تا روز قدس - خائن کیست؟

روزبه تمدن
شاید این نوشته کوتاه چندان به مذاق برخی دوستان، حتی بسیاری از هواداران جنبش سبز خوش نیاید، اما در شرایط فعلی که جنبش سبز به شدت نیازمند بازشناسی خود و تبیین راهکارهای عملی برای پیشبردش می‌باشد، انتقادات می‌بایست شفاف‌تر و به دور از هرگونه ابهام و اغماض بیان شوند.



من بنا به تجربه شخصی‌ام در این سه ماه، بارها افرادی را مشاهده کرده‌ام که علی‌رغم وابستگی باطنی نسبت به جنبش سبز، به بهانه‌های مختلف از حضور در اجتماعات خیابانی این جنبش خودداری نموده‌اند. بهانه‌هایی از قبیل هزینه بالای مبارزات خیابانی، بی‌برنامگی جنبش، حضور در پشت جبهه!، فعالیت و مشغله‌های روزمره، آینده تحصیلی و شغلی و غیره. قصد من در این مقاله پاسخ گفتن به تک تک این بهانه‌ها نیست، بلکه هدف من برملا ساختن مغالطه‌ای است که تمام این بهانه‌ها و ادعاهای مشابه از آن سرچشمه می‌گیرند.

فضای سیاسی کنونی ایران واجد نوعی گسست است. این گسست پیشتر نیز وجود داشته، اما در پرتو مبارزات انتخاباتی، مواضع شفاف کاندیداها در قبال یکدیگر و رخدادهای پس از انتخابات، این گسست نیز خود را در عرصه عمومی عیان ساخته و از بطن مردم تا دل حاکمیت امتداد یافته است. موقعیت هر فرد در جامعه نیز صرفا در نسبتش با این گسست، معنا می‌یابد. به بیان دیگر، هر فرد می‌بایست تعیین کند که در کدام سوی گسست حضور دارد. در یک سو، حافظان و حامیان قدرت سیاسی - اقتصادی - نظامی موجود قرار دارند و در سوی دیگر جنبش سبز، یعنی مخالفان وضع موجود و طرفداران تغییر و اصلاح آن. بنابراین هر انسانی که در جامعه نفس می‌کشد، یا طرفدار حفظ وضع موجود است، یا بر علیه آن. نکته مهم در این است که شق سومی وجود ندارد.

اما از سوی دیگر به تعبیری هگلی، عرصه سیاست نه وابسته به امر ذهنی (در خود)، بلکه صرفا جایگاه امر عینی (برای خود) است. به بیان ساده‌تر، در عرصه عمومی، ملاک نه حال قلبی افراد بلکه عمل آنها می‌باشد. در تقابل جریان‌های سیاسی موجود در جامعه، صرفا عمل افراد است که جایگاهشان را تعیین می‌کند. بنابراین چندان مهم نیست که شما چه می‌اندیشید؛ چه می‌خواهید، چه می‌دانید، بلکه آنچه مهم است این است که شما چه می‌کنید. در غیر اینصورت تمام خواسته‌ها، دانسته‌ها،اندیشه‌ها و آرمانهای شما صرفا در حالتی بالقوه باقی مانده و هیچگاه در عرصه سیاسی فعلیت نخواهند یافت، یا به بیان بهتر اصلا وجود نخواهند داشت.

بنا بر مقدمات بالا روشن می‌گردد که افراد صرفا به واسطه اعمالشان است که می‌توانند موضعشان را در قبال گسست موجود در فضای سیاسی ایران آشکار سازند. در واقع عمل افراد تعیین می‌کند که آیا آنها از حامیان جناح سیاسی - اقتصادی - نظامی حاکم هستند، یا بر علیه آن. از سویی هرگونه بی‌طرفی، بی‌تفاوتی و دنباله روی از توهم عدم مداخله، در حقیقت به نتیجه‌ای جز حمایت از وضع موجود نمی‌انجامد؛ و از سوی دیگر نیز، افرادی که قلبا و باطنا حامی جنبش سبز هستند، اما به بهانه‌های مختلف ترس خود را از حمایت عملی و عینی از جنبش پنهان می‌سازند، در واقع در آن سوی گسست و در کنار حامیان وضع موجود به سر می‌برند.

هیچ چیزی نمی‌تواند بار مسئولیت گناهشان را از دوش آنها بردارد، چراکه فقط اعتراض عملی است که می‌تواند در موازنه جریانات سیاسی مداخله کرده و آن را به نفع جنبش تغییر دهد، نه فحش دادن‌های توی دل و غرغر کردن‌های در گوشی که در واقع حاصلی جز تداوم وضعیت اسف‌بار فعلی ندارد. حتی همین بهانه‌تراشی‌ها نیز در ذهنی ساختن سیاست ریشه دوانیده و در حقیقت نوعی سیاست-زدایی است که صرفا وضع موجود را بازتولید می‌نماید.

حال با تمام این تفاسیر می‌توان به این پرسش آغازین بازگشت که خائن کیست؟ آیا خائن کسی است که در خیابان به طرزی وحشیانه حامیان جنبش سبز را مورد تعرض قرار داده و آنها را زخمی کرده و می‌کشد؟ قطعا نه. نیروهای امنیتی، نظامی و شبه نظامی صف کشیده در برابر جنبش سبز، خائن نیستند، بلکه دشمن‌اند. آنها علنا و عینا خود را در آن سوی گسست قرار داده و به جایگاه خود معترفند (و حتی شاید بدان افتخار می‌کنند)؛ اما خائن کسی است که علی رغم اینکه خود را این سوی گسست می‌پندارد، اما عملا در آن سوی گسست گام برمی‌دارد.

آریا ثابتیان حدود یک ماه پیش در بخشی از یادداشت کوتاهش در سایت رخداد، چنین نوشت: «در این میان، خائنان دست روی دست گذاشته و از فاصله‌ای امن به وقایع می‌نگرند، شاید هر از چندگاهی غرولندکنان ظلم را "محکوم" کنند ... خائنان آنانی هستند که باور دارند، همیشه کسی هست که به جای‌شان مبارزه کند، همیشه کسی هست که به جای آنها رنج بکشد». بنابراین خائن کسی است که علی‌رغم علاقه باطنی‌اش نسبت به جنبش سبز، با کناره‌گیری از عرصه حقیقی سیاست-ورزی، یعنی خیابان، عملا با دشمنان جنبش سبز همسو می‌شود.

در پایان می‌بایست خاطر نشان ساخت که شهدای این جنبش همچون نداها، سهراب‌ها و روح‌الامینی‌ها رفتند و با خونشان این گسست را رنگین کرده و حقیقت عریانش را به ما نشان دادند. ما که در میانه این میدان باقی مانده‌ایم، می‌بایست با حضورمان در عرصه عمومی، جناح سیاسی - اقتصادی - نظامی حاکم را مفتضح سازیم، در غیر اینصورت صرفا جزئی از همان نظام و در گناهش شریک خواهیم بود. شاید لب همین کلام را سال‌ها پیش دکتر علی شریعتی در آن عبارت معروفش بیان کرد که «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند». همانگونه که پیشتر اشاره شد، همانند گسست زینبی/یزیدی، گسست موجود در جامعه ما نیز شق سوم و راه فراری ندارد. زینبی نبودن در عرصه عمومی مساوی است با یزیدی بودن.

اگر به این حقیقت باور داریم و اگر نمی‌خواهیم دیگر خود را با بهانه‌های ریز و درشت فریب دهیم، هنوز دیر نشده. روز قدس نزدیک است؛ سبزش کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر