طرح امنیت اجتماعی یا پوششی برای ایجاد شرایط نظامی

"با خود فكر ‏می‏كردم که اگر مسئله تامین امنیت شهروندان است، پس سهل‏انگاری در برخورد با دزدها و قاچاقچیان مواد مخدر چه توجیهی دارد؟ شاید هم اصلا این‏ها همه بهانه‏است برای فشار و كنترل بیشتر و در یك كلام خفقان."



صبح روز دهم شهریور 1388، برخلاف هر روز به دلیل كاری باید از چند میدان اصلی مركز تهران می‏گذشتم، وقتی نزدیكی‏های میدان (...) رسیدم حس كردم خیابان‏ها به طرز عجیبی متفاوت با روزهای دیگر است. پیش خود گفتم احتمالا به خاطر تغییر ساعات كاری اداره‏ها است كه اوضاع اینطور عجیب و غریب به نظر می‏رسد. جلوتر که رفتم، دیدم اوضاع از تغییر ساعت كار اداره‏ها جدی‏تر است، و کمی بیشتر به بررسی اطرافم پرداختم.

اولین چیزی كه توجه مرا به خودش جلب كرد، دو سربازی بودند كه با سلاح گرم بر روی پل عابر پیاده‏ی همان میدان به نحو خاصی اطراف را زیر نظر داشتند. همانطور که به راه خود ادامه می‏دادم، این بار حدود 7 مامور نیروی انتظامی را دیدم در حالی که كاورهای مخصوص راهنمایی و رانندگی پوشیده بودند مشغول متفرق كردن مردم و راننده‏های تاكسی بودند. احتمال دادم که آن‏ها هم می‏خواهند بخشی از طرح امنیت اجتماعی را که شاید در مورد مسائل رانندگی است اجرا کنند.

به سر خیابان (...) رسیدم که ایستادم و منتظر تاكسی شدم، كمی كه گذشت بالاخره خودرویی سر رسید و من سوار شدم. به راننده گفتم: "جناب اتفاقی افتاده كه نیروی انتظامی این همه به دردسر افتاده؟" گفت: "طرح امنیت اجتماعی چند روزی است كه در برخی از مناطق حساس شهر در حال اجرا است.

راننده در ادامه از ویژگی‏های این طرح می‏گفت و من بیرون خودرو را نگاه می‏کردم و همانطور که عبور می‏کردیم حدودا هر 100 متر یک مامور با باتوم مشغول اجرای این طرح بود. از روی نگاه انتقادی كه همیشه نسبت به اینطور فضاها داشتم به راننده گفتم: "آقا ما این امنیت با این شكل و شمایل رو نخواهیم، چه كسی را باید ببینیم؟ در این شرایط آدم بیشتر احساس ناامنی میكند..." که هنوز صحبت‏هایم تمام نشده بود كه راننده با حالت پرخاشگرانه‏ای گفت: "فقط اون‏هایی كه ریگی تو كفش‏شونه می‏ترسن و كسی كه حسابش پاكه از این طرح استقبال میكنه."

سعی كردم با دلیل و منطق برایش شرح بدهم که ایجاد فضای امنیتی با این کیفیت و شدت، شاید تنها اثری كه داشته باشد ایجاد حس ترس و حتی نفرت از نیروهایی است كه علی‏القاعده باید عملکردشان به گسترش احساس امنیت در كشور کمک کند، که با تمام تلاش من اوضاع مصداق "نرود میخ آهنین در سنگ" بود که رسیدم به میدان (...).

اوضاع آنجا حتی از قبل هم بهمریخته‏تر بود. یک طرف میدان پر از مامور بود و طرف دیگر هم كیوسك نیروی انتظامی، از ماشین كه پیاده شدم تا برای مسیر بعدی شوار تاکسی دیگری شوم یاد خانه‏ی یكی از اقوام افتادم كه حدود یك ماه پیش مورد سرقت قرارگرفت. بعد از آن سرقت وقتی فامیل ما‏ل‏باخته ما به كلانتری محله‏اش مراجعه كرده‏بود، آقایان حافظ جان و مال و البته امنیت مردم اظهار داشته‏بودند که چون ارزش اموال به سرقت رفته کمتر از پنج میلیون تومان است، ما برای این سرقت صورت‏جلسه تهیه نمی‏كنیم و سپس به او توصیه کرده‏ بودند که از این موضوع چشم‏‏پوشی کند!

با خود فكر ‏می‏كردم که اگر مسئله تامین امنیت شهروندان است، پس سهل‏انگاری در برخورد با دزدها و قاچاقچیان مواد مخدر چه توجیهی دارد؟ شاید هم اصلا این‏ها همه بهانه‏است برای فشار و كنترل بیشتر و در یك كلام خفقان.

برگرفته از: وبلاگ یادداشت‏هایی برای تفکر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر