الله اکبر !

پرند:

انديشه هايت را مي بويند مبادا سبز باشد

باورهايت را مي پويند مبادا آزادي در آن نهان باشد

قلبت را مي دَرَند مبادا به عشق وطن تپيده باشد

پايت را مي بندند مبادا در راه سبز اميد قدم نهاده باشد

هم آرمانت را مي كُشند مبادا نور اميد در درونت هويدا شود

روزگار غريبي است نازنين

عشق را در خيابان تازيانه مي زنند

و قلب را در كوچه ها به گلوله مي بندند

بيداري را در پستوي خانه نهان نتوان كرد

باور سبز را در خاك وطن عيان بايد كرد

به اندیشیدن خطر كن روزگار غریبی‌ست

آن كه بر در می‌كوبد شباهنگام به كشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان نتوان كرد

آنك سلاخانند بر گذرگاه ها مستقر
با چكمه و دستاني خون آلود
و تبسم را بر لبها، اميد را در دل ها، و شعار را بر دهان جراحي مي كنند

ابلیس ِ پیروز ِ مست
سور عزای خويش را بر سفره خواهد نشست

خداي را در پستوي خانه نهان نتوان كرد

…..



__________________



با عذرخواهي از شاملوي بزرگ




نویسنده ی سبز : پرند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر