حنا حکیمی
«فلسطین را رها کن، فکری یه حال ما کن» و « نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» شعارهایی بودند که در ایام پس از انتخابات شنیده شدند.
من این شعار را دوست ندارم و به نظرم چنین شعارهایی توجهها را به جایی میبرد که نباید ببرد و خشمها را نثار کسانی میکند که کمترین اختیار عمل را در مورد سرنوشت خود دارند.
نمی توانم انکار کنم که هیچ چیزی مثل پروپاگاندای جمهوری اسلامی نمی توانست اینقدر ضد فلسطینی و ضد لبنانی بیافریند. من اینرا به عنوان کسی که بعد از انقلاب به دنیا آمده و از رسانههای رسمی و کتابهای درسی و غیره و ذلک در معرض تبلیغات ضد اسراییلی بوده اینرا می گویم.
کافی است از ایران بیرون بزنید و برای مدتی در کشوری اروپایی و یا حتی در یک جامعه طرفدار اسراییل چون آمریکا زندگی کنید تا متوجه شوید که عمق فاجعه فلسطین تا چه اندازه است و چقدر یهودیها و فلسطینیها هر دو قربانی این تراژدی تاریخی بوده و هستند.
در واقع فلطسین آنقدر برای سالها از جانب برخی از دولتمردان جمهوری اسلامی و به خصوص احمدینژاد مورد استفاده ابزاری قرار گرفته که در داخل واکنش برعکس ایجاد کرده و در خارج بنابر تحلیلهای بسیاری از کارشناسان در مجموع به ضرر فلسطینیها تمام شده است.
سال گذشته و در هنگام حمله خونین اسراییل به غزه در مهمانیهای شمال شهر تهران و در جمعهای دانشجویی کم نبودند آدمهایی که به من گفتند: دلشان میخواهد اسراییل کار فلسطینیها را برای همیشه یکسره کند تا ما از دست این تبلیغات سرسام آور راحت شویم.
البته این را هم بگویم که بعد از ایام انتخابات کم نبودند فلسطینیهایی که همراه با بسیاری از تحلیلگران به جنبش سبز انتقاد کردند و آنرا دستپخت آمریکا و بریتانیا و اسراییل نامیدند.
ولی استبداد و خشونت اسراییل نسبت به فلسطینیها چنان فضای رعب آلود و غیرمتعادلی آفریده و یک نسل کج و کوله و عجیب غریبی از فلسطینیها به دنیا آمده و پروش پیدا کردهاند و در نتیجه همه چیز خود را همواره در تعارض با طرف مقابل می بینند و همه مسائل دنیا در نسبت رابطه بین ظالم و مظلوم و استکبار و مستضعف تحلیل میکنند.
روشن است که احمدینژاد برای آنها که استکبار نیست پس برایشان انتخابی نمیماند جز اینکه او را در دستهبندی مستضعفین قرار دهند.
همیشه در یک دعوای تاریخی به خاطر اینکه آدمها همیشه زیر تهدید و خشونت زندگی کردهاند قدرت دیدن لایههای خاکستری را از دست میدهند و تحلیلهایشان سیاه و سفید میشود. جمله معروف آنها اینست «یا با ما یا علیه ما.»
این داستان مردم فلسطین و احمدینژاد است که غمبار هم هست ولی من دلیلی نمی بینم (هرچند که سخت است) ما خودمان را در برابر این ملتی که بسیاری در دنیا یا نابود و محو شدنش مشکلی ندارند قرار دهیم.
به گفته بسیاری بهترین کمکی که ایران میتواند به فلسطین بکند همین است که دولتی دمکراتیک در خاور میانه تشکیل دهد که الگوی حکومتهای فاسد و استبدادی این منطقه شود و ما مدام در کتابهای درسی و رسانههای غربی نشویم «اسراییل تنها دمکراسی خاورمیانه است.»
قطعا تشکیل چنین دولت دمکراتیکی در ایران و حمایتش از فلسطینیها به احقاق حقوقشان در جهان بیشتر از حمایتهای احمدینژاد کمک خواهد کرد.
همانطور که اگر فرانسه و سوئد و سوئیس از فلسطین حمایت کنند یا در این کشورها تظاهرات برای فلسطین برگزار شود معنای دیگری دارد و فلسطینیها خودشان هم اینرا میفهمند.
بحران فعلی حکومت ایران نتیجهای جز خجالت و آبروریزی برای روشنفکران فلسطینی و لبنانی نداشته بطوری که گفتهاند: «انحراف تمام عیار حکومت ولایی از آرمانهای نخستین اش به سیاست خارجی نیز سرایت کرده و حمایت از مقاومت در فلسطین و لبنان نیز از انگیزه های معنوی اش تهی شده است.»
جنبش سبز ملت ایران با هوشمندی چیزهایی که همیشه مورد سوء استفاده برخی از دولتمردان ایران قرار میگرفته ازجمله نماز جمعه، الله اکبر راهپیمایی روز قدس و یا دیگر برنامههای مذهبی را به مرور از چنگ حکومت خارج میکند.
این حرکتها در عرصه مبارزات مدنی اتفاق فرخنده و منحصر به فردی است که توجه جهانیان را هم به خود مشغول کرده تا ببینند که آیا کارگر میافتد یا نه؟ و به نظرم بخشی از آن هم کارگر افتاده است.
در این میان توجه به حرکتهای مدنی و ضد خشونت و دمکراتیک دیگر ملتها از جمله فلسطینیان هم مهم است چرا که برخی از فلسطینیان به پیشرفتهای قابل توجهی هم دست پیدا کردهاند که میتواند در مقابله با استبداد و ظلم مورد استفاده ما قرار گیرد.
در چنین فضایی شعار «فلسطین را رها کن، فکری یه حال ما کن» ما را از تلاشها و مظلومیتها و البته دستاوردهای ملتی که حدود 60 سال با ظلم و بی عدالتی مبارزه کرده دور میکند و بیهوده ملت ما را در مقابل ملت فلسطین قرار میدهد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر