خوشه‌های خشم/ شعر

با خوشه های خشم کجا آشنا شدیم؟

وقتی کنار فرش خیابان فدا شدی



باران تیر بر سر انسان که بوسه زد

مرداد داغ مردم صاحب عزا شدیم



از جا نمازها پر پرواز گریه ریخت

وقتی هزار آیه ی با ربنا شدی



هر گوشه خنجری ز کبودی و حبس و مرگ

ناگه قبیله ای همه از لاله ها شدیم



بن بستها در آینه تکثیر می شوند

اما تو متن جاده ی بی انتها شدی



صد سال در حوالی دیوار و قفل و در

تاریخ مردمان به خون آشنا شدیم



از غصه مردمان دو چشمم به خون نشست

وقتی کنار فرش خیابان فدا شدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر