آقای توکلی! ولايت خدا مهمتر است يا ولايت فقيه؟
نامهای از شما خطاب به آقایان ميرحسین موسوی و سيد محمد خاتمی منتشر شده است که آکنده است از مغالطات بزرگ، سخنانی ناروا و عبور و عدول از انصاف و عدالت. لابد بزرگانی که مخاطبشان قرار دادهاید خود میتوانند بلیغتر از اين پاسخ نامهی شما را بنويسند، اما «کلک ما نيز زبانی و بیانی دارد». مطالبی نوشتهايد که هم مشتمل بر افتراست و هم متضمن حقکشی. در نتیجه، به عنوان یکی از بیشمار کسانی که آماج تهمتهای شما واقع شده است، خوب است با هم بندهای مختلف نوشتهی شما را بخوانيم و مغالطههایاش را در برابر دیدگان ملت بنهیم.
موج سبز آزادی: بگذارید از پایان نامهتان آغاز کنيم که کلید نامهی شماست. شما در پايان نامهتان نوشتهاید: «این نصیحت مرا با ذکر عیوب مخالفان خود پاسخ ندهید. سعی نفرمایید با فهرست کردن اقوال بیعمل آنان یا تعارضات قول و فعلشان خود را مبرا بنمایید. و لا تزر وازرة وزر اخری، کسی بار دیگری را به دوش نمیکشد». مضمون صریح این جمله این است که نمیخواهيد پارهای از سخنان را بشنوید و به عبارت دیگر، راه پاسخ به بعضی اعتراضها را پيشاپيش مسدود میکنید. اگر اهل مجادلهی احسن و مناظرهی منصفانه هستید، برای پاسخ شرط تعيين نکنید. پاسخ را بشنوید و سپس استدلال کنید که پاسخ درست است يا نادرست. فرار به جلو، مؤدی به حقیقت نیست و قطعاً حق عدالت و آزادی را هم ادا نمیکند. شرط تقوا هم اين نیست که به این شيوه از پاسخگويی فرار کنيد.
اما اگر بخواهیم به سخنان خود شما استناد کنید، پاسخ ابتدا تا انتهای نامهی شما در همين یک جملهی خودتان آمده است. آقایان موسوی و خاتمی (و کروبی)، چنانکه بارها گفتهاند و نوشتهاند، میتوانند بگویند حساب ما از کسانی که قانون را زیر پا میگذارند، متوسل به خشونت میشود و کشور را به ناامنی و آشوب میکشانند (چه سبز باشند چه قرمز) جداست. ملاک اعتراضهای کسانی که امروز سبز نام گرفتهاند قانون است، عدالت، اخلاق، تقوا و امر به معروف و نهی از منکر. کسی هم گناه کس دیگر را به دوش نمیکشد. پس شما هم گناه دگران را بر موسوی و خاتمی ننويسيد (اين به فرض این است که کسی خطايی مرتکب شده باشد که قابل قياس به خطاهای طرف مقابل باشد).
فرض کنیم که کسانی که همفکر و همرأی شما هستند (چنانکه خود مدعی هستید)، حسابشان را از نیروهای نظامی و امنيتی و کسانی که مرتکب قتل، جنایت، ضرب و جرح شهروندان ایرانی، جدا میکنند. چه کسی این حق را به آقایان موسوی و خاتمی نمیدهد که بگويند حسابِ ما از کسانی که قانون را زير پا میگذارند جداست؟ چه تفاوتی میان شما و اين آقایان هست که شما میتوانید چنين پاسخ بدهید و آنها نمیتوانند؟ فکر نمیکنید با بدترین عبارات نامهتان را به پایان بردهايد و شاکلهی همهی نوشتهتان را ویران کردهايد؟ چه بد دفاعی کردهايد از همهی آنچه مدعی آن بوديد!
اما بعد. فرمودهاید که: «در روز قدس حوادثی رخ داد و به نام طرفداری از شما شعارهای داده شد»، که همین شعارها ظاهراً اسباب نگارش این نامه شده است. در درجهی نخست باید گفت مردم در روز قدس به دعوت نظام به خیابانها آمدند نه به دعوت آقایان خاتمی و موسوی. و این تعبیر «به نام طرفداری از شما» نه تنها حقی را ادا نمیکند که پرسشهای بیشمار دیگری را هم ايجاد میکند: در این سه ماه گذشته، «به نام طرفداری از ولایت فقيه» چقدر قانونشکنی، چقدر ظلم و چقدر بیعدالتی صورت گرفت؟ اگر منطق استدلال شما را بپذیریم، و اگر شما رعایت انصاف و عدالت میکنید، قاعدتاً باید شاهد نامهی مشابهی از سوی شما به «ولایت فقیه» باشیم؟ اگر چنین کردهاید، کو نامهی سرگشادهی شما به ولایت فقیه در نقد کسانی که ولایت فقیه را بدنام میکنند؟
نوشتهاید: «شما که همواره بهدرستی گفتهاید پرسشگری ازصاحبان و طالبان قدرت امرمقدسی است ، طبعا نباید رنجشی پیدا کنید». آقایان موسوی و خاتمی لابد بهتر میدانند که کجا چنین تعبیری را به کار بردهاند که پرسشگری از صاحبان قدرت به اضافهی «طالبان قدرت» امری است «مقدس». ولی آنچه خرد و دينداری حکم میکند اين است که به پرسش گرفتن «صاحب قدرت» (یعنی کسی که واجد همهی ابزارهای اعمال زور است) حقی است عقلی و دینی. قلب امر به معروف و نهی منکر این است که شهروندان در برابر حاکمانشان لکنت زبان نگیرند و بتواند حقوق خود را از حاکمانشان مطالبه کنند. این امر ربطی به قداست موضوع ندارد. ماجرا بحث بر سر يک «حق» است نه يک «امر مقدس».
اگر این مغالطه را برای اين در کار کردهاید که فردا گریبان هر کسی را که قصد اصلاح امور را داشت بگیرید، او را به صلابه بکشید و به آن رنگ قدسیت بزنيد، دینداریتان سخت ریاکارانه و دنیاطلبانه است. خودتان قاعدتاً بهتر میدانید که آن کسانی که امروز «طالبان قدرت» مینامید، اتفاقاً در صف مقابل «جنبش سبز» قرار دارند چون هم خلق و خوی طالبان و تعصب و تنگنظری دینی آنها را دارند و هم قدرت دارند و تکیه بر همهی ابزارهای نظامی و امنيتی زدهاند تا حدی که یک نهاد نظامی هم در امور قانونگذاری دخالت میکند، هم احکام قضایی صادر میکند و هم زمام امور اجرایی را به دست گرفته است. از نوشتهی شما نبايد کسی برنجد، بلکه باید بر حال شما و استدلال شما تأسف خورد که تا اين حد دین، ایمان و تعهدتان را با مغالطه بازی میدهید و عقبا را به دنیا میفروشید.
با اشاره به بعضی از شعارهایی که در روز قدس داده شده، فرمودهايد: «این شعارها حاکی از استراتژی به ظاهر تازهای است که در سالهای اول انقلاب هم به میدان آمد و با مقاومت امام راحل و مردم میدان را خالی کرد. این استراتژی به وضوح با سه محور اعتقادی و استراتژیک امام در تضاد است. آن بزرگوار حتی در وصیتنامهشان نیز بر این محورها تاکید دارند. آیا امام نفرمود جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد؟ و این را اساس سیاست داخلی نمی شمرد؟ آیا امام نفرمود روز قدس روز اسلام است و حمایت از فلسطین را یکی از ارکان سیاست خارجی قرار نداد؟ آیا امام مکررا نفرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد؟ آیا پردازنده نظریه ولایت فقیه و پایهگذار آن نبود؟».
نخست اینکه میفرمايید «استراتژی به ظاهر تازه»، مگر تازه بودن یا قدیمی بودن یا استراتژی مشروعیت يا منطقی بودن آن را میستاند؟ میخواهید بفرمايید که اينها همان کسانی هستند که اول انقلاب در برابر امام ایستادند. آنچه امروز در برابر امام ميراث او ایستاده است، درست همان حرکتی است که شما با همين نامه، خواسته یا ناخواسته به دفاع از آن برخاستهايد. امام به راستی گفت که «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد». و تمام مطالبات جنبش سبز حول همین جمله گشته است و اعتراض به اينکه جمهوریت نظام در پای یک تلقی جزمانديشانه و انحصارگرایانه از اسلامیت قربانی شده است. طرف مقابل نه تنها هيچ کمی به حل اين اعتراض و رفع این شبهه نکرده است، بلکه هر آنچه در توان داشته به کار بسته است که خلافاش صورت تحقق پذیرد، یعنی به ضرب و جرح و تهدید و تهمت، و حبس و شکنجه ثابت کردهاند که جمهوریت را در پای تلقی منحرف خود از اسلاميت قربانی کردهاند و در راه پيشبرد آن از هيچ اقدامی خلاف قانونی هم فروگذار نکرده و نمیکنند. اين از اساس سياست داخلی که بنيادش این روزها بر باد است و شما هیچ دفاعی از آن نمیکنيد و به جای قیام به حفظ میراث امام، آب به آسیاب دشمنان امام میریزید و دوستان و ياران ديرین او را متهم به خیانت میکنيد.
اما سياست خارجی: روز قدس کماکان مضمون و معنای حقیقی خود را دارد. اما مگر مشکل فلسطین جز ظلم صهيونيستهاست؟ مگر ما با چیزی جز ظلم و حقکشی مبارزه میکنيم؟ مبارزه با ظلم، مبارزه با مطلق ظلم است. روز قدس و غیر قدس ندارد. هر جايی که ندای حقطلبی بلند شود، چه در برابر صهيونيست چه در برابر غیر صهیونيست، وظیفهی دينی و اخلاقی ماست که پشت آن بايستيم. دفاع از ملت فلسطين کمترین منافاتی با دفاع از حقوق ملت ایران ندارد. مضمون سخن شما چیزی است درست خلاف این: شما میفرمايید که بايد در روز قدس، ملت ایران را به فراموشی سپرد و فقط از ملت فلسطین گفت. حقوق ملت فلسطین به جای خود، اما چرا شما از حقوق ملت ایران دم نمیزنید و ميراث امام را به ناحق و در لباس مغالطه مقابل مطالبهی به حق ملت ايران مینهيد؟ تا به حال از خود پرسيدهايد که اين مردم اگر مجال دیگری جز روز قدس برای ابراز مطالباتشان میيافتند، چه دلیلی داشت در روز قدس از این فرصت استفاده کنند و ندای حقطلبیشان را به گوش جهانیان برسانند؟ چه بد داوری میکنيد، جناب توکلی!
امام میگفت پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. سخن امام، مبتنی بر اين فرض بود که ولایت فقیه نماد و عينیت عدالت و حقطلبی باشد. او از ولایتی سخن میگفت که جانب خونریز را نمیگرفت و نسبت به همهی جناحهای سياسی کشور یکسان موضع میگرفت و نسبتی پدرانه با آنها داشت. امام نمایندهی ولایت فقیهی بود که به صراحت و قاطعیت مانع حضور و دخالت نظاميان در سیاست میشد. امام پشتیبان اين ولایت فقیه بود. شما پشتیبان کدام ولايت فقیه هستيد؟ پردازندهی نظريهی ولایت فقیه و پایهگذار آن میگفت که اگر ولی فقيه حتی یک دروغ بگوید از عدالت ساقط میشود. شما تا به حال جسارت کردهاید که به مجلس خبرگان رهبری اعتراض کنید که چرا در طول این سالها حتی يک بار به وظیفهی قانونی خود عمل نکرده است و جوری با ولی فقیه رفتار کرده که انگار در برابر امام معصوم ايستاده است؟ این شما هستید که از میراث امام راحل فاصله گرفتهاید یا ما؟
شما خودتان چنين استنباط کردهاید و اين نسبتها را به جنبش سبز دادهايد که:
* با مبانی انقلاب اسلامی ناسازگار است.
* از پشتيبانی بیگانگان مخالف اسلام، استقلال ایران و مسلمانان جهان برخوردار است.
* رفتار وظاهر کثیری از افراد آن حاکی از عدم تقید به شرع و ارزشهای انقلابی است.
* قصد معارضه با نظام قانونی و مردمی حاکم را دارد و به اعتراض در شکل قانونی راضی نمیشود.
و فرمودهاید: «آیا اگر امام زنده بود چنین جریانی را خیانتبار نمیخواند؟». نخست باید گفت که مبانی انقلاب اسلامی جايی یکسره بر باد میرود که رأی ملت به بازی گرفته میشود، اصول و قوانین صریح کشور نادیده گرفته میشود (اصل ۲۷ قانون اساسی و اصول متعدد دیگر). دین بازيچهی سياست و قدرت میشود و نظاميان دخالت صریح و علنی در سیاست میکنند. چطور است که شما جانب ضعیفانی را که هيچ سلاحی جز سخن و زبانشان ندارد (که آنها هم بریده است و دريده) نمیگیرید و در صف مدافعان قدرتی واقع میشوید که روزنامهها را به ناحق میبندد و پاکترین فرزندان این سرزمین را به زندان میفرستد و امثال کردان و رحیمی را بر صدر مینشاند و اسفندیار رحیم مشايی را هر روز در پلهای بالاتر مینهد؟ انصاف بدهید که جنبش سبز با مبانی انقلاب اسلامی ناسازگار است يا کسانی که شما با حمله به سبزها، دارید آب به آسيابشان میریزيد؟
گفتهايد: «از پشتيبانی بیگانگان مخالف اسلام، استقلال ایران و مسلمانان جهان برخوردار است». این مغالطه، مغالطهای است تکراری و غیر قابل دفاع که اين روزها در افواه حامیان خشونت دولتی و سرکوب حکومتی افتاده است. اگر این سخن معيار باشد، باید مدتها پیش آقای احمدینژاد از صلاحیت رياست جمهوری ساقط میشد (برای سقوط ازصلاحیت که انتخابات لازم نبود؛ مجلسی مستقل و شجاع کافی بود که شما هم عضو آن بودید). سخنان آقای احمدینژاد در افسانه خواندن هولوکاست سخت به مذاق نئونازیها و حامیان فاشيسم و کشتار و خشونت هیتلری خوش میآيد.
اگر قرار باشد مبنا را حمايت «بیگانگان مخالف اسلام» قرار دهیم، قطعاً اولین بازنده آقای احمدینژاد است. سخن حق را، با حقیقت میسنجند نه دفاع یا عدم دفاع افراد از آن. مگر رسول خدا برای دعوت اسلام به رد و قبول مشرکان توجه و اعتنا میکرد که ما باید در سخن حقمان به خاطر دفاع یا عدم دفاع کسی ترديد کنيم؟ بفرمايید که مخالف استقلال ايران سبزها هستند يا کسانی که هر روز چوب حراج به منافع ملی کشور میزنند و حتی در اجلاس خزر راهشان نمیدهند؟ مسلمانان جهان؟ نمايندهی مسلمانان جهان کيست؟ من و شما؟ دستگاه رسانهای جهتدار و دروغپرداز دولتی؟ بعید است از شما اين همه مغالطه و نیرنگ در یک جمله!
فرمودهاید: «رفتار وظاهر کثیری از افراد آن حاکی از عدم تقید به شرع و ارزشهای انقلابی است». مگر در جمهوری اسلامی حقوق قانونی شهروندان را بر حسب تقیدشان به شرع و ارزشهای انقلابی میسنجند؟ از کی تا به حال مطالبات قانونی ملت را بر حسب سلیقهی شخصی و گرايشهای سیاسی جناحی سنجيدهاند که حال بايد رفتار و ظاهر افراد را با متر تقید به شرعی که معیارش شما هستيد، سنجيد؟ بفرمايید عدم تقید به شرع و عدول از ارزشهای انقلاب و اسلام که امروز سر تا پای دستگاههای دولتی را فراگرفته است، خطرناکتر است يا عدم تقید به شرع افراد و عدم تطابق ظاهرشان با ارزشهای انقلابی؟ شهروندان مسؤولترند یا صاحبان قدرت؟
نوشتهايد: «قصد معارضه با نظام قانونی و مردمی حاکم را دارد و به اعتراض در شکل قانونی راضی نمیشود». اگر مقصودتان از نظام، دولت است، باید در قانونیتاش شک کرد. و گرنه سبزها هیچ معارضهای با «نظام قانونی» ندارند. تنها اختلاف سبزها با حامیان خشونت بر سر «نظام غیرقانونی» است که حاکم است ولی «مردمی» نيست. اين جنبش، همان جنبشی است که به شکل قانونی، آرام و بیصدا اعتراض کرد ولی پاسخ اعتراضاش قتل بود و ضرب و جرح. این جنبش به اعتراض به شکل قانونی هم راضی بود و هم هست. هم ملتزم بود و هم هست. اين شما هستید که با تحریف واقعیت میخواهید این جنبش را به خشونت و گريز از قانون برانید. به جای اينکه خود ملتزم قانون باشید و خواستار مجازات سریع و علنی همهی متخلفان شوید، سرود یاد مستان میدهید و بهانه برای بیقانونی میتراشيد؟ انصاف بدهيد با این اوصاف شما به معارضهی نظام قانونی رفتهاید یا سبزها؟
با تمام این اوصاف، اگر امام زنده بود این همه مصالحه، سازش و چشم فروبستن بر جنایت و تخلفهای عظيمی که تمام بنیاد نظام را به مخاطره انداخته است در نظرش خیانتبار بود يا مقاومت در برابر تهدید بنياد جمهوریت و اسلامیت نظام؟ این ما هستیم که مدعی قانون و جمهوریت و اسلامیت نظامايم نه کسانی که با اسلحه از پشت بام مسجد به روی ملت آتش میگشایند و بعد نعل وارونه میزنند و قاتل را جای مقتول مینشانند. خیانت اينهاست که شما در برابرش دم فرو میبندید يا اعتراض مردم به نادیده گرفته شدن حقشان؟
مینویسيد که: «ولی آیا شما فکر میکنید اکثریت معترضانی که راه معارضه را برگزیدهاند و شعار جانم فدای ایران سردادهاند، وقتی خطری متوجه ایران شود روی حرفشان میایستند؟ جان که هیچ، یک گام هم اکثرشان برای استقلال و آزادی ایران عزیز بر نخواهند داشت. مینشینند و منتظر میمانند تا همان اکثریت مستضعفی که به پیروی از امام و مراجع و روحانیت انقلابی، ایران را حفظ کردند بازهم جانفشانی کنند و بعد هم غرولند و ملامت تحمل کنند. شما پشتیبانی چه کسانی را بهدست آوردهاید و حمایت چه اقشاری را از دست دادهاید؟». اولاً، ابتدا باید این مغالطه را از سخن شما بیرون کشید که معترضان را معارض میناميد. ثانياً، مگر شما علم غیب دارید که میگويید کسانی که شعار جانم فدای ایران سر میدهند، هنگام خطر روی حرفشان نمیايستند.
اين رسم مسلمانی و ايمان نیست که عقیدهی مردم را چنین به سخره بگیرید و هنوز موقع عمل نرسیده آنها را چنین بد و اهانتبار قضاوت کنيم. این کسانی که امروز شعار جانم فدای ايران میتوانند سر دهند، اتفاقاً در ميان همان مستضعفانی هم هستند که شما نقض حقوقشان را نمیبينید و اساساً در صورت مسألهی شما نیستند. مهم نیست آقایان موسوی و کروبی پشتیبانی چه کسی را به دست بياورند یا از دست بدهند. مهم نیست چه کسی حامی سبزها باشد یا نباشد. مهم اين است که حمایت و عنایت خدا را از دست ندهند و از ایمان و عقيدهی خويش دست نکشند. این همان چیزی است که شما نمیخواهید ببينید، چون حق را با افراد میسنجيد نه به حقیقت. حق و باطل برای شما معیارش اشخاص هستند، نه خود حق و خود باطل.
فرمودهايد: «برادران محترم! شما در ایام مسؤلیتتان موضوع فلسطین را بهدرستی، موضوع همه ما میدانستید حالا چرا در برابر شعار انحرافی نه غزه نه لبنان سکوت کردهاید؟ نظرتان عوض شده یا صهیونیستها تغییر ماهیت دادهاند؟ آیا قدرت آنقدر شیرین است که برای رسیدن به آن باید پا روی اعتقادات امام گذاشت؟ شما که میگویید خط امامی هستید». شعار انحرافی؟ اولاً که مردم به طور طبیعی شعار خودشان را میدهند. شما که بهتر میدانيد نه موسوی و نه خاتمی از امکانات بیحد و حساب رسانهی ملی که امروز در خدمت یک جناح خاص قرار گرفته بهرهمند نيستند. دسترسی به هیچ رسانهی دیگر، هیچ روزنامه و حتی هیچ وبسایت فيلتر نشدهای ندارند. پس از کجا میدانید اگر قرار بود آنها مستقیماً و رو در رو با مردم سخن بگویند، چه با آنها میگفتند؟
نکتهی بعد اين است که شما میفرماييد شعار انحرافی. باید از شما پرسيد چرا شعارهايی که شما آنها را انحرافی میناميد اساساً داده میشوند؟ علت چیست؟ شما به جای حل مسأله دارید صورت مسأله را پاک میکنید! به جای اینکه بپرسيد چه شده است که مردم چنین کردهاند، سرتان را زیر برف میکنید و از پاسخ دادن به سؤال اصلی طفره میرويد. با سپر قرار دادن مسألهی فلسطين، مسألهی عظيمتر ملت، نظام و اسلام را پاک فراموش کردهايد. خط امامی بودن یعنی اينکه نسبت به سلامت و بقای همين نظام دغدغه داشته باشيم و نگذاریم عدهای منحرف و متظاهر تمام ميراث آن امام را به حراج بگذارند و سرش معامله کنند. شما که اينها را باید بهتر بدانيد!
نوشتهاید: «فکر نمیکنید که شما هرچه دارید از حکومت ولایت فقیه است؟ فکر میکنید اگر کسانی که امروز شعار جمهوری ایرانی میدهند، سرکار بیایند، شما را خلع لباس و منزوی نخواهند کرد؟ البته اگر زندهتان بگذارند!». ظاهراً اشارهی شما به قدرت گرفتن نیروهايی است خشن و دینستیز. اين نوع استدلال چند ایراد دارد. نخست اینکه مبتنی بر اعتقاد به ناپختگی و هيجانزدگی ملت ایران است. ملت ما رشیدتر از آن است که بار دیگر بخواهد راه را برای تندروی و افراط باز کند. اتفاقاً کسانی که امروز دست به «خلع لباس» و «منزوی کردن» زدهاند، مدتهاست دست به کار شدهاند و نيازی به استقرار شعار «جمهوری ایرانی» نیست تا این فجايع رخ بدهد.
ولی باید پرسيد که جانب حق و عدالت و آزادی را گرفتن، واقعاً چه نسبتی دارد با «لباس» که باید از خلع آن ترسيد؟ از خلع لباس نباید هراسيد، باید از خلع عدالت و انصاف بیم داشت که ظاهراً شما اين بيم را ندارید و ملت را از چیزهایی میترسانيد که هماکنون به قوت و شدت دارد رخ میدهد! ملت هر چه دارد از خدا دارد و ايماناش. ولایت فقیه هم اگر مبتنی بر عدالت و تقوا و اخلاق باشد، بازهم از برکت عنایت الهی است. آقای توکلی! فکر نمیکنید گفتن اينکه هر چه شما دارید از «حکومت ولايت فقيه» است، سخنی است شرکآلود؟ ما همه هر چه داریم از جانب خداست که هیچ شریکی ندارد و به هر که بخواهد عزت میدهد و از هر که بخواهد عزت میستاند. ولايت فقیه ارجح و اولی بر ولایت الله نيست.
نوشتهاید که: «روش شما در این ایام چنان است که گویا میخواهید حاکمیت را به برخورد با خود بکشانید». شما از یاد بردهاید که این حاکميت نظامی و امنیتی بود که باب برخورد با ملت را باز کرد و هنوز هم این برخورد ادامه دارد. چرا توپ را به ميدان معترضان و مخالفان میاندازید وقتی حاکميت همهی اسباب غلبه را در اختيار دارد و حاضر نيست هيچ فضای شفاف و سالمی را برای رفع شبهات فراهم کند؟ این است روش شما؟ گويا شما میخواهید خدا را به برخورد با خود بکشانيد! محاربه با خدا سختتر است یا به چالش گرفتن حاکمیتی که از عدالت، اخلاق و قانون دور شده است؟
شما در اواخر نامهتان نوشتهاید: «سه نتیجه ناگوار دیگرنیز بر اوضاع فعلی مترتب است» و بلافاصله در مورد اول در اولین جمله آوردهاید: «دولت فعلی برخاسته از رای مردم و قانونی است»! این جزء همان نتايج ناگوار است؟ يعنی دولت فعلی نتيجهای است ناگوار؟ طبعاً مقصود شما اين نيست. گویا اشتباه کردهاید و جمله را باید جای دیگری مینوشتيد. ولی اساس اختلاف نظر سبزها با شما بر سر همین است. شما اين جمله را مفروض میگیريد و بر اساس همان استدلال میکنيد. صحت این ادعا تا به حال نه با منطق، نه با استدلال و نه در شرايطی برابر ثابت نشده است. این ادعا تنها با زور و غلبهی نظامی و امنیتی و حبس و اعتراف نافذ شده است. وقتی اساس استدلال شما این باشد، «تا ثریا میرود دیوار کج»!
شگفتآورترین بند نامهی شما اين بند است: «وقتی حضور جریان حامی شما، با اغتشاش و خسارتهای اجتماعی همراه میگردد، حضور نیروهای انتظامی و اطلاعاتی به ضرورت بیشتر میشود، از این حیث نیز آزادیها محدود میگردد. در این محدودیتی که برای نقادی و آزادیخواهی به وجود میآید شما چقدر مسؤلیت دارید؟» درست میخوانيم؟ احمد توکلی جواز حکومت نظامی و تعطيل آزادیهای مشروع و قانونی ملت را صادر کرد؟ تمام اعتراض ملت به این است که نیروهای انتظامی و اطلاعاتی نه که حضور بلکه عمل دارند و عملشان خلاف قانون است. شما از همین حيث، جواز محدود شدن آزادیها را فراهم کردهايد.
شما که خود از ابتدا تا انتهای نامه دم از میراث امام زدهاید و ما را متهم به فاصله گرفتن از آن ميراث کردهايد، خوب است به ياد بیاورید که آزادیهای مشروع این ملت را نمیتوان حتی به بهانهی حفظ تمامیت ارضی کشور محدود کرد. این قانونگريزی و دعوت به نقض صريح قانون از سوی شما که در دستگاه قانونگزاری کشور بودهاید، رفتاری شگفتآور است و سخت در خور سرزنش. طرفهتر آنکه شما مسؤوليت این تخلفها را به گردن ما میاندازيد! این فضای «نقادی و آزادیخواهی» حق ملت است که از آنها سلب شده است آن هم با نقض قانون. آن وقت شما به جای دفاع از قانون مبلغ نقض آن و مروج ناديده گرفتن حقوق شهروندان میشويد؟ اين است دفاعتان از میراث امام؟
شما در پایان نوشتهاید: «آنکه باید اول تصمیم به بازگشت بگیرد، شمایید نه مخالفان شما». حقیقت آن است که آنکه باید تصمیم به بازگشت بگیرد، دستگاه قضایی و دستگاه قانونی کشور است که سه ماه است معلبه نظامیان شده است، نه ما که تمام ابزارهای ابراز سخنمان همين دست و زبان غیر مسلح و همین قلم و گفتار غیر خشن بوده است. و البته این شما هستید که باید تصمیم به بازگشت به راه حق، عدالت، انصاف و ظلمستیزی بگیرید و یاریرسان ظلم و همدست هدم بنیان نظام جمهوری اسلامی نشوید.
ما هم آنچه شرط بلاغ بود با شما گفتیم. شما هم اگر قرار است از کسی بهراسید، از این نهراسید که فردا کسانی که شعار جمهوری ایرانی میدهند شما را زنده میگذارند یا نه. از خدا بترسید و ببینيد که فردای محشر که قرار است پيش او پاسخ بدهید، آيا میتوانید سر بلند کنيد؟ امروز اگر قرار باشد با وجدانتان روبرو شوید و پيش همان امامی بايستید که از او دم میزنيد، میتوانيد همين نامه را با تمام تناقضها، با همهی مغالطهها و با همهی دعوتهایتان با قانونشکنی و ناديده گرفتن ميراث او، پيش رویاش بگذاريد؟
ان أرید الا اصلاح ما استطعت و ما توفيقی الا بالله علیه توکلت و اليه انيب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر