"در این گیر و دار ناگهان متوجه ضربهی سوزناکی از پشت شدم و به خودم که آمدم، دیدم نیروهای انتظامی مشغول زدن ملت هستند. به شکل وحشیانهای به سر و پا و کمر مردم ضربه میزدند. به جز باتوم استفاده از شلاق محرز بود. با این کار مردمی که آرام فقط مشغول پیادهروی بودند به همریخته و عصبانی شدند و «الله اکبر»ها بود که از گوشه و کنار خیابان بلند شد..."
در گزارشی درباره تجمع در مقابل روزنامه اعتمادملی که در وبلاگ آقبهمن منتشر شده آمده است:
این گزارش را یکی از دوستان بسیار نزدیک و جوانم که از فعالان ستاد موسوی بوده و کلاً همیشه در خط مقدم هم هست، برایم فرستاده:
حول و حوش ساعت 4 بود که به خیابان کریمخان رسیدم و از محوطه زیر پل کریمخان تقریبا از ورود به پیاده رو می شد فهمید که امروز مثل هر روز کریمخان نیست و جمعیت کمی تا اندازه ای غیر عادی مشغول پیاده روی هستند. عده ای به اسم کتاب دیدن جلوی کتاب فروشی ها می ایستادند و بعد از مدتی به گروهی از مردم که به صورت کلونی حرکت می کردند می پیوستند. نیروی انتظامی از زیر پل تا میدان هفت تیر با فاصله های کم از یکدیگر ایستاده بودند. جلوی دفتر اعتماد ملی که رسیدم 2 تا از «ون»های گشت ارشاد و چند نفر از درجه دارای نیروی انتظامی با خیل عظیمی از سرباز ایستاده بودند. لباس شخصی ها تقریبا همه جا دیده می شدند و طبق معمول هر برنامه ای دوربین چی های عزیز وزارت اطلاعات مشغول فیلم برداری از مردم [امیدوارم اگر دستگیرم کردن حداقل جرمم این نباشه که داشتم تو پیاده رو راه می رفتم]. نزدیک پل عابر پیاده [کمی جلوتر از اعتماد ملی] که رسیدم متوجه شدم مشکلی پیش اومده؛ جلوتر که رفتم فهمیدم یک نفر رو به شکل وحشیانه ای با کتک به داخل ون بردن و همراهاش و چند نفر از خانم های سن بالا مشغول فریاد زدن بر سر مأموران که «برای چی می زنید؟ برای چی گرفتینش؟ کاری که نداشت داشت راه می رفت» و مأمورها هم از یک طرف گیج شده بودند و از طرف دیگر هم با لحن تحکم آمیزی از مردم می خواستن که به راهشون ادامه بدن.
در این گیر و دار ناگهان متوجه ضربه ی سوزناکی از پشت شدم و به خودم که اومدم دیدم نیروی انتظامی مشغول زدن ملت هستند. به شکل وحشیانهای به سر و پا و کمر مردم ضربه می زدند. به جز باتوم استفاده از شلاق محرز بود. با این کار مردمی که آرام فقط مشغول پیاده روی بودند جری شدند و «الله اکبر»ها بود که از گوشه و کنار خیابان بلند شد و به همراه آن «مرگ بر دیکتاتور» و مردم متشکل تر شروع به سر دادن شعار کردند تا اینکه سرانجام نوبت به موتور سواران رسید تا برای سرکوب جمعیت یک خودی نشون بدن. در اولین اقدام به یک سمت پیاده رو حمله شد و تعدای رو دستگیر و ضرب و شتم کردند که این امر منجر به آن شد که مردم به سمت دیگر پیاده رو بروند و ناخودآگاه بر حجم جمعیت بیش از پیش افزوده شد. تعقیب و گریز تا میدان هفت تیر ادامه داشت تا اینکه در میدان مردم به هم پیوستند و در چمن های میدان که یکی از درهای متروی «هفت تیر» هم آنجاست مردم یک بند شعار سر دادند. شعارها از این قرار بود:
«درود بر کروبی قهرمان» - که خیلی زیاد گفته شد.
«ما بچههای جنگیم، بجنگ تا بجنگیم»
«اعتراف، شکنجه، کهریزک، دیگر اثر ندارد»
«توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد به مادرم بگویید دیگر پسر ندارد» - البته نمی دونم چرا مصرع دوم گفته شد چون بخش عمده و البته پیشروی جمعیت رو خانم ها تشکیل می دادند. به نظرم باید گفته می شد «به فرزندم بگویید دیگر مادر ندارد».
این وضعیت دست کم برای مدت 20 دقیقه ادامه داشت و با هر بار حمله نیروی انتظامی «هو کردن»ها شروع می شد تا اینکه به واسطه یک حمله دو جانبه [که من از اون بی نصیب نمودم و جراحت سختی به کمرم وارد شد] مردم به داخل مترو هجوم آوردن و با صدای بلند داخل مترو شروع به شعار دادن کردند. به گونه ای که مسئولین مترو گیج شدن و از مردم می خواستن اینجا چیزی نگن. البته از چهره ی بلیط فروش ها معلوم بود که خیلی حال کرده بودن. مردم بلند بلند به هم هشدار می دادن که «مواظب دوربین های مترو باشید» یا «شعار دادن داخل واگن ها یادتون نره».
خبرهایی که آخر شب بهم رسید این بود که در میدان ولیعصر یک هسته 20 الی 30 نفری از مردم تحرکات آرامی رو شروع کردن که در فاصله چند دقیقه به جمعیتی 400 الی 500 نفری تبدیل شدند و مشابه همین اتفاق در حوالی پل حافظ هم به وقوع پیوسته که به نظرم واقعا عالیه. تو کریمخان تا موقعی که من بودم یعنی تا ساعت 6 بعد از ظهر حداقل 5 نفر رو که ضربه باتوم به سرشون وارد شده بود و منجر به خون ریزی دیدم و خبرها هم حاکی از دستگیری 15 تا 20 نفر رو میده. از دیگر نکته های تجمع این بود که مطابق دفعات قبل رانندگان با غیرت شروع به بوق زدن به نشانه اعتراض کردند که به خاطر رژه موتور سوارها در خیابان و نیز لباس شخصی ها در میان ماشین ها (به خصوص وقتی که ترافیک هم شده بود) منجر به قطع این شیوه اعتراضی شد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر