این شعر تقدیم شده است به آنان كه برای شجاعت آزادیخواهیشان رنجها تحمل كردند و به گفتهی شاعر آن، ما غریبهها به شعری و كلامی بسنده میكنیم تا شرم كبود نشدنمان را بپوشانیم و چند روزی وجدانمان را سر بدوانیم. به امید آزادی ...
دوباره ریشهی این زخم، قلب تهران است
تمام فلسفهی درد، راه درمان است
هنوز تیرهی جلاد، منقرض نشده است
هنوز كشتن و اعدام رسم انسان است
وطن! ببین كه در این روزها پس از سی سال
دوباره عاقبت انتقاد، زندان است
دوباره قیمت بازار دستمان آمد
كلام راست گران و دروغ ارزان است
در این عدالت موهوم و عدل بیانصاف
تمام هیزم این كوره، جان انسان است
ولی برای همین مردم اینك "آزادی"
نه آرزوی محال و نه گنج پنهان است
رئیس منتصب! ارباب! جانشین خدا!
بدان تو هیچی و ایران هنوز ایران است
گمان مكن كه پس از چند سال آزادی
تحمل خس و خاشاك راه، آسان است
برای قفل دهانها شكنجه كافی نیست
شكنجههای تو كم، دردها فراوان است
گمان كه آب مشوش، دوباره ساكن شد
هنوز ماهیت این سكوت طوفان است
دروغ های تو امروز باز ثابت كرد
هنوز حرف سیاست، دروغ باران است
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر