فردا روز آغاز به کار مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. زمانی که روسای جمهور و مقامات بلند پایه صد و نود و شش کشور جهان در مقر این سازمان گرد هم میآیند و نه تنها به سخنرانی که به رایزنی سیاسی با دیگر دول جهان خواهند پرداخت. موج سبز آزادی، همراه و همگام با سبزهای نیویورک، آخرین رویدادها و اخبار مربوط به موج سبز نیویورک که همزمان با حضور رئیس دولت کودتا در این شهر خروشان خواهد شد را از همین پایگاه خبری به اطلاع همه شما هموطنان عزیز داخل و خارج از کشور خواهد رساند.
فردا محمود احمدینژاد ردای ریاست جمهوری، ردایی که نه ملت، که با تایید رهبری بر دوشش انداخته شده را به تن خواهد کرد و در صحن سازمان ملل حاضر خواهد شد. ردایی که به قیمت خون خواهران و برادران ما، به قیمت زندانی و شکنجه شدن صدها نفر از دوستان، یاران، همفکران و همراهان ما به او عطا شده است. ردایی که رنگ امنیت و آرامش را از شهرهای ما برده. ردایی که بر تن محمود احمدی نژاد زار می زند.
او حالا رفته آن طرف مرزها، فرسنگها دورتر از هیاهوی این روزهای تهران، فرسنگها دورتر از شهری که او با چوب و چماق و باتوم و سر نیزه و دود و تهدید بر آن سایه افکنده. با خوردن حق خلق ردای دروغین به تن کرده تا برود آن دورها دست ها، خیلی دورتر از اینکه دیگر صدای ما که خیابان ها را قرق کرده ایم به او برسد تا فریاد بزنیم: "خس و خاشاک تویی، دشمن این خاک تویی." محمود احمدینژاد به نیویورک رفته تا در لباس کسی که بناست نمایندهی مردم ایران باشد، سخن بگوید. او که در تمام دوران بعد از انتخابات خواب و امن و آرام را از چشم مردمان شهرش ربوده، حالا میخواهد خود در سازمان ملل متحد ناجی امنیت جهانی بنماید.
او میخواهد به جهان بقبولاند که ریس جمهور ماست و ما قرار نیست در برابر این دروغ بزرگ ساکت بنشینیم. او میخواهد با شیوه مدیریت رندانه و مزورانه ای که همیشه داشته، جان و امنیت و عزت ما را پیش کش جهان کند، ما اما میخواهیم آنجا، آن دورترها کسی از عزت و آبرو و جان و مال و امنیت ما حرفی بزند و پاسبانش باشد. او میخواهد بگوید که او یکیست از میان ما، ما یعنی مردم. و ما میخواهیم بگوییم او از آن ما نیست. او میخواهد منکر ستاندن جان خواهران و برادران ما شود، منکر تجاوز به حریم امن افراد شود، منکر زندان و شکنجه و کهریزک و سعید حجاریان،مصطفی تاجزاده و محمد قوچانی و سعید شریعتی، حسین نعیمیپور و بهزاد نبوی و محمد ملکی و عبدالله مومنی و علی پیرحسینلو و محمد علی ابطحی و علی رفاهی و محسن جعفری و مهدی شیرزاد و باقی این لیست بلند بالا که کاش میشد اسم تک تکشان را گفته باشیم تا مبادا حتی یکیشان یادمان برود، بشود.
او میخواهد منکر همه ی آن ها بشود. او میخواهد منکر اخراج دانشجویان ستاره دار از دانشگاهها بشود، منکر توقیف فله ای روزنامه ها، منکر نقض حقوق بشر در ایران، او می خواهد منکر همه ی این ها بشود ودر این یکی دو روزدر مقام آقای ریس جمهور جولان بدهد و جنجال پشت جنجال درست کند و سودش را از معاملات و معادلات جهانی ببرد.
او میخواهد بگوید همه چیز بر وفق مراد است و دیگر اعتراضی نیست بی آنکه به صرافت بیافتد که مردم بیدارند و ما می خواهیم دنیا بداند که مردم ایران امیدوار و سبز ایستاده اند. او باید بگوید زیر آفتاب تهران هنوز چقدر نفسها که تند تند می زند. چقدر زندگی ها که نباید تباه می شود. ما یک نفر، نه! هزاران نفر را می خواهیم که این چیزها را و نام جنبش سبز مردم ایران را صدا بزند و اسم همهی زندانیانمان را صدا بزند و اسم سهراب و ندا را صدا بزند. ما از نیویورکیها میخواهیم که در این دو روز صدای تک تک ما باشند.
میخواهیم جای ما در مقابل مقر سازمان ملل متحد بایستند و جای ما که تمام دلهرههای تهران و باتوم ها و گازهای اشک آور را لرزیدیم و خواندیم: نترسید! نترسید! ما همه با هم هستیم! بخوانند: بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم. بایستند و بگویند همهی ما در هر گوشهی دنیا که باشیم با همیم و از پا در نمیآییم. میخواهیم نیویورکیها باشند، باشند و شهر را قرق کنند.
این روزها پرچمهای سبز اینجا جنایت است، خیانت است، ما را به جرمش میبرند زندان، پلیسها را میکارند از این سوی شهر تا آن سو تا ما را به جرم سبزی بزنند. ب ز نون نون دال. درست شنیدی! بزنند. تو اما فردا پرچمهای سبزت را بردار. بزرگ و بلند و سرافراز ببر زیر آفتاب نیویورک به اهتزاز دربیاور و نفسهای تک تک ما باش. نه یک نفر، نه صد نفر که هزار صدا شو و یکصدا دولت نامشروع کودتا را حاشا کن. برای هر کسی که از آن جا رد میشد، چینی، ژاپنی، لهستانی، فرانسوی، فلسطینی، مصری، ترکی و از هر قوم و ملتی که دیدی و به تمام کسانی که روی پلهای نیویورکی قدم میزدند از رازهای سرزمینت، از رازهای ما بگو.
شنیدهایم اسم گروهتان را گذاشتید، صدای ایران. چه خوب. شنیدهایم که این روزها پلیس آنجا را هم گرفته. تمام شهر را پلیس گذاشتهاند که مراقب امنیت روسای جمهور صد و نود و پنج کشور جهان و یک فقره احمدینژادی که نمیدانم با چه لقبی آنجا چه میکند باشند! شنیدهایم هنوز جای خواب هم ندارد و در به در آواره یک گوشه جاست دور شهر. شنیدهایم قرار است با خودش سه تا گروگان آمریکایی بیاورد صدقه سری اوباما و عیش و نوشی بگیرد.
شنیدهایم برای مهمانی اش کفگیرش به ته دیگ خورده و به قدر کافی نتوانسته از پنجاه و یک ایالت آمریکا قدر یک مراسم شامِ آقای ریس جمهور چاکر و مخلص و بله قربانگو دست و پا کند. خیلی چیزها شنیده ایم. کلی خبر پشتش است اینجا. خیلی حرف ها. شما سبزهای نیویورک اما بی خیال این حرف ها. پرچم سبزتان را بردارید و راه بیفتید و همه را خبر کنید، رسانهها را خبر کنید، مردم را خبر کنید، سیاستمدارها را خبر کنید و شهر را، این بار نیویورک را، سبز کنید.
دستتان به دستش نمیرسد که بگوییم با او بگویید از نزدیک آنچه بر ما کرد، آن را حواله می دهیم به پیشگاه قانونی که انشاالله اجرا شود. قانونی که ما و شما زیر سایه اش امن زندگی خواهیم کرد، برابر خواهیم بود، برادران و خواهرنمان آزاد، قانونی که زیر سایه اش رای خواهیم داد، عاشق خواهیم شد و روزنامه منتشر خواهیم کرد، فیلم خواهیم ساخت، دانشگاه خواهیم رفت و آنوقت خیابان های تهران را با هم وجب میکنیم و نفس میکشیم. شنیدهایم امنیت شهر نیویورک در این چند روز از هر زمان دیگری بالاتر است و پلیسان بیست و چهار ساعته رصد می کنند مبادا دست مردمان به مردان دولتشان برسد. اما چه اهمیتی دارد.
دولت مرد تو که آنجا نیست، گوش آن یکی مرد قلابی هم که آمده خودش را جای ریس جمهور جا بزند، کر است. اگر بنا بود چیزی بشنود از زبان ما تا امروز شنیده بود. شما اما یک گوشه ی امن را پیدا کنید. یک گوشه ای که مال خودتان است و جای خالی ما را پر کنید. یک گوشه ای که جدا باشی از همه ی آن گروهک هایی که دوربین کسل کننده صدا و سیمای فردا راه می افتد دنبالشان که بگوید هان! فقط همین این ها هستند مخالفان احمدی نژاد. یک گوشه را پیدا کن که جدا باشی از آن دسته یهودیان حامی جنایات اسراییل که ایران را خطر و چاره کار را بمب و جنگ می دانند. یک گوشه ای بایستید که صدایتان برسد و بلند از مردم ایران بگویید و بگویید که ما جنگ نمیخواهیم و هیچ دخالت دیگری در امور داخلیمان را مجاز نمی دانیم. چه روسیه باشد، چه امریکا باشد، چه هر گوشه ی دیگری. یک گوشه بایستید و صدای مردم ایران باشید. صدای ما.
ما دیگر حرفی نداریم. نه شهر امن است و نه خیالمان آسوده، اما چشم به راه شماییم. اینجا همین قدر بدانید که همه چیز به هم ریخته. دوستان یا در بندند یا کلافه و به هم ریخته. اما هنوز همه جا پر از امید است. مراسم و مناسک و آیینها در راه و شهر پر از بودن و خیابان ها تازه. نام تک تک آن خیابانهایی که بنا بود فقط اسامی مزورانه آنها را زنده کند را پس گرفتیم دوباره. روز قدس را هم و باقی وهم هایی که آن ها می خواستند به اسم انقلاب و به نام خودشان قلب کنند و اصولش را یک عمری به اسم تاریخ دیکته کردند به ما، یکی یکی داریم این سنگرها را فتح میکنیم و حالا هر صبح، هر گوشه این شهر و نام تک تک خیابانها و تک تک کوچه ها انقلاب راستین پدران و مادرانمان را در یادهامان زنده می کند.
شما اما به فکر شهر نباشید. شهر را بسپرید به ما. فقط یک گوشه ی امنی، یک گوشه ی سبزی را بگیرید. پرچممان را بیفرازید و هزاران تن در یک تن بشوید و حقوق مردم ایران را، همه ی حقوق پامال شدهمان را و رای دزدیده شدهمان را در شهری که مادرش مجسمه آزادی است فریاد کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر