تاملاتی پیرامون اوین!

محمد غزنویان:





مشاهدات یک سیاح عارف مسلک فرنگی:

راه رستگاری از اوین می گذرد!اوین خانقاه رستگاران است.خانقاهی است همچون مدخلی مستقیم به جهان معنا.چنانکه بینی بواسطه یک چله نشینی بی درد و بی ریاضت ،دسته دسته شیخ واصل و صوفی کامل ،طریقی تازه از این ناسوت وابستگی و اغتشاش و زیست با خس و خاشاک ،به آن لاهوت وارستگی و اتحاد و نشست با راست آئینان پاک می گشایند.

خانقاهی که هر سالک گمراه شده ای را جذب و به او فرصتی مغتنم برای تاملات تنهایی و تجدید نظر عطا می کند و این کرم را چنان به سخاوت عرضه می دارد که تازه شیخان واصل به بحر معنا ،داوطلبانه و در حضور میلیونها عین از حدقه بیرون جهیده ،بر عمر به باد داده خود خارج از این خانقاه ،فریاد وااسفا سر می دهند.

همه تنگنای چاردیواری را به مدح سرایش می کنند که گویا مهیایشان ساخته برای رهایی از چارمیخ تن!

در این خانقاه ،لباسها و پای افزارها در جهت دهن کجی به میراث دنیاگرایان متحد الشکل است و لیک هر داوطلبی خود را به شمایلی دلخواه آراسته است.یکی سر تراشیده و آن یک زلفی چون کمند دارد.یکی ریش بافته و آن دیگری حتی ،سبیل هم ندارد.

آنچه در این خانقاه دارای اعتبار است،مخرج مشترک همه سالکان در گمراهی است.که همگی آنها سالکینی مستعد ولی در آستانه انحراف اند!حتی جهت انحراف نیز از حیز انتفاع ساقط است.یکی به چپ و آن یک به راست ،یکی بیش از اندازه به بالا و دیگری زیاده از حد متمایل به پائین است. عظمت خیره کننده این خانقاه در این است که اگر کل عالم تصوف و کلام اسلامی را یک "منقذ من اضلال" به جا مانده از امام محمد غزالیست ،اما اینجا در هر دوره از فعالیت خود کتابخانه ای از انواع و اقسام اعترافنامه ها و اقسام متکثری از شیوه های گمراهی به یادگار می گذارد.

اوین ،واضع طریقی تازه در معرفت است.اوین سیر آفاق کرده ها را گرد می آورد تا کنار هم سیر انفس کنند.اوین معتبرترین خانقاه ارض مسکون است. انتقاد یک اسقف افراطی در واتیکان: اما زرق و برق این دنیای دون قدرتمند تر آنست که حتی این واصلان را یارای مقاومت باقی گذارد.امان و صد امان که هر که را با هر درجه از خلوص و هر قدر تجربه از قبض و بسط ،پس از خروج از این خانقاه رویت کرده اند ،گویا گمراه تر از پیش گشته بوده!!! تفسیر یکی از شارحین صدرالمتالهین بر اساس اسفار اربعه: سفر اول:در دنیا گشتند و گمراه شدند. سفر دوم:در اوین ماندند و واصل شدند. سفر سوم:میان خلایق بازگشتند و گمراه تر شدند.

سفر چهارم:فرقی نمی کرد.چه در بین خلق و چه در اوین ماندند و کشته شدند. تلگراف یک فیلسوف مشایی: تسلسل علل باطل است!



مشاهدات یک شهروند تهرانی:

کلیه نامبردگان برای برخی تاملات عینی تر به اوین منتقل شدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر