سوگ‌ سرودی برای آزادی جانِ ناشکيبای پرویز مشکاتيان

هجرت ترانه‌سرای حماسه در کشاکش استبداد


پرویز مشکاتیان، نمادی و بیرقی بود که با صدایی مهیب، با هجرت تلخ‌اش، نشان داد که استبداد با روح ایرانی چه می‌کند و چه بر سر هنر و هنرمندان ما می‌آورد. هنرمند در کشور ما هر چه حساس‌تر و هر چه لطیف‌تر، آسیب‌پذیرتر و شکننده‌تر. مشکاتيان، با این همه احساس، لطافت و شعور، ختم دورانی بود و پايان زمانه‌ای که دیگر از آن قهرمانی حماسه‌آفرین به آسانی متولد نمی‌شود. آسان نيست که هجرت پهلوانی چون پرویز مشکاتيان را به انگشت نشان دهی و بگویی که ستم‌ها چه بر سر او آورد. آسان نیست بگويی اين همه جوری که بر اهل فرهنگ رفت، يکی از قربانیان‌اش پرويز مشکاتيان بود. آسان نبودن‌اش نه از حیث دشواری معرفتی که از حیث دشواری احساسی و درونی است. هجران یلی چون مشکاتيان است که دشوار است، آن هم در زمانه‌ای و در سرزمینی که اهل سلامت بیمار می‌شوند و اهل خرد به محبس می‌روند؛ در زمانه‌ای و در دياری که جاهلان مکرم‌اند و عالمان ملجم.



هر چه عبور پرویز مشکاتيان و پروازش، به هر شيوه و شکلی، سخت است و جگرسوز، اما درس‌آموز است و پرمعنا. درس‌آموز است از آن رو که مشکاتيان زخم‌خورده‌ی نظامی بود که هنر را نمی‌فهميد و بر نمی‌تابید؛ نظامی که فرومايه‌گان، دون‌مايه‌گان و هنرستیزان را منزلت می‌داد (و می‌دهد) و این همان نظامی است که امروز در برابر ملت و آزادگان اين ديار سینه سپر می‌کند و درشتی می‌کند.

سراينده‌ی حماسه‌هایی موسیقایی که در تاریخ هنر این ديار درخشان می‌مانند و جان اهل ذوق و معرفت‌ را تا قرن‌ها به اهتزاز خواهند آورد، ديروز پر کشيد و قفس این خاکِ پر ستم را به اهل جفا و ریا وانهاد. اما ما را تکليف چيست؟ پرویز مشکاتيان نخست قربانی اين نظام پر ستم، معرفت‌ستيز و هنرسوز نیست و نخواهد بود.

از سويی شرط انصاف، ايمان و خرد نيست که ماتم بزرگ‌مردی چون مشکاتيان را دستمایه‌ی چیزی جز اعزاز و اکرام هنر و بزرگداشت منزلت پهلوانی چون او سازيم، اما آنها که آيین مشکاتیان را نيک می‌دانستند و آوای حق‌طلبی، آزادی‌خواهی و جوانمردی او را شنیده بودند، از همه بهتر می‌دانستند که او اين همه ستم را بر نمی‌تابيد و جان‌اش از این همه ریا، دروغ و نامردمی زخم‌دار بود. همين اعتنا به شأن هنری و انسانی اوست که هر صاحب انصاف و خردی را وامی‌دارد که سر بر آستان هنر فرود بياورد و مقامِ عزيز او را قدر بنهد؛ مقام او که به حق «آستان جانان» بود.

برای فهم اينکه چقدر هنرمند فرهيخته و ایران‌دوستی چون او که از مصادیق درخشان انسانيت ايرانی بود، چه نقشی در صيقل دادن و اعتلای فرهنگ آزادمنش و حريت‌طلب ایرانی داشته است، کافی است نگاهی به مجموعه‌ی آثار و توليدات جان ناآرام او بيندازیم. هر اثری، هر قطعه‌ای و هر تصنیفی سرشار است از مهر او به وطن و عشق بيکرانه و بی‌قید و شرط او به ايرانی بودن‌اش. و اينها همان نکاتی است که استبداد علی‌ الاصول بر نمی‌تابد: استبداد، شيوه‌اش وطن‌فروشی است و معامله بر سر منافع کشور. هنر بزرگ‌مردانی چون پرویز مشکاتيان، تا امروز، همواره نمادی بوده است از مقاومت در برابر انهدام آيین ايرانی و فرهنگ درخشان ملی ما که امروزه بازيچه‌ی دست خردستیزانی هنرناشناس و بيگانه از خدا شده است:

نشان اهل خدا، عاشقی است با خود دار
که در مشایخ شهر اين نشان نمی‌بینم

بهانه کردن وفات بزرگ‌مردی و مقام‌شناسی چون او دراین ميانه‌ی آشوب، اگر نمی‌دانستيم ميزان مهر و وفاداری او را به ميهن، شايد جسارت بود. اما کمترین ادای دین به او و کوچک‌ترين حرمت نهادن به شأن والای عاشقی وطن‌دوست چون پرويز مشکاتيان که هستی‌اش با یاد آرامش ايران متلاطم بود، آشکار کردن ستم‌ستيزی او و سر نسپردن او به غلبه‌ی ستم، تيرگی و ناآگاهی بود که اين روزها نشانه و شناسنامه‌ی دولتمردان حاکم بر سرنوشت ملت شده است.

مرگ حق است و تقدير آدمی،‌ حکايتی است ازلی. اما چشم فروبستن بر تمام ستمی که در اين سال‌ها و خصوصاً در سال‌های اخير بر اهل هنر و فرهنگ رفته است، و اوج‌اش در غلبه‌ی دستگاه کودتای احمدی بوده است، آغاز ناجوانمردی و ابتدای خردستيزی است. نام و يادِ شوريده‌ای که تار و پود هستی‌اش مهر وطن بود و سراسر زندگانی‌اش عشق به اين دیار و فرهنگ‌اش، در کارنامه‌ی مقاومت‌ها و آزادی‌خواهی‌های اين ديار قرن‌ها خواهد درخشيد. وفات پهلوانی چون او درچنین زمانه‌ای شاهدی است افزون‌تر بر کژرفتاری و بدکاری دستگاهی که حرمتی برای اهل هنر قایل نيست و «کشتی ارباب هنر می‌شکند». جان پرويز مشکاتیان سبز و روینده خواهد ماند و ميراث‌اش درخشان و پرفروغ. روان‌اش شاد باد و عمر ستم و هنرستيزی کوتاه.

"موج سبز آزادی" درگذشت این هنرمند سبزاندیش را به عموم مردم ایران تسلیت می‏گوید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر