را ازوجود شان بیرون کنند !
به یاد دارم درسالهای اولیه نظام ، بین سران کشور( آقایان هاشمی ، بهشتی وبنی صدر ) اختلاف ایجاد شده بود وجهت حل مسائل ، چند ین باربه حضورامام رفتند وگزارش مختصری آن را در تلویزیون به مردم می دادند . آقای بنی صدرمی گفت امام فرموده اند اگر اختلافات را حل نکنید دستور می دهم هرسه نفر شمارا به زندان بیندازند واو می گفت : من به امام گفتم مرا با بهشتی در یک سلول قرار ندهید ! از این موارد بسیار دیدیم که امام بی طرفی خود را حفظ می کرد ند .
اما در اختلافات امروز شما بی طرف بودید ؟!
متأسفانه ، با جانبداری از یک طرف وسرکوب وحشتناک طرف دیگر ، نام انقلاب مخملی بر اعتراض مردم نهادید ، ملیونها انسان صاحب رای را نادیده گرفتید و درطرفةالعینی ، گروه گروه از مسئولان ونگهبانان سالهای قبلی این نظام را روانه زندان کردید وبه جرم جاسوسی واغتشاشگری...مثلا" محاکمه ومعترف کردید ، شما هم مثل ما خوب می دانید که این اعترافات چگونه بدست آمده است ! با این تفاوت که شما فرمانده کل قوا با اختیار تام هستید وما همانند کودکانی دست بسته وحشت زده ، ناظر کشته وزندانی شدن خانواده وبی سیرت شدن خواهر خود در آرزوی مرگ بسر می بریم !!
بی تفاوتی شما نسبت به اعتراضات این ملت ، مردم را برآن داشت تا از راه های دیگر اقدام کنند ، بودن خود واعتراض خود را نشان دهند ! برق اضافی مصرف می کردند تا سیستم برق کشور را مختل کنند تا شاید دیده شوند ! حکایت آن فردیست که اسیر آدم خوارها شده بود ، آنها می خواستند پوست اسیررا بکنند ، او پرسید ، پوست من به چه کار شما می آید ؟ گفتند با آن قایق می سازیم ، اوهم با چاقو برجان خود می زد و می گفت : پس من هم قایق شما را سوراخ می کنم !
مگر در این سالها نظارت شما براین مجریان خطاکار وجود نداشت که این همه دزد ، خیانتکار ، اغتشاشگر دربین مسئولان قبلی نظام به وجود آمد ! ؟ چه اعتمادی به نظام ومجرایان امروزش ؟ از کجا معلوم که اینها ، مجرمان فردا نباشند ؟ که البته آنها از دید مردم همین امروز اصلی ترین مجرمند !
مداحان و دست بوسان « زهر» مدح در جانتان می ریزند وهرروزبیشتر از دیروز مدحتان گویند .
شما استادید و بهتر از من می دانید که پیامبرفرموده اند ، خاک در چشمشان بپاشید ، حیف است که از نعمت نقد به نقمت مدح روی آورده اید .
حتی یک بار هم ندیدم به نامه های نقادان ومعترضان ، عالمان دین ، اساتید دانشگاه .... پاسخ دهید ، اما دید م که تک تک آنهارا به زندان هدایت کردید ، آیا ممکن نبود آن بحثهای داخل زندان که با عث آگاهی آنان شده است را در یک هفته نامه یا روزنامه درج می کردید تا بیرون از زندان باعث تنویر افکار عمومی هم می شد ؟
این بی تفاوتی شما ، آن اندک اعتراضات و نامه های دیروزرا به سیل خروشان امروز بدل کرده است وهمچنان خودرا بی نیازاز نقد وپند و یگانه صاحب عقل سلیم می دانید . خود را فقط پاسخگوبه خدا وغیر پاسخگو به ملت می دانید !
مگربرشما وحی « عَبَسَ وَتَولی » نازل می شود که اینگونه بااطمینان طی طریق می کنید ، آیا لازم نیست با پاسخگویی وتوجه به خلق خدا ، میزان خطا را کم کرده وبا احتیاط هر چه بیشتر، بر گامهای تضمینی خود بیفزائید ؟!
سالهاست که دست از تمام براهین کشیده اید وتنها برهان قاطع را بکار گرفته اید !! وهزاران دریغ که روز به روز بر قاطعیت آن نیز می افزائید وهر که سرسپرده نیست یا فراری ، یا دربند ویا سر بریده است !!
چشمه های دانش را کور می کنید وبهترین اساتید دانشگاه را هبه به دنیا کرده اید واساتید دروغگوی بی مدرک را دررأ س نظام می پذیرید !
عجبا که دروغهای بزرگتراز بزرگ ، جنایات معذوران جانی ،شکنجه و تجاوز بازجویان زندانهای کشور برایتان مشهودنیست !
اما نه ، ظاهرا" این بار پیدا شده اند ؛ عده ای ناشناس وخودسربوده اند ! حتما" این بارهم مثل هر بارگم می شوند تا بازپیدا شوند !
وای بر ما که این خود سرها ، سی سال است با تجهیزات کامل ، این ملت را به خاک وخون می کشند و اهداف نظام را به بازی گرفته اند ؛ در زندانهای این کشور در امنیت کامل همچو خفاشان سکنا گزیده اند وآنچه نباید را ، نه به فرمان بل به تشخیص خود انجام می دهند و فرمانده کل قوا با تمام قوایش قادر به مهار آنها نیست وهر دوره بعداز ایجاد فاجعه ای وحشتناک ، او نیز مثل بقیه مردم شاکی می شود !
همیشه فرموده اید که مطلع ترین فرد جامعه هستید ، اما مثل اینکه شما هم به استفاده ازاصل « توریه » وادارشده اید !
آیا خودسرها پشت حکومت پنهان شده اند یا برعکس !
این خودسرهای ، پوک سر ، وحشیانه ترین برخورد هارا در حمایت از شما، با این مردم نجیب داشتند ، فریاد می زدند که شما اشک رهبررادرآوردید ، اشکتان را درمی آوریم ! آیا مردم اشک شمارا درآورده اند ؟ وحال مستحق کشته شدن گشته اند ؟! اشک کدام یک از ائمه طاهرین ، ارزشش جان انسانها بوده است ؟ بی اطلاعی شما ودرعین حال ، با اطلاعی شما از این امور باورنکردنیست !
چند بار داستان امام علی وخلخال آن دختر یهودی را برای مردم تعریف کرده اید ؟!
آیا خبردارید که در حکومت شما، بعد از ترانه موسوی ،سعیده آقایی که یگانه دختریک شهید بود ، حال دختر جوان دیگری ، که پدرش در زندان است را می ربایند ! وچادر از سر او می کشند ! در جایی نامعلوم از او باز جویی می کنند وشکنجه می دهند وچند روزبعد اورا شب در بهشت زهرا ، رها می کنند ؟!
یا می دانید ویا نمی دانید ، در هر دوصورت شما مسئول هستید وندانستن بد تر از دانستن ودانستن بد تر از ندانستن !
من از چشمان این دختر ، شرم دارم ، او در نزد تک تک ما امانت بود وبیشتر از همه نزد شما ، اگر پدرش آزاد بود حتما" توان خود را به اندازه کل ارتش دنیا جمع می کرد تا از برگ گلش ، دختر پاکش ، حفاظت کند . من نمی دانم که ارتعاشات چاه های نفتی وتشعشعات هسته ای چه بر سر غیرت مردان این سرزمین آورده است !!!
اما شیر زنان این کشور را خوب می شناسم ، آنان منبع مهراند ، اما وای از آن لحظه ای که دشمن را روبروی خود ببیند و به کمال نا امنی را حس کنند ، یک زن از این زنان قادراست از یک شهر با تمام مردان داخلش ، دفاع کند ودشمن رادر خون خود خفه کند ، او دشمن داخلی را کریهتر از دشمن خارجی می داند ، چون از فرزند وبراد ر خود چیز دیگری انتظار داشته است !
آن حیواناتی که چند نفری دست دختر جوان را به شوفاژ بسته وحیوانیت خود را ، بازجویی می نامند ،
از این بازجو ، برای کشور امنیت به ارمغان می آید ؟ ! ، خیر جنس عمل او با امنیت تناسبی ندارد ، نه برای ما ونه برای شما !
لطفا" اگر در منزل دختر ی دارید به چشمان معصوم او نگاه کنید .
مطمئن باشید که ما خیلی منتظر مردان نمی مانیم ، جان من مال آن روزیست که از تسبیح نفرین نا امید شده وقادر به مهار آتش درون خود نباشم !
صدای همه علما وحتی محتاطترین آنها هم درآمده است و می گویند آنچه دراین روزها شده است باعث وهن اسلام وتشیع است ،بله حتما" همینطور است ، اما وجود قرآن و پیامبر (ص) وعلی (ع) وائمه طاهرین ، آنقدر در مذهب ما آبرو وتلأ لو دارد که تلا توف چندروزه گروهی خود باخته ، جز غباری اندک بر چهرهء تشیع نخواهد بود ، اما دریغ که به جای آنکه تلاطف پیشه کنیم ، به نقض غرض دچار گشته ایم !! وکاسه ایمان خود را به دست خود بر زمین کوفتیم !!
این همان مدیریتی صادرتی ما به جهان است ؟
این همان زمینه سازی ظهور است ؟
سفیدی یک پارچه ، فقط تازمانی قابل دفاع است که لکه ای برآن نقش نگرفته است ودر صورت آغشته شدن به انواع لکه ها ی رنگارنگ دیگر جایی برای دفاع از سفیدی آن وجود ندارد .نظام آمیزه با جنایت ، شکنجه، آدم ربایی ، تجاوز ، دروغ ، ریا ، تقلب ، رشوه ، پارتی بازی ...آیا قابل دفاع است ؟!
حال نوبت کوتاهترین دیوار، یعنی علوم انسانی است ! همه کس وهمه چیز دشمنند وجامعه را از اسلام دور می کنند ، الا عملکرد ضد اسلامی خود ما !
این بار نوبت کتابهای علوم انسانی شده است که باید همانند هرکالای غیر مجاز دیگر برسر گذرگاهای شهر تهیه ومطالعه شود و نه اینکه طرح وبحث آن در دانشگاه ، زیر نظر استاد مورد تأیید وزارت علوم باشد !
بر سر محتوای این نظام که ما به دور آن حلقه زده ایم چه آمد ؟ مغز متفکرجهان شیعه را چه شد ؟ آیا مذهب ما دیگرقادر به استدلال نیست؟
دیگر زمینه پرورش مطهری وبهشتی ها وجود ندارد ، کفن پوش وجان نثازومذاب بیشتر نیازاست !
آن همه امید به اندیشه های امام کجا ست ؟ اسلام کو ؟ جمهوری چه شد ؟ در این میان بود که رأی مردم هم گم شد !!
خدایا مارا ازاهالی یوم الحسرت قرار مده .
فرهنگنامه سبز( 43)رمضان
ابراهیم نبوی :
رمضان:
رمضان( Ramazan ): ماه نهم سال قمری. ماه خدا. ماهی که خدا در آن مهمانی می دهد و دولت امام زمان بندگان خدا را زندانی می کند. ماه صلح. به دفتر موسوی حمله کردند. ماه بخشش و مهربانی. علیرضا بهشتی دستگیر شد. ماه توقف جنگ در صدر اسلام. به دفتر کروبی حمله شد. ماه گشوده شدن درهای بهشت و بسته شدن درهای جهنم. ملاقات کلیه زندانیان ممنوع شد. ماه رحمت. مرتضی الویری دستگیر شد. ماهی که در آن عبادت در شبهای قدر بهتر از عبادت در هزار ماه است. مراسم شب قدر در حرم امام تعطیل شد. ماه صله ارحام و کمک به دیگران. عاطفه امام فرزند جواد امام ربوده شد و بعد از 28 ساعت در قبرستان آزاد شد. کاربرد در جمله: " روزنامه کیهان از دولت خواست در ماه رمضان با عوامل اعتراض به تقلب های انتخاباتی بشدت برخورد شود."
تقویم ماه رمضان
اول ماه رمضان: دکتر محمد ملکی دستگیر شد.
دوم ماه رمضان: یک گورستان دسته جمعی در بهشت زهرا کشف شد.
چهارم ماه رمضان: حجاریان و دهها نفر دیگر محاکمه شدند.
ششم ماه رمضان: حکم آزادی قوچانی و جلایی پور لغو شد.
هشتم ماه رمضان: فرمانده سپاه علنا در ماه رمضان در مورد تعداد شهدا دروغ گفت.
نهم ماه رمضان: توزیع گوشت گوساله ارزان در نمایشگاه قرآن انجام شد.
دهم ماه رمضان: رهبری گفت اساتید دانشگاه فرماندهان جنگ نرم هستند.
یازدهم ماه رمضان: مراسم شب قدر خاتمی در حرم امام لغو شد.
دوازدهم ماه رمضان: نمایندگان قضایی یک زندانی مورد تجاوز را تهدید کردند.
چهاردهم ماه رمضان: امام جمعه مشهد خواستار دستگیری کروبی و موسوی شد.
پانزدهم ماه رمضان: مراسم نماز عیدفطر در مصلی تهران لغو شد.
شانزدهم ماه رمضان: عاطفه امام دختر نوزده ساله جواد امام دستگیر شد.
هفدهم ماه رمضان: رهبری از شعرا خواست در جنگ نرم علیه دشمن شعر بسرایند.
هجدهم ماه رمضان: به دفتر کروبی و موسوی حمله شد و بهشتی و الویری دستگیر شدند.
...... و ماه رمضان ادامه دارد......
رمضان:
رمضان( Ramazan ): ماه نهم سال قمری. ماه خدا. ماهی که خدا در آن مهمانی می دهد و دولت امام زمان بندگان خدا را زندانی می کند. ماه صلح. به دفتر موسوی حمله کردند. ماه بخشش و مهربانی. علیرضا بهشتی دستگیر شد. ماه توقف جنگ در صدر اسلام. به دفتر کروبی حمله شد. ماه گشوده شدن درهای بهشت و بسته شدن درهای جهنم. ملاقات کلیه زندانیان ممنوع شد. ماه رحمت. مرتضی الویری دستگیر شد. ماهی که در آن عبادت در شبهای قدر بهتر از عبادت در هزار ماه است. مراسم شب قدر در حرم امام تعطیل شد. ماه صله ارحام و کمک به دیگران. عاطفه امام فرزند جواد امام ربوده شد و بعد از 28 ساعت در قبرستان آزاد شد. کاربرد در جمله: " روزنامه کیهان از دولت خواست در ماه رمضان با عوامل اعتراض به تقلب های انتخاباتی بشدت برخورد شود."
تقویم ماه رمضان
اول ماه رمضان: دکتر محمد ملکی دستگیر شد.
دوم ماه رمضان: یک گورستان دسته جمعی در بهشت زهرا کشف شد.
چهارم ماه رمضان: حجاریان و دهها نفر دیگر محاکمه شدند.
ششم ماه رمضان: حکم آزادی قوچانی و جلایی پور لغو شد.
هشتم ماه رمضان: فرمانده سپاه علنا در ماه رمضان در مورد تعداد شهدا دروغ گفت.
نهم ماه رمضان: توزیع گوشت گوساله ارزان در نمایشگاه قرآن انجام شد.
دهم ماه رمضان: رهبری گفت اساتید دانشگاه فرماندهان جنگ نرم هستند.
یازدهم ماه رمضان: مراسم شب قدر خاتمی در حرم امام لغو شد.
دوازدهم ماه رمضان: نمایندگان قضایی یک زندانی مورد تجاوز را تهدید کردند.
چهاردهم ماه رمضان: امام جمعه مشهد خواستار دستگیری کروبی و موسوی شد.
پانزدهم ماه رمضان: مراسم نماز عیدفطر در مصلی تهران لغو شد.
شانزدهم ماه رمضان: عاطفه امام دختر نوزده ساله جواد امام دستگیر شد.
هفدهم ماه رمضان: رهبری از شعرا خواست در جنگ نرم علیه دشمن شعر بسرایند.
هجدهم ماه رمضان: به دفتر کروبی و موسوی حمله شد و بهشتی و الویری دستگیر شدند.
...... و ماه رمضان ادامه دارد......
گزارش تلویزیونی دروغ ها و جنایت های کهریزک را بیشتر فاش کرد
کاوه میرکاظم:
پخش گزارش جنایات کهریزک از شبکه دوم تلویزیون دولتی ایران دروغ های فرماندهان عالی رتبه نیروی انتظامی را فاش کرد. آن چه در این گزارش گفته شد تناقض آشکاری با اظهارات قبلی مقامات مسوول دارد.
نخست: عزیزالله رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی شهر تهران در نشستی مطبوعاتی اعلام کرده بود که «هيچكس در كهريزك كشته نشده است». (خبرگزاری ایسنا ۷ شهریور ۱۳۸۸) در گزارش تلویزیونی اما پدر دو تن از جان باختگان کهریزک یعنی محمد کامرانی و محسن روح الامینی سخن می گویند و به دنبال خونخواهی عزیران از دست رفته خود هستند. سردار رجب زاده دروغ گفته است. او به صراحت تاکید کرده که «به طور مرتب از طريق مسئولان بازداشتگاه کهریزک در جريان گزارشها بوده است». به عبارت دیگر سردار رجب زاده در جریان شرایط غیر انسانی این بازداشتگاه و شکنجه و ضرب و شتم متهمان قرار داشته است. او باید در باره دروغ خود و مسوولیتی که در این زمینه داشته پاسخگو باشد. دروغ سردار رجب زاده فقط محدود به این یک مورد نیست. او گفته که «سلولهاي بازداشتيهاي پس از انتخابات هم از سلولهاي اراذل و اوباش جدا بوده است». این ادعای او در تناقض با سخنان سردار محمود تشکری رییس بازرسی کل نیروی انتظامی در گزارش پخش شده تلویزیونی است که از انتقال ۲۵ تن از افراد موسوم به اراذل و اوباش به بند بازداشت شدگان خبر می دهد. سردار تشکری با خونسردی و به راحتی از جا دادن ۱۴۵ بازداشتی در یک بند ۷۰ متر مربعی خبر می دهد و حتی در جواب تعجب گزارشگر تاکید می کند که بله! مساحت بند ۷۰ متر مربع بوده است. تصورش را بکنید که ۲۵ نفر دیگر هم به این تعداد اضافه کنند. ۷۰ متر مربع برای ۱۷۰ نفر! یعنی به هر نفر چیزی حدود ۴۰ تا ۵۰ سانتیمتر فضا می رسیده است. سردار تشکری قطعا اگر با چنین موقعیتی روبرو بود این گونه با خونسردی از آن صحبت نمی کرد. تشکری از نگهداری بازداشت شدگان برای مدت سه روز در کهریزک خبر می دهد در حالی که در همان گزارش تلویزیونی یکی از بازداشت شدگان می گوید که برای پنج روز در کهریزک زندانی بوده است.
دوم: سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی مرگ چند تن از بازداشت شدگان را در کهریزک پذیرفته است. این هم شاهدی دیگر بر دروغ گویی سردار رجب زاده است. سردار احمدی مقدم یک روز پیش از مراسم تحلیف احمدی نژاد در گفت و گوی مستقیم تلفنی با اخبار شبکه اول تلویزیون مدعی می شود که «در مورد قضيه مرگ مرحوم روح الاميني ، شايعه نمودند كه ايشان بر اثر وارد آمدن ضربه ، مرحوم شده اند !؟ اما بعد از تحقيقات توسط پزشكي قانوني مشخص گرديد كه اين اخبار واقعيت ندارد.» در گفت و گوی مطبوعاتی دیگری فرمانده کل نیروی انتظامی چنین می گوید: «هیچ زندانی بر اثر ضرب و شتم جان خود را از دست نداده است. فوت شدگان بر اثر بیماری ویروسی [مننژیت] در این بازداشتگاه جان باخته اند». (روزنامه اعتماد ۱۹ مرداد ۱۳۸۸) اظهارات احمدی مقدم توسط پدر محمد کامرانی در گزارش تلویزیونی تکذیب شد. پدر این جانباخته کهریزک به صراحت گفت: «علیرغم جوابیه کارشناسی پزشکی قانونی که مرگ را در اثر ضرب و شتم شدید می داند اما برخی افراد آن را ناشی از مننژیت اعلام می کنند. باید به اظهارات غیرمسوولانه این افراد رسیدگی شود. آنان به استناد چه موارد کارشناسی چنین ادعایی می کنند؟» در مورد محسن روح الامینی نیز خبرگزای مهر در تاریخ ۹ شهریور به نقل از پزشکی قانونی خبر داد که مرگ او «ناشی از شرایط بد نگهداری، ضربات متعدد و اصابت جسم سخت» در کهریزک بوده است. یک چیز کاملا مشخص است: سردار احمدی مقدم دروغ گفته است.
سوم: بازداشتگاه کهریزک به دستور رهبر جمهوری اسلامی و به دلیل «نداشتن استانداردهای لازم برای نگهداری زندانیان» بسته شد. سردار محمود تشکری رییس بازرسی کل نیروی انتظامی، در گزارش تلویزیونی اخیر به راحتی تایید می کند که «این بازداشتگاه مخصوصا برای اراذل و اوباش ساخته شده است. آنان جیره غذایی مخصوص خود را داشته اند. وضعیت بهداشتی فوق العاده بد بوده و شرایط غذایی نامطلوب بوده است.» او طوری با خیال راحت سخن می گوید که انگار از این به بعد نیز همچنان همین رفتارها باید با افراد موسوم به اراذل و اوباش باید صورت بگیرد. در حکم رهبر، گفته نشده که کهریزک فقط برای بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات غیراستادارد بوده است. شرایط این بازداشتگاه کلا غیراستاندارد بوده است. مواردی که سردار تشکری با افتخار از آن ها برای «سختی کشیدن» اراذل و اوباش نام می برد. همه مواردی غیراستاندارد است. چنین اقداماتی در هیچ جای دنیا و با هیچ کسی پذیرفته نیست. در هیچ کجای قوانین جمهوری اسلامی ایران و هیچ کجای فقه و شرع نیز مجوز چنین برخوردهایی با هیچ کس حتی اگر اراذل و اوباش باشند، داده نشده است. در یک کشور آزاد و دموکراتیک مسوولان چنین اقداماتی به شدت مجازات و تنبیه خواهند شد. دادگستری استان تهران مدارک غیرقابل تردیدی منتشر کرده است که نشان میدهد بازداشتگاه کهریزک از حدود دو سال پیش از سوی برخی مقامهای قوه قضائیه «غیراستاندارد» شناخته شده بود. اسناد منتشر شده از سوی دادگستری همچنین نشان میدهد که راهاندازی بازداشتگاه کهریزک غیرقانونی بوده و این بازداشتگاه تحتنظر اداره کل زندانها نبوده است. درخواست دادگستری برای آن که متهمان کهریزک به بازداشتگاههای قانونی تحویل داده شوند، اجابت نشده است. (خبرگزاری ایلنا ۱۲ مرداد ۱۳۸۸)
سوله کهریزک با هماهنگی سعید مرتضوی دادستان سابق تهران و احمدرضا رادان، رییس پلیس تهران برای نگه داری افراد موسوم به اراذل و اوباش راه اندازی شد. این دو نفر باید در برابر شکنجه هایی که در این بازداشتگاه بر «انسان ها» اعمال شده حتی اگر این انسان ها اراذل و اوباش بوده اند، پاسخگو باشند. سردار احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی کشور کاملا در جریان این اتفاقات در طول دو سال گذشته خبر داشته و از آن ها حمایت کامل کرده است. او باید پاسخگو باشد. سردار محمود تشکری، رییس بازرسی کل نیروی انتظامی که با افتخار از شکنجه هایی که بر اراذل و اوباش در بازداشتگاه کهریزک اعمال شده سخن می گوید، باید پاسخگو باشد. و چطور است که «مقام معظم رهبری» پس از دو سال و در حالی که بارها گزارش هایی از شکنجه زندانیان در کهریزک منتشر شده بود و حتی دادگستری تهران این بازداشتگاه را غیراستاندارد خوانده بود، حالا دستور تعطیلی آن را صادر کرده است؟ مگر او ولی فقیه و آیت الله نیست. در کجای اسلام چنین رفتارهایی اجازه داده شده است؟
پخش گزارش جنایات کهریزک از شبکه دوم تلویزیون دولتی ایران دروغ های فرماندهان عالی رتبه نیروی انتظامی را فاش کرد. آن چه در این گزارش گفته شد تناقض آشکاری با اظهارات قبلی مقامات مسوول دارد.
نخست: عزیزالله رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی شهر تهران در نشستی مطبوعاتی اعلام کرده بود که «هيچكس در كهريزك كشته نشده است». (خبرگزاری ایسنا ۷ شهریور ۱۳۸۸) در گزارش تلویزیونی اما پدر دو تن از جان باختگان کهریزک یعنی محمد کامرانی و محسن روح الامینی سخن می گویند و به دنبال خونخواهی عزیران از دست رفته خود هستند. سردار رجب زاده دروغ گفته است. او به صراحت تاکید کرده که «به طور مرتب از طريق مسئولان بازداشتگاه کهریزک در جريان گزارشها بوده است». به عبارت دیگر سردار رجب زاده در جریان شرایط غیر انسانی این بازداشتگاه و شکنجه و ضرب و شتم متهمان قرار داشته است. او باید در باره دروغ خود و مسوولیتی که در این زمینه داشته پاسخگو باشد. دروغ سردار رجب زاده فقط محدود به این یک مورد نیست. او گفته که «سلولهاي بازداشتيهاي پس از انتخابات هم از سلولهاي اراذل و اوباش جدا بوده است». این ادعای او در تناقض با سخنان سردار محمود تشکری رییس بازرسی کل نیروی انتظامی در گزارش پخش شده تلویزیونی است که از انتقال ۲۵ تن از افراد موسوم به اراذل و اوباش به بند بازداشت شدگان خبر می دهد. سردار تشکری با خونسردی و به راحتی از جا دادن ۱۴۵ بازداشتی در یک بند ۷۰ متر مربعی خبر می دهد و حتی در جواب تعجب گزارشگر تاکید می کند که بله! مساحت بند ۷۰ متر مربع بوده است. تصورش را بکنید که ۲۵ نفر دیگر هم به این تعداد اضافه کنند. ۷۰ متر مربع برای ۱۷۰ نفر! یعنی به هر نفر چیزی حدود ۴۰ تا ۵۰ سانتیمتر فضا می رسیده است. سردار تشکری قطعا اگر با چنین موقعیتی روبرو بود این گونه با خونسردی از آن صحبت نمی کرد. تشکری از نگهداری بازداشت شدگان برای مدت سه روز در کهریزک خبر می دهد در حالی که در همان گزارش تلویزیونی یکی از بازداشت شدگان می گوید که برای پنج روز در کهریزک زندانی بوده است.
دوم: سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی مرگ چند تن از بازداشت شدگان را در کهریزک پذیرفته است. این هم شاهدی دیگر بر دروغ گویی سردار رجب زاده است. سردار احمدی مقدم یک روز پیش از مراسم تحلیف احمدی نژاد در گفت و گوی مستقیم تلفنی با اخبار شبکه اول تلویزیون مدعی می شود که «در مورد قضيه مرگ مرحوم روح الاميني ، شايعه نمودند كه ايشان بر اثر وارد آمدن ضربه ، مرحوم شده اند !؟ اما بعد از تحقيقات توسط پزشكي قانوني مشخص گرديد كه اين اخبار واقعيت ندارد.» در گفت و گوی مطبوعاتی دیگری فرمانده کل نیروی انتظامی چنین می گوید: «هیچ زندانی بر اثر ضرب و شتم جان خود را از دست نداده است. فوت شدگان بر اثر بیماری ویروسی [مننژیت] در این بازداشتگاه جان باخته اند». (روزنامه اعتماد ۱۹ مرداد ۱۳۸۸) اظهارات احمدی مقدم توسط پدر محمد کامرانی در گزارش تلویزیونی تکذیب شد. پدر این جانباخته کهریزک به صراحت گفت: «علیرغم جوابیه کارشناسی پزشکی قانونی که مرگ را در اثر ضرب و شتم شدید می داند اما برخی افراد آن را ناشی از مننژیت اعلام می کنند. باید به اظهارات غیرمسوولانه این افراد رسیدگی شود. آنان به استناد چه موارد کارشناسی چنین ادعایی می کنند؟» در مورد محسن روح الامینی نیز خبرگزای مهر در تاریخ ۹ شهریور به نقل از پزشکی قانونی خبر داد که مرگ او «ناشی از شرایط بد نگهداری، ضربات متعدد و اصابت جسم سخت» در کهریزک بوده است. یک چیز کاملا مشخص است: سردار احمدی مقدم دروغ گفته است.
سوم: بازداشتگاه کهریزک به دستور رهبر جمهوری اسلامی و به دلیل «نداشتن استانداردهای لازم برای نگهداری زندانیان» بسته شد. سردار محمود تشکری رییس بازرسی کل نیروی انتظامی، در گزارش تلویزیونی اخیر به راحتی تایید می کند که «این بازداشتگاه مخصوصا برای اراذل و اوباش ساخته شده است. آنان جیره غذایی مخصوص خود را داشته اند. وضعیت بهداشتی فوق العاده بد بوده و شرایط غذایی نامطلوب بوده است.» او طوری با خیال راحت سخن می گوید که انگار از این به بعد نیز همچنان همین رفتارها باید با افراد موسوم به اراذل و اوباش باید صورت بگیرد. در حکم رهبر، گفته نشده که کهریزک فقط برای بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات غیراستادارد بوده است. شرایط این بازداشتگاه کلا غیراستاندارد بوده است. مواردی که سردار تشکری با افتخار از آن ها برای «سختی کشیدن» اراذل و اوباش نام می برد. همه مواردی غیراستاندارد است. چنین اقداماتی در هیچ جای دنیا و با هیچ کسی پذیرفته نیست. در هیچ کجای قوانین جمهوری اسلامی ایران و هیچ کجای فقه و شرع نیز مجوز چنین برخوردهایی با هیچ کس حتی اگر اراذل و اوباش باشند، داده نشده است. در یک کشور آزاد و دموکراتیک مسوولان چنین اقداماتی به شدت مجازات و تنبیه خواهند شد. دادگستری استان تهران مدارک غیرقابل تردیدی منتشر کرده است که نشان میدهد بازداشتگاه کهریزک از حدود دو سال پیش از سوی برخی مقامهای قوه قضائیه «غیراستاندارد» شناخته شده بود. اسناد منتشر شده از سوی دادگستری همچنین نشان میدهد که راهاندازی بازداشتگاه کهریزک غیرقانونی بوده و این بازداشتگاه تحتنظر اداره کل زندانها نبوده است. درخواست دادگستری برای آن که متهمان کهریزک به بازداشتگاههای قانونی تحویل داده شوند، اجابت نشده است. (خبرگزاری ایلنا ۱۲ مرداد ۱۳۸۸)
سوله کهریزک با هماهنگی سعید مرتضوی دادستان سابق تهران و احمدرضا رادان، رییس پلیس تهران برای نگه داری افراد موسوم به اراذل و اوباش راه اندازی شد. این دو نفر باید در برابر شکنجه هایی که در این بازداشتگاه بر «انسان ها» اعمال شده حتی اگر این انسان ها اراذل و اوباش بوده اند، پاسخگو باشند. سردار احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی کشور کاملا در جریان این اتفاقات در طول دو سال گذشته خبر داشته و از آن ها حمایت کامل کرده است. او باید پاسخگو باشد. سردار محمود تشکری، رییس بازرسی کل نیروی انتظامی که با افتخار از شکنجه هایی که بر اراذل و اوباش در بازداشتگاه کهریزک اعمال شده سخن می گوید، باید پاسخگو باشد. و چطور است که «مقام معظم رهبری» پس از دو سال و در حالی که بارها گزارش هایی از شکنجه زندانیان در کهریزک منتشر شده بود و حتی دادگستری تهران این بازداشتگاه را غیراستاندارد خوانده بود، حالا دستور تعطیلی آن را صادر کرده است؟ مگر او ولی فقیه و آیت الله نیست. در کجای اسلام چنین رفتارهایی اجازه داده شده است؟
اين روزها در تهران ؛ رويارويي حواريون خميني و هوادران خامنهاي
فرهاد يزداني:
مصباح يزدي كه مخالفتش با انديشهها و مبارزه آيت الله خميني با رژيم سلطنتي شهره عام و خاص است و در دوران بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي به خاطر همين سوابقش به گوشهاي خزيده و سكوت را بر سخن رجحان داده بود، مقام رئيس جمهور را در حد و اندازه "امام عصر" معرفي كرد و آنگاه كه در برابر اين پرسش قرار گرفت كه چگونه در زمان رياست جمهوري هاي پيشين چنين گزارهاي مطرح نبود سكوت اختيار كرد. شايد او با نگاهي عاقل اندر سفيه به مخاطبانش فهماند كه معنا و مفهوم "فقه پويا" در انديشه تشيع همين است و به همين كار ميآيد! كه اگر امروز پاستور از آن ماست بر گرد آن هاله تقدس بكشيم و اگر فردي چون محمد خاتمي در آن بنشيند كه با انديشه هاي ما بيگانه است در خطبههاي نماز جمعه از مباح بودن ريختن خون حاميان رئيس جمهور بگوييم.
امروزه در يك مرز بندي صريح و بي رحم در يكسو از ميرحسين موسوي ، مهدي كروبي، محمد خاتمي ، اكبر هاشمي رفسنجاني ، موسوي خويني ها ، صانعي ، آيت الله العظمي منتظري گرفته تا خانواده امام ، دانشجويان پيرو خط امام ، و دانشگاهيان و حوزويان مستقل قرار گرفته اند و در سوي ديگر آيت الله علي خامنهاي ، اعضاي شوراي نگهبان ، سپاه، بسيج ، نيروي انتظامي ، صدا و سيما و يك دولت كودتايي قرار دارند.رويارويي از ساليان پيش آغاز شده بود، از بحث هاي تند درون محفلي تا استعفا ها و كنارگذاشتن ها، تا انجا كه روحانيون حاكم دوپاره شدند و يكي شد "مجمع" و ديگري شد "جامعه" ، درگذشت آيت الله خميني اما فصل پاياني بود بر رقابتهاي توام با رفاقت ، آنان كه حاكم شدند ، براي مغلوبين برنامهاي چيدند تا نام و ياد آنها از ذهن جامعه فراموش شود.
به همان ميزاني كه افراد به امام خميني نزديكتر بودند بيشتر مورد غضب و حذف واقع شدند. سالها پس از آن در حماسه دوم خرداد مردم به ياري آنها آمدند ، اما انها هرگز نتوانستند زمين سفت و بدون مين براي بازي پيدا كنند گرچه توانستند در يادها و دلها بنشينند. تنها يك نفر از آنها بين زمين و آسمان ماند ، معلق در ميان دو كهكشان اصلاحطلبي و اصولگرايي و او فردي نبود جز هاشمي رفسنجاني كه ميخواست براي خود نقشي فراتر از اين بازي ها بيابد، اما در زمانه اي كه بالاترين مقام كشور هم عملا در كسوت اعضاي جبهه اصولگرايي مينشيند ، و در دورهاي كه مردم نياز دارند تا همه موضع خود را در قبال فجايع پيش امده بداند و فرياد ميزنند كه "سكوت مساوي با خيانت " است، هاشمي هم در نماز جمعه به ياد ماندني خود راه خود را برگزيد.
اينك از ميان ياران و حواريون خميني، آنها كه زنده مانده اند در يك اردوگاه نشسته اند، و در سوي ديگر كساني هستند كه از هيچ سلاح و مكري براي فزوني كردن قدرت خود و زياده خواهي هايشان فرو گذار نيستند. سال 86 دو سال پيش از آنكه خيابانهاي تهران در دفاع از ميراث و نزديكان خميني صحنه كشتار سبعانه شود. حسن خميني نوه بنيانگذار جمهوري اسلامي و توليت مرقد او به "شهروند امروز" گفت كه "به نظر بنده تنبه امام به اينكه نظامي ها نبايد در سياست دخالت كنند، يكي از دغدغه ها و مسائل است. چون تفاوت عنصر نظامي و سياسي تنها در اين است كه نظامي تفنگ دارد. يكي از بزرگترين معيارهايي كه ميتوان گفت، جامعه از راه امام خارج شده است يا نه حضور نظاميان در عرصه سياست است" حرفهاي خميني جوان بي پاسخ نماند، پاسخ او مثل ادبيات سرانشان و روزنامههايشان فحاشي و درندگي بود از لپهاي سرخ سيد حسن نوشتند و اينكه از غم همسران شهيد بي خبر است! حسن خميني شايد مي دانست كه اين حضور نظاميان در سياست آرام آرام به كودتا هم مي رسد. همان سال 86 علي اشراقي ديگر نوه بنيانگذار جمهوري اسلامي هم براي انتخابات مجلس هشتم شوراي اسلامي رد صلاحيت شد، تا همگان دريابند كه خاندان خميني استخواني در گلوي اقتدارگرايان شده اند.
همان سال آيت الله توسلي دقايقي قبل از فوتش در جلسه رسمي مجمع تشخيص مصلحت نظام خوابي را از سيد جسن خميني نقل كرد؛ "امام خمینی به خواب سیدحسن خمینی آمده و نجوا کرده که «مرا دارند از این خانه بیرون میکنند» و چون از آن مرحوم میپرسند که "آقا چه کسی شما را از این خانه بیرون میکند" از عالم خواب، جواب نمیشنوند." برخي اصولگراين گفتند آنكه در خانه امام زندگي ميكند سيد حسن است و احتمالا منظور امام نوه خود اوست و نه ما ! براي آنها كه اندكي با فضاي سياسي ايران آشنايي داشتند به تعبير خواب نوه امام احتياجي پيدا نكردند كه خود امام هم مي گويد "خواب حجت نیست اما گاه خوابهایی است که انسان را بیدار میکند " خواب اصولگرايي سنگين تر شد، اما دو سال بعد ميليونها ايراني بيدار شدند، روزي كه دربهاي مرقد بنيانگذار نظام براي برگزاري شبهاي قدر بسته شد و ياران خميني متهم به براندازي نظام شدند.
هواداران آيت الله خامنهاي در طي سه ماهه گذشته هرچه نيرو و پتانسيل داشتند در "رزمايش" خود به ميدان آوردند از سركوبهاي خونين و بي سابقه در جهان تا برگزاري داداگاههاي نمايشي هميشگي و تبليغات گسترده رسانهاي ، دستگيري و در بند كردن صدهها نيروي فعال سياسي اصلاح طلب و هزاران معترض و اتهام هاي سنگيني كه اين روزها فرمانده سپاه به ياران خميني وارد ميكند. اما به نظر ميرسد جنبش سبز تا كنون با همه برگهاي خود به پاي ميز بازي ننشسته است. برگهايي كه ظن وجود آنها براي رقيب ميتواند مراسم اصلي مذهبي را يا دانشگاههاي كشور را تا آستانه تعطيلي بكشاند.
مصباح يزدي كه مخالفتش با انديشهها و مبارزه آيت الله خميني با رژيم سلطنتي شهره عام و خاص است و در دوران بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي به خاطر همين سوابقش به گوشهاي خزيده و سكوت را بر سخن رجحان داده بود، مقام رئيس جمهور را در حد و اندازه "امام عصر" معرفي كرد و آنگاه كه در برابر اين پرسش قرار گرفت كه چگونه در زمان رياست جمهوري هاي پيشين چنين گزارهاي مطرح نبود سكوت اختيار كرد. شايد او با نگاهي عاقل اندر سفيه به مخاطبانش فهماند كه معنا و مفهوم "فقه پويا" در انديشه تشيع همين است و به همين كار ميآيد! كه اگر امروز پاستور از آن ماست بر گرد آن هاله تقدس بكشيم و اگر فردي چون محمد خاتمي در آن بنشيند كه با انديشه هاي ما بيگانه است در خطبههاي نماز جمعه از مباح بودن ريختن خون حاميان رئيس جمهور بگوييم.
امروزه در يك مرز بندي صريح و بي رحم در يكسو از ميرحسين موسوي ، مهدي كروبي، محمد خاتمي ، اكبر هاشمي رفسنجاني ، موسوي خويني ها ، صانعي ، آيت الله العظمي منتظري گرفته تا خانواده امام ، دانشجويان پيرو خط امام ، و دانشگاهيان و حوزويان مستقل قرار گرفته اند و در سوي ديگر آيت الله علي خامنهاي ، اعضاي شوراي نگهبان ، سپاه، بسيج ، نيروي انتظامي ، صدا و سيما و يك دولت كودتايي قرار دارند.رويارويي از ساليان پيش آغاز شده بود، از بحث هاي تند درون محفلي تا استعفا ها و كنارگذاشتن ها، تا انجا كه روحانيون حاكم دوپاره شدند و يكي شد "مجمع" و ديگري شد "جامعه" ، درگذشت آيت الله خميني اما فصل پاياني بود بر رقابتهاي توام با رفاقت ، آنان كه حاكم شدند ، براي مغلوبين برنامهاي چيدند تا نام و ياد آنها از ذهن جامعه فراموش شود.
به همان ميزاني كه افراد به امام خميني نزديكتر بودند بيشتر مورد غضب و حذف واقع شدند. سالها پس از آن در حماسه دوم خرداد مردم به ياري آنها آمدند ، اما انها هرگز نتوانستند زمين سفت و بدون مين براي بازي پيدا كنند گرچه توانستند در يادها و دلها بنشينند. تنها يك نفر از آنها بين زمين و آسمان ماند ، معلق در ميان دو كهكشان اصلاحطلبي و اصولگرايي و او فردي نبود جز هاشمي رفسنجاني كه ميخواست براي خود نقشي فراتر از اين بازي ها بيابد، اما در زمانه اي كه بالاترين مقام كشور هم عملا در كسوت اعضاي جبهه اصولگرايي مينشيند ، و در دورهاي كه مردم نياز دارند تا همه موضع خود را در قبال فجايع پيش امده بداند و فرياد ميزنند كه "سكوت مساوي با خيانت " است، هاشمي هم در نماز جمعه به ياد ماندني خود راه خود را برگزيد.
اينك از ميان ياران و حواريون خميني، آنها كه زنده مانده اند در يك اردوگاه نشسته اند، و در سوي ديگر كساني هستند كه از هيچ سلاح و مكري براي فزوني كردن قدرت خود و زياده خواهي هايشان فرو گذار نيستند. سال 86 دو سال پيش از آنكه خيابانهاي تهران در دفاع از ميراث و نزديكان خميني صحنه كشتار سبعانه شود. حسن خميني نوه بنيانگذار جمهوري اسلامي و توليت مرقد او به "شهروند امروز" گفت كه "به نظر بنده تنبه امام به اينكه نظامي ها نبايد در سياست دخالت كنند، يكي از دغدغه ها و مسائل است. چون تفاوت عنصر نظامي و سياسي تنها در اين است كه نظامي تفنگ دارد. يكي از بزرگترين معيارهايي كه ميتوان گفت، جامعه از راه امام خارج شده است يا نه حضور نظاميان در عرصه سياست است" حرفهاي خميني جوان بي پاسخ نماند، پاسخ او مثل ادبيات سرانشان و روزنامههايشان فحاشي و درندگي بود از لپهاي سرخ سيد حسن نوشتند و اينكه از غم همسران شهيد بي خبر است! حسن خميني شايد مي دانست كه اين حضور نظاميان در سياست آرام آرام به كودتا هم مي رسد. همان سال 86 علي اشراقي ديگر نوه بنيانگذار جمهوري اسلامي هم براي انتخابات مجلس هشتم شوراي اسلامي رد صلاحيت شد، تا همگان دريابند كه خاندان خميني استخواني در گلوي اقتدارگرايان شده اند.
همان سال آيت الله توسلي دقايقي قبل از فوتش در جلسه رسمي مجمع تشخيص مصلحت نظام خوابي را از سيد جسن خميني نقل كرد؛ "امام خمینی به خواب سیدحسن خمینی آمده و نجوا کرده که «مرا دارند از این خانه بیرون میکنند» و چون از آن مرحوم میپرسند که "آقا چه کسی شما را از این خانه بیرون میکند" از عالم خواب، جواب نمیشنوند." برخي اصولگراين گفتند آنكه در خانه امام زندگي ميكند سيد حسن است و احتمالا منظور امام نوه خود اوست و نه ما ! براي آنها كه اندكي با فضاي سياسي ايران آشنايي داشتند به تعبير خواب نوه امام احتياجي پيدا نكردند كه خود امام هم مي گويد "خواب حجت نیست اما گاه خوابهایی است که انسان را بیدار میکند " خواب اصولگرايي سنگين تر شد، اما دو سال بعد ميليونها ايراني بيدار شدند، روزي كه دربهاي مرقد بنيانگذار نظام براي برگزاري شبهاي قدر بسته شد و ياران خميني متهم به براندازي نظام شدند.
هواداران آيت الله خامنهاي در طي سه ماهه گذشته هرچه نيرو و پتانسيل داشتند در "رزمايش" خود به ميدان آوردند از سركوبهاي خونين و بي سابقه در جهان تا برگزاري داداگاههاي نمايشي هميشگي و تبليغات گسترده رسانهاي ، دستگيري و در بند كردن صدهها نيروي فعال سياسي اصلاح طلب و هزاران معترض و اتهام هاي سنگيني كه اين روزها فرمانده سپاه به ياران خميني وارد ميكند. اما به نظر ميرسد جنبش سبز تا كنون با همه برگهاي خود به پاي ميز بازي ننشسته است. برگهايي كه ظن وجود آنها براي رقيب ميتواند مراسم اصلي مذهبي را يا دانشگاههاي كشور را تا آستانه تعطيلي بكشاند.
اگر ولی فقیه دیکتاتوری نماید خود بخود از ولایت ساقط می شود
وبلاگ پرسش از رهبری:
- علت نامهربانی مشهود و واضح شما با تعداد قابل توجهی از نیروهای مخلص مومن، حزب¬اللهی، ایثار گر و فداکار انقلاب اسلامی وجمهوری اسلامی و پیرو امام خمینی و طرد و حذف آنان ریشه در منویات قبلی و مکنونات قلبی حضرتعالی دارد و به کینه و بغض دامن گیر و گسترده تبدیل شده¬است. عدم موافقت جنابعالی با این جماعت و بسیاری از سیاست¬های حاکم شما ریشه در کدام اصل فقهی، انقلابی، اسلامی و ایمانی دارد که با آیات «المومنین و المومنات بعضهم اولیا بعض» و «اشدا علی الکفاّر، رحما بینهم» این اندازه مغایرت دارد؟ ریشه این اختلاف در چیست؟
- آیا حقیقتاً براساس آنچه در جلسه نمایندگان کاندیداها و شورای نگهبان و اختلافات پیش¬آمده پس از انتخابات مطرح شد در جریان دستگیری ها و ضرب و شتم، قتل و جرح مردم معترض هستید؟ حضرتعالی فرمودید در جریان نیستید و به شما هم مربوط نیست؟ آیا واقعاً نظر شما چنین نبوده است که در جریان تمامی اتفاقات هستید ولی به سئوال کنندگان و مردم مربوط نیست؟ کلیه خلاف¬های اتفاق افتاده غیرقانونی و غیرانسانی بوده و همگی ثبت شده و مستند تاریخی دارد. آیا بین برخوردهای لباس شخصی¬های حضرتعالی و یگان های ویژه با مردم، دانشجویان و ساکنین منازل و ... آنچه رژیم شاه و اسرائیل با مردم انجام داده اند، تفاوتی می¬بینید؟ یا تفاوتی نمی¬بینید؟ یا باز هم به ما مربوط نیست؟
- تفکر التقاطی «ماکیاولیسم اسلامی» با عهده¬داری فقیهان و طلاب حکومتی و طالبانی چنان ریشه در عملکرد مسئولین جمهوری اسلامی دوانده که برای حفظ جمهوری اسلامی و حکومت شما و ایشان هر گونه دروغ، تهمت، خلاف و هر خیانتی لازم باشد جایز شمرده می شود. تفاوت بین آنچه حاکمان امروز عمل می¬کنند با آنچه معاویه و عمر و عاص در مقابل امیرالمومنین( ع ) و امام حسن ( ع ) و مردم آن زمان انجام می¬دادند در چیست؟ آیا آنچه امروز به اسلام، پیامبر اکرم و یا اعظم و ائمه اطهار و دیگر اولیا ء نسبت داده می¬شود، صحیح است؟
- اگر ولی فقیه و «مقام رسمی حکومت جمهوری اسلامی ایران» به لحاظ نظری یکی از ویژگی های لازم از قبیل عدالت و تقوا و انصاف و اعلمیت و صیانت عرض و آبروی خود و آحاد ملت را از دست بدهد، طبق نظریه امام خمینی که فرمودند «اگر ولی فقیه دیکتاتوری نماید خود بخود از ولایت ساقط می¬شود و احتیاج به مصوبه و مجوز هم ندارد» از ولایت ساقط می¬شود. اما از قدرت مطلقه¬ای که طبق قانون بدست آورده، خودبخود خلع نخواهد شد. بنابراین سئوال این است که در قانون اساسی چه راهکار مطمئن، کم هزینه و تضمین شده ای وجود دارد که مردم بتوانند از فرد خاطی، گذر و عبور کنند و برایش جانشینی صالح انتخاب نمایند. با توجه به اینکه مجلس خبرگان رهبری در عمل دارای چنین قدرتی بوده، اما اصلاح و ترمیم قانون اساسی نیازمند متممی است که جز با اذن و صلاحدید شما امکان تحقق ندارد. لذا عملاً شما و قدرت مطلقه ای که در اختیار شماست قابل رفع و عزل نیست و آثار و تبعات این تغییر خواه¬ناخواه بعهده شماست. در این امر چه تدبیری کرده¬اید تا از این تناقص آشکار و خلاف صریح و مسلم و فسادانگیز خارج شویم؟
- آیت الله خمینی در هنگام ورود به ایران در سخنرانی معروفشان درباره حق مردم برای تعیین سرنوشت خود گفتند: چه معنی دارد چند ده سال پیش پدران ما برای سرنوشت ما تصمیم گیرند، ملت زنده است و باید خودش سرنوشت خود را رقم بزند.در قانون اساسی که براساس منویات موسس آن به عنوان میثاق ملی مطرح است، راهکاری برای تغییرات اساسی در سرنوشت مردم به دست خود آنها پیش بینی نشده و جنابعالی هم نسبت به ارائه طریق در این مورد غافلید؟
- علت نامهربانی مشهود و واضح شما با تعداد قابل توجهی از نیروهای مخلص مومن، حزب¬اللهی، ایثار گر و فداکار انقلاب اسلامی وجمهوری اسلامی و پیرو امام خمینی و طرد و حذف آنان ریشه در منویات قبلی و مکنونات قلبی حضرتعالی دارد و به کینه و بغض دامن گیر و گسترده تبدیل شده¬است. عدم موافقت جنابعالی با این جماعت و بسیاری از سیاست¬های حاکم شما ریشه در کدام اصل فقهی، انقلابی، اسلامی و ایمانی دارد که با آیات «المومنین و المومنات بعضهم اولیا بعض» و «اشدا علی الکفاّر، رحما بینهم» این اندازه مغایرت دارد؟ ریشه این اختلاف در چیست؟
- آیا حقیقتاً براساس آنچه در جلسه نمایندگان کاندیداها و شورای نگهبان و اختلافات پیش¬آمده پس از انتخابات مطرح شد در جریان دستگیری ها و ضرب و شتم، قتل و جرح مردم معترض هستید؟ حضرتعالی فرمودید در جریان نیستید و به شما هم مربوط نیست؟ آیا واقعاً نظر شما چنین نبوده است که در جریان تمامی اتفاقات هستید ولی به سئوال کنندگان و مردم مربوط نیست؟ کلیه خلاف¬های اتفاق افتاده غیرقانونی و غیرانسانی بوده و همگی ثبت شده و مستند تاریخی دارد. آیا بین برخوردهای لباس شخصی¬های حضرتعالی و یگان های ویژه با مردم، دانشجویان و ساکنین منازل و ... آنچه رژیم شاه و اسرائیل با مردم انجام داده اند، تفاوتی می¬بینید؟ یا تفاوتی نمی¬بینید؟ یا باز هم به ما مربوط نیست؟
- تفکر التقاطی «ماکیاولیسم اسلامی» با عهده¬داری فقیهان و طلاب حکومتی و طالبانی چنان ریشه در عملکرد مسئولین جمهوری اسلامی دوانده که برای حفظ جمهوری اسلامی و حکومت شما و ایشان هر گونه دروغ، تهمت، خلاف و هر خیانتی لازم باشد جایز شمرده می شود. تفاوت بین آنچه حاکمان امروز عمل می¬کنند با آنچه معاویه و عمر و عاص در مقابل امیرالمومنین( ع ) و امام حسن ( ع ) و مردم آن زمان انجام می¬دادند در چیست؟ آیا آنچه امروز به اسلام، پیامبر اکرم و یا اعظم و ائمه اطهار و دیگر اولیا ء نسبت داده می¬شود، صحیح است؟
- اگر ولی فقیه و «مقام رسمی حکومت جمهوری اسلامی ایران» به لحاظ نظری یکی از ویژگی های لازم از قبیل عدالت و تقوا و انصاف و اعلمیت و صیانت عرض و آبروی خود و آحاد ملت را از دست بدهد، طبق نظریه امام خمینی که فرمودند «اگر ولی فقیه دیکتاتوری نماید خود بخود از ولایت ساقط می¬شود و احتیاج به مصوبه و مجوز هم ندارد» از ولایت ساقط می¬شود. اما از قدرت مطلقه¬ای که طبق قانون بدست آورده، خودبخود خلع نخواهد شد. بنابراین سئوال این است که در قانون اساسی چه راهکار مطمئن، کم هزینه و تضمین شده ای وجود دارد که مردم بتوانند از فرد خاطی، گذر و عبور کنند و برایش جانشینی صالح انتخاب نمایند. با توجه به اینکه مجلس خبرگان رهبری در عمل دارای چنین قدرتی بوده، اما اصلاح و ترمیم قانون اساسی نیازمند متممی است که جز با اذن و صلاحدید شما امکان تحقق ندارد. لذا عملاً شما و قدرت مطلقه ای که در اختیار شماست قابل رفع و عزل نیست و آثار و تبعات این تغییر خواه¬ناخواه بعهده شماست. در این امر چه تدبیری کرده¬اید تا از این تناقص آشکار و خلاف صریح و مسلم و فسادانگیز خارج شویم؟
- آیت الله خمینی در هنگام ورود به ایران در سخنرانی معروفشان درباره حق مردم برای تعیین سرنوشت خود گفتند: چه معنی دارد چند ده سال پیش پدران ما برای سرنوشت ما تصمیم گیرند، ملت زنده است و باید خودش سرنوشت خود را رقم بزند.در قانون اساسی که براساس منویات موسس آن به عنوان میثاق ملی مطرح است، راهکاری برای تغییرات اساسی در سرنوشت مردم به دست خود آنها پیش بینی نشده و جنابعالی هم نسبت به ارائه طریق در این مورد غافلید؟
حضور مردم در روز قدس موهبتي الهي است
امید سبز:
از اول هم مشخص بود كه به مجلس تحت انقياد ولايت مطلقه فقيه نمي توان اميد بست. اكنون كه دولت كودتا با توصيه هاي ولايت مطلقه فقيه از مجلس راي اعتماد گرفته آيا منطقي است به قوه قضاييه اميد بست تا جنايتكاران بازداشتگاههاي غيرقانوني را محاكمه نمايد؟ آيا ولايت مطلقه فقيه به قاضي محاكمه براي تخفيف در مجازات توصيه نخواهد كرد؟ بهتر نيست به مجلس خبرگان اميد بنديم تا عملكرد ولايت مطلقه فقيه را بررسي نمايد؟ اكثريت مجلس خبرگان با آقاي هاشمي رفسنجاني همراه اند .
مجلس خبرگان مي تواند خارج از سيطره ولايت مطلقه فقيه در راه استيفاي حقوق مردم اقدامي انجام دهد و مرهمي بر زخمهاي ايرانيان بگذارد . نمازجمعه روز قدس به امامت آقاي هاشمي رفسنجاني فرصتي استشنايي است تا مردم با حضورشان پي گير ي حقوق مصرح در قانون اساسي را از آقاي هاشمي رفسنجاني بخواهند تا در جلسه خبرگان كه پس از ماه رمضان تشكيل مي شود به بررسي عملكرد ولايت فقيه بپردازد . حضور مردم در نمازجمعه يادآوري است به مجس خبرگان تا به وظايف قانوني خويش عمل نمايد. همچنين راهپيمايي روز قدس فرصتي است استثنايي براي حضور مردم معترض به تقلب در انتخابات كه اجازه راهپيمايي بدانها داده نشده. حضور با شكوه مردم ، وزن كشي سياسي جامعه را رقم خواهد زد. اتهاماتي كه فرمانده سپاه بر آقايان خاتمي و موسوي وارد نمود مبني بر اينكه قصد خلع ولايت مطلقه فقيه را دارند مي تواند اقدامي باشد در جهت پيشگيري از بررسي عملكرد ولايت مطلقه فقيه در مجلس خبرگان.
با تشريح اهميت حضور مردم در نمازجمعه و راهپيمايي روز قدس اين روز را به موهبتي الهي بدل كنيم تا مجلس خبرگان به رياست آقاي هاشمي رفسنجاني بتواند در جهت استيفاي حقوق مردم حركتي كند. هر چند محاكمه جنايتكاران بازداشتگاههاي غير قانوني مرهم كوچكي برشكنجه هاي جوانان حبس كشيده خواهد بود ، زنهار كه اين اقدام غفلت از روز قدس را بوجود آورد و خون شهدا را پايمال سازد.
مردم ايران سالها در روز قدس براي مظلوميت ملت فلسطين شعار دادند اين بار مظلوميت خويش را در روز قدس فرياد مي زنند. تيرماه 78 پس از حمله به كوي دانشگاه تهران ، شعار دانشجوياني كه در محدوده چهار راه ولي عصر تظاهرات مي كردند اين بود: مردم چرا نشستين ايران شده فلسطين.
از اول هم مشخص بود كه به مجلس تحت انقياد ولايت مطلقه فقيه نمي توان اميد بست. اكنون كه دولت كودتا با توصيه هاي ولايت مطلقه فقيه از مجلس راي اعتماد گرفته آيا منطقي است به قوه قضاييه اميد بست تا جنايتكاران بازداشتگاههاي غيرقانوني را محاكمه نمايد؟ آيا ولايت مطلقه فقيه به قاضي محاكمه براي تخفيف در مجازات توصيه نخواهد كرد؟ بهتر نيست به مجلس خبرگان اميد بنديم تا عملكرد ولايت مطلقه فقيه را بررسي نمايد؟ اكثريت مجلس خبرگان با آقاي هاشمي رفسنجاني همراه اند .
مجلس خبرگان مي تواند خارج از سيطره ولايت مطلقه فقيه در راه استيفاي حقوق مردم اقدامي انجام دهد و مرهمي بر زخمهاي ايرانيان بگذارد . نمازجمعه روز قدس به امامت آقاي هاشمي رفسنجاني فرصتي استشنايي است تا مردم با حضورشان پي گير ي حقوق مصرح در قانون اساسي را از آقاي هاشمي رفسنجاني بخواهند تا در جلسه خبرگان كه پس از ماه رمضان تشكيل مي شود به بررسي عملكرد ولايت فقيه بپردازد . حضور مردم در نمازجمعه يادآوري است به مجس خبرگان تا به وظايف قانوني خويش عمل نمايد. همچنين راهپيمايي روز قدس فرصتي است استثنايي براي حضور مردم معترض به تقلب در انتخابات كه اجازه راهپيمايي بدانها داده نشده. حضور با شكوه مردم ، وزن كشي سياسي جامعه را رقم خواهد زد. اتهاماتي كه فرمانده سپاه بر آقايان خاتمي و موسوي وارد نمود مبني بر اينكه قصد خلع ولايت مطلقه فقيه را دارند مي تواند اقدامي باشد در جهت پيشگيري از بررسي عملكرد ولايت مطلقه فقيه در مجلس خبرگان.
با تشريح اهميت حضور مردم در نمازجمعه و راهپيمايي روز قدس اين روز را به موهبتي الهي بدل كنيم تا مجلس خبرگان به رياست آقاي هاشمي رفسنجاني بتواند در جهت استيفاي حقوق مردم حركتي كند. هر چند محاكمه جنايتكاران بازداشتگاههاي غير قانوني مرهم كوچكي برشكنجه هاي جوانان حبس كشيده خواهد بود ، زنهار كه اين اقدام غفلت از روز قدس را بوجود آورد و خون شهدا را پايمال سازد.
مردم ايران سالها در روز قدس براي مظلوميت ملت فلسطين شعار دادند اين بار مظلوميت خويش را در روز قدس فرياد مي زنند. تيرماه 78 پس از حمله به كوي دانشگاه تهران ، شعار دانشجوياني كه در محدوده چهار راه ولي عصر تظاهرات مي كردند اين بود: مردم چرا نشستين ايران شده فلسطين.
هنرمندان تجسمی هم به صف هنرمندان معترضان در رشتههای گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما پیوستند
تحریم هرگونه همکاری با دولت کودتا
بیش از 200 هنرمند تجسمی با امضای نامهای اعلام کردند در هیچ برنامه رسمی که از سوی وزارت ارشاد فعلی برگزار شود، شرکت نمیکنند. در این نامه که به امضای 217 هنرمند رسیده، تصریح شده است: «برای اعتراض به نادیده گرفتن خواستههایمان و ادامه وضعیت نابسامان و در پی رویدادهای اخیر و در ادامه واکنش همکارانمان در حوزههای دیگر هنری مثل گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما ما نیز با انتشار این بیانیه اعلام میداریم از این پس با نهادها و موسسات دولتی همکاری نخواهیم کرد و از شرکت در بینالها، جشنوارهها، نمایشگاهها، مسابقهها و سمینارهایی که از سوی دولت برگزار میشود، پرهیز خواهیم کرد.»
روزنامه سرمایه نوشت: حوادث بعد از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری آن قدر گسترده بود که بعد از گذشت نزدیک به سه ماه از آن همچنان ادامه دارد و اقشار مختلفی به آن واکنش نشان می دهند، اما در این میان هنرمندان رشته های مختلف بیش از اقشار دیگر جامعه پا به پای مردم حرکت کردند و همچنان نیز به وقایع رخ داده واکنش نشان می دهند؛ از نامه های سرگشاده و تعطیلی کار گرفته تا عدم شرکت در مسابقات و برنامه های رسمی.
در تازه ترین واکنش بیش از 217 هنرمند تجسمی اعلام کردند در هیچ برنامه رسمی که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود شرکت نمی کنند.
پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم (22 خردادماه 1388) دویست تن از هنرمندان و فعالان عرصه هنرهای تجسمی طی نامه ای خواستار بازنگری حکومت در نگاهش به هنر و ارج نهادن به حقوق و آزادی های تضمین شده مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شدند. اما مدیران فرهنگی کشور که با نگرش سلیقه ای و محدود خود قوانین و ضوابطی را به هنرمند تحمیل کرده بودند این خواست را نادیده گرفتند.
در پی ادامه این روند نابسامان، بسیاری از هنرمندان تجسمی ترجیح دادند در عرصه دولتی هنر حضوری فعال نداشته باشند و بدین سان خود را از دایره نگرش محدودکننده حکومت دور کردند.
این هنرمندان که در میان آنها چهره های شاخص هنرهای تجسمی به چشم می خورد در نامه ای اعلام کردند: «حال برای اعتراض به نادیده گرفتن خواسته هایمان و ادامه وضعیت نابسامان و در پی رویدادهای اخیر و در ادامه واکنش همکارانمان در حوزه های دیگر هنری مثل گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما ما نیز با انتشار این بیانیه اعلام می داریم از این پس با نهادها و موسسات دولتی همکاری نخواهیم کرد و از شرکت در بینال ها، جشنواره ها، نمایشگاه ها، مسابقه ها و سمینارهایی که از سوی دولت برگزار می شود پرهیز خواهیم کرد.»
اسامی به ترتیب حروف الفبا عبارت است از: «سیدمحمد احصائی، فرح اصولی، ثمیلا امیرابراهیمی، بابک احمدی، سیمین اکرامی، احمد امین نظر، فاطمه امدادیان، رضا افسری، پویا آریان پور، علیرضا آدم بکان، ایمان افسریان، پروین اصانلو، سمیرا اسکندرفر، شهریار احمدی، مهدی احمدی، فیروزه امینی، مریم امینی، احسان ارجمند، فرح استاد هاشمی، هدی اربابی، علی اتحاد، هوشنگ اردویی، برنا ایزدپناه، حمید اسکندری، مهرانه آتشی، پرویز ابیضی، کریم اسکندری، هدیه احمدی، انسیه اکبرزاده، آزاده اخلاقی، طناز ابراهیمی، حوریه اکبرزاده، سعید اسکندری، عیسی امیری، هادی ارجمند، رسول اکبرلو، چنگیز اقبالی، فائقه بقراطی، محمود بهمن پور، محمود بخشی موخر، فریبا بهمنی، باوند بهپور، امین باقری، شاه پری بهزادی، عادل برازنده، مهدی بابایی، صابر بقال اصغری، سپهر بختیاری، روئین پاکباز، مهناز پسیخانی، شیرین پیله وری، فاطمه پاشا، لقمان پیرخضرانی، مرتضی پورحسینی، الهام پارسیان، ساهان پورزنجانی، فریماه تابعی، ژینوس تقی زاده، امید تهرانی، محمدابراهیم جعفری، هادی جمالی، علیرضا جدی، پویا جمالی، فرید جعفری سمرقندی، فرید جهانگیر، فرزانه جواهری، یاور جمشیدزاده، وحید چمانی، علیرضا چلیپا، مهدی چیت سازها، سعید چاواری، آرش حنایی، شهلا حسینی، جمشید حقیقت شناس، وحید حکیم، الهه حیدری، سهیلا حقیقت، مجتبی حق جو، سیدمحمود حسینی، محمود حق وردی لو، فرزاد حسن زاده، فرهاد حاتمی، خسرو خسروی، مسلم خضری، محمد خلیلی، غلامرضا خلیلی، مهرشاد خسروی یکتا، صدرالدین خیرآبادی، تورج خامنه زاده، بهرام دبیری، هلیا دارابی، مصطفی دره باغی، مرتضی دره باغی، وحید دانایی فر، ندا درزی، هایده دیلمقانی، هلنا دشتگل، گوهر دشتی، آلا دهقان، لیلی درخشانی، کتایون ده چمنی، غزاله دهپور، رئوف دشتی، نیلوفر درود، علیرضا دربانی، هاله دارابی، علی ذاکری، شنتیا ذاکر عاملی، امیر راد، سعید رفیعی منفرد، فرشاد رستمی، الهام رسمی، بیتا رضوی، ندا رضوی پور، آزاده رزاق دوست، منیژه رحیم تبریزی، پانته آ رحمانی، نیلوفر رهنما، زروان روح بخشان، میلاد رستمی، سلمان رئیس عبدالهی، احمدرضا رفیعی، مریم ریاحی، شهناز زهتاب، صغرا زارع، مرتضی زاهدی، مهران زمانی، شراره زندیان، راحله زهرایی، حمید سوری، حسن سلطانی، ملیکا سعیدا، فراز ساعر، سعید شهلا پور، رزیتا شرف جهان، بهزاد شیشه گران، فریده شاهسوارانی، حمید شانس، نسترن شهبازی اقدم، وحید شریفیان، فرشید شفیعی، علی شفیع آبادی، منوچهر صفر زاده، منیژه صحی، حامد صحیحی، هاجر صمدی، مسعود صمیمی، محسن صادقیان زاد، ترانه صادقیان، بهرنگ صمدزادگان، رضا صادقی، فرناز ضابطیان، محمدمهدی طباطبایی، تهمینه طاهباز، محمدحسین عماد، رضا عابدینی، سمیرا علیخانزاده، صبا علیزاده، نوید عظیمی سجادی، کسری عابدینی، کیوان عسگری، هادی علیجانی، محمدرضا عباسپور، رضا عظیمیان، مهدی عربی، محمود عرب نرمی، مینا غازیانی، مانی غلامی، محمد غزالی، شاهرخ غلامپور، رعنا فرنود، محمدرضا فیروزه ای، رها فریدی، فلور فیض بخش، مریم فریدونی، شهاب فتوحی، محمدرضا فتحی، مریم فرهنگ، اسماعیل فتحی، سحر فتاحی، مجید فتحی زاده، گلناز قدیری، شادآفرین قدیریان، امیرعلی قاسمی، سینا قاسمی، زهره قانع، رضا قضاوی، وحید قاسمی زرنوشه، رضا قاسمی زرنوشه، پرویز کلانتری، حمید کشمیرشکن، میترا کاویان، سیمین کرامتی، شهرام کریمی، عباس کوثری، ژیلا کامیاب، ماتیسا کازرونی، کتایون کرمی، نرجس کریمی، گلبرگ کیانی، مجید کاظمی، احسان کریمیان، حمید کریم پور، سام کشمیری، هومن کاظمیان، لیلی گلستان، پریوش گنجی، فیروزه گل محمدی، باربد گلشیری، ملک دادیار گروسیان، گلاره گودرزی، ابراهیم گنجیان، نعمت لاله ای، مهرداد لرپور، متین لواسانی کیا، مرضیه لرستانی، منوچهر معتبر، جواد مجابی، فرشید ملکی، بهروز مسلمیان، مهران مهاجر، حسین ماهر، الهه مقدمی، احمد مرشدلو، شهره مهران، امیر معبد، رامین مهدی نژاد، داود منطق، ماندانا مقدم، مهرداد محبعلی، معصومه مظفری، کتایون مقدم، سهراب مهدوی، آزاده مدنی، حسن موریزی نژاد، فرخنده مرعشی، ناصر محمدی، احسان ملکی، مانلی منوچهری، رضا معیر، سوسن مبشر، محمود مکتبی، جواد مدرسی، وحید محمدی، کیوان موسوی اقدم، رابعه ملاحسینی، مهتاب مزین، مهدی مرادی، بهار موذن، ساوالان محمدیان، نازنین مازونی، محمد محمدی، هانیه مژدنی، ابوالفضل محمودی، طاهره مقیم نژاد، رامیار منوچهرزاده، کریم نصر، امین نورانی، زهرا نبوی، نازیلا نوع بشری، طاهر نیکخواه، فریدون نعمت پور، رضا نصرتی، عباس نسل شاملو، علی نسل شاملو، فروز نگارنده، ابوالفضل نظری، هیمن نسیمی، علی محمد نفیسی، احمد وکیلی، آرمین ولی پور، شیوا ولیان، ژیلا وحدت، غزاله هدایت، الیکا هدایت، ترانه همامی، پیمان هوشمندزاده، عطاءالله هاشمی، زینب هاشمی، مونا هنرمند، رضا یحیایی، الهام یزدانیان، رضا یاراحمدی، عادل یونسی، زهرا یزدانی نیا، مهدی یونسی، فرزانه یزدان پرست.»
بیش از 200 هنرمند تجسمی با امضای نامهای اعلام کردند در هیچ برنامه رسمی که از سوی وزارت ارشاد فعلی برگزار شود، شرکت نمیکنند. در این نامه که به امضای 217 هنرمند رسیده، تصریح شده است: «برای اعتراض به نادیده گرفتن خواستههایمان و ادامه وضعیت نابسامان و در پی رویدادهای اخیر و در ادامه واکنش همکارانمان در حوزههای دیگر هنری مثل گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما ما نیز با انتشار این بیانیه اعلام میداریم از این پس با نهادها و موسسات دولتی همکاری نخواهیم کرد و از شرکت در بینالها، جشنوارهها، نمایشگاهها، مسابقهها و سمینارهایی که از سوی دولت برگزار میشود، پرهیز خواهیم کرد.»
روزنامه سرمایه نوشت: حوادث بعد از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری آن قدر گسترده بود که بعد از گذشت نزدیک به سه ماه از آن همچنان ادامه دارد و اقشار مختلفی به آن واکنش نشان می دهند، اما در این میان هنرمندان رشته های مختلف بیش از اقشار دیگر جامعه پا به پای مردم حرکت کردند و همچنان نیز به وقایع رخ داده واکنش نشان می دهند؛ از نامه های سرگشاده و تعطیلی کار گرفته تا عدم شرکت در مسابقات و برنامه های رسمی.
در تازه ترین واکنش بیش از 217 هنرمند تجسمی اعلام کردند در هیچ برنامه رسمی که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود شرکت نمی کنند.
پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم (22 خردادماه 1388) دویست تن از هنرمندان و فعالان عرصه هنرهای تجسمی طی نامه ای خواستار بازنگری حکومت در نگاهش به هنر و ارج نهادن به حقوق و آزادی های تضمین شده مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شدند. اما مدیران فرهنگی کشور که با نگرش سلیقه ای و محدود خود قوانین و ضوابطی را به هنرمند تحمیل کرده بودند این خواست را نادیده گرفتند.
در پی ادامه این روند نابسامان، بسیاری از هنرمندان تجسمی ترجیح دادند در عرصه دولتی هنر حضوری فعال نداشته باشند و بدین سان خود را از دایره نگرش محدودکننده حکومت دور کردند.
این هنرمندان که در میان آنها چهره های شاخص هنرهای تجسمی به چشم می خورد در نامه ای اعلام کردند: «حال برای اعتراض به نادیده گرفتن خواسته هایمان و ادامه وضعیت نابسامان و در پی رویدادهای اخیر و در ادامه واکنش همکارانمان در حوزه های دیگر هنری مثل گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما ما نیز با انتشار این بیانیه اعلام می داریم از این پس با نهادها و موسسات دولتی همکاری نخواهیم کرد و از شرکت در بینال ها، جشنواره ها، نمایشگاه ها، مسابقه ها و سمینارهایی که از سوی دولت برگزار می شود پرهیز خواهیم کرد.»
اسامی به ترتیب حروف الفبا عبارت است از: «سیدمحمد احصائی، فرح اصولی، ثمیلا امیرابراهیمی، بابک احمدی، سیمین اکرامی، احمد امین نظر، فاطمه امدادیان، رضا افسری، پویا آریان پور، علیرضا آدم بکان، ایمان افسریان، پروین اصانلو، سمیرا اسکندرفر، شهریار احمدی، مهدی احمدی، فیروزه امینی، مریم امینی، احسان ارجمند، فرح استاد هاشمی، هدی اربابی، علی اتحاد، هوشنگ اردویی، برنا ایزدپناه، حمید اسکندری، مهرانه آتشی، پرویز ابیضی، کریم اسکندری، هدیه احمدی، انسیه اکبرزاده، آزاده اخلاقی، طناز ابراهیمی، حوریه اکبرزاده، سعید اسکندری، عیسی امیری، هادی ارجمند، رسول اکبرلو، چنگیز اقبالی، فائقه بقراطی، محمود بهمن پور، محمود بخشی موخر، فریبا بهمنی، باوند بهپور، امین باقری، شاه پری بهزادی، عادل برازنده، مهدی بابایی، صابر بقال اصغری، سپهر بختیاری، روئین پاکباز، مهناز پسیخانی، شیرین پیله وری، فاطمه پاشا، لقمان پیرخضرانی، مرتضی پورحسینی، الهام پارسیان، ساهان پورزنجانی، فریماه تابعی، ژینوس تقی زاده، امید تهرانی، محمدابراهیم جعفری، هادی جمالی، علیرضا جدی، پویا جمالی، فرید جعفری سمرقندی، فرید جهانگیر، فرزانه جواهری، یاور جمشیدزاده، وحید چمانی، علیرضا چلیپا، مهدی چیت سازها، سعید چاواری، آرش حنایی، شهلا حسینی، جمشید حقیقت شناس، وحید حکیم، الهه حیدری، سهیلا حقیقت، مجتبی حق جو، سیدمحمود حسینی، محمود حق وردی لو، فرزاد حسن زاده، فرهاد حاتمی، خسرو خسروی، مسلم خضری، محمد خلیلی، غلامرضا خلیلی، مهرشاد خسروی یکتا، صدرالدین خیرآبادی، تورج خامنه زاده، بهرام دبیری، هلیا دارابی، مصطفی دره باغی، مرتضی دره باغی، وحید دانایی فر، ندا درزی، هایده دیلمقانی، هلنا دشتگل، گوهر دشتی، آلا دهقان، لیلی درخشانی، کتایون ده چمنی، غزاله دهپور، رئوف دشتی، نیلوفر درود، علیرضا دربانی، هاله دارابی، علی ذاکری، شنتیا ذاکر عاملی، امیر راد، سعید رفیعی منفرد، فرشاد رستمی، الهام رسمی، بیتا رضوی، ندا رضوی پور، آزاده رزاق دوست، منیژه رحیم تبریزی، پانته آ رحمانی، نیلوفر رهنما، زروان روح بخشان، میلاد رستمی، سلمان رئیس عبدالهی، احمدرضا رفیعی، مریم ریاحی، شهناز زهتاب، صغرا زارع، مرتضی زاهدی، مهران زمانی، شراره زندیان، راحله زهرایی، حمید سوری، حسن سلطانی، ملیکا سعیدا، فراز ساعر، سعید شهلا پور، رزیتا شرف جهان، بهزاد شیشه گران، فریده شاهسوارانی، حمید شانس، نسترن شهبازی اقدم، وحید شریفیان، فرشید شفیعی، علی شفیع آبادی، منوچهر صفر زاده، منیژه صحی، حامد صحیحی، هاجر صمدی، مسعود صمیمی، محسن صادقیان زاد، ترانه صادقیان، بهرنگ صمدزادگان، رضا صادقی، فرناز ضابطیان، محمدمهدی طباطبایی، تهمینه طاهباز، محمدحسین عماد، رضا عابدینی، سمیرا علیخانزاده، صبا علیزاده، نوید عظیمی سجادی، کسری عابدینی، کیوان عسگری، هادی علیجانی، محمدرضا عباسپور، رضا عظیمیان، مهدی عربی، محمود عرب نرمی، مینا غازیانی، مانی غلامی، محمد غزالی، شاهرخ غلامپور، رعنا فرنود، محمدرضا فیروزه ای، رها فریدی، فلور فیض بخش، مریم فریدونی، شهاب فتوحی، محمدرضا فتحی، مریم فرهنگ، اسماعیل فتحی، سحر فتاحی، مجید فتحی زاده، گلناز قدیری، شادآفرین قدیریان، امیرعلی قاسمی، سینا قاسمی، زهره قانع، رضا قضاوی، وحید قاسمی زرنوشه، رضا قاسمی زرنوشه، پرویز کلانتری، حمید کشمیرشکن، میترا کاویان، سیمین کرامتی، شهرام کریمی، عباس کوثری، ژیلا کامیاب، ماتیسا کازرونی، کتایون کرمی، نرجس کریمی، گلبرگ کیانی، مجید کاظمی، احسان کریمیان، حمید کریم پور، سام کشمیری، هومن کاظمیان، لیلی گلستان، پریوش گنجی، فیروزه گل محمدی، باربد گلشیری، ملک دادیار گروسیان، گلاره گودرزی، ابراهیم گنجیان، نعمت لاله ای، مهرداد لرپور، متین لواسانی کیا، مرضیه لرستانی، منوچهر معتبر، جواد مجابی، فرشید ملکی، بهروز مسلمیان، مهران مهاجر، حسین ماهر، الهه مقدمی، احمد مرشدلو، شهره مهران، امیر معبد، رامین مهدی نژاد، داود منطق، ماندانا مقدم، مهرداد محبعلی، معصومه مظفری، کتایون مقدم، سهراب مهدوی، آزاده مدنی، حسن موریزی نژاد، فرخنده مرعشی، ناصر محمدی، احسان ملکی، مانلی منوچهری، رضا معیر، سوسن مبشر، محمود مکتبی، جواد مدرسی، وحید محمدی، کیوان موسوی اقدم، رابعه ملاحسینی، مهتاب مزین، مهدی مرادی، بهار موذن، ساوالان محمدیان، نازنین مازونی، محمد محمدی، هانیه مژدنی، ابوالفضل محمودی، طاهره مقیم نژاد، رامیار منوچهرزاده، کریم نصر، امین نورانی، زهرا نبوی، نازیلا نوع بشری، طاهر نیکخواه، فریدون نعمت پور، رضا نصرتی، عباس نسل شاملو، علی نسل شاملو، فروز نگارنده، ابوالفضل نظری، هیمن نسیمی، علی محمد نفیسی، احمد وکیلی، آرمین ولی پور، شیوا ولیان، ژیلا وحدت، غزاله هدایت، الیکا هدایت، ترانه همامی، پیمان هوشمندزاده، عطاءالله هاشمی، زینب هاشمی، مونا هنرمند، رضا یحیایی، الهام یزدانیان، رضا یاراحمدی، عادل یونسی، زهرا یزدانی نیا، مهدی یونسی، فرزانه یزدان پرست.»
هشدار به رهبران کودتا: در صورت بازداشت موسوی یا کروبی، منتظر تکرار 15 خرداد 1342 باشید
پاسخ رفتار یزیدی، قیام حسینی است، نه صلح حسنی
چندی پیش آیتالله خامنهای با لحنی طعنهآمیز و تاسفبار، جنبش سبز حقطلبی مردم ایران را کاریکاتوری از انقلاب اسلامی خواند و نشان داد که صدای اعتراض ملت را نشنیده است. با این حال روز گذشته، آیتالله مهدوی کنی که نگران جدا شدن صف مراجع و علما از رهبری است، تلویحا رهبران حاکمیت را به معاویه تشبیه کرد؛ آنجا که از میرحسین موسوی خواست با وجود تضییع حقش، مانند امام حسن (ع) رفتار کند. اما گویا آقای مهدوی کنی توجه نکردهاند که رفتارهای حاکمیت کنونی، بیشتر از جنس روش حکومتی یزید است تا معاویه، و واکنشی از نوع امام حسین (ع) میطلبد، نه امام حسن (ع).
روزهای اخیر، روزهای پر اتفاقی بود. دو روز قبل از قم خبر رسید که مراجع تقلید رایزنیهای پیاپی و بیوقفهای را برای رسیدن به موضع مشترک علیه دولت کودتا انجام میدهند. اما در تهران جامعه روحانیت بیانیه داد و از مراجع خواست که پشت ولی فقیه را خالی نکنند و از احمدینژاد نیز خواست تشنجآفرینی نکند، و دبیرکل این تشکل محافظهکار نیز از میرحسین موسوی خواست که با وجود تضییع حقش، از حق خود بگذرد و رفتاری صلحجویانه به سان امام حسن (ع) در پیش بگیرد. همزمان دختر یک فعال سیاسی زندانی با شیوهای اسرائیلی بازداشت شد و چنان برخوردی با او شد که صادق آهنگران، مداح سرشناس دوران جنگ، نیز به حال او گریست. روز بعد اما چیزی از رهایی «عاطفه امام» که به خاطر «لو رفتن ماجرا» آزاد شد، نگذشته بود که چند بازداشت و توقیف پیاپی، کام مردم را تلخ کرد: پلمب دفتر کروبی، پلمب دفتر حزب اعتماد ملی، پلمب دفتر انجمن دفاع از حقوق زندانیان، بازداشت مرتضی الویری و بازداشت علیرضا بهشتی.
به نظر میرسد این حرکات ایذایی که - به قول آیتالله العظمی صانعی - بیشتر به بازی شبیه است، نوعی زمینهسازی برای صحبتهای نمازجمعه این هفته باشد که اعلام شده رهبر نظام در آن حضور خواهد یافت. آیتالله خامنهای پیش از این جنبش سبز مردم ایران را به کاریکاتور تشبیه کرده بود، اما عجیب اینجاست که با وجود آنکه کاریکاتور نیاز به تکذیب یا سرکوب ندارد، در سه ماهی که از کودتای انتخاباتی میگذرد، سران دولت کودتا و حامیان نظامی و روحانی آن، شمشیر را در برابر ملت از رو بستهاند و میخواهند این کاریکاتور را از دم تیغ بگذرانند. آیا تحرکات سرکوبگرانهی دو روز اخیر که نشانهی ناامیدی حاکمان از همراه کردن مراجع و یا منفعل کردن ایشان است، آتش تهیهی خطبههای آتشین روز جمعه است؟
یک ماه پیش فاش شده بود که الویری و بهشتی، دو نفر از 10 نفری هستند که شورای عالی امنیت ملی به ریاست احمدینژاد، طرح بازداشت آنها را تصویب کرده بود؛ اما در همان خبر نیز آمده بود که رهبر نظام این مصوبه را رد کرده و با مراعات حداقل جنبههای عقلانی حکومتداری، اعتراف کرده است که بازداشت میرحسین، نظام را به سقوط میکشاند. حال آیا باز هم میتوان انتظار داشت که به همان حداقلها برگردند و فرمان را از دست نابخردانی که میخواهند کشور را همچنان به سمت بحرانی خانمانسوز ببرند، بستانند؟ یا آنکه با اتفاقات اخیر، باید انتظار سطح جدیدی از برخوردها را داشت؟ آیا این اقدامات نشانهی غلبهی کامل جریان نابخرد و هستهی سخت اقتدارگرایی است؟ و آیا نظر رهبری عوض شده است؟ اینها سئوالاتی است که باید تا آخر هفته به انتظار پاسخ آنها نشست، و در صورت پاسخ مثبت به اینها، حاکمیت کودتا باید منتظر واکنش سختی از جانب مردم باشد، مردمی که مدتهاست - به تعبیر موسوی - دندان کودتاگران به استخوانهایشان رسیده، و دیگر طاقت بازداشت رهبران خود را ندارند.
جمعه روز مهمی است، نه فقط به خاطر سخنانی که قرار است در آن روز بیان شود و خط و ربطی که در پشت آن نهفته است. اهمیت این روز در آن است که ممکن است این روز، آغازی بر تکرار تاریخ باشد. 46 سال و سه ماه و پنج روز قبل از این جمعه، محمدرضا شاه خطایی را مرتکب شد که به سرنگونیاش انجامید. امام خمینی (سلامالله علیه) در روز 13 خرداد شاه را نصیحت کرد که به خاطر اسرائیل منبرها را محدود نکند، اما شاه گوش نکرد و با در پیش گرفتن رفتاری اسرائیلوار، ابتدا یاران خمینی (س) را دستگیر کرد و سپس خود ایشان را، و آنگاه پاسخی تکاندهنده از مردم شنید که تاج و تخت او را فرو ریخت.
میگویند زمان فشرده شده، تا جایی که گاهی فاصلهی یک تغییر نسل به قدر فاصلهی چند روز و یک هفته تقلیل مییابد. آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟
چندی پیش آیتالله خامنهای با لحنی طعنهآمیز و تاسفبار، جنبش سبز حقطلبی مردم ایران را کاریکاتوری از انقلاب اسلامی خواند و نشان داد که صدای اعتراض ملت را نشنیده است. با این حال روز گذشته، آیتالله مهدوی کنی که نگران جدا شدن صف مراجع و علما از رهبری است، تلویحا رهبران حاکمیت را به معاویه تشبیه کرد؛ آنجا که از میرحسین موسوی خواست با وجود تضییع حقش، مانند امام حسن (ع) رفتار کند. اما گویا آقای مهدوی کنی توجه نکردهاند که رفتارهای حاکمیت کنونی، بیشتر از جنس روش حکومتی یزید است تا معاویه، و واکنشی از نوع امام حسین (ع) میطلبد، نه امام حسن (ع).
روزهای اخیر، روزهای پر اتفاقی بود. دو روز قبل از قم خبر رسید که مراجع تقلید رایزنیهای پیاپی و بیوقفهای را برای رسیدن به موضع مشترک علیه دولت کودتا انجام میدهند. اما در تهران جامعه روحانیت بیانیه داد و از مراجع خواست که پشت ولی فقیه را خالی نکنند و از احمدینژاد نیز خواست تشنجآفرینی نکند، و دبیرکل این تشکل محافظهکار نیز از میرحسین موسوی خواست که با وجود تضییع حقش، از حق خود بگذرد و رفتاری صلحجویانه به سان امام حسن (ع) در پیش بگیرد. همزمان دختر یک فعال سیاسی زندانی با شیوهای اسرائیلی بازداشت شد و چنان برخوردی با او شد که صادق آهنگران، مداح سرشناس دوران جنگ، نیز به حال او گریست. روز بعد اما چیزی از رهایی «عاطفه امام» که به خاطر «لو رفتن ماجرا» آزاد شد، نگذشته بود که چند بازداشت و توقیف پیاپی، کام مردم را تلخ کرد: پلمب دفتر کروبی، پلمب دفتر حزب اعتماد ملی، پلمب دفتر انجمن دفاع از حقوق زندانیان، بازداشت مرتضی الویری و بازداشت علیرضا بهشتی.
به نظر میرسد این حرکات ایذایی که - به قول آیتالله العظمی صانعی - بیشتر به بازی شبیه است، نوعی زمینهسازی برای صحبتهای نمازجمعه این هفته باشد که اعلام شده رهبر نظام در آن حضور خواهد یافت. آیتالله خامنهای پیش از این جنبش سبز مردم ایران را به کاریکاتور تشبیه کرده بود، اما عجیب اینجاست که با وجود آنکه کاریکاتور نیاز به تکذیب یا سرکوب ندارد، در سه ماهی که از کودتای انتخاباتی میگذرد، سران دولت کودتا و حامیان نظامی و روحانی آن، شمشیر را در برابر ملت از رو بستهاند و میخواهند این کاریکاتور را از دم تیغ بگذرانند. آیا تحرکات سرکوبگرانهی دو روز اخیر که نشانهی ناامیدی حاکمان از همراه کردن مراجع و یا منفعل کردن ایشان است، آتش تهیهی خطبههای آتشین روز جمعه است؟
یک ماه پیش فاش شده بود که الویری و بهشتی، دو نفر از 10 نفری هستند که شورای عالی امنیت ملی به ریاست احمدینژاد، طرح بازداشت آنها را تصویب کرده بود؛ اما در همان خبر نیز آمده بود که رهبر نظام این مصوبه را رد کرده و با مراعات حداقل جنبههای عقلانی حکومتداری، اعتراف کرده است که بازداشت میرحسین، نظام را به سقوط میکشاند. حال آیا باز هم میتوان انتظار داشت که به همان حداقلها برگردند و فرمان را از دست نابخردانی که میخواهند کشور را همچنان به سمت بحرانی خانمانسوز ببرند، بستانند؟ یا آنکه با اتفاقات اخیر، باید انتظار سطح جدیدی از برخوردها را داشت؟ آیا این اقدامات نشانهی غلبهی کامل جریان نابخرد و هستهی سخت اقتدارگرایی است؟ و آیا نظر رهبری عوض شده است؟ اینها سئوالاتی است که باید تا آخر هفته به انتظار پاسخ آنها نشست، و در صورت پاسخ مثبت به اینها، حاکمیت کودتا باید منتظر واکنش سختی از جانب مردم باشد، مردمی که مدتهاست - به تعبیر موسوی - دندان کودتاگران به استخوانهایشان رسیده، و دیگر طاقت بازداشت رهبران خود را ندارند.
جمعه روز مهمی است، نه فقط به خاطر سخنانی که قرار است در آن روز بیان شود و خط و ربطی که در پشت آن نهفته است. اهمیت این روز در آن است که ممکن است این روز، آغازی بر تکرار تاریخ باشد. 46 سال و سه ماه و پنج روز قبل از این جمعه، محمدرضا شاه خطایی را مرتکب شد که به سرنگونیاش انجامید. امام خمینی (سلامالله علیه) در روز 13 خرداد شاه را نصیحت کرد که به خاطر اسرائیل منبرها را محدود نکند، اما شاه گوش نکرد و با در پیش گرفتن رفتاری اسرائیلوار، ابتدا یاران خمینی (س) را دستگیر کرد و سپس خود ایشان را، و آنگاه پاسخی تکاندهنده از مردم شنید که تاج و تخت او را فرو ریخت.
میگویند زمان فشرده شده، تا جایی که گاهی فاصلهی یک تغییر نسل به قدر فاصلهی چند روز و یک هفته تقلیل مییابد. آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟
پاسخ منفی رهبر به آیتالله صافی؛ پشیمانی آیتالله نوری همدانی، دعوت از آیتالله سیستانی
ادامهی تحرکات ضد کودتا در قم
در ادامه رایزنیها و تحرکات مراجع در قم علیه دولت کودتا، خبر میرسد که آیتالله خامنهای پاسخ تندی به اعتراض اخیر آیتالله صافی گلپایگانی داده و ایشان را تلویحا از دخالت در امور حکومتی منع کرده است. همزمان برخی از مراجع قم نیز خواستار سفر آیتالله سیستانی به ایران برای رایزنی نزدیک با دیگر مراجع شدهاند و آیتالله نوری همدانی هم از ارسال پیام تبریک به احمدینژاد ابراز پشیمانی کرده است.
«موج سبز آزادی» پیش از این گزارش داده بود که مراجع سرشناس قم از طیفهای مختلف، رایزنیهایی را برای رسیدن به موضع مشترک علیه دولت کودتا آغاز کردهاند. هرچند مراجع و علمای اصلاح طلب همچون حضرات آیات منتظری، صانعی، طاهری و بیات زنجانی پیش از این به صراحت یا به طور تلویحی دولت کودتایی دهم را نامشروع خوانده بودند، چندی پیش برخی مراجع سنتی همچون حضرات آیات سیستانی، صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی نیز تهدید کردند که در صورت معرفی وزیر زن، عدم مشروعیت دولت را اعلام خواهند کرد. در این میان گزارشهای جدید نشان میداد که برخی مراجع و علمای منتقد دیگر از جمله حضرات آیات شبیری زنجانی، وحید خراسانی، جوادی آملی، گرامی، علوی گرگانی، امینی و ... نیز با شرایطی حاضر به اعلام عدم مشروعیت دولت احمدینژاد شدهاند.
اکنون خبرهای تازه حاکی از آن است که آیتالله خامنهای بهرغم رایزنیهای صورت گرفته از طریق شیخ محمد یزدی با برخی مراجع، نتوانسته ایشان را از موضع مخالفت بازدارد و فضای بحث بین آنها به تندی گراییده است.
بر اساس یکی از گزارشهای موجود، آیتالله صافی گلپایگانی به رهبر نظام نامهای فرستاده است که در آن استدلال فقهی وی در نفی ولایت زن بر مرد، مطرح شده است. اما آیتالله خامنهای در پاسخی که توسط یکی از نزدیکانش به دست آیتالله صافی در قم رسیده، تصریح کرده است که ولایت در جمهوری اسلامی تنها بر عهدهی ولی فقیه است و دیگر مقامات از جمله رئیسجمهور و وزرا و غیره همگی کارگزاران نظام اسلامی هستند.
به گزارش «موج سبز آزادی» همزمان گزارش شده است که پس از رایزنیهای آیتالله صافی با آیات صانعی و مکارم، آیتالله نوری همدانی به دیدار وی رفته و ضمن درخواست انصراف از واکنش تند در برابر دولت فعلی، اعتراف کرده است که نزدیکان دولت برای گرفتن پیام تبریک به احمدی نژاد، او را فریب دادهاند و از ارسال پیام تبریک به رئیس دولت پشیمان است.
آیتالله نوری همدانی که تنها مرجعی بود که برای احمدی نژاد پیام تبریک فرستاد، خبر داده است که نزدیکان دولت با بیان اینکه «چند تن دیگر از مراجع نیز قصد صدور پیام تبریک دارند و بهتر است شما اولین نفر باشید»، از وی پیام تبریک گرفتهاند؛ در حالی که تا همین حالا نیز حتی یک نفر از مراجع نه به احمدینژاد پیام تبریک گفته و نه با او دیدار کردهاند.
گزارش منبع موثق دیگری از قم، حاکی از آن است که در دیدارهای اخیر برخی مراجع، موضوع دعوت از آیتالله سیستانی برای سفر به ایران و رایزنی نزدیک با ایشان مطرح شده و مورد استقبال آقایان مراجع قرار گرفته است.
آیتالله سیستانی که همچون آیتالله شبیری زنجانی بیش از هر چیز، نسبت به سرکوبهای اخیر در ایران معترض است، این اعتراض را از طریق آقای شهرستانی، نمایندهی خود در ایران، به مراجع و نیز برخی از مقامات نظام منتقل کرده است.
این منبع موثق نزدیک به آیتاله سیستانی، به «موج سبز آزادی» گفت: «با فجایع بعد از انتخابات، سؤالات جدی میان مراجع تقلید ایجاد شده است که دیدارهای آنان برای بررسی وضعیت جاری کشور و یافتن پاسخ این سؤالهاست.»
وی یکی از موارد مورد بحث در همهی این جلسات را «بررسی نحوهی دعوت از آیت الله العظمی سیستانی، مرجع عالیقدر جهان تشیع» عنوان کرد و افزود: «به نظر میرسد با بیاعتناییهایی که از سوی حاکمیت به نظر مراجع میشود، لازم است همبستگی بیشتری ایجاد شود که در این راستا برنامهی دعوت از آیتالله العظمی سیستانی برای سفر به ایران در حال پیگیری است.»
در ادامه رایزنیها و تحرکات مراجع در قم علیه دولت کودتا، خبر میرسد که آیتالله خامنهای پاسخ تندی به اعتراض اخیر آیتالله صافی گلپایگانی داده و ایشان را تلویحا از دخالت در امور حکومتی منع کرده است. همزمان برخی از مراجع قم نیز خواستار سفر آیتالله سیستانی به ایران برای رایزنی نزدیک با دیگر مراجع شدهاند و آیتالله نوری همدانی هم از ارسال پیام تبریک به احمدینژاد ابراز پشیمانی کرده است.
«موج سبز آزادی» پیش از این گزارش داده بود که مراجع سرشناس قم از طیفهای مختلف، رایزنیهایی را برای رسیدن به موضع مشترک علیه دولت کودتا آغاز کردهاند. هرچند مراجع و علمای اصلاح طلب همچون حضرات آیات منتظری، صانعی، طاهری و بیات زنجانی پیش از این به صراحت یا به طور تلویحی دولت کودتایی دهم را نامشروع خوانده بودند، چندی پیش برخی مراجع سنتی همچون حضرات آیات سیستانی، صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی نیز تهدید کردند که در صورت معرفی وزیر زن، عدم مشروعیت دولت را اعلام خواهند کرد. در این میان گزارشهای جدید نشان میداد که برخی مراجع و علمای منتقد دیگر از جمله حضرات آیات شبیری زنجانی، وحید خراسانی، جوادی آملی، گرامی، علوی گرگانی، امینی و ... نیز با شرایطی حاضر به اعلام عدم مشروعیت دولت احمدینژاد شدهاند.
اکنون خبرهای تازه حاکی از آن است که آیتالله خامنهای بهرغم رایزنیهای صورت گرفته از طریق شیخ محمد یزدی با برخی مراجع، نتوانسته ایشان را از موضع مخالفت بازدارد و فضای بحث بین آنها به تندی گراییده است.
بر اساس یکی از گزارشهای موجود، آیتالله صافی گلپایگانی به رهبر نظام نامهای فرستاده است که در آن استدلال فقهی وی در نفی ولایت زن بر مرد، مطرح شده است. اما آیتالله خامنهای در پاسخی که توسط یکی از نزدیکانش به دست آیتالله صافی در قم رسیده، تصریح کرده است که ولایت در جمهوری اسلامی تنها بر عهدهی ولی فقیه است و دیگر مقامات از جمله رئیسجمهور و وزرا و غیره همگی کارگزاران نظام اسلامی هستند.
به گزارش «موج سبز آزادی» همزمان گزارش شده است که پس از رایزنیهای آیتالله صافی با آیات صانعی و مکارم، آیتالله نوری همدانی به دیدار وی رفته و ضمن درخواست انصراف از واکنش تند در برابر دولت فعلی، اعتراف کرده است که نزدیکان دولت برای گرفتن پیام تبریک به احمدی نژاد، او را فریب دادهاند و از ارسال پیام تبریک به رئیس دولت پشیمان است.
آیتالله نوری همدانی که تنها مرجعی بود که برای احمدی نژاد پیام تبریک فرستاد، خبر داده است که نزدیکان دولت با بیان اینکه «چند تن دیگر از مراجع نیز قصد صدور پیام تبریک دارند و بهتر است شما اولین نفر باشید»، از وی پیام تبریک گرفتهاند؛ در حالی که تا همین حالا نیز حتی یک نفر از مراجع نه به احمدینژاد پیام تبریک گفته و نه با او دیدار کردهاند.
گزارش منبع موثق دیگری از قم، حاکی از آن است که در دیدارهای اخیر برخی مراجع، موضوع دعوت از آیتالله سیستانی برای سفر به ایران و رایزنی نزدیک با ایشان مطرح شده و مورد استقبال آقایان مراجع قرار گرفته است.
آیتالله سیستانی که همچون آیتالله شبیری زنجانی بیش از هر چیز، نسبت به سرکوبهای اخیر در ایران معترض است، این اعتراض را از طریق آقای شهرستانی، نمایندهی خود در ایران، به مراجع و نیز برخی از مقامات نظام منتقل کرده است.
این منبع موثق نزدیک به آیتاله سیستانی، به «موج سبز آزادی» گفت: «با فجایع بعد از انتخابات، سؤالات جدی میان مراجع تقلید ایجاد شده است که دیدارهای آنان برای بررسی وضعیت جاری کشور و یافتن پاسخ این سؤالهاست.»
وی یکی از موارد مورد بحث در همهی این جلسات را «بررسی نحوهی دعوت از آیت الله العظمی سیستانی، مرجع عالیقدر جهان تشیع» عنوان کرد و افزود: «به نظر میرسد با بیاعتناییهایی که از سوی حاکمیت به نظر مراجع میشود، لازم است همبستگی بیشتری ایجاد شود که در این راستا برنامهی دعوت از آیتالله العظمی سیستانی برای سفر به ایران در حال پیگیری است.»
برای ِدکتر عبدالله رمضانزاده / سید هاشم هدایتی
هرگزم نقش تو از لوح دل وجان نرود * هرگز از یاد من آن سروخرامان نرود / هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است * برود از دل من وز دل من آن نرود / آن چنان مهر توام در دل وجان جای گرفت * که اگر سر برود از دل واز جان نرود / گر رود از پی خوبان دل من معذور است * درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
دو ماه است با خودم کلنجار می روم. آیا درمورد دکتر عبدالله رمضانزاده چیزی بنویسم یا نه؟ بنویسم ممکن است بارش گران تر شود.ننویسم فردا درحضور تاریخ چه توجیهی دارم؟ و مهمتر از همه با وجدان معترض خود چگونه کنار بیایم؟ اما سرانجام گریه های دوباره مادرم که عکسی از من ودکتر رمضانزاده را بردیوار اتاقش نصب نموده ، وادارم کرد دست به قلم برده وبنویسم. اما قبل از شروع به نوشتن، قرآن را باز کردم وبا نیت راهنمایی، دست تمنا به پیشگاه خدای منان دراز کردم. اواخر سوره طه و آیه ای که شک ندارم مخاطبش عبدالله در بند است. بنده رشید ودینداری که در این ایام جز صبر چاره ای ندارد "فاصبر علی ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من انای الیل فسبح واطراف النهار لعلک ترضی"طه- 130. بیش از دو ماه است او را زندانی کرده اند.
از همان روزهای اول در تلاش بودیم برای آزادی اش اگر کاری از دستمان بر می آید انجام دهیم. نامه سرگشاده ای نوشتیم- با امضای جمعی از فعالان سیاسی کردستان - برای رئیس قوه قضائیه. شنیده بودیم در زمان دستگیری حسابی کتکش زده اند. بعدها هم وقتی ماشین شخصی اش را به خانواده تحویل دادند هنوز خون سر وصورتش برصندلی ماشین مانده بود. می ترسیدیم بلایی سرش بیاید. هنوز هم می ترسیم.
عبدالله رمضانزاده در آستانه پنجاه سالگی است.. فرزند ودست پرورده انقلاب محسوب می شود. مجذوب امام خمینی است. آرمان هایی دارد. گمان می کند اگر اندیشه های امام تحقق یابد وطن گلستان می شود.. بعدها که قانون اساسی به عنوان عصاره تفکر امام خمینی تدوین شد ، عدالت ، محور آن شد. دهها اصل را به حقوق آدم ها! اختصاص دادند. گفته شد انسان جز خدا عبد هیچ کس نیست. کسی نمی تواند چیزی را بر مردم تحمیل کند. در دولت اسلامی هرچه ملت بخواهند آن می شود. جمله معروف رهبر انقلاب را به یاد داریم که گفت "میزان رای ملت است". خوب طبیعی است از آنجا که انسان معصوم وکامل وبری از خطا نیست، تصور می کردیم به مرور مسیر کمال طی خواهد شد واگر درسال های اول انقلاب به دلیل ماهیت انقلاب برخی بی عدالتی ها وجود داشته هرچه جلوتر برویم بهتر می شود ومدینه فاضله مورد نظر ما زمینه تحقق پیدا خواهد کرد.
رمضانزاده کرد شیعی است. درسال های اول انقلاب به ما یاد دادند که تلاش برای عدالت واخلاق وانسانیت وآزادگی ، شیعه وسنی نمی شناسد. راست هم گفته بودند. چه فرقی می کند وقتی ظلم وستم برسر ملت ببارد همان کسی که به پیشانی حجاریان تیرشلیک می کند ملامحمد ربیعی را نیز نشانه می رود. اما برای رمضانزاده و هم جنس ها و هم فکران او هرگز قابل تصور نبود که به نام دفاع از اسلام ونظام ، ستم بر ملت روا دیده شود. لذا رمضانزاده وهمفکرانش ، از سال 57 تاروز دستگیری تمام قد به دفاع از نظامی پرداخته اند که قرار بود به نام اسلام ، عادلانه حکومت کند.
در سال 1376سید محمد خاتمی درانتخابات دوم خرداد76 پیروز شده بود. استاندار راست گرا می بایست برود و جای خود را به کسی بدهد که از اردوگاه اصلاح طلبان باشد. یعنی کسی که مردم محور ومردم باور باشد. به جای اینکه ملت را رعیت بداند ، خود را نوکر وخدمتگذار ملت بشمارد. قرعه فال به نام عبدالله رمضانزاده زدند. جوانی سرزنده وخوش فکر. ابتدا خیلی جوان می نمود. به گمانم حدود 35 یا 36سالش بود. خیلی زود با مردم - به ویژه جوانان- کردستان اخت شد. از آنجا که از دوران ابتدایی از زادگاهش بیجار به تهران مهاجرت کرده بود، عده ای می کوشیدند در مورد مسائل استان اطلاعاتی را به او منتقل کنند غافل از اینکه رمضانزاده درمورد کردستان و دردها ومصائب مردمانش اطلاعات کافی داشت. مهمتر اینکه رساله دکترایش را به بررسی وضعیت قومیت های ایرانی - از جمله کردها- اختصاص داده بود و تقریبا مسائل منطقه را از ریشه می شناخت. فکر نو داشت. توسعه را به خوبی می شناخت. گرچه دارای دکترای علوم سیاسی بود، در وزارت کشور فعالیت کرده بود ورویکردی سیاسی به توسعه داشت اما به سرعت دریافت توسعه اقتصادی درمنطقه کردستان دراولویت جدی قرار دارد.
بعدها که در اداره کل صنایع استان مشغول به کارشدم تقریبا هر روز با درجلسات وبازدیدها وسفرهای زیادی در کنارش بودم، بیشتر به حساسیت او نسبت به توسعه کردستان پی بردم. او فرزند جبهه و جهاد و سالیانی با کمیته های انقلاب درتهران همکاری داشته بود ، در آن ایام حتی یک بار در وجود او تردید نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی وراه امام خمینی مشاهده نکردم. یک انقلابی صادق، متعهد وتمام قد و نیز یک لحظه احساس نکردم نسبت به دردهای مردم کردستان بی تفاوت باشد.
از آنجا که دربحران ها بهتر می توان توان وصداقت ومنویات افراد را شناخت برخورد او دربحرانی که در اسفندسال 77 در سنندج روی داد و تعدادی از جوانان سنندجی ویک سرباز نیروی انتظامی کشته شدند ، برایم قابل تامل بود. رمضانزاده درآن حادثه خیلی سختی کشید. با اینکه دیگران زمینه تجمع را فراهم کرده و خود از دور نظاره گربود ، تقریبا تمام کاسه وکوزه ها برسر رمضانزاده شکسته شد که به عنوان استاندار استان ، ریاست شورای تامین استان را برعهده داشت. در آن سه - چهار روز اکثر اوقات به همره تعدادی از دوستان نزدیک در کنارش بودیم. زجری که درآن روزها کشید طاقت فرسا بود. بلاشک اگر نبود درایت ، صبر وتیزهوشی ویه در آن بحران، ده ها نفر کشته می شدند. بسیار تحت فشار بود. از یکسو مخالفان داخلی وخارجی نظام و از سوی دیگر تندروهای درون حکومت. از دوطرف بروی فشار می آوردند و اورا مقصر می دانستند. شاید اگر تمام زوایای آن حادثه در آینده روشن شود ، نقش سازنده وهشیارانه عبدالله عیان شود. حادثه اسفند77سنندج یکی از امتحان های سختی بود که به صداقت وتعهد رمضانزاده نمره قبولی داد. گرچه هنوز هم گروه های بی انصاف اپوزسیون به خاطر آن وی را مورد سرزنش قرار می دهند اما او در آن حادثه دغدغه مردم ونظام را توامان داشت وبا توجه به حجم توطئه با کمترین صدمات آن را به پایان برد. فقط درایت او بود که توانست دهها قبضه تیربار مستقر درخیابان های شهر را بلا اثر سازد!
روزگار می گذشت وعلی رغم جو سازی های عناصر جریان راست و حملاتی که از سوی آن ها علیه عبدالله انجام می گرفت. وی در اکثر عرصه ها توانسته بود رضایت نسبی مردم را بدست آورد. فضای امنیتی حاکم برمنطقه تاحدی کاهش یافته بود. بگیر وببندهای بی رویه منتقدان نظام کم رنگ شده ودر حوزه اجتماعی یک فضای امید وشادابی درجامعه بوجود آمده بود. بسیاری از طرح های اقتصادی که درسال های بعد توسط دولتمردان کلید خورد مربوط به زمان مسئولیت وی دراستان بود. مقاومت مردانه او دربرابر ابطال انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهرستان های سقز وبانه فراموش ناشدنی است.
چهار سال اول خاتمی به پایان رسید. در دور رمضانزاده ، که اینک درعرصه اجرا آبدیده تر شده بود و خاتمی دریافته بود توان وظرفیت بالایی دارد ، برای تصدی سخنگویی دولت اصلاحات راهی تهران شد. کار سختی بود. اینگونه کارها که ارتباط بسیار نزدیکی با رسانه ها دارد وکوچکترین خطا درموضع گیری ها ممکن بود یک بحران ایجاد کند ، برای صاحبانش سخت وخطرناک است. اما عبدالله با سربلندی از این آزمون نیز سربرآورد. مخالفان اصلاحات که نرمش دربرابر مردم را بر نمی تافتند - البته - از روش ومشی خاتمی و به تبع آن یاران او و فردی نظیر رمضانزاده راضی نبودند . به همین دلیل از همان سال اول جوسازی وفشار علیه او در مسند سخنگویی دولت شروع شد. بارها علیه او نوشتند.تهدید کردند.به دادگاه کشاندند وداستان های دیگر. اما هیچکدام باعث نشد ه از راه درستی که برگزیده بود اندکی کوتاه بیاید. او اینک یک کرد سربلند ملی اندیش خوش فکر وسرشناس شده بود که در کنار تلاش برای سربلندی ایران، یکی از دغدغه هایش رفع ستم وتبعیض از هم وطنان کرد زبانش بود.
برای اجرای اصل 15 قانون اساسی وآزادشدن آموزش زبان کردی تلاش زیاد کرد تا اینکه سرانجام رشته کارشناسی زبان وادبیات کردی در دانشگاه تصویب شد. در دوران اصلاحات دانشجو جذب شد اما کوته بینان مردم ناباور از اجرای آن ممانعت کردند. نشو ونمای نهادهای مدنی و تشکل های مردمی غیردولتی، فعالیت های فرهنگی، نشر کتب ونشریات محلی و رونق گرفتن فضای اندیشه ونشر از دستاوردهای حضور اوه دراستان و حمایتش از منطقه درمسند دبیری هیئت دولت بود. هرگز تلاش وی درسال 78 برای تصویب 11 میلیون دلار ارز 300تومانی برای حمایت از صنعتگران استان درسال 78 فراموش نمی شود.
دولت خاتمی به آخر عمر خود نزدیکتر می شد. جنب وجوش انتخاباتی سراسرکشور را فراگرفت.جریان مخالف اصلاحات با تمام توان حکومتی به میدان آمده بود. اصلاح طلبان نیز در چهار جبهه به استقبال انتخابات رفتند. با چهار نامزد. فعالان سیاسی مناطق کردنشین نیز همچون سایر مناطق به تکاپو افتادند. شاید برای اولین بار زمینه شکل گیری یک حرکت غیردولتی -غیراپوزسیون درمنطقه فراهم شده بود. جمعی از همفکران اصلاح طلب دورهم گردآمده و "جریان اصلاح طلبان کرد" درقالب نشست های هم اندیشی اصلاح طلبان کرد را راه اندازی کردند. محور اصلی این جریان - بی شک- دکتر عبدالله رمضانزاده بود. این مطلب را از این باب به تفصیل می نویسم که شنیده شده یکی از فشارهای زندان برعبدالله از سوی زندانبانان وبازجویان به واسطه همین جریان بوده و شرم آورتر اینکه از او درباره ارتباطش با گروه های مسلح مخالف نظام پرسیده اند!
اولین نشست هم اندیشی اصلاح طلبان کردستان دراسفند1383 در سالن اجتماعات مجتمع فرهنگیان سنندج با حضور حدود یکصد نفراز فعالان سیاسی کرد برگزار شد. جمعی سخن راندند. دکتر رمضانزاده نیز. محور آن نشست "تلاش برای حضور فعال مردم کردستان درانتخابات "بود. همراهی با اصلاح طلبان کشور ونیز طرح مطالبات مشروع وقانونی کردها مورد تاکید قرار گرفت. پس از نشست حملات تند وبی انصافانه علیه رمضانزاده وحاضران نشست از سوی جناح ضد اصلاحات شروع شد. واقعا مشخص نشد چه رفتار وگفتار خلاف قانونی درآن جمع مطرح شده است که مخالفان چنان بی رحمانه به آنان حمله کردند. نشست دوم در کرمانشاه برگزار شد. حتی تعدادی از منتقدان نشست هم سخنرانی کردند ونوشته های کیهان ورسالت را علیه اصلاح طلبان کرد تکرار کردند. شاه بیت مطالبات آن نشست از سوی رمضانزاده مطرح شد: " حفظ منزلت فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی کردهای هم وطن در چارچوب قانون اساسی". ترکیب کم نظیر شرکت کنندگان درنشست دوم ، که از فعالان سیاسی چهار استان کردنشین غرب تشکیل شده بود بیشتر مخالفان اصلاحات را عصبانی کرد. جالب اینکه دراین مورد گروه ها وفعالان اپوزسیون خارج نشین نیز با جناح راست داخل حکومت همراهی کرده وبی رحمانه به اصلاح طلبان کرد حمله کردند.آنان رمضانزاده ویارانش را دولتی و ضد کرد می نامیدند ، در داخل نیز جناح ضد اصلاحات تهمت ضدانقلابی وتجزیه طلبی نثار شان می کردند.
در اوایل سال 1384 شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد در تهران تشکیل و وظیفه برگزاری نشست های استانی را برعهده گرفت. در این جلسه به اتفاق آرا دکتر رمضانزاده به عنوان رئیس شورا برگزیده شد و از آن پس جایگاه ویژه ای درمیان فعالان اصلاح طلب کرد پیدا نمود. بعدها تا برگزاری انتخابات سه نشست دیگر دربوکان ، سنندج وتهران برگزار شد ونشست ایلام نیز به دلیل مخالفت امام جمعه آن شهر در کرمانشاه تشکیل شد. سرانجام این جمع به همراه اصلاح طلبان معروف به پیشرو در انتخابات ریاست جمهوری از دکتر مصطفی معین حمایت کرد. پس از انتخابات نیز همه چیز تمام شده تلقی شد. اما آنچه ماندگار شد تولد یک جریان جدید بود. جریانی که چند ویژگی منحصر به فرد داشت: اولا دولتی نبود، ثانیا فعالیت درچارچوب قانون اساسی را برگزیده بود. ثاثا با هرگونه خشونت ورفتار ساختارشکنان همراهی نمی کرد و رابعا پایبندی خودرا به ارزش های اساسی قابل قبول جامعه و نظام ( اسلام . انقلاب . هویت کردها و رفتار دموکراتیک و قانونمند) به نمایش گذاشته بود. لذا هیچ دلیلی برای تهاجم به آن وجود نداشت مگر از سوی کسانی که به چهار اصل فوق اعتقادی نداشتند. رفتار آن جریان باعث شد بسیاری از جوانان پرشوری که ممکن بود به سوی گروه های مسلح خارج نشین تمایل پیداکنند به سمت رفتارهای قانونی ، مسالمت آمیز واصلاح طلبانه کشیده شوند. این یک حرکت مبارکی بود که از سوی همه گروه های معتدل ومعقول سیاسی مورد حمایت قرار گرفت .
دکتر رمضانزاده درآن جریان وبعدها دلبستگی شدید خود به اسلام وایران وحقوق مشروع وقانونی کردها را به اثبات رسانید. نکته جالب توجه اینکه دراین دوازده سال حضور پررنگ درصحنه سیاست کشور و منطقه کردستان حتی یکبار با رسانه های خارجی گفتگو نکرده است. گرچه اگر هم سخن می گفت خلاف شرع وقانون نبود. این نکته باید مورد توجه کسانی قرار گیردکه این روزها رمضانزاده وهم فکرانش را به اتهام ارتباط با بیگانگان محاکمه می کنند. پس از پایان دولت اصلاحات رمضانزاده به تدریس دردانشگاه پرداخت وبا وجود فشارها و تهدیدهای مخالفان از میدان خارج نشد ومسیر اعتدال را نیز از دست نداد. در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری نیز به سان یک اصلاح طلب میهن دوست درکنار سایر همفکران وارد میدان شد و درحالی که برخی از دوستان از وی خواستند نامزد انتخابات شود با تمام توان و با سخنرانی دراستان ها نسبت به ترغیب مردم برای شرکت درانتخابات تلاش نمود. متاسفانه درجریان یک سناریوی از پیش طراحی شده یک روز پس از انتخابات به شیوه ای بسیار غیر انسانی دستگیر وراهی زندان شد. او اکنون بیش از دو ماه است درسلول انفرادی به سر می برد. رمضانزاده به جرم فعالیت علیه نظامی محاکمه می شود که تمام عمر سیاسی اش را در دفاع از ثبات و پایداری آن به سربرده است. برای همه کسانی که وی را می شناسند واز شفافیت رفتارهای سیاسی او باخبرند این سوال اساسی مطرح است که گناه رمضانزاده ودیگر اصلاح طلبان دربند چیست؟
عبدالله رمضانزاده و همفکران او در نشست های اصلاح طلبان کرد ، خواهان اجرای اصولی از قانون اساسی بودند که سالیانی است مطرود ومغفول مانده است. آیا مطالبه اجرایاصول 12 و15 و 19 و دیگر اصول قانون اساسی ضدیت با نظام است؟ شما را به خدا نیک بیندیشید درکدام سیستم سیاسی دنیا مطالبه اجرای قانون ضدیت با نظام تلقی می شود؟
در پایان این یادداشت به عنوان فردی که بیش از سی سال از عمر خودم را صرف دفاع از انقلاب اسلامی واندیشه های عدالتخواهانه معمار جمهوری اسلامی نموده است از مسئولان نظام درخواست دارم دریابند: سنت لایتغیر الهی عیان وآشکار است. همه دیر یا زود روزی در معرض ارزیابی خدای علیم وخبیر قرار می گیریم و در دیار باقی محاکمه خواهیم شد. در آن روز درقبال این همه بی عدالتی چه خواهیم کرد؟ بترسیم از عصبانی شدن مردم. بترسیم از عقاب الهی. چگونه به خود اجازه می دهیم رمضانزاده و کسانی را در بند کنیم که درطول سالیان عمرشان ، قلبشان لبریز از عشق به اسلام وایران و انقلاب وامام بوده است؟ آقایان محترم! هیچ می دانید با این رفتار های غیر قابل توجیه، چه آینده ای برای کشور ونظام پی رزی می کنید؟ فرزندان رمضانزاده ودیگران به ما خواهند گفت شما که تمام عمرتان در خدمت انقلاب ونظام بودید به خاطر طرح یک خواست قانونی ودرچارچوب قانون اینچنین دربند شده اید چگونه از ما انتظار دارید به آینده چنین نظامی امیدوارباشیم! آقایان ! اندکی تامل کنید. چرا کاری کرده ایم بسیاری از هم سن وسال های رمضانزاده که در سی سال گذشته هیچ گامی در دفاع از انقلاب اسلامی برنداشته و در دوران دفاع مقدس فقط نظاره گر ایثارگری امثال او بوده اند و حتی بعضا به مسخره فرزندان جبهه وجهاد می پرداختند امروز میدان دار عرصه حکمرانی شده اند و فرزندان انقلاب وجبهه به محاکمه کشیده یا در زندان شده اند. آیا این مصداق جمله معروف بنیانگذار جمهوری اسلامی نیست که فرمود : نگذارید انقلاب به دست نااهلان بیفتذ؟
آقایان! نگاهی به منتقدان حوادث اخیر بیندازید. جز این است که آن ها از تلاشگران عرصه انقلاب اسلامی و نظام بوده اند؟ حال چگونه یک نظام ، دونامزد سرشناس و شناخته شده _وبه تائید دستگاه اجرا و نظارت انتخابات 14 میلیون حامی _ آن ها را که به قول رهبران نظام حماسه آفرین بوده اند به وابستگی به بیگانگان متهم می کند؟ شما رمضانزاده ودیگر بزرگان اصلاح طلب را به انقلاب مخملی بیگانه ساز ، متهم می کنید در حالی که آنان خواهان اجرای قانون هستند و حتی یک نفر از آنان در تمام عممرشان یکبار هم آرزوی حذف این نظام را نداشته بلکه مدافع سرسخت آن بوده اند.کجای دنیا تلاش برای کسب کرسی ریاست جمهوری و در دست گرفتن قوه مجریه به معنای انقلاب است. امثال رمضانزاده را که دینداری شان اظهر من الشمس است به بی دینی متهم می کنید. قلم به مزدهای بی ریشه در کمال وقاحت فرزندان دربندملت را به سکولار و بی اعتقاد به رسالت دین درعرصه اجتماع متهم می کنند غافل از اینکه آنان در تمام عمرسیاسی شان برای حاکمیت عدالت و اخلاق ورفاه درسایه جمهوری اسلامی مبارزه کرده اند. آیا اگر کسانی یافت شوند که بگویند دستورات دینی را نمی شود بازور سرنیزه وزندان وداغ ودرفش برمردم تحمیل کرد این سخن ضدیت با دین است؟ خدا می داند این سخنان از قلم کسی خارج می شود که همچون رمضانزاده ونبوی وتاجزاده وعرب سرخی ومیردامادی ودیگران هنوز هم امید به اصلاح دارد و خواهان دوام و بقای جمهوری اسلامی است. اما بدانید رفتار ناصواب و به دور از عقلانیت آمران ومجریان حوادث اخیر که می کوشند نهادهای دولتی را درمقابل مردم قرار دهند نتیجه اش جز تضعیف نظام نخواهد بود. لذا درآستانه ماه مبارک رمضان دست تمنا به بارگاه خدای قادر متعال بلند می کنیم که مجریان سناریوی دشمن تراشی دولتمردان نظام را به مسیر درست که همانا مسیر مردم داری وتمکین دربرابر خواست ملت هوشیار ایران است هدایت فرماید و هرچه سریعتر فرزندان دربند ملت از جمله دکتر رمضانزاده را به میان خانواده شان برگردانند وکشور عزیز را از افتادن دریک ورطه نگران کننده برهانند
دو ماه است با خودم کلنجار می روم. آیا درمورد دکتر عبدالله رمضانزاده چیزی بنویسم یا نه؟ بنویسم ممکن است بارش گران تر شود.ننویسم فردا درحضور تاریخ چه توجیهی دارم؟ و مهمتر از همه با وجدان معترض خود چگونه کنار بیایم؟ اما سرانجام گریه های دوباره مادرم که عکسی از من ودکتر رمضانزاده را بردیوار اتاقش نصب نموده ، وادارم کرد دست به قلم برده وبنویسم. اما قبل از شروع به نوشتن، قرآن را باز کردم وبا نیت راهنمایی، دست تمنا به پیشگاه خدای منان دراز کردم. اواخر سوره طه و آیه ای که شک ندارم مخاطبش عبدالله در بند است. بنده رشید ودینداری که در این ایام جز صبر چاره ای ندارد "فاصبر علی ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من انای الیل فسبح واطراف النهار لعلک ترضی"طه- 130. بیش از دو ماه است او را زندانی کرده اند.
از همان روزهای اول در تلاش بودیم برای آزادی اش اگر کاری از دستمان بر می آید انجام دهیم. نامه سرگشاده ای نوشتیم- با امضای جمعی از فعالان سیاسی کردستان - برای رئیس قوه قضائیه. شنیده بودیم در زمان دستگیری حسابی کتکش زده اند. بعدها هم وقتی ماشین شخصی اش را به خانواده تحویل دادند هنوز خون سر وصورتش برصندلی ماشین مانده بود. می ترسیدیم بلایی سرش بیاید. هنوز هم می ترسیم.
عبدالله رمضانزاده در آستانه پنجاه سالگی است.. فرزند ودست پرورده انقلاب محسوب می شود. مجذوب امام خمینی است. آرمان هایی دارد. گمان می کند اگر اندیشه های امام تحقق یابد وطن گلستان می شود.. بعدها که قانون اساسی به عنوان عصاره تفکر امام خمینی تدوین شد ، عدالت ، محور آن شد. دهها اصل را به حقوق آدم ها! اختصاص دادند. گفته شد انسان جز خدا عبد هیچ کس نیست. کسی نمی تواند چیزی را بر مردم تحمیل کند. در دولت اسلامی هرچه ملت بخواهند آن می شود. جمله معروف رهبر انقلاب را به یاد داریم که گفت "میزان رای ملت است". خوب طبیعی است از آنجا که انسان معصوم وکامل وبری از خطا نیست، تصور می کردیم به مرور مسیر کمال طی خواهد شد واگر درسال های اول انقلاب به دلیل ماهیت انقلاب برخی بی عدالتی ها وجود داشته هرچه جلوتر برویم بهتر می شود ومدینه فاضله مورد نظر ما زمینه تحقق پیدا خواهد کرد.
رمضانزاده کرد شیعی است. درسال های اول انقلاب به ما یاد دادند که تلاش برای عدالت واخلاق وانسانیت وآزادگی ، شیعه وسنی نمی شناسد. راست هم گفته بودند. چه فرقی می کند وقتی ظلم وستم برسر ملت ببارد همان کسی که به پیشانی حجاریان تیرشلیک می کند ملامحمد ربیعی را نیز نشانه می رود. اما برای رمضانزاده و هم جنس ها و هم فکران او هرگز قابل تصور نبود که به نام دفاع از اسلام ونظام ، ستم بر ملت روا دیده شود. لذا رمضانزاده وهمفکرانش ، از سال 57 تاروز دستگیری تمام قد به دفاع از نظامی پرداخته اند که قرار بود به نام اسلام ، عادلانه حکومت کند.
در سال 1376سید محمد خاتمی درانتخابات دوم خرداد76 پیروز شده بود. استاندار راست گرا می بایست برود و جای خود را به کسی بدهد که از اردوگاه اصلاح طلبان باشد. یعنی کسی که مردم محور ومردم باور باشد. به جای اینکه ملت را رعیت بداند ، خود را نوکر وخدمتگذار ملت بشمارد. قرعه فال به نام عبدالله رمضانزاده زدند. جوانی سرزنده وخوش فکر. ابتدا خیلی جوان می نمود. به گمانم حدود 35 یا 36سالش بود. خیلی زود با مردم - به ویژه جوانان- کردستان اخت شد. از آنجا که از دوران ابتدایی از زادگاهش بیجار به تهران مهاجرت کرده بود، عده ای می کوشیدند در مورد مسائل استان اطلاعاتی را به او منتقل کنند غافل از اینکه رمضانزاده درمورد کردستان و دردها ومصائب مردمانش اطلاعات کافی داشت. مهمتر اینکه رساله دکترایش را به بررسی وضعیت قومیت های ایرانی - از جمله کردها- اختصاص داده بود و تقریبا مسائل منطقه را از ریشه می شناخت. فکر نو داشت. توسعه را به خوبی می شناخت. گرچه دارای دکترای علوم سیاسی بود، در وزارت کشور فعالیت کرده بود ورویکردی سیاسی به توسعه داشت اما به سرعت دریافت توسعه اقتصادی درمنطقه کردستان دراولویت جدی قرار دارد.
بعدها که در اداره کل صنایع استان مشغول به کارشدم تقریبا هر روز با درجلسات وبازدیدها وسفرهای زیادی در کنارش بودم، بیشتر به حساسیت او نسبت به توسعه کردستان پی بردم. او فرزند جبهه و جهاد و سالیانی با کمیته های انقلاب درتهران همکاری داشته بود ، در آن ایام حتی یک بار در وجود او تردید نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی وراه امام خمینی مشاهده نکردم. یک انقلابی صادق، متعهد وتمام قد و نیز یک لحظه احساس نکردم نسبت به دردهای مردم کردستان بی تفاوت باشد.
از آنجا که دربحران ها بهتر می توان توان وصداقت ومنویات افراد را شناخت برخورد او دربحرانی که در اسفندسال 77 در سنندج روی داد و تعدادی از جوانان سنندجی ویک سرباز نیروی انتظامی کشته شدند ، برایم قابل تامل بود. رمضانزاده درآن حادثه خیلی سختی کشید. با اینکه دیگران زمینه تجمع را فراهم کرده و خود از دور نظاره گربود ، تقریبا تمام کاسه وکوزه ها برسر رمضانزاده شکسته شد که به عنوان استاندار استان ، ریاست شورای تامین استان را برعهده داشت. در آن سه - چهار روز اکثر اوقات به همره تعدادی از دوستان نزدیک در کنارش بودیم. زجری که درآن روزها کشید طاقت فرسا بود. بلاشک اگر نبود درایت ، صبر وتیزهوشی ویه در آن بحران، ده ها نفر کشته می شدند. بسیار تحت فشار بود. از یکسو مخالفان داخلی وخارجی نظام و از سوی دیگر تندروهای درون حکومت. از دوطرف بروی فشار می آوردند و اورا مقصر می دانستند. شاید اگر تمام زوایای آن حادثه در آینده روشن شود ، نقش سازنده وهشیارانه عبدالله عیان شود. حادثه اسفند77سنندج یکی از امتحان های سختی بود که به صداقت وتعهد رمضانزاده نمره قبولی داد. گرچه هنوز هم گروه های بی انصاف اپوزسیون به خاطر آن وی را مورد سرزنش قرار می دهند اما او در آن حادثه دغدغه مردم ونظام را توامان داشت وبا توجه به حجم توطئه با کمترین صدمات آن را به پایان برد. فقط درایت او بود که توانست دهها قبضه تیربار مستقر درخیابان های شهر را بلا اثر سازد!
روزگار می گذشت وعلی رغم جو سازی های عناصر جریان راست و حملاتی که از سوی آن ها علیه عبدالله انجام می گرفت. وی در اکثر عرصه ها توانسته بود رضایت نسبی مردم را بدست آورد. فضای امنیتی حاکم برمنطقه تاحدی کاهش یافته بود. بگیر وببندهای بی رویه منتقدان نظام کم رنگ شده ودر حوزه اجتماعی یک فضای امید وشادابی درجامعه بوجود آمده بود. بسیاری از طرح های اقتصادی که درسال های بعد توسط دولتمردان کلید خورد مربوط به زمان مسئولیت وی دراستان بود. مقاومت مردانه او دربرابر ابطال انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهرستان های سقز وبانه فراموش ناشدنی است.
چهار سال اول خاتمی به پایان رسید. در دور رمضانزاده ، که اینک درعرصه اجرا آبدیده تر شده بود و خاتمی دریافته بود توان وظرفیت بالایی دارد ، برای تصدی سخنگویی دولت اصلاحات راهی تهران شد. کار سختی بود. اینگونه کارها که ارتباط بسیار نزدیکی با رسانه ها دارد وکوچکترین خطا درموضع گیری ها ممکن بود یک بحران ایجاد کند ، برای صاحبانش سخت وخطرناک است. اما عبدالله با سربلندی از این آزمون نیز سربرآورد. مخالفان اصلاحات که نرمش دربرابر مردم را بر نمی تافتند - البته - از روش ومشی خاتمی و به تبع آن یاران او و فردی نظیر رمضانزاده راضی نبودند . به همین دلیل از همان سال اول جوسازی وفشار علیه او در مسند سخنگویی دولت شروع شد. بارها علیه او نوشتند.تهدید کردند.به دادگاه کشاندند وداستان های دیگر. اما هیچکدام باعث نشد ه از راه درستی که برگزیده بود اندکی کوتاه بیاید. او اینک یک کرد سربلند ملی اندیش خوش فکر وسرشناس شده بود که در کنار تلاش برای سربلندی ایران، یکی از دغدغه هایش رفع ستم وتبعیض از هم وطنان کرد زبانش بود.
برای اجرای اصل 15 قانون اساسی وآزادشدن آموزش زبان کردی تلاش زیاد کرد تا اینکه سرانجام رشته کارشناسی زبان وادبیات کردی در دانشگاه تصویب شد. در دوران اصلاحات دانشجو جذب شد اما کوته بینان مردم ناباور از اجرای آن ممانعت کردند. نشو ونمای نهادهای مدنی و تشکل های مردمی غیردولتی، فعالیت های فرهنگی، نشر کتب ونشریات محلی و رونق گرفتن فضای اندیشه ونشر از دستاوردهای حضور اوه دراستان و حمایتش از منطقه درمسند دبیری هیئت دولت بود. هرگز تلاش وی درسال 78 برای تصویب 11 میلیون دلار ارز 300تومانی برای حمایت از صنعتگران استان درسال 78 فراموش نمی شود.
دولت خاتمی به آخر عمر خود نزدیکتر می شد. جنب وجوش انتخاباتی سراسرکشور را فراگرفت.جریان مخالف اصلاحات با تمام توان حکومتی به میدان آمده بود. اصلاح طلبان نیز در چهار جبهه به استقبال انتخابات رفتند. با چهار نامزد. فعالان سیاسی مناطق کردنشین نیز همچون سایر مناطق به تکاپو افتادند. شاید برای اولین بار زمینه شکل گیری یک حرکت غیردولتی -غیراپوزسیون درمنطقه فراهم شده بود. جمعی از همفکران اصلاح طلب دورهم گردآمده و "جریان اصلاح طلبان کرد" درقالب نشست های هم اندیشی اصلاح طلبان کرد را راه اندازی کردند. محور اصلی این جریان - بی شک- دکتر عبدالله رمضانزاده بود. این مطلب را از این باب به تفصیل می نویسم که شنیده شده یکی از فشارهای زندان برعبدالله از سوی زندانبانان وبازجویان به واسطه همین جریان بوده و شرم آورتر اینکه از او درباره ارتباطش با گروه های مسلح مخالف نظام پرسیده اند!
اولین نشست هم اندیشی اصلاح طلبان کردستان دراسفند1383 در سالن اجتماعات مجتمع فرهنگیان سنندج با حضور حدود یکصد نفراز فعالان سیاسی کرد برگزار شد. جمعی سخن راندند. دکتر رمضانزاده نیز. محور آن نشست "تلاش برای حضور فعال مردم کردستان درانتخابات "بود. همراهی با اصلاح طلبان کشور ونیز طرح مطالبات مشروع وقانونی کردها مورد تاکید قرار گرفت. پس از نشست حملات تند وبی انصافانه علیه رمضانزاده وحاضران نشست از سوی جناح ضد اصلاحات شروع شد. واقعا مشخص نشد چه رفتار وگفتار خلاف قانونی درآن جمع مطرح شده است که مخالفان چنان بی رحمانه به آنان حمله کردند. نشست دوم در کرمانشاه برگزار شد. حتی تعدادی از منتقدان نشست هم سخنرانی کردند ونوشته های کیهان ورسالت را علیه اصلاح طلبان کرد تکرار کردند. شاه بیت مطالبات آن نشست از سوی رمضانزاده مطرح شد: " حفظ منزلت فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی کردهای هم وطن در چارچوب قانون اساسی". ترکیب کم نظیر شرکت کنندگان درنشست دوم ، که از فعالان سیاسی چهار استان کردنشین غرب تشکیل شده بود بیشتر مخالفان اصلاحات را عصبانی کرد. جالب اینکه دراین مورد گروه ها وفعالان اپوزسیون خارج نشین نیز با جناح راست داخل حکومت همراهی کرده وبی رحمانه به اصلاح طلبان کرد حمله کردند.آنان رمضانزاده ویارانش را دولتی و ضد کرد می نامیدند ، در داخل نیز جناح ضد اصلاحات تهمت ضدانقلابی وتجزیه طلبی نثار شان می کردند.
در اوایل سال 1384 شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد در تهران تشکیل و وظیفه برگزاری نشست های استانی را برعهده گرفت. در این جلسه به اتفاق آرا دکتر رمضانزاده به عنوان رئیس شورا برگزیده شد و از آن پس جایگاه ویژه ای درمیان فعالان اصلاح طلب کرد پیدا نمود. بعدها تا برگزاری انتخابات سه نشست دیگر دربوکان ، سنندج وتهران برگزار شد ونشست ایلام نیز به دلیل مخالفت امام جمعه آن شهر در کرمانشاه تشکیل شد. سرانجام این جمع به همراه اصلاح طلبان معروف به پیشرو در انتخابات ریاست جمهوری از دکتر مصطفی معین حمایت کرد. پس از انتخابات نیز همه چیز تمام شده تلقی شد. اما آنچه ماندگار شد تولد یک جریان جدید بود. جریانی که چند ویژگی منحصر به فرد داشت: اولا دولتی نبود، ثانیا فعالیت درچارچوب قانون اساسی را برگزیده بود. ثاثا با هرگونه خشونت ورفتار ساختارشکنان همراهی نمی کرد و رابعا پایبندی خودرا به ارزش های اساسی قابل قبول جامعه و نظام ( اسلام . انقلاب . هویت کردها و رفتار دموکراتیک و قانونمند) به نمایش گذاشته بود. لذا هیچ دلیلی برای تهاجم به آن وجود نداشت مگر از سوی کسانی که به چهار اصل فوق اعتقادی نداشتند. رفتار آن جریان باعث شد بسیاری از جوانان پرشوری که ممکن بود به سوی گروه های مسلح خارج نشین تمایل پیداکنند به سمت رفتارهای قانونی ، مسالمت آمیز واصلاح طلبانه کشیده شوند. این یک حرکت مبارکی بود که از سوی همه گروه های معتدل ومعقول سیاسی مورد حمایت قرار گرفت .
دکتر رمضانزاده درآن جریان وبعدها دلبستگی شدید خود به اسلام وایران وحقوق مشروع وقانونی کردها را به اثبات رسانید. نکته جالب توجه اینکه دراین دوازده سال حضور پررنگ درصحنه سیاست کشور و منطقه کردستان حتی یکبار با رسانه های خارجی گفتگو نکرده است. گرچه اگر هم سخن می گفت خلاف شرع وقانون نبود. این نکته باید مورد توجه کسانی قرار گیردکه این روزها رمضانزاده وهم فکرانش را به اتهام ارتباط با بیگانگان محاکمه می کنند. پس از پایان دولت اصلاحات رمضانزاده به تدریس دردانشگاه پرداخت وبا وجود فشارها و تهدیدهای مخالفان از میدان خارج نشد ومسیر اعتدال را نیز از دست نداد. در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری نیز به سان یک اصلاح طلب میهن دوست درکنار سایر همفکران وارد میدان شد و درحالی که برخی از دوستان از وی خواستند نامزد انتخابات شود با تمام توان و با سخنرانی دراستان ها نسبت به ترغیب مردم برای شرکت درانتخابات تلاش نمود. متاسفانه درجریان یک سناریوی از پیش طراحی شده یک روز پس از انتخابات به شیوه ای بسیار غیر انسانی دستگیر وراهی زندان شد. او اکنون بیش از دو ماه است درسلول انفرادی به سر می برد. رمضانزاده به جرم فعالیت علیه نظامی محاکمه می شود که تمام عمر سیاسی اش را در دفاع از ثبات و پایداری آن به سربرده است. برای همه کسانی که وی را می شناسند واز شفافیت رفتارهای سیاسی او باخبرند این سوال اساسی مطرح است که گناه رمضانزاده ودیگر اصلاح طلبان دربند چیست؟
عبدالله رمضانزاده و همفکران او در نشست های اصلاح طلبان کرد ، خواهان اجرای اصولی از قانون اساسی بودند که سالیانی است مطرود ومغفول مانده است. آیا مطالبه اجرایاصول 12 و15 و 19 و دیگر اصول قانون اساسی ضدیت با نظام است؟ شما را به خدا نیک بیندیشید درکدام سیستم سیاسی دنیا مطالبه اجرای قانون ضدیت با نظام تلقی می شود؟
در پایان این یادداشت به عنوان فردی که بیش از سی سال از عمر خودم را صرف دفاع از انقلاب اسلامی واندیشه های عدالتخواهانه معمار جمهوری اسلامی نموده است از مسئولان نظام درخواست دارم دریابند: سنت لایتغیر الهی عیان وآشکار است. همه دیر یا زود روزی در معرض ارزیابی خدای علیم وخبیر قرار می گیریم و در دیار باقی محاکمه خواهیم شد. در آن روز درقبال این همه بی عدالتی چه خواهیم کرد؟ بترسیم از عصبانی شدن مردم. بترسیم از عقاب الهی. چگونه به خود اجازه می دهیم رمضانزاده و کسانی را در بند کنیم که درطول سالیان عمرشان ، قلبشان لبریز از عشق به اسلام وایران و انقلاب وامام بوده است؟ آقایان محترم! هیچ می دانید با این رفتار های غیر قابل توجیه، چه آینده ای برای کشور ونظام پی رزی می کنید؟ فرزندان رمضانزاده ودیگران به ما خواهند گفت شما که تمام عمرتان در خدمت انقلاب ونظام بودید به خاطر طرح یک خواست قانونی ودرچارچوب قانون اینچنین دربند شده اید چگونه از ما انتظار دارید به آینده چنین نظامی امیدوارباشیم! آقایان ! اندکی تامل کنید. چرا کاری کرده ایم بسیاری از هم سن وسال های رمضانزاده که در سی سال گذشته هیچ گامی در دفاع از انقلاب اسلامی برنداشته و در دوران دفاع مقدس فقط نظاره گر ایثارگری امثال او بوده اند و حتی بعضا به مسخره فرزندان جبهه وجهاد می پرداختند امروز میدان دار عرصه حکمرانی شده اند و فرزندان انقلاب وجبهه به محاکمه کشیده یا در زندان شده اند. آیا این مصداق جمله معروف بنیانگذار جمهوری اسلامی نیست که فرمود : نگذارید انقلاب به دست نااهلان بیفتذ؟
آقایان! نگاهی به منتقدان حوادث اخیر بیندازید. جز این است که آن ها از تلاشگران عرصه انقلاب اسلامی و نظام بوده اند؟ حال چگونه یک نظام ، دونامزد سرشناس و شناخته شده _وبه تائید دستگاه اجرا و نظارت انتخابات 14 میلیون حامی _ آن ها را که به قول رهبران نظام حماسه آفرین بوده اند به وابستگی به بیگانگان متهم می کند؟ شما رمضانزاده ودیگر بزرگان اصلاح طلب را به انقلاب مخملی بیگانه ساز ، متهم می کنید در حالی که آنان خواهان اجرای قانون هستند و حتی یک نفر از آنان در تمام عممرشان یکبار هم آرزوی حذف این نظام را نداشته بلکه مدافع سرسخت آن بوده اند.کجای دنیا تلاش برای کسب کرسی ریاست جمهوری و در دست گرفتن قوه مجریه به معنای انقلاب است. امثال رمضانزاده را که دینداری شان اظهر من الشمس است به بی دینی متهم می کنید. قلم به مزدهای بی ریشه در کمال وقاحت فرزندان دربندملت را به سکولار و بی اعتقاد به رسالت دین درعرصه اجتماع متهم می کنند غافل از اینکه آنان در تمام عمرسیاسی شان برای حاکمیت عدالت و اخلاق ورفاه درسایه جمهوری اسلامی مبارزه کرده اند. آیا اگر کسانی یافت شوند که بگویند دستورات دینی را نمی شود بازور سرنیزه وزندان وداغ ودرفش برمردم تحمیل کرد این سخن ضدیت با دین است؟ خدا می داند این سخنان از قلم کسی خارج می شود که همچون رمضانزاده ونبوی وتاجزاده وعرب سرخی ومیردامادی ودیگران هنوز هم امید به اصلاح دارد و خواهان دوام و بقای جمهوری اسلامی است. اما بدانید رفتار ناصواب و به دور از عقلانیت آمران ومجریان حوادث اخیر که می کوشند نهادهای دولتی را درمقابل مردم قرار دهند نتیجه اش جز تضعیف نظام نخواهد بود. لذا درآستانه ماه مبارک رمضان دست تمنا به بارگاه خدای قادر متعال بلند می کنیم که مجریان سناریوی دشمن تراشی دولتمردان نظام را به مسیر درست که همانا مسیر مردم داری وتمکین دربرابر خواست ملت هوشیار ایران است هدایت فرماید و هرچه سریعتر فرزندان دربند ملت از جمله دکتر رمضانزاده را به میان خانواده شان برگردانند وکشور عزیز را از افتادن دریک ورطه نگران کننده برهانند
ولایت پذیری در عصر غیبت معصوم!
سید علیرضا حسینی بهشتی
این یادداشت را آقای بهشتی روز دوشنبه در سایت کلمه منتشر کرد و در پایان آن وعده داد که: ادامه دارد. اما اکنون ایشان در زندان است و مشخص نیست که چه زمانی ادامهی این یادداشت را خواهیم خواند.
چندی پیش در خبرها آمده بود که یکی از اساتید محترم حوزه، اطاعت از رئیس جمهور را بواسطه، اطاعت از خدا دانسته و دامنة قداست اطاعت از امام معصوم را به رئیس جمهور توسعه داده اند. این ادعای مهمی است که استواری آن را طی چند نوشتار پیاپی به آزمون خواهیم گذاشت. اما پیش از ورود به بحث، باید بگویم که این سخنان یادآور خاطره ای است که از سال 1360 برایم مانده و برای آغاز سخن، خلاصة آن را باز می گویم:
مهرماه آن سال در حالی شروع شد که پدر را در حادثه ای بزرگ که باعث رسوایی خط مردم فریبان و فرقة دوچهرگان شده بود، از دست داده بودم. در یکی از مدارس محله های میانی شهر، سال چهارم دبیرستان را می گذراندم. از آنجا که تعداد دانش آموزان زیاد بود، ناظم مدرسه از دو نفر از کسانی که سال پیش فارغ التحصیل شده بودند بعنوان کمک ناظم استفاده می کرد. از قضا یکی از آنها دارای قامتی کوتاه بود و کلاس چهارمی ها که غالبا درشت قامت بودند، فریادهای عتاب آلود او را جدی نمی گرفتند؛ برعکس آن دیگری که با وجود قامتی برافراشته، مدبرانه نرم سخن می گفت و احترام همگان را برانگیخته بود. از همین رو، در یکی از مراسم صبحگاه، پس از قرائت آیاتی از کلام الهی، معاون دبیرستان که یک سالی بود که به مدرسة ما آمده و شیوه های غلط تربیتی در پیش گرفته و بخاطر دیدگاه های افراطیش در دینداری شناخته شده بود، پشت میکروفون قرار گرفت و طی بحثی مبسوط، انتقال ولایت از خداوند به پیامبر (ص)، از او به امام معصوم (ع)، از امام معصوم (ع) به امام خمینی (که در آن روزگار پس از بنیانگذاری نظامی که جمهوریت و اسلامیت را درآمیخته بود، رهبری را برعهده داشت)، از امام خمینی به رئیس جمهور، از او به نخست وزیر، از او به وزیر آموزش و پرورش، از او به مدیرکل آموزش و پرورش تهران، از او به رئیس منطقة 12، از او به رئیس دبیرستان، از او به ناظم و از ناظم به کمک ناظم را تشریح کرد و در آخر نتیجه گرفت که اطاعت از کمک ناظم اطاعت از خداست! من که از این بحث سست پایه که با آموزه های پدر سخت در تضاد بود در شگفت بودم از میان صف و با صدایی بلند گفتم «آقا! این آقا مرتضای فراش از این قضیه سرش بی کلاه ماند» و پس از انفجارخندة دانش آموزان بود که همه سریعا به کلاس ها فرستاده شدیم. در همین اثنا مدیر دبیرستان که مرا می شناخت کنارم کشید و از واکنشم گلایه کرد. به او که همواره احترامش را داشته و همچنان نیز گرامیش می دارم گفتم که آخر این دیگر چه تفسیری از ولایت است که سلسله وار منتقل می شود و مردم را در موضع اطاعت محض درآمیخته با تقدس دینی قرار می دهد؟ انتقادم را رد نکرد اما از من خواست که مراعات وضعیت مدرسه را بکنم.
آن روزها گمان نمی بردیم که اندیشة آن گروه با تمامیت خواهی که در بطن خود داشت و با برداشت های سطحی نگر از دین و دینداری، محور سیاستگذاری های خرد و کلان حوزة اجرایی کشور قرار گیرد و کمر همت به برکناری گفتمان انقلاب اسلامی ببندد.
واقعیت این است که این نگاه به ولایت، ریشه ای به نسبت عمیق در تاریخ این مرز و بوم دارد و ضروری است نسبت به آن آگاه بود و دیگران را نیز آگاهی داد. این همان هدفی است که در طی بخش های بعد، مورد توجه این قلم خواهد بود.
اما پیش از پرداختن به ریشه های فکری این دیدگاه، یک پرسش مهم بر سر مدعای این استاد محترم حوزه قرار دارد که باید در انتظار پاسخ آن نشست و آن اینکه چرا چنین تقدسی تنها در مورد رئیس جمهور مطلوب و محبوب ایشان مصدق پیدا می کند و رؤسای جمهور پیشین از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی را در بر نمی گیرد؟ آیا ایشان در دوره های ریاست جمهوری قبل نیز با این استدلال از معترضان و منتقدان سرسختی که با تمامی امکاناتی که از بیت المال در اختیارشان گذاشته شده بود خواستند که به انتقال ولایت رهبری به شخص دوم مملکت و ریاست قوة مجریه توجه کرده و دست از تلاش برای ایجاد تحول و دگرگونی در ساختارهای حکومتی و نیروهای نظامی و شبه نظامی برای براندازی وی بردارند؟ به نظر می رسد که نه تنها ارایة تفسیری که از ولایت پذیری نموده اند بلکه، چنانکه در بخش آتی این نوشتار خواهد آمد، فرازهایی که در تأیید گفتارشان از نهج البلاغه نقل کرده اند نیز چیزی جز برخوردی گزینشی و ابزاری برای ثبیت سلیقة سیاسی شخصی ایشان نیست. این همان ایراد مهمی است که از سوی بسیاری از منتقدان بعنوان آفت ایدئولوژیک سازی سیاست (و نه ایدئولوژیک بودن آن) مطرح شده است و باید در جای خود مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار گیرد و اشاره به تلبیس عقیدتی (و نه توجیه عقلانی) سیاست مطلوب دارد؛ آفتی که تهدیدی بالقوه برای همة جوامع مسلکی بشمار می رود.
این یادداشت را آقای بهشتی روز دوشنبه در سایت کلمه منتشر کرد و در پایان آن وعده داد که: ادامه دارد. اما اکنون ایشان در زندان است و مشخص نیست که چه زمانی ادامهی این یادداشت را خواهیم خواند.
چندی پیش در خبرها آمده بود که یکی از اساتید محترم حوزه، اطاعت از رئیس جمهور را بواسطه، اطاعت از خدا دانسته و دامنة قداست اطاعت از امام معصوم را به رئیس جمهور توسعه داده اند. این ادعای مهمی است که استواری آن را طی چند نوشتار پیاپی به آزمون خواهیم گذاشت. اما پیش از ورود به بحث، باید بگویم که این سخنان یادآور خاطره ای است که از سال 1360 برایم مانده و برای آغاز سخن، خلاصة آن را باز می گویم:
مهرماه آن سال در حالی شروع شد که پدر را در حادثه ای بزرگ که باعث رسوایی خط مردم فریبان و فرقة دوچهرگان شده بود، از دست داده بودم. در یکی از مدارس محله های میانی شهر، سال چهارم دبیرستان را می گذراندم. از آنجا که تعداد دانش آموزان زیاد بود، ناظم مدرسه از دو نفر از کسانی که سال پیش فارغ التحصیل شده بودند بعنوان کمک ناظم استفاده می کرد. از قضا یکی از آنها دارای قامتی کوتاه بود و کلاس چهارمی ها که غالبا درشت قامت بودند، فریادهای عتاب آلود او را جدی نمی گرفتند؛ برعکس آن دیگری که با وجود قامتی برافراشته، مدبرانه نرم سخن می گفت و احترام همگان را برانگیخته بود. از همین رو، در یکی از مراسم صبحگاه، پس از قرائت آیاتی از کلام الهی، معاون دبیرستان که یک سالی بود که به مدرسة ما آمده و شیوه های غلط تربیتی در پیش گرفته و بخاطر دیدگاه های افراطیش در دینداری شناخته شده بود، پشت میکروفون قرار گرفت و طی بحثی مبسوط، انتقال ولایت از خداوند به پیامبر (ص)، از او به امام معصوم (ع)، از امام معصوم (ع) به امام خمینی (که در آن روزگار پس از بنیانگذاری نظامی که جمهوریت و اسلامیت را درآمیخته بود، رهبری را برعهده داشت)، از امام خمینی به رئیس جمهور، از او به نخست وزیر، از او به وزیر آموزش و پرورش، از او به مدیرکل آموزش و پرورش تهران، از او به رئیس منطقة 12، از او به رئیس دبیرستان، از او به ناظم و از ناظم به کمک ناظم را تشریح کرد و در آخر نتیجه گرفت که اطاعت از کمک ناظم اطاعت از خداست! من که از این بحث سست پایه که با آموزه های پدر سخت در تضاد بود در شگفت بودم از میان صف و با صدایی بلند گفتم «آقا! این آقا مرتضای فراش از این قضیه سرش بی کلاه ماند» و پس از انفجارخندة دانش آموزان بود که همه سریعا به کلاس ها فرستاده شدیم. در همین اثنا مدیر دبیرستان که مرا می شناخت کنارم کشید و از واکنشم گلایه کرد. به او که همواره احترامش را داشته و همچنان نیز گرامیش می دارم گفتم که آخر این دیگر چه تفسیری از ولایت است که سلسله وار منتقل می شود و مردم را در موضع اطاعت محض درآمیخته با تقدس دینی قرار می دهد؟ انتقادم را رد نکرد اما از من خواست که مراعات وضعیت مدرسه را بکنم.
آن روزها گمان نمی بردیم که اندیشة آن گروه با تمامیت خواهی که در بطن خود داشت و با برداشت های سطحی نگر از دین و دینداری، محور سیاستگذاری های خرد و کلان حوزة اجرایی کشور قرار گیرد و کمر همت به برکناری گفتمان انقلاب اسلامی ببندد.
واقعیت این است که این نگاه به ولایت، ریشه ای به نسبت عمیق در تاریخ این مرز و بوم دارد و ضروری است نسبت به آن آگاه بود و دیگران را نیز آگاهی داد. این همان هدفی است که در طی بخش های بعد، مورد توجه این قلم خواهد بود.
اما پیش از پرداختن به ریشه های فکری این دیدگاه، یک پرسش مهم بر سر مدعای این استاد محترم حوزه قرار دارد که باید در انتظار پاسخ آن نشست و آن اینکه چرا چنین تقدسی تنها در مورد رئیس جمهور مطلوب و محبوب ایشان مصدق پیدا می کند و رؤسای جمهور پیشین از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی را در بر نمی گیرد؟ آیا ایشان در دوره های ریاست جمهوری قبل نیز با این استدلال از معترضان و منتقدان سرسختی که با تمامی امکاناتی که از بیت المال در اختیارشان گذاشته شده بود خواستند که به انتقال ولایت رهبری به شخص دوم مملکت و ریاست قوة مجریه توجه کرده و دست از تلاش برای ایجاد تحول و دگرگونی در ساختارهای حکومتی و نیروهای نظامی و شبه نظامی برای براندازی وی بردارند؟ به نظر می رسد که نه تنها ارایة تفسیری که از ولایت پذیری نموده اند بلکه، چنانکه در بخش آتی این نوشتار خواهد آمد، فرازهایی که در تأیید گفتارشان از نهج البلاغه نقل کرده اند نیز چیزی جز برخوردی گزینشی و ابزاری برای ثبیت سلیقة سیاسی شخصی ایشان نیست. این همان ایراد مهمی است که از سوی بسیاری از منتقدان بعنوان آفت ایدئولوژیک سازی سیاست (و نه ایدئولوژیک بودن آن) مطرح شده است و باید در جای خود مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار گیرد و اشاره به تلبیس عقیدتی (و نه توجیه عقلانی) سیاست مطلوب دارد؛ آفتی که تهدیدی بالقوه برای همة جوامع مسلکی بشمار می رود.
راه سبز اميد، قفنوس روح تاريخی ايران
علیاکبر سروش
"اكنون علائم بالینی نابردباریها فزونی یافت و عدهای به دنبال آنند كه در عرصهی سیاستورزی جامعهی ایرانی تراژدیهای مغموم را به نمایش گذارند! برای حكومت یك كشور فخری و فضیلتی نیست كه دانایان را رام بخواهد و در این برههی خطیر جنبش اجتماعی عظیمی چون ققنوس جوان سر برآور..."
ققنوس پرندهای افسانهای است كه هزار سال عمر میكند، هیزم خویش جمع میكند و شعله بر میافروزد. خود را در آن میافكند و از خاكستر آن ققنوس پیر، ققنوس جوان دیگری میروید. حكایت امروز ما ایرانیان به افسانهی ققنوس میماند!
روزگاری ایرانیان خویشتن تاریخی خود را به كناری نهاده بودند و به آئینی نو ورود كه حامل ایمان، عدالت و عشق بود روی نشان دادند. با شكوهترین و بیمانندترین دل سپردگی و وفاداری را به آیین محمد (ص) بروز دادند. اما دیری نپایید كه حاملان این آیین بر چهرهی عدالت چنگ زدند و ایمان پاك مخلصانه را در مذبح مدعای متظاهرانه ذبح كردند و عشق را نفرت ترجمه كردند. اما در آن روزگار، ایرانیان آن آیین پاك را وداع نگفتند، بلكه خود ققنوس جوانی شدند و سر بر آستان مهر علوی ساییدند و ترجمانی دوباره از ایمان، عدالت و عشق خلق نمودند.
در روزگار و سرزمین ما، سه دههی پیش واقعهای عظیم رخ نمود كه نسلی میخواست سقف بشكافد و طرحی نو در افكند و به همگان بنمایاند كه از دلِ باور داشتهای دینی میتوان حاكمیتی مبتنی بر ایمان، عدالت و عشق ساخت. خواست بگوید كه در زیست مسلمانی، پیامبر بزرگ این دین به گواهی تاریخ پیامآور مهر و رحمت بود و آیینی رحمانی بر تارك تاریخ نشاند.
خواست بگوید كه در این زیست، امام علی به استاندار خود اشعث بن قیس مینویسد كه مبادا قدرت را طعمهای بپندارد كه هرگونه میل نمود بدان عمل كند. همان حضرت كه در نامهی بلند خویش به مالك، به غایت حیرت انگیز در نفی خودكامگی و گردن فرازی و تأكید بر فروتنی و افتادگی سخن گفت.
خواست بگوید كه در زیست مسلمانی و با تكیه برگزارههای دینی، حرمت مسلمان برترین حرمتها دانسته شد ( فَضَّلَ حُرْمَهَ الْمُسْلِمِ عَلَی الْحُرَمِ كُلِّها).
نسلی كه در آن رخداد عظیم میكوشید تا با صدایی بلند به جهانیان اعلان كند به دنبال همانندسازی با حكومت مردیست كه ابوالاسود دُؤَلی را چون صدای وی از صدای طرف دعوی بلندتر بود از قضاوت عزل نمود!
اما باز هم دیری نپایید كه ایمان، عدالت و عشق در فرایندی از غفلتها و تهی شدنها مسخ شدند و اكنون، چنان طوفانی از خشم و نفرت به راه افتاد كه گوئی به مصاف با صلیبیون میروند و توشهای از ثواب جمع میكنند! به كوفتن و سوختن اندیشههای مغایر، نگاهی تقدیس شده یافتند. به آسانی، به خود اجازهی تسدید و تخریب حقوق مدنی و فردی شهروندان را میدهند و میخواهند به همگان و خصوصاً نخبگان و اندیشمندان بفهمانند كه زبانهایشان را میبرند و لبهایشان را میدوزند.
آنانی كه بر طبل تندروی و ناشكیبائی میكوبند و با خصومت ورزی غیرعقلانی میكوشند حاملان اندیشههای اصلاحگری را به ترس و سكوت و عقبنشینی وادارند، گیریم چنین توفیق یابند، وجدانهای بیدار جامعه و افكار عمومی آزاد را چگونه میخواهند مجاب سازند! اگر هم بتوانند خرمن هستی دیگران را در شعلههای آتش خود بسوزانند، برای خود چه سرمایهای خواهند اندوخت؟
اكنون علائم بالینی نابردباریها فزونی یافت و عدهای به دنبال آنند كه در عرصهی سیاستورزی جامعهی ایرانی تراژدیهای مغموم را به نمایش گذارند! برای حكومت یك كشور فخری و فضیلتی نیست كه دانایان را رام بخواهد و در این برههی خطیر كه جنبش اجتماعی عظیمی چون ققنوس جوان سر برآورد، به گفتهی زنده یاد سهراب سپهری؛ مردی كه از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت كرد/ و حرفی از جنس زمان زد/ او كه از اهالی امروز است / و با تمام افقهای باز نسبت دارد/ لحن آب و زمین را چه خوب میفهمد. میر حسین، در این تولد ققنوس وار ایرانیان، سهمی بیشتر از همه دارد. "راه سبز امید" را نشان داد.
باز هم ایمان، عدالت و عشق معنایی دوباره یافتند و درجان این نسل نشستند. شبكهی اجتماعی هوشمندانهای تدارك دید كه هم پویاست و هم پایاست و درست گفت كه ظرفیتهای این شبكهی وسیع از طریق توافق بر روی یك آرمان بزرگ به فعلیت برسد. همگان هوشیار باشیم كه نه بر آن بیفزائیم و نه از آن بكاهیم. و هم او، دوست داشتن را در آیین رحمانی، دوباره به یادآورد، كه " باید خانههایمان را رو در روی یكدیگر بسازیم."
"اكنون علائم بالینی نابردباریها فزونی یافت و عدهای به دنبال آنند كه در عرصهی سیاستورزی جامعهی ایرانی تراژدیهای مغموم را به نمایش گذارند! برای حكومت یك كشور فخری و فضیلتی نیست كه دانایان را رام بخواهد و در این برههی خطیر جنبش اجتماعی عظیمی چون ققنوس جوان سر برآور..."
ققنوس پرندهای افسانهای است كه هزار سال عمر میكند، هیزم خویش جمع میكند و شعله بر میافروزد. خود را در آن میافكند و از خاكستر آن ققنوس پیر، ققنوس جوان دیگری میروید. حكایت امروز ما ایرانیان به افسانهی ققنوس میماند!
روزگاری ایرانیان خویشتن تاریخی خود را به كناری نهاده بودند و به آئینی نو ورود كه حامل ایمان، عدالت و عشق بود روی نشان دادند. با شكوهترین و بیمانندترین دل سپردگی و وفاداری را به آیین محمد (ص) بروز دادند. اما دیری نپایید كه حاملان این آیین بر چهرهی عدالت چنگ زدند و ایمان پاك مخلصانه را در مذبح مدعای متظاهرانه ذبح كردند و عشق را نفرت ترجمه كردند. اما در آن روزگار، ایرانیان آن آیین پاك را وداع نگفتند، بلكه خود ققنوس جوانی شدند و سر بر آستان مهر علوی ساییدند و ترجمانی دوباره از ایمان، عدالت و عشق خلق نمودند.
در روزگار و سرزمین ما، سه دههی پیش واقعهای عظیم رخ نمود كه نسلی میخواست سقف بشكافد و طرحی نو در افكند و به همگان بنمایاند كه از دلِ باور داشتهای دینی میتوان حاكمیتی مبتنی بر ایمان، عدالت و عشق ساخت. خواست بگوید كه در زیست مسلمانی، پیامبر بزرگ این دین به گواهی تاریخ پیامآور مهر و رحمت بود و آیینی رحمانی بر تارك تاریخ نشاند.
خواست بگوید كه در این زیست، امام علی به استاندار خود اشعث بن قیس مینویسد كه مبادا قدرت را طعمهای بپندارد كه هرگونه میل نمود بدان عمل كند. همان حضرت كه در نامهی بلند خویش به مالك، به غایت حیرت انگیز در نفی خودكامگی و گردن فرازی و تأكید بر فروتنی و افتادگی سخن گفت.
خواست بگوید كه در زیست مسلمانی و با تكیه برگزارههای دینی، حرمت مسلمان برترین حرمتها دانسته شد ( فَضَّلَ حُرْمَهَ الْمُسْلِمِ عَلَی الْحُرَمِ كُلِّها).
نسلی كه در آن رخداد عظیم میكوشید تا با صدایی بلند به جهانیان اعلان كند به دنبال همانندسازی با حكومت مردیست كه ابوالاسود دُؤَلی را چون صدای وی از صدای طرف دعوی بلندتر بود از قضاوت عزل نمود!
اما باز هم دیری نپایید كه ایمان، عدالت و عشق در فرایندی از غفلتها و تهی شدنها مسخ شدند و اكنون، چنان طوفانی از خشم و نفرت به راه افتاد كه گوئی به مصاف با صلیبیون میروند و توشهای از ثواب جمع میكنند! به كوفتن و سوختن اندیشههای مغایر، نگاهی تقدیس شده یافتند. به آسانی، به خود اجازهی تسدید و تخریب حقوق مدنی و فردی شهروندان را میدهند و میخواهند به همگان و خصوصاً نخبگان و اندیشمندان بفهمانند كه زبانهایشان را میبرند و لبهایشان را میدوزند.
آنانی كه بر طبل تندروی و ناشكیبائی میكوبند و با خصومت ورزی غیرعقلانی میكوشند حاملان اندیشههای اصلاحگری را به ترس و سكوت و عقبنشینی وادارند، گیریم چنین توفیق یابند، وجدانهای بیدار جامعه و افكار عمومی آزاد را چگونه میخواهند مجاب سازند! اگر هم بتوانند خرمن هستی دیگران را در شعلههای آتش خود بسوزانند، برای خود چه سرمایهای خواهند اندوخت؟
اكنون علائم بالینی نابردباریها فزونی یافت و عدهای به دنبال آنند كه در عرصهی سیاستورزی جامعهی ایرانی تراژدیهای مغموم را به نمایش گذارند! برای حكومت یك كشور فخری و فضیلتی نیست كه دانایان را رام بخواهد و در این برههی خطیر كه جنبش اجتماعی عظیمی چون ققنوس جوان سر برآورد، به گفتهی زنده یاد سهراب سپهری؛ مردی كه از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت كرد/ و حرفی از جنس زمان زد/ او كه از اهالی امروز است / و با تمام افقهای باز نسبت دارد/ لحن آب و زمین را چه خوب میفهمد. میر حسین، در این تولد ققنوس وار ایرانیان، سهمی بیشتر از همه دارد. "راه سبز امید" را نشان داد.
باز هم ایمان، عدالت و عشق معنایی دوباره یافتند و درجان این نسل نشستند. شبكهی اجتماعی هوشمندانهای تدارك دید كه هم پویاست و هم پایاست و درست گفت كه ظرفیتهای این شبكهی وسیع از طریق توافق بر روی یك آرمان بزرگ به فعلیت برسد. همگان هوشیار باشیم كه نه بر آن بیفزائیم و نه از آن بكاهیم. و هم او، دوست داشتن را در آیین رحمانی، دوباره به یادآورد، كه " باید خانههایمان را رو در روی یكدیگر بسازیم."
اشتراک در:
پستها (Atom)