سید حسام الدین دولتخواه:
به خاطره اواز محمد رضا جلايي پور در زندان اوين 1-((صداي اواز همسرم محمدرضا در زندان شنيده شده است)).((لباس شخصي مسلحي كه مردم را تهديد به كشتن كرده بود توسط مردم سبز پوش هو شد))
2-چند وقت پيش به روستاي محل تولدم رفته بودم . همراهم كه اقوام من به حساب مي امد خاطره اي جالب براي من تعريف كرد. وي گفت:((پدرم يك مترسك را در زمين برنج كاري تعبيه كرده بود تا از اين طريق گنجشكها را از اطراف مزرعه دور كند.ولي بر خلاف انتظار يك روز مشاهده كرد گنجشكها سر ودست مترسك را فتح كرده اند و دارند اواز مي خوانند.پدرم با ديدن اين صحنه با عصبانيتي كه مزين شده بود به خنده اي تلخ به من گفت سريعا اون مترسك را از داخل زمين بردار تا بيشتر از اين مايه ابرو ريزي نشود.مترسكي كه قدرت ترساندن نداشته باشد همان بهتر كه نباشد)).
3-شايد بتوان بر اساس اين خاطره-كه از طريق اميزش زمان حال و گذشته سياسي شده است – و ان دو خبر گفت:((زنداني با اواز خود زندان را تسخير كرد)).
4-باري خبر رسيده است كه پرنده هاي سبز شكستن قدرت نمادين واسطوره اي مترسك را اواز كرده اند. همان قدرتي كه هر لحظه از تخيل مردم زير دست خود نيرو ميگيرد و فربه تر ميشود.((تخيل )) مردمي كه رابطه مستقيمي داشت با ((بالقوگي)) و راز الود ماندن زور حاكم.هر چه اين تخيل بيشتر باشد به اسرار اميز شدن حاكم مي افزايد.تا جايي كه منجر به ((ترس))ي شود كه صاحب تخيل را به انفعال كامل مي كشاند.همين ترس بود كه ((خيابان)) را از هر گونه كنش سياسي پاك كرده وان را به مكان ((حمالي))تهيدستان بي كس و ((كارشناسان)) محافظه كار و ((ماله كش)) تبديل كرده بود.مكان ((سر به زيري)) و مكان ((بي زباني)).زيرا در جايي كه ((ديگري بزرگ)) و اقا بالا سري هست كه به جاي تو حرف بزند و ميل بورزد چه نيازي به ((زبان)) تو هست. 5
-تا قبل از حوادث اخير ما فقط با شبهي از ((سياست)) رو برو بوديم.((سياست )) تبديل شده بود به ان شبهي كه قرار بود به شكلي شرطي شده و عادتگون در ((مناسبت))هاي خاصي چون ((16 اذر)) وان هم در يك بعد از ظهر پاييزي در پشت سردر دانشگاه تهران متعين شود.ادا واطوار هاي ((شبه سياسي)) اينچنيني كه معمولا با بهت ((مردم خيابان)) روبرو ميشد عمري ببشتر از طول عمر ((خورشيد)) همان روز 16 اذر نداشت.گويي غروب خورشيد ان روز خوني است كه اسمان براي اين مدعيان ((شبه سياسي )) گريه ميكند.((خورشدي )) كه تا ((مناسبت ))ي ديگر قرار نيست طلوع كند.بد گماني ((مردم دانشگاه)) و ((مردم خيابان)) در چنين فضاي(( تقسيم )) شده و حصار كشيده اي بود كه عرض اندام مي كرد.((فضايي)) عاري از هرگونه كنش سياسي. در همين فضاي ((تقسيم شده)) و ديوار كشي شده بود كه ((مردم خيابان)) و ((مردم دانشگاه)) خود را ((گنگ خواب ديده)) وديگري را ((عالم تمام كر)) مي پنداشتند.
6-اما دو سه ما هي است كه ((خيابان)) غيرساسي و ((دانشگاه)) شبه سياسي در هم اميخته اند.گويي يكه حادثه ي بزرگ انها را هم زمان در برگرفته است.به لطف همين حادثه مهيب است كه تن مستقل وبيگانه ي هردو ترك برداشته وانها از راه همين ترك به هم ((جوش)) خورده اند.ديگر پليس نمي تواند مانند قديم به راحتي بين ((مردم خيابان)) و ((مردم دانشگاه)) حايل شود و فاصله بيندازد.پليسي كه حتي جاي خود را نيز گم كرده است.((دانشگاه)) و ((خيابان)) يك كاسه شده اند.حا ل سوال مهم پرسش از فلسفه اين دگرگوني اخر الزمانيست. شايدبتوان جواب سوال را از دل خبر دوم بيرون كشيد.خبري كه اشاره ميكند به يك گستاخي وشايد بهتر باشد بگوييم يك بي باكي عظيم.بله درست است ديگر كسي ((نمي ترسد)).ديگر براي او ((حاكميت)) و قانونش- كه همان زور ان است- نه ((لوياتان)) زاده تخيل, بلكه ((مترسكي)) است كه مي توان بر سر و دست او نشست و اواز سر داد. اوازي كه از طرف ((مردم خيابان)) رو به ((مردم دانشگاه)) و بالعكس اينگونه خوانده مي شود:(( نترسيد, نترسيد, ما همه با هم هستيم)).اين((شبه مردم )) است كه در همه جا حضور دارد.حضوري كه ديگر نه با زبان قدرت بلكه با ((زبان بي زباني)) خويش- كه خاص وافريده خويش است-قدرت و زور برسازنده ان را نشانه گرفته است.
7-وقتي پاي سياست در كار باشد معجزه ميشود.همه چيز ديگر گون ميشود.زمين و اسمان چنان به هم گره مي خورند كه هيچ چيز قابل تشخيص نيست.ديگر نه از دست ((حاكمان))كاري بر مي ايد ونه از دست ((كارشناسان))و ((متخصصان ماله كش)) انها.انهايي كه پول ميگيرند تا هر شكافي را درز بگيرند وهر بد ريختي را ماله بكشند.اما كار از كار گذشته.شكاف عميق است و زخم كاري.ديگر كار از منجمان دولتي و رمال هاي بيسواد و افسونگر گذشته است.((بدن)) حاكميت توان ايستادن بر پاي خود را ندارد.درست است كه ابزار هاي لازم را در طول اين سي سال فراهم اورده ولي نمي تواند كجا را نشانه بگيرد.نمي داند كه را بزند.انچه هست يك ((شبه)) ناديدني از ((مردم)) است.اري مردم به ((مردم)) تبديل شده اند.
8-تا قبل از حوادث اخير اصطلاح ((مردم))بيشتر اشاره داشت به مفهوم ((زيستي)) تا ((سياسي)).((مردم))همان اصطلاح پر دامنه وبي ريختي بود كه بنا به مناسبتهاي خاص بركميتي خاص حمل ميشد.مردمي به اسم همه ((مردم)) ولي به كام عده اي از مردم.و يا ان كساني كه مجريان شيك پوش و همه چيز دان و همه چيز گوي حضور خود در صدا وسيما را وايستادن در ((جايگاه خدمت رساني به مردم)) را از صدقه سري انها ميدانند. ((مردم غيور وهميشه در صحنه ))اي كه مي بايست ((يوم الله 22بهمن))و ((روز قدس)) به نام انها به ثبت برسد.اناني كه در شناخت ((توطءه خارجي))و((مزد بگيران ومزدوران داخلي))انها چنان زرنگ وحساسند كه هيچ قسم حركت اينچنيني از مدار ((منافق ياب)) انان به دور نخواهد ماند.اري تا قبل ازاين مردم همان ملت بزرگ ومتمدني بودند كه قرار بود هر كدام از انها نقشي در ((كابينه 70 ميليوني))داشته باشند.ولي الان مشخص شده كه اين ((مردم انقلابي)) علاوه بر اينكه مي توانند عضو كابينه 70 ميليوني باشند همزمان نيز مي توانند به عنوان ((خس و خاشاك)) و ((عامل اغتشاشات اخير)) شناخته شوند.هم مي تواند به عنوان سپري در مقابل شمشير دشمن باشد و هم مي تواند به عنوان سرنيزه داخلي دشمن ((عامل )) او شوند.كساني كه به جرم ((سكوت))شان – سكوتي كه با زبان بي زباني اينگونه بيان ميشد كه:راي من كجاست؟ - ماه عسلشان را بايد در بهشت((كهريزك)) و(0شاپور)) و((پاسارگاد)) بگذرانند.
9-از سه ماه پيش مردمي كه ((مردم)) شده اند خيابان را به چنگ اورده اند تا ((فلك)) حاكميت و قانون همبسته وبرسازنده ان را زير پا بگذا رند و((سقف بشكافند)) و ((طرحي نو)) وسبز از اراده جمعي را در فضاي سياسي ايران به نمايش بگذارند.همين مردم هستند كه به شعار ((الله اكبر))-كه در دست نمازگذاران دست چين شده و حاكميت زور وتزويربه يك مارك بي خود وبي محتوا تبديل شده بود و خدا را نه ((بزرگتر از...)) بلكه ((كوچكتر از)) حاكميت وقانون قرار داده بود-بار سياسي بخشيد تا ان را ((بزرگتر از ))هر قدرتي نشان دهد.همين ((مردم))اند كه در اين سه ماهه اخير وبا سياسي كردن وسياسي ماندن خود وبا گفتن ((الله اكبر)),((خيابان))هاي روز را به((پشت بام))هاي شب خود اوردند تا شب و روز را به كام زور گويان تلخ كنند.
10-اري (اواز سبز)) يكي از همين ((مردم))شده گان جديد حاكميت تا دندان مسلح را وادار كرده تا نيروي بالقوه و اسطوره اي خود را عملي كند.تا از اين طريق شمارش معكوس زوال ان را اعلام نمايد.همين ((اواز سبز )) است كه سرطاني بودن تن سي ساله جمهوري اسلامي را اعلام كرده.سرطاني كه اگر تقلاي بي خود تن بيمار و دايه هاي نادان ان ادامه داشته باشد واجازه يك ((اواز درماني)) را به ((مردم)) ندهد در زماني اندك از هم خواهد پاشيد.((اواز خوان سبز)) ما ((بداهه)) مي خواند و همين عصبانيت همراه با گيجي ((مترسك)) را به دنبال داشته است. او در زندان اواز ميخواند ودر دادگاه بر بي شرمي برگزار كنندگان ان ((لبخند)) مي زند.بايد به ان بيماري كه روبرويت ايستاده گفت:((هي دوست من,اگه اوازش نشد حدااقل لبخندش را به خاطر بسپار .شفا بخش است)).
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر