گزارشی از مراسم بدرقه پیکر پرویز مشکاتیان

صبحگاه دوم مهر، مراسم تشییع پیکر نوازنده و آهنگساز بزرگ موسیقی ایران، شادروان پرویز مشکاتیان در میان استقبال باشکوه مردم هنرشناس و قدردان برگزار شد. این مراسم که از ساعت ۱۰ صبح و در مقابل تالار وحدت آغاز شده بود، هم‌دردان بسیاری را با خود همراه کرده بود که بعضی از شهرستان‌های دور و نزدیک و برخی از نقاط مختلف تهران آمده بودند تا برای آخرین بار با پرویز مشکاتیان وداع کنند. مشتاقان این اسطوره‌ی موسیقی ایرانی، از نخستین ساعات صبح امروز، با جامه‌های مشکی بر تن و عکس‌های استاد در دست، در خیابان شهریار گرد هم آمده بودند تا او را بدرقه کنند.



در ابتدای برنامه و به‌دلیل ازدحام جمعیت، اندکی ناهماهنگی و بی‌نظمی پدید آمد؛ ولی با درخواست‌های مکرر عباس سجادی، مجری برنامه، همگی حاضران به احترام پرویز مشکاتیان سکوت کرده و آماده‌ی شنیدن صحبت‌های سخنرانان مراسم شدند. پیش از آغاز سخنرانی‌ها، ابتدا پیامی از جانب استاد حسن کسایی، نوازنده‌ی شهیر نی قرائت شد:

ديروز شهريار فريوسفی و امروز پرويز مشكاتيان! هر لحظه خبری می‌رسد از رفتن ياری و من در اين ميان مانده‌ام به چه كاری؟ خبر كوتاه است؛ اما جانكاه... فيروزه‌ای كه از ديار نيشابوری به انگشتری ما رسيد و امروز كه اشكی به ياد يار از دست رفته و و آهی برای آنها كه امروز مانده‌اند، می‌ريزيم.

سپس استاد حسین علیزاده، همکار قدیمی مشکاتیان، چند کلامی پیرامون این فاجعه‌ی دردناک سخن گفت: شايد پرويز اين دلگرمی را ساليان سال در وجود تک‌تک شما حس كرده بود. برای من راحت نيست درباره‌ی كسی حرف بزنم كه امروز در ميان ما نيست؛ هر چند كه همه‌ی ما معتقديم پرويز نمرده است. آثار او و ياد او جاودانه است و معتقدم از بزرگترين ويژگی‌های او زلال بودن موسيقی‌اش بود كه در دل مردم می‌نشست و بی‌شک اين بزرگترين مرحله برای يک هنرمند است كه آثارش بر دل مردم بنشيند.

با پرويز از دوران نوجوانی زندگی كرديم و باور نخواهيم كرد كه امروز اين زندگی از دست رفته است. او روح خود را فشرده كرد تا عصاره‌ی وجودش اهميت يابد. پس ما با او وداع نمی‌كنيم؛ زيرا شما به‌عنوان پشتيبانان موسيقی دل ما را گرم نگه می‌داريد تا ما راه خود را ادامه دهيم. اگر شما نبوديد، شايد اين موسيقی تا امروز خاموش شده بود.

پس از علیزاده، داریوش پیرنیاکان، نوازنده‌ی تار و سخن‌گوی خانه‌ی موسیقی با خواندن شعری، سخنش را آغاز کرد: «رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل / از كاروان چه ماند جز آتشی به منزل» و ادامه داد: پرويز را از نوجوانی می‌شناختم. چهارده، پانزده سال با هم همنوايی كرديم و بعد در دانشگاه تهران و مركز حفظ و اشاعه‌ی موسيقی و در ادامه در گروه «عارف» سازهايمان را كوک كرديم تا زيبايی‌هايی را كه مشكاتيان می‌آفريد، به صدا درآوريم.

از اين‌روست كه از لحظه‌ی شنيدن اين خبر تا به الآن در شوک و ترديد هستم و باور ندارم كه پرويز از ميان ما رفته باشد. او هميشه جاودانه است و با زيبايی‌هايی كه در موسيقی آفريده، هيچ‌گاه از ياد ما نخواهد رفت. پس نيازی به معرفی او نيست، چون در اين جمع كسی نيست كه او را نشناسد. اما، امروز فرصت آن است تا دردهای يک جامعه‌ی هنری بازگو شود. امروز اين سؤال مطرح است كه چرا مشكاتيان در اوج پختگی و سازندگی و توانايی كه برای ساخت قطعات جديد داشت، بايد خانه‌نشين شود و چرا بايد هنرمندان در گوشه‌ی منزل خود دق كنند؟

چرا متوليان به وضع اسف‌بار موسيقی چاره نمی‌كنند و چرا اين وضعيت مثل خوره به جان موسيقی‌دانان و هنرمندان می‌افتد تا آنها را گوشه‌نشين کند؟ چرا او در اوج پختگی نبايد كارهايش را ادامه دهد؟ در واقع او وضعيت موسيقی و جايگاه آن را مناسب نمی‌ديد و به همين دليل مشتاقانش سال‌ها از او كار جديدی نشنيدند و اين بی‌شک به مسائل پيچيده‌ی فرهنگ امروز موسيقی ما برمی‌گردد.

به اعتقاد پیرنیاکان، پرویز مشکاتیان نیازی به معرفی ندارد و درباره‌ی ویژگی‌های او سخن گفتن، توضیح واضحات است؛ اما باید به دنبال عواملی گشت که موجب «گوشه‌گیری، سکوت و مرگ» مشکاتیان شد. محمدرضا درویشی، آهنگساز و یار دیرین مشکاتیان هم سخنان پیرنیاکان را در همان جهت پی گرفت و گفت:

بسیاری از موسيقی‌دانان نسل ما امروز خانه‌نشين هستند و خيلی‌ها فرصت هنرنمايی ندارند؛ چون وقتی صحنه را از هنرمند بگيرند، دق‌مرگ خواهد شد. پرویز مشكاتيان نمرد، او به قتل رسيد و نه به‌دست يک شخص، بلكه توسط شرايط ناجوانمردانه‌ی فرهنگی كه چند نسل در كشور ما حاكم بوده است و اگر ما بخواهيم دنبال مسئولان اين قتل بگرديم، جای كندوكاو بسياری‌ست. آيا مديران فرهنگی در اين دهه يک قدم برای موسيقی برداشته‌اند؟

اين اتفاق مگر در دوره‌های بسيار كوتاهی رخ داده باشد. مثلاً اولين اركستر سمفونيک خاورميانه در دوره‌ی پرويز محمود در همین تالار وحدت تشكيل می‌شود؛ اما اين اركستر امروز به چه روزی افتاده است؟ از آن زمان كدام هنرستان موسيقی تشكيل شده است؟ پس اين سؤال مطرح است كه جای حمايت مسئولان از موسيقی و موسيقی‌دانان چه می‌شود؟ اين صندلی‌های چرک كه مخصوص موسيقی‌ كشور در نهادهای مختلف است، هيچ خدمتی به موسيقی نكرده است هیچ، چوب هم لای چرخ موسیقی گذاشته است، و در اين ميان بزرگ‌مردی چون پرويز مشكاتيان می‌ميرد و اين سؤال مطرح می‌شود كه چه بر او گذشته كه او در این سن دق‌مرگ می شود؟

چه اتفاقی در موسيقی ما در حال شکل‌گیری است؟ آيا فرهنگ موسيقی ايران‌زمين برای مديران اهميت دارد؟ آيا هر روز كه يكی از بزرگان موسيقی مقامی در گوشه‌ی خانه‌اش دق می‌كند، كسی درباره‌ی آنها حرفی می‌زند؟ آيا ما امروز بر سر خاک حاج قربان‌ها می‌رويم و حواس‌مان به غلامحسين سمندری كه در حال مرگ است، هست؟ اين مرگ‌ها برای چه كسی مهم است؟ اينكه امروز بياييم در اينجا جمع شويم و بگوييم او استاد بزرگی بود، كافی نيست. زيرا اين جريان هم‌چنان ادامه دارد.

سخنان هوشمندانه، شجاعانه و بجای درویشی این بار به‌جای «صلوات» با تشویق گسترده و تأییدآمیز حضار مواجه شد. در این لحظه «آیین»، فرزند و یادگار استاد مشکاتیان به سختی و با اندوه فراوان به بالای سکو آمد و با بغض تکان‌دهنده‌اش از همگی حضار خواهش کرد به هنگام تشییع پیکر پدرش همچون او ساکت و نجیبانه رفتار کنند. اما بخش کلیدی و تأثربرانگیز مراسم را همایون شجریان، فرزند استاد آواز ایران رقم زد که علی‌رغم اندوه و بغض فراوان بلندگو را به دست گرفت و گفت:

«از خودم چیزی ندارم که قابل پرویز را داشته باشد، یکی از آثار خودشان را اجرا می‌کنم.» اشکش را از گوشه‌ی چشم پاک کرد و شروع به خواندن تصنیف زیبای «قاصدک» از ساخته‌های مشکاتیان بر روی شعر مهدی اخوان ثالث کرد و انصافاً با وجود درد و غمی که آشکارا در صدایش نهفته بود، به‌خوبی از عهده برآمد:

قاصدک! هان چه خبر آوردی
از كجا وز كه خبر آوردی
خوش‌خبر باشی اما
گرد بام و در من بی‌ثمر می‌گردی
انتظار خبری نيست مرا
نه ز ياری، نه ز ديّار و دياری باری...

پیش از سخنرانی آخر، داریوش پیرنیاکان از شورای شهر و شهرداری نیشابور هم تشکر کرد و اقدام آنها را در همکاری برای خاکسپاری مشکاتیان در جوار مقبره‌ی عطار، شجاعانه و قدرشناسانه خواند.

آخرین سخنرانی اما جالب‌ترین قسمت بود؛ جایی که محمدحسین ایمانی خوشخو، معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اندکی پس از شروع سخنانش با دست زدن و سوت‌های ممتد و اعتراض‌آمیز مردم نکته‌سنج و باریک‌بین مواجه شد و حتی خواهش‌های ملتمسانه‌ی مجری برنامه هم کارگر نیفتاد و کار به هو کردن آقای معاون وزیر کشید! مردم به سخنان ایمانی خوشخو وقعی ننهادند و او با وضعی حقارت‌آمیز و خفت‌بار سخنان خود را در میان هیاهوی حاضران به اتمام رساند. بغض مصنوعی و اندوه ساختگی‌اش هم کمکی به او نکرد؛ هرچند ادعا کرد «من هم از شما هستم!»، اما مردم نپذیرفتند.

حضور هنرمندان سرشناس موسیقی در این مراسم بسیار چشم‌گیر بود. محمد سریر، نصرالله ناصح‌پور، پری ملکی، هادی منتظری، بهمن رجبی، جمشید محبی، داود گنجه‌ای، کامبیز گنجه‌ای، پشنگ، اردشیر و اردوان کامکار، سعید فرجپوری، بهداد بابایی، کیوان ساکت، شروین مهاجر، علی جهاندار، صدیق تعریف، قاسم رفعتی، سیدعبدالحسین مختاباد، حسام‌الدین سراج، حمیدرضا نوربخش، سالار عقیلی، علیرضا شاه‌محمدی، علی قمصری، علی بوستان و... دیگر هنرمندان حاضر در این مراسم بودند.

برگرفته از: وبلاگ هواداران همایون شجریان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر