یادداشت زیر را یکی از وبلاگنویسان سیاسی به طور اختصاصی برای انتشار در «موج سبز آزادی» نگاشته است. فارغ از هرگونه داوری نسبت به دیدگاههای مطرح شده در این نوشته، این مطلب تحلیل و خواندنی را به خوانندگان محترم ارائه میکنیم و امیدواریم تداوم این بحثها به پویایی جنبش سبز کمک کند.
انقلاب رنگی ، انقلاب مخملی یا انقلاب نرم به معنی تعویض یا تغییر کلی نظام سیاسی یک کشور با روش های مبارزه ی بدون خشونت است. انقلاب یعنی ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار سیاسی یک کشور. در انقلاب تغییرات جزئی در ساختار و نظام سیاسی یک کشور ایجاد نمی شود بلکه ساختار سیاسی دچار فروپاشی و سپش از نو ساخته می شود. اگر در یک ساختار سیاسی به تغییرات غیر بنیادین ، حتی تغییرات زیاد اما غیر اساسی و غیر پایه ای بسنده شود به آن انقلاب گفته نمی شود بلکه به آن اصلاحات ساختار سیاسی گفته می شود.
مردم ما در انتخابات شرکت کردند ، به شخصی رای قاطع دادند اما آرایی که اعلام شد غیر از آنچه بود که مردم به صندوق ها ریخته شد. بر خلاف آنچه در تبلیغات و پروپاگاندا های حکومتی بر آن پافشاری می شد ، آمار ، گزارش ها و اسناد بسیاری در اثبات تقلب در انتخابات منتشر شد. رایزنی های بسیار برای برگشت از تقلب صورت گرفت. بزرگان پیام دادند و عاملان و حامیان تقلب تذکر دادند. ایرانی ها در ایران و در خارج از ایران بر حق خودشون که داشتن یک انتخابات آزاد است پافشاری کردند. در داخل کشور بر حق اولیه شان که اجرای همین قانون اساسی است پافشاری کردند اما با آنها برخورد قهری صورت گرفت و هزینه ی جانی و مالی مردم را زیاد کرد. صحبت من همینجاست. کجا هزینه ی مردم زیاد شد؟ هر وقت که مردم درگیر مبارزه ی خشونت آمیز می شدند. حقی از مردم پایمال شده است و مردم برای پس گرفتن آن حرکت می کنند.
حرکت برای احقاق حق می تواند خشونت آمیز باشد یا بدون خشونت. نگاه خیلی کوچکی به احوال این روش های مبارزه در ایران امروز می اندازیم.
در مبارزه ی با خشونت به نظر من سه فاکتور قدرت فیزیک نظامی ، تجربه ی نظامی و نیروی مخلص ( شست و شوی مغزی شده ) اهمیت ویژه ای دارند.
در مساله ی قدرت فیزیکی نظامی ، حکومت برتری کاملی بر مردم دارد. نهایت قدرت نظامی مردمی نهایتا قرار است تا کجا باشد. آیا میتواند قدرت فیزیکی نظامی اش بیش از حکومت یا حزبی باشد که سی سال است در حال تجهیز نظامی خودش است؟ به نظر من به هیچ عنوان از نظر قدرت فیزیکی نظامی ، مردم نمی توانند به حد حکومت برسند. ضمنا باید سازماندهی نظامی را هم در نظر داشته باشیم که حکومت سازماندهی قدیمی و جا افتاده ای برای نیروهای نظامی خودش دارد تا جاییکه یک بسیجی یک مسجد دورافتاده هم می داند که فرضا اگر فردا مردم به خیابان ها آمدند او باید کجا برود و چه کند اما مردم در صورت تلاش به تقابل نظامی هیچ سازماندهی نظامی ای ندارند.
تجربه ی نظامی هم مساله ای است که نهایتا می توانیم قشری از مردم که سربازی رفته اند را کم تجربه به حساب بیاوریم و باقی را بی تجربه. در مقابل نیروی های نظامی حکومتی کاملا با تجربه هستند. چه نیروهای ارتش و سپاه که تجربه ی جنگ با عراق ، جنگ و عملیات هایی در داخل عراق امروز و جنگ با اسرائیل در خاک لبنان و فلسطین و چه نیروهای بسیجی که به طور مرتب برایشان مانور های نظامی در اطراف شهر می گذارند ، مثل مانورهای گردان عاشورا (بسیج تهران) در قرارگاه خاتم الانبیاء.
از نظر نیروی مخلص ، باایمان ، در اختیار و شست و شوی مغزی شده که مثل یک روبات فرمانبر ، بدون تعقل ، بدون سبک و سنگین کردن و بدون توجه به احساسات و کلا بدون توجه به هیچ چیزی جز فرمانی که به اون دادده اند به انجام فرمان می پردازند هم حکومت برتر از مردم است. نیروهایی که از کودکی رویشان کار شده تا امروز نقش سگان سیاه رنگ اطراف ناپلئون در قلعه ی حیوانات جرج اورول را بازی کنند. امثال افرادی که زیر پل سیدخندان نماز می خوانند در حالیکه که خون مردم روی زمین است. امثال کسانی که یا زهرا می گویند و در زندان ها به جوان ها تجاوز می کنند. کسانی که الله اکبر می گویند و دانشجویان را از پشت بام به پائین پرت می کنند و امثال افرادی که فکر می کنند واقعا روز بیست و پنج خرداد هشتاد و هشتاد واقعا سه میلیون آدم از رفسنجانی و اسرائیل پول گرفته بودند که به خیابان ها بیایند تا انقلاب مخملی کنند. امثال این آدم ها در طرف مردم بسیار کمتر است.
این سه فاکتور از فاکتور های بسیاری است که در بررسی نظامی طرفین می توان به آن توجه کرد. در یک مطلب وبلاگی بیش از این نمیشود آن را بسط داد. در صورتی که مبارزه ی مردم با دولت کودتا و حکومت اقتدارگرا و دیکتاتوری به تقابل خشونت آمیز کشیده شود به نظر من شکست در آن بسیار نزدیک به یقین است.
حال نوع دیگر مبارزه را بررسی کوتاهی کنیم. مبارزه ای که خشونت آمیز نباشد ، این مبارزه اگر خشونت آمیز نباشد خب قاعدتا بدون خشونت است دیگر. این مبارزه را از دو منظر از منظرهای مختلف که به نظر من مهمترند بررسی می کنیم.
نخبگان و قدرت اندیشه در دو طرف مبارزه. اصولا انسان های باهوش به احتمال بیشتر به انسان هایی فهمیده تبدیل می شوند و باز هم اصولا انسان های فهمیده کمتر ممکن است با دار و دسته ی این حکومت بپیوندند. مگر آنکه آن انسان فهمیده بنابه منفعت هایی به آن ها گرویده باشد. توضیح ندهم اما به نظر من کمیت و کیفیت نخبگان اندیشمند و همچنین میزان قدرت اندیشه و تفکر در طرف مردم بسیار بیشتر از تعداد و کیفیت نخبگان و قدرت اندیشه در طرف حکومت. حتی با توجه به سازماندهی گروه های فکر در آن طرف باز هم بر این حرفم تاکید می کنم. مطمئنم که امروز افرادی که بر ما حاکم هستند افرادی باهوش و اندیشمند نیستند و فقط از روی تعلل مردم است که توانسته اند بر مردم سوار شوند. اشتباهات آن ها فراوان است و در هر چند قدمی که می روند یک قدم را اشتباها به ضرر خود بر میدارند. احتیاج به مصداق آوردن نیست. با بررسی اخبار روزهای بعد از انتخابات به موارد متعددی می خوریم که حکومتگران و شیفتگان قدرت اشتباهات سیاسی و استراتژیک کرده و در راه اهداف منفی خودشان هم اشتباه قدم برداشته اند.
مساله ی دوم مساله ی قدرت انتخاب و تصمیم گیری است. این قدرت تابعی از متغیر کمیت افراد درگیر است. انتخاب یا تصمیم گیری در مسائلی که می تواند سود یا ضرر چندانی برای ما نداشته باشد اما ضرر های زیادی برای طرف مقابل در مبارزه داشته باشد. نمونه های بارز تر آن را در مثال های اجرا شده ی تحریم دیده ایم. بحث ضرر های نوکیا ، واکنش ارزش سهام مخابرات در بازار بورس به تحریم اس ام اس از سوی مردم ، تشکیل کمیته ی بحران برای گرفتن پیام های بازرگانی شرکت ها در صدا و سیما و ... این قدرت تصمیم گیری که تابعی از تعداد مردم است قدرتی است که نباید آن را دست کم گرفت. قدرتی است که به خاطر کم بودن کمی حکومتگران نسبت به مردم از ان به بهره اند و مردم از آن بهره مند که می توان از آن استفاده های بسیاری کرد.
این هم دو فاکتور از آن فاکتور های موثر زیاد. فکر می کنم که این مبارزه ی بین مردم و حکومت که مردم برای احقاق حقوق خود مبارزه می کنند و حکومت برای تملک مردم ، اگر در زمین بازی خشونت آمیز اتفاق بیوفتند مردم شانس زیادی برای پیروزی ندارند بلکه اگر این مبارزه به زمین بازی مبارزه ی بدون خشونت کشیده شود مردم شانس بیشتری برای برد خواهند داشت.
حکومت هم این را می داند. حکومت نهایت تلاش خود را می کند در عین حالیکه خشونت های مردم از حدی بیشتر نشود اما تلاش می کند که مبارزه را به زمین بازی خشونت آمیز بکشاند که در آن شانس برتری اش بیشتر است. این مساله را در 25 خرداد دیدیم. در حالیکه راهپیمایی سکوت به خوبی برگزار شد در یک عمل از پیش برنامه ریزی شده از یک پایگاه بسیج با شلیک مستقیم به سمت مردم که تا آن موقع باورکردنی نبود ، خشونت را استارت زدند و مردم را تحریک به بازی خشونت آمیز. بحث دادگاه ها و تله تئاتر های اعترافات یکی از نتایجش همانطور که بارها برآن تاکید شده همان رادیکالیزه کردن رفتار های مردم است که اغلب این رادیکالیزه شدن آب واکنش ها را به جوی خشونت می برد. شلیک های هوایی بی علت هر چند شب یک بار از پایگاه های بسیج در داخل شهر برای ایجاد جو نظامی و گسترده تر کردن زمین بازی خشونت آمیز در این مبارزه است. و مثال های بسیار دیگر که نشان از علاقه ی منطقی حکومت به مبارزه ی خشونت آمیز هستند.
مبارزه ی غیر خشونت آمیز یا همان نرم مبارزه ای است که شانس بیشتری برای موفقیت دارد. ایرانیان در مبارزات مربوط به انقلاب 57 هم این دو بستر مبارزه را داشتند. مبارزات نظامی چریک های گروه ها و احزاب دارای پسوند "خلق" و مبارزه ی نرم که بیشتر در گروه های مذهبی و افکار مسجدی آن برهه از زمان دیده می شد موثر تر واقع شد. در به ثمر رسیدن انقلاب 57 ، شخصا دو مورد را موثر تر می دانم. یکی پخش شدن اعلامیه های آیت الله خمینی از رادیو بی بی سی در زمانیکه پخش فیزیکی اعلامیه ها در سطح شهر توسط انقلابیون سخت بود و یک جرم سنگین. دیگری هم سرپیچی ارتش از شاه و همراه شدنشان با مردم. هر دوی این دو اتفاق رو حاصل تلاش های غیر خشونت آمیز و مبارزه ی به اصطلاح نرم می دانم. چرا که مبارزه ی احساسی و جودوی اخلاقی مردم با ارتش بود که آن ها را همراه انقلاب کرد. پیش نیاز آن حرکت بی بی سی هم تلاش های غیر خشونت آمیز آگاهان در بین مردم بود که بستر و نیاز این حرکت را از سوی بی بی سی ایجاب کرد که هزینه ی عدم همراهی بی بی سی با مردم را برای این رسانه زیاد کرد.
تمام این تفاسیر را نوشتم که که بگویم در حال حاضر این جنبش جدا از اینکه نرم است یا خشونت آمیز ، به صلاحش است که نرم باشد و مبارزه را در زمین غیر خشونت آمیز ادامه دهد و تن به خشونت مورد نظر حکومت ندهد. جنبش سبز البته اگر بخواهیم نوع امرزوش را بین این دو تعیین کنیم باید بگوییم که غیر خشونت آمیز است و نرم است اما گهگاه در حربه ی رقیب افتاده و استثنائاتی از آن به مبارزه ی خشونت آمیز روی آورده اند که علاوه بر شکستی که خورده اند خوراک تبلیغاتی خوبی هم به حکومتیان دادند تا باعث ریزش نیروی مردمی جنبش و لااقل اقبال کمتر مردمی با جنبش سبز شود. آگاهان موثر همواره باید توجه داشته باشند که این حرکت از مسیر غیر خشونت آمیز یا به اصطلاح حکومتیان از مسیر نرم خارج نشود.
روی نرم بودن این جنبش با حکومتیان به توافق رسیدیم حالا بیبینیم بخش دیگر عبارت آنها که همان "براندازی" یا "انقلاب" آیا صحیح است یا خیر؟ در ابتدای این مطلب در تعریف انقلاب نرم ، خود انقلاب را هم تعریف کردیم. گفتیم که هدف انقلاب نابودی ساختار سیاسی و بازسازی آن از اول است. یعنی آنکه مخالفت کامل با کل ساختار سیاسی. هر چند که ظاهرا بخشی از نیروهای منسوب به سبز بودن، خواستار براندازی نظام هستند، اما باید گفت که نیروهای جنبش سبز برانداز نیستند بلکه برانداز های از برچسب سبز اصلاح طلبان سبز استفاده می کنند که حضورشان هیچ ارتباطی به اصلاح طلبان سبز ندارد مگر اینکه تا جاهایی اهداف براندازان با برچسب سبز در حیطه ی اهداف اصلاح طلبانه ی سبزهای اصیل باشد. برای براندازی و انقلاب باید با نظام مخالف بود. نظام ما اسما و عنوانا چیست؟ جمهوری اسلامی. حتی اگر به آن جمهوری اسلامی نگوییم و بگوییم حکومت اسلامی باز هم نمی توان حرکت امروز را یک حرکت انقلابی دانست. چرا که برای انقلاب بایستی باید هم با کلمه ی "جمهوری" یا همان "حکومت" مخالفت کرد و هم با کلمه ی "اسلامی". می توانیم مخالفت با این برداشت امروز حاکمان از جمهوری یا همان حکومتی که امروز می بینیم را هدفی از اهداف سبز بدانیم. اما این مخالفت هم مسیرش از براندازی و انقلاب نمی گذرد بلکه از اصلاحات می گذرد. در مورد کلمه ی اسلامی باید همین اول بگویم که من خودم هم به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارم. اما باید ببینیم که آیا این جنبش سبز هم خواهان جدایی دین از سیاست و حذف شدن عبارت "اسلامی" از عنوان حکومت امروز ایران است؟ خیر. شاید بشود گفت که قشری از همین سبزهای واقعی هم خود خواهان حذف شدن این عبارت از حکومت و جدایی آن از سیاست هستند اما نمی توانیم آن را به کل جنبش سبز تعمیم دهیم. چرا که عده ای کثیر از این جنبش هنوز خواهان جدایی دین از سیاست نیستند و اعتقاد دارند که بهترین شیوه ی حکومت باید یک شیوه ی از حکومت اسلامی باشد که البته برداشتی متفاوت از اسلام دارد نسبت به برداشت امروز حکومتی از اسلام.
مذهب و دینی که قرن ها در هواخور ها و اغلب جوانب فرهنگ و زندگی مردم ایران به درست یا غلط ریشه دوانده است و اگر حذف کلمه ی "اسلامی" از عنوان امروز حکومت را هدف قرار دهیم هدفمان با قشر عظیمی از مردم متفاوت می شود و آن ها از جنبش دلسرد و ریخته می شوند و قسمت باقی مانده از جنبش قدرت نفس کشیدن و ادامه ی حیات نخواهد داشت. من می گویم پس به صلاح است که این عبارت "اسلامی" هم قسمتی از خواست ایده آل این جنبش برای حکومت باشد. پس ما باید به دنبال "جمهوری اسلامی" باشیم و به دنبال چیزی فراتر از ان نرویم. حتی یک لحظه هم نباید دنبال چیزی غیر از جمهوری اسلامی رفت چرا که مثل همان ضرب المثل انگلیسی همیشه اگر دو خرگوش را دنبال کنی هیچ یک را نمی گیری حال آنکه با حذف کردن عبارت اسلامی از عنوان حکومت این دو خرگوش مسیر حرکتشان هم جدا می شود.
گفتیم که جنبش سبز باید به دنبال "جمهوری اسلامی" باشد و البته همانطور که از گفتمان سران امروز این جنبش بر می آید آن ها هم به روشنی این مطلب را ابراز می کنند. پس می توانیم به جنبش سبز صفت نرم را نسبت بدهیم اما نمی توانیم به آن صفت انقلاب را نسبت بدهیم بلکه همان جنبش ، حرکت و یا کلمه ی اصلاحات برای آن مناسب تر است. هیچ وقت نمی توان به این اصلاح ساختاری حتی به اصطلاح طرف مقابل نرم را که لازمه ی این برهه از تاریخ ایران است را یک انقلاب دانست. جنبش سبز ، حرکت سبز یا "اصلاحات سبز" و نه انقلاب سبز و نه انقلاب نرم و نه انقلاب مخملی و نه کودتای مخملی. این یک جنبش اصلاح طلبانه ی سبز است که هیچ وقت نباید انتظار داشته باشد که به سرعت به نتیجه برسد.در ماه های آینده حتی ممکن است شاهد دستگیری سران این جنبش هم باشیم که البته در مورد آن هم نوشتم و در این وبلاگ هم می گذارم اما این جنبش جنبشی یک شبه نیست و گندآبی که از سالها بی تفاوتی مردم نسبت به سیاست و اجتناب آنها از پرداختن به سیاست به وجود آمده را نمی تواند به راحتی و به سرعت گندزدایی کند. قدم به قدم و آهسته آهسته این اصلاحات سبز را پیش ببریم و از مسیر های نرم حرکت کنیم و سعی کنیم که با کمترین هزینه آن را به هدف برسانیم. هیچ وقت هم ماسک بی تفاوتی به صورتمان نزنیم و همیشه سعی کنیم هر جا که می نشینیم با مردم صحبت کنیم و بهشان بفهمانیم که قرار نیست که یک شبه به نتیجه برسیم و لازمه ی این حرکت تلاش مستمر است که حتی ممکن است بعد از چند سال به نتیجه برسد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر