موعود ما / شعری از فاطمه راکعی

برای برادران در بندم، محسن میردامادی و مصطفی تاج زاده، با احترام به پیر در بند، بهزاد نبوی، و دیگر یاران در بندمان



ای از تبار سرکش شیران در بند
آمیزه خشم و سکون، همچون دماوند

بر دست و پایت جای زنجیر است هرچند
حال زبانت حال شمشیر است در بند

می دانم آری زخمهایت را برادر
فریادهای بی‌صدایت را برادر

پس پیش از آنکه اصل حالت را بپرسم
بگذار تا احوال بالت (1) را بپرسم

زندان و جان عاشقان؟ هیهات! هیهات!
بند و روان عاشقان؟ هیهات! هیهات!

آوازتان در اوج، با دلهای خسته
پروازتان پروازتر با بال بسته

آه ای سلحشوران مهرآیین ایران
پروردگان دامن گُردآفرینان

عهد اخوت بستگان با سربداران
دلدادگان مکتب عشق جماران

قرآن، هویت‌نامه‌تان، الله اکبر!
اسلام، آئین‌نامه تان الله اکبر!

آه ای محمد حال عمارت چگونه است؟!
آن اعترافات از چون او یارت، چگونه است؟!

مرد عدالت؛ یا علی! دریاب ما را!
کان مروت؛ یا علی! دریاب ما را!

بی حرمتی ها بود و فرزندان زهرا
بی هیچ قید و قاعده، قانون و پروا

آه این سبکباران زندان با چه جرمی
زندان و این فجرآفرینان با چه جرمی؟!

اما عزیزان سمت آگاهی حماسه است
در عرصه از همراه و همراهی حماسه است

این راه، راه نوح و ابراهیم و موسی است
این راه، راه پیروان خوب عیسی است

راه محمد، راه فرزندان پاکش
راه خمینی، عاشقان سینه چاکش

آری مگر نه دست حق است و جماعه
لبیک حق گفتیم ما: سمعاً و طاعه

موعود ما آئینه دار مهرورزی است
با عالم و آدم به کار مهرورزی است

با پرچم صلح و صفا می آید آری
طوفنده بر جور و جفا می آید آری

هرجا رود صد باغ گل جا می گذارد
او بر پلیدی ها مگر پا می گذارد؟

تاریخ را تغییر خواهد داد آن ماه
با شوق آن آدینه در راهیم، در راه


فاطمه راکعی؛ 13 شهریور 1388


(1) اشاره به سخنی از زنده‌یاد قیصر امین‌پور با این مضمون: همه از حالم می‌پرسند، کسی از بالم نمی‌پرسد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر