شبکه جنبش راه سبز(جرس): متن منسوب به سعید حجاریان،جانباز اصلاحات که پس از نزدیک به 70 روز بازداشت وی در جلسه امروز دادگاه نمایشی سعید شریعتی آن را قرائت کرد، چنین است:
بسم الله الرحمن الرحيم
رياست محترم دادگاه
در جريان انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و وقايع پس از آن متاسفانه حوادثي رخ دادكه قلب همه دلسوزان سرنوشت كشور را بدرد آورد . از شعارهاي وهن آلود بگير تا قانون شكني هاي اشكار وصدمه به اموال شخصي وعمومي وحتي قتل وجرح تا كنون در هيچ انتخاباتي سابقه نداشته وسايه كدورت خود را بر زلال چهل ميليون راي مردم افكند ودشمنان اين مرز وبوم را به طمع خام انداخت كه شايد بتوانند از اين وضع گل آلود ماهي مراد را صيد كنند .
من به شخصه خود را از اين همه جور وعدوان كه بر مردم ونظام اسلامي مان رفته بري ميدارم وانزجار وتنفر خود را از كليه تحركات كه امنيت كشور را به خطر انداخته ابراز ميكنم . كشور عزيزمان ايران در منطقه پر تلاطمي قرار دارد ولااقل دو جنگ خانمان سوز در شرق وغرب كشورمان در جريان است .از سويي ديگر بسياري از كشورها مدارج توسعه وپيشرفت را با شتاب طي مي كنند ودريغ است ايران كه از نعمت امنيت در اين منطقه آشوب زده برخوردار است ، هم پاي ديگران تعالي وترقي نيابد.
دشمنان با تحريم ها وتحريك هاي متعدد تلاش دارند مانع اين روند شوند اما وظيفه ما حفظ وحدت وانسجام ملي است وبايد هوشيارانه مانع رخنه در صفوف ملت شويم .
هر يك از ما اگر پا را از يك انتخابات سالم فراتر گذاشته ونعمت امنيت را كه پشتوانه توسعه اقتصادي است متزلزل كنيم نزد وجدان خود و نسل هاي آينده واز همه بالاتر پروردگار عالميان بايد انابه كنيم وطلب بخشايش نماييم .
من هم در اين انتخابات با ارائه تحليل هاي ناصواب مرتكب خطاهاي سهمگين شده ام كه از آنها تبري مي جويم چون قطعا مورد رضاي محبوب عالميان نيست وموجب ندامت است . من به خاطر اين تحليل هاي ناصواب كه مبناي بسياري از اعمال نادرست قرار گرفته از ملت عزيز ايران عذر خواهي مي كنم .
هرچه گفتيم غير از صحبت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم
اميدوارم اين سخنان كه از دل بر آمده بر دل بنشيند اما اين كافي نيست ومن در تعاملات تنهايي خود ريشه ها وعلل موضع گيري هاي خود را واكاوي كرده ام كه به طور اختصار به عرض ميرسانم :
طي ده پانزده سال اخير مقالاتي از من به چاپ رسيده كه حاوي بعضي از نظريات نامربوط به شرايط كشورمان بوده كه قصد دارم بعضي از مهم ترين آنها را درين مجال بشكافم وعلت انحراف اين مواضع را تشريح كنم .
يكي از مهمترين اين نظرات انطباق شرايط كشورمان با تئوري ماكسوبر در باره ي سلطانيسم است كه معتقد است بر بسياري از امپراطوري هاي شرقي اين شيوه از حكومت جاري بوده ويك حاكم پاتريمونيال تيولدار وتعدادي حاميان وي كه هر كدام خيل عظيمي از تحت الحمايگان را يدك ميكشيده اند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمين مستقر كرده بودند.
قبل از اينكه به نقد اين نظريه در خصوص انطباق آن با شرايط ايران بپردازم لازم ميدانم نكاتي را متذكر شوم :
1- متاسفانه در ايران با ضعف علوم انساني بخصوص در رشته هاي جامعه شناسي وعلوم سياسي مواجه ايم وعليرغم گسترش مراكز آموزشي عالي وكثرت دانشجو در رشته هاي علوم انساني ، متون آن از عمق چنداني بر خوردار نيست ومطالب با ترجمه هاي اغلب ناقص و بدون نقد در اختيار دانشجويان گذاشته مي شود.
2- حجم وسيعي كتاب بعد از انقلاب ترجمه شده كه بسياري از آنها جنبه ايدئولوژيك دارند ودر كنه آنها مي توان ردپاي مكاتب مختلف از ماركسيسم ارتدوكس تا نئوليبراليسم را مشاهده كرد واين كتب (وبايد اضافه كرد مجلات را) به وفور دردسترس مشتاقان است .
3- علاوه بر اين فارغ التحصيلان علوم انساني (بخصوص در دانشگاههاي خارج )كه بعنوان اعضاء هيئت علمي استخدام مي شوند ناخود آگاه حامل آخرين دستاورد هاي اين علوم به ايران هستند وهم اكنون ميتوان مشاهده كرد كه ديدگاه هاي پست استوراكتوراليسم ، پست ماركسيسم ، فمينيسم و انواع مكاتب غربي تحت عنوان علم ترويج مي شوند .
عوامل مذكور بعلاوه شرايط خاص من وضعي را پديد آورد كه من هم بدون ديدگاه انتقادي بدام چاله اين علوم انحرافي در غلطيدم .اما شرايط ويژه اي كه من را به اين سمت سوق داد عبارت اند از :
1- من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگي به معاونت سياسي مركز تحقيقات استراتژيك برگزيده شدم در آنجا بود كه فهميدم براي هدايت پروژه ها تجربه علمي سياسي كار ساز نيست و لاجرم بايد آموزش دانشگاهي هم داشته باشم لذا فوق ليسانس ودكتراي خود را در علوم سياسي اخذ كردم وانبوه نظريات وايدئولوژي هاي سياسي نادرست در ذهنم تلمبار شد بدون آنكه بازنگري و نقد آنها را داشته باشم.
2- با شروع موج اصلاحات وبخصوص تشكيل جبهه مشاركت كه به تئوري راهنماي عمل نياز داشت طبعا از من توقع مي رفت كه بعنوان نظريه پردار دست بكار شوم وتحليلي علمي از شرايط جامعه ، دولت و نيروهاي سياسي عرضه كنم تا راهنماي عمل حزبي قرار گيرد با مقدمات فوق اكنون مي توانم توضيح دهم كه چرا نظريه ماكسوبر نظريه پرداز آلماني قرن گذشته كه مبناي تحليل هاي ما قرار گرفت هيچ ربطي به شرايط ايران ندارد.
4- ماكسوبر تجربيات خود را عمدتا از امپراطوري عثماني ، امپراطوري چين وامپرا طوري مغولهاي هندگرفته بود ويك نظريه عمومي بنام پاتريمونياليزم يا سلطانيزم وضع كرده بود وجه مشترك اين كشورهاي منطبق بر اين نظريه به شرح زير بود.
اولا) اين كشورها بصورت امپراطوري وسلسله هاي خانداني بودند.
ثانيا) اين امپراطوري ها ماقبل مدرن بوده وهيچ قانوني حاكم بر آنها نبود ودر راس آنها حكام خود كامه جلوس كرده بودند.
ثالثا) حكومت در اين كشورها از راه خون و وراثت مستقر مي شد وبه استلاح نظام هاي موروثي بودند.
رابعا) مردم بعنوان رعايا از كليه حقوق شهروندي محروم بودند وهمراه زمين خريد وفروش مي شدند .
با اين اوصاف انطباق نظريه ماكسوبر ، بر شرايط كنوني ايران كاملا نا بجا .بي ربط است چون :
اولا) جمهوري اسلامي ايران ، نظامي مابعد انقلابي است كه مردمي رشيد دارد تحت تربيت حضرت امام (ره) بخوبي به حقوق خود واقفند .
ثانيا) نظام ما داراي قانون اساسي مدوني است كه در آن حق حاكميت ملي به رسميت شناخته شده ومسئولان آن بطور مستقيم يا غير مستقيم از سوي مردم انتخاب مي شوند لذا مردم ما شهروندند نه رعيت .
ثالثا) حكومت در ايران موروثي نيست واز طريق خون منتقل نمي شود بلكه خبرگان مبعوث مردم هستند كه در هر زمان اعلم اعدل واشجع مجتهدين را كه مدير ومدبر وآگاه به مسائل زمان است انتخاب ميكنند.
رابعا) مذهب غالب مردم ايران تشيع است ونظام ولايت فقيه مشروعيت خود را از ناحيه مقدسه امام زمان (عج) مي گيرد وبدين لحاظ حكم ولي فقيه شعبه اي از ولايت رسول اكرم (ص) مي باشد.
بنابر اين ملاحضه مي شود كه نظريات ماكسوبر در ايران كنوني هيچ كاربردي ندارد ومن از سر غفلت بدون نگاه انتقادي به اين نظرات آنها را به شرايط كشورمان تعمين دادم .
رياست محترم دادگاه
چنانچه ملاحضه فرموديد كار بسط نظريات نامنقّح و عدم تلاش براي يافتن تئوري هاي بومي كه با شرايط ايران انطباق داشته باشد مي تواند چه نتايج سهمگيني را به بار آورد كه اين موضوع موجب عبرت جدّي براي تمام دوستان دانشگاهي وفعالان سياسي است . وظيفه اين عزيزان به عنوان نخبگان جامعه آن است كه حربه نقد را عليه همه كس بكار ببرند ولو بزرگترين انديشمندان شناخته شده جهان باشند و بسيار با احتياط و هوشمند به بومي كردن نظريات بپردازند به صرف اينكه فلان استاد ويا فلان كتاب مرجع ، مطلبي را نقد كرده است بسنده نكنند وتا يقين پيدا نكرده اند از اين نظريات در عمل استفاده نكنند.
همچنين شوراي انقلاب فرهنگي ومسئولان آموزش عالي كشور همه در اين انحراف بيتقصير نيستند . با اينكه مكرراً هشدار داده شده كه علوم انساني با علوم دقيقه تفاوت دارد و بسياري از حربههاي ايدئولوژيك در پوشش علوم انساني عرضه ميشوند متاسفانه شاهديم بجاي دقّت در كيفّيت اين علوم هر ساله بر كميت مراكز آموزشي عرضه كننده آن افزوده مي شود ، اوائل انقلاب شايد چهار پنج دانشگاه دولتي بيشتر نداشتيم كه تا حّد اكثر در حد فوق ليسانس براي اين علوم ، دانشجويان محدودي تربيت ميكردند امّا امروزه در هر شهري دانشگاه دولتي وآزاد و پيام نور وخصوصي تا مدارج بالا تربيت دانشجو مشغولند بدون آنكه به محتواي نادرست عرضه شده توجهّي كنند.
گرچه اين نظريات در قالب هاي تنگ علمي و شبه علمي بيان شده است اما به هنگام بسط وگسترش بخصوص در مرحله عملياتي شدن ضايعات وصدمات فراواني به بار مي آورد كه يك نمونهاش را در تخريب وحدّت ملي در جريان انتخابات دهم ديديم كه به اموال عمومي وشخصي مردم خسارات فراواني وارد شد ودها كشته وزخمي بجا گذاشت وطمع بيگانگان را بر انگيخت .
سياسيون وفعالان سياسي هم در اين قضيه مسئولند اين گروه هرچند در عرصه نظريه پردازي معمولا نقشي ندارند اما در جهت عملياتي كردن و به اجراء در آوردن تئوري ها نقشي بس مهم ايفا ميكنند وسازمانهايي در جهت اهداف منبعث از تئوري ها بجود آورده راهبري ميكند واين امر خطيري است . چه بسا يك لغزش از آن به اضعاف مضاعف در جامعه بازتاب يابد چون اينان مرجع سياسي بخش هايي از مردم هستند وهرگونه تزلزل موضع آنان در سطوحي بازتاب مي يابد.
همانگونه كه مراجع ديني لغزششان خطير است و به قول معصوم (ع) "انكسار العالم كانكسار السفينه تغرق وتغرق " (شكستن دانشمن مانند شكستن كشتي است كه هم خودش غرق مي شود وهم عده اي را غرق مي كند ) لذا سياسيون بايد متوجه تئوري هايي كه منشاء استراتژي عمل سياسي آنهاست باشند.
اما عده اي از فعالان سياسي عالما عامدا با توجه به پيامدهاي يك نظريه آنرا در سطح دانشگاه احزاب وجامعه اشاعه مي دهند كه اينجا بر مسئولين ذيربط است كه با پيگيري شواهد وقرائن ردپاي اين گونه افراد را پيگيري كنند وقانون را در مورد آنها اجرا نمايند.
مثلا در حوادث اخير شعارهايي سر داده شد كه هر كس ذرهاي عرق وطن پرستي ودغدغه وحدّت ملي وشرم از خون شهدا داشته باشد ونگران ترقي وتوسعه كشور باشد آنها را بر نمي تابد ومنزجر مي شود.
معلوم است وقتي همه دلسوزان نظام از بعضي حركات وسخنان وشعارها مشمئز مي شوند لابد محركين اين ماجراها حركتي دشمن شاد كن انجام داده اند اگر نگوئيم خود از دشمن دستور گرفته اند.
*نتيجه گيري
از مجموعه مباحث پيش گفته شده مي توان استنتاج كرد كه احساس رعب در نزد انديشمندان غربي موجب ذلّت نفس و پذيرش بي قيد وشرط نظريات آنان مي شود وحضرت امام (ره) به ما آموختند كه روي پاي خود بايستسم ومقهور شرق وغرب نشويم ورمز توفيق ما تا كنون همين بوده است . البته ما در علوم تجربي ودقيقه اين نكته را خوب يافته ايم و دانشمندان جوان ، از زمان جنگ به اين سو دستاوردهاي چشمگيري داشته اند اما در زمينه علوم انساني آنچنان كه بايد وشايد فعاليتي نكردهايم ويكي از روزنه ها ورخنه هاي فرهنگ وارداتي و حّتي ضربات دشمنان از اين ناحيه بوده است كه به هر حال جزو آسيب پذيري هاي نظام علمي كشور محسوب مي شود . البته موضوع اگر فقط يك نقيصه علمي بود قابل تحمل مي نمود اما خطر آنجاست كه نظريات علوم انساني حاوي حربه هاي ايدئولوژيك هستند و قادرند به استراتژي وتاكتيك تبديل شوند ودر مقابل ايدئولوژي رسمي كشور صف آرايي كنند وآن را به چالش بكشند.
زماني ماركسيسم به عنوان آخرين دستاورد علمي مبارزه در مقابل اسلام صف كشيده بود و امروزه نئوليبراليسم نداي پايان تاريخ را سر مي دهد وخود را بعنوان برترين دستاورد در تاريخ بشريت قالب مي كند اگر بناست ما در مقابل اين مدعيان سرخم كنيم چه احتياجي به انقلاب و مقاومت هشت ساله در مقابل دشمن بعثي بود.
در ضمن اگر قرار است نظرات امثال پارسونز ، ماكسوبر يا هابرماس آثاري از خود بجا بگذارد كه در حوادث اخير ديديم كه هم امنيت ملي را به خطر انداخت و هم در اركان توسعه اقتصادي تزلزل ايجاد نمود قطعا بايد تجديد نظري در راه طي شده انجام دهيم ونقاط اعوجاج وانحراف را شناسايي كنيم.
اگر اين كارها صورت نگيرد با گردنههاي صعب العبورتري روبرو وخداي ناكرده به فتنههائي دچار خواهيم شد كه گرد وغبار آن اندكي اهل بصيرت همه را كور خواهد كرد فتنههايي كه به تعبير قرآن "واتقوا فتنه لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصه واعلموا ان الله شديد العقاب "(سوره انفال آيه 25) ويا به تعبير ديگر "الفتنه اشد من القتل " (سوره بقره آيه 191).
در اينجا لازم مي دانم دونكته را در انتهاي عرايضم بعنوان تكمله ذكر كنم.
دوستان مطلعند كه من از ابتداي تاسيس حزب مشاركت عضو شوراي مركزي آن بوده ام ودر كنگره يازدهم اين حزب نيز عضويت داشته ام وشايد يكي از مراجع فكري ونظريه پردازان اين حزب به شمار بروم از آنجا كه نظرات و آراء من آثار خود را در مواضع حزب وبخصوص جزوه تاملات راهبردي (سياسي - عقيدتي) بجاي گذاشته ومن در تاملات تنهايي خود آن را منافي ومغاير با مشي حضرت امام (ره) وقانون اساسي ومرامنامه حزب يافته ام وهمين امر را موجب انحراف حزب بخصوص در ايام انتخابات اخير ميدانم استعفاي خود را از حزب مشاركت اعلام داشته وديگر حزب را جايگاه مناسبي براي خود نمي بينم.
و نكته دوم آنكه لازم مي دانم التزام عملي خود را به قانون اساسي و فرمايشات مقام معظم رهبري اعلام كرده واگر از سر تقصير يا قصور به اركان نظام جسارتي روا داشتهام حلاليت بطلبم. و بار ديگر از ملّت بزرگ ايران كه اين انحرافات واشتباهات موجب وارد آمدن خسارات بزرگي به آنان گرديد، بخواهم كه همه ي ما را به بزرگواري خود ببخشند.
واز اينكه رياست محترم دادگاه به اينجانب فرصت دادند كه عرايضم را مطرح نمايم تشّكر وافر دارم.
وآخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمين
سعيد حجاريان
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر