از بی مقامترین شهروند به بالاترین مقام کشور ، فرمانده کل قوا

معصومه ب:



بسم الله الرحمن الرحیم





نامه سرگشاده

از بی مقامترین شهروند به بالاترین مقام کشور ، فرمانده کل قوا


سلام


این روزهای تلخ ، خاطرات انقلاب را زنده کرد ، انگاردیروزبود ، در مشهد ، کنار شما با ظلم شاه

درستیزبودیم .

خاطرتان هست آن روزکه دراُستانداری مشهد از ظلم ظل الله به فریاد آمده بودیم ، ودر جواب ما ، سربازان

شاه پرست، با تانک وارد حیاط اُ ستانداری شد ند ودر زیر چرخهای آن ، مردم را درو کردند ، آن روز شما هراس جان مردم را داشتید ومدام از مردم خواهش می کردید که متفرق شوند وفرار کنند ، می گفتید : اینها رحم ندارند وقتل عام می کنند .

روزهای جهنمی تلخی بود .من تمام تظاهراتی که با شما همراه بودم را به یاد دارم .

آن هفته ای که در بیمارستان امام رضای مشهد متحصن شده بودیم ؛ جوانان تظاهر کننده با حمله گارد شاه به بیمارستان پناه بردند ، دژخیمان شاه به کود کان بیمارهم رحم نکردندوحمام خورن به راه انداختند .

در اعتراض به این جنایت همراه شما وآقای هاشمی نژاد تحصن کردیم وفیلم واسلاید های جنایات شاه را پخش می کردیم واز ظلمی که بر ما می رفت فریاد می زدیم و با شنیدن سخنان شماوآقای هاشمی نژاد درسهای آزادگی میگرفتیم .


حتما" قسمتی از اندیشه امروز من با زیربنای کلام شما ساخته شده است .


شما امروز فرمانده کل قوا هستید ومن در مقام بی مقامی خانه داری قرار گرفته ام ، البته بی مقامی ، شاید آرزوئی دست نیا فتنی برای هر صاحب مقام است !


صد افسوس که امروز تکرار تاریخ را می بینم !


با هزاران امید وآرزو، پرتلاش با عشق به امام خمینی همه با هم شروع کردیم . پانزده سال داشتم که با دروی گندمها در جهاد سازندگی شروع کردم ،یک خوشه گندم را بیت المال می دیدم ! سپس با معلمی در نهضت سواد آموزی ادامه دادم ، بی سوادی را برازنده هموطن خود نمی دانستم ، دورونزدیک ، سرما وگرما ، مانعم نبود .

درانجمن اسلامی دانشگاه چنان فعالیت می کردم که خود را د رچند قدمی بهشت می دیدم ، پشت جبهه کم از یک سرباز نداشتم ، چادرنشینان جنگزده که مهمان شهر ما بودند را گروه گروه به منزل خود می بردم تا از غذا وحمام منزل استفاده کنند ، پدرم می گفت چرا افرادی را که نمی شناسی به منزل می آوری ؟ آن روز برعکس امروز ، مردم کشورما دو دسته و با هم غریبه نبودند ، در جهت رفاهشان آنچه در توان داشتم کردم ،گاهی حتی بیش از توانم می دویدم ، هیچ کاری برایم نه کم بود ونه زیاد ، فقط وظیفه بود ، بدون دریافت ریالی ، آنچه می کردم فقط به عشق امام وبه امید به ثمر نشستن درخت طوبی انقلاب بود ،هیچ گاه خسته نشدم .

با عشق در لیست کسانی قرار داشتم که می خواستیم قلبمان را برای سلامتی امام به او بدهیم .

حال که آن کارها را دوره می کنم ، از خود شرمنده ام ، که بسیار بودند آنها که با همین امید وعشق چه حماسه ها به پا کردند !!

همه ما در پی استحکام نظام ودر انتظار بهترین برداشت بودیم!

اما امروز مثل اینکه خسارت در دنیا وآخرت را دروکرده ایم !!

بسیار خسته ام ، ورشکسته ام ، خجالت زده ام ، هرچه فکر می کنم نمی دانم چه کوتاهی کردم ، جوانان پاک این دیارهم که بیشتر از جان نداشتند تا در حفظ این نظام بگذارند! پس چه شد ؟

هدف این بود ؟ سی سال دویدن وبه نقطه آغاز رسیدن ؟!

نه ، آن هدفی که ما با اما م شروع کردیم این نبود !

در کجاراه را گم کردیم و به پرتگاه رسیدیم ؟ اینجا کجاست ؟ نه جمهوری ونه اسلامی ، ونه انسانی ونه اخلاقی ، نه رشد اقتصادی ، چادر سیاهی از دروغ ، ریا ، رشوه ، تقلب برسر جامعه افتاده است که بعد از انتخابات ، خشونت ، کینه ، نا امید ی ، برادرکشی ، نا امنی ، وقاحت ... بر ضخامت آن افزوده است !

آن پوستین وارونه امروز بر تن دین ماست ، نمای بیرونی آن جزظلم ، وحشت ، جنایت ، تجاوز ، زندان ، شلاق ... دیگرهیچ نیست .


مجریان ، خود را برسر سفره ای که مصدق برای این ملت پهن کرد ه بود ، یافتند وبه اوناسزاگفتندوبه ملت ظلم رواداشتند وازجیب مردم ، اطعام مساکین کردند ،تا از این بذل وبخششها به اهداف شوم خود برسند وهیچ نظارتی هم نبود ، نه از طرف مقام ولایت ، نه مجلس ، نه قوه قضائیه ونه هیچ کس دیگر !


من از آنچه کردم پشیمان نیستم ، زندگی در کنار آن امام بزرگوارارزش هرنوع فداکاری وایثار را داشت ، او عشق واخلاص خود را به خدا واین ملت ،ثابت کرده بود ، دراوج پیروزی اسیر احساس نشد وگفت احساسی ندارم ودر قبول شکست دراوج شجاعت ، جام زهر را سرکشید واز همه مهمتر، او در اوج قدرت باحیا بود و تا آخر عمراز شرم نگاه خانواده ی شهدا ، دیگر سخنرانی نکرد ، او بزرگ مرد همیشه تاریخ است .


انصاف نبود با امانت امام ، شهدا واین ملت نجیب ، اینگونه بی رحمانه عمل شود .


در کجای این مسیر معصومیت خود را از کف دادیم ، وآبروی امام وملت را به حراج گذاشتیم ؟


حیف است زخوبی که شود عاشق زشتی


احتمالا" از خودشما شنید ام که روزی معاویه به زن شجاعی که به او اعتراض می کرد ، می گوید : تقصیر علی است که روی شما را به حاکمان باز کرده است ؛ اما من امروز می گویم لعنت برمن که امام خمینی روی مارا به حاکمان باز کرد تا در مقابل آنچه خلاف است ساکت ننشینیم ، ولی من به غفلت ، حیا وسکوت را اختیار کردم ! وآنچه دیدم را نادیده گرفتم ، این وظیفه همه ما بود که انحراف را تاب نیاوریم .


کتاب وروزنامه را امام به دستم داد وتجملات و زر وزیور را خود بر زمین نهادم ، تک تک این ملت بیدارند ، هرچند که نوای لا لائی بسیاربرایشان نواخته می شود ، اما دوباره به خواب بردن این ملت محال است ، مگر اینکه در قطعه 302 بهشت زهرا دور از چشم خدا ، بخوابانند !


خیلی وقتها عزم می کردم نامه ای برایتان ارسال کنم وآنچه دلم را آتش می زد را بازگوکنم ، آخر مسئولیت این جامعه با شما ست ، اما من شاگرد شما بودم ، امر به معروف ونهی از منکر ، وظیفه علمای بزرگ دین ، دانشمندان واساتید دانشگاه است ، هرچند که آنها نیز بسیار گفتند !


اما امروز با دیدن این وقایع ، تاب نمی آورم ، احتمال قریب به یقین بعد ازانتخابات در خیابان وبین مردم نبودید وآن کارزار را ندیدید ، دریغ وصد دریغ که اخباررا نیز فقط از مأ موران خود ویا ازصداوسیمای معذورتر از مأ مور ، دریافت می کنید ! اگرچنین نبود این سخنان از شما شنیده نمی شد .


قصدم این است که آنچه پیش آمد را برایتان بازگوکنم .

این بار شما در بین مردم نبودید اما همان ظلم ستیزی روزها ی انقلاب بود ولو بدتر وغم بارتر ، که این باردین مارانیزبه گروگان گرفته بودند ، مخلصانه وذوب درولایت حمله می کردند ، آنچنان فحاشی می کردند ومی زدند ومی کشتند که از دیدن آن عقلم ایست کرده بود ، نا باورانه ، مات ومبهوت بودم ، بازهم یکی یکی نقش بر زمین می شدند ، فریاد اعتراض داشتند ، اما این بار برادر بسیجی او صدایش را خفه می کرد ، مردم را هم مذاب در ولایت می خواستند ، گروه گروه از جوانان این مرزوبوم را بردند آنجا که عرب هم جرأت نی زدن نداشت !



هدف از تشکیل سپاه وبسیج این نبود ، قرار بود پاسدارعزت وحرمت مردم باشند ! شاید هم قصدشان نیک است ومی خواهند آن دیوآزادی خواهی که در درون این ملت لانه کرده است را ازوجود شان بیرون کنند !


به یاد دارم درسالهای اولیه نظام ، بین سران کشور( آقایان هاشمی ، بهشتی وبنی صدر ) اختلاف ایجاد شده بود وجهت حل مسائل ، چند ین باربه حضورامام رفتند وگزارش مختصری آن را در تلویزیون به مردم می دادند . آقای بنی صدرمی گفت امام فرموده اند اگر اختلافات را حل نکنید دستور می دهم هرسه نفر شمارا به زندان بیندازند واو می گفت : من به امام گفتم مرا با بهشتی در یک سلول قرار ندهید ! از این موارد بسیار دیدیم که امام بی طرفی خود را حفظ می کرد ند .



اما در اختلافات امروز شما بی طرف بودید ؟!

متأسفانه ، با جانبداری از یک طرف وسرکوب وحشتناک طرف دیگر ، نام انقلاب مخملی بر اعتراض مردم نهادید ، ملیونها انسان صاحب رای را نادیده گرفتید و درطرفةالعینی ، گروه گروه از مسئولان ونگهبانان سالهای قبلی این نظام را روانه زندان کردید وبه جرم جاسوسی واغتشاشگری...مثلا" محاکمه ومعترف کردید ، شما هم مثل ما خوب می دانید که این اعترافات چگونه بدست آمده است ! با این تفاوت که شما فرمانده کل قوا با اختیار تام هستید وما همانند کودکانی دست بسته وحشت زده ، ناظر کشته وزندانی شدن خانواده وبی سیرت شدن خواهر خود در آرزوی مرگ بسر می بریم !!


بی تفاوتی شما نسبت به اعتراضات این ملت ، مردم را برآن داشت تا از راه های دیگر اقدام کنند ، بودن خود واعتراض خود را نشان دهند ! برق اضافی مصرف می کردند تا سیستم برق کشور را مختل کنند تا شاید دیده شوند ! حکایت آن فردیست که اسیر آدم خوارها شده بود ، آنها می خواستند پوست اسیررا بکنند ، او پرسید ، پوست من به چه کار شما می آید ؟ گفتند با آن قایق می سازیم ، اوهم با چاقو برجان خود می زد و می گفت : پس من هم قایق شما را سوراخ می کنم !


مگر در این سالها نظارت شما براین مجریان خطاکار وجود نداشت که این همه دزد ، خیانتکار ، اغتشاشگر دربین مسئولان قبلی نظام به وجود آمد ! ؟ چه اعتمادی به نظام ومجرایان امروزش ؟ از کجا معلوم که اینها ، مجرمان فردا نباشند ؟ که البته آنها از دید مردم همین امروز اصلی ترین مجرمند !


مداحان و دست بوسان « زهر» مدح در جانتان می ریزند وهرروزبیشتر از دیروز مدحتان گویند .

شما استادید و بهتر از من می دانید که پیامبرفرموده اند ، خاک در چشمشان بپاشید ، حیف است که از نعمت نقد به نقمت مدح روی آورده اید .


حتی یک بار هم ندیدم به نامه های نقادان ومعترضان ، عالمان دین ، اساتید دانشگاه .... پاسخ دهید ، اما دید م که تک تک آنهارا به زندان هدایت کردید ، آیا ممکن نبود آن بحثهای داخل زندان که با عث آگاهی آنان شده است را در یک هفته نامه یا روزنامه درج می کردید تا بیرون از زندان باعث تنویر افکار عمومی هم می شد ؟

این بی تفاوتی شما ، آن اندک اعتراضات و نامه های دیروزرا به سیل خروشان امروز بدل کرده است وهمچنان خودرا بی نیازاز نقد وپند و یگانه صاحب عقل سلیم می دانید . خود را فقط پاسخگوبه خدا وغیر پاسخگو به ملت می دانید !


مگربرشما وحی « عَبَسَ وَتَولی » نازل می شود که اینگونه بااطمینان طی طریق می کنید ، آیا لازم نیست با پاسخگویی وتوجه به خلق خدا ، میزان خطا را کم کرده وبا احتیاط هر چه بیشتر، بر گامهای تضمینی خود بیفزائید ؟!


سالهاست که دست از تمام براهین کشیده اید وتنها برهان قاطع را بکار گرفته اید !! وهزاران دریغ که روز به روز بر قاطعیت آن نیز می افزائید وهر که سرسپرده نیست یا فراری ، یا دربند ویا سر بریده است !!

چشمه های دانش را کور می کنید وبهترین اساتید دانشگاه را هبه به دنیا کرده اید واساتید دروغگوی بی مدرک را دررأ س نظام می پذیرید !


عجبا که دروغهای بزرگتراز بزرگ ، جنایات معذوران جانی ،شکنجه و تجاوز بازجویان زندانهای کشور برایتان مشهودنیست !

اما نه ، ظاهرا" این بار پیدا شده اند ؛ عده ای ناشناس وخودسربوده اند ! حتما" این بارهم مثل هر بارگم می شوند تا بازپیدا شوند !

وای بر ما که این خود سرها ، سی سال است با تجهیزات کامل ، این ملت را به خاک وخون می کشند و اهداف نظام را به بازی گرفته اند ؛ در زندانهای این کشور در امنیت کامل همچو خفاشان سکنا گزیده اند وآنچه نباید را ، نه به فرمان بل به تشخیص خود انجام می دهند و فرمانده کل قوا با تمام قوایش قادر به مهار آنها نیست وهر دوره بعداز ایجاد فاجعه ای وحشتناک ، او نیز مثل بقیه مردم شاکی می شود !

همیشه فرموده اید که مطلع ترین فرد جامعه هستید ، اما مثل اینکه شما هم به استفاده ازاصل « توریه » وادارشده اید !


آیا خودسرها پشت حکومت پنهان شده اند یا برعکس !


این خودسرهای ، پوک سر ، وحشیانه ترین برخورد هارا در حمایت از شما، با این مردم نجیب داشتند ، فریاد می زدند که شما اشک رهبررادرآوردید ، اشکتان را درمی آوریم ! آیا مردم اشک شمارا درآورده اند ؟ وحال مستحق کشته شدن گشته اند ؟! اشک کدام یک از ائمه طاهرین ، ارزشش جان انسانها بوده است ؟ بی اطلاعی شما ودرعین حال ، با اطلاعی شما از این امور باورنکردنیست !


چند بار داستان امام علی وخلخال آن دختر یهودی را برای مردم تعریف کرده اید ؟!

آیا خبردارید که در حکومت شما، بعد از ترانه موسوی ،سعیده آقایی که یگانه دختریک شهید بود ، حال دختر جوان دیگری ، که پدرش در زندان است را می ربایند ! وچادر از سر او می کشند ! در جایی نامعلوم از او باز جویی می کنند وشکنجه می دهند وچند روزبعد اورا شب در بهشت زهرا ، رها می کنند ؟!

یا می دانید ویا نمی دانید ، در هر دوصورت شما مسئول هستید وندانستن بد تر از دانستن ودانستن بد تر از ندانستن !

من از چشمان این دختر ، شرم دارم ، او در نزد تک تک ما امانت بود وبیشتر از همه نزد شما ، اگر پدرش آزاد بود حتما" توان خود را به اندازه کل ارتش دنیا جمع می کرد تا از برگ گلش ، دختر پاکش ، حفاظت کند . من نمی دانم که ارتعاشات چاه های نفتی وتشعشعات هسته ای چه بر سر غیرت مردان این سرزمین آورده است !!!

اما شیر زنان این کشور را خوب می شناسم ، آنان منبع مهراند ، اما وای از آن لحظه ای که دشمن را روبروی خود ببیند و به کمال نا امنی را حس کنند ، یک زن از این زنان قادراست از یک شهر با تمام مردان داخلش ، دفاع کند ودشمن رادر خون خود خفه کند ، او دشمن داخلی را کریهتر از دشمن خارجی می داند ، چون از فرزند وبراد ر خود چیز دیگری انتظار داشته است !

آن حیواناتی که چند نفری دست دختر جوان را به شوفاژ بسته وحیوانیت خود را ، بازجویی می نامند ،

از این بازجو ، برای کشور امنیت به ارمغان می آید ؟ ! ، خیر جنس عمل او با امنیت تناسبی ندارد ، نه برای ما ونه برای شما !

لطفا" اگر در منزل دختر ی دارید به چشمان معصوم او نگاه کنید .

مطمئن باشید که ما خیلی منتظر مردان نمی مانیم ، جان من مال آن روزیست که از تسبیح نفرین نا امید شده وقادر به مهار آتش درون خود نباشم !


صدای همه علما وحتی محتاطترین آنها هم درآمده است و می گویند آنچه دراین روزها شده است باعث وهن اسلام وتشیع است ،بله حتما" همینطور است ، اما وجود قرآن و پیامبر (ص) وعلی (ع) وائمه طاهرین ، آنقدر در مذهب ما آبرو وتلأ لو دارد که تلا توف چندروزه گروهی خود باخته ، جز غباری اندک بر چهرهء تشیع نخواهد بود ، اما دریغ که به جای آنکه تلاطف پیشه کنیم ، به نقض غرض دچار گشته ایم !! وکاسه ایمان خود را به دست خود بر زمین کوفتیم !!

این همان مدیریتی صادرتی ما به جهان است ؟

این همان زمینه سازی ظهور است ؟


سفیدی یک پارچه ، فقط تازمانی قابل دفاع است که لکه ای برآن نقش نگرفته است ودر صورت آغشته شدن به انواع لکه ها ی رنگارنگ دیگر جایی برای دفاع از سفیدی آن وجود ندارد .نظام آمیزه با جنایت ، شکنجه، آدم ربایی ، تجاوز ، دروغ ، ریا ، تقلب ، رشوه ، پارتی بازی ...آیا قابل دفاع است ؟!

حال نوبت کوتاهترین دیوار، یعنی علوم انسانی است ! همه کس وهمه چیز دشمنند وجامعه را از اسلام دور می کنند ، الا عملکرد ضد اسلامی خود ما !

این بار نوبت کتابهای علوم انسانی شده است که باید همانند هرکالای غیر مجاز دیگر برسر گذرگاهای شهر تهیه ومطالعه شود و نه اینکه طرح وبحث آن در دانشگاه ، زیر نظر استاد مورد تأیید وزارت علوم باشد !

بر سر محتوای این نظام که ما به دور آن حلقه زده ایم چه آمد ؟ مغز متفکرجهان شیعه را چه شد ؟ آیا مذهب ما دیگرقادر به استدلال نیست؟

دیگر زمینه پرورش مطهری وبهشتی ها وجود ندارد ، کفن پوش وجان نثازومذاب بیشتر نیازاست !


آن همه امید به اندیشه های امام کجا ست ؟ اسلام کو ؟ جمهوری چه شد ؟ در این میان بود که رأی مردم هم گم شد !!



خدایا مارا ازاهالی یوم الحسرت قرار مده .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر