ولایت پذیری در عصر غیبت معصوم!

سید علیرضا حسینی بهشتی
این یادداشت را آقای بهشتی روز دوشنبه در سایت کلمه منتشر کرد و در پایان آن وعده داد که: ادامه دارد. اما اکنون ایشان در زندان است و مشخص نیست که چه زمانی ادامه‌ی این یادداشت را خواهیم خواند.



چندی پیش در خبرها آمده بود که یکی از اساتید محترم حوزه، اطاعت از رئیس جمهور را بواسطه، اطاعت از خدا دانسته و دامنة قداست اطاعت از امام معصوم را به رئیس جمهور توسعه داده اند. این ادعای مهمی است که استواری آن را طی چند نوشتار پیاپی به آزمون خواهیم گذاشت. اما پیش از ورود به بحث، باید بگویم که این سخنان یادآور خاطره ای است که از سال 1360 برایم مانده و برای آغاز سخن، خلاصة آن را باز می گویم:

مهرماه آن سال در حالی شروع شد که پدر را در حادثه ای بزرگ که باعث رسوایی خط مردم فریبان و فرقة دوچهرگان شده بود، از دست داده بودم. در یکی از مدارس محله های میانی شهر، سال چهارم دبیرستان را می گذراندم. از آنجا که تعداد دانش آموزان زیاد بود، ناظم مدرسه از دو نفر از کسانی که سال پیش فارغ التحصیل شده بودند بعنوان کمک ناظم استفاده می کرد. از قضا یکی از آنها دارای قامتی کوتاه بود و کلاس چهارمی ها که غالبا درشت قامت بودند، فریادهای عتاب آلود او را جدی نمی گرفتند؛ برعکس آن دیگری که با وجود قامتی برافراشته، مدبرانه نرم سخن می گفت و احترام همگان را برانگیخته بود. از همین رو، در یکی از مراسم صبحگاه، پس از قرائت آیاتی از کلام الهی، معاون دبیرستان که یک سالی بود که به مدرسة ما آمده و شیوه های غلط تربیتی در پیش گرفته و بخاطر دیدگاه های افراطیش در دینداری شناخته شده بود، پشت میکروفون قرار گرفت و طی بحثی مبسوط، انتقال ولایت از خداوند به پیامبر (ص)، از او به امام معصوم (ع)، از امام معصوم (ع) به امام خمینی (که در آن روزگار پس از بنیانگذاری نظامی که جمهوریت و اسلامیت را درآمیخته بود، رهبری را برعهده داشت)، از امام خمینی به رئیس جمهور، از او به نخست وزیر، از او به وزیر آموزش و پرورش، از او به مدیرکل آموزش و پرورش تهران، از او به رئیس منطقة 12، از او به رئیس دبیرستان، از او به ناظم و از ناظم به کمک ناظم را تشریح کرد و در آخر نتیجه گرفت که اطاعت از کمک ناظم اطاعت از خداست! من که از این بحث سست پایه که با آموزه های پدر سخت در تضاد بود در شگفت بودم از میان صف و با صدایی بلند گفتم «آقا! این آقا مرتضای فراش از این قضیه سرش بی کلاه ماند» و پس از انفجارخندة دانش آموزان بود که همه سریعا به کلاس ها فرستاده شدیم. در همین اثنا مدیر دبیرستان که مرا می شناخت کنارم کشید و از واکنشم گلایه کرد. به او که همواره احترامش را داشته و همچنان نیز گرامیش می دارم گفتم که آخر این دیگر چه تفسیری از ولایت است که سلسله وار منتقل می شود و مردم را در موضع اطاعت محض درآمیخته با تقدس دینی قرار می دهد؟ انتقادم را رد نکرد اما از من خواست که مراعات وضعیت مدرسه را بکنم.
آن روزها گمان نمی بردیم که اندیشة آن گروه با تمامیت خواهی که در بطن خود داشت و با برداشت های سطحی نگر از دین و دینداری، محور سیاستگذاری های خرد و کلان حوزة اجرایی کشور قرار گیرد و کمر همت به برکناری گفتمان انقلاب اسلامی ببندد.
واقعیت این است که این نگاه به ولایت، ریشه ای به نسبت عمیق در تاریخ این مرز و بوم دارد و ضروری است نسبت به آن آگاه بود و دیگران را نیز آگاهی داد. این همان هدفی است که در طی بخش های بعد، مورد توجه این قلم خواهد بود.
اما پیش از پرداختن به ریشه های فکری این دیدگاه، یک پرسش مهم بر سر مدعای این استاد محترم حوزه قرار دارد که باید در انتظار پاسخ آن نشست و آن اینکه چرا چنین تقدسی تنها در مورد رئیس جمهور مطلوب و محبوب ایشان مصدق پیدا می کند و رؤسای جمهور پیشین از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی را در بر نمی گیرد؟ آیا ایشان در دوره های ریاست جمهوری قبل نیز با این استدلال از معترضان و منتقدان سرسختی که با تمامی امکاناتی که از بیت المال در اختیارشان گذاشته شده بود خواستند که به انتقال ولایت رهبری به شخص دوم مملکت و ریاست قوة مجریه توجه کرده و دست از تلاش برای ایجاد تحول و دگرگونی در ساختارهای حکومتی و نیروهای نظامی و شبه نظامی برای براندازی وی بردارند؟ به نظر می رسد که نه تنها ارایة تفسیری که از ولایت پذیری نموده اند بلکه، چنانکه در بخش آتی این نوشتار خواهد آمد، فرازهایی که در تأیید گفتارشان از نهج البلاغه نقل کرده اند نیز چیزی جز برخوردی گزینشی و ابزاری برای ثبیت سلیقة سیاسی شخصی ایشان نیست. این همان ایراد مهمی است که از سوی بسیاری از منتقدان بعنوان آفت ایدئولوژیک سازی سیاست (و نه ایدئولوژیک بودن آن) مطرح شده است و باید در جای خود مورد تجزیه و تحلیل دقیق قرار گیرد و اشاره به تلبیس عقیدتی (و نه توجیه عقلانی) سیاست مطلوب دارد؛ آفتی که تهدیدی بالقوه برای همة جوامع مسلکی بشمار می رود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر