روایت یک بازداشتی از روزهای بازداشت

من فكر مي‌كنم بعد از اين، با باز شدن دانشگاه‌ها، به تعداد دستگيرشده‌ها اضافه مي‌شود. نه كه وظيفه‌اي به كار باشد اما بد نيست تجربيات‌مان را در اختيار هم قرار دهيم تا اشتباه‌هاي هم را تكرار نكنيم و بعد از اين هزينه‌هاي كمتري بپردازيم .




قبلش بگويم كه من را اطلاعات سپاه دستگير كرد و قبل از اوين سه بار بازجويي شدم . روند دستگيري ام اين شكلي بود ؛ دستگيري _ تحويل موبايل و كيف _ بازجويي سرپايي _ جايي كه نمي دانيم كجا بود چون تمام مدت چشم بند داشتيم _ بازجويي _ انتقال به جايي كه نمي دانيم كجا بود چون همچنان چشم بند داشتينم _ باز جويي _ زندان اوين _ دادگاه انقلاب و تفهيم اتهام _ دوباره دو هفته زندان _ آزادي

كساني كه پيش از اوين بازجويي نشده اند را توي اوين مي برند بازجويي . تنها كساني كه ديدم بازجويي نشده اند آنهايي بودند كه توسط نيروي انتظامي دستگير شده بودند و شب اول را توي وزرا خوابيده بودند و از آن جا دادگاه و تفهيم اتهام و بعدش آورده بودنشان اوين . هم بازجويي نداشتند و هم زودتر از ديگران آزاد شدند . چراش را من هم نمي دانم . منظورم اين است كه از بازجويي و سوال جواب گريزي نيست .

شب قبل از شركت در اغتشاش ؛ _ پيش از شركت در اغتشاش ، براي حضورتان در خيابان بهانه اي دست و پا كنيد . آن را با خودتان تكرار كنيد . جوري كه بار اول تان نباشد . بايد بتوانيد با اعتماد به نفس ، مقصد تان را بيان كنيد .

بعد از دستگيري ؛ _ حالا كه شما را گرفته اند ، اشك نريزيد ، نترسيد ، دست و پاي تان را گم نكنيد . قبل از آن كه موبايل تان را بگيرند ، عكس ها ، فيلم ها ، اس ام اس ها را پاك كنيد (آن ها تك تك اس ام اس هاي تان را مي خوانند . ) كيف تان را تميز كنيد . دست بند سبز ، ماسك سركه ، نقشهء تهران ، اعلاميه و ... اين ها مي توانند دردسر ساز شوند . تا وقتي كيف تان را نگرفته اند ، كه خيلي زود اين كار را مي كنند ، كيف تان را خالي كنيد . وقتي از تميز شدن كيف تان و موبايل تان مطمئن شديد ، مي توانيد اشك بريزيد ، بترسيد ، داد بزنيد و دست پاي تان را گم كنيد . اصلا بهتر است قبل از شركت در اغتشاش كيف و موبايل تان را تميز كرده باشيد .

_ اگر دختريد بستگي دارد چه كساني شما را دستگير كرده باشند . اگر گير نيروهاي بسيجي بيفتيد ، بدجوري كتك مي خوريد . اگر نه احتمال دارد به چند تا لگد و فحش بسنده كنند . بيشتر از شكنجهء فيزيكي ، آن ها شما را از نظر روحي خراب مي كنند . مدام تحقير مي شويد ، به خاطر پوشش تان ، محل زندگي تان ، اسم تان و ... اگر پسريد كتك مي خوريد . فرقي ندارد گير چه كسي بيفتيد . هم بيشتر تحقير مي شويد و هم بيشتر كتك مي خوريد . در هر صورت بايد روحيهء انقلابي و مبارزه جويانه تان را تشديد كنيد . وا ندهيد و از پا نيفتيد .

در هنگام بازجويي _ كلافه نشويد . دست كم يك روز و شايد بيشتر ، بايد چشم بند و دستبند و گرما را تحمل كنيد . نگذاريد كلافگي و خستگي ، تمركزتان را براي بازجويي ها ازتان بگيرد . خونسردي تان را حفظ كنيد تا در برابر بازجو ها و بسيجي هايي كه مي روند و مي آيند و بي آن كه بتوانيد ببينيدشان تحقيرتان مي كنند كم نياوريد . جواب كسي غير از بازجو را ندهيد . آن ها به شما خواهند گفت فيلم و عكس تان را دارند ، شايد تهديد تان كنند كه آلبوم مي آورند و عكس تان را نشان تان مي دهند . توي دل تان را خالي مي كنند . حتي ممكن است يكي از آن ها از كنارتان رد شود و بگويد شما را مي شناسد . بگويد شما را توي انقلاب ، آزادي يا هر جاي ديگري ديده . نترسيد . يك دستي مي زنند . يادتان باشد شما توي خيابان ها ، هزارن هزار بوديد . خيلي بعيد است يكي از آن ها شما را شناخته باشد .

_ « انكار ، انكار ، انكار » اين مهم ترين اصل است . آن ها از اولين باز جويي ها ، با شما وارد بحث مي شوند . خود را منطقي نشان مي دهند . شما فكر مي كنيد مي توانيد خيلي منطقي بهشان بفهمانيد كه اين حركت مردمي ست و شبكه هاي بيگانه به شما خط نمي داده اند و احمدي نژاد با تقلب راي آورده و و و . يادتان نرود كه صداي شما از تلوزيون پخش نمي شود ، كسي شما را نمي بيند ، قرار هم نيست هزينهء بيخود بپردازيد . يادتان باشد ، آن ها بازجو هاي شما هستند ، نظرشان عوض نمي شود ، اما يك جملهء مزخرف شان زير برگهء بازجويي مي تواند تعداد شب هايي را كه در اوين مي مانيد افزايش دهد كه چندان اهميتي ندارد . اما به خانوادتان فكر كنيد كه روزهاي بيشتري در گرما ، دم در دادگاه انقلاب ، به قاضي هاي تان التماس مي كنند كه زودتر كارتان را راه بيندازند . به دادگاهي فكر كنيد كه در آينده تكليف تان را با درس و دانشگاه و شغل تان روشن مي كند . قرار نيست پروانهء وكالت تان ، پروانهء پزشكي تان ، انتشاراتي تان و .. باطل شود . شما قرار است بعد از اين زندگي كنيد و به مبارزه تان _ احتمالا از راه هاي ديگر _ ادامه دهيد و مایوس نشويد .

من كسي را مي شناسم كه زير برگهء بازجويي اش نوشته شده ؛ « متهم با خودش سلاح حمل مي كرده » اما بازجو ذكر نمي كند كه سلاح متهم بي نوا سنگ بوده . براي همين روزها زندان و هزار جور بازجويي و بازرسي منزل را تحمل كرده تا بگويد اسلحه اش را كجا مخفي كرده .

در زندان ؛ _ اگر توي اوين هستيد و بازجويي هاي تان تمام شده ، اين جا هم امنيت تان بيشتر است و هم آزادي تان . روحيه تان را تقويت كنيد . اگر توي انفرادي نيستيد ، همديگر را دلداري دهيد . نگران نباشيد. در چند هفته آينده با كفالت يا وثيقه آزاد مي شويد .

وقتي قاضي پرونده تان مي رود مرخصي ، وقتي فكس دادگاه انقلاب خراب مي شود و آزادي شما به فردا موكول مي شود ، وقتي قاضي قرار وثيقه تان را صادر كرده اما كارتان يك جاي ديگر گير است ، خانوادتان وثيقه را داده اند و آن ها كه توي دادگاهند بازي در مي آورند و ... اين جاست كه بوركراسي را با گوشت و خون و استخوان و تمام وجود بيچاره تان احساس مي كنيد .

بهش مي گويند حبس بلند گو . قرار است آزاد شويد ولي كسي اسم تان را اعلام نمي كند . خانواده و دوستان تان با گل پشت در اوين منتظرند و خودتان نشسته ايد تا صداي تان كنند . ساعت مي شود ده و آزادي ها مي ماند براي شش تا ده فردا شب ... هر چند لحظه هاي غم انگيزي را سپري مي كنید . اما مهم نيست . يك شب ديگر تحمل كنيد .

در هنگام تفهيم اتهام ،_ تمام مواردي را كه به عنوان اتهام تان عنوان كرده اند ، انكار كنيد . مثلا ؛ من به اموال عمومي آسيب نرسانده ام ، من از دستورات پليس تمرد نكرده ام ، من عليه امنيت نظام اقدام نكرده ام ، من بر عليه نظام تبليغ نكرده ام و ... تك تك اتهامات تان را نام برده و انكارش كنيد .

بعد از آزادي _ پشيمان نشويد . بايد تا روز دادگاه صبر كنيد و خونسردي و اعتماد به نفس تان را حفظ كنيد . يادتان نرود شما يك قهرمانيد . يك قهرمان كوچك بي نام و نشان كه براي دموكراسي قدم بزرگي برداشتيد . يادتان نرود ما ، همهء ما در كنار هم قهرمانيم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر