تحولات اخیر ایران و روحانیت در گفت و گوی جرس با محمد جواد اکبرین

فرید ادیب هاشمی :

شبکه جنبش راه سبز (جرس): بحران مشروعیت در روحانیت،رابطه ی روحانیت و قدرت، روحانیت و مطالبات مردم، شباهتها و تفاوتهای جنبش سبز باقیام پانزده خرداد یاانقلاب اسلامی، سخنان اخیر آیت الله خامنه ای ،موضوعاتی است که در گفت و گو با محمد جواد اکبرین ،دین پژوه و روزنامه نگار ایرانی مقیم بیروت به بحث گداشتیم. اکبرین ریشه ی بحران مشروعیت را در ادغام دو نهاد مدنی دین و سیاست می داند.او می گوید حکومت دینی به جای تسهیل کردن امر دین به تحمیل دین پرداخته است. به اعتقاد او در جمهوری اسلامی ،"حق الله " پررنگ تر از "حق الناس " شده و به جای آن نشسته است. اکبرین معتقد است که "حکومه المصلحه" به عنوان میراث آیت الله خمینی ، در دوره ی بعد از ایشان تبدیل به "مصلحت الحکومه" شد .یعنی مصلحت حکومت در اولویت قرار گرفت و تفسیری هم جز مصلحت رهبر نداشت.



اکبرین همچنین مواضع آیت الله منتظری را موجب دلگرمی جنبش سبز خواند و به سئوالات ما در باره ی علت عدم اعتراض برخی از مراجع و نامه ی دکتر سروش به آیت الله خامنه ای پاسخ گفت.
متن گفت و گوی "جرس " با محمد جواد اکبرین را در ادامه بخوانید:



جرس - شرایط کنونی ایران ونقشی که روحانیت درحکومت ایران دارد مرابر آن داشت تا با شما به عنوان یک روحانی ِ روزنامه نگار مصاحبه کنم .می دانید که روحانیت شیعه برای اولین بار با پیروزی انقلاب ایران به قدرت رسید ومسئولیت اداره ی کشوری راعهده دار شد.برای شروع این گفت وگو از شما می پرسم که رابطه ی روحانیت شیعه و قدرت در طول تاریخ چگونه بوده است؟



اکبرین: در قرن دهم و بعد از حاکمیت صفویان رابطه روحانیت و قدرت بسیار نزدیک شد.علمای شیعه از ابتدای تکوین اندیشه شیعی مجموعه ای از متکلمین ،فقها ،مفسرین ومحدثین بودند. در دوره ابتدای حکومت صفویان یک تعاملی بین روحانیت وقدرت ایجاد شد که آنها را تبدیل به طبقه و صنف کرد واگر بخواهیم در مورد نسبت قدرت و روحانیت صحبت بکنیم قاعدتا باید از دوران صفویان شروع بکنیم.اما نباید فراموش کرد که روحانیت به لحاظ مذهبی چه درآن زمانی که به عنوان عالمان دینی بودند و چه در زمانی که به یک صنف و طبقه تبدیل شدند، به لحاظ نظری با قدرت معطوف به استبداد مشکل داشتند.وبه لحاظ عملی هم پناهگاه مردم از ظلم حکومتها بودند و آنها را واسطه خودشان با حکومتیان قرار می دادند و قدرتها هم که می خواستند رابطه شان با جامعه دینی خراب نشود سعی می کردند به خواسته علما احترام بگذارند.پیشرفتهای بشری در گسترش ابزارهای ارتباطی نظیرتلفن و تلگراف باعث شد که مرجعیت در جهان شیعه مرجعیت واحد بشود. یعنی یک مرجعیت واحد برای همه شیعیان منطقه و دنیا و مثل مرجعیت مطلق و واحد دوره ی آقای بروجردی .در آن دوره هم شاه مراعات آقای بروجردی را می کرد زیرا مردم وقتی از شاه گلایه داشتند به آقای بروجردی مراجعه می کردند وشاه نگران عتاب آقای بروجردی بود تا مبادا قدرتش تضعیف شود . این مثال در مورد بقیه مراجع هم صادق بود .در نتیجه در دوره های مختلف تاریخ عالمان شیعه، روحانیت واسطه ای بود میان مردم و قدرت، اما به نفع مردم یا در واقع به عنوان مدافع مردم .



نکته دوم اینکه عالمان شیعه به لحاظ نظری با استبداد دینی مشکل داشتند. به عبارتی آن سابقه ی خوارج ونسبت امام علی با خوارج را در ذهن خود داشتند .خوارج آدمهای خودکامه و متعصبی بودند منتهی خودکامگی شان بر پایه دین بنا شده بود و این در ذهن عالمان شیعه بود که می شود بنام دین جنایت و خودکامگی کرد. بعد ها این ذهنیت استبداد دینی تبدیل به یک نظریه شد .یعنی اگر به لحاظ شخصی می شود در دین و عقاید دینی خودکامه بود ، وقتی این شخص به قدرت برسد و نظام تاسیس بکند واین نظام رنگ دین به خود بگیرد در آن صورت استبداد دینی می تواند شکل بگیرد .اوج تبدیل به نظریه شدن این سابقه تالیف کتاب " تنبیه المله و تنزیه المله " مرحوم میرزای نائینی بود که ایشان به صراحت موضوع استبداد دینی را مطرح کردند.تا بعد که در روند تاریخی به این جا رسیدیم که قدرت رسمی کشوری به نام ایران در دستان روحانیت قرار گرفت و جمهوری اسلامی نام گرفت.



روحانیت و کنترل بحران درونی



جرس - برخی از تحلیلگران معتقدند که حوادث اخیر ایران بیش از هر چیز، بیانگر بزرگی ابعاد بحران ِ اعتبار و حقانیتی است که روحانیت شیعه با آن مواجه شده است . این بحران اعتبار علاوه بر آنکه باعث فشارهای مردمی بر حکومت شده به تعمیق شکافها در بین روحانیت هم منجر شده است. آیا روحانیت قادر به کنترل این بحران درونی ِ خود و بازآفرینی این اعتبار از دست رفته خواهد بود؟



اکبرین :یکی از روحانیون سنتی می گفت به ارتش پول می دهند برای اینکه در یک روز مبادایی با آن پولها توپ بخرند و توپ در کنند.درواقع مالیاتی که مردم به حکومت می دادند برای شلیک به موقع در روز مبادا بود.ایشان می گفتند وجوهات شرعی ای که روحانیون به اسم امام زمان (عج) ازمردم می گیرند، امانتی را بردوش آنها گذاشته است تا در روز مبادا وجوهاتی که به نام امام زمان از مردم گرفته اند را به آنها پس بدهند .یعنی بدهی به امام زمان را پس بدهند .ایشان می گفتند امروز همان زمانی است که مردم به حمایت روحانیت نیاز دارند تا از حق آنها دفاع کند.این شخص روحانی باور داشتند امروز روزی است که آنها باید بدهی اشان را به اسلام پس بدهند .از همین مثال شروع می کنم که هم اعتبار اسلامی که با جمهوری اسلامی در ایران بلند آوازه شد اینک دچار بحران شده است و هم اعتبار روحانیتی که که بعد از جمهوری اسلامی قدرت را بدست گرفته و تاثیر گذار در قدرت شده است.



ادغام نهاد دین و سیاست این روزها عمق خودش را نشان می دهد ولی بهر حال حکومت هر کاری بکند به حساب دین گذاشته می شود .روحانیت باید به جایگاه تاریخی و مسئولیت خودش پی ببرد و گرفتار احتیاط های افراطی نشده، ترس و ملاحظات اقتصادی نشود.اگر این سه ملاحظه در کار نباشد، امروز روحانیت به کمک وضع موجود مردم خواهد آمد . تاکید می کنم که من سه نکته را بر شمردم که عبارت بودند از احتیاطهای افراطی، ملاحظات امنیتی، ملاحظات اقتصادی .



احتیاط های افراطی مربوط به مراجعی است که می گویند اگر ما حرف بزنیم اصل حکومت اسلامی ضربه می خورد یعنی احتیاطهای پرهیزکارانه ای که به قول مرحوم شریعتی که می گفتند ما نیاز به تقوا ی ستیز داریم تا تقوای پرهیز.این روزها این احتیاط های پرهیز کارانه کار دست اینها می دهد.



دوم ملاحظات امنیتی است یعنی از بس که نظام برخورد امنیتی کرده و تجربه آقای منتظری را جلوی چشم اینها گذاشته که اگر شما به معترضان بپیوندید برخورد خواهیم کرد، ترجیح می دهند که سکوت کنندتا مساله ای مثل حصر آقای منتظری برای آنها هم پیش نیاید.در دوره آیت الله خمینی هم مساله ی حصر آقای شریعتمداری بود و ایشان مجبور به اعتراف در تلویزیون شدند وآنقدر این مسئله طول کشید که ایشان در حصر در گذشتند.اینها را جلوی چشم روحانیت بلندپایه گذاشته اند. که آنها هم ملاحظات امنیتی دارند واز امنیت خودشان مطمئن نیستند وهم ملاحظه ی این را می کنند که اگرحرفی به آنها زده شود حرمت حوزه شکسته می شود و این پایگاه دینی از بین می رود. بعضی از آنها هم می ترسند .



عده قلیلی هم ملاحظات اقتصادی دارند. عده ای هم هستند – البته قلیل - که حکومت به آنها رسیده و آنها را به حد مرجعیت تقویت کرده است .اگر حکومت به آنها پول نمی داد توانایی نداشتند که این همه مقلد داشته باشند و به این همه طلبه شهریه بدهند و در تمام کشور دفتر داشته باشند . کسانی هستند که حکومت به آنها رسیده و درمواقع اینچنینی به کمک حکومت می آیند و نهایتا اگر ببینند که خلاف موج دارند حرکت می کنند و همه مراجع یک طرفند واکثر روحانیون ناراضی اند برای احتیاط ساکت می شوند .



جرس - در بیان ریشه های این بحران مشروعییت گفته شده است که رشد تفسير جمهورى خواهانه از اسلام سياسى، ذات متناقض قانون اساسى ايران، افزايش تمايز بين عملكرد و آرمان هاى ظاهرى رژيم و فاصله گرفتن بيشتر افكار عمومى از ايدئولوژى مسلط از عوامل تعميق بحران مشروعيت بوده اند. شما ریشه های این بحران مشروعیت را در چه می دانید؟



اکبرین : آنچه که شما بر شمردید موثر است، ولی در حقیقت تمام ماجرا نیست .به اعتقاد من لطمه دیدن این اعتبار علاوه بر مواردی که شما بر شمردید، ناشی از این موارد است :اول اینکه نهاد دین و سیاست در هم ادغام شد و این ماجرا در کوتاه مدت تاثیر دین بر تصمیم های سیاسی را بدنبال داشت اما در دراز مدت این دین بود که در خدمت سیاست قرار گرفت.روحانیت و مرجعیت با اینکه نهاد هایی پیشا مدرن هستند ولی کارکردهایی در جامعه مدنی مدرن هم داشته اند .اگر جامعه مدنی را به نهاد های مستقل از حکومت و ناشی از اراده آزاد مردم بدانیم ، نهاد مرجعیت یکی از نهادهای جامعه مدنی شیعی بود .مجتهدی به مقام مرجعیت تقلید می رسید که علاوه بر مقام معتبر فقهی ،رضایت عامه را بدنبال داشت و این رضایت عامه او صرفا به مقام فقهی او بر نمی گشت و موارد مختلفی در آن دخیل بود لذا بدون اینکه حکومتها مرجعی را تبلیغ بکنند یا بر عکس تبلیغ حکومتها ، یک فرد دیگری به مرجعیت می رسید در همین تجربه اخیر ما یعنی بعد از اینکه مراجع مشهور ما فوت کردند،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که علی القاعده باید یک کارکرد دینی داشته باشد ولی عملاکارکرد یک نهاد سیاسی را پیدا کرده، فهرستی را به عنوان مراجعی که می شود از آنها تقلید کرد به مردم معرفی کرد .جالب است که در این فهرست ایت الله سیستانی نبود اما آقای خامنه ای که حتی دراجتهاد ایشان تردید بود در این لیست وارد شدند.



جرس -آیا سابقه ای در تاریخ نهادهایی مثل حوزه علمیه می توان نمونه هایی اینچنینی یافت که رسما اعلام کرده باشند ازچه کسی می توانید تقلید کنید و یا فهرستی از مراجع قابل تقلید به مقلدین یا شیعیان ارائه داده باشند؟یا اینکه همیشه " رجوع مردم" بوده که "مرجع" را تعیین می کرده است؟



اکبرین : تا به حال همیشه یک اتفاق نظر یا شبیه آن بین "روحانیت " و "رویکرد مردم" در مورد مقام فقهی مجتهدی وجود داشته اشت . ارائه ی فهرست برای اولین بار فود که اتفاق افتاد.نتیحه ی این کارکرد سیاسی ِ یک نهاد دینی که بر خلاف سنت حوزه های قم و نجف ، فهرستی ارائه داد، آن شد که مرجع اول جهان شیعه ،آیت الله سیستانی بشود نه بقیه آقایانی که نامشان درآن فهرست آمده بود. هرچند که هر کدام از آن آقایان هم مقلدانی داشتند ،اما آقای سیستانی که اسمشان در فهرست یاد شده نبود ،حتی در ایران هم – بنا بر برخی گزارش ها - بیشترین مقلد را دارد و یشترین وجوهات هم به دفتر آیت الله سیستانی واریز می شود.
پس ادغام دو نهاد دین و سیاست با دو کارکرد متفاوت در دراز مدت ، دین را در خدمت سیاست قرار داد و نخستین لطمه را به اعتبار تاریخی و سنتی روحانیت وارد آورد.



دوم اینکه : وظیفه حکومت دینی می تواند این باشد که به جای اینکه بستر دینداری آسان مردم را فراهم کند و دینداری مردم را تسهیل نماید ، به تحمیل دین بپردازد و عملا کارکردش تحمیل دین شود . خوب وقتی دین، تحمیلی شد باید آنرا تبلیغ کرد. مثل تبلیغ یک کالا.حالا اگر تبلیغ موثر نشد ،در کنارش یک شمشیر باید نگه داشته شود یعنی به زور شمشیر آن کالا را تبلیغ کردن. اما قدرت وقتی بخواهد چیزی را تبلیغ بکند تبدیل به ضد تبلیغ می شود و به جای این که بر خودشان خرده بگیرند شمشیر بالای سر مردم نگه داشتند.کار به جایی رسید که حتی در مسئله روسری خانمها هم دخالت کردند که مثلا چقدر مو بیرون باشد و اندازه مانتو چقدر باشد و امثال اینها .حتی در جزئیات زندگی خصوصی مردم دخالت می کنند و این شد وظیفه ی حکومت دینی . جالب است که این امر در مقابل آموزه های دینی فرار داشت و خود نوعی بدعت بود .در قرآن وقتی سخن ازدینداری می شود از واژه "تمکین" استفاده می کند. یعنی این مردم هستند که باید دین را بپذیرند، آگاهانه و آزادانه و به آسانی و فراوانی دین را بپذیرند. مقوله، مقوله تمکینی است نه تحمیلی . به امر بدعت هم که می رسیم سخن از شریعت "آسان و روان" به میان آمده است اما در دعای مکارم الاخلاق که از دعاهای قوی با سند محکمی است امام سجاد از خدا می خواهد: "خدایا من را از راه آسانی به دوست داشتن خودت برسان". اصولا راههای سخت به مقصد نمی رسد . در مقابل تمام این آموزه های دینی حکومت رو به تحمیل آورد ،پس مورد دوم را می توانیم روی آوردن به" تحمیل "به جای "تسهیل" بنامیم.



سوم اینکه در ادامه این روند مسئله "حق الله" در مقابل "حق الناس" قرار گرفت . نهاد دین به این دو باید در کنار هم نگاه کند. حق الله را به نماز و خمس و زکات وحج و امثال اینها تعریف می کنند و حق الناس را تهمت ،غیبت ،دست اندازی به حقوق مردم ،بی اهمیت شمردن جان و آبروی مردم و تعرض به جان و مال مردم می گویند یعنی حق خدا حق مردم است . از آنجا که تجربه ی حکومت دینی را به حکومت امام علی نسبت می دهند امام علی در کنار رضایت خدا از رضایت عامه مردم می گوید ،در نامه اش به مالک اشتر از رضایت مردم سخن می گوید . اما در نظام جمهوری اسلامی حق الله پر رنگتر از حق الناس شد و رضایت خدا جای رضایت مردم نشست چون رضایت خدا عملا دررضایت نمایندگان خدا که بر مردم حکومت می کنند خلاصه گردید و به جای تجربه امام علی، تجربه معاویه شد. منابع اهل سنت ذکر کرده اند که معاویه وقتی به حکومت رسید گفت :ثروتی که در دست من است ثروت خدا است ثروت شما نیست ومن هم جانشین خدا هستم و به هر شکلی که بخواهم این ثروت را خرج می کنم وشما حق اعتراض ندارید.این همان چیزی است که در جمهوری اسلامی هم اتفاق اقتاد که ثروت حقیقی از آن خداست، ما هم نمایندگان خدا هستیم وحق داریم هر جوری که می خواهیم از این قدرت استفاده کنیم و عملا حق الناس و رضایت عمومی در سایه حق الله و رضایت خدا- با این تفسیر- به فراموشی سپرده شد .



مرحله چهارم ، ولی فقیه یعنی ولایت بر اساس فقه . تا پیش از این دین شامل فقه بود و فقه، همه ی دین نبود. ولایت فقیه دین را به نقطه ای رساند که دین مساوی فقه شد ومفاهیمی مثل اخلاق که هرگز کمتر از مقوله ی فقه در دین نبود کمرنگ شد . این حدیث مسلم و محکم را از پیامبر بیاد بیاوریم که او هدف از بعثت خودش را مکارم الاخلاق تعریف کرد. شریعت و قانون الهی در مرتبه ی پس از آن قرار می گرفت و اساسا گرایش مردم ومحبت مردم به پیامبر به خاطرشریعت و فقه نبود بلکه بخاطر امین بودن محمد امین(ص) بود او قبل از اینکه پیامبر مردم شود امین مردم بوده است وامانتدار مردم بوده و امانتداری از جنس اخلاق است و ربطی به فقه ندارد . یعنی حتی اگر دین و فقه و شریعتی مطرح نبود امانتداری و اخلاقی بودن چیزی بود که فطرت آدمها بر آن گواهی می داد . لذا دین آمد که این ارزشها را یاد آوری کند ."انما انت متذکر".... تو آمدی چیزی یادشان بیاوری نه اینکه چیزی یادشان بدهی. این نشان می دهد که فطرت انسانها قبلا این ارزشها را داشته است ولی وقتی این اتفاق افتاد با ولایت فقیه دین مساوی با فقه شد و ارز شهای دیگر کمرنگ شد و ناگهان در سایه اعتبار ولایت فقیه مقولاتی مثل تهمت و افترا به مردم ، بردن آبروی مخالفان و دست اندازی در حوزه خصوصی مردم ، بی اهمیت دانستن جان مردم و اعدامها ،بازداشت ها ،شکنجه ها و بعد هم بی حساب و کتاب زندانها را پر کردن اینها همه کمرنگ شدن اخلاق زیر سایه ی فقه بود. فقه بود که به ولی فقیه توجیحات لازم را می داد تا به جان مردم بیفتد وبی اخلاقی کند و بی اخلاقی در سایه ولایت فقیه، فضیلت شد.



و سر انجام مرحله ی پایانی یا پنجم ، میراث آیت الله خمینی یعنی " حکومت المصلحه "بود .ایشان معتقد بود که اگر فقه در جاهایی پاسخگوی نیاز جامعه نبود و سنتهای 1400 سال پیش قادر به حل کردن معضلات امروزی نبود در آنجا فقیه بر اساس معیارهای دینی می تواند مصلحت را حاکم بکند .ولی فقیه حق دارد مصلحت اسلام و نظام را بر فقه حاکم کند تا به علت عقب افتادگی برخی از احکام فقهی دین مسخره دنیای جدید نشود .میراث آقای خمینی دردوره جانشین – به اعتقاد من بی صلاحیت و بی کفایت ایشان- تبدیل شد به مصلحت حکومت.و مصلحت حاکمیت ملاک شد. یعنی "حکومه المصلحه" آقای خمینی تبدیل به "مصلحت الحکومه" شد .در واقع به جای اینکه مصلحت بر احکام فقهی حاکم شودمصلحت حاکمیت ملاک شد. مصلحت حکومت در اولویت قرار گرفت و تفسیری هم جز مصلحت رهبر نداشت و ما شدیم چوپان دروغگو.از آن به بعد هم هر بار که سخن از مصلحت شد و گفتیم که مصلحت اسلام ایجاب می کند یعنی مصلحت رهبری ایجاب می کند و مردم کم کم اعتماد خودشان را از دست دادند و آن میراث امام خمینی این جور به انحطاط کشیده شد.البته این برداشت من است و برخی دیگر می گویند از ابتدا باور آیت الله خمینی به همین اندازه ضد حقوق بشری و خلاف مصالح دینی بوداما من معتقدم که در روند بیست ساله رهبری بعد از ایشان این مسئله به انحطاط کشیده شد .



پدیده ی خود علی پنداری



جرس - به نظر می رسد که روحانیت دچار نوعی ترس از مردم شده است .لغو مراسم عید فطر در مصلا تهران، جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد آیت الله طالقانی در حسینیه ارشاد و لغو مراسم سنتی شبهای احیا در مرقد امام و قم مواردی هستند که گویای ترس حکومت از مردم است . آیت الله خامنه ای هم در نمازجمعه اشاره ای به مسائل روز و راهپیمایی روز قدس داشت که در همین زمینه قابل ارزیابی است. طرف دیگر روند رویداد ها در ایران حاکی از این است که امروز غول مطالبات مردم از شیشه خارج شده آیا حاکمیت قادر به باز گرداندن دوباره ی این غول به درون شیشه خواهد بود ؟



اکبرین :در اینکه روحانیت یا حکومت از مردم ترسیده باشد باید عرض کنم که صدای مردم بیش از همیشه به گوش روحانیت رسیده است و موافقم که غول مطالبات به شیشه بر نمی گردد .این صدا بلندتر از آن است که روحانیت به ویژه مراجع این صدا را نشنوند و زمانی که این صدا را می شنوند هم احساس تکلیف شرعی می کنند و هم ترس از مردم بر ترس از حکومت غلبه می کند چون در نهایت پایگاه اجتماعی روحانیت مردم هستند و اگر بخواهد بین ترس از رویگردانی مردم و ترس رویگردانی آنها از حکومت یکی را انتخاب کنند حتما ترس از مردم غلبه خواهد کرد و در کنار مردم قرار خواهد گرفت. این تصمیم هم ریشه در پایگاه اجتماعی اشان دارد که نمی خواهند از دستش بدهند هم ریشه در نسبت و ارتباطشان با خدا دارد.روحانیت و مراجع ما خدا ترس هم هستند یعنی تنها مربوط به مسائل سیاسی نیست و نمی توانند ببینند که مردم این گونه زیر ظلم قرار گرفته اند و با صدای بلند صدایشان را به مراجع می رسانند. آنها نمی توانند حکومت را در نهایت انتخاب کنند .



آقای خامنه ای سخنرانی اخیرشان در نماز جمعه چند کار جالب انجام دادند: اول اینکه ایشان آخرین تیری که در چنته داشتند را رها کردند و آن استفاده از احساسات معنوی جامعه است. روضه ی امام علی(ع) خواندن و گریه کردن در کنار مردم مواردی است که مردم برای آنها اهمیت قائلند. آقای خامنه ای پیش از آنکه یک فقیه باشد ، در گذشته یک واعظ و خطیب و منبری بود. او یک سابقه ی طولانی در وعظ و خطابه دارد. نقاط حساس ارادت مردم به اهل بیت را می داند. امروز ایشان روضه ی امام علی خواند و بعد هم گریزی زد به کربلا و ماجرای حضرت زینب (س) و حسابی فضای نماز جمعه را اشک آلود کرد. طبعا مخاطبانی هم که از تلویزیون این خطبه ها را نگاه می کنند تحت تاثیر قرار می گیرند. این آخرین تیری است که ایشان در چنته دارد. از این پیس ایشان بدون مرثیه خوانی نمی تواند توجه مردم را به خود جلب کند. منظورم توده ی مردم است نه کسانی که دور و بر ایشان مانده اند ویا نظامیانی که تنها سلاح باقی مانده ی ایشان است. البته این نکته را نیز تاکید کنم که این کارها بر این افراد تاثیر مضاعف خواهد داشت.



آقای خامنه ای امروز رابهترین فرصت برای ایفای نقش "خود علی پنداری" دیده است. او در یک تحلیل تاریخی خود را حق مطلق قلمداد کرد و طرف مقابل خود را خوارج خواند و رسما امروز حرف از خوارج زد. به نظر من این تحلیل های تاریخی ، کهنه تر و مندرس تر از آن است که برای شرایط امروز جواب داشته باشد. نسبتی که امروز مردم با ایشان دارند نظیر نسبتی که آن موقع با آیت الله خمینی داشتند نیست. آن دوران، کاریزمای آیت الله خمینی خیلی چیز ها را تحت تاثیر خود قرار می داد. الآن چشم ها و گوشها باز شده و به محض اینکه ایشان بخواهد یک تحلیل تاریخی ارائه کند ، مردم می فهمند که این یک کاریکاتور بیشتر نیست. می فهمند که این یک تقلید معکوسی از دوران امام علی است و هیج ربطی به این شرایط ندارد. شما وقتی امام علی را در مقابل مخالفانتان قرار می دهید یعنی اینکه من امام علی هستم.یعنی اینکه من حق مطلقم و طرف مقابل من هم باید باطل مطلق باشد . من این باطل مطلق را اول نصیحت می کنم ، مدارا می کنم، استدلال می کنم و بعد اگر نشد، چشم فتنه را کور می کنم.



مردم ، مخصوصا طبقه ی متوسط که امروز اکثریت جامعه ی ایران را تشکیل می دهد، از ایشان خواهد پرسید که چه کسی به شما گفته که شما امام علی هستید تا حق داشته باشی که طرف مقابلت را نصیحت کنی ، با او مدارا بکنی و استدلال بکنی و اگر تسلیمت نشد، چشم فتنه را کور کنی؟! چه کسی به شما گفته که امام علی هستی تا طرف مقابلت فتنه باشد؟ به اعتقاد من این تحلیل های تاریخی، امروز راه به جایی نخواهد برد. روزگاری بود که این تحلیل ها کارآیی داشت،شاید در دهه ی اول حکومت ایشان، که هنوز مشت شان پیش مردم باز نشده بود، این تحلیل ها کارکرد هایی داشت اما امروز اینطور نیست.



آقای خامنه ای از تاکتیک "فرار به جلو" در مواضع اخیر خود استفاده می کند و امروز نیز سعی خیلی جالبی کرد تا از این تاکتیک استفاده کند. ایشان درپایان خطبه ی اول نمازاین دعاها را مطرح کرد: " خدایا ما را پیرو واقعی و شیعه ی واقعی امام علی قرار بده"،" خدایا ما را از ظلم و تعدی و تجاوز به حقوق دیگران مصون بدار" . این دقیقا اتهاماتی است که این روزها مردم به آیت الله خامنه ای وارد می کنند. ذکر مواردی که مردم به عنوان انتقاد ازایشان مطرح می کنند به عنوان دعا در پایان خطبه ی اول نماز جمعه ، " فرار به جلو"ست. یعنی که من خودم همه ی این چیزها را می دانم و اتفاقا من خودم مدعی این چیز ها هستم و کسی حق ندارد مرا "متجاوز به حقوق دیگران" یا "متعدی" معرفی کند و یا اینکه مرا به شیعه ی امام علی بودن تذکر بدهد. این حرفها یعنی اینکه من خودم این حرفها را بهتر از شما بلدم.



نکته ی دیگری که در سخنان ایشان به عنوان فرار به جلو وجود داشت، توصیه ی اخلاقی به احزاب سیاسی و شخصیت های سیاسی بود. ایشان به احزاب و شخصیت های سیاسی گفت : مواظب خودتان باشید تا دچار انحراف و فساد شخصی نشوید. هر آدمی در معرض انحراف و فساد پذیری شخصی است. لغزش های کوچک آدم را به اعماق دره های فساد منتهی می کند . آقای خامنه ای از آنها خواست که مواظب خودشان باشند تا دچار انحراف نشوند. به نظر من این خیلی نکته ی جالبی است. من می پرسم چه کسی باید به شما تذکر بدهد تا شما دچارانحراف نشوید؟ اگر کسی در داخل ایران با صدای بلند در باره ی انحراف شما تذکر دهد، با او چه خواهید کرد؟ آیا سرنوشتی غیر از زندان کهریزک خواهد داشت؟ شما به چه کسی در باره ی فساد و لغزش و انحراف پذیری تذکر می دهید؟ قدرت مطلقه دست شماست . همه ی اخلاقیون بر این باورند که کسی که قدرت مطلقه و ثروت در دستش باشد ، بیش از دیگران در معرض فساد قرار دارد. ثروت و قدرت و منزلت دست شماست و دیگران را توصیه به مراقبت و پرهیز از لغزش می کنید؟



من این نکات را دلیل روشنی بر بیهودگی تلاشهای آقای خامنه ای می بینم.مطمئن باشید که خطبه ی امروز آقای خامنه ای مورد تمسخر عدالتخواهان قرار خواهد گرفت. مساله ی امروز مردم ایران با آقای خامنه ای مساله ی ولایت ایشان یا فرضا دیدگاه ایشان در باره ی مطبوعات و یا دمکراسی و مواردی از این دست نیست.مساله ی امروز جامعه ی ایران با آیت الله خامنه ای بر سر عدالت است. در ایران، روشن ترین شاخصه های عدالت زیر پا گذاشته شده است. یعنی شما چه دمکرات باشید و چه نباشید، چه قائل به آزادی مطبوعات باشید و چه نباشید، چه قائل به ولایت فقیه باشید و چه نباشید، اما اینکه شما در روز روشن و در مقابل اعتراض های مردمی آدم بکشید که تا امروز نزدیک به 80 اسم و هویت رسمی در رسانه ها به عنوان قربانیان این اعتراضات منتشر شده است.یا اینکه به خانواده ی آنان اجازه ی برگزاری مراسم ترحیم داده نشود یا آنها را در بهشت زهرا بدون نام و نشان دفن می کنید و هزار دروغ در باره ی اتفاقاتی که افتاده می گویید و هر دروغتان هم بعد از یک هفته فاش می شود. یا اینکه بعد ازتظاهرات اعتراض آمیز مردم، چهار هزار نفر را به اعتراف آقای جمشیدی سخنگوی قو ی قضائیه زندانی کنید و بعد مردم سراغ آنها را از کهریزک بگیرند، یا شکنجه و قتل آنها در کهریزکی فاش شود که خود رهبری مجبور به صدور دستور تعطیلی بازداشتگاه شود، بعد تلویزیون بازداشتگاه را در یک حرکت فرار به جلو نشان دهد و... . این موارد نشان می دهد که دعوا بر سر مقولات اختلاف انگیز نیست،بلکه دعوا بر سر " عدالت" است. مردم امروز عدالت را می شناسند و دارند می بینند که روشنترین شاخصه های آن نقض می شود. به نظر من چون کار به اینجا کشیده و دعوا از مرحله ی نظر و مقولات اختلاف بر انگیز نظری و آکادمیک گذشته و به عرصه ی ملموسترین و قابل فهمترین شاخصه های عدالت رسیده است، این راه غیر قابل بازگشت است. به اعتقاد من تلاش های رهبری برای سرپوش گذاشتن بر بی عدالتی ها به جایی نخواهد رسید.



جرس- اشاره ی آیت الله خامنه ای به راهپیمایی روز قدس را چگونه ارزیابی می کنید؟



اکبرین : به نظر من وقتی شما در برابر مردمی که روشنترین خواسته شان "عدالت" است،ایستادگی می کنید، مجبور خواهید شد تا تمام آنچه را که روزگاری مایه ی آرامش ، ارزش و افتخار شما و در یک کلام نماد قدرت شما و ارادت به شما بود را آرام آرام از دست بدهید. جالب آنکه این پایگاهها حتی به پایگاههایی علیه شما تبدیل خواهند شد.روزگاری دانشگاه ها محل رفت و آمد مسئولان نظام بود. خود آیت الله خامنه ای هراز چند گاهی به دانشگاه ها می رفت و برای سخنرانی او هورا می کشیدند اما الان بازگشایی دانشگاه ها اسباب ترس اینها شده است. مراسم شب قدر که خود ایشان روزگاری می گفت آنها که می گویند جامعه ی ما دینی نیست باید شب های قدر را ببینند تا به اشتباه خود پی ببرند. ام امروز جمع شدن مردم در مراسم شب قدر دلیل دیگری بر ترس آقایان شده است. برایشان مهم این است که سخنران چه کسی باشد، چه کسی قرآن بر سر بگیرد و یا چه کسی دعای ابوحمزه بخواند! یعنی دارند در انتخاب روحانیون و مداحان و دعا خوان ها هم از شدت ترس دست می برند. الآن کار به گونه ای شده که شب قدر و مراسم معنوی و مذهبی وقتی به کام آنها ست ومایه ی انبساط خاطر آنها را فراهم می کند که حتی سخنرانان و مداحان و روضه خوانها هم دستچین شده باشند. به همین دلیل می بینیم که بعد از این همه سال که مراسم شبهای احیا که به سنتی در آرامگاه آیت الله خمینی تبدیل شده بود را به دلیل آنکه نتوانستند نظر خودشان را بر خانواده ی آیت الله خمینی تحمیل کنند، لغو می کنند. در پایگاه مذهبی ایران یعنی قم، نتوانستند مساله را مهار کنند و از برگزاری مراسم شب های قدر در حرم حضرت معصومه ترسیدند. من بیش از ده دوازده سال در قم زندگی کردم و تا آنجا که یادم هست مراسم شب های قدر با حضور حضرت آیت الله جوادی در کنار حرم حضرت معصومه با حضور جمعیت عظیمی از مردم برگزار می شد. اما امسا ل کار به جایی رسیده که آیت الله جوادی ، آیت الله امینی و آیت الله استادی که هر سه امام جمعه ی قم هستند و هر سه نیز از منتقدین وضع موجود محسوب می شوند به نماز جمعه نرفتند و اینها یک نفر از خودشان را برای اقامه ی نماز تعیین کردند. امسال مراسم شبهای قدر در قم که چندین سال همین افراد برگزار کننده اش بوده اند به همین دلیل لغو شده است. اینها همه در پایتخت مذهبی ایران اتفاق افتاده است. این بزرگترین ا نشانه ی ترس آقایان از مراسمی است که روزگاری مایه ی تحکیم قدرت آنان بود. حالاباید منتظر بود، ما هنوز محرم و صفر را درپیش داریم. آقایان محرم و صفر سختی در پیش خواهند داشت. از این پس هریک از شعائر و نمادهای مذهبی به عاملی برای اعتراض علیه آنها تبدیل خواهد شد. کما اینکه ما شاهد این اتفاق در سالهای پایانی عمر سلطنت پهلوی هم بودیم. من بسیار متاسفم که حاکمان جمهوری اسلامی چشم خود را بر واقعیت ها بسته اند و همان اشتباهاتی را تکرار می کنند که رژیم پهلوی در پایان عمرش مرتکب می شد وشاید هم اشتباهاتی به مراتب فجیع تر از آن. آقای خامنه ای به صراحت گفت که اینها بر سر منافع اختلاف دارند اما به آن رنگ عقیدتی داده اند .آقای خامنه ای گفت که بحث ما مقابله با دگر اندیشان نیست. ما داریم با کسانی که شمشیر علیه نظام کشیده اند و می خواهند به نظام ضربه بزنند برخورد می کنیم .در پایان هم در باره ی روز قدس هشدار دادند که ما در صورتی می توانیم پرچم روز قدس را حمل کنیم که یکپارچه باشیم. آقای خامنه ای در سخنان خود کسانی را که می خواهند در صفوف روز قدس تفرقه ایجاد کنند را تهدید کرد. پس معلوم می شود که واقعا یکپارچگی وجود ندارد که آقای خامنه ای مجبور است یک هفته قبل از روز قدس در نماز جمعه وحدت را بخش نامه کند این جمله ایشان که اگر تفرقه شود دیگر نمی توانیم پرچم قدس را حمل کنیم نشان دهنده رسیدن به این نقطه است که ما حتی برای دفاع از فلسطین هم اعتبار نداریم یعنی دولتی می تواند از فلسطین حمایت کند و در مقابل اسرئیل بیایستد که در بین مردم خودش پایگاه داشته باشددولت ما به این جا رسیده که مجبور است یک هفته قبل از روز قدس وحدت را بخش نامه کند و کسی حرفی غیر از ما نزند تا راهپیمایی خراب نشود و روز قدس که نمادی از قدرت نظام بود به اسباب نگرانی اشان تبدیل شده است و این هفته متسفانه هفته سختی را در پیش داریم و برای سرکوب مردمی که می خواهند به روز قدس بیایند و علیه هر نوع خشونتی شعار بدهند حالا چه می خواهد خشونت جمهوری اسلامی باشد چه خشونت اسرائیل .



جنبش سبز به کدام شبیه است ؟ قیام 15 خرداد یا سالهای 56 و 57



جرس- در صحبتهایتان به اشتباهات حاکمیت اشاره کردید و از همان اشتباهاتی که حکومت پهلوی هم در پایان حکومتش انجام می داد.برخی تحلیلگران جنبش مردم را با جنبش سال 42 مقایسه می کنند و برخی آنرا با رویدادها ی سالهای 56 و 57 مقایسه می کنند . شما رویدادهای اخیر ایران را با کدام یک از این دو حنبش قابل قیاس می دانید؟



اکبرین : به اعتقاد من حوادث اخیر ،جووفضای مابین 15 خرداد 42 تا سالهای 56 و 57 است. به عبارتی فاصله 15 ساله بین این سالها بر داشته شده است .وقتی می گوییم فاصله بر داشته شده این هم در رابطه با آغاز جنبش 15 خرداد است هم قابل مقایسه با56 و 57 است که فصل میوه چینی جنبش است.



دلیلش هم در دو نکته است:دلیل اول اینکه آن 15 سال در دورانی اتفاق افتاد که جهان رسانه وانفجار اطلاعات نبود .الان ما با چیزی به نام "اتاق جهان" مواجه هستیم. در اتاق جهان همه همدیگر را می بینند و شما لازم نیست بیرون بروید و به یک اتاق دیگر بروید تا دیگری را ببینید. همه در یک اتاق نشسته ایم الان شما از آن فاصله با من مصاحبه می کنید و مثلا من می توانم هر اتفاقی که در بیروت می افتد را به شما اطلاع بدهم .مثلا اخبار مربوط به حوادث اخیر ایران از طریق فیس بوک و تویتر منتشر شد و بلافاصله در همه شبکه های دنیا پخش شد . بیروت یکی از بزرگترین مراکز خبری جهان محسوب می شود و تمام رسانه ها ی معتبر دنیا در این جا دفتر دارند.خود این کشور هم حدود بیست شبکه ی تلویزیون خصوصی دارد. تقریبا هر روز اخبار مربوط به ایران را پخش می کردند و اتفاقات صبح روز راهپیمایی در اخبار شب گفته می شد .این امکانات در آن دوره نبود و لذا آن فاصله ی زمانی مابین شروع جرقه های جنبش تازمان به ثمر رسیدن جنبش بر داشته شده و ما با سرعت عمیق تحولات مواجه هستیم .شاه قبل از 15 خرداد 42 هم رفتار ضد حقوق بشری با مردمش داشت اما 15 خرداد 42 با صدای بلند و از یک مرکز معتبر مثل مرجعیت و روحانیت این صدا به گوش همه رسید .منتها تا این فضا فرا گیر شود و آگاهی عمومی داده شود و بعد از آگاهی عمومی انگیزه عمومی ایجاد شود وبعد از انگیزه عمومی طرح در ذهن مردم ایجاد شود و طراحی رفتن به سمت اعتراض و تغییر شرایط ایجاد شود ونهایتا ، تبدیل طرح به یک برنامه مشخص پانزده سال طول کشید .الان به این شکل نیست الان از آگاهی بخشیدن و ایجاد انگیزه تا ایجاد طرح و تبدیل طرح عملیات و نقشه، زمان زیادی لازم ندارد. ما با یک موج آگاهی عمومی و انگیزه عمومی وبرنامه مواجه هستیم .بعد از انتخابات این موج آگاهی بود که آقای موسوی را رو دست جنبش مردم برد و حرکت را پیش بردو این آقای موسوی نبود که می گفت چکار بکنید تا مردم حرفش را گوش دهند ، بر عکس بود جنبش عمومی و خیزش عمومی بود که آقای موسوی و کروبی را به عنوان شمس القمر این جنبش به همراه خودش می برد .در نتیجه گردش آزاد اطلاعات در جهان ،انفجار اطلاعات در جهان و رسیدن ما به نقطه ای که "اکتاویوپاز" گفت وآن قرار گرفتن ما در اتاق جهان است که باعث بر داشته شدن این فاصله شد.



دلیل دوم و تاثیر گذار ،خفقان متراکم سالهای اخیر بود که ناگهان منفجر شد. نباید حکومت می گذاشت که کار به این جا برسد.در پانزده خرداد اگر قتل ده تا بود در سال 58 به صد رسید یعنی مشکل مضاعف شد واعتراضها متراکم شد و روند تراکم اعتراضات در 15 سال به اوج رسید .اما در سالهای گذشته ، کشور گاهی به نقطه ی نهایت پذیرش ظرفیت خودش در ظلم حکومت رسیده بود .شما حادثه 18 تیر ،روند اعتراضات در سالهای گذشته و یا حتی عقب تر از آن مثلا اعدامهای سال 67 را نگاه کنید .حکومت باید یک جایی را قرار می داد تا اعتراضات بستر طبیعی خودش را پیدا کند و اینقدر متراکم نشود که با اولین ظرفیت خیزش اجتماعی، منفجر شود و الان برسیم به نقطه ای که شما بپرسید این مسئله با 15 خرداد قابل مقایسه است یا با سال 56 و 57 .به عبارت دیگر اوضاع چنان از روند طبیعی خودش خارج شده است که به انفجار رسیده است.



جرس - در جریانات اخیر ما شاهد دو موضعگیری از ناحیه مراجع بودیم .چرا برخی از مراجع در مسائل اخیر اعتراض نکردند و این عدم اعتراض را چگونه باید معنی کرد ؟



اکبرین : من این عدم موضعگیری را در همان سه دسته ای که توضیح دادم تعریف می کنم .یعنی احتیاط های افراطی به خاطر ترس از فروپاشی حکومت اسلامی یا احتیاط های امنیتی به معنای اینکه هم از جان خودشان می ترسند و هم اینکه می ترسند حرمتشان و بدنبال آن حرمت حوزه شکسته شود و شکستن حرمت حوزه را به صلاح نمی دانند و سوم هم ملاحظات اقتصادی ،آنهایی که می ترسند منبع اقتصادی وپشتوانه اقتصادی اشان را از دست بدهند.من تحلیل این سکوت را غیر از این سه دسته نمی بینم .



ریش سفیدی باقی نمانده



جرس - با توجه به گستردگی ابعاد بحران اخیر در ایران برخی صاحبنظران مثل آقای بشیریه گفته اند که بحران اخیر را با ریش سفیدی نمی توان حل کرد.شما چه نقشی برای ریش سفیدان در این بحران قائلید؟



اکبرین : آقای بشیریه حرف بسیار دقیقی را ذکر کرده اند .نمی شود این مسائل را با ریش سفیدی حل کرد چرا که ریش سفیدی یک معیارهایی دارد .ریش سفیدی مبتنی بر این فرض است که چند تا آدم محترم وریش سفید هستند که حرفشان در مردم و حکومت خریدار دارد. اینها در وقت گرفتاری به کمک مردم می آیند و هم با مردم حرف می زنند و هم با حکومت حرف می زنند و از احترامی که آنها در بین حکومت و مردم دارند استفاده می شود و یک ماجرایی جمع و حل می شود.ما تجربه ریش سفیدی را با آقای خاتمی دیدیم .در دوران آقای خاتمی در مواردی آقای خاتمی حرمت حکومت را نگه داشت و در جایی دیگر حرمت مراجع و دریک جایی مراجع به کمک ایشان آمدند و در یک جایی دیگر شخصیت های پیش کسوت نظام به کمک ایشان آمدند و بعضی از این پیش کسوتان به کمک رهبری رفتند .یک تعاملی وجود داشت که این تعامل پیش فرضش این بود که تعدادی آدم موجه و معتبر بین مردم و حکومت هستند که در این موارد به کار می آیند . علت اینکه الان امکان این کار نیست اینست که ما دیگر ریش سفیدی نداریم و کسی نمانده که حرمتش موجه مانده باشد. در واقع ما دیگر چند نفر آدم معتبر و موجه که ذکر کردم نداریم و حتی یک نفر هم نداریم و این بزرگترین اشتباه آقای خامنه ای بود که کشور را به نقطه ای رساند که دیگر کسی نیست و تنها خودش است و تنها باید از دولت حمایت کند. اگر امروز حمایتش را از دولت آقای احمدی نژاد بردارد چه کسی از این دولت حمایت می کند؟ محافظه کاران او را می درند یعنی چیزی برای این دولت نمی گذارند و هیچیک از این وزیران این دولت وجاهت سیاسی و علمی لازم را ندارند.شما نگاه کنید آقای باهنر رسما گفته است که اگر پا در میانی رهبر نبود ده تا وزیر بیشتر رای نمی آوردند .



خوب این چه دولتی است که برای رای اعتماد، وزرایش باید تحت حمایت رهبری باشد.درخصوص تصمیمات کلان هم فقط آقای خامنه ای مانده و در واقع قوه قضاییه و شورای نگهبان هم دیگر قدرت اظهار نظر ندارند. همین مساله ی انتهابات را در نظر بگیرید.اگر قرار باشد انتخاباتی برگزار شود و به هیچیک از شکایات رسیدگی نشود و مهمترین کاندیدای ریاست جمهوری اعلام کند که تقلب شده و آقای خامنه ای کمتر از بیست و چهار ساعت یا شاید کمتر از دوازده ساعت تبریک به رئیس جمهور 24 میلیونی بفرستد و عدد آرا را هم ذکر کند.پس معلوم می شود که نهادی به نام شورای نگهبان و نهادی برای رسیدگی به شکایات هم وجود ندارد .در این جا خود ایشان هم تنها هستند و در خصوص مراجع هم باید گفت که مراجعی که در بین مردم وجاهت دارند ایشان را همراهی نمی کنند.و یک نفر از مراجع به رئیس جمهور آقای خامنه ای تبریک نگفت و هیچ یک از مراجع ایشان را به حضور نپذیرفت .



شما فکر نکنید ایشان برای رفتن پیش مراجع تلاشی نکرد ،مشاور ایشان را من سالها پیش در حوزه قم می شناختم .ایشان تمام تلاششان را کردند که واسطه بشود تا یکی از مراجع آقای رئیس جمهور را بپذیرند ولی هیچیک از مراجع حاضر به پذیرش ایشان نشدند .به عبارتی ایشان با تعامل با مرجعیت هم تنها مانده است .خوب حالا باید پرسید پیش کسوتان و سران انقلاب چه کسانی هستند؟ میر حسین موسوی رئیس دولت دوران آیت الله خمینی ،رئیس جمهور هشت سال بعد یعنی آقای هاشمی رفسنجانی (که ایشان آقای خامنه ای را به قدرت رساند) و الان هم در خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام است ، آقای خاتمی رئیس حمهور هشت سال بعد ، آقای کروبی رئیس مجلس در طول هشت سال ، آقای ناطق نوری رئیس مجلس در هشت سال دیگر ،هیچکدام در کنار آقای خامنه ای قرار نمی گیرند .خانم آقای رجایی که در نقطه مقابل آقای خامنه ای قرار گرفته و تا آستانه بازداشتش هم پیش رفتند .بنی صدر رئیس جمهور آن زمان هم که الان در اپوزیسیون نظام بر علیه نظام حرف می زند و سران نظامی که مثل آیت الله بهشتی به شهادت رسید ه اند پسرشان در زندان هستند.دو پسر آقای مطهری یکی در کسوت روحانیت و یکی دیگر در مجلس ،تندترین انتقادات را به دولت داشته اند و پسر آقای مطهری که در کسوت لباس روحانیت است رسما راجع به آقای خامنه ای (فقط اسم ایشان را نبرد )و ظلم حکومت دو مقاله در سایت بازتاب( زیر نظر محسن رضایی) منتشر کرد. خانواده آیت الله قدوسی که دادستان کل دادگاه انقلاب در زمان آیت الله خمینی بود به تندی علیه حکومت موضع گرفته اند و سالگرد آیت الله قدوسی را در اعتراض به وضع موجود لغو کردند .خانم آیت الله قدوسی که دختر علامه طباطبائی است گفته که چه خوب شد که آیت الله قدوسی زنده نیست تا این روزها را ببیند و من ای کاش می مردم و ان روزها را نمی دیدم و این موارد اینقدر طولانی است که من ذکر نمی کنم .بالاخره یک نفر باید کنار اینها باشد که شما از ریش سفیدی حرف بزنید.دیگر ریش سفیدی نمانده که بخواهد واسطه بین مردم و حکومت بشود.ریش سفیدها همه در مقابل ایشان قرار گرفته اند و ایشان باید این راه را تک و تنها ادامه دهد و نظام ما از این به بعد قائم به شخص شده است .



جرس-من بر می گردم به سوال قبلی که چرا برخی از مراجع در اعتراض به شرایط و اوضاع اخیر سکوت کردند در این رابطه آقای قابل نوشته اند که این جا دیگر جای تعارف وسازش کاری نیست. هر مسلمانی که از این فجایع ابراز برائت نکند بعنوان راضی از این فجایع شناخته خواهد شد و اگر از این منظر به صورت اسلام و تدین مردم سیلی بخورد همه مسئولان شریک گناه ستمگران خواهند بود . نظر ایشان را چگونه می بینید؟



اکبرین: این مطلب خارج از دسته بندی هایی نیست که من ذکر کردم.یعنی آقای قابل نتیجه این سکوت را هشدار داده اند.آنهایی که بنا به دلایل افراطی و چه آنها که بنا به ملاحظات امنیتی و یا ملاحظات اقتصادی سکوت کرده اند همه در نتیجه ی آن شریک هستند.هیچکدام نمی توانند در پیشگاه خدا و وجدان خودشان این دلایل را حجت بیاورند.نکته قابل توجه خرج کردن آقای خامنه ای از سرمایه های دینی و امام علی است واینکه مظلومان و قربانیان حوادث اخیر به نقطه ای برسند که از امام علی برائت بجویند .پس اگر تصویر امام علی تصویری است که آقای خامنه ای دارد ترسیم می کند ما آنرا نمی خواهیم و به عبارتی آقای خامنه ای گمان می کند برای خودش وجاهتی کسب می کند اما مردم با این تشبیهات آقای خامنه ای به جای اینکه به ایشان جذب شوند ، از امام علی بیزار می شوند . اگر ما به این نقطه برسیم قطعا مراجعی که در این مدت سکوت کرده اند در مقابل وجدانشان وجامعه دینی و خدا محکوم خوهند بود.



آیت الله منتظری، رهبر معنوی جنبش سبز



جرس-در بین مراجعی که اعتراض کردند، نقش آیت الله منتظری از همه چشم گیر تر است .آقای بشیریه هم از آیت الله منتظری به عنوان رهبر معنوی جنبش سبز یاد کردند .نظرتان در این باره چیست؟



اکبرین :جنبش سبز مجموعه ای است از نیروهای دینی و غیر دینی . خوشبختانه همه از سه رنگ پرچم خودشان حرف می زنند و هیچ نفاقی بینشان اتفاق نیافتاده است که آقای خامنه ای را بهوس بیاندازد که مسجد بلال را تشبیه کندکه اینها ریشه در نفاق دارند. اکثریت جنبش سبز را دینداران و علاقمندان به دین تشکیل می دهند .برای اینها نماد های دینی وموضعگیری مرجعیت به عنوان پناه ، برایشان مهم است و نمی خواهند تنها بمانند و حکومت هر گونه که بخواهد بر آنها با عناوین بی دین و منافق وکفار و چیز هایی که آقای خامنه ای در نماز جمعه گفت،بتازند.مردم وقتی می بینند یک مرجع تقلیدی که مرجعیتش را از اینها نگرفته است و از آنان حمایت می کند،به حرکتشان دلگرم می شوند.آیت الله منتظری از قدیم شخص مطرحی بوده است. آیت الله بروجردی بعضی از احتیاطات درس خودشان را به آیت الله منتظری ارجاع می داد و می گفت از ایشان بپرسید. بعد هم زمانی که آیت الله خمینی مرجع تقلید بود، آقای منتظری مرجع بود . آیت خمینی می گفت من خود را در آیت الله منتظری خلاصه می دانم . به هرحال ایشان یک مرجع ریشه داری است و در مرجعیتش کسی تردید ندارد.من به خاطر دارم که در حصر آیت الله منتظری ،آیت الله زنجانی (که یکی از مراجع تقلید در قم است و استاد بزرگ بسیاری از روحانیون کشور ما است) به دیدار آیت الله منتظری آمد وبه ایشان گفتند من مدتها بود که می خواستم شما را ببینم و سوالاتی از شما مطرح کنم . یعنی مراجع هم برای طرح سوالات فقهی پیش ایشان می آمدند .خوب وقتی مردم می بینند که یک مرجع ریشه داری از آنها حمایت می کند به حرکت و جنبششان دلگرم می شوند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر