شعله طور

در پی برگزاری انتخابات دهم ریاست جمهوری و پیروز اعلام کردن رئیس دولت نهم برای بار دوم از سوی یاران غارش در وزارت کشور و در حالیکه هنوز جنبش اعتراضی خودجوش رای دهندگان به موسوی و کروبی به خیابانها سرازیر نشده بود، ستادی که کودتای انتخاباتی را برنامه ریزی کرده بود با در دست داشتن حکمی کلی از قاضی مرتضوی دادستان وقت و فعلا معزول تهران، ماموران امنیتی را شبانه به خانه و کاشانه فعالان سیاسی و هرجایی که گمان می برد روانه کرد و ظرف دو سه روز همه آنانی را که در برانگیختن و بسیج شهروندان به رای دادن به موسوی و کروبی نقش فعال داشتند بازداشت و آنها را همراه با لوازم و مدارکی که از تفتیش و بازرسی غیرقانونی خانه هاشان برای پرونده سازی و تهیه سند جرائم شان! جمع کرده بودند ، تحویل زندان و قاضیان دادگاه انقلاب دادند.



داستان آنچه بر سراین بهترین و آزاده ترین فرزندان ایران زمین به جرم فعالیت سیاسی اصلاح طلبانه در این سه ماه آمده است، از نحوه بازداشت، سلول انفرادی، دادگاه نمایشی و ... داستان تلخ و غم انگیز و سند رسوایی ستادی است که هنوز اصرار دارد از زبان این اسیران در بند با اعترافات نمایشی آنها اثبات کند که در انتخابات هیچ تقلبی صورت نگرفته است. خلاصه این اقدامات که همه ذیل حکومتی بنام جمهوری اسلامی به رهبری عالمی دینی و ولی فقیه انجام گرفته و هنوز چشم اندازی برای توقف آن دیده نمی شود، داستانی است که بازخوانی اش برای هر انسان مسلمان و منصف و آزاده ای چشمی پر اشک و خون می سازد و اینکه چرا حکومتی که باید الگوی اخلاق و رحمت و عدالت و مردمداری و ... باشد امروز کارش بدینجا رسیده است که توسط جریانی قدرت طلب و سناریوساز به راحتی افرادی را که همه سالهای عمرشان را در خدمت انقلاب و جمهوری اسلامی بوده اند با اتهام براندازی نرم و انقلاب یا کودتای مخملی به زندان و محاکمه و ...کشانده است؟ البته آنان که اینان را به بند و محاکمه و ... کشیده اند خود به خوبی می دانند که این اتهام بهانه و توهمی بیش نیست و آنها انتقام مسائلی دیگر را از این آزادگان می گیرند.


در این روزها که روزهای تلخ و در عین حال سرنوشت سازی برای کشور ماست شواهد تاریخی بسیاری را می توان در تشابه با آنچه بر سر این اسیران در بند از سوی جریان قدرت طلب و ... می‌آید، یافت و دانست که متاسفانه در تاریخ ما کم از این داستانها نبوده است؛ صد اسف که قرار بود در نظامی دینی و رهبرانی روحانی دیگر شاهد چنین رخدادهایی نباشیم که هستیم!


داستان به زندان و محاکمه و به دار کشیده شدن حسین بن منصور حلاج از این داستان هاست؛ او که سیاسی نبود اما افکار و اندیشه هایی متفاوت و فراتر از عقاید رایج روزگارش داشت (و به قول امروزها دگراندیش بود) و البته با حاکمیت وقت هم سرخوشی نداشت به جرم همین دگراندیشی چه که نکشید و سرانجام جانش را در این راه داد تا حاکمان از زبان و فکر او آسوده خاطرشده و به حفظ قدرت و حکومت خود دل خوش دارند و ادامه دهند.


کتاب «شعله طور» درباره زندگی و اندیشه حلاج، نوشته استاد فرزانه مرحوم دکترعبدالحسین زرین کوب اینروزها خواندن دارد تا دریابیم آنچه در اینروزها بر سر اسیران آزاده ما می رود چه شباهت قریبی دارد با آنچه بر سر حلاج رفته است .
در فرازی از نوشته حلاج در زندان آمده است: " دربین کسانی که بر من انواع تهمتهای ناروا نهاده اند، بعضی کوشیده اند تا مرا به سعی در براندازی خلافت منسوب دارند این بهتان عظیم است. پنهان نمی کنم که من به این خلافت که هیچ چیزآن بدانچه پیامبر و یارانش بنیاد نهادند شباهت ندارد، مشتاقانه عشق نمی ورزم و آن را نمونه طرز آن فرمانروایی که از یاران بزرگ رسول میراث ماند نمی دانم اما طرز براندازی آن را هم آنگونه که گروههای مخالف پنهان و آشکاراعلام کرده اند نمی پسندم. راه کشتار و خونریزی را دوست ندارم و هرگز در خاطرم نمی گنجد که مظلوم می تواند خشنونت ظالم را با خشنونت متقابل دفع کند و با این کار ظلم را در جامعه استوار و دیر پا نسازد. برای نفی خشونت و بیزاری از آن چه شاهدی بهتر از این می توان نشان داد؟ ... امروز به فتوای قاضی کلان و به اصرارحامد وزیر در مجلسی که در خانه او منعقد بود و نام آن را محکمه شرع نهاده بودند من محکوم شناخته شدم. به این حکم اعتراضی ندارم زیرا آن مجلس را محکمه نمی دانم و آنچه از زبان یا قلم قاضی کلان و زیردستانش صادر شد به نظرم شرایط یک حکم شرعی را نداشت.

خدایا با شوق و علاقه یک عاشق بیقراربه سوی تو می شتابم و آنجا که اراده تست برای خود وجودی نمی شناسم تا از تسلیم یا عدم تسلیم در مقابل آن دم بزنم...."(صص57و58)
با توصیه به همه علاقمندان به خواندن این کتاب، در روزهای آینده به نقل فرازهایی دیگر از این کتاب خواهم پرداخت تا معلوم شود که این داستان پر اشک و خون چشم ظاهرا در کشور ما هنوز ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر