م . یلدا
گریه می کنم
ناله می کنم
و آه می کشم
اما ، دیگر تورا نخواهم دید !
شب تا سحر تو را صدا می کنم
هزار بار جامه می درم
دریغ
از دوباره در آغوش گرفتنت
در سوگ دیدن صورت کبود تو
من در میان عکس های تو
حجله می زنم
من گریه می کنم
من ناله می کنم
و آه می کشم
شب های روشنیست
اما سپاه شب
من خسته ام هنوز
من گریه می کنم ،
اما لباس سبز
امشب به تن خویش می کشم
درها که بسته است
درها را که بسته اند
در دست خود کتاب
من در فضای سبز دعا نشسته ام
روی سرم کتاب
در سینه ام دعا
با کاروان سبز امید "هم نفس"
ما گریه می کنیم
و خدا را
به نام صاحب گنبد سبز
قسم می دهیم
به نام عدالت
به نام عشق
...
قسمش می دهیم
به صبح امید
و سحرگاه به نور آفتاب
لاله گون می شود
و من هنوز دعا می کنم
و گریه از چشمان من رخت می بندد
زیرا که من
در فضای سبز امید
فرزند خویش را یافته ام
با همان شمایل و رخ
و من هنوز دعا می کنم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر