نامه‏ی عادله صمیمی، برای پدر دربندش، کیوان صمیمی

سلام، پدرترین پدرم
"مهربان پدرم، این روزها دلتنگی‏هایم برایت کم نیست. اما گذاشته‏ام که بیایی و حدیث دل، صاف و ساده بشنوی."



بسم رب شهر رمضان، بسم رب الصیام
غروب یکمین روز ماه مبارک رمضان هم از راه رسید، و تو پدر عزیزم، هنوز از راه نرسیدی!

سلام پدرترین پدرم!
عجب رمضانی را به میهمانی خدا رفته‏ای. خوشا به احوالت که چنین خلوتگهی نصیبت است. ثانیه‏ها خبر از لحظه‏ی اذان و سپری شدن نخستین روزه داریت از ماه روزه می‏دهند. اللّهُمَ صلّ عَلی محمّد و آلِ محمّد. قبولت باشد پدر عزیزم. اینکه می‏گویم خلوتگه، به این خاطر است که می‏شناسمت. می‏دانم که چه عشق وصف ناپذیری داری، برای خلوت با آنکه او را "معشوق" می‏نامی. می‏دانم که این روزها چه خلوت‏های شیرینی داری و می‏دانم شکسته قلبی در سینه داری، که راه خلوتت را هموارتر ساخته. قلبی که تنها چیزی که می‏شکندش، وقوع ظلم‏هایی است که می‏بینی. همین دیدن رنجوری‏هاست که ساکتت نمی‏گذارد. نمی‏توانی، نمی‏توانی ببینی و ساکت بنشینی.


همین بی‏تفاوت نبودنت، همین عمیق بودن و حساس بودنت نسبت به رنج‏های روا رفته بر مردمان، همین حق‏بینی و دلسوزی‏ات و همین خیرخواهی وسیعت برای همه است که انگار در دعوای این ایام، تو را تبدیل به نزدیک‏ترین‏ها و دمِ دست‏ترین‏ها کرده برای ساکت کردن، خیالی نیست! تو که خود می‏دانی، و ما نیز که این بیرون شاهد اتفاقات پیش آمده هستیم هم می‏دانیم، که تا همین لحظه‏اش، پیروزی و افتخار از آنِ که بوده و رسوایی از آنِ که. پس بر این هزینه‏کردن‏ها هم باکی نیست، چرا که نتیجه‏ی پیروزی حق، وعده‏ای است همیشه محقق! می‏شناسمت، و می‏دانم آرامی و قوی، چه باک! پاکی و مظلومیتت برای محبوب قادرت عیان است و اوست که عزیز می‏کند و عزت‏های پوچ را باطل!


اذان که تمام می‏شود، دست به دعا بر می‏دارم: بسمِ الله الرّحمنِ الّرحیم، اللّهمَ أدخِل عَلی أهلِ القبورِ السّرُور ... خدایا، بی‏گناه رفتگانی را که چندی است به سویت شتافته‏اند، در جوار رحمت و بخششت پناه بده و شادی‏ات را نثارشان کن. اللّهمَ أغنِ کلِّ فقیر ... خدایا، بر فقرمان رحم کن. بر فقر اندیشه‏مان، بر فقر قضاوت‏هامان، بر فقر شرفمان، بر فقر حق‏بینی‏مان، بر فقر عاطفه‏مان! دست‏هامان تهی است و عطا کارِ توست، غنابخشی کار توست. طلب از ما و بخشش از تو و بخشش از تو بر اویی که غافلانه طلب نمی‏کند، بر او نیز ببخش! اللّهم أشبِع کُلَّ جآئع، اللّهمَ اکسُ کلَّ عُریان ... گرسنگی، آنگاه که قوّت تن را برای تقرب به تو بزداید، بلاست.


بر حال نزار و بی‏جان کسانی به درگاهت دعا می‏کنم که تصور حالشان، حالم را بد و ذهنم را بدگمان و نگران می‏کند. خدایا پایان خستگی نگاه‏های بی‏رمق آن‏ها را از تو می‏خواهم. اللّهمَ اقضِ دَینَ کلِّ مَدین، اللّهمَ فرِّج عن کُلّ ِمَکرُوب ... الهی، فرج و گشایشِ امر ما، تو را سزاست. ای دادرس و فریادرس، به دادِ فریادهامان برس که با این همه بلندی به گوش‏های بسته نمی‏رسد انگار! دست‏هامان کوتاه است از ستاندن حق‏هامان و گره‏ها زیاد است بر سر راه‏مان! اللّهم رُدَّ کُلَّ غَریب، اللّهمَ فُکَّ کُلَّ أسیر ... خدایم، زمزمه‏ی این فراز از دعا، آهی از نهادم برفشاند که قلبم به درد افتاد. غریب‏نوازِ دردآشنا، تو که بصیرترینی، حق را ناحق خواندن درد بزرگی است و به اسارتش بردن بزرگ تر! چه تلخ است دربند دیدن دستان مهربان و دلسوزی که همیشه داعیه‏دار گسستن بندهای ظلم، فشار، بی‏عدالتی، ترس و دروغ بوده و حال خود در همان بندهای ناعادلانه، اسیر است. اللّهم أصلِح کُلَّ فاسِدٍ مِن اُموُرِ المُسلِمین ... اللّهم أصلِح کُلَّ فاسِدٍ مِن اُموُرِ المُسلِمین ... اللّهم أصلِح کُلَّ فاسِدٍ مِن اُموُرِ المُسلِمین ... اللّهمَ ... دعا می‏کنم، دعا: اللّهم أصلِح ...


دعایم را تمام می‏کنم، و بر سر سفره‏ی افطار، در اندیشه‏ی آنچه بر سفره‏ات چیده‏اند، روزه‏ام را همراهت باز می‏کنم.


مهربان پدرم، این روزها دلتنگی‏هایم برایت کم نیست. اما گذاشته‏ام که بیایی و حدیث دل، صاف و ساده بشنوی. هم از ما، هم از دوستان و آشنایان دل نگرانت. آن‏هایی که این روزها لطف‏ها روانه داشتند و پرده‏ها گشودند از دلسوزی‏های پدرانه‏ی همیشگی‏ات، برای دردکشیدگان.


برایت، و برای دردمندی‏های بزرگت دعا می‏کنم. چشم انتظارت برای سفره‏های افطار پیش رو ...


دخترت، عادله

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر