مرتضی کاظمیان
یادکرد از یکی از میهمانان این روزهای اوین، حقیقتا" کار بس دشواری است.
چرا که در میان بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات، شمار «نام»ها و «گمنام»ها چنان زیاد است که غفلت از هریک، بار اندوه فراوانی بر دوش وجدان مینهد. از متفکر رنجور و بیماری چون سعید حجاریان گرفته تا شخضیتهای برجسته و ارجمندی چون محسن میردامادی، عبدالله رمضانزاده، بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، و بقیه؛ و از روزنامهنگاران گرانقدری چون سعید لیلاز و محمد قوچانی و بهمن احمدی امویی و دیگران گرفته تا جوانان نامشهوری که در روند اعتراض به نتایج انتخابات 22خرداد بازداشت و محبوس شدهاند.
در میان خیل بازداشتشدگان و متهمان اخیر اما، یک نام میتواند متفاوت با دیگران جلوه کند؛ نام جوانی که میتوانست بهمثابهی الگویی درخشان برای جوانان این سرزمین، قدر بیند و تبلیغ شود و بر صدر نشیند، اما اینک به اتهاماتی بس غریب، کنجنشین اوین شده است. محمدرضا جلاییپور، دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشگاه آکسفورد انگلستان، یکی از زندانیان کاملا متفاوت این روزهای ایران است.
سال 1380 پس از تحمل بیش از چهار ماه سلول انفرادی، وقتی در یک سلول دربسته و جمعی، با تنی چند از دیگر فعالان ملی_مذهبی، زندگی در بازداشت خود را ادامه میدادم، سرانجام از نعمت داشتن و خواندن روزنامه نیز برخوردار شدم. هرچند که روزنامه، تریبون اصلی مخالفان اصلاحات بود. یک اتفاق جالب و مطلب خواندنی آن روزها، مطالعهی مصاحبهی روزنامهی مشهور صبح آن روزهای کشور با «محمدرضا»، بهعنوان نفر برتر کنکور سال 80 در زیرگروه علوم انسانی بود. تریبون اقتدارگرایان شاید غفلت کرده بود که پسر تیزهوش، فرزند حمیدرضا جلاییپور است؛ مدیرمسئول روزنامهی توقیفشدهی جامعه و از چهرههای شناختهشدهی اصلاحطلبان. یا شاید هم روزنامهی تحریفگران حقیقت، میدانست و با وجود آن، نتوانسته بود در برابر ویژگیهای ممتاز شخصیتی و توانمندیهای محمدرضا، تعظیم نکند. نوجوان ممتاز ابتدای دههی هشتاد، نه فقط در حوزهی دانشجویی و تبیین علوم اجتماعی که در حوزهی دینپژوهی و روشنفکری دینی، و نیز کنش مدنی، در این سالها، تصویری قابل احترام از خود بهجای گذاشته است. گمان نمیکنم کسی با او دم زده باشد و از خلق نیک، رفتار عمیقا متدینانه، منش انسانی، شخصیت فروتن و صبور، و روح جستوجوگر و حقیقتجوی او، چیزی فهم نکرده باشد. محمرضا نه فقط تصویری برجسته از بضاعتهای علمی و توان رشد و پویایی فرزندان ایران را به نمایش گذاشته، که همزمان پارسایی و اخلاقیات نیک و خلق و خوی پسندیدهی جوانان دیار زرتشت را نمایندگی کرده است. و اینها، هیچیک واجد اندک مبالغهای برای او نیست. اینرا _بیشک_ حتی مسئولان و کارشناسان پروندهی او هم دریافتهاند. همنشینی با او _هرچند در ایام «سین _جیم کردن»_ بهمعنای بهرهمندی از اطلاعات قرآنی و دینی و دانش اجتماعی و رفتار انسانی است؛ اگرچه که جوان شایستهی ایران زمین، هنوز دههی سوم زندگی خود را به پایان نبرده باشد. کوششهای او در کمپین (پویش) حمایت و دعوت از خاتمی، و بعدتر فعالیتهای موج سوم برای تبلیغ میرحسین موسوی، اگر از زاویهای بیطرفانه مورد ارزیابی قرار گیرد، در خور ستایش و تجلیل است. اقدامی که باعث و بانی «موج»ی بیسابقه در روند تلاشهای انتخاباتی و تهییج شهروندان به مشارکت در رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری دهم شد. او و دوستانش، تصویری جدید از «عرصه عمومی» در ایران ارائه کردند؛ تصویری که یکی از خروجیهایش مشارکت بیش از 40 میلیون شهروند در انتخابات بود. کوششی که در خور تقدیر مینمود. سوگمندانه اما، او اینک باید پاسخگوی پرسشهای غریبی باشد که میکوشد «پروژه»ای را به اثبات رساند. «پروژه»ای که ابایی ندارد از اینکه به پاکترین و صالحترین و صادقترین و ملیترین فرزندان این مرز و بوم، حتی برچسب و اتهام «جاسوسی» زند و آن را بیپروا، در جامعه فریاد کند.
نشاندن محمدرضا جلاییپور بر صندلی متهمان و با لباس زندانیان، نه تنها امتیاز و شانی برای صاحبان قدرت نمیآفریند، بلکه بیش از پیش بر طبل ماهیت چنین دادگاههایی میکوبد.
آرامش خاطر و لبخند دلنشین محمدرضا در چهارمین جلسهی دادگاه (دادگاهی که از میردامادی تا نبوی، و از ایندو تا حجاریان و تاجزاده و امینزاده و رمضانزاده و لیلاز و عربسرخی و شریعتی و قوچانی را بر صندلی متهمان نشانده است)، پیش چشمان همیشه شاهد عموهای شهیدش، و در برابر وجدان مردم ایران، بیش از هر سخنی، بیانگر وضع دادگاه و جایگاه و نسبت محاکمهشوندگان و محاکمهکنندگان بود.
بر این باورم که محمدرضا جلاییپور، بهعنوان یک پژوهشگر علوم اجتماعی ، بسیار بیش از آنچه که در دانشگاه آکسفورد قرار بود بخواند و بیاموزد و تحقیق کند، این روزها در اوین، خوانده و آموخته است. آموزههای «استاد»، جوانان بیشماری را در ایران فردا، سیراب خواهد ساخت.
منبع: جرس
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر