نماهنگ آلمانی «نمی‌توانم نفس بکشم» + نسخه بلوتوث

موج سبز آزادی ایران در جهان در حال گسترش است و تا کنون هنرمندان بسیاری از کشورها و ملیت‌های مختلف با تقدیم آثار هنری خود به ایرانیان با جنبش مقاومت مردممان همراه شده‌اند. نماهنگ زیر هم یکی از همین نمونه‌هاست که توسط یک گروه آلمانی برای همدردی با مردم ایران ساخته شده است. نسخه مخصوص بلوتوث و لینک یوتیوب این نماهنگ در زیر قابل دسترسی است. ترجمه فارسی این شعر هم برای علاقمندان در زیر آمده است:



نسخه مخصوص بلوتوث: http://www.mowjcamp.org/files/file/35914

لینک یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=Ya9mD1XP3vU


نمي‌توانم نفس بکشم
ديگر نمي‌توانم نفس بکشم
من درمانده‌ام
به سختي مي‌توانم نگاهم را برگيرم
من انسان‌هايي را مي‌بينم که مي‌ميرند
من انسانهايي را مي‌بينم که مي‌گريند
من انسانهايي را مي‌بينم که آزاده‌اند
من انسانهايي را مي‌بينم که رنج مي‌کشند
من مي‌بينم و حس مي‌کنم و من به يقين مي‌دانم
او جوان بود، او آماده مرگ نبود
او در چشم هاي من يک قهرمان بود
يکي از آن فرشتگاني که ايمان داشتند
او آنجا مي‌جنگيد و ما حق نداريم هيچ گاه فراموشش کنيم
ما تکهاي از روح او را در قلبمان حفظ مي‌کنيم
يک گلوله در سينه، بدنش را سوزاند
و در اين لحظه هيچ کس قاتلش را نديد
او به زمين افتاد و در چشمهايش آن ترس
و دنيا شاهد بود وقتي که زندگي او محو شد
نترس ندا، نترس ندا، بمون پيشم، بيا بمون پيشم
فريادي براي عشق، آوايي براي آزادي
ندا، مي دانم که از اين پس آزادخواهي بود

نمي‌توانم نفس بکشم
ديگر نمي‌توانم نفس بکشم
من دردمندم
به سختي مي‌توانم نگاهم را برگيرم
تمام يک ملت در قفس گرفتار است
تمام يک ملت همراه شده است
شما نمي‌توانيد ادعا کنيد که اتفاقي نيفتاده است
ببين، خيلي‌ها تظاهر مي‌کنند که هيچ چيزي نديده‌اند
رأي من کجاست؟ براي عشق به مردمي که به خيابان مي‌روند و قد علم مي‌کنند
من به دنبال رأيم مي‌گردم براي آينده
نگاه کن، ما اکنون نياز به پناه داريم
اين اميد است، جرقه‌اي از احترام است
حتي اگر مرا بزنيد، من فرار نخواهم کرد
حتي اگر به من شليک کنيد، من خواهم ايستاد
و خواهم مرد، براي ملتي که مرا دوست دارد
و من نمي‌توانم آنجا باشم
تصويرها را مي‌بينم
مي‌بينم نيکي در برابر شرارت را، مي‌بينم زدن زنها و بچه‌ها را
فريادي براي عشق، آوايي براي آزادي
ندا مي‌دانم که از اين پس آزاد خواهي بود
نمي‌توانم نفس بکشم
ديگر نمي‌توانم نفس بکشم
من درمانده‌ام
به سختي مي‌توانم نگاهم را برگيرم
بگو به من برادر جان که آنجا چه رفته است؟
من ايراني نيستم، اما اشک‌هايم مي‌ريزد
تصويرها جلوي چشمانم هستند و مي‌توانم ببينمشان
و هيچ کس نمی‌تواند دريابد که حکومت چه مي‌کند
اما تسليم نشو، من همراه تو هستم
بگو آلمان کجاست وقتي که من اين شعر را مي‌نويسم
ما بايد اين ملت را همراهي کنيم
ما بايد از اين ملت در برابر شيطان حفاظت کنيم
من يک آلماني-هلندي هستم
اما براي آنها مي‌جنگم
انسانها ناچار به مرگ شدند
ديگر چه اتفاقي بايد بيافتد؟
من اينجا مي‌نويسم که چرا ما کاري انجام نمي‌دهيم؟
آنگلا مرکل! گوش کن! اين وظيفه ماست
همه با هم مي‌توانيم پيروز شويم
و به هر هدفي برسيم
نگاه کن ايران از روي اجساد مي‌گذرد
آري، من اميدوارم، اميد آخرين چيزي است که مي‌ميرد
آري، من براي آن ملت دعا مي کنم، با احترامي عميق
نمي‌توانم نفس بکشم
ديگر نمي‌توانم نفس بکشم
من درمانده‌ام
به سختي مي‌توانم نگاهم را برگيرم
من انسانهايي را مي‌بينم که مي‌ميرند
من انسانهايي را مي‌بينم که اشک مي‌ريزند
من انسانهايي را مي‌بينم که آزاده‌اند
من انسانهايي را مي‌بينم که رنج مي‌کشند
تنها يک نگاه، تنها يک شليک
بيش از آن سهم او نبود

نمي‌توانم نفس بکشم
ديگر نمي‌توانم نفس بکشم
من درمانده‌ام
به سختي مي‌توانم نگاهم را برگيرم
نمي‌توانم نفس بکشم
ديگر نمي‌توانم نفس بکشم
من درمانده‌ام
به سختي مي‌توانم نگاهم را برگيرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر